بابیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب
| عنوان =بابیه
| تصویر = سید علی محمد باب.jpg
| توضیح تصویر = سید علی محمد باب
| نام =بابیه
| نام رایج =
| تاریخ شکل گیری =
| قرن شکل گیری = قرن سیزده هجری قمری
| مبدأ شکل گیری =شیراز
| موسس =سید علی محمد شیرازی 
| عقیده = انحراف از عقاید حقه دین 
}}
'''بابیّه‌''' فرقه‌ای مذهبی است که‌ در سال 1260 هجری قمری توسط سید [[علی محمد شیرازی]] معروف به سید علی محمد باب در ایران تاسیس شد. از منظر [[شیعه]] فرقه بابیه فرقه‌ای انحرافی است و از تعالیم [[اسلام]] خارج است.


بابیّه‌، فرقه‌ای مذهبی است که‌ در سال 1260 هجری قمری توسط سید علی محمد شیرازی در ایران تاسیس شد.از منظر شیعه، این فرقه انحرافی است و از تعالیم اسلام خارج است.  
== تاریخچه ==
این فرقه خود را از پیروان سید علی محمد شیرازی (1236- 1266 ه) که در شهر [[شیراز|شیراز]] خروج کرده و خود را باب می‏ خواند دانسته‏‌اند و به این نام معروف شده ‏اند. سید علی محمد باب پسر سید محمد رضای بزاز شیرازی است که در کودکی پدرش درگذشت. وی تحت سرپرستی عموی خود حاج سید علی تربیت یافت. در هفده سالگی وارد شغل پدر شد و برای تجارت به بندر بوشهر رفت. وی در آن دیار پنج سال اقامت کرد و سپس به شیراز بازگشت در حالی که بازرگانی را رها کرده بود. سید محمد علی در ادامه به [[مکه]] سفر کرده سپس برای زیارت مقابر امامان به [[عراق]] رفت.
اقامت او در [[کربلا]] به ظاهر حدود دو یا سه سال به طول انجامید و موجب شد که در سن نوزده سالگی خدمت [[سید کاظم رشتی]] پیشوای [[شیخیه]] برسد و در شمار شاگردان شیخ در آید. علی محمد بر اثر نفوذ اخلاقی و مذهبی سید کاظم رشتی دگرگون گشت و پس از درگذشت سید در بیست و چهار سالگی (1260 ه) با عنوان باب ادعا کرد که واسطه وصول به [[حجت بن حسن (مهدی)]] حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است.
در همین سال بود که در شیراز و در خانه خود برای نخستین بار دعوت خود را به [[ملاحسین بشرویه]] اظهار و او را به سوی خود جلب کرد. ملاحسین بشرویه از طرف باب به باب الباب ملقب شد. از سال 1260 به مدت پنج ماه هجده تن از علمای شیخیه به سید علی محمد باب گرویدند و از روی حساب ابجد با خود وی که نوزده تن می‌‏شود معروف به حروف حی شدند.
اسامی هر یک بدین قرار است:
1- سید علی محمد باب‏
2- ملا حسین بشرویه‏
3- [[محمد حسن اخوت‏]]
4- [[محمد باقر صغیر|محمد باقر صغیر]]
5- [[ملا حسین بسطامی‏|ملا حسین بسطامی‏]]
6- [[ملا خدابخش قوچانی]] معروف به ملا علی رازی.
7- [[ملا حسین بجستانی‏|ملا حسین بجستانی‏]]
8- [[سعید هندی‏|سعید هندی‏]]
9- [[ملا محمد باقر خوافی]].
10- [[ملا جلیل ارومی‏|ملا جلیل ارومی‏]]
11- [[ملا احمد ابدالی مراغی]].
12- [[ملا باقر تبریزی‏|ملا باقر تبریزی‏]]
13- [[ملا یوسف اردبیلی.|ملا یوسف اردبیلی.]]
14- [[میرزا هادی قزوینی‏|میرزا‌هادی قزوینی‏]]
15- [[میرزا محمد علی قزوینی|میرزا محمد علی قزوینی]]‏
16- [[طاهره قرة العین‏|طاهره قرة العین‏]]
17- [[ملا محمد علی بارفروش]] (قدوس)
18- [[سید یحیی دارابجردی‏|سید یحیی دارابجردی‏]]
19- [[ملا علی ترشیزی.|ملا علی ترشیزی.]]


==تاریخچه==
== عقاید باب ==
باب نخست می‌‏گفت که من باب امام زمان هستم و مردم برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلی و ابدی باید به ناچار از این باب بگذرند تا به حقیقت برسند، پس باید به من ایمان بیاورند تا به آن اسرار دست یابند. وی پس از مدتی گامی فراتر نهاد و گفت که خدای تعالی کتاب «بیان» را بر من نازل کرده است و این سخن که گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البیان، اشاره به من است و انسان «علی محمد» و بیان همان کتاب است که بر او نازل شده است. البته دعوی بابیت را پیش از این [[شیخ احمد احسایی|شیخ احمد احسایی]] و شاگردش سید کاظم رشتی به طور نه چندان آشکار در سخنان خود اظهار کرده بودند.
ادعای سید علی محمد از نظر شیعه چندان تازگی و غرابت نداشت و چنان که گفتیم او گامی فراتر نهاده بعد از مدتی ادعا کرد که وی همان قائم موعود است، گویا این ادعا در دو سال و نیم آخر عمر او بوده است. علی محمد در نوشته‌‏های خویش خود را باب و ذکر و ذات حروف سبعه (به جهت این که علی محمد دارای هفت حرف است) می‌‏خواند، ولی از آن پس خود را «قائم، مهدی، نقطه» نامید. باب در نوشته ‌های خود آورده است که او خاتم ظهورات مشیت اولیه و آخرین حلقه سلسله نبوت نیست و کتاب بیان او آخرین کتب آسمانی نمی‏ باشد، بلکه ظهور بعد از او که از آن همیشه به «من یظهره‌الله» یعنی کسی که خداوند او را آشکار خواهد ساخت تعبیر می‌‏نمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است.


