اهل حق: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
(اهل حق ) يا (على اللهى ) یکی از فرقه های [[غلاه شیعه]] اند. مشهور است که این فرقه [[امام علی علیه السلام]] را خدا می دانند با این حال خود آن ها می گویند که ما آن حضرت را مظهر حق می دانیم، زیرا که ایشان مظهر تجلی تام و تمام حق است. بنابراین، ما خود را اهل حق نامیدیم.اساس مذهب اهل حق، كوشش براى «وصول‏» به حق و خداوند مى ‏باشد و در این راه باید نخست مرحله «شریعت‏» یعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دین، و مرحله «طریقت‏» یعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت ‏یعنى شناخت‏ خداوند، و مرحله «حقیقت‏» یعنى وصول به خداوند را به پیمود.
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب
| عنوان = اهل‌حق
| تصویر =
| توضیح تصویر =
| نام =اهل‌حق
| نام رایج =
| تاریخ شکل گیری =
| قرن شکل گیری =
| مبدأ شکل گیری =
| موسس =
| عقیده = غلاة علی‌اللّهی
}}
'''اهل حق''' یا فرقه علی‌اللّهی، شاخه‌ای از [[غلاة|غلاة‌]] شیعه  هستند. مشهور است که این فرقه، [[علی بن ابی طالب|امام علی ‌علیه‌السلام]] را خدا می‌دانند و می‌گویند ما آن حضرت را مظهر حق می‌دانیم، زیرا که او مظهر تجلی تامّ و تمام حق است. این فرقه بر همین اساس خود را اهل حق می‌نامند.


