سید روح‌الله موسوی خمینی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'آیت الله' به 'آیت‌الله')
 
(۶۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<div class="wikiInfo">
{{جعبه اطلاعات شخصیت
[[پرونده:NUR00350.jpg|بندانگشتی|موسوی خمینی، سید روح‌الله]]
| عنوان = سید روح‌الله موسوی خمینی
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
| تصویر = سید روح الله خمینی.jpg
|-
| نام =
!نام!! data-type="authorName" |موسوی خمینی، سید روح‌الله
| نام‌های دیگر = امام خمینی
|-
| سال تولد = 1320 ق
|نام‎های دیگر
| تاریخ تولد =
| data-type="authorOtherNames" |آی‍ت‌ال‍ل‍ه‌ خ‍م‍ی‍ن‍ی
| محل تولد = [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]]، خمین
| سال درگذشت = 1409 ق
| تاریخ درگذشت =
| محل درگذشت = [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]]، [[تهران]]
| استادان = {{فهرست جعبه عمودی | آیت‌الله میرزا جواد ملکی تبریزی| آیت‌الله محمد علی شاه آبادی| آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی}}
| شاگردان =
| دین =  
| مذهب =
| آثار = {{فهرست جعبه افقی | اسرار الصلاة | چهل حدیث| تحریر الوسیلة}}
| فعالیت‌ها =
| وبگاه =
}}
'''سید روح‌الله موسوی خمینی''' (1281 - 1368 ش)، معروف به '''امام خمینی،''' بنیان‌گذار [[جمهوری اسلامی ایران]]، فقیه و اصولی و یکی از [[مرجع تقلید|مراجع بزرگ تقلید]] [[مذهب شیعه|شیعه]] معاصر متولد بیستم جمادی الآخره و در روز ولادت دخت گرامی [[حضرت محمد|نبی مکرم اسلام]] حضرت [[فاطمه بنت محمد (زهرا)|فاطمه (سلام‌الله‌علیها)]] در سال 1320 ق، مطابق با اول مهر 1281 ش و 24 سپتامپر 1902 م، می‌باشد. جد اعلای او، «سید حیدر موسوی اردبیلی»، همراه با پدرزن خویش، «میر سید علی همدانی» برای تبلیغ [[اسلام|دین اسلام]] و آئین تشیع، در قرن هشتم هجری از [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] به [[کشمیر]] هجرت کرد<ref>علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص78</ref>. پدربزرگ او «سید احمد» که برای کسب علم به [[نجف]] مشرف شده بود، به دعوت اهالی خمین، وارد ایران شد و در خمین ساکن گردید<ref>همان، ص79 و 9</ref>.


ام‍ام‌ خ‍م‍ی‍ن‍ی
== دورۀ نخست (از 1281 - 1300 شمسی) ==


روح ‌ال‍ل‍ه‌ ال‍م‍وس‍وی‌ ال‍خ‍م‍ی‍ن‍ی
=== خانواده ===
پدر بزرگوار امام، «آقا مصطفی» از علما و چهره‌های درخشان منطقۀ خمین بود. او تحصیلات عالیه علوم دینی را در [[نجف]] و [[سامرا]] به انجام رسانده و پس از بازگشت به خمین، به نشر احکام اسلام، رسیدگی به خواسته‌های مردم و حمایت از مظلومان در برابر برخی خوانین ستمگر می‌پرداخت. وی سرانجام در زمستان 1281 ش،12/ ذی‌القعده 1320 ق، در راه «خمین - اراک» به دست اشرار محلی به شهادت رسید<ref>همان، ص88، 90 و 122</ref>. بدن مطهر او به نجف اشرف برده شد و در جوار حرم مطهر [[علی بن ابی طالب|امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام)]] آرام گرفت. سیدروح‌الله که در آن زمان، تنها پنج ماه از بهار زندگی‌اش گذشته بود، بعدها با شنیدن ماجرای پدر، شیفته او گردید و همواره از او یاد می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که در بزرگ‌سالی برای خود نام خانوادگی «مصطفوی» را برگزید<ref>همان، ص105</ref> و در جوانی بعضی نوشته‌هایش را با نام «ابن الشهید» تمام می‌کرد<ref>خاطرات آیت‌اللّه پسندیده (گفته‌ها و نوشته‌ها) - یادها، 9</ref>.


م‍وس‍وی‌ خ‍م‍ی‍ن‍ی‌، روح ‌ال‍ل‍ه
=== کودکی و نوجوانی ===
|-
روح‌الله با فراق پدر، در آغوش مادری مهربان (بانو هاجر) و سرپرستی عمه‌ای دلسوز (صاحب خانم) و دایه‌ای پرهیزگار پرورش یافت. دوران کودکی و نوجوانی روح‌الله هم‌زمان با بحران‌های سیاسی و اجتماعی [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] سپری شد. وی از همان ابتدای زندگی، با درد و رنج مردم و مشکلات جامعه آشنا می‌شد و تأثر خود را با ترسیم خطوطی به‌صورت نقاشی بروز می‌داد. شخصیت او در کنار خانواده و اطرافیان در سنگر دفاع، ساخته و پرداخته می‌گردید و آموزش‌های اولیه سوارکاری، تفنگ‌داری و تیراندازی را می‌گذراند و در کوران حوادث به مجاهدی تمام‌عیار تبدیل می‌گشت<ref>علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،، ص131</ref>. برخی از حوادث متأثرکننده این دوران، مثل بمب‌باران مجلس، در نقاشی‌ها<ref>همان، ص150</ref> و مشق‌های خوشنویسی<ref>همان، ص193</ref> دوران کودکی و نوجوانی او منعکس شده و در دسترس است<ref>همان، ص153</ref>. که نمونۀ آن، قطعه شعری است در دفترچه یادداشت دوران نوجوانی (9 - 10 سالگی) با عنوان '''«غیرت اسلام کو جنبش ملی کجاست»'''، خطاب به ملت ایران<ref>کوثر(مجموعه سخنرانی‌های حضرت امام...)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام... ، چاپ اول: 1371، جلد اول، ص615</ref>.
|نام پدر
| data-type="authorfatherName" |سید مصطفی
|-
|متولد
| data-type="authorbirthDate" |1320ق مطابق با اول مهر 1281ش برابر با 24 سپتامبر 1902م
|-
|محل تولد
| data-type="authorBirthPlace" |خمین
|-
|رحلت
| data-type="authorDeathDate" |1368 ش یا 1409 ق یا 1989 م
|-
|استادان
| data-type="authorTeachers" |آیت‌الله میرزا جواد ملکی تبریزی، آیت‌الله محمد علی شاه آبادی؛ آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی؛ آیت‌الله میرزا علی اکبر حکمی یزدی
|-
|برخی آثار
| data-type="authorWritings" |اسرار الصلاة، آداب الصلاة، چهل حدیث، تحریر الوسیلة، شرح حدیث «جنود عقل و جهل»
|- class="articleCode"
|}
</div>


'''سید روح‌الله موسوی خمینی''' (1281-1368ش)، معروف به '''امام خمینى (ره)''' بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، فقیه و اصولی و یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه معاصر متولد بیستم جمادى الآخره (روز ولادت دخت گرامی [[حضرت محمد|نبی مکرم اسلام]] حضرت فاطمه زهرا (س)) 1320ق، مطابق با اول مهر 1281ش و 24 سپتامپر 1902م می باشد. جد اعلاى او، «سید حیدر موسوى اردبیلى»، همراه با پدرزن خویش، «میر سید على همدانى» براى تبلیغ دین اسلام و آئین تشیع، در قرن هشتم هجرى از ایران به کشمیر هجرت کرد.<ref>على قادرى، «خمینى روح‌الله: زندگى‌نامه [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]](ره)، ص78</ref> پدربزرگ او «سید احمد» که براى کسب علم به نجف مشرف شده بود، به دعوت اهالى خمین، وارد ایران شد و در خمین ساکن گردید.<ref>همان، ص79 و 9</ref> پدر بزرگوار امام، «آقا مصطفى» از علما و چهره‌هاى درخشان منطقه خمین بود. او تحصیلات عالیه علوم دینى را در نجف و سامرا به انجام رسانده و پس از بازگشت به خمین، به نشر احکام اسلام، رسیدگى به خواسته‌هاى مردم و حمایت از مظلومان در برابر برخى خوانین ستمگر مى‌پرداخت. وى سرانجام در زمستان 1281ش12/ ذى‌القعده 1320ق، در راه «خمین - اراک» به دست اشرار محلى به شهادت رسید.<ref>همان، ص88، 90 و 122</ref>بدن مطهر او به نجف اشرف برده شد و در جوار حرم مطهر [[امام على(ع)|امیرمؤمنان على (ع)]] آرام گرفت. روح‌الله کوچک (حضرت امام) که در آن زمان، تنها پنج ماه از بهار زندگى‌اش گذشته بود، بعدها با شنیدن ماجراى پدر، شیفته او گردید و همواره از او یاد مى‌کرد؛ به‌گونه‌اى که در بزرگ‌سالى براى خود نام خانوادگى «مصطفوى» را برگزید<ref>همان، ص105</ref>و در جوانى بعضى نوشته‌هایش را با نام «ابن الشهید» تمام مى‌کرد.<ref>خاطرات آیت‌اللّه پسندیده (گفته‌ها و نوشته‌ها) - یادها، 9</ref>
می‌توان از آن نوشته، به‌عنوان اولین بیانیه سیاسی دوران نوجوانی روح‌الله یاد کرد و دغدغۀ ذهنی او را راجع به مسائل مملکتی فهمید. تمایلات روح‌الله نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدی بود که در نهضت جنگل، پا از حد بیان و سرودن شعر در وصف میرزا، فراتر نهاده، می‌خواست به نهضت جنگل بپیوندد و چون برای او میسر نشد، به درخواست او، مقداری آذوقه به نام خود و برادرانش راهی جنگل شد<ref>علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص232.</ref>. یک زمان نیز، مجالی پیدا کرده در راه بازگشت از [[مشهد]] به جنگل سفر می‌کند و پایگاه میرزا را از نزدیک می‌بیند<ref>همان، ص237.</ref>.


==دوره نخست (از 1281-1300ش)==
=== تحصیلات ===
سیدروح‌الله از همان کودکی تحصیلات خود را آغاز نمود. معلمانی به نام‌های میرزا محمود و میرزا محمدمهدی به خانه آمده و او را درس می‌دادند. پس از آن نزد معلم دیگری به نام ملا ابوالقاسم، «عم جزء»، «گلستان» و «بوستان سعدی» را فرا گرفت. سپس به مدرسه رفت تا از علوم جدید نیز بهره‌مند گردد. مدتی نیز نزد برادر بزرگش (آقامرتضی) به فراگیری «خوشنویسی» و علوم مقدماتی (سیوطی، منطق و مطوّل) پرداخت<ref>همان، ص192 و 193</ref>.


===کودکى و نوجوانی===
===جوانی و هجرت ===
روح‌الله با فراق پدر، در آغوش مادرى مهربان (بانو هاجر) و سرپرستى عمه‌اى دلسوز (صاحب خانم) و دایه‌اى پرهیزگار پرورش یافت. دوران کودکى و نوجوانى روح‌الله هم‌زمان با بحران‌هاى سیاسى و اجتماعى ایران سپرى شد. وى از همان ابتداى زندگى، با درد و رنج مردم و مشکلات جامعه آشنا مى‌شد و تأثر خود را با ترسیم خطوطى به‌صورت نقاشى بروز مى‌داد. شخصیت او در کنار خانواده و اطرافیان در سنگر دفاع، ساخته و پرداخته مى‌گردید و آموزش‌هاى اولیه سوارکارى، تفنگ‌دارى و تیراندازى را مى‌گذراند و در کوران حوادث به مجاهدى تمام‌عیار تبدیل مى‌گشت.<ref>على قادرى، «خمینى روح‌الله: زندگى‌نامه [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]](ره)،، ص131</ref>برخى از حوادث متأثرکننده این دوران، مثل بمب‌باران مجلس، در نقاشى‌ها<ref>همان، ص150</ref>و مشق‌هاى خوشنویسى<ref>همان، ص193</ref>دوران کودکى و نوجوانى او منعکس شده و در دسترس است.<ref>همان، ص153</ref>که نمونه آن، قطعه شعرى است در دفترچه یادداشت دوران نوجوانى (9-10 سالگى) با عنوان «غیرت اسلام کو جنبش ملى کجاست»، خطاب به ملت ایران.<ref>کوثر(مجموعه سخنرانى‌هاى حضرت امام...)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام...، چاپ اول: 1371، جلد اول، ص615</ref>
در سال 1300 ش برابر با سال 1339 ق، در 19 سالگی به اراک رفت تا از حوزه علمیه «سپهدار» که زیر نظر [[عبدالکریم حائری یزدی|حضرت آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی]] اداره می‌شد، بهره‌مند گردد. علومی چون «منطق»  را در محضر آقا شیخ محمد گلپایگانی، «مطول»  را در محضر آقا میرزا محمدعلی بروجردی<ref>همان، ص 246</ref> و «شرح لمعه»  را در محضر آقا عباس اراکی<ref>همان، ص259</ref> در آنجا آموخت.


مى‌توان از آن نوشته، به‌عنوان اولین بیانیه سیاسى دوران نوجوانى روح‌الله یاد کرد و دغدغه ذهنى او را راجع به مسائل مملکتى فهمید. تمایلات روح‌الله نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدى بود که در نهضت جنگل، پا از حد بیان و سرودن شعر در وصف میرزا، فراتر نهاده، مى‌خواست به نهضت جنگل بپیوندد و چون براى او میسر نشد، به درخواست او، مقدارى آذوقه به نام خود و برادرانش راهى جنگل شد.<ref>على قادرى، «خمینى روح‌الله: زندگى‌نامه [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]](ره)، ص232.</ref>یک زمان نیز، مجالى پیدا کرده در راه بازگشت از مشهد به جنگل سفر مى‌کند و پایگاه میرزا را از نزدیک مى‌بیند.<ref>همان، ص237.</ref>
=== اولین خطابۀ رسمی ===
روح‌الله ضمن تحصیل در اراک در مراسم بزرگداشت «رکن اعظم مشروطه»، آیت‌الله سید محمد طباطبائی، اولین خطابه خود را قرائت کرد و تحسین حاضران را برانگیخت. این خطابه در واقع بیانیه‌ای سیاسی بود که به جهت قدردانی از زحمات و خدمات علمدار مشروطیت از جانب حوزۀ علمیۀ اراک از زبان یک طلبه جوان قرائت می‌شد. از قول وی نقل شده: «... پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب، کم خوابیدم؛ نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه به خود فکر می‌کردم فردا باید روی منبری بنشینم که متعلق به [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|رسول‌الله]] است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت، هرگز سخنی نگویم که جمله‌ای از آن را باور نداشته باشم و این خواستن، عهدی بود که با خدا بستم. اولین منبرم طولانی شد، اما کسی را خسته نکرد... و عده‌ای احسنت گفتند. وقتی به دل مراجعه کردم، از احسنت‌گویی‌ها خوشم آمده بود؛ به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبری پا نگذاردم»<ref>همان</ref>.


===تحصیلات روح‌الله===
== دورۀ دوم زندگی (از 1300 - 1320 شمسی)==
سید روح‌الله از همان کودکى تحصیلات خود را آغاز نمود. در آغاز، معلمانى به نام‌هاى «میرزا محمود» و «میرزا محمدمهدى» به خانه آمده و او را درس مى‌دادند. پس از آن نزد معلم دیگرى به نام ملا ابوالقاسم، «عم جزء»، «گلستان» و «بوستان سعدى» را فراگرفت. سپس به مدرسه رفت تا از علوم جدید نیز بهره‌مند گردد. مدتى نیز نزد برادر بزرگش «آقامرتضى» به فراگیرى «خوشنویسى» و علوم مقدماتى (سیوطى، منطق و مطوّل) پرداخت.<ref>همان، ص192 و 193</ref>
این دوره از زندگی روح‌الله با هجرت او به [[قم]] آغاز شد و با سیاست‌های دین‌زدایی دوره رضاخانی (1304 - 1320 ش) هم‌زمانی داشت. این زمان، روح‌الله مشغول تحصیل، تدریس، تألیف کتاب و آشنایی با علمای برجستۀ مبارزی، همچون: «حاج آقا نورالله اصفهانی»<ref>آیت‌الله پسندیده و آیت‌الله مظاهری، خبرنامه نخستین همایش حاج آقا نورالله اصفهانی، شماره اول، ص16-17 و شماره دوم، ص13-12</ref>، «[[سید حسن مدرس]]»<ref>علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص376 و صحیفه نور، جلد 1، ص255 تا 266</ref> و برخی دیگر بود. هدف علما در این دوره اختناق رضاخانی، حفظ [[حوزه علمیه قم|حوزۀ علمیۀ قم]] بود که ثمره آن در راهبری مردم و تأسیس [[حکومت اسلامی]] به سال 57 نمایان شد. با این‌ همه، نقش بی‌بدیل [[سید حسن مدرس|آیت‌الله سید حسن مدرس]] در تکوین شخصیت سیاسی و دمیدن روح مقاومت در روح‌الله جوان شایان توجه است. آقا سید روح‌الله در سال 1301ش (1340ق)، در سن 20 سالگی همراه استادش «حضرت آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی»، مؤسّس حوزه علمیّه قم به این شهر هجرت کرد. دروس سطح را نزد «آیت‌الله سید علی یثربی کاشانی» به پایان رساند و پس از آن در درس خارج حضرت آیت‌الله حائری شرکت کرده تا به درجه اجتهاد نائل آمد.


===آغاز جوانى و هجرت===
=== ازدواج ===
در سال 1300ش (1339ق)، در 19 سالگى به اراک رفت تا از حوزه علمیّه «سپهدار» که زیر نظر [[حائری، عبدالکریم|حضرت آیت‌الله عبدالکریم حائرى یزدى]] اداره مى‌شد، بهره‌مند گردد. علومى چون «منطق» (در محضر آقا شیخ محمد گلپایگانى«[[المطول|مطول]]» (در محضر آقا میرزا محمدعلى بروجردى)<ref>همان، ص 246</ref>و «شرح لمعه» (در محضر آقا عباس اراکى)<ref>همان، ص259</ref>را در آنجا آموخت.
آقا روح‌الله در سال 1308ش، در27 سالگی، «خدیجه ثقفی»، دختر «میرزا محمد ثقفی تهرانی» را به همسری برگزید. ثمره این پیوند، فرزندانی به نام‌های «سید مصطفی» (1309ش«سید احمد» (1324ش)، «سیده فریده»، «سیده زهرا» و «سیده صدیقه» بود.