او چنین فرض می‏‌کرد که ظهور بعد با ظهور او تقریبا همان مقدار فاصله خواهد داشت که ظهورات [[پیامبران اولوالعزم]] سابق با یکدیگر دارد. وی مقدار این فاصله را در پیش خود 1511 یا 2001 سال می‌‏پنداشت که مطابق کلمه غیاث یا مستغاث است. به عقیده او عمر عالم از زمان آدم تا روزگار او 12210 سال بوده است و چون هر هزار سال از عمر آدم معادل است با یک سال از عمر ظهورات. از این رو آدم را به نقطه تشبیه می‌کند و خود را به جوان دوازده ‏ساله و من یظهره‌الله را به جوان چهارده‏ ساله و این مسلم است که باب در پیش خود عصر من یظهره‌الله را قریب دو هزار سال پس از عصر خود فرض می‌‏کرده است و این که [[میرزا حسین علی|میرزا حسین علی]] (بهاءالله) ادعای من یظهر الهی می‏‌کرده با این حساب درست نیست.


== بازداشت ==
سید علی محمد پس از ادعای بابیت از طرف حسین خان مقدم ملقب به نظام‌الدوله بازداشت شد و او را در محضر علما با چوب زدند و به زندان انداختند و مدت شش ماه در آن شهر زندانی بود.


== آزدای ==
آزادی سید علی محمد باب به دست مأموران سری منوچهر خان معتمد الدوله که اصالتی گرجی داشت و والی [[اصفهان]] بود، صورت گرفت.
آنها او را ربوده و به اصفهان بردند. منوچهر خان عمارت سر‌پوشیده‏‌ای را که خلوت خاصه حکومت و مشهور به «عمارت خورشید» بود برای مسکن او معین کرد. اقامت باب در اصفهان شش ماه و به قول ادوارد براون یک سال بود. معتمد‌الدوله تا هنگام مرگ خویش علی محمد را که ظاهرا دلش برای او سوخته بود از گزند دشمنانش حفظ می‌‏کرد.


فرهنگ فرق اسلامى ؛ متن ؛ ص87
== سر‌انجام ==
بابيه گروهى هستند كه خود را از پيروان سيد على محمد شيرازى (1236- 1266 ه) كه در شهر شيراز خروج كرده و خود را باب مى‏خواند، دانسته‏اند و به اين نام معروف شده‏اند.
پس از مرگ منوچهر خان، برادرزاده او گرگین خان از طرف دولت [[تهران]] به جای عموی خود به حکومت اصفهان منصوب شد.
سيد على محمد باب پسر سيد محمد رضاى بزاز شيرازى است كه در كودكى پدرش درگذشت. وى تحت سرپرستى عمومى خود حاج سيد على، تربيت يافت.
وی برای تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج [[میرزا آقاسی|میرزا آقاسی]] صدر‌اعظم، باب را تحت‌الحفظ به تهران فرستاد و برای جلوگیری از پیشامدهای احتمالی سید را از پشت دروازه تهران گذرانیده به [[آذربایجان|آذربایجان]] بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در ارومیه در قلعه چهریق زندانی کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبریز آوردند و در حضور ناصرالدین میرزا ولیعهد، علمای آن شهر با او مناظره و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند.  
در هفده سالگى به شغل پدر ميل كرد و به بندر بوشهر براى تجارت رفت. حدود پنج سال در بوشهر ماند و سپس به شيراز بازگشت و بازرگانى را رها كرد. به مكه سفر كرد و در عراق به زيارت قبور ائمه نايل‏
 
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 88
متن توبه‏ نامه باب خطاب به ناصرالدین میرزای ولیعهد چنین می‌‏باشد: فداک روحی الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد‌الله ثم حمد‌الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر‌چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولی چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضای حق را نخواستم و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلمم جاری شده، هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر، و بعضی مناجات و کلمات که از لسانم جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت ‌علیه‌السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعایی دیگر، مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شورای ملی در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت [[محمد شاه قاجار]]، شورش‌هایی به حمایت از باب، پیاپی در [[مازندران]] و زنجان روی داد.
آمد. اقامت او در كربلا به ظاهر دو يا سه سال به طول انجاميد، و موجب گشت كه از نوزده سالگى به محضر سيد كاظم رشتى پيشواى شيخيه راه يابد و در سلك شاگردان او درآيد.
 
على محمد بر اثر نفوذ اخلاقى و مذهبى سيد كاظم رشتى دگرگون گشت و پس از درگذشت سيد، در بيست و چهار سالگى (1260 ه) دعوى كرد كه باب و واسطه وصول به امام زمان حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است.
میرزا تقی خان [[امیر کبیر|امیر کبیر]] صدر‌اعظم [[ناصرالدین شاه|ناصرالدین شاه]] دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» می‌‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانی برخورد کرد که با آن دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکی از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده می‌‏داشت و فریاد بر می‌‏آورد که ای سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکی بر من نیامد. خدای خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.
در همين سال در خانه خود در شيراز نخستين بار دعوت خويش را به ملا حسين بشرويه اظهار كرد و او به وى گرويد و از طرف باب ملقب به باب الباب شد.
 
از سال 1260 تا مدت پنج ماه هجده تن از علماى شيخيه به سيد على محمد باب گرويدند و از روى حساب ابجد با خود وى كه نوزده مى‏شود، معروف به حروف حى شدند.
چون سربازان متوجه فرار او شدند به دست آورند که وی دیگر قدر و منزلتی ندارد، به همین دلیل با خاطر آسوده به حجره او رفته به گلوله بستند. درباره جسد او اختلاف است. می‌گویند که جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حیوانات شود، ولی بعضی گفته‌اند که جسد را شبانه به وسیله سلیمان خان صائین ‏قلعه‌ای ربوده آن را در صندوقی نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزدیک رباط کریم به خاک سپردند.
اسامى هر يك بدين قرار است:
ازلی‌ها می‌گویند که جسد در امامزاده معصوم قرار دارد، اما [[بهائیان|بهائیان]] جسد را از آن جا به مسجد ماشاء‌الله نزدیک چشمه علی بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن، در خانه‌های بابیان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. سر‌انجام پس از هجده سال جسد را به امر بهاءالله به [[عکا]] برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلی خواندند.
1- سيد على محمد باب‏
 