==پیشینه==
== پیشینه ==
یکی از سران فرقه اهل حق به نام [[جیحون آبادی]]، پیشینه این فرقه را به زمان حضرت علی پیوند می زند. به اعتقاد وی اهل حق، از شخصی به نام نصیر که غلام حضرت علی علیه السلام بوده است پیروی می کنند.<ref>محمدی محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، چاپ اول، سال ۱۳۸۴ شمسی، ص۳۲.</ref> البته در منابع معتبر شیعه نام نصیر به عنوان غلام حضرت علی علیه السسلام بیان نشده است، بلکه ا[[بن حجر عسقلانی]] نصیر را یکی از غلامان [[معاویه]] بر شمرده است. <ref>عسقلانی ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، [[بیروت]]، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، سال ۱۴۱۵ه ق، ج۶، ص۳۹۸.  
نعمت‌الله جیحون‌آبادی که از سران اهل حق است، پیشینه این فرقه را به زمان حضرت علی علیه‌السلام پیوند می‌زند. به اعتقاد وی، اهل‌حق پیرو شخصی به نام نصیر هستند که غلام حضرت علی ‌علیه‌السلام بوده است.<ref>محمدی محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، چاپ اول، سال ۱۳۸۴ شمسی، ص۳۲.</ref> البته در منابع معتبر شیعه، شخصی به نام نصیر با عنوان غلام حضرت علی ‌علیه‌السلام معرفی نشده است، بلکه ا[[ابن حجر عسقلانی|بن حجر عسقلانی]] نصیر را یکی از غلامان [[معاویه]] بر شمرده است. <ref>عسقلانی ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، سال ۱۴۱۵ه ق، ج۶، ص۳۹۸.</ref> با این حال یکی از عالمان شیعه به نام [[حسن بن علی (مجتبی) طبری]] ضمن اشاره به [[نصیریه|فرقه نصیریه]]، آنان را پیرو نصیر غلام حضرت علی ‌علیه‌السلام دانسته و یکی از روستاهای بصره را به عنوان محل زندگی وی معرفی کرده است. وی علت این عقیده را عدم تحمل نصیر نسبت به یکی از معجزات حضرت علی ‌علیه‌السلام دانسته است.<ref> طبری حسن بن علی، اسرار الامامه، ص۲۵۰.</ref>در نقلی دیگر آمده است که فرقه نصیریه منسوب به شخصی به نام نصیر است که در زمان امام علی علیه‌السلام قائل به الوهیت ایشان شدند و حضرت از آنها خواست تا توبه کنند اما آنها از پذیرش توبه استنکاف کردند و به دست حضرت نابود شدند. در این بین نصیر از مهلکه گریخت و این فرقه را تاسیس کرد.<ref> سمعانی عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدر آباد، مجلس دائر المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲م، چاپ اول، ج۵، ص۴۹۸.</ref> نظیر این داستان، حکایت [[عبدالله بن سبا]] است که معتقد شد علی ‌علیه‌السلام خدا است و حضرت دستور داد تا او را به قتل برسانند، اما با وساطت ابن‌عباس از کشته شدن نجات پیدا کرد و به [[بصره]] تبعید شد. او بعد از شهادت حضرت علی ‌علیه‌السلام، افکار باطل خود را ترویج کرد. <ref>نوبختی ابی محمد الحسن بن موسی، فرق الشیعه، قم، نشر مکتبه الفقیه، ص۴۱.</ref> <ref>المعتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، نشر کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، سال ۱۴۰۴ هجری قمری، ج۵، ص۶.</ref> <ref>الحنفی ابن ابی العزّ، شرح العقیده الطحاویه، بیروت، نشر مکتب الاسلامی، چاپ چهارم، سال ۱۳۹۱ هجری قمری، ص۴۹۰.</ref> البته احتمال دارد که مراد از نصیر شخصی به نام محمد بن نصیر نمیری باشد که از غالیان زمان [[امام هادی|امام‌هادی]] و [[حسن بن علی (عسکری)|امام حسن عسکری]] علیه‌السلام بوده است و بر همین مبنا برخی از نویسندگان معتقدند که نصیریه پیرو [[محمد بن نصیر نمیری]]<nowiki/>‌اند که وی افکار غالیانه داشته و اعمالش متناسب با عقاید فرقه اهل بود.<ref> محمدی محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، سال ۱۳۸۴، ص۳۳.</ref>
</ref> با این حال یکی از عالمان شیعه به نام [[حسن بن علی طبری]] ضمن اشاره به [[فرقه نصیریه]] آنان را تابع نصیر غلام حضرت علی علیه السلام دانسته و محدوده زندگی این فرقه را یکی از روستاهای بصره معرفی کرده و علت این عقیده را عدم تحمل نصیر نسبت به یکی از معجزات حضرت علی علیه السلام بر شمرده است.<ref>الطبری، حسن بن علی، اسرار الامامه، ص۲۵۰.</ref>در نقلی دیگر آمده است که فرقه نصیریه منسوب به شخصی به نام نصیر است که در زمان امام علی علی السلام قائل به الوهیت ایشان شدند و حضرت از آن ها خواست تا توبه کنند اما آن ها از پذیرش توبه استنکاف کردند و به دست حضرت نابود شدند، در این بین نصیر از مهلکه گریخت و این فرقه را تاسیس کرد.<ref>السمعانی عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدر آباد، مجلس دائر المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲م، چاپ اول، ج۵، ص۴۹۸.</ref> نظیر این داستان، حکایت [[عبد الله بن سبا]] است که معتقد شد علی علیه السلام خدا است و حضرت دستور داد تا او را به قتل برسانند، اما با وساطت ابن عباس از کشته شدن نجات پیدا کرد و به [[بصره]] تبعید شد و بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام افکار باطل خود را ترویج کرد. <ref>نوبختی ابی محمد الحسن بن موسی، فرق الشیعه، قم، مکتبه الفقیه، ص۴۱ .</ref> <ref>المعتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، کتابخانه آیه الله مرعشی، ۱۴۰۴، ج۵، ص۶.</ref> <ref>الحنفی ابن ابی العز، شرح العقیده الطحاویه، المکتب الاسلامی، بیروت، الطبعه الرابعه، ۱۳۹۱، ص۴۹۰.</ref> البته احتمال دارد که مراد از نصیر شخصی به نام محمد بن نصیر نمیری باشد که از غالیان زمان [[امام هادی]] و [[امام حسن عسگری]] علیها السلام بوده است و بر همین مبنا برخی از نویسندگان معتقدند که نصیریه پیرو [[محمد بن نصیر نمیری]] اند که وی شخصی بود دارای افکار غالیانه و اعمالش متناسب با عقاید فرقه اهل بود.<ref>محمدی، محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، اول، ۱۳۸۴، ص۳۳.</ref>
==آداب و رسوم==
از نشانه هاى خاص اهل حق، کوتاه نکردن موی «شارب» است، یعنی سیبیل خود را کوتاه نمی کنند تا بلند شود به حدی که لب بالا را بپوشاند.
آنان «شارب» را معرف مسلك حقيقت مى‏ دانند، و معتقدند كه شاه ولايت على (ع) نيز شارب خود را نمى ‏زده است. از اين جهت زدن شارب را گناهى بزرگ مى‏ دانند.<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامى، مشهد،  انتشارات آستان قدس رضوی،ص 79</ref>