===اولین خطابه رسمى روح‌الله===
=== شخصیت علمی ===
روح‌الله ضمن تحصیل در اراک در مراسم بزرگداشت «رکن اعظم مشروطه»، آیت‌الله سید محمد طباطبائى، اولین خطابه خود را قرائت کرد و تحسین حاضران را برانگیخت. این خطابه در واقع بیانیه‌اى سیاسى بود که به جهت قدردانى از زحمات و خدمات علمدار مشروطیت از جانب حوزه علمیه اراک از زبان یک طلبه جوان قرائت مى‌شد. از قول وى نقل شده: «... پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب، کم خوابیدم؛ نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه به خود فکر مى‌کردم فردا باید روى منبرى بنشینم که متعلق به رسول‌الله است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبرى که خواهم رفت، هرگز سخنى نگویم که جمله‌اى از آن را باور نداشته باشم و این خواستن، عهدى بود که با خدا بستم. اولین منبرم طولانى شد، اما کسى را خسته نکرد... و عده‌اى احسنت گفتند. وقتى به دل مراجعه کردم، از احسنت‌گویى‌ها خوشم آمده بود؛ به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبرى پا نگذاردم».<ref>همان</ref>
سید روح‌الله با بهره‌وری از استعداد فوق‌العاده، رشته‌های مختلف علوم را به‌سرعت طی کرد. علاوه بر فقه و اصول، فلسفه و عرفان را نیز در عالی‌ترین سطح نزد اساتید برجسته آن زمان (آیت‌الله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی) در قم فراگرفت و در مدت 6 سال، جهش فوق‌العاده‌ای در این علوم داشت. در سال 1315ش (1355ق) که حضرت آیت‌الله حائری درگذشت، حاج آقا روح‌الله از چهره‌های سرشناس علمی حوزه علمیّه قم بشمار می‌آمد.


==دوره دوم زندگى روح‌الله (از 1300ش-1320)==
=== تدریس فلسفه ===
این دوره از زندگى روح‌الله با هجرت او به قم آغاز شد و با سیاست‌هاى دین‌زدایى دوره رضاخانى (1304-1320ش) هم‌زمانى داشت. این زمان، روح‌الله مشغول تحصیل، تدریس، تألیف کتاب و آشنایى با علماى برجسته مبارزى، همچون: «حاج آقا نورالله اصفهانى»<ref>آیت‌الله پسندیده و [[مظاهری، حسین|آیت‌الله مظاهرى]]، خبرنامه نخستین همایش حاج آقا نورالله اصفهانى، شماره اول، ص16-17 و شماره دوم، ص13-12</ref>، «مدرّس»<ref>على قادرى، «خمینى روح‌الله: زندگى‌نامه [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]](ره)، ص376 و صحیفه نور، جلد 1، ص255 تا 266</ref>و برخى دیگر بود. هدف عُلما در این دوره اختناق رضاخانى، حفظ حوزه علمیه قم بود که ثمره آن در راهبرى مردم و تأسیس حکومت اسلامى به سال 57 نمایان شد. بااین‌همه، نقش بى‌بدیل آیت‌الله سید حسن مدرس در تکوین شخصیت سیاسى و دمیدن روح مقاومت در روح‌الله جوان شایان توجه است. آقا سید روح‌الله در سال 1301ش (1340ق)، در سن 20 سالگى همراه استادش «حضرت آیت‌الله عبدالکریم حائرى یزدى»، مؤسّس حوزه علمیّه قم به این شهر هجرت کرد. دروس سطح را نزد «آیت‌الله سید على یثربى کاشانى» به پایان رساند و پس از آن در درس خارج حضرت آیت‌الله حائرى شرکت کرده تا به درجه اجتهاد نائل آمد.
درس فلسفه او پیش از 28 سالگی، در سال 1308ش (1348ق) شروع شده بود. وی در آن زمان در مدرسه «دارالشفا» سکونت داشت و از اساتید بزرگ فلسفه و حکمت الهی بشمار می‌آمد. شاگردان او از چهره‌های فاضل و اندیشمند حوزه علمیّه قم بودند. حاج آقا روح‌الله خود، آنان را انتخاب می‌کرد و مرتّب به‌گونه کتبی و شفاهی، ایشان را می‌آزمود.


===ازدواج===
=== تدریس عرفان ===
آقا روح‌الله در سال 1308ش، در27 سالگى، «خدیجه ثقفى»، دختر «میرزا محمد ثقفى تهرانى» را به همسرى برگزید. ثمره این پیوند، فرزندانى به نام‌هاى «سید مصطفى» (1309ش)، «سید احمد» (1324ش)، «سیده فریده»، «سیده زهرا» و «سیده صدیقه» بود.
یکی دیگر از مجالس درس حضرت امام، درس عرفان بود. این درس، ویژه شاگردان خاص و مورد اعتمادش بود. عرفان برای او جزو علایق اصلی بود؛ به‌گونه‌ای که در سال 1307ش، کتاب شرح دعای سحر را - که تفسیر جامعی بود بر دعایی که امام محمد باقردر ماه رمضان می‌خواند - نوشت. او دو سال بعد، «مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة» را نوشت. اثر دیگر وی در آن سال‌ها، مجموعه‌ای از تفسیرها پیرامون «تفسیر فصوص قیصری» بود. عرفان، تأثیر زیادی در شخصیت فکری، روحی و نیز فعالیت‌های سیاسی آتی او داشت.


===شخصیت علمى===
=== درس اخلاق ===
آقا سید روح‌الله با بهره‌ورى از استعداد فوق‌العاده، رشته‌هاى مختلف علوم را به‌سرعت طى کرد. علاوه بر فقه و اصول، فلسفه و عرفان را نیز در عالى‌ترین سطح نزد اساتید برجسته آن زمان (آیت‌الله حاج سید ابوالحسن رفیعى قزوینى و آیت‌الله میرزا محمدعلى شاه‌آبادى) در قم فراگرفت و در مدت 6 سال، جهش فوق‌العاده‌اى در این علوم داشت. در سال 1315ش (1355ق) که حضرت آیت‌الله حائرى درگذشت، حاج آقا روح‌الله از چهره‌هاى سرشناس علمى حوزه علمیّه قم بشمار مى‌آمد.
نخستین درسی که آقا روح‌الله پس از رحلت آیت‌الله‌ حائری آغاز کرد و با استقبال طلاب و مردم کوچه و بازار مواجه شد، درس اخلاق بود. او در این درس، به‌مناسبت‌های مختلف، اشاراتی گویا و گاه کنایه‌آمیز، به وضعیت حکومت و اسلام‌زدایی پهلوی اول، مطرح می‌کرد که برخورد حکومت رضاخانی را با وی در پی داشت. مأموران شهربانی حکومت تازه تأسیس پهلوی در قم، از ادامه این درس در فیضیه جلوگیری کردند. آقا روح‌الله نیز درس خود را به مدرسه حاج ملا صادق منتقل نمود. کتاب «اربعین حدیث» از نتایج این درس اخلاقی - عرفانی است<ref>[http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/130/3630/17830/ برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه‌نت، مجله: حضور - شماره 38، زمستان 1380، «دیدگاه‌هایمقام معظم رهبری»، نویسنده: نامشخص، ص3، برگرفته در تاریخ 2 خردادماه 1394،</ref>.


===تدریس فلسفه===
== دورۀ سوم زندگی (از 1320 - 1340 شمسی)==
درس فلسفه او پیش از 28 سالگى، در سال 1308ش (1348ق) شروع شده بود. وى در آن زمان در مدرسه «دارالشفا» سکونت داشت و از اساتید بزرگ فلسفه و حکمت الهى بشمار مى‌آمد. شاگردان او از چهره‌هاى فاضل و اندیشمند حوزه علمیّه قم بودند. حاج آقا روح‌الله خود، آنان را انتخاب مى‌کرد و مرتّب به‌گونه کتبى و شفاهى، ایشان را مى‌آزمود.
این دوره از زندگی آیت‌الله حاج آقا روح‌الله با چهل سالگی آغاز می‌شود. احاطه گسترده ایشان در علوم عقلی و تحقیقات فلسفی، وی را در زمره اساتید اول فلسفه در حوزه علمیّه قم قرار می‌داد. او به شبهات عقلی و ایراداتی که به مکتب اسلام می‌شد، پاسخ‌گو بود؛ چنان‌که کتاب «کشف الأسرار» را در پاسخ به کتاب «اسرار هزارساله» تألیف فرمود.


===تدریس عرفان===
حوزه علمیه قم با رحلت آیت‌الله‌ حائری (1315 ش) و فشار روزافزون حکومت پهلوی، روزهای سختی را می‌گذراند. با آغاز دهه 20 و سقوط رضاخان، شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیت‌الله‌ بروجردی شخصیت علمی برجسته‌ای بود که می‌توانست جانشین مناسبی برای مرحوم حائری و حفظ کیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوی شاگردان آیت‌الله حائری و از جمله حاج آقا روح‌الله به‌سرعت تعقیب شد. حاج آقا روح‌الله در دعوت از آیت‌الله بروجردی برای هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه بسیار تلاش کرد. او در تعقیب هدف‌های ارزشمند خویش در سال 1328 ش، طرح «اصلاح اساس ساختار حوزه علمیه» را با همکاری آیت‌الله مرتضی حائری تهیه کرد؛ هرچند با موانعی روبه‌رو شد.
یکى دیگر از مجالس درس حضرت امام، درس عرفان بود. این درس، ویژه شاگردان خاص و مورد اعتمادش بود. عرفان براى او جزو علایق اصلى بود؛ به‌گونه‌اى که در سال 1307ش، کتاب شرح دعاى سحر را - که تفسیر جامعى بود بر دعایى که امام محمد باقردر ماه رمضان مى‌خواند - نوشت. او دو سال بعد، «[[مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة|مصباح الهدایة إلى الخلافة و الولایة]]» را نوشت. اثر دیگر وى در آن سال‌ها، مجموعه‌اى از تفسیرها پیرامون «[[تعلیقات علی شرح «فصوص الحکم» و «مصباح الانس» |تفسیر فصوص قیصرى]]» بود. عرفان، تأثیر زیادى در شخصیت فکرى، روحى و نیز فعالیت‌های سیاسى آتى او داشت.


===درس اخلاق===
=== تدریس خارج فقه و اصول ===
نخستین درسى که آقا روح‌الله پس از رحلت آیت‌الله‌ حائرى آغاز کرد و با استقبال طلاب و مردم کوچه و بازار مواجه شد، درس اخلاق بود. او در این درس، به‌مناسبت‌هاى مختلف، اشاراتى گویا و گاه کنایه‌آمیز، به وضعیت حکومت و اسلام‌زدایى پهلوى اول، مطرح مى‌کرد که برخورد حکومت رضاخانى را با وى در پى داشت. مأموران شهربانى حکومت تازه تأسیس پهلوى در قم، از ادامه این درس در فیضیه جلوگیرى کردند. آقا روح‌الله نیز درس خود را به مدرسه حاج ملا صادق منتقل نمود. کتاب «اربعین حدیث» از نتایج این درس اخلاقى - عرفانى است.<ref>[http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/130/3630/17830/ برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانى حوزه‌نت، مجله: حضور - شماره 38، زمستان 1380، «دیدگاه‌هاى] [[خامنه‌ای، سید علی|مقام معظم رهبرى]]»، نویسنده: نامشخص، ص3، برگرفته در تاریخ 2 خردادماه 1394،</ref>
[[پرونده:تدریس امام خمینی.jpg|بی‌قاب|راست|بندانگشتی|]]
آیت‌الله حاج آقا سید روح‌الله درس خارج [[فقه]] و [[اصول فقه|اصول]] خود را در سن 44 سالگی (در سال 1364 ق)، که مصادف با ورود حضرت آیت‌الله‌ بروجردی به شهر قم بود، آغاز کرد. پاره‌ای از ویژگی‌ها و امتیازات درس خارج وی، طرح اشکالات هر مسئله و شرح و بسط کامل مباحث آن، مخلوط نکردن مباحث اصولی با مباحث فلسفی، طرح نظریات نو و ابتکاری و تقلید نکردن از علمای پیشین بود. در اینجا شایسته است «استادان»، «مشایخ روایی» و «آثار» ایشان را (بیرون از زمان‌بندی دوره‌ها) برشمریم.


==دوره سوم (از 1320-1340)==
=== استادان ===
این دوره از زندگى آیت‌الله حاج آقا روح‌الله با چهل سالگى آغاز مى‌شود. احاطه گسترده ایشان در علوم عقلى و تحقیقات فلسفى، وى را در زمره اساتید اول فلسفه در حوزه علمیّه قم قرار مى‌داد. او به شبهات عقلى و ایراداتى که به مکتب اسلام مى‌شد، پاسخ‌گو بود؛ چنان‌که کتاب «[[کشف الأسرار فی شرح الاستبصار|کشف الأسرار]]» را در پاسخ به کتاب «اسرار هزارساله» تألیف فرمود.
حضرت امام در رشته‌های مختلف علوم، همچون ادبیات فارسی و [[زبان عربی|عربی]]، [[فقه]] و [[اصول فقه|اصول]]، [[منطق]]، فلسفه غرب و شرق، [[عرفان و تصوف اسلامی|عرفان]]، [[کلام]]، هیئت و... محضر استادن متعددی را درک نمودند. برخی از استادان ایشان با توجه به پاره‌ای منابع<ref>علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص143، 180، 190، 192، 246، 259، 384، 385، 388 و 393؛ زمزم نور: زندگی‌نامه، آثار و... امام خمینی، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، تهران، چاپ نهم، ص9 و 10؛ رضا بابایی، کارنامه نور (زندگی‌نامه امام خمینی)</ref> بدین شرح‌اند:
 
{{فهرست ستونی|3}}
حوزه علمیه قم با رحلت آیت‌الله‌ حائرى (1315ش) و فشار روزافزون حکومت پهلوى، روزهاى سختى را مى‌گذراند. با آغاز دهه 20 و سقوط رضاخان، شرایط براى تحقق مرجعیت عظمى فراهم گردید. [[بروجردی، حسین|آیت‌الله‌ بروجردى]] شخصیت علمى برجسته‌اى بود که مى‌توانست جانشین مناسبى براى مرحوم حائرى و حفظ کیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوى شاگردان آیت‌الله حائرى و از جمله حاج آقا روح‌الله به‌سرعت تعقیب شد. حاج آقا روح‌الله در دعوت از آیت‌الله بروجردى براى هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه بسیار تلاش کرد. او در تعقیب هدف‌هاى ارزشمند خویش در سال 1328ش، طرح «اصلاح اساس ساختار حوزه علمیه» را با همکارى آیت‌الله مرتضى حائرى تهیه کرد؛ هرچند با موانعى روبه‌رو شد.
 
===تدریس خارج فقه و اصول===
آیت‌الله حاج آقا روح‌الله درس خارج فقه و اصول خود را در سن 44 سالگى (در سال 1364ق)، که مصادف با ورود حضرت آیت‌الله‌ بروجردى به شهر قم بود، آغاز کرد. پاره‌اى از ویژگى‌ها و امتیازات درس خارج وى، طرح اشکالات هر مسئله و شرح و بسط کامل مباحث آن، مخلوط نکردن مباحث اصولى با مباحث فلسفى، طرح نظریات نو و ابتکارى و تقلید نکردن از علماى پیشین بود.
 
در اینجا شایسته است «اساتید»، «مشایخ روایى» و «تألیفات» ایشان را (بیرون از زمان‌بندى دوره‌ها) برشمریم.
 
===استادان===
حضرت امام در رشته‌هاى مختلف علوم، همچون ادبیات فارسى و عربى، فقه و اصول، منطق، فلسفه غرب و شرق، عرفان، کلام، هیئت و... محضر اساتید متعددى را درک نمودند. برخى از اساتید ایشان با توجه به پاره‌اى منابع<ref>على قادرى، «خمینى روح‌الله: زندگى‌نامه [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]] بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]](ره)، ص143، 180، 190، 192، 246، 259، 384، 385، 388 و 393؛ زمزم نور: زندگى‌نامه، آثار و... [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]]، مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، تهران، چاپ نهم، ص9 و 10؛ رضا بابایى، کارنامه نور (زندگى‌نامه [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]])</ref>بدین شرح‌اند:
{{ستون-شروع|2}}
# آقا میرزا محمود افتخار العلماء؛
# آقا میرزا محمود افتخار العلماء؛
# میرزا رضا نجفى خمینى؛
# میرزا رضا نجفی خمینی؛
# آیت‌الله پسندیده؛
# آیت‌الله پسندیده؛
# [[گلپایگانی، محمدرضا|حاج شیخ محمد گلپایگانى]]؛
# شیخ محمد گلپایگانی؛
# آقا میرزا محمدعلى بروجردى؛
# آقا میرزا محمدعلی بروجردی؛
# آقا عباس اراکى؛
# شیخ عباس اراکی؛
# میرزا محمدعلى ادیب تهرانى؛
# میرزا محمدعلی ادیب تهرانی؛
#[[خوانساری، محمدتقی|آیت‌الله سید محمدتقى خوانسارى]]؛
# [[سید محمد تقی خوانساری|آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری]]؛
# آقا شیخ محمدرضا مسجدشاهى اصفهانى؛
# شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی؛
# آیت‌الله سید على یثربى کاشانى؛
# آیت‌الله سیدعلی یثربی کاشانی؛
# آیت‌الله حاج سید ابوالحسن رفیعى قزوینى؛
# آیت‌الله سیدابوالحسن رفیعی قزوینی؛
# [[حائری، عبدالکریم|آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى]]؛
# [[عبدالکریم حائری یزدی|آیت‌الله عبدالکریم حائری]]؛
# [[بروجردی، حسین|آیت‌الله محمدحسین بروجردى]]؛
# [[سید حسین بروجردی|آیت‌الله محمدحسین بروجردی]]؛
# آیت‌الله حاج میرزا على‌اکبر حکمى یزدى؛
# آیت‌الله میرزا علی‌اکبر حکمی یزدی؛
# [[شاه‌آبادی، محمدعلی|آیت‌الله میرزا محمدعلى شاه‌آبادى]]؛
# آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی؛
# [[ملکی تبریزی، جواد بن شفیع|آیت‌الله حاج میرزا جواد ملکى تبریزى]].{{پایان}}
# آیت‌الله میرزا جواد ملکی تبریزی.
{{پایان}}
{{پایان}}


===مشایخ روایى===
=== مشایخ روایی ===
 
# شیخ محمدرضا اصفهانی نجفی، آل شیخ محمدتقی اصفهانی، از [[محدث نوری]]، از [[شیخ انصاری]]؛
#شیخ محمدرضا اصفهانى نجفى، آل شیخ محمدتقى اصفهانى، از [[محدث نوری]]، از [[شیخ انصاری]]؛
# [[سید محسن امین]]، از سید محمدهاشم موسوی رضوی هندی، از [[مرتضی انصاری|شیخ انصاری]]؛
#[[امین، محسن|سید محسن امین]]، از سید محمدهاشم موسوى رضوى هندى، از [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شیخ انصارى]]؛
# [[عباس قمی|شیخ عباس قمی]]، از [[حسین نوری|محدث نوری]]، از [[مرتضی انصاری|شیخ انصاری]]؛
#[[قمی، عباس|شیخ عباس قمى]]، از [[نوری، حسین بن محمدتقی|محدث نورى]]، از [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شیخ انصارى]]؛
# سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی، از میرزا محمدهاشم اصفهانی، از [[مرتضی انصاری|شیخ انصاری]].
#سید ابوالقاسم دهکردى اصفهانى، از میرزا محمدهاشم اصفهانى، از [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شیخ انصارى]].