2- ملا حسين بشرويه‏
پس از کشته شدن علی محمد و سوء قصد بابیان به ناصرالدین شاه، جانشین باب را که [[میرزا یحیی نوری|میرزا یحیی نوری]] ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش میرزا حسین علی معروف به بهاءالله و عده‌ ای از بابیان به [[عراق]] تبعید کردند. در آنجا دو برادر دچار اختلاف شدند و میرزا حسین علی از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بین پیروان آن دو برادر جنگ و ستیز در گرفت. دولت عثمانی که در آن روزگار، عراق و [[فلسطین|فلسطین]] و [[قبرس]] را در تصرف خود داشت، بین آن دو برادر جدایی افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش میرزا حسین علی را به عکا تبعید کرد.
3- محمد حسن اخوت‏
بابیان به طرفداری صبح ازل پرداختند و معروف به ازلی شدند، ولی بهائیان به میرزا حسین علی بهاءالله گرویدند و بهایی نام گرفتند و از دین اسلام خارج شدند. سرانجام، صبح ازل در شهر فاماگوستا که آن را به اختصار ماغوستا می‌گویند در قبرس درگذشت. باب گذشته از آن که به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهمیت می‌‏داد، از ارقام اسرار عجیبی توقع داشت. در پیش ایشان عدد نوزده بسیار مقدس است و در این مورد اشاره به آیه قرآن در سوره المدثر می‌‏کند که می‌‏فرماید: علیها تسعة عشر (که مقصود نوزده ملک دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسیم کرده و بقیه پنج روز آخر سال (در بعضی از سال‌ها پنج و در بیشتر چهار سال و کسری) را بی‏ دلیل اساسی آزاد و (مظاهر‌الله) خوانند.
4- محمد باقر صغير (پسر عمش)
 
5- ملا حسين بسطامى‏
== آثار باب ==
6- ملا خدابخش قوچانى معروف به ملا على رازى.
باب کتاب‌ها و رسالاتی بسیار نوشته است که مهم‌ترین آنها کتاب «بیان» عربی و فارسی است و کتاب تعلیمات او به شمار می‌‏آید و طبق معمول خود او اساس تقسیمات آن را بر عدد نوزده گذاشته و کتاب را به نوزده واحد و هر واحد نوزده باب تقسیم کرده است، ولی عمرش کفاف نداده است تا آن را تمام کند. بنابراین، او فقط یازده واحد را نوشته و کتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به (من یظهره‌الله) محول کرده است.
7- ملا حسين بجستانى‏
به نوشته میرزا جانی در «نقطه الکاف» که پیش از تفرقه بابیه نوشته شده باب وصیت کرد که صبح ازل هم ترجمه فارسی باقی مانده را تا واحد یازدهم که در «بیان» عربی خود باب بوده، نوشته است و بقیه که هشت واحد است به حال خود باقی مانده است. از رساله‌های معروف باب، تفسیر سوره یوسف، والعصر، کوثر و بقره است.
8- سعيد هندى‏
 
9- ملا محمد باقر خوافى.
== تعالیم خاصه باب ==
10- ملا جليل ارومى‏
اصول تعالیم باب مبتنی بر کتاب «بیان» اوست که به طور اجمال از قرار ذیل است: خداوند مدرک کل شی‏ء است و خود از قدرت ادراک بیرون است. احدی به ذات او معرفت ندارد. مراد از معرفةالله، معرفت مظهر اوست و مراد از لقاءالله، لقای او و پناه به خداوند است.  
11- ملا احمد ابدالى مراغى.
خداوند عالم را به توسط هفت صفت که حروف حق باشند خلق کرد و آنها قدر و قضا و اراده و مشیت و اذن و اجل و کتاب است.
12- ملا باقر تبريزى‏
احکام محفل با بیان از نوزده عضو تشکیل می‌‏شود و آن مکانی است که زکات اشخاص در صندوق جمع می‏ گردد.
13- ملا يوسف اردبيلى.
زکات معمولا مقدار 5/ 1 از سرمایه است. هر شخص بابی باید هر روز نوزده آیه از کتاب «بیان» را بخواند و نام خدا را سیصد و شصت و یک بار ذکر کند. باید مرده را در قبری از بلور بگذراند یا قبر را در سنگی صیقلی تعبیه نمایند. باید به دست راست میت یک انگشتری که بر نگین آن آیه ‏ای از کتاب «بیان» نقش شده بگذارند تا مرده در گور نترسد.
14- ميرزا هادى قزوينى‏
انسان نباید دیگری را بیازارد و موجب اذیت همسایه ‏اش گردد. هر کسی با او سخن گوید و یا نامه‌ای برای او بنگارد، باید جواب دهد. نامه ‏ها را نباید پاره کرد، بلکه باید به طور امانت به صاحبش رساند. شرب خمر و خوردن معجون‌ها حرام است. واجب است که هر نوزده روز، نوزده شخص را مهمان کنند، اگر‌چه به آشامیدن آب. گدایی حرام است و پول دادن به گدا گناهی از گناهان به شمار می‌رود. میراث انسان پس از دفن او بین ترکه او چنین تقسیم می‏شود. پسران 60/ 8 و شوهر 60/ 7 و پدر 60/ 6 و مادر 60/ 5 و برادر 60/ 4 و خواهر 60/ 3 و معلم نیز از میراث میت برخوردار می‌‏شود و غیر از کسانی که نام آنها آمد، برای دیگران ظاهرا توزیع ترکه به صورتی که ذکر شد، بایستی ناقص باشد، زیرا مجموع ترکه توزیع شده واحد صحیحی را تشکیل نمی‏ دهد.<ref> مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 87 با ویرایش و حذف و اضافه و اصلاح گسترده عبارات </ref>
15- ميرزا محمد على قزوينى‏
 
16- طاهره قرة العين‏
== پانویس ==
17- ملا محمد على بارفروش (قدوس)
{{پانویس}}
18- سيد يحيى دارابجردى‏
 
19- ملا على ترشيزى.
{{فرق و مذاهب}}
باب نخست مى‏گفت كه: من باب امام زمان هستم و مردم براى پى بردن به اسرار و حقايق بزرگ و مقدس ازلى و ابدى بايد به ناچار از اين باب بگذرند و به حقيقت برسند، پس بايد به من ايمان بياورند تا به آن اسرار دست يابند.
 