==دامنه جغرافیایی==
== اساس مذهب اهل حق ==
مركز اصلى طوايف اهل حق تا قرن هفتم هجرى در لرستان بود، سپس اين مركزيت به مناطق غربى كردستان و كرمانشاهان منتقل گرديد. امروز تمام طوايف كرد گوران و قل خانى و اكثر طوايف سنجابى و شاخه ‏هايى از طايفه كلهر و زنگنه، و ايلات عثمانه‏ وند و جلال‏وند در شهرهاى غربى ايران، از جمله قصر شيرين، سر پل ذهاب، كرند، صحنه و هليلان از اهل حق اند.علاوه گروهی در لرستان در مناطق دلفان و پشت كوه، در ميان ايلات لكستان و سكوند و گروهی در آذربايجان و تبريز به خصوص در محله چرنداب و در قريه ايلخچى در نزديكى تبريز،  مراغه، حوالى قزوين و تهران مثل بومهن، شهر آباد، گلخندان، سياه بند شميرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامين و در شمال كلاردشت عده‏ اى از پیروان اين مذهب زندگى مى ‏كنند.در مازندران، فارس، خراسان نيز اهل حق يافت مى‏ شوند.در بيرون از مرزهاى ايران بعضى از طوايف كرد و عرب، در شهرهاى‏ سليمانيه، كركوك، موصل، خانقين و در نواحى كردنشين تركيه و نیز [[قفقاز]] و [[آذربایجان شوروی]] و [[سوریه]] گروه فراوانى از اهل حق زندگی می کنند. پيروان اهل حق غالبا چادرنشين و ده‏ نشين‏ اند. <ref>ر. ک. همان، ص 79</ref>
اساس مذهب اهل حق، کوشش برای «وصول‏» به حق و خداوند می‌‏باشد و در این راه نخست باید مرحله «شریعت‏» آداب و مراسم ظاهری دین را انجام دهند و در مرحله «طریقت‏» رسوم عرفانی را درک کنند و در مرحله معرفت، ‏ شناخت‏ خداوند را طی کنند و در مرحله «حقیقت‏» وصول به خداوند را تجربه کنند. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 79 با ویرایش.
</ref>


