ثنویه

از ویکی‌وحدت
ثنویه
نامثنویه
عقیدهاعتقاد به وجود دو منشأ متفاوت در صدور افعال خیر و شرّ و یا نور و ظلمت

ثَنَوّیت از مباحث مربوط به علم‌ کلام و به‌معنای اعتقاد به وجود دو خدا (دو خالق و مُدَبِّر) در عالم است. اما در اسلام ثنویه کسانی هستند که معتقدند:«الخیر من الله و الشرّ من ابلیس او من انفسنا». یعنی هرچه نیکی و طاعت است از خداوند می‌‏باشد و هر چه بدی و معصیت است از شیطان و نفس ما می‌باشد.

تاریخچه و مبنای اعتقادی

پیشینه اعتقاد به ثنویت به قبل از ظهور اسلام بر‌می‌گردد و منابع دینی نیز بدان پرداخته‌اند. مبنای اعتقادی این گروه، وجود دو منشأ متفاوت در صدور افعال خیر و شرّ است، به این معنا که در نظام‌آفرینش در کنار خدای‌خیر، خدای‌شرّ هم وجود دارد و منشأ همه شرور شیطان و نفس اماره است که در واقع به یک منشأ باز می‌گردد. البته باید اذعان کرد که این نوع تفکر از نگاه ثنویه، منشأ دینی هم دارد چنانکه در قرآن‌کریم آمده است: «ما أصابک من حسنة فمن الله و ما أصابک من سیئة فمن نفسک ...» [۱]

اقسام ثنویت

ثنویت دارای اقسامی است که شامل میانه‌رو و افراطی می‌شود.

ثنویه منشأ تشکیل فرقه‌های گوناگون

این نوع تفکر، موجب تشکیل فرقه‌های متعددی از جمله مجوس، مانویه، مزدکیه، زروانیه و دیصانیه شده است.

بزرگان ثنویه

افرادی چون ابن اَبی‌العَوجاء، ابوشاکر دیصانی و ابن‌طالوت را می‌توان از بزرگان ثنویه نام برد.

فکر ثنویه در میان غلاة شیعه

تفکر ثنوی در بعضی از «غلاة» شیعه مانند «بیانیه» و بعضی از «معتزله» نیز راه یافت و غالب ایشان متأثر از افکار ایرانی قدیم مانند مانویه، مزدکیه، زروانیه و دیصانیه شده ‏اند.[۲] همچنین می‌توان گفت که ثنویه از قدریه یا معتزله هستند و در بسیاری از موارد، قَدَریه و معتزله را یک فرقه به شمار آورده‌اند و معتقدند که خیر از خدا و شرّ از شیطان است.[۳] [۴] [۵] نوشته‌اند:«در منابع‌اسلامی از جمله افراد مشهور به داشتن عقاید‌ثنوی و به تعبیری زندیقان، این اشخاص بودند: ابن طالوت، ابوشاکر دیصانی، نعمان بن ابی العَوجاء، جعد‌بن‌درهم، ابن‌اخی‌ابی شاکر و صالح‌بن‌عبدالقدوس. گفته‏‌اند شاعرانی چون بَشّار‌بن‌بُرْد (م: 167ق)، اسحاق‌بن‌خلف (م: 318ق)، ابن‌سَیابَه(از شاگردان امام جعفر‌صادق (‌علیه‌السلام)، علی‌بن‌خلیل، علی‌بن‌ثابت و بُحتُری نیز به مذاهب ثنویه گرایش داشته‌اند. در منابع گزارش‌هایی متعارض از ثنوی بودن برخی اشخاص وجود دارد. این تعارضات گاهی ناشی از اشتباهات و گاهی از روی اتهام و به تبع آن نفی اتهام است. مثلاًً نام کسانی چون هشام‌بن‌حکم (از اصحاب امام‌صادق (‌علیه‌السلام)، ابوعیسی‌وراق (م: 247ق) و نظّام‌معتزلی را در زمره قائلان به ثنویت آورده‌اند. در صورتی‌که چنانکه گزارش شده است این اشخاص خود از پیشگامان ردّیه نویسی بر ثنویان بوده‌اند.» [۶]