===تألیفات===
=== آثار ===
{{ستون-شروع|3}}
{{فهرست ستونی|3}}
# مصباح الهدایة إلى الخلافة و الولایة؛
# مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة؛
# شرح دعاى سحر؛
# شرح دعای سحر؛
# شرح اربعین حدیث؛
# شرح اربعین حدیث؛
# حاشیه بر فصوص الحکم قیصرى و مصباح الأنس؛
# حاشیه بر فصوص الحکم قیصری و مصباح الأنس؛
# حاشیه بر مفتاح الغیب؛
# حاشیه بر مفتاح الغیب؛
# أسرار الصلوة یا معراج السالکین؛
# أسرار الصلوة یا معراج السالکین؛
# رساله‌اى در طلب و اراده؛
# رساله‌ای در طلب و اراده؛
# حاشیه بر رساله شرح حدیث رأس الجالوت، قاضى سعید و شرح مستقلى بر حدیث؛
# حاشیه بر رساله شرح حدیث رأس الجالوت، قاضی سعید و شرح مستقلی بر حدیث؛
# کشف الأسرار؛
# کشف الأسرار؛
# شرح حدیث جنود عقل و جهل؛
# شرح حدیث جنود عقل و جهل؛
خط ۱۲۵: خط ۱۰۹:
# کتاب البیع؛
# کتاب البیع؛
# کتاب الطهارة؛
# کتاب الطهارة؛
# أنوار الهدایة فی التعلیقة على الکفایة؛
# أنوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة؛
# مناهج الوصول إلى علم الأصول؛
# مناهج الوصول إلی علم الأصول؛
# رسالة فی الاجتهاد و التقلید؛
# رسالة فی الاجتهاد و التقلید؛
# زبدة الأحکام؛
# زبدة الأحکام؛
خط ۱۳۲: خط ۱۱۶:
# تحریر الوسیلة؛
# تحریر الوسیلة؛
# جهاد النفس یا جهاد اکبر؛
# جهاد النفس یا جهاد اکبر؛
# حکومت اسلامى یا ولایت فقیه؛
# حکومت اسلامی یا ولایت فقیه؛
# تفسیر سوره حمد؛
# تفسیر سوره حمد؛
# مناسک حج؛
# مناسک حج؛
خط ۱۳۸: خط ۱۲۲:
# دیوان اشعار.{{پایان}}
# دیوان اشعار.{{پایان}}


===شاگردان===
=== شاگردان ===
{{ستون-شروع|3}}
{{فهرست ستونی|3}}
# آیت‌الله سید جلال‌الدین آشتیانى
# آیت‌الله سید جلال‌الدین آشتیانی؛
# آیت‌الله حسین تقوى اشتهاردى
# آیت‌الله حسین تقوی اشتهاردی؛
# آیت‌الله عبدالله جوادى آملى
# [[عبدالله جوادی آملی|آیت‌الله عبدالله جوادی آملی]]؛
# آیت‌الله مرتضى حائرى یزدى
# [[مرتضی حائری|آیت‌الله مرتضی حائری یزدی]]؛
# آیت‌الله مهدى حائرى یزدى
# آیت‌الله مهدی حائری یزدی؛
# آیت‌الله سید على خامنه‌اى
# [[سید علی حسینی خامنه‌ای|آیت‌الله سید علی خامنه‌ای]]؛
# آیت‌الله سید مصطفى خمینى
# [[سید مصطفی خمینی|آیت‌الله سید مصطفی خمینی]]؛
# آیت‌الله جعفر سبحانى
# [[جعفر سبحانی|آیت‌الله جعفر سبحانی]]؛
# آیت‌الله سید موسى شبیرى زنجانى
# [[سید موسی شبیری زنجانی|آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی]]؛
# آیت‌الله یوسف صانعى
# آیت‌الله یوسف صانعی؛
# آیت‌الله حسن طاهرى خرم‌آبادى
# آیت‌الله حسن طاهری خرم‌آبادی؛
# آیت‌الله محمد فاضل لنکرانى
# [[محمد فاضل لنکرانی|آیت‌الله محمد فاضل لنکرانی]]؛
# آیت‌الله محمدعلى گرامى
# آیت‌الله محمدعلی گرامی؛
# آیت‌الله عباس محفوظى گیلانى
# آیت‌الله عباس محفوظی گیلانی؛
# آیت‌الله محمد محمدى گیلانى
# آیت‌الله محمد محمدی گیلانی؛
# آیت‌الله حسین مظاهرى
# آیت‌الله حسین مظاهری؛
# آیت‌الله محمدهادى معرفت  
# [[محمد هادی معرفت|آیت‌الله محمدهادی معرفت]]؛
# آیت‌الله حسینعلى منتظرى
# [[حسینعلی منتظری|آیت‌الله حسینعلی منتظری]]؛
# آیت‌الله سید عبدالغنى موسوى اردبیلى
# آیت‌الله سید عبدالغنی موسوی اردبیلی؛
# آیت‌الله سید عبدالکریم موسوى اردبیلى
# آیت‌الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی؛
# آیت‌الله محمدرضا مهدوى کنى
# آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی؛
# آیت‌الله حسین نورى همدانى  .{{پایان}}
# [[حسین نوری همدانی|آیت‌الله حسین نوری همدانی]].  
{{پایان}}
دورۀ سوم زندگی او مصادف است با دو حادثه مهم: یکی، بروز [[جنگ جهانی دوم]] و دیگری، اشغال [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]]، خروج [[رضاخان]] از ایران و آغاز سلطنت محمدرضا. بنا بر اعتقاد حاج آقا روح‌الله، این زمان، فرصت مناسبی برای قیام اصلاحی بود. با همه امیدهای روح‌الله، قیام مورد نظر صورت نگرفت. او در این دوره عالمی است کامل و جامع الشرایط، مُصلحی است هوشیار با پشتوانه دانش و بینش سیاسی، با کوله‌باری از تجربه دوران 20 ساله رضاخانی، که شناخت کاملی از اوضاع ایران و جهان دارد؛ لذا با صدور بیانیه‌ای در 1323/3/13 ش، (11 جمادی‌الثانی 1363 ق)، زمان مناسب تحول بنیادین را یادآوری می‌کند: «امروز، روزی است که نسیم روحانی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است. اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه‌گرد و شهوت‌ران بر شما چیره و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند».


===توجه===
== دورۀ چهارم زندگی (از 1340 - 1368 شمسی)==
گفتنى است افراد مزبور، کسانى هستند که برخى از آنان دروس امام را تقریر نموده و برخى به درجه مرجعیت نائل آمده‌اند وگرنه از آن حضرت، شاگردان فاضل و دانشمند دیگرى نیز بهره جسته و در روند مبارزه، پیروزى و تثبیت و تداوم انقلاب اسلامى نقش داشته‌اند، همچون: آیات و حجج اسلام بهشتى، ربانى شیرازى، سعیدى، صدر (موسىغفارى، قدوسى، [[مطهری، مرتضی|مطهرى]]، [[مفتح، محمد|مفتح]]، [[هاشمی رفسنجانی، اکبر|هاشمى رفسنجانى]] و...
=== مرجعیت ===
این دوره، همزمان با درگذشت [[سید حسین بروجردی|آیت‌الله بروجردی]] (10 فروردین 1340) است. در این هنگام، جمع فراوانی از علما و فضلای حوزه به حاج آقا روح‌الله اصرار نمودند که رساله عملیه ایشان چاپ شود، اما او نپذیرفت؛ از این‌ رو، فتاوای وی را از حاشیه‌اش بر کتاب «وسیلة النجاة» [[سید ابوالحسن اصفهانی]] و نیز حاشیه بر «العروة الوثقی» به دست می‌آوردند؛ تا اینکه با درگذشت آیت‌الله‌ حکیم ( 134 شبخش معتنابهی از مردم، مقلد «حضرت آیت‌الله‌ حاج آقا روح‌الله موسوی خمینی» شدند.


دوره سوم زندگى او مصادف است با دو حادثه مهم: یکى، بروز جنگ جهانى دوم و دیگرى، اشغال ایران، خروج رضاخان از ایران و آغاز سلطنت محمدرضا. بنا بر اعتقاد حاج آقا روح‌الله، این زمان، فرصت مناسبى براى قیام اصلاحى بود. با همه امیدهاى روح‌الله، قیام مورد نظر صورت نگرفت. او در این دوره عالمى است کامل و جامع الشرایط، مُصلحى است هوشیار با پشتوانه دانش و بینش سیاسى، با کوله‌بارى از تجربه دوران 20 ساله رضاخانى، که شناخت کاملى از اوضاع ایران و جهان دارد؛ لذا با صدور بیانیه‌اى در 1323/3/13ش (11 جمادی‌الثانی 1363ق)، زمان مناسب تحول بنیادین را یادآورى مى‌کند: «امروز، روزى است که نسیم روحانى وزیدن گرفته و براى قیام اصلاحى بهترین روز است. اگر مجال را از دست بدهید و قیام براى خدا نکنید و مراسم دینى را عودت ندهید، فرداست که مشتى هرزه‌گرد و شهوت‌ران بر شما چیره و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند».
=== قیام پانزده خرداد 1342===
این دوره، آغازی برای رفع موانع برای دشمنان [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] و [[اسلام]] بود. همزمان با تسلط آمریکا بر امور مملکت، فشار بر رژیم برای اجرای اصلاحات آمریکایی افزایش یافت و در قالب اصلاحات ارضی و لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی با چشم‌اندازی ظاهراً مردم‌فریب رخ نمود؛ ولی در باطن از اتحاد شومی خبر می‌داد و تسلط [[ایالات متحده آمریکا|آمریکا]]، [[رژیم صهیونیستی|اسرائیل]] و عوامل آنها را بر کلیه شئون مملکت فراهم می‌کرد. در این زمان، حضرت آیت‌الله‌ حاج آقا روح‌الله خمینی در برابر اصلاحات آمریکایی به‌شدت ایستاد و رژیم شاه به تلافی آن، در دوم فروردین 1342 که مصادف بود با شهادت [[جعفر بن محمد (صادق‌)|امام جعفر صادق (علیه‌السلام)]]، به [[مدرسه فیضیه]] یورش برد. در این حادثه، تعدادی شهید و مجروح شدند. حاج آقا روح‌الله در پی این حادثه، خطاب به مردم و علمای [[نجف]] و [[قم]] فرمود: «امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است» و در اعلامیه معروف خود تحت عنوان «شاه‌دوستی؛ یعنی غارتگری»، جهت‌گیری مبارزه را مشخص ساخت. راز تأثیر شگفت پیام و کلام او را در روان مردم که تا مرز جانبازی پیش می‌رفت، باید در همین اصالت اندیشه، صلابت رأی و صداقت بی‌شائبه‌اش با آنان جستجو کرد.


==دوره چهارم زندگى امام (از 1340-1368)==
آیت‌الله‌ خمینی در پیامی به‌مناسبت چهلم فاجعه فیضیه دست به افشاگری زد: «من مصمم هستم که از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم». ایشان نطق تاریخی خود را در 13 خرداد 1342 در [[مدرسه فیضیه]] ایراد نموده، خطاب به شاه گفت: «آقا من به شما نصیحت می‌کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا اغفال می‌کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند». شاه فرمان خاموش کردن فریادش را صادر کرد. در شامگاه 14 خرداد آیت‌الله‌ خمینی دستگیر و به زندان قصر منتقل شد. صبح روز پانزدهم خبر بازداشت ایشان، به تهران و سایر شهرها رسید. مردم به خیابان‌ها ریخته، با شعار «یا مرگ یا خمینی» به‌سوی کاخ شاه به حرکت درآمدند. قیام، با شدت سرکوب شد و به خون نشست. حکومت تصمیم داشت او را پس از محاکمه اعدام کند؛ تااینکه اعلامیه‌ای به امضای علما و مراجع منتشر شد که در آن به‌صراحت، مرجعیت وی را تأیید کرده، خواهان آزادی او شدند. سرانجام حاج آقا روح‌الله پس از اعتراضات زیاد، صبح روز 19 فروردین 1343، پس از ده ماه زندان و مراقبت، به [[قم]] برگردانده شد. [[قیام ۱۵ خرداد|قیام 15 خرداد 1342]] علی‌الظاهر از جوشش و جنبش افتاد؛ اما افشاگری او علیه تصویب لایحه [[کاپیتولاسیون]] (مصونیت قضایی کارمندان آمریکایی)، ایران را در آبان سال 43 در آستانه قیامی دوباره قرار داد. حاج آقا روح‌الله در روز 4 آبان 1343 بیانیه‌ای انقلابی صادر کرد و در آن نوشت: «دنیا بداند که هر گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از [[ایالات متحده آمریکا|آمریکا]] خصوصا متنفر است ... آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی می‌کند ...». سحرگاه 13 آبان 1343 او را بازداشت کرده و با یک فروند هواپیمای نظامی به [[ترکیه]] انتقال دادند و بار دیگر پس از یک سال او را به [[عراق]] ([[نجف]]) تبعید کردند. انتقال او به نجف به این منظور بود که شخصیت وی تحت‌الشعاع دیگر علمای حوزه بزرگ نجف قرار گیرد؛ اما ایشان ستاره‌ای درخشان در آسمان فقاهت آن حوزه هزار ساله شد و مورد احترام علمای آن شهر قرار گرفت.
===مرجعیت===
این دوره، هم‌زمان با رحلت آیت‌الله بروجردى (10 فروردین 1340) است. در این هنگام، جمع فراوانى از علما و فضلاى حوزه به آیت‌الله حاج آقا روح‌الله اصرار نمودند که رساله عملیّه ایشان چاپ شود، اما او نپذیرفت؛ ازاین‌رو، فتاواى وى را از حاشیه‌اش بر کتاب «[[وسیلة النجاة مع تعالیق الإمام الخمینی(ره)|وسیلة النجاة]]» [[اصفهانی، ابوالحسن|سید ابوالحسن اصفهانى]] و نیز حاشیه بر «العروة الوثقى» به دست مى‌آوردند؛ تااینکه با وفات حضرت آیت‌الله‌ حکیم(1349ش)، بخش معتنابهى از مردم، مقلد «حضرت آیت‌الله‌ حاج آقا روح‌الله موسوى خمینى» شدند.


===قیام پانزده خرداد 1342===
=== اقامت در نجف ===
این دوره، آغازى براى رفع موانع براى دشمنان ایران و اسلام بود. هم‌زمان با تسلط آمریکا بر امور مملکت، فشار بر رژیم براى اجراى اصلاحات آمریکایى افزایش یافت و در قالب اصلاحات ارضى و لایحه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى با چشم‌اندازى ظاهراً مردم‌فریب رخ نمود؛ ولى در باطن از اتحاد شومى خبر مى‌داد و تسلط آمریکا، اسرائیل و عوامل آنها را بر کلیه شئون مملکت فراهم مى‌کرد. در این زمان، حضرت آیت‌الله‌ حاج آقا روح‌الله خمینى در برابر اصلاحات آمریکایى به‌شدت ایستاد و رژیم شاه به تلافى آن، در دوم فروردین 1342 که مصادف بود با شهادت [[امام جعفر صادق|امام جعفر صادق (ع)]]، به مدرسه فیضیه یورش برد. در این حادثه، تعدادى شهید و مجروح شدند. حاج آقا روح‌الله در پى این حادثه، خطاب به مردم و علماى نجف و قم فرمود: «امروز سکوت، همراهى با دستگاه جبار است» و در اعلامیه معروف خود تحت عنوان «شاه‌دوستى؛ یعنى غارتگرى»، جهت‌گیرى مبارزه را مشخص ساخت. راز تأثیر شگفت پیام و کلام او را در روان مردم که تا مرز جانبازى پیش مى‌رفت، باید در همین اصالت اندیشه، صلابت رأى و صداقت بى‌شائبه‌اش با آنان جستجو کرد.
ایشان در نجف، درس خارج فقه خود را از سال 1344 در مسجد شیخ انصاری شروع کردند که از پربارترین درس‌های آن حوزه بشمار می‌آمد. کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه ایشان نیز متن یکی از درس‌های خارج فقه آن دوران است. ایشان همواره رخدادهای ایران را پیگیری کرده و در برابر رژیم شاه موضع انقلابی داشتند. همچنین با تدریس نظریه «ولایت فقیه»، طرح بزرگشان را برای ایجاد حکومت اسلامی ارائه دادند. حاج آقا روح‌الله در مدت سیزده سال تبعید خود در نجف، شاگردان فراوانی تربیت کرده که استوانه‌های محکمی برای انقلاب اسلامی ایران شدند. ایشان از بدو ورود به نجف با ارسال نامه‌ها و پیک‌هایی به ایران، ارتباط خویش را با مبارزان حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتی به پایداری در پیگیری اهداف قیام فرامی‌خواندند. واکنش تند ایشان در برابر برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی رژیم، همچون: «جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی»، «جشن هنر شیراز»، «دیکتاتوری حزبی رستاخیز»، «تغییر تاریخ رسمی کشور از مبدأ هجرت پیامبر اسلام به مبدأ سلطنت شاهان هخامنشی»، «تخریب معیشت فرودستان و گسترش حلبی‌آبادها»، «خرید بی‌رویه تسلیحات نظامی از غرب»، «حرکت ایران همسو با اهداف آمریکا در خاور میانه» و «سرکوب مبارزان سیاسی» تنور مبارزه را گرم نگاه می‌داشت.