==اعتقادات==
== آداب و رسوم ==
اساس مذهب اهل حق، بر اقوال غلاة شيعه و [[اسماعيليه]] و فرقه اماميه اثنى ‏عشريه و فرقه دروز و نصيريه است. آنان مانند درويشان داراى حلقات ذكر و سر سپردن هستند و مقدارى از عقايد خود را از اساطير عوام گرفته‏ اند. اينكه می گويند خداوند در ازل در «درى» پنهان بود، مأخوذ از [[عقايد مانوى]] است. عقيده «تناسخ» را توسط اسماعيليان از هنديان گرفته ‏اند، و اين كه عالم را به دو قسمت «الهى» و «اهريمنى» تقسيم مى‏ كنند، تحت تأثير دين زردشتى واقع شده ‏اند.اما كشتن خروس را از عادات يهود گرفته ‏اند.
از نشانه‌های خاص اهل حق کوتاه نکردن موی «شارب» است، یعنی سبیل خود را کوتاه نمی‌کنند تا بلند شود به حدی که لب بالا را بپوشاند.
علاوه، محور عقاید اهل حق، كوشش براى «وصول» به حق و خداوند مى ‏باشد و در اين راه بايد نخست مرحله «شريعت» يعنى انجام آداب و مراسم ظاهرى دين و مرحله «طريقت» يعنى رسوم عرفانى و مرحله معرفت يعنى شناخت خداوند و مرحله «حقيقت» يعنى وصول به خداوند را بپيمايند.
آنان «شارب» را معرف مسلک حقیقت می‏‌دانند و معتقدند که شاه ولایت علی (ع) نیز شارب خود را نمی‌‏زده است. از این جهت زدن شارب را گناهی بزرگ می‏‌دانند. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 79 با ویرایش</ref>.
به عقيده اين جماعت، اساس مذهب شان حقيقتى است كه سبب و علت خلقت موجودات شده است. دين آنان آكنده از اسرار است. سرّى كه خداوند به پيغمبران گفته و آن سر «نبوت» است كه از [[آدم ابو البشر]] آغاز شده است و به [[حضرت محمد]] (ص) كه خاتم انبياست مى ‏پيوندد. از آن پس اين سرّ به نام سرّ «امامت» كه حضرت محمد به على (ع) گفته است و از او تا دوازدهمين امام كه [[مهدى آل محمد]] (ص) باشد مى‏ رسد. پس از غيبت امام دوازدهم، اين سر به پيروان و اقطاب ايشان كه يكى پس از ديگرى مى‏ آيند گفته مى ‏شود.مذهب ايشان مجموعه ‏اى است از آراء و عقايدى كه تحت تأثير افكار اسلامى، زردشتى و يهودى و مسيحى و مهرپرستى و مانوى و هندى و افكار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهاى دينى اهل حق، اجراى سه بوخت يا سه اصل اخلاقى زردشتى، كه «پندار نيك» و «گفتار نيك» و «كردار نيك» باشد از واجبات است. تناسخ و حلول «تناسخ» يعنى حلول روح از قالبى به قالب ديگر، كه در مذهب اهل حق سنگ بنای عقايد ايشان است. حلول ذات را «دونادون» گويند. به عقيده ايشان، در تن هر کسی ذره‏ اى از ذرات الهى موجود است و ظهور روحانى حق در صورت جسمانى پاكان و برگزيدگان، هميشه در گردش مى ‏باشد و آن را گردش مظهر به مظهر می نامند. در اين باره آنان معتقد به هفت جلوه پياپي اند و مى ‏گويند هر بار خداوند  با چند تن از فرشتگان مقربش به صورت اتحاد در بدن هاى خاكى «حلول» مى‏ نمايد. اين «حلول» به منزله لباس پوشيدن و كندن است كه آن را به فارسى جامه و به تركى «دون» می گويند و همان است كه در فلسفه برهمايى هندوئى «كارما» آمده است. چنان كه در كتاب «سرانجام» آمده است «خداوند در ازل درون درى مى‏ زيست و سپس براى نخستين بار تجسم يافت و به صورت شخصى به نام خاوندگار يا كردگار جهان مجسم شد و بار دوم به صورت على (ع) ظاهر گشت.»
در كتب مذهبى ايشان آمده است كه از رنج مرگ نهراسيد، و باكى از مرگ نيست، زيرا مرگ آدمى، شبيه به پنهان شدن مرغابى زير آب است. يعنى در جايى پنهان مى‏ شود و در جاى ديگر سر بر مى‏ دارد. منظور از اين «تناسخ» و جاى به جاى شدن و از بدنى به بدن ديگر رفتن، پاك شدن آدمى از گناهان است. هرگاه خداوند به صورت بشر برجسته‏ اى ظاهر شود، چهار يا پنج فرشته كه آن ها را چهار ملك  می گويند، در ابدان ديگران تجسم مى‏ پذيرد، همان طور كه خداوند در هفت صورت تجلى مى ‏كند، فرشتگان نيز در هفت صورت تجلى می نمايند، چنان كه در كتاب عهد سلطان سهاك فرشته ‏اى به صورت سلمان و در عهد خاوندگار فرشته‏ اى به صورت بنيامين در آمد. در كتاب «سرانجام» آمده است كه فرشتگان صادر از خداوند هستند. سر سپردن، يعنى سر تسليم و رضا به درگاه حق فرود آوردن، و در پيش پير دليل عهد و ميثاق بستن از آئين اهل حق است.
هر كودكى اعم از پسر يا دختر بايد در نزد پير دليل سر بسپرد. از اصول سرسپردن، شكستن يك عدد جوز هندى است و براى شكستن جوز، تشريفات خاصى در «جمخانه» برگزار مى ‏شود. نذر و نياز، از واجبات مذهب اهل حق است كه بايد در ظرف هفته يا ماه يا فصل يا سال يك بار به جاى آورده شود. مراسم دیگر، قربانى كردن است كه در اصطلاح خود آن را كردار می خوانند. قربانى بايد از حيوانات نر مانند گاو نر يا گوسفند يا خروس باشد كه آن ها را براى اين امر پرورش داده باشند.اهل حق به گرفتن [[روزه]] سخت پاي بندند، ولى روزه واجب ايشان از سه روز تجاوز نمی كند و فصل آن زمستان است و پس از آن عيد می گيرند. دشمنان ايشان براى تحقير و اهانت، آنان را چراغ سوندران (چراغ ‏كشان) و خروس ‏كشان خوانند. <ref>ر. ک. همان</ref>