وى پس از مدتى گامى فراتر نهاد، و گفت كه: خداى تعالى كتاب «بيان» را بر من نازل فرموده است و اين سخن كه گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البيان، اشاره به من است و انسان «على محمد» و بيان همان كتاب است كه بر او نازل شده است. البته دعوى بابيت را پيش از اين شيخ احمد احسايى و شاگردش سيد كاظم رشتى بطور نيم آشكار و پنهان در سخنان خود اظهار كرده بودند،
[[رده:فرق و مذاهب]]
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 89
سيد على محمد اين دعوى را علنى ساخت.
بارى ادعاى سيد على محمد از نظر شيعه چندان تازگى و غرابت نداشت و چنان كه گفتيم او گامى فراتر نهاده بعد از مدتى ادعا كرد كه وى همان قائم موعود است، گويا اين ادعا در دو سال و نيم آخر عمر او بوده است.
على محمد در نوشته‏هاى خويش خود را باب و ذكر و ذات حروف سبعه (به جهت اين كه على محمد داراى هفت حرف است) مى‏خواند، ولى از آن پس خود را «قائم، مهدى، نقطه» ناميد.
تاريخ اين ادعاى جديد، به تصريح ميرزا جانى صاحب كتاب «نقطه الكاف» در صفر سال 1264 هجرى تا شعبان 1266 هجرى كه در قريه چهريق زندانى بود، مى‏باشد.
باب در نوشته‏هاى خود آورده است كه او خاتم ظهورات مشيت اوليه و آخرين حلقه سلسله نبوت نيست و كتاب بيان او آخرين كتب آسمانى نمى‏باشد، بلكه ظهور بعد از او كه از آن هميشه به «من يظهره الله» يعنى كسى كه خداوند او را آشكار خواهد ساخت تعبير مى‏نمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است.
او چنين فرض مى‏كرد كه ظهور بعد با ظهور او تقريبا همان مقدار فاصله خواهد داشت كه ظهورات انبياى اولو العزم سابق با يكديگر. وى مقدار اين فاصله را در پيش خود 1511 يا 2001 سال مى‏پنداشت، كه مطابق كلمه غياث يا مستغاث است. به عقيده او عمر عالم از زمان آدم تا روزگار او 12210 سال بوده است و چون هر هزار سال از عمر آدم معادل است با يك سال از عمر ظهورات، از اين رو آدم را به نقطه تشبيه مى‏كند و خود را به جوان دوازده‏ساله، و من يظهره الله را به جوان چهارده‏ساله، و اين مسلم است كه باب در پيش خود عصر من يظهره الله را قريب دو هزار سال پس از عصر خود فرض مى‏كرده است و اين كه ميرزا حسين على (بهاء الله) ادعاى من يظهر الهى مى‏كرده با اين حساب درست نيست.
سيد على محمد پس از ادعاى با بيت از طرف حاكم شيراز از حسين خان مقدم ملقب به نظام الدوله بازداشت شد و او را در محضر علما چوب زدند و به زندان انداختند و مدت شش ماه در آن شهر زندانى بود، تا آن كه مأموران سرى منوچهر خان معتمد الدوله والى اصفهان كه اصلا گرجى بود او را ربوده و به اصفهان بردند و منوچهر خان عمارت سر پوشيده‏اى را كه خلوت خاصه حكومت و مشهور به «عمارت خورشيد» بود براى مسكن او معين كرد.
اقامتش در اصفهان شش ماه و به قول ادوارد براون يك سال بود. معتمد الدوله تا هنگام مرگ خويش على محمد را كه ظاهرا دلش براى او سوخته بود از گزند دشمنانش حفظ مى‏كرد.
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 90
پس از مرگ منوچهر خان برادرزاده او گرگين خان از طرف دولت تهران به جاى عموى خود به حكومت اصفهان منصوب شد.
وى براى تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج ميرزا آقاسى صدر اعظم، باب را تحت الحفظ به تهران فرستاد و براى جلوگيرى از پيشامدهاى احتمالى، سيد را از پشت دروازه تهران گذرانيده به آذربايجان بردند و نخست در قلعه ماكو (1363 ه) و سپس در اروميه در قلعه چهريق زندانى كردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبريز آوردند و در حضور ناصر الدين ميرزا وليعهد، علماى آن شهر با او مناظره كردند و پس از چوب كارى، وى توبه نمود.
متن توبه‏نامه باب به نقل كتاب «باب و بهاء را بشناسيد» تأليف حاجى فتح الله مفتون يزدى، چاپ حيدرآباد، ص 288، كه نامه او به ناصر الدين ميرزا وليعهد است چنين مى‏باشد: فداك روحى الحمد لله كما هو اهله و مستحقه كه ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر كافه عباد خود شامل گردانيده. بحمد الله ثم حمد الله كه مثل آن حضرت را ينبوع رأفت و رحمت خود فرمود كه به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر ياغيان فرموده اشهد الله من عنده كه اين بنده ضعيف را قصدى نيست كه خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولايت او باشد، اگر چه به نفسه وجودم ذنب صرف است ولى چون قلبم موقن به توحيد خداوند جل ذكره و نبوت رسول او و ولايت اهل ولايت اوست و لسانم مقر بر كل ما نزل من عند الله است، اميد رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواستم و اگر كلماتى كه خلاف رضاى او بوده از قلمم جارى شده غرضم عصيان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و اين بنده را مطلق علمى نيست كه منوط به ادعايى باشد استغفر الله ربى و اتوب اليه من ان ينسب الى امر، و بعضى مناجات و كلمات كه از لسانم جارى شده دليل بر هيچ امرى نيست و مدعى نيابت خاصه حضرت حجت عليه السلام را محض ادعاى مبطل است و اين بنده را چنين ادعايى نبوده و نه ادعايى ديگر، مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است كه اين دعاگو را به الطاف عنايات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائيد و السلام.»
ظاهرا اين توبه‏نامه در كتابخانه مجلس سابق شوراى ملى در ميدان بهارستان تهران مضبوط است.
پس از درگذشت محمد شاه قاجار شورشهايى به حمايت از باب پياپى در مازندران و زنجان روى داد. ميرزا تقى خان امير كبير صدر اعظم ناصر الدين دستور داد كه‏
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 91
باب را از قلعه چهريق به تبريز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 او را در آن شهر به دار آويخته و تير باران كردند.
اعتضاد السلطنه در كتاب «فتنه باب» مى‏نويسد: از قضا در اين واقعه گلوله به ريسمانى آمد كه بدان دست باب را بسته بودند. ريسمان گسيخته و باب رها شده و راه فرار در پيش گرفت و خود را به حجره يكى از سربازان انداخت و اين گريختن او از باطن شريعت بود، زيرا اگر سينه خود را گشاده مى‏داشت و فرياد بر مى‏آورد كه اى سربازان و مردمان آيا كرامت من را نديديد، كه از هزار گلوله يكى بر من نيامد.
خداى خواست تا حق را از باطل معلوم كند و اين شك و ريب از ميان مردم رفع شود.
چون سربازان گريختن او را ديدند دانستند كه وى را قدر و منزلتى نباشد با خاطر آسوده بدان حجره رفته او را گرفته بستند و هدف گلوله‏اش ساختند.
راجع به جسد او اختلاف است.
گويند: جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حيوانات گردد، ولى بعضى بر آنند كه شبانه به وسيله سليمان خان صائين‏قلعه‏اى ربوده شد و آن را در صندوقى نهاده به تهران آوردند، و در امامزاده معصوم نزديك رباط كريم به خاك سپردند.