آیت‌الله‌ خمینى در پیامى به‌مناسبت چهلم فاجعه فیضیه دست به افشاگرى زد: «من مصمم هستم که از پاى ننشینم تا دستگاه فاسد را به جاى خود بنشانم». ایشان نطق تاریخى خود را در 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه ایراد نموده، خطاب به شاه گفت: «آقا من به شما نصیحت مى‌کنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت مى‌کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا اغفال مى‌کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند». شاه فرمان خاموش کردن فریادش را صادر کرد. در شامگاه 14 خرداد آیت‌الله‌ خمینى دستگیر و به زندان قصر منتقل شد. صبح روز پانزدهم خبر بازداشت ایشان، به تهران و سایر شهرها رسید. مردم به خیابان‌ها ریخته، با شعار «یا مرگ یا خمینى» به‌سوى کاخ شاه به حرکت درآمدند. قیام، با شدت سرکوب شد و به خون نشست. حکومت تصمیم داشت او را پس از محاکمه اعدام کند؛ تااینکه اعلامیه‌اى به امضاى علما و مراجع منتشر شد که در آن به‌صراحت، مرجعیت وى را تأیید کرده، خواهان آزادى او شدند. سرانجام حاج آقا روح‌الله پس از اعتراضات زیاد، صبح روز 19 فروردین 1343، پس از ده ماه زندان و مراقبت، به قم برگردانده شد. قیام 15 خرداد 1342 على‌الظاهر از جوشش و جنبش افتاد؛ اما افشاگرى او علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون (مصونیت قضایى کارمندان آمریکایى)، ایران را در آبان سال 43 در آستانه قیامى دوباره قرار داد. حاج آقا روح‌الله در روز 4 آبان 1343 بیانیه‌اى انقلابى صادر کرد و در آن نوشت: «دنیا بداند که هر گرفتارى که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماًو از آمریکا خصوصا متنفر است... آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانى مى‌کند...». سحرگاه 13 آبان 1343 او را بازداشت کرده و با یک فروند هواپیماى نظامى به ترکیه انتقال دادند و بار دیگر پس از یک سال او را به عراق (نجف) تبعید کردند. انتقال او به نجف به این منظور بود که شخصیت وى تحت‌الشعاع دیگر علماى حوزه بزرگ نجف قرار گیرد؛ اما ایشان ستاره‌اى درخشان در آسمان فقاهت آن حوزه هزار ساله شد و مورد احترام علماى آن شهر قرار گرفت.
=== اوج‌گیری انقلاب اسلامی در سال 1356 و قیام مردم ===
هرچند رژیم شاه در سال 1355 ش، در اوج اقتدار خود به سر می‌برد، اما با بحران مشروعیت روبه‌رو شده بود. سرکوبی مخالفان کار را بدانجا رساند که آن رژیم از بیرون مرزها، به نقض حقوق بشر متهم شد. شاه برای رفع این اتهام و به خیال اینکه خطری برای تداوم و ثبات رژیمش ندارد، سیاست «فضای باز سیاسی» را آغاز کرد. «حضرت آیت‌الله‌ خمینی» با رصد رخدادها و وضعیت ایران، در مرداد 1356 طی پیامی اعلام کردند: «اکنون به‌واسطه اوضاع داخلی و خارجی و انعکاس جنایات رژیم در مجامع و مطبوعات خارجی، فرصتی است که باید مجامع علمی و فرهنگی و رجال وطن‌خواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمن‌های اسلامی در هر جا بی‌درنگ از آن استفاده کنند و بی‌پرده به‌پا خیزند». گروه‌های مبارز و مردمی که شخص شاه را عامل استبداد و وابستگی می‌دانستند، به استقبال پیام ایشان برآمده و منتظر فرصت برای اعتراضات اجتماعی بودند. درگذشت مشکوک [[سید مصطفی خمینی|آیت‌الله سیدمصطفی خمینی]]، در اول آبان 1356 و مراسم پرشکوهی که در ایران برگزار شد، نقطه آغازی بر خیزش دوباره روحانیت و قیام جامعه مذهبی ایران بود. ایشان این واقعه را از الطاف خفیه الهی نامیدند. رژیم شاه با درج مقاله‌ای توهین‌آمیز علیه ایشان در روزنامه اطلاعات، انتقام گرفت. اعتراض مردمی به این مقاله، به قیام 19 دی‌ماه 1356 قم و ادامه اعتراضات در سال 57 منجر شد. رژیم، به کارهای مردم‌فریب، مانند بستن مراکز فساد و آزادی مطبوعات دست زد؛ اما اراده مردم، با فرمان مقاومت از سوی امام، تغییر نیافت. سرکوب راهپیمایی 17 شهریور، نقطه عطفی در اوج‌گیری مبارزه بود. امام مبارزان میانه‌رو را از شعار «الزام شاه برای عمل به قانون اساسی با حفظ سلطنت مشروطه» برحذر داشتند که پیامد آن، تلاش رژیم برای فشار وارد آوردن به امام و اخراج ایشان از عراق بود. رفتن امام به‌سوی کویت و ممانعت از پذیرش ایشان، پرواز به فرانسه و اقامت در «نوفل لوشاتو» را برای رهبر انقلاب رقم زد. ایشان توانست صدای انقلاب را رساتر به مردم ایران و جهان برسانند. بازتاب سرکوب دانشجوها و اقشار دیگر مردم در روز 13 آبان و راهپیمایی روز عاشورا در 20 آذر، کار را بر شاه و حامیان غربی او سخت‌تر کرد. تغییر پی‌درپی کابینه‌ها و حکومت نظامی هم بر اراده امام و مردم بی‌تأثیر بود. سران چهار کشور غربی (آمریکا، فرانسه، آلمان و بریتانیا) در نشست «گوادلوپ» به این نتیجه رسیدند که امیدی به بقای نظام سلطنتی در ایران نیست و خروج شاه و روی کار آمدن یک دولت غیر نظامی می‌تواند از شدت بحران بکاهد. امام با رفتن شاه، دستور تشکیل «شورای انقلاب» را صادر کرده و با استقبال بی‌نظیر مردم در روز 12 بهمن به وطن بازگشتند. انقلاب مردم با سخنرانی تاریخی در بهشت زهرای تهران و سپس تعیین دولت از سوی ایشان به سرانجام خوش پیروزی نزدیک شد. یوم الله 22 بهمن 1357ش، تنفس صبحی دوباره در جان ملت، روز پیروزی انقلاب و نقطه آغاز تحولات بزرگ تاریخی برای سرزمین ایران، آئین تشیع و جهان اسلام بود.<ref>انقلاب اسلامی ایران، جمعی از نویسندگان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، 1384، ص94 تا 111.</ref>


===اقامت در نجف===
درایت، هوشمندی و اقتدار رهبری حضرت امام خمینی، به‌ویژه در سال‌های نخست پس از پیروزی، بسیار درخشان و ممتاز است.
ایشان در نجف، درس خارج فقه خود را از سال 1344 در مسجد شیخ انصارى شروع کردند که از پربارترین درس‌هاى آن حوزه بشمار مى‌آمد. کتاب حکومت اسلامى یا ولایت فقیه ایشان نیز متن یکى از درس‌هاى خارج فقه آن دوران است. ایشان همواره رخدادهاى ایران را پیگیرى کرده و در برابر رژیم شاه موضع انقلابى داشتند. همچنین با تدریس نظریه «ولایت فقیه»، طرح بزرگشان را براى ایجاد حکومت اسلامى ارائه دادند. حاج آقا روح‌الله در مدت سیزده سال تبعید خود در نجف، شاگردان فراوانى تربیت کرده که استوانه‌هاى محکمى براى انقلاب اسلامى ایران شدند. ایشان از بدو ورود به نجف با ارسال نامه‌ها و پیک‌هایى به ایران، ارتباط خویش را با مبارزان حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتى به پایدارى در پیگیرى اهداف قیام فرامى‌خواندند. واکنش تند ایشان در برابر برنامه‌هاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى و سیاسى رژیم، همچون: «جشن‌هاى 2500 ساله شاهنشاهى»، «جشن هنر شیراز»، «دیکتاتورى حزبى رستاخیز»، «تغییر تاریخ رسمى کشور از مبدأ هجرت پیامبر اسلام به مبدأ سلطنت شاهان هخامنشى»، «تخریب معیشت فرودستان و گسترش حلبى‌آبادها»، «خرید بى‌رویه تسلیحات نظامى از غرب»، «حرکت ایران همسو با اهداف آمریکا در خاور میانه» و «سرکوب مبارزان سیاسى» تنور مبارزه را گرم نگاه مى‌داشت.


===اوج‌گیرى انقلاب اسلامى در سال 1356 و قیام مردم===
=== رهبر و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران ===
هرچند رژیم شاه در سال 1355ش، در اوج اقتدار خود به سر مى‌برد، اما با بحران مشروعیت روبه‌رو شده بود. سرکوبى مخالفان کار را بدانجا رساند که آن رژیم از بیرون مرزها، به نقض حقوق بشر متهم شد. شاه براى رفع این اتهام و به خیال اینکه خطرى براى تداوم و ثبات رژیمش ندارد، سیاست «فضاى باز سیاسى» را آغاز کرد. «حضرت آیت‌الله‌ خمینى» با رصد رخدادها و وضعیت ایران، در مرداد 1356 طى پیامى اعلام کردند: «اکنون به‌واسطه اوضاع داخلى و خارجى و انعکاس جنایات رژیم در مجامع و مطبوعات خارجى، فرصتى است که باید مجامع علمى و فرهنگى و رجال وطن‌خواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمن‌هاى اسلامى در هر جا بى‌درنگ از آن استفاده کنند و بى‌پرده به‌پا خیزند». گروه‌هاى مبارز و مردمى که شخص شاه را عامل استبداد و وابستگى مى‌دانستند، به استقبال پیام ایشان برآمده و منتظر فرصت براى اعتراضات اجتماعى بودند. درگذشت مشکوک آیت‌الله [[خمینی، مصطفی|حاج آقا مصطفى خمینى]]، در اول آبان 1356 و مراسم پرشکوهى که در ایران برگزار شد، نقطه آغازى بر خیزش دوباره روحانیت و قیام جامعه مذهبى ایران بود. ایشان این واقعه را از الطاف خفیه الهى نامیدند. رژیم شاه با درج مقاله‌اى توهین‌آمیز علیه ایشان در روزنامه اطلاعات، انتقام گرفت. اعتراض مردمى به این مقاله، به قیام 19 دى‌ماه 1356 قم و ادامه اعتراضات در سال 57 منجر شد. رژیم، به کارهاى مردم‌فریب، مانند بستن مراکز فساد و آزادى مطبوعات دست زد؛ اما اراده مردم، با فرمان مقاومت از سوى امام، تغییر نیافت. سرکوب راهپیمایى 17 شهریور، نقطه عطفى در اوج‌گیرى مبارزه بود. امام مبارزان میانه‌رو را از شعار «الزام شاه براى عمل به قانون اساسى با حفظ سلطنت مشروطه» برحذر داشتند که پیامد آن، تلاش رژیم براى فشار وارد آوردن به امام و اخراج ایشان از عراق بود. رفتن امام به‌سوى کویت و ممانعت از پذیرش ایشان، پرواز به فرانسه و اقامت در «نوفل لوشاتو» را براى رهبر انقلاب رقم زد. ایشان توانست صداى انقلاب را رساتر به مردم ایران و جهان برسانند. بازتاب سرکوب دانشجوها و اقشار دیگر مردم در روز 13 آبان و راهپیمایى روز عاشورا در 20 آذر، کار را بر شاه و حامیان غربى او سخت‌تر کرد. تغییر پى‌درپى کابینه‌ها و حکومت نظامى هم بر اراده امام و مردم بى‌تأثیر بود. سران چهار کشور غربى (آمریکا، فرانسه، آلمان و بریتانیا) در نشست «گوادلوپ» به این نتیجه رسیدند که امیدى به بقاى نظام سلطنتى در ایران نیست و خروج شاه و روى کار آمدن یک دولت غیر نظامى مى‌تواند از شدت بحران بکاهد. امام با رفتن شاه، دستور تشکیل «شوراى انقلاب» را صادر کرده و با استقبال بى‌نظیر مردم در روز 12 بهمن به وطن بازگشتند. انقلاب مردم با سخنرانى تاریخى در بهشت زهراى تهران و سپس تعیین دولت از سوى ایشان به سرانجام خوش پیروزى نزدیک شد. یوم الله 22 بهمن 1357ش، تنفس صبحى دوباره در جان ملت، روز پیروزى انقلاب و نقطه آغاز تحولات بزرگ تاریخى براى سرزمین ایران، آئین تشیع و جهان اسلام بود.<ref>انقلاب اسلامى ایران، جمعى از نویسندگان، نهاد نمایندگى [[خامنه‌ای، سید علی|مقام معظم رهبرى]] در دانشگاه‌ها، 1384، ص94 تا 111.</ref>
[[پرونده:امام روح الله.jpg|بی‌قاب|راست|بندانگشتی|]]
دورۀ رهبری ده سال و چهار ماه ایشان رسما از 22 بهمن 1357 ش، تا 14 خرداد 1368 ش، ادامه داشت. حضرت امام خمینی ابتدا به تثبیت نظام سیاسی جدید پرداخت و «جمهوری اسلامی» را با توجه به مبانی «اسلام سیاسی شیعی» و مقتضیات دنیای جدید طراحی کردند. بلافاصله پس از پیروزی، با فراخوانی مردم به رفراندم برای تعیین نظام سیاسی و تشکیل مجلس خبرگان و همه‌پرسی قانون اساسی، الگوی جدیدی از حکومت اسلامی را به جهان نشان دادند. با فروپاشی استبداد پهلوی و رواج گسترده آزادی‌های اجتماعی، گروه‌های مختلف توانستند با برگزاری نشست‌ها و انتشار اندیشه‌های خود به رقابت بپردازند؛ اما به دلیل نبود تجربه زندگی در فضای باز سیاسی و نبود نکات مورد اتفاق همه نیروهای اجتماعی، این فضا به‌زودی به منازعه‌ای دامن‌گیر تبدیل شد. آرایش نیروهای اجتماعی، به‌ویژه برخی گروه‌ها و احزاب سیاسی که متأثر از مکاتب سیاسی غرب و شرق (لیبرالیسم و کمونیسم) بودند و صف‌بندی آنها در برابر «مکتب انقلاب اسلامی» که برگرفته از اندیشه سیاسی حضرت امام و خواسته مردم ولایت‌مدار بود، رخدادهای تلخ بی‌شماری را در تاریخ انقلاب رقم زد. این رخدادها همگام با رویکرد خصمانه استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و حمایت غرب و شرق از گروه‌های معارض داخلی در کنار تهاجم نظامی رژیم بعثی عراق به نمایندگی از حاکمان مرتجع جهان عرب، شرایطی را رقم زد که می‌توان گفت هرکدام از آنها می‌توانست مسیر انقلاب را تغییر داده، به شکست بکشاند؛ اما دست خداوند، هوشمندی و رهبری مقتدرانه امام، جان‌فشانی، وفاداری و آگاهی مردم ایران، راه انقلاب را هموار کرد. حضرت امام خمینی در بهمن‌ماه 1358، پس از عارضه قلبی، به تهران آمدند و با اقامت در آنجا سکان کشتی انقلاب را به دست گرفتند. بحران‌هایی چون تغییر دولت‌ها، اختلاف‌های قوای سه‌گانه، شهادت جمع بسیاری از کارگزاران نظام، مشکلات ناشی از جنگ تحمیلی و... با دست باکفایت ایشان فرومی‌نشست. درایت ایشان در ارائه نظریه «ولایت مطلقه فقیه» و تشکیل نهادهایی همچون «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، راه برون‌رفت از بحران‌ها را فراروی انقلاب نهاد. ملت ایران نیز پاسدار میراث بزرگ امام خویش بود و ایشان را در رواق چشمانش می‌نشاند. علاقه مردم ولایت‌مدار به امام به‌گونه‌ای بود که در سال 1368، در حالی با پیکر پاک ایشان پس از سال‌ها تحمل سختی‌ها و مشکلات، وداع می‌کرد که حضور جمعیت، چندین برابر بیشتر از لحظه ورود وی به خاک وطن بود و عشق و پایداری آنان عمیق‌تر و قصدشان بر ادامه راه امام و انقلاب، جدی‌تر و نظامشان علی‌رغم همه توطئه‌ها و حوادث، پرثبات‌تر از هر زمان دیگر شد. «جمهوری اسلامی»، بارزترین ثمره عمر حضرت امام است. ایشان این نظام سیاسی را به‌گونه‌ای طراحی کردند که به هیچ فردی تکیه نداشته و در وصیت‌نامه خودشان به ملت چنین سفارش می‌کنند که: «با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمت‌گزار، در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد؛ که خدمت‌گزاران بالا و والاتر در خدمتند و اللَّه نگهدار این ملت و مظلومان جهان است».
== دیدگاه‌های تقریبی ==


درایت، هوشمندى و اقتدار رهبرى حضرت امام خمینى، به‌ویژه در سال‌هاى نخست پس از پیروزى، بسیار درخشان و ممتاز است.
=== اتحاد امت اسلام ===


===رهبر و بنیان‌گذار جمهورى اسلامى ایران===
آنچه که ملت‌ها را به هم نزدیک می‏‌کند و یک ملت باید از آن، تحقق پیدا بکند؛ اسلام است.
دوره رهبرى ده سال و چهار ماه ایشان رسما از 22 بهمن 1357ش، تا 14 خرداد 1368ش، ادامه داشت. حضرت امام خمینى ابتدا به تثبیت نظام سیاسى جدید پرداخت و «جمهورى اسلامى» را با توجه به مبانى «اسلام سیاسى شیعى» و مقتضیات دنیاى جدید طراحى کردند. بلافاصله پس از پیروزى، با فراخوانى مردم به رفراندم براى تعیین نظام سیاسى و تشکیل مجلس خبرگان و همه‌پرسى قانون اساسى، الگوى جدیدى از حکومت اسلامى را به جهان نشان دادند. با فروپاشى استبداد پهلوى و رواج گسترده آزادى‌هاى اجتماعى، گروه‌هاى مختلف توانستند با برگزارى نشست‌ها و انتشار اندیشه‌هاى خود به رقابت بپردازند؛ اما به دلیل نبود تجربه زندگى در فضاى باز سیاسى و نبود نکات مورد اتفاق همه نیروهاى اجتماعى، این فضا به‌زودى به منازعه‌اى دامن‌گیر تبدیل شد. آرایش نیروهاى اجتماعى، به‌ویژه برخى گروه‌ها و احزاب سیاسى که متأثر از مکاتب سیاسى غرب و شرق (لیبرالیسم و کمونیسم) بودند و صف‌بندى آن‌ها در برابر «مکتب انقلاب اسلامى» که برگرفته از اندیشه سیاسى حضرت امام و خواسته مردم ولایت‌مدار بود، رخدادهاى تلخ بى‌شمارى را در تاریخ انقلاب رقم زد. این رخدادها همگام با رویکرد خصمانه استکبار جهانى به سرکردگى آمریکا و حمایت غرب و شرق از گروه‌هاى معارض داخلى در کنار تهاجم نظامى رژیم بعثى عراق به نمایندگى از حاکمان مرتجع جهان عرب، شرایطى را رقم زد که مى‌توان گفت هرکدام از آن‌ها مى‌توانست مسیر انقلاب را تغییر داده، به شکست بکشاند؛ اما دست خداوند، هوشمندى و رهبرى مقتدرانه امام، جان‌فشانى، وفادارى و آگاهى مردم ایران، راه انقلاب را هموار کرد. حضرت امام خمینى در بهمن‌ماه 1358، پس از عارضه قلبى، به تهران آمدند و با اقامت در آنجا سکان کشتى انقلاب را به دست گرفتند. بحران‌هایى چون تغییر دولت‌ها، اختلاف‌هاى قواى سه‌گانه، شهادت جمع بسیارى از کارگزاران نظام، مشکلات ناشى از جنگ تحمیلى و... با دست باکفایت ایشان فرومى‌نشست. درایت ایشان در ارائه نظریه «ولایت مطلقه فقیه» و تشکیل نهادهایى همچون «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، راه برون‌رفت از بحران‌ها را فراروى انقلاب نهاد. ملت ایران نیز پاسدار میراث بزرگ امام خویش بود و ایشان را در رواق چشمانش مى‌نشاند. علاقه مردم ولایت‌مدار به امام به‌گونه‌اى بود که در سال 1368، در حالى با پیکر پاک ایشان پس از سال‌ها تحمل سختى‌ها و مشکلات، وداع مى‌کرد که حضور جمعیت، چندین برابر بیشتر از لحظه ورود وى به خاک وطن بود و عشق و پایدارى آنان عمیق‌تر و قصدشان بر ادامه راه امام و انقلاب، جدى‌تر و نظامشان على‌رغم همه توطئه‌ها و حوادث، پرثبات‌تر از هر زمان دیگر شد. «جمهورى اسلامى»، بارزترین ثمره عمر حضرت امام است. ایشان این نظام سیاسى را به‌گونه‌اى طراحى کردند که به هیچ فردى تکیه نداشته و در وصیت‌نامه خودشان به ملت چنین سفارش مى‌کنند که: «با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمت‌گزار، در سدّ آهنین ملت خللى حاصل نخواهد شد؛ که خدمت‌گزاران بالا و والاتر در خدمتند و اللَّه نگهدار این ملت و مظلومان جهان است».
==دیدگاه های تقریبی==


===اتحاد امت اسلام===
اسلام یک ملت واحده است. و ممالک اسلامی، مثل محله‏‌های یک شهر به هم نزدیک‏‌اند. و همه روی قواعد اسلامی موظف‌‏اند که با هم متحد باشند. و همه زیر پرچم توحید، متحدالکلمه با کسانی که برخلاف اسلام هستند، مقابله کنند و آنها را هدایت کنند به اسلام، و خودشان را حفظ کنند از شرّ آنها.