==منابع اهل حق==  
== دامنه جغرافیایی ==
اهل حق دارای کتاب های مذهبی هستند. يكى از كتاب هاى مذهبى ايشان «[[فرقان الاخبار]]» است به نثر، كه مؤلف آن حاج [[نعمت الله جيحون ‏آبادى]] متخلص به مجرم است، وى پسر ميرزا بهرام مكرى بود، و در سال 1288 ه در ديه جيحون ‏آباد واقع در بخش دينور از ناحيه كرمانشاهان زاده شد و پس از سير و سلوك، در 1338 ه در جيحون ‏آباد در گذشت. حاج نعمت الله جيحون‏ آبادى كتابى ديگر به بحر متقارب به نام «شاهنامه حقيقت» دارد، كه در اسرار مذهب اهل حق به زبان شعر سخن گفته است. یکی ديگر از كتاب هاى اهل حق، كتاب «سرانجام» است. اين كتاب را سرانجام يا كلام خزانه گويند که هنگام نياز با آهنگ خاصى همراه با طنبور خوانده مى ‏شود. اين كلام ها به گويش كردى گورانى است..<ref>ر. ک. همان </ref>
مرکز اصلی طوایف اهل حق تا قرن هفتم هجری در لرستان بود، سپس این مرکزیت به مناطق غربی کردستان و کرمانشاهان منتقل گردید. امروز تمام طوایف کرد گوران و قل خانی و اکثر طوایف سنجابی و شاخه‌‏هایی از طایفه کلهر و زنگنه و ایلات عثمانه‏ وند و جلال‌وند که در شهرهای غربی ایران از جمله قصر شیرین، سر پل ذهاب، کرند، صحنه و هلیلان ساکن‌اند، از اهل حق‌اند. علاوه، گروهی در لرستان و در مناطق دلفان و پشت کوه، در میان ایلات لکستان و سک‌وند زندگی می‌کنند و گروهی در آذربایجان و تبریز به خصوص در محله چرنداب و در قریه ایلخچی در نزدیکی تبریز، مراغه هستند و بخشی در حوالی قزوین و تهران مثل بومهن، شهر آباد، گلخندان، سیاه بند شمیرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامین سکونت دارند و عده دیگر در شمال و در منطقه کلاردشت مازندران بسر می‌برند. با این حال اهل حق در مناطق فارس و خراسان یافت می‏‌شوند. اما در بیرون از مرزهای ایران گروه فراوانی از اهل حق، در شهرهای‏ سلیمانیه، کرکوک، موصل، خانقین و در نواحی کردنشین ترکیه و نیز [[قفقاز]] و آذربایجان شوروی و [[سوریه]] حضور دارند. پیروان اهل حق، غالبا چادرنشین و ده‏ نشین‏‌اند. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 79 با ویرایش و اصلاح گسترده عبارات</ref>


==پانویس==
== اعتقادات ==
اساس مذهب اهل حق بر اقوال غلاة شیعه و [[اسماعیلیه]] و فرقه امامیه اثنی ‏عشریه و فرقه دروز و نصیریه است. آنان مانند دراویش، دارای حلقات ذکر و سر سپردن هستند و مقداری از عقاید خود را از اساطیر عوام فراگرفته‏‌اند. این سخن که می‌گویند خداوند در ازل در «درّی» پنهان بود، برگرفته از [[عقاید مانوی|عقاید مانوی]] است. اهل حق عقیده «تناسخ» توسط اسماعیلیان و آنها از هندیان گرفته‌‏اند و تحت تاثیر دین زرتشتی، عالم را به دو قسمت «الهی» و «اهریمنی» تقسیم می‌کنند و کشتن خروس را از عادات یهود گرفته ‏اند.
به عقیده این جماعت، اساس مذهب‌شان حقیقتی است که سبب و علت خلقت موجودات شده است. دین آنان آکنده از اسرار است. سرّی که خداوند به پیامبران گفته و آن سر «نبوت» است که از [[آدم ابوالبشر]] آغاز شده است و به [[حضرت محمد]] (ص) که خاتم پیامبران است ختم می‌شود. از آن‌پس، این سرّ به نام سرّ «امامت» که حضرت محمد (ص) به علی (ع) گفته است و از او تا دوازدهمین امام که [[حجت بن حسن (مهدی)|مهدی آل محمد]] (ص) باشد، امتداد دارد. پس از غیبت امام دوازدهم، این سر به پیروان و اقطاب ایشان که یکی پس از دیگری می‏ آیند، گفته می‌‏شود. مذهب ایشان مجموعه‌‏ای است از آراء و عقایدی که تحت تأثیر افکار اسلامی، زردشتی، یهودی، مسیحی، مهرپرستی، مانوی، هندی و افکار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهای دینی اهل حق، اجرای سه بوخت یا سه اصل اخلاقی زرتشتی، که «پندار نیک» و «گفتار نیک» و «کردار نیک» می‌باشد، از واجبات است. تناسخ و حلول «تناسخ» یعنی حلول روح از قالبی به قالب دیگر در مذهب اهل حق، سنگ بنای عقاید ایشان است. حلول ذات را «دونادون» گویند. به عقیده ایشان، در تن هر کسی ذره‏ ای از ذرات الهی موجود است و ظهور روحانی حق در صورت جسمانی پاکان و برگزیدگان، همیشه در گردش می‌‏باشد و آن را گردش مظهر به مظهر می‌نامند. در‌این‌باره آنان معتقد به هفت جلوه پیاپی‌اند و می‌‏گویند هر بار خداوند با چند تن از فرشتگان مقربش به صورت اتحاد در بدن‌های خاکی «حلول» می‏ نماید. این «حلول» به منزله لباس پوشیدن و کندن است که آن را به فارسی جامه و به ترکی «دون» می‌گویند و همان است که در فلسفه برهمایی هندوئی «کارما» آمده است. چنان که در کتاب «سرانجام» آمده است «خداوند در ازل درون درّی می‏ زیست و سپس برای نخستین بار تجسم یافت و به صورت شخصی به نام خاوندگار یا کردگار جهان مجسم شد و بار دوم به صورت علی (ع) ظاهر گشت.»
در کتب مذهبی ایشان آمده است که از رنج مرگ نهراسید و باکی از مرگ نیست، زیرا مرگ آدمی، شبیه به پنهان شدن مرغابی زیر آب است. یعنی در جایی پنهان می‏ شود و در جای دیگر سر بر می‏‌دارد. منظور از این «تناسخ» و جا به جا شدن و از بدنی به بدن دیگر رفتن، پاک شدن آدمی از گناهان است. هرگاه خداوند به صورت بشر برجسته‌ ای ظاهر شود، چهار یا پنج فرشته که آنها را چهار ملک می‌گویند، در ابدان دیگران تجسم می‏ پذیرد. همان طور که خداوند در هفت صورت تجلی می‌‏کند، فرشتگان نیز در هفت صورت تجلی می‌نمایند. چنان که در کتاب عهد سلطان سهاک فرشته ‏ای به صورت سلمان و در عهد خاوندگار فرشته‏ ای به صورت بنیامین در آمد. در کتاب «سرانجام» آمده است که فرشتگان صادر از خداوند هستند. سر سپردن، یعنی سر تسلیم و رضا به درگاه حق فرود آوردن و در پیش پیر، دلیل عهد و میثاق بستن از آئین اهل حق است.
هر کودکی اعم از پسر یا دختر باید در نزد پیر دلیل سر بسپرد. از اصول سرسپردن، شکستن یک عدد جوز هندی است و برای شکستن جوز، تشریفات خاصی در «جمخانه» برگزار می‌‏شود. نذر و نیاز از واجبات مذهب اهل حق است که باید در ظرف هفته یا ماه یا فصل یا سال یک بار به جای آورده شود. مراسم دیگر، قربانی کردن است که در اصطلاح خود آن را کردار می‌خوانند. قربانی باید از حیوانات نر مانند گاو نر یا گوسفند یا خروس باشد که آنها را برای این امر پرورش داده باشند. اهل حق به گرفتن [[روزه]] سخت پای بندند، ولی روزه واجب ایشان از سه روز تجاوز نمی‌کند و فصل آن زمستان است و پس از آن عید می‌گیرند. دشمنان ایشان برای تحقیر و اهانت، آنان را چراغ سوندران (چراغ ‏کشان) و خروس‌کشان خوانند.<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 79 با ویرایش.</ref>