ازلى‏ها گويند كه: جسد در همان امامزاده معصوم بجاست، اما بهائيان بر آنند كه جسد را از آنجا به مسجد ما شاء الله نزديك چشمه على بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن كه در خانه‏هاى بابيان نوبه به نوبه امانى بود پس از هجده سال به امر بهاء الله به عكا برده و در دامنه كوه كرمل به خاك سپردند و آنجا را مقام اعلى خواندند.
پس از كشته شدن على محمد و سوء قصد با بيان به ناصر الدين شاه جانشين باب را كه ميرزا يحيى نورى ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش ميرزا حسين على معروف به بهاء الله و عده‏اى از بابيان به عراق تبعيد كردند. در آنجا بين دو برادر اختلاف افتاد و ميرزا حسين على از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بين پيروان آن دو برادر جنگ و ستيز در گرفت. دولت عثمانى كه در آن روزگار عراق و فلسطين و قبرس را در تصرف داشت بين آن دو برادر جدايى افكند و صبح ازل را به قبرس و برادرش ميرزا حسين على را به عكا تبعيد كرد.
بابيان به طرفدارى صبح ازل پرداختند و معروف به ازلى شدند ولى بهائيان به ميرزا حسين على بهاء الله گرويدند بهايى گرديدند و از دين اسلام خارج شدند.
سرانجام صبح ازل در شهر فاماگوستا كه آن را به اختصار ماغوستا گويند در قبرس در گذشت باب گذشته از آن كه به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهميت مى‏داد از ارقام اسرار عجيبى توقع داشت در
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 92
پيش ايشان عدد نوزده بسيار مقدس است و در اين مورد اشاره به آيه قرآن در سوره المدثر مى‏كند كه مى‏فرمايد: عليها تسعة عشر (كه مقصود نوزده ملك دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسيم كرده و بقيه پنج روز آخر سال (در بعضى از سالها پنج و در بيشتر چهار سال و كسرى) را بى‏دليل اساسى آزاد و (مظاهر الله) خوانند.
باب كتابها و رسالاتى بسيار نوشته است كه مهمترين آنها كتاب «بيان» عربى و فارسى است و كتاب تعليمات او به شمار مى‏آيد و طبق معمول خود اساس تقسيمات آن را بر عدد نوزده گذاشته و كتاب را به نوزده واحد و هر واحد نوزده باب تقسيم كرده است ولى عمرش كفاف نداده تا آن را تمام كند زيرا فقط يازده واحد را نوشته و كتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به (من يظهره الله) حوالت كرده است.
به نوشته ميرزا جانى در «نقطه الكاف» كه پيش از تفرقه بابيه نوشته شده باب وصيت كرد كه صبح ازل هم ترجمه فارسى باقيمانده را تا واحد يازدهم كه در «بيان» عربى خود باب بوده، نوشته است و بقيه هشت واحد باشد همانطور مانده است از رسالات معروف باب تفسير سوره يوسف و سوره و العصر و كوثر و تفسير سوره بقره است.
تعاليم باب: اصول تعاليم باب مبتنى بر كتاب «بيان» اوست كه بطور اجمال از قرار ذيل است: خداوند مدرك كل شي‏ء است و خود از حيز ادراك بيرون است.
احدى غير ذات او معرفت به او ندارد. مراد از معرفة الله. معرفت مظهر اوست و مراد از لقاء الله. لقاى او و پناه به خداوند. پناه او زيرا كه عرض به ذات اقدس ممكن نيست و لقاء او متصور نه ...... و آنچه كه در كتب سمايه ذكر لقاء او شده. ذكر لقاى ظاهر به ظهور اوست و مراد از رجوع ملائكه الى الله و عوض بر او رجوع ادلاء بر من يظهره الله است بسوى او زيرا كه سبيلى از براى احدى بسوى ذات ازل نبوده و نيست نه در بدء و نه در عود. آنچه در مظاهر ظاهر مى‏شود مشيت است كه خالق كل اشياء است و نسبت او به اشياء نسبت علت است به معلول و نار به حرارت اين مشيت نقطه ظهور است كه در كورى بر حسب آن كور ظاهر گشته. مثلا محمد نقطه فرقان و على محمد نقطه بيان و هر دو يكى مى‏باشند. آدم كه به عقيده بيان دوازده هزار و دويست و ده سال قبل از باب بوده است با ساير ظهورات يكى است و بقيه نقطه بيان همان آدم فطرت اول بوده و بعينه همان حالتى كه در يد اوست همان خاتم بوده كه از آن روز تا امروز خداوند حفظ فرموده همان مطاع از يوم آدم همان رسول الله است و كل كتب منزله قرآنى است كه بر او نازل شده و از هيچ جا
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 93
مظهر مشيت نبوده الا بيان ذات حروف سبع و نه حروف حى آن الا حروف بيان ظهورات را نه ابتدايى است و نه انتهايى و قبل از آدم عوالم و اوادم ما لا نهايه بوده و بعد از من يظهره الله ظهورات ديگر خواهد بود الى ما لا نهايه. هر ظهور بعدى اشرف از ظهور قبل و مقام بلوغ آن مى‏باشد. مشيت اوليه در هر ظهور بعدى به نحو اقوى و اكمل از ظهور قبل ظاهر مى‏شود. مثلا آدم در مقام نقطه بوده و نقطه بيان در مقام جوانى دوازده‏ساله و من يظهر الله در مقام جوانى چهارده‏ساله. چنانچه در ظهور حضرت عيسى غرس شجره انجيل كه شد به كمال نرسيده الا اول بعثت رسول الله كه اگر رسيده بود يك روز زودتر همان روز بعثت مى‏شد كه بيست و ششم رجب باشد نه بيست و هفتم ... و بعد از غرس شجره قرآن كمال آن در هزار و دويست و هفتاد رسيد كه اگر بلوغ آن در دو ساعتى در شب پنجم جمادى الاول مى‏بود پنج دقيقه بعده ظاهر نمى‏شد.
خداوند عالم را به توسط هفت صفت كه حروف حق باشند خلق كرد و آنها قدر و قضا و اراده و مشيت و اذن و اجل و كتاب است.
احكام: محفل با بيان از نوزده عضو تشكيل مى‏شود و آن مكانى است كه زكات اشخاص در صندوق جمع مى‏گردد.
زكات معمولا مقدار 5/ 1 از سرمايه است.
هر شخص بابى بايد هر روز نوزده آيه از كتاب «بيان» را بخواند و نام خدا را سيصد و شصت و يك بار ذكر كند. بايد مرده را در قبرى از بلور بگذراند يا قبر را در سنگى صيقلى تعبيه نمايند. بايد به دست راست ميت، يك انگشترى كه بر نگين آن آيه‏اى از كتاب «بيان» نقش شده بگذارند تا مرده در گور نترسد.
انسان نبايد ديگرى را بيازارد و موجب اذيت همسايه‏اش گردد. هر كس به او سخن گويد و يا نامه‏اى نگارد بايد جواب دهد، نامه‏ها را نبايد پاره كرد بلكه بايد در رسانيدن به صاحبش امين باشند شرب خمر و خوردن معجونها حرام است. واجب است كه هر نوزده روز، نوزده شخص را مهمان كنند اگر چه آب بياشامند. گدائى حرام است و پول دادن به گدا گناهى از گناهان، ميراث، پس از دفن مرده، بين تركه او چنين تقسيم مى‏شود. پسران 60/ 8 و شوهر 60/ 7 و پدر 60/ 6 و مادر 60/ 5 و برادر 60/ 4 و خواهر 60/ 3 و معلم نيز از ميراث ميت برخوردار مى‏شود و غير از كسانى كه ذكر شد براى ديگران ظاهرا توزيع تركه بصورتى كه ذكر شد بايستى ناقص باشد زيرا مجموع تركه توزيع شده واحد صحيحى را تشكيل نمى‏دهد.
آيين باب.
تاريخ البابيه او مفتاح باب الابواب.
دايره المعارف اسلاميه ج 3. ص 226- 231.
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 94
فتنه باب‏
لغت‏نامه دهخدا ماده باب.
نقطه الكاف.
قصص العلماء، ص 59- 64.
حقيقة البابيه و البهائيه.
مذاهب و فلسفه در آسياى وسطى.
Encycloped iadeL'Islam, Tome eI, P. 658- 858.