آنچه که ملت‌ها را به هم نزدیک می‏کند و یک ملت باید از آن، تحقق پیدا بکند؛ اسلام است.
=== دو مشکل اساسی ممالک اسلامی ===
به نظر ایشان، اساس مشکلاتی که برای آن ممالک اسلامی هست از همه بالاتر، دو تا مشکل است؛ یک مشکل، مشکل بین حکومت‌ها و ملت است که حکومت‌ها از ملت جدا هستند به حسب نام، یعنی نه حکومت خودش را از ملت می‏‌داند، نه ملت خودش را از حکومت. کلید این مشکل به دست حکومت‌هاست، اگر چنانچه حکومت‌ها طوری باشند که ملت احساس کند که اینها خدمتگزار او هستند ملت‌ها حاضرند برای همکاری. مشکل دوم که باز از مشکل‌های اساسی است برای دولت‌ها و ملت‌های اسلام؛ مشکلی است که بین خود دولت‌هاست. در عین حالی که اسلام دعوت کرده است بر اتحاد، و قرآن کریم مسلمین و مؤمنین را «اِخْوَه» می‏‌داند، در عین حال می‏‌بینیم که بین دولت‌های اسلامی بعضی با بعض اختلافات هست. چرا باید دو تا حکومت ـ که هر دو اسلامی هستند، و هر دو مال یک پدیده که پدیدۀ اسلامی است، متعلق به یک حقیقت هستند، قرآنِ آنها یکی است، پیغمبرِ آنها یکی است ـ چرا نباید دعوت اسلام را قبول کنند؟ آن هم، آن دعوتی که به نفع خود آنهاست. اگر این دعوت قبول بشود و دولت‌های اسلامی با هم اتحاد داشته باشند، ولو حدود ممالکشان محفوظ، لکن با هم متحد باشند، اگر این اتحاد حاصل بشود، آن وقت یک میلیارد جمعیت مسلمین یک قدرت عظیم خواهد بود که از همۀ قدرت‌ها بیشتر و بالاتر است. با اینکه مجهز به ایمان هستند که از همۀ تجهیزات بالاتر است.


اسلام یک ملت واحده است. و ممالک اسلامی، مثل محله‏های یک شهر به هم نزدیک‏اند. و همه روی قواعد اسلامی موظف‏اند که با هم متحد باشند. و همه زیر پرچم توحید، متحدالکلمه با کسانی که برخلاف اسلام هستند، مقابله کنند و آنها را هدایت کنند به اسلام، و خودشان را حفظ کنند از شرّ آنها.
یک دسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دست‌ه‏‍ای از مسلمانان سنی، یک دسته حنفی و یک دست‌ه‏ای حنبلی و دست‌ه‏ای اخباری هستند؛ اصلاً طرح این معنا، از اول درست نبود. در یک جامعه‌هایی که همه می‏‌خواهند به اسلام خدمت کنند و برای اسلام باشند، این مسائل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و با هم هستیم؛ منتها علمای شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علمای خود کردید و شدید حنفی؛ یک دسته فتوای شافعی را عمل کردند و یک دستۀ دیگر فتوای حضرت صادق را عمل کردند، اینها شدند شیعه، اینها دلیل اختلاف نیست. ما نباید با هم اختلاف و یا یک تضادی داشته باشیم، ما همه با هم برادریم. برادران شیعه و سنی باید از هر اختلافی احتراز کنند. امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فِرق، آنها می‏‌خواهند نه این باشد نه آن، راه را اینطور می‏دانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همۀ ما مسلمان هستیم و همۀ ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم، و باید برای قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت بکنیم.


===دو مشکل اساسی ممالک اسلامی===
حضرات آقایان! همۀ ما مسئول هستیم. روحانیون در درجۀ اولِ مسئولیت هستند. روحانیون باید بروند در بلاد و در جاهایی که دوردست است لازم است که بروند در دهات و قصبات و اعلام کنند مسائلی را که ما می‏‌گوییم. در جاهای دورافتاده ممکن است که یک اغفالهایی باشد، یک تبلیغات سوئی باشد. اینها در مراکزِ مثل تهران یا سایر بلاد عظیم نمی‏توانند تبلیغات خلاف بکنند، لکن در قرا و قصبات دورافتاده، یک حرف‌های غیرظاهر می‏زنند، غیر صحیح می‏‌زنند؛ مثلاً می‏‌گویند که اقلیت‌های مذهبی در حکومت اسلام باید از بین بروند! این خلاف اسلام است. اسلام اقلیت‌های مذهبی را احترام گذاشته است؛ اسلام اقلیت‌های مذهبی را در مملکت ما محترم می‌‏شمرد. و همین طور در اسلام بین شیعه و سنی ابداً تفرقه نیست؛ بین شیعه و سنی نباید تفرقه باشد. باید وحدت کلمه را حفظ کنید. ائمۀ اطهار ما سفارش کردند به ما که بپیوندید با هم؛ و با هم اجتماعمان را حفظ کنیم. و کسی که این اجتماع را بخواهد که به هم بزند، یا جاهل است و یا مغرض. و نباید به این حرف‌ها گوش بکنند.


به نظر من، اساس مشکلاتی که برای آن ممالک اسلامی هست از همه بالاتر، دو تا مشکل است؛ یک مشکل، مشکل بین حکومتها و ملت است که حکومتها از ملت جدا هستند به حسب نام، یعنی نه حکومتْ خودش را از ملت می‏داند، نه ملتْ خودش را از حکومت. کلید این مشکل به دست حکومتهاست، اگر چنانچه حکومتها طوری باشند که ملت احساس کند که اینها خدمتگزار او هستند ملت‌ها حاضرند برای همکاری.
مشکل دوم که باز از مشکلهای اساسی است برای دولتها و ملت‌های اسلام؛ مشکلی است که بین خود دولتهاست. در عین حالی که اسلام دعوت کرده است بر اتحاد، و قرآن کریم مسلمین و مؤمنین رااِخْوَه [2]می‏داند، در عین حال می‏بینیم که بین دولتهای اسلامی بعضی با بعض اختلافات هست. چرا باید دو تا حکومت ـ که هر دو اسلامی هستند، و هر دو مال یک پدیده که پدیدۀ اسلامی است، متعلق به یک حقیقت هستند، قرآنِ آنها یکی است، پیغمبرِ آنها یکی است ـ چرا نباید دعوت اسلام را قبول کنند؟ آن هم، آن دعوتی که به نفع خود آنهاست. اگر این دعوت قبول بشود و دولتهای اسلامی با هم اتحاد داشته باشند، ولو حدود ممالکشان محفوظ، لکن با هم متحد باشند، اگر این اتحاد حاصل بشود، آن وقت یک میلیارد جمعیت مسلمین یک قدرت عظیم خواهد بود که از همۀ قدرتها بیشتر و بالاتر است. با اینکه
مجهز به ایمان هستند که از همۀ تجهیزات بالاتر است.


…………..
مسألۀ اختلاف بین پیروان دو طایفه و دو مذهب، ریشه‏اش از صدر اسلام است. در آن وقت خلفای اموی، و خصوصاً عباسی، درصدد بودند که اختلاف ایجاد کنند. مجالس درست می‌‏کردند و[به اختلاف]دامن می‌‏زدند. این اختلاف کم کم اسباب این شد که در بین عوامِ از اهل سنت و عوامِ از اهل شیعه این تنافس پیدا شد؛ وگرنه نه عوام اهل سنت به سنت رسول‌ اللّه‏ عمل کرده و می‌‏کنند و نه عوام اهل شیعه پیروی از ائمۀ اطهار کرده‏اند. ائمۀ اطهار ما کوشش کردند تا اینها را داخل در آن جمعیت کنند، با آنها نماز بخوانند، به تشییع جنازه‏های آنها بروند. زمانْ کم کم آمد به این طرف، و قدرتمندان این کار را کردند برای اینکه این دو طایفه با هم سرگرم باشند، و خودشان هر کاری می‌‏خواهند بکنند.
یک دسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دسته‏ای از مسلمانان سنی، یک دسته حنفی و یک دسته‏ای حنبلی و دسته‏ای اخباری هستند؛ اصلاً طرح این معنا، از اول درست نبود. در یک جامعه‏ای که همه می‏خواهند به اسلام خدمت کنند و برای اسلام باشند، این مسائل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و با هم هستیم؛ منتها علمای شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علمای خود کردید و شدید حنفی؛ یک دسته فتوای شافعی را عمل کردند و یک دستۀ دیگر فتوای حضرت صادق را عمل کردند، اینها شدند شیعه، اینها دلیل اختلاف نیست. ما نباید با هم اختلاف و یا یک تضادی داشته باشیم، ما همه با هم برادریم. برادران شیعه و سنی باید از هر اختلافی احتراز کنند. امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فِرق، آنها می‏خواهند نه این باشد نه آن، راه را اینطور می‏دانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همۀ ما مسلمان هستیم و همۀ ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم،و باید برای قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت بکنیم.
قریب سیصد سال پیش از این، سیاست خارجی در ایران و در شرق اجرا شد. آنها بیشتر درصدد این مسائل برآمدند. کارشناسهای آنها اشخاص و طوایف را مطالعه کردند و روحیات مردم را دیدند و همۀ جهات مادیات ما را تحت مطالعه قرار دادند، و از دو راه خواستند از ما بهره‏گیری کنند: مادی، می‌‏‌بینید که بهره‏گیری کردند؛ بهره‏‌گیری روحانی هم این بود که به این اختلافات دامن زدند و ما را بیشتر، از هم جدا کردند. اینکه می‌‏بینید یک کلمه وقتی از یک آدمی در اینجا صادر می‌‏شود، آن را عَلَم می‌‏کنند و چند هزار، چند صد هزار چاپ می‌‏کنند، نه اینکه یک آدم معمولی این کار را بکند، این دولت‌ها و این خارجیها هستند که به آن دامن می‌‏زنند و آنطور منتشر می‌‏کنند….
………………………………………….
حضرات آقایان! همۀ ما مسئول هستیم. روحانیون در درجۀ اولِ مسئولیت هستند. روحانیون باید بروند در بلاد و در جاهایی که دوردست است [2]لازم است که بروند در دهات و قصبات و اعلام کنند مسائلی را که ما می‏گوییم. در جاهای دورافتاده ممکن است که یک اغفالهایی باشد، یک تبلیغات سوئی باشد. اینها در مراکزِ مثل تهران یا سایر بلاد عظیم نمی‏توانند تبلیغات خلاف بکنند، لکن در قرا و قصبات دورافتاده، یک حرفهای غیرظاهر می‏زنند، غیر صحیح می‏زنند؛ مثلاً می‏گویند که اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلام باید از بین بروند! این خلاف اسلام است. اسلام اقلیتهای مذهبی را احترام گذاشته است؛ اسلام اقلیتهای مذهبی را در مملکت ما محترم می‏شمرد. و همین طور در اسلام بین شیعه و سنی ابداً تفرقه نیست؛ بین شیعه و سنی نباید تفرقه باشد. باید وحدت کلمه را حفظ کنید. ائمۀ اطهار ما سفارش کردند به ما که بپیوندید با هم؛ و با هم اجتماعمان را حفظ کنیم. و کسی که این اجتماع را بخواهد که به هم بزند، یا جاهل است و یا مغرض. و نباید به این حرفها گوش بکنند.


…………………………….
===یگانگی و برادری سنی و شیعه===
مسئلۀ اختلاف بین پیروان دو طایفه و دو مذهب، ریشه‏اش از صدر اسلام است. در آن وقت خلفای اموی، و خصوصاً عباسی، درصدد بودند که اختلاف ایجاد کنند. مجالس درست می‏کردند و[به اختلاف]دامن می‏زدند. این اختلاف کم کم اسباب این شد که در بین عوامِ از اهل سنت و عوامِ از اهل شیعه این تنافس [1]پیدا شد؛ وگرنه نه عوام اهل سنت به سنت رسول‏اللّه‏ عمل کرده و می‏کنند و نه عوام اهل شیعه پیروی از ائمۀ اطهار کرده‏اند. ائمۀ اطهار ما کوشش کردند تا اینها را داخل در آن جمعیت کنند، با آنها نماز بخوانند، به تشییع جنازه‏های آنها بروند. زمانْ کم کم آمد به این طرف، و قدرتمندان این کار را کردند برای اینکه این دو طایفه با هم سرگرم باشند، و خودشان هر کاری می‏خواهند بکنند.
ما با هم یکی هستیم و ما جدا نیستیم. اختلاف، اختلاف دو تا [[مذهب]] است؛ این اختلاف نباید اسباب این معنا بشود که ما در اساس اسلام اختلاف کنیم. اسلام بالاتر از این معانی است که ما به واسطۀ اختلاف مسلکی از اسلام مثلاً چه بکنیم. ما که می‌‌‏بینیم الآن اسلام در معرض خطر است، بر همۀ ما لازم است که دست به هم بدهیم و از آن اشتباهاتی که در سابق بوده دست برداریم، دست‌هایی را که مثل سابق می‌‏‌خواهند ما را از هم جدا کنند قطع کنیم. من خدمتگزار همۀ شما هستم. ما آمده‏‌ایم که اسلام را از این وضع نجات بدهیم، [[مسلمان|مسلمین]] را از این تفرقه‌‏ها نجات بدهیم … .
قریب سیصد سال پیش از این، سیاست خارجی در ایران و در شرق[اجرا]شد. آنها بیشتر درصدد این مسائل برآمدند. کارشناسهای آنها اشخاص و طوایف را مطالعه کردند و روحیات مردم را دیدند و همۀ جهات مادیات ما را تحت مطالعه قرار دادند، و از دو راه خواستند از ما بهره‏گیری کنند: مادی، می‏بینید که بهره‏گیری کردند؛ بهره‏گیری روحانی هم این بود که به این اختلافات دامن زدند و ما را بیشتر، از هم جدا کردند. اینکه می‏بینید یک کلمه وقتی از یک آدمی در اینجا صادر می‏شود، آن را عَلَم می‏کنند و چند هزار، چند صد هزار چاپ می‏کنند، نه اینکه یک آدم معمولی این کار را بکند، این دولتها و این خارجیها هستند که به آن دامن می‏زنند و آنطور منتشر می‏کنند… .


===یگانگی و برادری سنی و شیعه===
بحمداللّه‏ شما توجه پیدا کردید که آنهایی که می‏‌خواهند بین [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] و [[مذهب شیعه|تشیع]] فاصله ایجاد کنند نه [[اهل سنت و جماعت|سنی]] هستند نه [[مذهب شیعه|شیعه]]. اینها اصلاً به اسلام کار ندارند. و الاّ کسی که به اسلام اعتقاد داشته باشد، در یک زمانی که با [[وحدت اسلامی|وحدت]] همۀ مسلمین باید پیشروی کنیم و پیروز بشویم ان‏‌شاءاللّه‏، این نمی‌‏آید دامن بزند به اختلاف و مسائل اختلافی را طرح کند، اینها نیست جز اینکه اشاره‏ای از خارج هست. و قدرت‌های بزرگ فهمیدند که آن چیزی که آنها را عقب زده است اسلام است و وحدت مسلمین و برادری بین همۀ گروه‌های اسلامی، از این جهت، از اینجا شروع کردند که اینها را به هم بزنند.
ما با هم یکی هستیم و ما جدا نیستیم. اختلاف، اختلاف دو تا مذهب است؛ این اختلاف نباید اسباب این معنا بشود که ما در اساس اسلام[اختلاف کنیم]. اسلام بالاتر از این معانی است که ما به واسطۀ اختلاف مسلکی از اسلام مثلاً چه بکنیم. ما که می‏بینیم الآن اسلام در معرض خطر است، بر همۀ ما لازم است که دست به هم بدهیم و از آن اشتباهاتی که در سابق بوده دست برداریم، دستهایی را که مثل سابق[می‏خواهند]ما را از هم جدا کنند قطع کنیم.
 
…. من خدمتگزار همۀ شما هستم. ما آمده‏ایم که اسلام را از این وضع نجات بدهیم، مسلمین را از این تفرقه‏ها نجات بدهیم. …
یک مطلب اینکه در اسلام نژاد، گروه، دستجات، زبان، این طور چیزها مطرح نیست. اسلام برای همه است و به نفع همه. و ما با شما برادر هستیم به حکم [[قرآن]]، به حکم اسلام؛ و از هم جدا نیستیم. با کردها، با ترک‏ها، با بلوچ‏ها، همه برادر و باید با هم زندگی کنیم.
………………………
بحمداللّه‏ شما توجه پیدا کردید که آنهایی که می‏خواهند بین اهل سنت و اهل تشیع فاصله ایجاد کنند نه سنی هستند نه شیعه. اینها اصلاً به اسلام کار ندارند. و الاّ کسی که به اسلام اعتقاد داشته باشد، در یک زمانی که با وحدت همۀ مسلمین باید پیشروی کنیم و پیروز بشویم ان‏شاءاللّه‏، این نمی‏آید دامن بزند به اختلاف و مسائل اختلافی را طرح کند، اینها نیست جز اینکه اشاره‏ای از خارج هست. و قدرتهای بزرگ فهمیدند که آن چیزی که آنها را عقب زده است اسلام است و وحدت مسلمین و برادری بین همۀ گروه‌های اسلامی، از این جهت، از اینجا شروع کردند که اینها را به هم بزنند.
………………….
یک مطلب اینکه در اسلام نژاد، گروه، دستجات، زبان، این طور چیزها مطرح نیست. اسلام برای همه است و به نفع همه. و ما با شما برادر هستیم به حکم قرآن، به حکم اسلام؛ و از هم جدا نیستیم. با کردها، با ترک‏ها، با بلوچ‏ها، همه برادر و باید با هم زندگی کنیم.
الآن یک مملکتی است که دست اجانب از آن کوتاه شده، و این جنایتکارهای داخلی هم یا فرار کردند، یا در زوایا هستند
الآن یک مملکتی است که دست اجانب از آن کوتاه شده، و این جنایتکارهای داخلی هم یا فرار کردند، یا در زوایا هستند
. آن چیزی که من تأکید کردم یکی همین معنا بود که گمان نکنند برادرهای سُنّی ما که در اسلام این معنا مطرح باشد که فرقی مابین شما و ما باشد. همان طور که چهار مذهبی که در اهل تسنُّن هست، [1]چه طور آن مذهب با آن مذهب دوتاست، لکن برادرند همه، دشمن نیستند، این هم یک مذهب خامسی است که دشمنی در کار نیست، همه برادر؛ همه مسلمان؛ همه اهل قرآن؛ همه تابع رسول اکرم.
. آن چیزی که من تأکید کردم یکی همین معنا بود که گمان نکنند برادرهای سنی ما که در اسلام این معنا مطرح باشد که فرقی مابین شما و ما باشد. همان طور که چهار مذهبی که در اهل تسنن هست، چه طور آن مذهب با آن مذهب دوتاست، لکن برادرند همه، دشمن نیستند، این هم یک مذهب خامسی است که دشمنی در کار نیست، همه برادر؛ همه مسلمان؛ همه اهل قرآن؛ همه تابع رسول اکرم … شما برادرها باید به این معنا توجه داشته باشید که اینها یک توطئه‏هایی است برای اینکه نگذارند اسلام در ایران حکومت کند. اینها با اسلام مخالف‏اند. نه با کُرد مخالف‏اند و نه با فارس مخالف‏اند؛ آنها با اساس مخالف‏اند؛ با اسلام مخالف‏اند. و همۀ مسلمانها تکلیفشان این هست که جلوگیری از آنها بکنند و اینها را سرکوب کنند.
… شما برادرها باید به این معنا توجه داشته باشید که اینها یک توطئه‏هایی است برای اینکه نگذارند اسلام در ایران حکومت کند. اینها با اسلام مخالف‏اند. نه با کُرد مخالف‏اند و نه با فارس مخالف‏اند؛ آنها با اساس مخالف‏اند؛ با اسلام مخالف‏اند. و همۀ مسلمانها تکلیفشان این هست که جلوگیری از آنها بکنند و اینها را سرکوب کنند.