[[رده: کلام اسلامی]]
== منابع اهل حق ==
[[رده: فرقه های دینی ]]
اهل حق دارای کتاب‌های مذهبی هستند. یکی از کتاب‌های مذهبی ایشان «فرقان الاخبار» است که به نثر نوشته شده و مولف آن، حاج نعمت الله جیحون‌آبادی متخلص به مجرم است. وی پسر میرزا بهرام مکری بود که در سال 1288 هجری قمری در دیه جیحون ‏آباد واقع در بخش دینور از ناحیه کرمانشاهان زاده شد و پس از سیر و سلوک، در 1338 هجری قمری در جیحون ‏آباد در گذشت. حاج نعمت‌الله جیحون‏‌آبادی کتابی دیگر  به نام «شاهنامه حقیقت» دارد که در اسرار مذهب اهل حق، به زبان شعر سخن گفته است. یکی دیگر از کتاب‌های اهل حق، کتاب «سرانجام» است. این کتاب را  کلام خزانه نیز می‌گویند که هنگام نیاز با آهنگ خاصی همراه با طنبور خوانده می‌‏شود. این کلام‌ها به گویش کردی گورانی است. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 79 با ویرایش.</ref>
[[رده: مذاهب کلامی ]]
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
{{فرق و مذاهب}}
 
[[رده:فرق و مذاهب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۴۴

اهل‌حق
ناماهل‌حق
عقیدهغلاة علی‌اللّهی

اهل حق یا فرقه علی‌اللّهی، شاخه‌ای از غلاة‌ شیعه هستند. مشهور است که این فرقه، امام علی ‌علیه‌السلام را خدا می‌دانند و می‌گویند ما آن حضرت را مظهر حق می‌دانیم، زیرا که او مظهر تجلی تامّ و تمام حق است. این فرقه بر همین اساس خود را اهل حق می‌نامند.