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۶

بابیه
سید علی محمد باب
توضیح تصویرسید علی محمد باب
نامبابیه
قرن شکل گیریقرن سیزده هجری قمری
مبدأ شکل گیریشیراز
موسسسید علی محمد شیرازی
عقیدهانحراف از عقاید حقه دین

بابیّه‌ فرقه‌ای مذهبی است که‌ در سال 1260 هجری قمری توسط سید علی محمد شیرازی معروف به سید علی محمد باب در ایران تاسیس شد. از منظر شیعه فرقه بابیه فرقه‌ای انحرافی است و از تعالیم اسلام خارج است.

تاریخچه

این فرقه خود را از پیروان سید علی محمد شیرازی (1236- 1266 ه) که در شهر شیراز خروج کرده و خود را باب می‏ خواند دانسته‏‌اند و به این نام معروف شده ‏اند. سید علی محمد باب پسر سید محمد رضای بزاز شیرازی است که در کودکی پدرش درگذشت. وی تحت سرپرستی عموی خود حاج سید علی تربیت یافت. در هفده سالگی وارد شغل پدر شد و برای تجارت به بندر بوشهر رفت. وی در آن دیار پنج سال اقامت کرد و سپس به شیراز بازگشت در حالی که بازرگانی را رها کرده بود. سید محمد علی در ادامه به مکه سفر کرده سپس برای زیارت مقابر امامان به عراق رفت. اقامت او در کربلا به ظاهر حدود دو یا سه سال به طول انجامید و موجب شد که در سن نوزده سالگی خدمت سید کاظم رشتی پیشوای شیخیه برسد و در شمار شاگردان شیخ در آید. علی محمد بر اثر نفوذ اخلاقی و مذهبی سید کاظم رشتی دگرگون گشت و پس از درگذشت سید در بیست و چهار سالگی (1260 ه) با عنوان باب ادعا کرد که واسطه وصول به حجت بن حسن (مهدی) حضرت حجة بن الحسن قائم آل محمد (عج) است. در همین سال بود که در شیراز و در خانه خود برای نخستین بار دعوت خود را به ملاحسین بشرویه اظهار و او را به سوی خود جلب کرد. ملاحسین بشرویه از طرف باب به باب الباب ملقب شد. از سال 1260 به مدت پنج ماه هجده تن از علمای شیخیه به سید علی محمد باب گرویدند و از روی حساب ابجد با خود وی که نوزده تن می‌‏شود معروف به حروف حی شدند. اسامی هر یک بدین قرار است: 1- سید علی محمد باب‏ 2- ملا حسین بشرویه‏ 3- محمد حسن اخوت‏ 4- محمد باقر صغیر 5- ملا حسین بسطامی‏ 6- ملا خدابخش قوچانی معروف به ملا علی رازی. 7- ملا حسین بجستانی‏ 8- سعید هندی‏ 9- ملا محمد باقر خوافی. 10- ملا جلیل ارومی‏ 11- ملا احمد ابدالی مراغی. 12- ملا باقر تبریزی‏ 13- ملا یوسف اردبیلی. 14- میرزا‌هادی قزوینی‏ 15- میرزا محمد علی قزوینی‏ 16- طاهره قرة العین‏ 17- ملا محمد علی بارفروش (قدوس) 18- سید یحیی دارابجردی‏ 19- ملا علی ترشیزی.