……………..
…باید بین قشر دانشگاهی ومحصولات دانشگاهی و قشر روحانیت و مدارس دینی و محصولات مدارس دینی اجتماع و وحدت ایجاد کنیم. و بین برادران [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] و [[مذهب شیعه|شیعه]] که اینها هم باهم باشند. همان‏طوری که [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] چهار مذهب دارند که در کنار هم‏اند، مذاهب نمی‌‏ریزند به جان هم، به حسب ظاهر، ما هم که مذهب پنجمی هستیم که می‌‏نشینیم با هم، ما برای خودمان فرایضمان را انجام بدهیم، لکن همه مان با هم بر ضد کسانی که بر ضد اسلام هستند. خوب، ما مسائل مشترک زیاد داریم، ما در اصول مذاهبمان، اصول دین مان، همه با هم مشترکیم. قرآن قرآن همه است؛ اسلام اسلام همه است؛ پیغمبر پیغمبر همه است. اینها مشترکات ما است. در این مشترکات ما با هم باشیم؛ و در مختصات هرکدام برای خودمان عملی داریم و برای خودمان آدابی داریم. این دعوا لازم ندارد؛ اینکه دعوا می‏‌شود دعوایی است که آنها ایجاد می‌‏کنند در بین ما.
…باید بین قشر دانشگاهی ومحصولات دانشگاهی و قشر روحانیت و مدارس دینی و محصولات مدارس دینی اجتماع و وحدت ایجاد کنیم. وبین برادران اهل سنت وشیعه که اینها هم باهم باشند. همان‏طوری که اهل سنت چهار مذهب دارند که در کنار هم‏اند، مذاهب نمی‏ریزند به جان هم، به حسب ظاهر، ما هم که مذهب پنجمی هستیم که می‏نشینیم با هم، ما برای خودمان فرایضمان را انجام بدهیم، لکن همه مان با هم بر ضد کسانی که بر ضد اسلام هستند. خوب، ما مسائل مشترک زیاد داریم، ما در اصول مذاهبمان، اصول دین مان، همه با هم مشترکیم. قرآن قرآن همه است؛ اسلام اسلام همه است؛ پیغمبر پیغمبر همه است. اینها مشترکات ما است. در این مشترکات ما با هم باشیم؛ و در مختصات هرکدام برای خودمان عملی داریم وبرای خودمان آدابی داریم. این دعوا لازم ندارد؛ اینکه دعوا می‏شود دعوایی است که آنها ایجاد می‏کنند در بین ما.


=== درگذشت===
حضرت امام خمینی به دنبال بروز مشکل دستگاه گوارش در 28 اردیبهشت 1368، از روز دوم خرداد تحت عمل پزشکی قرار گرفتند. به دنبال مشکل اساسی که در ساعت سه بعد ظهر 13 خرداد در روند بیماری ایشان به وجود آمده بود، در شامگاه شنبه، ساعت 22 و 20 دقیقه 13 خرداد سال 1368 خورشیدی (3 ژوئن 1989 م) برابر با 24 شوال 1409 ق، در 87 سالگی، روحشان از این دنیا رحلت کرده، به ملکوت اعلا پیوست.


===رحلت===
آنچه پس از ایشان از متاع مادی به‌جا ماند، به گزارش دیوان عالی کشور - که مطابق اصل 142 قانون اساسی موظف بود دارایی رهبر و مسئولان رده‌بالای نظام را قبل و بعد از مسئولیت، رسیدگی و بررسی کند و حضرت امام نخستین کسی بود که صورت دارایی خود را در تاریخ 24 دی‌ماه 1359 برای دیوان عالی ارسال نمود - بدین شرح است: «نه‌تنها به اموال امام چیزی اضافه نشده، بلکه قطعه زمین ارث‌رسیده به امام در خمین نیز پس از انقلاب، در زمان حیات ایشان بین مستمندان محل، تقسیم شده است. تنها ملک غیر منقول امام، منزل قدیمی ایشان در قم بود که از زمان تبعید در سال 1343، عملاً در اختیار اهداف نهضت و محل تجمع مردم بوده است. مختصر وسایل اولیه زندگی در منزل، متعلق به همسرشان بوده و دو قطعه قالی مستعمل موجود، ملک کسی نیست و باید به سادات نیازمند داده شود. از آن حضرت هیچ وجه نقدی باقی نمانده و هرچه هست، وجوهات است که ورثه، حقی در آن ندارند». بدین ترتیب، دارایی برجامانده از مردی که قریب به نود سال عمر کرد و بر قلوب مردم حکومت داشت، عینک، ناخن‌گیر، شانه، تسبیح، قرآن، سجاده نماز، عمامه، لباس روحانی او و کتب دینی بود.
حضرت امام خمینى به دنبال بروز مشکل دستگاه گوارش در 28 اردیبهشت 1368، از روز دوم خرداد تحت عمل پزشکى قرار گرفتند. به دنبال مشکل اساسى که در ساعت سه بعد ظهر 13 خرداد در روند بیمارى ایشان به وجود آمده بود، در شامگاه شنبه، ساعت 22 و 20 دقیقه 13 خرداد سال 1368 خورشیدى (3 ژوئن 1989م) برابر با 24 شوال 1409ق، در 87 سالگى، روحشان از این دنیا رحلت کرده، به ملکوت اعلا پیوست.


آنچه پس از ایشان از متاع مادى به‌جا ماند، به گزارش دیوان عالى کشور - که مطابق اصل 142 قانون اساسى موظف بود دارایى رهبر و مسئولان رده‌بالاى نظام را قبل و بعد از مسئولیت، رسیدگى و بررسى کند و حضرت امام نخستین کسى بود که صورت دارایى خود را در تاریخ 24 دى‌ماه 1359 براى دیوان عالى ارسال نمود - بدین شرح است: «نه‌تنها به اموال امام چیزى اضافه نشده، بلکه قطعه زمین ارث‌رسیده به امام در خمین نیز پس از انقلاب، در زمان حیات ایشان بین مستمندان محل، تقسیم شده است. تنها ملک غیر منقول امام، منزل قدیمى ایشان در قم بود که از زمان تبعید در سال 1343، عملاً در اختیار اهداف نهضت و محل تجمع مردم بوده است. مختصر وسایل اولیه زندگى در منزل، متعلق به همسرشان بوده و دو قطعه قالى مستعمل موجود، ملک کسى نیست و باید به سادات نیازمند داده شود. از آن حضرت هیچ وجه نقدى باقى نمانده و هرچه هست، وجوهات است که ورثه، حقى در آن ندارند». بدین ترتیب، دارایى برجامانده از مردى که قریب به نود سال عمر کرد و بر قلوب مردم حکومت داشت، عینک، ناخن‌گیر، شانه، تسبیح، قرآن، سجاده نماز، عمامه، لباس روحانى او و کتب دینى بود.
مراسم تشییع در روز 16 خرداد با حضور میلیون‌ها نفر برگزار شد و پیکر ایشان همان روز در بهشت زهرای تهران، در جایی که اکنون «حرم امام خمینی» است، به خاک سپرده شد. او با «دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا»، به دیدار معبود شتافت.


مراسم تشییع در روز 16 خرداد با حضور میلیون‌ها نفر برگزار شد و پیکر ایشان همان روز در بهشت زهراى تهران، در جایى که اکنون «حرم [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|امام خمینى]]» است، به خاک سپرده شد. او با «دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا»، به دیدار معبود شتافت.
==یادادشت==
*قابل ذکر است شاگردان امام کسانی هستند که برخی از آنان دروس امام را تقریر نموده و برخی به درجه مرجعیت نائل آمده‌اند وگرنه از آن حضرت، شاگردان فاضل و دانشمند دیگری نیز بهره جسته و در روند مبارزه، پیروزی و تثبیت و تداوم [[انقلاب اسلامی ایران|انقلاب اسلامی]] نقش داشته‌اند، همچون: آیات و حجج اسلام بهشتی، ربانی شیرازی، سعیدی، صدر (موسی)، غفاری، قدوسی، [[مرتضی مطهری|مطهری]]، مفتح، [[اکبر هاشمی رفسنجانی|هاشمی رفسنجانی]] و ... .


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس رنگی}}
{{پانویس}}
 
{{پانویس|2}}


[[رده: مراجع تقلید]]
{{علمای اسلام}}
[[رده: عالمان]]
[[رده:رهبران جهان اسلام]]
[[رده: عالمان شیعه]]
[[رده:عالمان]]
[[رده: عالمان وحدت گرا]]
[[رده:عالمان شیعه]]
[[رده: پیشگامان وحدت اسلامی]]
[[رده:عالمان وحدت‌گرا]]
[[رده:پیشگامان وحدت اسلامی]]
[[رده:مراجع تقلید]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۲۲

سید روح‌الله موسوی خمینی
سید روح الله خمینی.jpg
نام‌های دیگرامام خمینی
اطلاعات شخصی
سال تولد1320 ق، ۱۲۸۱ ش‌، ۱۹۰۳ م
محل تولدایران، خمین
سال درگذشت1409 ق، ۱۳۶۷ ش‌، ۱۹۸۹ م
محل درگذشتایران، تهران
استادان
  • آیت‌الله میرزا جواد ملکی تبریزی
  • آیت‌الله محمد علی شاه آبادی
  • آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی
آثار
  • اسرار الصلاة
  • چهل حدیث
  • تحریر الوسیلة

سید روح‌الله موسوی خمینی (1281 - 1368 ش)، معروف به امام خمینی، بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، فقیه و اصولی و یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه معاصر متولد بیستم جمادی الآخره و در روز ولادت دخت گرامی نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) در سال 1320 ق، مطابق با اول مهر 1281 ش و 24 سپتامپر 1902 م، می‌باشد. جد اعلای او، «سید حیدر موسوی اردبیلی»، همراه با پدرزن خویش، «میر سید علی همدانی» برای تبلیغ دین اسلام و آئین تشیع، در قرن هشتم هجری از ایران به کشمیر هجرت کرد[۱]. پدربزرگ او «سید احمد» که برای کسب علم به نجف مشرف شده بود، به دعوت اهالی خمین، وارد ایران شد و در خمین ساکن گردید[۲].

دورۀ نخست (از 1281 - 1300 شمسی)

خانواده

پدر بزرگوار امام، «آقا مصطفی» از علما و چهره‌های درخشان منطقۀ خمین بود. او تحصیلات عالیه علوم دینی را در نجف و سامرا به انجام رسانده و پس از بازگشت به خمین، به نشر احکام اسلام، رسیدگی به خواسته‌های مردم و حمایت از مظلومان در برابر برخی خوانین ستمگر می‌پرداخت. وی سرانجام در زمستان 1281 ش،12/ ذی‌القعده 1320 ق، در راه «خمین - اراک» به دست اشرار محلی به شهادت رسید[۳]. بدن مطهر او به نجف اشرف برده شد و در جوار حرم مطهر امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) آرام گرفت. سیدروح‌الله که در آن زمان، تنها پنج ماه از بهار زندگی‌اش گذشته بود، بعدها با شنیدن ماجرای پدر، شیفته او گردید و همواره از او یاد می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که در بزرگ‌سالی برای خود نام خانوادگی «مصطفوی» را برگزید[۴] و در جوانی بعضی نوشته‌هایش را با نام «ابن الشهید» تمام می‌کرد[۵].

کودکی و نوجوانی

روح‌الله با فراق پدر، در آغوش مادری مهربان (بانو هاجر) و سرپرستی عمه‌ای دلسوز (صاحب خانم) و دایه‌ای پرهیزگار پرورش یافت. دوران کودکی و نوجوانی روح‌الله هم‌زمان با بحران‌های سیاسی و اجتماعی ایران سپری شد. وی از همان ابتدای زندگی، با درد و رنج مردم و مشکلات جامعه آشنا می‌شد و تأثر خود را با ترسیم خطوطی به‌صورت نقاشی بروز می‌داد. شخصیت او در کنار خانواده و اطرافیان در سنگر دفاع، ساخته و پرداخته می‌گردید و آموزش‌های اولیه سوارکاری، تفنگ‌داری و تیراندازی را می‌گذراند و در کوران حوادث به مجاهدی تمام‌عیار تبدیل می‌گشت[۶]. برخی از حوادث متأثرکننده این دوران، مثل بمب‌باران مجلس، در نقاشی‌ها[۷] و مشق‌های خوشنویسی[۸] دوران کودکی و نوجوانی او منعکس شده و در دسترس است[۹]. که نمونۀ آن، قطعه شعری است در دفترچه یادداشت دوران نوجوانی (9 - 10 سالگی) با عنوان «غیرت اسلام کو جنبش ملی کجاست»، خطاب به ملت ایران[۱۰].

می‌توان از آن نوشته، به‌عنوان اولین بیانیه سیاسی دوران نوجوانی روح‌الله یاد کرد و دغدغۀ ذهنی او را راجع به مسائل مملکتی فهمید. تمایلات روح‌الله نسبت به قهرمانان و مبارزان تا حدی بود که در نهضت جنگل، پا از حد بیان و سرودن شعر در وصف میرزا، فراتر نهاده، می‌خواست به نهضت جنگل بپیوندد و چون برای او میسر نشد، به درخواست او، مقداری آذوقه به نام خود و برادرانش راهی جنگل شد[۱۱]. یک زمان نیز، مجالی پیدا کرده در راه بازگشت از مشهد به جنگل سفر می‌کند و پایگاه میرزا را از نزدیک می‌بیند[۱۲].

تحصیلات

سیدروح‌الله از همان کودکی تحصیلات خود را آغاز نمود. معلمانی به نام‌های میرزا محمود و میرزا محمدمهدی به خانه آمده و او را درس می‌دادند. پس از آن نزد معلم دیگری به نام ملا ابوالقاسم، «عم جزء»، «گلستان» و «بوستان سعدی» را فرا گرفت. سپس به مدرسه رفت تا از علوم جدید نیز بهره‌مند گردد. مدتی نیز نزد برادر بزرگش (آقامرتضی) به فراگیری «خوشنویسی» و علوم مقدماتی (سیوطی، منطق و مطوّل) پرداخت[۱۳].

جوانی و هجرت

در سال 1300 ش برابر با سال 1339 ق، در 19 سالگی به اراک رفت تا از حوزه علمیه «سپهدار» که زیر نظر حضرت آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی اداره می‌شد، بهره‌مند گردد. علومی چون «منطق» را در محضر آقا شیخ محمد گلپایگانی، «مطول» را در محضر آقا میرزا محمدعلی بروجردی[۱۴] و «شرح لمعه» را در محضر آقا عباس اراکی[۱۵] در آنجا آموخت.

اولین خطابۀ رسمی

روح‌الله ضمن تحصیل در اراک در مراسم بزرگداشت «رکن اعظم مشروطه»، آیت‌الله سید محمد طباطبائی، اولین خطابه خود را قرائت کرد و تحسین حاضران را برانگیخت. این خطابه در واقع بیانیه‌ای سیاسی بود که به جهت قدردانی از زحمات و خدمات علمدار مشروطیت از جانب حوزۀ علمیۀ اراک از زبان یک طلبه جوان قرائت می‌شد. از قول وی نقل شده: «... پیشنهاد شد منبر بروم، استقبال کردم. آن شب، کم خوابیدم؛ نه از ترس مواجه شدن با مردم، بلکه به خود فکر می‌کردم فردا باید روی منبری بنشینم که متعلق به رسول‌الله است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت، هرگز سخنی نگویم که جمله‌ای از آن را باور نداشته باشم و این خواستن، عهدی بود که با خدا بستم. اولین منبرم طولانی شد، اما کسی را خسته نکرد... و عده‌ای احسنت گفتند. وقتی به دل مراجعه کردم، از احسنت‌گویی‌ها خوشم آمده بود؛ به همین خاطر دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبری پا نگذاردم»[۱۶].

دورۀ دوم زندگی (از 1300 - 1320 شمسی)

این دوره از زندگی روح‌الله با هجرت او به قم آغاز شد و با سیاست‌های دین‌زدایی دوره رضاخانی (1304 - 1320 ش) هم‌زمانی داشت. این زمان، روح‌الله مشغول تحصیل، تدریس، تألیف کتاب و آشنایی با علمای برجستۀ مبارزی، همچون: «حاج آقا نورالله اصفهانی»[۱۷]، «سید حسن مدرس»[۱۸] و برخی دیگر بود. هدف علما در این دوره اختناق رضاخانی، حفظ حوزۀ علمیۀ قم بود که ثمره آن در راهبری مردم و تأسیس حکومت اسلامی به سال 57 نمایان شد. با این‌ همه، نقش بی‌بدیل آیت‌الله سید حسن مدرس در تکوین شخصیت سیاسی و دمیدن روح مقاومت در روح‌الله جوان شایان توجه است. آقا سید روح‌الله در سال 1301ش (1340ق)، در سن 20 سالگی همراه استادش «حضرت آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی»، مؤسّس حوزه علمیّه قم به این شهر هجرت کرد. دروس سطح را نزد «آیت‌الله سید علی یثربی کاشانی» به پایان رساند و پس از آن در درس خارج حضرت آیت‌الله حائری شرکت کرده تا به درجه اجتهاد نائل آمد.

ازدواج

آقا روح‌الله در سال 1308ش، در27 سالگی، «خدیجه ثقفی»، دختر «میرزا محمد ثقفی تهرانی» را به همسری برگزید. ثمره این پیوند، فرزندانی به نام‌های «سید مصطفی» (1309ش)، «سید احمد» (1324ش)، «سیده فریده»، «سیده زهرا» و «سیده صدیقه» بود.

شخصیت علمی

سید روح‌الله با بهره‌وری از استعداد فوق‌العاده، رشته‌های مختلف علوم را به‌سرعت طی کرد. علاوه بر فقه و اصول، فلسفه و عرفان را نیز در عالی‌ترین سطح نزد اساتید برجسته آن زمان (آیت‌الله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی) در قم فراگرفت و در مدت 6 سال، جهش فوق‌العاده‌ای در این علوم داشت. در سال 1315ش (1355ق) که حضرت آیت‌الله حائری درگذشت، حاج آقا روح‌الله از چهره‌های سرشناس علمی حوزه علمیّه قم بشمار می‌آمد.

تدریس فلسفه

درس فلسفه او پیش از 28 سالگی، در سال 1308ش (1348ق) شروع شده بود. وی در آن زمان در مدرسه «دارالشفا» سکونت داشت و از اساتید بزرگ فلسفه و حکمت الهی بشمار می‌آمد. شاگردان او از چهره‌های فاضل و اندیشمند حوزه علمیّه قم بودند. حاج آقا روح‌الله خود، آنان را انتخاب می‌کرد و مرتّب به‌گونه کتبی و شفاهی، ایشان را می‌آزمود.

تدریس عرفان

یکی دیگر از مجالس درس حضرت امام، درس عرفان بود. این درس، ویژه شاگردان خاص و مورد اعتمادش بود. عرفان برای او جزو علایق اصلی بود؛ به‌گونه‌ای که در سال 1307ش، کتاب شرح دعای سحر را - که تفسیر جامعی بود بر دعایی که امام محمد باقردر ماه رمضان می‌خواند - نوشت. او دو سال بعد، «مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة» را نوشت. اثر دیگر وی در آن سال‌ها، مجموعه‌ای از تفسیرها پیرامون «تفسیر فصوص قیصری» بود. عرفان، تأثیر زیادی در شخصیت فکری، روحی و نیز فعالیت‌های سیاسی آتی او داشت.