پیشینه

نعمت‌الله جیحون‌آبادی که از سران اهل حق است، پیشینه این فرقه را به زمان حضرت علی علیه‌السلام پیوند می‌زند. به اعتقاد وی، اهل‌حق پیرو شخصی به نام نصیر هستند که غلام حضرت علی ‌علیه‌السلام بوده است.[۱] البته در منابع معتبر شیعه، شخصی به نام نصیر با عنوان غلام حضرت علی ‌علیه‌السلام معرفی نشده است، بلکه ابن حجر عسقلانی نصیر را یکی از غلامان معاویه بر شمرده است. [۲] با این حال یکی از عالمان شیعه به نام حسن بن علی (مجتبی) طبری ضمن اشاره به فرقه نصیریه، آنان را پیرو نصیر غلام حضرت علی ‌علیه‌السلام دانسته و یکی از روستاهای بصره را به عنوان محل زندگی وی معرفی کرده است. وی علت این عقیده را عدم تحمل نصیر نسبت به یکی از معجزات حضرت علی ‌علیه‌السلام دانسته است.[۳]در نقلی دیگر آمده است که فرقه نصیریه منسوب به شخصی به نام نصیر است که در زمان امام علی علیه‌السلام قائل به الوهیت ایشان شدند و حضرت از آنها خواست تا توبه کنند اما آنها از پذیرش توبه استنکاف کردند و به دست حضرت نابود شدند. در این بین نصیر از مهلکه گریخت و این فرقه را تاسیس کرد.[۴] نظیر این داستان، حکایت عبدالله بن سبا است که معتقد شد علی ‌علیه‌السلام خدا است و حضرت دستور داد تا او را به قتل برسانند، اما با وساطت ابن‌عباس از کشته شدن نجات پیدا کرد و به بصره تبعید شد. او بعد از شهادت حضرت علی ‌علیه‌السلام، افکار باطل خود را ترویج کرد. [۵] [۶] [۷] البته احتمال دارد که مراد از نصیر شخصی به نام محمد بن نصیر نمیری باشد که از غالیان زمان امام‌هادی و امام حسن عسکری علیه‌السلام بوده است و بر همین مبنا برخی از نویسندگان معتقدند که نصیریه پیرو محمد بن نصیر نمیری‌اند که وی افکار غالیانه داشته و اعمالش متناسب با عقاید فرقه اهل بود.[۸]

اساس مذهب اهل حق

اساس مذهب اهل حق، کوشش برای «وصول‏» به حق و خداوند می‌‏باشد و در این راه نخست باید مرحله «شریعت‏» آداب و مراسم ظاهری دین را انجام دهند و در مرحله «طریقت‏» رسوم عرفانی را درک کنند و در مرحله معرفت، ‏ شناخت‏ خداوند را طی کنند و در مرحله «حقیقت‏» وصول به خداوند را تجربه کنند. [۹]

آداب و رسوم

از نشانه‌های خاص اهل حق کوتاه نکردن موی «شارب» است، یعنی سبیل خود را کوتاه نمی‌کنند تا بلند شود به حدی که لب بالا را بپوشاند. آنان «شارب» را معرف مسلک حقیقت می‏‌دانند و معتقدند که شاه ولایت علی (ع) نیز شارب خود را نمی‌‏زده است. از این جهت زدن شارب را گناهی بزرگ می‏‌دانند. [۱۰].

دامنه جغرافیایی

مرکز اصلی طوایف اهل حق تا قرن هفتم هجری در لرستان بود، سپس این مرکزیت به مناطق غربی کردستان و کرمانشاهان منتقل گردید. امروز تمام طوایف کرد گوران و قل خانی و اکثر طوایف سنجابی و شاخه‌‏هایی از طایفه کلهر و زنگنه و ایلات عثمانه‏ وند و جلال‌وند که در شهرهای غربی ایران از جمله قصر شیرین، سر پل ذهاب، کرند، صحنه و هلیلان ساکن‌اند، از اهل حق‌اند. علاوه، گروهی در لرستان و در مناطق دلفان و پشت کوه، در میان ایلات لکستان و سک‌وند زندگی می‌کنند و گروهی در آذربایجان و تبریز به خصوص در محله چرنداب و در قریه ایلخچی در نزدیکی تبریز، مراغه هستند و بخشی در حوالی قزوین و تهران مثل بومهن، شهر آباد، گلخندان، سیاه بند شمیرانات، رودهن، دماوند، هشتگرد، ورامین سکونت دارند و عده دیگر در شمال و در منطقه کلاردشت مازندران بسر می‌برند. با این حال اهل حق در مناطق فارس و خراسان یافت می‏‌شوند. اما در بیرون از مرزهای ایران گروه فراوانی از اهل حق، در شهرهای‏ سلیمانیه، کرکوک، موصل، خانقین و در نواحی کردنشین ترکیه و نیز قفقاز و آذربایجان شوروی و سوریه حضور دارند. پیروان اهل حق، غالبا چادرنشین و ده‏ نشین‏‌اند. [۱۱]