انگیزه گرایش به ثنویت

این پرسش‌ها درباره علت پیدایش ثنویت وجود دارد که «انگیزه ثنویین از طرح نظریه وجود دو مبدأ خیر و شرّ چه بوده است؟ آیا اساساً شرّی در عالم وجود دارد یا هرچه هست خیر محض است؟ اگر شرّی هست بسیار است یا اندک؟ اگر عالم آمیزه‌ای از خیر و شرّ است، آیا خیر و شرّ با هم در تضاد و تقابل‌اند؟ آیا صدور افعال‌متضاد و متقابل از مبدأ واحدِ، معقول است یا ناچاریم به سبب وجود خیر و شرّ در عالم، قائل به وجود دو فاعل شویم؟ اگر در نظام‌آفرینش، دو فاعل مثل نور و ظلمت وجود داشته باشد، آیا آن دو قدیم‌اند یا حادث؟ پیدایی عالم به چه صورت بوده است؟ آیا نور و ظلمت متناهی‌اند یا نامتناهی؟ آیا نور و ظلمت فاعل بالطبع‌اند یا فاعل بالاختیار؟ این‌گونه پرسش‌ها از جمله موضوعاتی است که در کلام اسلامی درباره مفهوم ثنویت طرح و بررسی شده است. می‌توان گفت عقیده ثنویون بر سه مقدمه استوار است: مقدمه اول، خارج نبودن امور عالم از دو حال، خیر یا شرّ؛ مقدمه دوم، قول به تضادّ میان خیر و شرّ؛ و مقدمه سوم، منع صدور افعال متضاد از فاعل واحد. در نتیجه این مقدمات، ثنویون معتقد بودند در نظام‌هستی، دو خالق (یا صانع) وجود دارد که یکی خالق همه خیرها و دیگری خالق همه شرها است. در بحث با ثنویون هر یک از این مقدمات نقد و بررسی شده است. اشاعره همه چیز را منتسب به خدا و مقدَّرات او دانسته‌اند. معتزله و امامیه برای شروری که خارج از اختیار انسان است، حکمت‌ها و مصالحی را عنوان کرده‌اند. تضاد میان خیر و شرّ هم به اعتقاد برخی از متکلمان پذیرفتنی نیست. خیر و شرّ امور نسبی‌اند. امر واحد ممکن است از جهتی خیر و از جهت دیگر شرّ باشد و در ردّ امتناع صدور افعال متضاد از فاعل واحد هم می‌توان استدلال کرد. از دیگر آرای ثنویون، که متکلمان‌مسلمان درباره آن بحث کرده‌اند، عقیده ثنویون درباره نحوه پیدایش عالم است. به عقیده آنها نور که از تیرگی و سیاهی ظلمت در رنج بود، برای رهایی از آن، با ظلمت ممزوج شد و از ترکیب آن دو، مزاج عالم پدید آمد که البته با فرض تضاد نور و ظلمت، امتزاج آنها ممتنع است. مسئله دیگری که توجه متکلّمان را به خود جلب کرده، نحوه فاعلیت نور و ظلمت است. عالمان‌اسلامی، به‌ویژه در قرن‌های سوم و چهارم هجری‌قمری، در ردّ دیدگاه ثنویون آثاری نوشته‌اند. در فلسفه هم هرچند بحث ثنویت مستقلاً چندان محل توجه نبوده است، اما لازمه براهینی که فلاسفه‌مسلمان در اثبات وجود خداوند اقامه کرده‌اند و بحث از واجب‌الوجودِ بَحْت و بسیط و مطلق که ضدّ و نِدّ ندارد، نفی ثنویت است. درباره سهروردی، با توجه به علاقه او به حکمت ایران باستان و استفاده او از تعابیر نور و ظلمت، گاهی این نکته مطرح شده که لازمه دیدگاه او پذیرش ثنویت است، در صورتی‌که با توجه به صفاتی که او برای نورالانوار برمی‌شمارد، روشن است که در اندیشه او نیز ثنویت جایی ندارد و نورالانوار در نظر او یگانه مطلق است.» [۷]

پانویس

  1. سوره نساء، آیه 79.
  2. مشکور محمد جواد فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 132
  3. ابن‌جوزی ابوالفرج عبدالرحمن بن‌علی، تلبیس‌ابلیس، ص40
  4. مشکور محمد جواد، هفتاد و سه ملت، ص29
  5. مقریزی احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج2، ص348
  6. دانشنامه جهان اسلام، ج9، ص136
  7. دانشنامه جهان اسلام، ج9، ص136