درس اخلاق

نخستین درسی که آقا روح‌الله پس از رحلت آیت‌الله‌ حائری آغاز کرد و با استقبال طلاب و مردم کوچه و بازار مواجه شد، درس اخلاق بود. او در این درس، به‌مناسبت‌های مختلف، اشاراتی گویا و گاه کنایه‌آمیز، به وضعیت حکومت و اسلام‌زدایی پهلوی اول، مطرح می‌کرد که برخورد حکومت رضاخانی را با وی در پی داشت. مأموران شهربانی حکومت تازه تأسیس پهلوی در قم، از ادامه این درس در فیضیه جلوگیری کردند. آقا روح‌الله نیز درس خود را به مدرسه حاج ملا صادق منتقل نمود. کتاب «اربعین حدیث» از نتایج این درس اخلاقی - عرفانی است[۱۹].

دورۀ سوم زندگی (از 1320 - 1340 شمسی)

این دوره از زندگی آیت‌الله حاج آقا روح‌الله با چهل سالگی آغاز می‌شود. احاطه گسترده ایشان در علوم عقلی و تحقیقات فلسفی، وی را در زمره اساتید اول فلسفه در حوزه علمیّه قم قرار می‌داد. او به شبهات عقلی و ایراداتی که به مکتب اسلام می‌شد، پاسخ‌گو بود؛ چنان‌که کتاب «کشف الأسرار» را در پاسخ به کتاب «اسرار هزارساله» تألیف فرمود.

حوزه علمیه قم با رحلت آیت‌الله‌ حائری (1315 ش) و فشار روزافزون حکومت پهلوی، روزهای سختی را می‌گذراند. با آغاز دهه 20 و سقوط رضاخان، شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیت‌الله‌ بروجردی شخصیت علمی برجسته‌ای بود که می‌توانست جانشین مناسبی برای مرحوم حائری و حفظ کیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوی شاگردان آیت‌الله حائری و از جمله حاج آقا روح‌الله به‌سرعت تعقیب شد. حاج آقا روح‌الله در دعوت از آیت‌الله بروجردی برای هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه بسیار تلاش کرد. او در تعقیب هدف‌های ارزشمند خویش در سال 1328 ش، طرح «اصلاح اساس ساختار حوزه علمیه» را با همکاری آیت‌الله مرتضی حائری تهیه کرد؛ هرچند با موانعی روبه‌رو شد.

تدریس خارج فقه و اصول

تدریس امام خمینی.jpg

آیت‌الله حاج آقا سید روح‌الله درس خارج فقه و اصول خود را در سن 44 سالگی (در سال 1364 ق)، که مصادف با ورود حضرت آیت‌الله‌ بروجردی به شهر قم بود، آغاز کرد. پاره‌ای از ویژگی‌ها و امتیازات درس خارج وی، طرح اشکالات هر مسئله و شرح و بسط کامل مباحث آن، مخلوط نکردن مباحث اصولی با مباحث فلسفی، طرح نظریات نو و ابتکاری و تقلید نکردن از علمای پیشین بود. در اینجا شایسته است «استادان»، «مشایخ روایی» و «آثار» ایشان را (بیرون از زمان‌بندی دوره‌ها) برشمریم.

استادان

حضرت امام در رشته‌های مختلف علوم، همچون ادبیات فارسی و عربی، فقه و اصول، منطق، فلسفه غرب و شرق، عرفان، کلام، هیئت و... محضر استادن متعددی را درک نمودند. برخی از استادان ایشان با توجه به پاره‌ای منابع[۲۰] بدین شرح‌اند:

  1. آقا میرزا محمود افتخار العلماء؛
  2. میرزا رضا نجفی خمینی؛
  3. آیت‌الله پسندیده؛
  4. شیخ محمد گلپایگانی؛
  5. آقا میرزا محمدعلی بروجردی؛
  6. شیخ عباس اراکی؛
  7. میرزا محمدعلی ادیب تهرانی؛
  8. آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری؛
  9. شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی؛
  10. آیت‌الله سیدعلی یثربی کاشانی؛
  11. آیت‌الله سیدابوالحسن رفیعی قزوینی؛
  12. آیت‌الله عبدالکریم حائری؛
  13. آیت‌الله محمدحسین بروجردی؛
  14. آیت‌الله میرزا علی‌اکبر حکمی یزدی؛
  15. آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی؛
  16. آیت‌الله میرزا جواد ملکی تبریزی.

مشایخ روایی

  1. شیخ محمدرضا اصفهانی نجفی، آل شیخ محمدتقی اصفهانی، از محدث نوری، از شیخ انصاری؛
  2. سید محسن امین، از سید محمدهاشم موسوی رضوی هندی، از شیخ انصاری؛
  3. شیخ عباس قمی، از محدث نوری، از شیخ انصاری؛
  4. سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی، از میرزا محمدهاشم اصفهانی، از شیخ انصاری.

آثار

  1. مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة؛
  2. شرح دعای سحر؛
  3. شرح اربعین حدیث؛
  4. حاشیه بر فصوص الحکم قیصری و مصباح الأنس؛
  5. حاشیه بر مفتاح الغیب؛
  6. أسرار الصلوة یا معراج السالکین؛
  7. رساله‌ای در طلب و اراده؛
  8. حاشیه بر رساله شرح حدیث رأس الجالوت، قاضی سعید و شرح مستقلی بر حدیث؛
  9. کشف الأسرار؛
  10. شرح حدیث جنود عقل و جهل؛
  11. آداب الصلاة؛
  12. الرسائل؛
  13. کتاب البیع؛
  14. کتاب الطهارة؛
  15. أنوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة؛
  16. مناهج الوصول إلی علم الأصول؛
  17. رسالة فی الاجتهاد و التقلید؛
  18. زبدة الأحکام؛
  19. المکاسب المحرمة؛
  20. تحریر الوسیلة؛
  21. جهاد النفس یا جهاد اکبر؛
  22. حکومت اسلامی یا ولایت فقیه؛
  23. تفسیر سوره حمد؛
  24. مناسک حج؛
  25. لمحات الأصول؛
  26. دیوان اشعار.

شاگردان

  1. آیت‌الله سید جلال‌الدین آشتیانی؛
  2. آیت‌الله حسین تقوی اشتهاردی؛
  3. آیت‌الله عبدالله جوادی آملی؛
  4. آیت‌الله مرتضی حائری یزدی؛
  5. آیت‌الله مهدی حائری یزدی؛
  6. آیت‌الله سید علی خامنه‌ای؛
  7. آیت‌الله سید مصطفی خمینی؛
  8. آیت‌الله جعفر سبحانی؛
  9. آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی؛
  10. آیت‌الله یوسف صانعی؛
  11. آیت‌الله حسن طاهری خرم‌آبادی؛
  12. آیت‌الله محمد فاضل لنکرانی؛
  13. آیت‌الله محمدعلی گرامی؛
  14. آیت‌الله عباس محفوظی گیلانی؛
  15. آیت‌الله محمد محمدی گیلانی؛
  16. آیت‌الله حسین مظاهری؛
  17. آیت‌الله محمدهادی معرفت؛
  18. آیت‌الله حسینعلی منتظری؛
  19. آیت‌الله سید عبدالغنی موسوی اردبیلی؛
  20. آیت‌الله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی؛
  21. آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی؛
  22. آیت‌الله حسین نوری همدانی.

دورۀ سوم زندگی او مصادف است با دو حادثه مهم: یکی، بروز جنگ جهانی دوم و دیگری، اشغال ایران، خروج رضاخان از ایران و آغاز سلطنت محمدرضا. بنا بر اعتقاد حاج آقا روح‌الله، این زمان، فرصت مناسبی برای قیام اصلاحی بود. با همه امیدهای روح‌الله، قیام مورد نظر صورت نگرفت. او در این دوره عالمی است کامل و جامع الشرایط، مُصلحی است هوشیار با پشتوانه دانش و بینش سیاسی، با کوله‌باری از تجربه دوران 20 ساله رضاخانی، که شناخت کاملی از اوضاع ایران و جهان دارد؛ لذا با صدور بیانیه‌ای در 1323/3/13 ش، (11 جمادی‌الثانی 1363 ق)، زمان مناسب تحول بنیادین را یادآوری می‌کند: «امروز، روزی است که نسیم روحانی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است. اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه‌گرد و شهوت‌ران بر شما چیره و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند».

دورۀ چهارم زندگی (از 1340 - 1368 شمسی)

مرجعیت

این دوره، همزمان با درگذشت آیت‌الله بروجردی (10 فروردین 1340) است. در این هنگام، جمع فراوانی از علما و فضلای حوزه به حاج آقا روح‌الله اصرار نمودند که رساله عملیه ایشان چاپ شود، اما او نپذیرفت؛ از این‌ رو، فتاوای وی را از حاشیه‌اش بر کتاب «وسیلة النجاة» سید ابوالحسن اصفهانی و نیز حاشیه بر «العروة الوثقی» به دست می‌آوردند؛ تا اینکه با درگذشت آیت‌الله‌ حکیم ( 134 ش)، بخش معتنابهی از مردم، مقلد «حضرت آیت‌الله‌ حاج آقا روح‌الله موسوی خمینی» شدند.

قیام پانزده خرداد 1342

این دوره، آغازی برای رفع موانع برای دشمنان ایران و اسلام بود. همزمان با تسلط آمریکا بر امور مملکت، فشار بر رژیم برای اجرای اصلاحات آمریکایی افزایش یافت و در قالب اصلاحات ارضی و لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی با چشم‌اندازی ظاهراً مردم‌فریب رخ نمود؛ ولی در باطن از اتحاد شومی خبر می‌داد و تسلط آمریکا، اسرائیل و عوامل آنها را بر کلیه شئون مملکت فراهم می‌کرد. در این زمان، حضرت آیت‌الله‌ حاج آقا روح‌الله خمینی در برابر اصلاحات آمریکایی به‌شدت ایستاد و رژیم شاه به تلافی آن، در دوم فروردین 1342 که مصادف بود با شهادت امام جعفر صادق (علیه‌السلام)، به مدرسه فیضیه یورش برد. در این حادثه، تعدادی شهید و مجروح شدند. حاج آقا روح‌الله در پی این حادثه، خطاب به مردم و علمای نجف و قم فرمود: «امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است» و در اعلامیه معروف خود تحت عنوان «شاه‌دوستی؛ یعنی غارتگری»، جهت‌گیری مبارزه را مشخص ساخت. راز تأثیر شگفت پیام و کلام او را در روان مردم که تا مرز جانبازی پیش می‌رفت، باید در همین اصالت اندیشه، صلابت رأی و صداقت بی‌شائبه‌اش با آنان جستجو کرد.

آیت‌الله‌ خمینی در پیامی به‌مناسبت چهلم فاجعه فیضیه دست به افشاگری زد: «من مصمم هستم که از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم». ایشان نطق تاریخی خود را در 13 خرداد 1342 در مدرسه فیضیه ایراد نموده، خطاب به شاه گفت: «آقا من به شما نصیحت می‌کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‌کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا اغفال می‌کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند». شاه فرمان خاموش کردن فریادش را صادر کرد. در شامگاه 14 خرداد آیت‌الله‌ خمینی دستگیر و به زندان قصر منتقل شد. صبح روز پانزدهم خبر بازداشت ایشان، به تهران و سایر شهرها رسید. مردم به خیابان‌ها ریخته، با شعار «یا مرگ یا خمینی» به‌سوی کاخ شاه به حرکت درآمدند. قیام، با شدت سرکوب شد و به خون نشست. حکومت تصمیم داشت او را پس از محاکمه اعدام کند؛ تااینکه اعلامیه‌ای به امضای علما و مراجع منتشر شد که در آن به‌صراحت، مرجعیت وی را تأیید کرده، خواهان آزادی او شدند. سرانجام حاج آقا روح‌الله پس از اعتراضات زیاد، صبح روز 19 فروردین 1343، پس از ده ماه زندان و مراقبت، به قم برگردانده شد. قیام 15 خرداد 1342 علی‌الظاهر از جوشش و جنبش افتاد؛ اما افشاگری او علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون (مصونیت قضایی کارمندان آمریکایی)، ایران را در آبان سال 43 در آستانه قیامی دوباره قرار داد. حاج آقا روح‌الله در روز 4 آبان 1343 بیانیه‌ای انقلابی صادر کرد و در آن نوشت: «دنیا بداند که هر گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند از اجانب است، از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمریکا خصوصا متنفر است ... آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی می‌کند ...». سحرگاه 13 آبان 1343 او را بازداشت کرده و با یک فروند هواپیمای نظامی به ترکیه انتقال دادند و بار دیگر پس از یک سال او را به عراق (نجف) تبعید کردند. انتقال او به نجف به این منظور بود که شخصیت وی تحت‌الشعاع دیگر علمای حوزه بزرگ نجف قرار گیرد؛ اما ایشان ستاره‌ای درخشان در آسمان فقاهت آن حوزه هزار ساله شد و مورد احترام علمای آن شهر قرار گرفت.

اقامت در نجف

ایشان در نجف، درس خارج فقه خود را از سال 1344 در مسجد شیخ انصاری شروع کردند که از پربارترین درس‌های آن حوزه بشمار می‌آمد. کتاب حکومت اسلامی یا ولایت فقیه ایشان نیز متن یکی از درس‌های خارج فقه آن دوران است. ایشان همواره رخدادهای ایران را پیگیری کرده و در برابر رژیم شاه موضع انقلابی داشتند. همچنین با تدریس نظریه «ولایت فقیه»، طرح بزرگشان را برای ایجاد حکومت اسلامی ارائه دادند. حاج آقا روح‌الله در مدت سیزده سال تبعید خود در نجف، شاگردان فراوانی تربیت کرده که استوانه‌های محکمی برای انقلاب اسلامی ایران شدند. ایشان از بدو ورود به نجف با ارسال نامه‌ها و پیک‌هایی به ایران، ارتباط خویش را با مبارزان حفظ نموده و آنان را در هر مناسبتی به پایداری در پیگیری اهداف قیام فرامی‌خواندند. واکنش تند ایشان در برابر برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و سیاسی رژیم، همچون: «جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی»، «جشن هنر شیراز»، «دیکتاتوری حزبی رستاخیز»، «تغییر تاریخ رسمی کشور از مبدأ هجرت پیامبر اسلام به مبدأ سلطنت شاهان هخامنشی»، «تخریب معیشت فرودستان و گسترش حلبی‌آبادها»، «خرید بی‌رویه تسلیحات نظامی از غرب»، «حرکت ایران همسو با اهداف آمریکا در خاور میانه» و «سرکوب مبارزان سیاسی» تنور مبارزه را گرم نگاه می‌داشت.

اوج‌گیری انقلاب اسلامی در سال 1356 و قیام مردم

هرچند رژیم شاه در سال 1355 ش، در اوج اقتدار خود به سر می‌برد، اما با بحران مشروعیت روبه‌رو شده بود. سرکوبی مخالفان کار را بدانجا رساند که آن رژیم از بیرون مرزها، به نقض حقوق بشر متهم شد. شاه برای رفع این اتهام و به خیال اینکه خطری برای تداوم و ثبات رژیمش ندارد، سیاست «فضای باز سیاسی» را آغاز کرد. «حضرت آیت‌الله‌ خمینی» با رصد رخدادها و وضعیت ایران، در مرداد 1356 طی پیامی اعلام کردند: «اکنون به‌واسطه اوضاع داخلی و خارجی و انعکاس جنایات رژیم در مجامع و مطبوعات خارجی، فرصتی است که باید مجامع علمی و فرهنگی و رجال وطن‌خواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمن‌های اسلامی در هر جا بی‌درنگ از آن استفاده کنند و بی‌پرده به‌پا خیزند». گروه‌های مبارز و مردمی که شخص شاه را عامل استبداد و وابستگی می‌دانستند، به استقبال پیام ایشان برآمده و منتظر فرصت برای اعتراضات اجتماعی بودند. درگذشت مشکوک آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، در اول آبان 1356 و مراسم پرشکوهی که در ایران برگزار شد، نقطه آغازی بر خیزش دوباره روحانیت و قیام جامعه مذهبی ایران بود. ایشان این واقعه را از الطاف خفیه الهی نامیدند. رژیم شاه با درج مقاله‌ای توهین‌آمیز علیه ایشان در روزنامه اطلاعات، انتقام گرفت. اعتراض مردمی به این مقاله، به قیام 19 دی‌ماه 1356 قم و ادامه اعتراضات در سال 57 منجر شد. رژیم، به کارهای مردم‌فریب، مانند بستن مراکز فساد و آزادی مطبوعات دست زد؛ اما اراده مردم، با فرمان مقاومت از سوی امام، تغییر نیافت. سرکوب راهپیمایی 17 شهریور، نقطه عطفی در اوج‌گیری مبارزه بود. امام مبارزان میانه‌رو را از شعار «الزام شاه برای عمل به قانون اساسی با حفظ سلطنت مشروطه» برحذر داشتند که پیامد آن، تلاش رژیم برای فشار وارد آوردن به امام و اخراج ایشان از عراق بود. رفتن امام به‌سوی کویت و ممانعت از پذیرش ایشان، پرواز به فرانسه و اقامت در «نوفل لوشاتو» را برای رهبر انقلاب رقم زد. ایشان توانست صدای انقلاب را رساتر به مردم ایران و جهان برسانند. بازتاب سرکوب دانشجوها و اقشار دیگر مردم در روز 13 آبان و راهپیمایی روز عاشورا در 20 آذر، کار را بر شاه و حامیان غربی او سخت‌تر کرد. تغییر پی‌درپی کابینه‌ها و حکومت نظامی هم بر اراده امام و مردم بی‌تأثیر بود. سران چهار کشور غربی (آمریکا، فرانسه، آلمان و بریتانیا) در نشست «گوادلوپ» به این نتیجه رسیدند که امیدی به بقای نظام سلطنتی در ایران نیست و خروج شاه و روی کار آمدن یک دولت غیر نظامی می‌تواند از شدت بحران بکاهد. امام با رفتن شاه، دستور تشکیل «شورای انقلاب» را صادر کرده و با استقبال بی‌نظیر مردم در روز 12 بهمن به وطن بازگشتند. انقلاب مردم با سخنرانی تاریخی در بهشت زهرای تهران و سپس تعیین دولت از سوی ایشان به سرانجام خوش پیروزی نزدیک شد. یوم الله 22 بهمن 1357ش، تنفس صبحی دوباره در جان ملت، روز پیروزی انقلاب و نقطه آغاز تحولات بزرگ تاریخی برای سرزمین ایران، آئین تشیع و جهان اسلام بود.[۲۱]

درایت، هوشمندی و اقتدار رهبری حضرت امام خمینی، به‌ویژه در سال‌های نخست پس از پیروزی، بسیار درخشان و ممتاز است.