عقاید باب

باب نخست می‌‏گفت که من باب امام زمان هستم و مردم برای پی بردن به اسرار و حقایق بزرگ و مقدس ازلی و ابدی باید به ناچار از این باب بگذرند تا به حقیقت برسند، پس باید به من ایمان بیاورند تا به آن اسرار دست یابند. وی پس از مدتی گامی فراتر نهاد و گفت که خدای تعالی کتاب «بیان» را بر من نازل کرده است و این سخن که گفت: الرحمن، علم القرآن، خلق الإنسان، علمه البیان، اشاره به من است و انسان «علی محمد» و بیان همان کتاب است که بر او نازل شده است. البته دعوی بابیت را پیش از این شیخ احمد احسایی و شاگردش سید کاظم رشتی به طور نه چندان آشکار در سخنان خود اظهار کرده بودند. ادعای سید علی محمد از نظر شیعه چندان تازگی و غرابت نداشت و چنان که گفتیم او گامی فراتر نهاده بعد از مدتی ادعا کرد که وی همان قائم موعود است، گویا این ادعا در دو سال و نیم آخر عمر او بوده است. علی محمد در نوشته‌‏های خویش خود را باب و ذکر و ذات حروف سبعه (به جهت این که علی محمد دارای هفت حرف است) می‌‏خواند، ولی از آن پس خود را «قائم، مهدی، نقطه» نامید. باب در نوشته ‌های خود آورده است که او خاتم ظهورات مشیت اولیه و آخرین حلقه سلسله نبوت نیست و کتاب بیان او آخرین کتب آسمانی نمی‏ باشد، بلکه ظهور بعد از او که از آن همیشه به «من یظهره‌الله» یعنی کسی که خداوند او را آشکار خواهد ساخت تعبیر می‌‏نمود و به مراتب بالاتر از ظهور خود او است.

او چنین فرض می‏‌کرد که ظهور بعد با ظهور او تقریبا همان مقدار فاصله خواهد داشت که ظهورات پیامبران اولوالعزم سابق با یکدیگر دارد. وی مقدار این فاصله را در پیش خود 1511 یا 2001 سال می‌‏پنداشت که مطابق کلمه غیاث یا مستغاث است. به عقیده او عمر عالم از زمان آدم تا روزگار او 12210 سال بوده است و چون هر هزار سال از عمر آدم معادل است با یک سال از عمر ظهورات. از این رو آدم را به نقطه تشبیه می‌کند و خود را به جوان دوازده ‏ساله و من یظهره‌الله را به جوان چهارده‏ ساله و این مسلم است که باب در پیش خود عصر من یظهره‌الله را قریب دو هزار سال پس از عصر خود فرض می‌‏کرده است و این که میرزا حسین علی (بهاءالله) ادعای من یظهر الهی می‏‌کرده با این حساب درست نیست.

بازداشت

سید علی محمد پس از ادعای بابیت از طرف حسین خان مقدم ملقب به نظام‌الدوله بازداشت شد و او را در محضر علما با چوب زدند و به زندان انداختند و مدت شش ماه در آن شهر زندانی بود.

آزدای

آزادی سید علی محمد باب به دست مأموران سری منوچهر خان معتمد الدوله که اصالتی گرجی داشت و والی اصفهان بود، صورت گرفت. آنها او را ربوده و به اصفهان بردند. منوچهر خان عمارت سر‌پوشیده‏‌ای را که خلوت خاصه حکومت و مشهور به «عمارت خورشید» بود برای مسکن او معین کرد. اقامت باب در اصفهان شش ماه و به قول ادوارد براون یک سال بود. معتمد‌الدوله تا هنگام مرگ خویش علی محمد را که ظاهرا دلش برای او سوخته بود از گزند دشمنانش حفظ می‌‏کرد.

سر‌انجام

پس از مرگ منوچهر خان، برادرزاده او گرگین خان از طرف دولت تهران به جای عموی خود به حکومت اصفهان منصوب شد. وی برای تقرب به دولت و اطاعت از امر حاج میرزا آقاسی صدر‌اعظم، باب را تحت‌الحفظ به تهران فرستاد و برای جلوگیری از پیشامدهای احتمالی سید را از پشت دروازه تهران گذرانیده به آذربایجان بردند و نخست در قلعه ماکو (1363 ه) و سپس در ارومیه در قلعه چهریق زندانی کردند (1264 ه) بعد از آن او را به تبریز آوردند و در حضور ناصرالدین میرزا ولیعهد، علمای آن شهر با او مناظره و او را با چوب تنبیه و وادر به توبه کردند.

متن توبه‏ نامه باب خطاب به ناصرالدین میرزای ولیعهد چنین می‌‏باشد: فداک روحی الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. بحمد‌الله ثم حمد‌الله که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرمود که به ظهور عطوفتش عفو از بندگانش و تستر بر مجرمان، و ترحم بر یاغیان فرموده اشهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد، اگر‌چه به نفسه وجودم گناه خالص است، ولی چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و زبانم مقر بر تمام آن چه که از طرف خدا نازل شده است، به رحمت او امیدوارم و مطلقا خلاف رضای حق را نخواستم و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلمم جاری شده، هدفم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد استغفرالله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر، و بعضی مناجات و کلمات که از لسانم جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت ‌علیه‌السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعایی دیگر، مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف عنایات و بسط رأفت و رحمت خود را سرافراز فرمائید و السلام.» ظاهرا این توبه‏ نامه در کتابخانه مجلس سابق شورای ملی در میدان بهارستان تهران مضبوط است. پس از درگذشت محمد شاه قاجار، شورش‌هایی به حمایت از باب، پیاپی در مازندران و زنجان روی داد.

میرزا تقی خان امیر کبیر صدر‌اعظم ناصرالدین شاه دستور داد که‏ باب را از قلعه چهریق به تبریز آوردند و به قتل رسانند. در 27 شعبان 1266 باب را در آن شهر به دار آویخته و تیر باران کردند. اعتضاد السلطنه در کتاب «فتنه باب» می‌‏نویسد: از قضا در این واقعه گلوله به ریسمانی برخورد کرد که با آن دست باب را بسته بودند. ریسمان پاره شد و باب رها شده و راه فرار را در پیش گرفت و خود را به حجره یکی از سربازان انداخت و این گریختن او از باطن شریعت بود، زیرا اگر سینه خود را گشاده می‌‏داشت و فریاد بر می‌‏آورد که ای سربازان و مردمان آیا کرامت من را ندیدید که از هزار گلوله یکی بر من نیامد. خدای خواست تا حق را از باطل معلوم کند و این شک و ریب از میان مردم رفع شود.

