راوندیه

از ویکی‌وحدت

رواندیه پیرو عبداللّه‌ راوندی بودند. قابل ذکر اینکه این فرقه با محمد‌بن‌اسحاق راوندی متکلّم مشهور قرن نهم هجری ارتباطی نداشتند. بیشتر پیروان عبدالله‌ راوندی از غلاة و اهل خراسان بودند. از نگاه بعضی آنها پیرو ابوالحسین احمد‌بن‌یحیی راوندی و به از نگاه دیگر، یاران عبداللّه‌بن‌حرب کندی کوفی راوندی از مردم خراسان که به «تناسخ ارواح» معتقد بود، دانسته‌ شده‌‏اند. [۱]

عقاید

چون این فرقه از فرقه‌های مربوط به شیعیان عباسی هستند، از این‌رو معتقد بودند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از خود عمویش عباس‌بن‌عبدالمطلب را به امامت منصوص کرد. همچنین منصور را خدای خود خطاب می‏‌کردند و فرماندار مکّه را مظهر جبرائیل و فرمانده نگهبانان خلیفه را محل تجلی روح حضرت آدم می‌‏پنداشتند.

در کلام طبری

طبری می‌‏نویسد: راوندیان تصوّر می‌‏کردند که عثمان‌بن‌نهیک مظهر آدم و هثیم‌بن‌معاویه، مظهر جبرائیل بودند. راوندیان، ظاهرا آراء «مزدک» را درباره اشتراک زنان قبول داشتند. آنان درباره خود معتقد بودند که دارای نیروی اعجازآمیز می‏‌باشند و بعضی از ایشان از روی حماقت خود را از جاهای بلند پرتاب کرده قطعه ‏قطعه می‏‌شدند.
به قول نوبختی در زمانی که راوندیان به الوهیت منصور معتقد بودند و می‌‏گفتند او پروردگار ما است بدان‌سان که پیامبران و فرستادگان خود را به دست هر یک از آفریدگان خویش خواسته کشته است و ما را نیز شهید خواهد کرد، چنانکه بعضی را به فرو ریختن خانه بر سر ایشان و عدّه‏‌ای را در آب و گروهی را در چنگال درندگان و شماری را به مرگ ناگهانی و علت‌های دیگر میرانده است و کسی را یارای پرسش و اعتراض بروی نیست. نوبختی اضافه می‌کند که ابوهاشم عبداللّه‌بن‌محمد‌بن‌حنفیه وصیت کرد که پس از وی محمد‌بن‌علی‌بن‌عبداللّه بن عباس جانشین او شود، گویند محمد‌بن‌علی امام و خداوند ارجمند‌ والا و دانای بر هر چیز است و هر کسی او را بشناسد، هر کاری می‌تواند انجام دهد و این غلاة و گزافه‌‏گویان، راوندیه نام دارند.

مواجهه با منصور خلیفه عباسی

نوشته‌اند که منصور خلیفه‌عباسی برخورد خوبی با راوندیان نداشت و نه تنها به احترام و طاعت آنها اعتنایی نکرد، بلکه حتی دویست تن از برگزیدگان آنها را به زندان انداخت. این حادثه باعث شد تا منصور از چشم ایشان بیفتد و دیگر او را خدا ندانند، بلکه او را خلیفه‌‏ای غاصب به حساب آورند. بنابراین، برای قتل منصور نیرنگی به کار بردند و با تابوتی خالی در مسیر زندان حرکت کردند و برای اینکه کسی از مقصود آنها با خبر نشود وانمود کردند که مرده‌‏ای را برای تدفین به گورستان می‌‏برند، همین که به زندان رسیدند، درها را شکستند و بزرگان خود را آزاد کردند و در ادامه به کاخ خلیفه حمله کردند و اگر معن‌بن‌زائده شیبانی به یاری خلیفه نمی‏‌شتافت، منصور در آن میان کشته می‌‏شد. [۲] [۳] [۴] [۵] [۶] [۷]

پانویس

  1. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 200
  2. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 200 با ویرایش، جا به جایی و اصلاح عبارات.
  3. اشعری قمی سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تحقیق محمد جواد مشکور، چاپ تهران، سال 1963 شمسی، ص 181.
  4. نوبختی، فرق الشیعه، ترجمه و تحقیق محمد جواد مشکور، چاپ تهران، نشر علمی و فرهنگی، ص 33- 52.
  5. مسعودی مروج الذهب، چاپ مصر، دو جلدی، سال 1342 شمسی، ج 3.
  6. طبری محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ابوجعفر محمد بن جریر طبری، ج 3، ص 129- 133.
  7. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، چهارده جلدی، چاپ مصر، سال 1349 شمسی، ج 13، ص 235.