رهبر و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران

امام روح الله.jpg

دورۀ رهبری ده سال و چهار ماه ایشان رسما از 22 بهمن 1357 ش، تا 14 خرداد 1368 ش، ادامه داشت. حضرت امام خمینی ابتدا به تثبیت نظام سیاسی جدید پرداخت و «جمهوری اسلامی» را با توجه به مبانی «اسلام سیاسی شیعی» و مقتضیات دنیای جدید طراحی کردند. بلافاصله پس از پیروزی، با فراخوانی مردم به رفراندم برای تعیین نظام سیاسی و تشکیل مجلس خبرگان و همه‌پرسی قانون اساسی، الگوی جدیدی از حکومت اسلامی را به جهان نشان دادند. با فروپاشی استبداد پهلوی و رواج گسترده آزادی‌های اجتماعی، گروه‌های مختلف توانستند با برگزاری نشست‌ها و انتشار اندیشه‌های خود به رقابت بپردازند؛ اما به دلیل نبود تجربه زندگی در فضای باز سیاسی و نبود نکات مورد اتفاق همه نیروهای اجتماعی، این فضا به‌زودی به منازعه‌ای دامن‌گیر تبدیل شد. آرایش نیروهای اجتماعی، به‌ویژه برخی گروه‌ها و احزاب سیاسی که متأثر از مکاتب سیاسی غرب و شرق (لیبرالیسم و کمونیسم) بودند و صف‌بندی آنها در برابر «مکتب انقلاب اسلامی» که برگرفته از اندیشه سیاسی حضرت امام و خواسته مردم ولایت‌مدار بود، رخدادهای تلخ بی‌شماری را در تاریخ انقلاب رقم زد. این رخدادها همگام با رویکرد خصمانه استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و حمایت غرب و شرق از گروه‌های معارض داخلی در کنار تهاجم نظامی رژیم بعثی عراق به نمایندگی از حاکمان مرتجع جهان عرب، شرایطی را رقم زد که می‌توان گفت هرکدام از آنها می‌توانست مسیر انقلاب را تغییر داده، به شکست بکشاند؛ اما دست خداوند، هوشمندی و رهبری مقتدرانه امام، جان‌فشانی، وفاداری و آگاهی مردم ایران، راه انقلاب را هموار کرد. حضرت امام خمینی در بهمن‌ماه 1358، پس از عارضه قلبی، به تهران آمدند و با اقامت در آنجا سکان کشتی انقلاب را به دست گرفتند. بحران‌هایی چون تغییر دولت‌ها، اختلاف‌های قوای سه‌گانه، شهادت جمع بسیاری از کارگزاران نظام، مشکلات ناشی از جنگ تحمیلی و... با دست باکفایت ایشان فرومی‌نشست. درایت ایشان در ارائه نظریه «ولایت مطلقه فقیه» و تشکیل نهادهایی همچون «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، راه برون‌رفت از بحران‌ها را فراروی انقلاب نهاد. ملت ایران نیز پاسدار میراث بزرگ امام خویش بود و ایشان را در رواق چشمانش می‌نشاند. علاقه مردم ولایت‌مدار به امام به‌گونه‌ای بود که در سال 1368، در حالی با پیکر پاک ایشان پس از سال‌ها تحمل سختی‌ها و مشکلات، وداع می‌کرد که حضور جمعیت، چندین برابر بیشتر از لحظه ورود وی به خاک وطن بود و عشق و پایداری آنان عمیق‌تر و قصدشان بر ادامه راه امام و انقلاب، جدی‌تر و نظامشان علی‌رغم همه توطئه‌ها و حوادث، پرثبات‌تر از هر زمان دیگر شد. «جمهوری اسلامی»، بارزترین ثمره عمر حضرت امام است. ایشان این نظام سیاسی را به‌گونه‌ای طراحی کردند که به هیچ فردی تکیه نداشته و در وصیت‌نامه خودشان به ملت چنین سفارش می‌کنند که: «با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمت‌گزار، در سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد؛ که خدمت‌گزاران بالا و والاتر در خدمتند و اللَّه نگهدار این ملت و مظلومان جهان است».

دیدگاه‌های تقریبی

اتحاد امت اسلام

آنچه که ملت‌ها را به هم نزدیک می‏‌کند و یک ملت باید از آن، تحقق پیدا بکند؛ اسلام است.

اسلام یک ملت واحده است. و ممالک اسلامی، مثل محله‏‌های یک شهر به هم نزدیک‏‌اند. و همه روی قواعد اسلامی موظف‌‏اند که با هم متحد باشند. و همه زیر پرچم توحید، متحدالکلمه با کسانی که برخلاف اسلام هستند، مقابله کنند و آنها را هدایت کنند به اسلام، و خودشان را حفظ کنند از شرّ آنها.

دو مشکل اساسی ممالک اسلامی

به نظر ایشان، اساس مشکلاتی که برای آن ممالک اسلامی هست از همه بالاتر، دو تا مشکل است؛ یک مشکل، مشکل بین حکومت‌ها و ملت است که حکومت‌ها از ملت جدا هستند به حسب نام، یعنی نه حکومت خودش را از ملت می‏‌داند، نه ملت خودش را از حکومت. کلید این مشکل به دست حکومت‌هاست، اگر چنانچه حکومت‌ها طوری باشند که ملت احساس کند که اینها خدمتگزار او هستند ملت‌ها حاضرند برای همکاری. مشکل دوم که باز از مشکل‌های اساسی است برای دولت‌ها و ملت‌های اسلام؛ مشکلی است که بین خود دولت‌هاست. در عین حالی که اسلام دعوت کرده است بر اتحاد، و قرآن کریم مسلمین و مؤمنین را «اِخْوَه» می‏‌داند، در عین حال می‏‌بینیم که بین دولت‌های اسلامی بعضی با بعض اختلافات هست. چرا باید دو تا حکومت ـ که هر دو اسلامی هستند، و هر دو مال یک پدیده که پدیدۀ اسلامی است، متعلق به یک حقیقت هستند، قرآنِ آنها یکی است، پیغمبرِ آنها یکی است ـ چرا نباید دعوت اسلام را قبول کنند؟ آن هم، آن دعوتی که به نفع خود آنهاست. اگر این دعوت قبول بشود و دولت‌های اسلامی با هم اتحاد داشته باشند، ولو حدود ممالکشان محفوظ، لکن با هم متحد باشند، اگر این اتحاد حاصل بشود، آن وقت یک میلیارد جمعیت مسلمین یک قدرت عظیم خواهد بود که از همۀ قدرت‌ها بیشتر و بالاتر است. با اینکه مجهز به ایمان هستند که از همۀ تجهیزات بالاتر است.

یک دسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دست‌ه‏‍ای از مسلمانان سنی، یک دسته حنفی و یک دست‌ه‏ای حنبلی و دست‌ه‏ای اخباری هستند؛ اصلاً طرح این معنا، از اول درست نبود. در یک جامعه‌هایی که همه می‏‌خواهند به اسلام خدمت کنند و برای اسلام باشند، این مسائل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و با هم هستیم؛ منتها علمای شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علمای خود کردید و شدید حنفی؛ یک دسته فتوای شافعی را عمل کردند و یک دستۀ دیگر فتوای حضرت صادق را عمل کردند، اینها شدند شیعه، اینها دلیل اختلاف نیست. ما نباید با هم اختلاف و یا یک تضادی داشته باشیم، ما همه با هم برادریم. برادران شیعه و سنی باید از هر اختلافی احتراز کنند. امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فِرق، آنها می‏‌خواهند نه این باشد نه آن، راه را اینطور می‏دانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همۀ ما مسلمان هستیم و همۀ ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم، و باید برای قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت بکنیم.

حضرات آقایان! همۀ ما مسئول هستیم. روحانیون در درجۀ اولِ مسئولیت هستند. روحانیون باید بروند در بلاد و در جاهایی که دوردست است لازم است که بروند در دهات و قصبات و اعلام کنند مسائلی را که ما می‏‌گوییم. در جاهای دورافتاده ممکن است که یک اغفالهایی باشد، یک تبلیغات سوئی باشد. اینها در مراکزِ مثل تهران یا سایر بلاد عظیم نمی‏توانند تبلیغات خلاف بکنند، لکن در قرا و قصبات دورافتاده، یک حرف‌های غیرظاهر می‏زنند، غیر صحیح می‏‌زنند؛ مثلاً می‏‌گویند که اقلیت‌های مذهبی در حکومت اسلام باید از بین بروند! این خلاف اسلام است. اسلام اقلیت‌های مذهبی را احترام گذاشته است؛ اسلام اقلیت‌های مذهبی را در مملکت ما محترم می‌‏شمرد. و همین طور در اسلام بین شیعه و سنی ابداً تفرقه نیست؛ بین شیعه و سنی نباید تفرقه باشد. باید وحدت کلمه را حفظ کنید. ائمۀ اطهار ما سفارش کردند به ما که بپیوندید با هم؛ و با هم اجتماعمان را حفظ کنیم. و کسی که این اجتماع را بخواهد که به هم بزند، یا جاهل است و یا مغرض. و نباید به این حرف‌ها گوش بکنند.


مسألۀ اختلاف بین پیروان دو طایفه و دو مذهب، ریشه‏اش از صدر اسلام است. در آن وقت خلفای اموی، و خصوصاً عباسی، درصدد بودند که اختلاف ایجاد کنند. مجالس درست می‌‏کردند و[به اختلاف]دامن می‌‏زدند. این اختلاف کم کم اسباب این شد که در بین عوامِ از اهل سنت و عوامِ از اهل شیعه این تنافس پیدا شد؛ وگرنه نه عوام اهل سنت به سنت رسول‌ اللّه‏ عمل کرده و می‌‏کنند و نه عوام اهل شیعه پیروی از ائمۀ اطهار کرده‏اند. ائمۀ اطهار ما کوشش کردند تا اینها را داخل در آن جمعیت کنند، با آنها نماز بخوانند، به تشییع جنازه‏های آنها بروند. زمانْ کم کم آمد به این طرف، و قدرتمندان این کار را کردند برای اینکه این دو طایفه با هم سرگرم باشند، و خودشان هر کاری می‌‏خواهند بکنند. قریب سیصد سال پیش از این، سیاست خارجی در ایران و در شرق اجرا شد. آنها بیشتر درصدد این مسائل برآمدند. کارشناسهای آنها اشخاص و طوایف را مطالعه کردند و روحیات مردم را دیدند و همۀ جهات مادیات ما را تحت مطالعه قرار دادند، و از دو راه خواستند از ما بهره‏گیری کنند: مادی، می‌‏‌بینید که بهره‏گیری کردند؛ بهره‏‌گیری روحانی هم این بود که به این اختلافات دامن زدند و ما را بیشتر، از هم جدا کردند. اینکه می‌‏بینید یک کلمه وقتی از یک آدمی در اینجا صادر می‌‏شود، آن را عَلَم می‌‏کنند و چند هزار، چند صد هزار چاپ می‌‏کنند، نه اینکه یک آدم معمولی این کار را بکند، این دولت‌ها و این خارجیها هستند که به آن دامن می‌‏زنند و آنطور منتشر می‌‏کنند….

یگانگی و برادری سنی و شیعه

ما با هم یکی هستیم و ما جدا نیستیم. اختلاف، اختلاف دو تا مذهب است؛ این اختلاف نباید اسباب این معنا بشود که ما در اساس اسلام اختلاف کنیم. اسلام بالاتر از این معانی است که ما به واسطۀ اختلاف مسلکی از اسلام مثلاً چه بکنیم. ما که می‌‌‏بینیم الآن اسلام در معرض خطر است، بر همۀ ما لازم است که دست به هم بدهیم و از آن اشتباهاتی که در سابق بوده دست برداریم، دست‌هایی را که مثل سابق می‌‏‌خواهند ما را از هم جدا کنند قطع کنیم. من خدمتگزار همۀ شما هستم. ما آمده‏‌ایم که اسلام را از این وضع نجات بدهیم، مسلمین را از این تفرقه‌‏ها نجات بدهیم … .

بحمداللّه‏ شما توجه پیدا کردید که آنهایی که می‏‌خواهند بین اهل سنت و تشیع فاصله ایجاد کنند نه سنی هستند نه شیعه. اینها اصلاً به اسلام کار ندارند. و الاّ کسی که به اسلام اعتقاد داشته باشد، در یک زمانی که با وحدت همۀ مسلمین باید پیشروی کنیم و پیروز بشویم ان‏‌شاءاللّه‏، این نمی‌‏آید دامن بزند به اختلاف و مسائل اختلافی را طرح کند، اینها نیست جز اینکه اشاره‏ای از خارج هست. و قدرت‌های بزرگ فهمیدند که آن چیزی که آنها را عقب زده است اسلام است و وحدت مسلمین و برادری بین همۀ گروه‌های اسلامی، از این جهت، از اینجا شروع کردند که اینها را به هم بزنند.

یک مطلب اینکه در اسلام نژاد، گروه، دستجات، زبان، این طور چیزها مطرح نیست. اسلام برای همه است و به نفع همه. و ما با شما برادر هستیم به حکم قرآن، به حکم اسلام؛ و از هم جدا نیستیم. با کردها، با ترک‏ها، با بلوچ‏ها، همه برادر و باید با هم زندگی کنیم. الآن یک مملکتی است که دست اجانب از آن کوتاه شده، و این جنایتکارهای داخلی هم یا فرار کردند، یا در زوایا هستند . آن چیزی که من تأکید کردم یکی همین معنا بود که گمان نکنند برادرهای سنی ما که در اسلام این معنا مطرح باشد که فرقی مابین شما و ما باشد. همان طور که چهار مذهبی که در اهل تسنن هست، چه طور آن مذهب با آن مذهب دوتاست، لکن برادرند همه، دشمن نیستند، این هم یک مذهب خامسی است که دشمنی در کار نیست، همه برادر؛ همه مسلمان؛ همه اهل قرآن؛ همه تابع رسول اکرم … شما برادرها باید به این معنا توجه داشته باشید که اینها یک توطئه‏هایی است برای اینکه نگذارند اسلام در ایران حکومت کند. اینها با اسلام مخالف‏اند. نه با کُرد مخالف‏اند و نه با فارس مخالف‏اند؛ آنها با اساس مخالف‏اند؛ با اسلام مخالف‏اند. و همۀ مسلمانها تکلیفشان این هست که جلوگیری از آنها بکنند و اینها را سرکوب کنند.

…باید بین قشر دانشگاهی ومحصولات دانشگاهی و قشر روحانیت و مدارس دینی و محصولات مدارس دینی اجتماع و وحدت ایجاد کنیم. و بین برادران اهل سنت و شیعه که اینها هم باهم باشند. همان‏طوری که اهل سنت چهار مذهب دارند که در کنار هم‏اند، مذاهب نمی‌‏ریزند به جان هم، به حسب ظاهر، ما هم که مذهب پنجمی هستیم که می‌‏نشینیم با هم، ما برای خودمان فرایضمان را انجام بدهیم، لکن همه مان با هم بر ضد کسانی که بر ضد اسلام هستند. خوب، ما مسائل مشترک زیاد داریم، ما در اصول مذاهبمان، اصول دین مان، همه با هم مشترکیم. قرآن قرآن همه است؛ اسلام اسلام همه است؛ پیغمبر پیغمبر همه است. اینها مشترکات ما است. در این مشترکات ما با هم باشیم؛ و در مختصات هرکدام برای خودمان عملی داریم و برای خودمان آدابی داریم. این دعوا لازم ندارد؛ اینکه دعوا می‏‌شود دعوایی است که آنها ایجاد می‌‏کنند در بین ما.

درگذشت

حضرت امام خمینی به دنبال بروز مشکل دستگاه گوارش در 28 اردیبهشت 1368، از روز دوم خرداد تحت عمل پزشکی قرار گرفتند. به دنبال مشکل اساسی که در ساعت سه بعد ظهر 13 خرداد در روند بیماری ایشان به وجود آمده بود، در شامگاه شنبه، ساعت 22 و 20 دقیقه 13 خرداد سال 1368 خورشیدی (3 ژوئن 1989 م) برابر با 24 شوال 1409 ق، در 87 سالگی، روحشان از این دنیا رحلت کرده، به ملکوت اعلا پیوست.

آنچه پس از ایشان از متاع مادی به‌جا ماند، به گزارش دیوان عالی کشور - که مطابق اصل 142 قانون اساسی موظف بود دارایی رهبر و مسئولان رده‌بالای نظام را قبل و بعد از مسئولیت، رسیدگی و بررسی کند و حضرت امام نخستین کسی بود که صورت دارایی خود را در تاریخ 24 دی‌ماه 1359 برای دیوان عالی ارسال نمود - بدین شرح است: «نه‌تنها به اموال امام چیزی اضافه نشده، بلکه قطعه زمین ارث‌رسیده به امام در خمین نیز پس از انقلاب، در زمان حیات ایشان بین مستمندان محل، تقسیم شده است. تنها ملک غیر منقول امام، منزل قدیمی ایشان در قم بود که از زمان تبعید در سال 1343، عملاً در اختیار اهداف نهضت و محل تجمع مردم بوده است. مختصر وسایل اولیه زندگی در منزل، متعلق به همسرشان بوده و دو قطعه قالی مستعمل موجود، ملک کسی نیست و باید به سادات نیازمند داده شود. از آن حضرت هیچ وجه نقدی باقی نمانده و هرچه هست، وجوهات است که ورثه، حقی در آن ندارند». بدین ترتیب، دارایی برجامانده از مردی که قریب به نود سال عمر کرد و بر قلوب مردم حکومت داشت، عینک، ناخن‌گیر، شانه، تسبیح، قرآن، سجاده نماز، عمامه، لباس روحانی او و کتب دینی بود.

مراسم تشییع در روز 16 خرداد با حضور میلیون‌ها نفر برگزار شد و پیکر ایشان همان روز در بهشت زهرای تهران، در جایی که اکنون «حرم امام خمینی» است، به خاک سپرده شد. او با «دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا»، به دیدار معبود شتافت.

یادادشت

  • قابل ذکر است شاگردان امام کسانی هستند که برخی از آنان دروس امام را تقریر نموده و برخی به درجه مرجعیت نائل آمده‌اند وگرنه از آن حضرت، شاگردان فاضل و دانشمند دیگری نیز بهره جسته و در روند مبارزه، پیروزی و تثبیت و تداوم انقلاب اسلامی نقش داشته‌اند، همچون: آیات و حجج اسلام بهشتی، ربانی شیرازی، سعیدی، صدر (موسی)، غفاری، قدوسی، مطهری، مفتح، هاشمی رفسنجانی و ... .

پانویس

  1. علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص78
  2. همان، ص79 و 9
  3. همان، ص88، 90 و 122
  4. همان، ص105
  5. خاطرات آیت‌اللّه پسندیده (گفته‌ها و نوشته‌ها) - یادها، 9
  6. علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)،، ص131
  7. همان، ص150
  8. همان، ص193
  9. همان، ص153
  10. کوثر(مجموعه سخنرانی‌های حضرت امام...)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام... ، چاپ اول: 1371، جلد اول، ص615
  11. علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص232.
  12. همان، ص237.
  13. همان، ص192 و 193
  14. همان، ص 246
  15. همان، ص259
  16. همان
  17. آیت‌الله پسندیده و آیت‌الله مظاهری، خبرنامه نخستین همایش حاج آقا نورالله اصفهانی، شماره اول، ص16-17 و شماره دوم، ص13-12
  18. علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص376 و صحیفه نور، جلد 1، ص255 تا 266
  19. [http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/130/3630/17830/ برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه‌نت، مجله: حضور - شماره 38، زمستان 1380، «دیدگاه‌هایمقام معظم رهبری»، نویسنده: نامشخص، ص3، برگرفته در تاریخ 2 خردادماه 1394،
  20. علی قادری، «خمینی روح‌الله: زندگی‌نامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال»، چاپ دوم، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ص143، 180، 190، 192، 246، 259، 384، 385، 388 و 393؛ زمزم نور: زندگی‌نامه، آثار و... امام خمینی، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، تهران، چاپ نهم، ص9 و 10؛ رضا بابایی، کارنامه نور (زندگی‌نامه امام خمینی)
  21. انقلاب اسلامی ایران، جمعی از نویسندگان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، 1384، ص94 تا 111.