چون سربازان متوجه فرار او شدند به دست آورند که وی دیگر قدر و منزلتی ندارد، به همین دلیل با خاطر آسوده به حجره او رفته به گلوله بستند. درباره جسد او اختلاف است. می‌گویند که جسدش را در خندق شهر انداختند تا طعمه حیوانات شود، ولی بعضی گفته‌اند که جسد را شبانه به وسیله سلیمان خان صائین ‏قلعه‌ای ربوده آن را در صندوقی نهاده به تهران آوردند و در امامزاده معصوم نزدیک رباط کریم به خاک سپردند. ازلی‌ها می‌گویند که جسد در امامزاده معصوم قرار دارد، اما بهائیان جسد را از آن جا به مسجد ماشاء‌الله نزدیک چشمه علی بردند و از آنجا به تهران آوردند و پس از آن، در خانه‌های بابیان نوبت به نوبت به شکل امانت قرار داشت. سر‌انجام پس از هجده سال جسد را به امر بهاءالله به عکا برده و در دامنه کوه کرمل به خاک سپردند و آنجا را مقام اعلی خواندند.

پس از کشته شدن علی محمد و سوء قصد بابیان به ناصرالدین شاه، جانشین باب را که میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل بود (1246- 1330 ه. ق) با برادرش میرزا حسین علی معروف به بهاءالله و عده‌ ای از بابیان به عراق تبعید کردند. در آنجا دو برادر دچار اختلاف شدند و میرزا حسین علی از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بین پیروان آن دو برادر جنگ و ستیز در گرفت. دولت عثمانی که در آن روزگار، عراق و فلسطین و قبرس را در تصرف خود داشت، بین آن دو برادر جدایی افکند و صبح ازل را به قبرس و برادرش میرزا حسین علی را به عکا تبعید کرد. بابیان به طرفداری صبح ازل پرداختند و معروف به ازلی شدند، ولی بهائیان به میرزا حسین علی بهاءالله گرویدند و بهایی نام گرفتند و از دین اسلام خارج شدند. سرانجام، صبح ازل در شهر فاماگوستا که آن را به اختصار ماغوستا می‌گویند در قبرس درگذشت. باب گذشته از آن که به عدد و اسرار ارقام و حساب جمل اهمیت می‌‏داد، از ارقام اسرار عجیبی توقع داشت. در پیش ایشان عدد نوزده بسیار مقدس است و در این مورد اشاره به آیه قرآن در سوره المدثر می‌‏کند که می‌‏فرماید: علیها تسعة عشر (که مقصود نوزده ملک دوزخ است) آنان سال را به نوزده و هر ماه را به نوزده روز تقسیم کرده و بقیه پنج روز آخر سال (در بعضی از سال‌ها پنج و در بیشتر چهار سال و کسری) را بی‏ دلیل اساسی آزاد و (مظاهر‌الله) خوانند.

آثار باب

باب کتاب‌ها و رسالاتی بسیار نوشته است که مهم‌ترین آنها کتاب «بیان» عربی و فارسی است و کتاب تعلیمات او به شمار می‌‏آید و طبق معمول خود او اساس تقسیمات آن را بر عدد نوزده گذاشته و کتاب را به نوزده واحد و هر واحد نوزده باب تقسیم کرده است، ولی عمرش کفاف نداده است تا آن را تمام کند. بنابراین، او فقط یازده واحد را نوشته و کتاب را ناتمام گذارده و اتمام آن را به (من یظهره‌الله) محول کرده است. به نوشته میرزا جانی در «نقطه الکاف» که پیش از تفرقه بابیه نوشته شده باب وصیت کرد که صبح ازل هم ترجمه فارسی باقی مانده را تا واحد یازدهم که در «بیان» عربی خود باب بوده، نوشته است و بقیه که هشت واحد است به حال خود باقی مانده است. از رساله‌های معروف باب، تفسیر سوره یوسف، والعصر، کوثر و بقره است.

تعالیم خاصه باب

اصول تعالیم باب مبتنی بر کتاب «بیان» اوست که به طور اجمال از قرار ذیل است: خداوند مدرک کل شی‏ء است و خود از قدرت ادراک بیرون است. احدی به ذات او معرفت ندارد. مراد از معرفةالله، معرفت مظهر اوست و مراد از لقاءالله، لقای او و پناه به خداوند است. خداوند عالم را به توسط هفت صفت که حروف حق باشند خلق کرد و آنها قدر و قضا و اراده و مشیت و اذن و اجل و کتاب است. احکام محفل با بیان از نوزده عضو تشکیل می‌‏شود و آن مکانی است که زکات اشخاص در صندوق جمع می‏ گردد. زکات معمولا مقدار 5/ 1 از سرمایه است. هر شخص بابی باید هر روز نوزده آیه از کتاب «بیان» را بخواند و نام خدا را سیصد و شصت و یک بار ذکر کند. باید مرده را در قبری از بلور بگذراند یا قبر را در سنگی صیقلی تعبیه نمایند. باید به دست راست میت یک انگشتری که بر نگین آن آیه ‏ای از کتاب «بیان» نقش شده بگذارند تا مرده در گور نترسد. انسان نباید دیگری را بیازارد و موجب اذیت همسایه ‏اش گردد. هر کسی با او سخن گوید و یا نامه‌ای برای او بنگارد، باید جواب دهد. نامه ‏ها را نباید پاره کرد، بلکه باید به طور امانت به صاحبش رساند. شرب خمر و خوردن معجون‌ها حرام است. واجب است که هر نوزده روز، نوزده شخص را مهمان کنند، اگر‌چه به آشامیدن آب. گدایی حرام است و پول دادن به گدا گناهی از گناهان به شمار می‌رود. میراث انسان پس از دفن او بین ترکه او چنین تقسیم می‏شود. پسران 60/ 8 و شوهر 60/ 7 و پدر 60/ 6 و مادر 60/ 5 و برادر 60/ 4 و خواهر 60/ 3 و معلم نیز از میراث میت برخوردار می‌‏شود و غیر از کسانی که نام آنها آمد، برای دیگران ظاهرا توزیع ترکه به صورتی که ذکر شد، بایستی ناقص باشد، زیرا مجموع ترکه توزیع شده واحد صحیحی را تشکیل نمی‏ دهد.[۱]

پانویس

  1. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 87 با ویرایش و حذف و اضافه و اصلاح گسترده عبارات