اعتقادات

اساس مذهب اهل حق بر اقوال غلاة شیعه و اسماعیلیه و فرقه امامیه اثنی ‏عشریه و فرقه دروز و نصیریه است. آنان مانند دراویش، دارای حلقات ذکر و سر سپردن هستند و مقداری از عقاید خود را از اساطیر عوام فراگرفته‏‌اند. این سخن که می‌گویند خداوند در ازل در «درّی» پنهان بود، برگرفته از عقاید مانوی است. اهل حق عقیده «تناسخ» توسط اسماعیلیان و آنها از هندیان گرفته‌‏اند و تحت تاثیر دین زرتشتی، عالم را به دو قسمت «الهی» و «اهریمنی» تقسیم می‌کنند و کشتن خروس را از عادات یهود گرفته ‏اند. به عقیده این جماعت، اساس مذهب‌شان حقیقتی است که سبب و علت خلقت موجودات شده است. دین آنان آکنده از اسرار است. سرّی که خداوند به پیامبران گفته و آن سر «نبوت» است که از آدم ابوالبشر آغاز شده است و به حضرت محمد (ص) که خاتم پیامبران است ختم می‌شود. از آن‌پس، این سرّ به نام سرّ «امامت» که حضرت محمد (ص) به علی (ع) گفته است و از او تا دوازدهمین امام که مهدی آل محمد (ص) باشد، امتداد دارد. پس از غیبت امام دوازدهم، این سر به پیروان و اقطاب ایشان که یکی پس از دیگری می‏ آیند، گفته می‌‏شود. مذهب ایشان مجموعه‌‏ای است از آراء و عقایدی که تحت تأثیر افکار اسلامی، زردشتی، یهودی، مسیحی، مهرپرستی، مانوی، هندی و افکار فلاسفه قرار گرفته است. در دستورهای دینی اهل حق، اجرای سه بوخت یا سه اصل اخلاقی زرتشتی، که «پندار نیک» و «گفتار نیک» و «کردار نیک» می‌باشد، از واجبات است. تناسخ و حلول «تناسخ» یعنی حلول روح از قالبی به قالب دیگر در مذهب اهل حق، سنگ بنای عقاید ایشان است. حلول ذات را «دونادون» گویند. به عقیده ایشان، در تن هر کسی ذره‏ ای از ذرات الهی موجود است و ظهور روحانی حق در صورت جسمانی پاکان و برگزیدگان، همیشه در گردش می‌‏باشد و آن را گردش مظهر به مظهر می‌نامند. در‌این‌باره آنان معتقد به هفت جلوه پیاپی‌اند و می‌‏گویند هر بار خداوند با چند تن از فرشتگان مقربش به صورت اتحاد در بدن‌های خاکی «حلول» می‏ نماید. این «حلول» به منزله لباس پوشیدن و کندن است که آن را به فارسی جامه و به ترکی «دون» می‌گویند و همان است که در فلسفه برهمایی هندوئی «کارما» آمده است. چنان که در کتاب «سرانجام» آمده است «خداوند در ازل درون درّی می‏ زیست و سپس برای نخستین بار تجسم یافت و به صورت شخصی به نام خاوندگار یا کردگار جهان مجسم شد و بار دوم به صورت علی (ع) ظاهر گشت.» در کتب مذهبی ایشان آمده است که از رنج مرگ نهراسید و باکی از مرگ نیست، زیرا مرگ آدمی، شبیه به پنهان شدن مرغابی زیر آب است. یعنی در جایی پنهان می‏ شود و در جای دیگر سر بر می‏‌دارد. منظور از این «تناسخ» و جا به جا شدن و از بدنی به بدن دیگر رفتن، پاک شدن آدمی از گناهان است. هرگاه خداوند به صورت بشر برجسته‌ ای ظاهر شود، چهار یا پنج فرشته که آنها را چهار ملک می‌گویند، در ابدان دیگران تجسم می‏ پذیرد. همان طور که خداوند در هفت صورت تجلی می‌‏کند، فرشتگان نیز در هفت صورت تجلی می‌نمایند. چنان که در کتاب عهد سلطان سهاک فرشته ‏ای به صورت سلمان و در عهد خاوندگار فرشته‏ ای به صورت بنیامین در آمد. در کتاب «سرانجام» آمده است که فرشتگان صادر از خداوند هستند. سر سپردن، یعنی سر تسلیم و رضا به درگاه حق فرود آوردن و در پیش پیر، دلیل عهد و میثاق بستن از آئین اهل حق است. هر کودکی اعم از پسر یا دختر باید در نزد پیر دلیل سر بسپرد. از اصول سرسپردن، شکستن یک عدد جوز هندی است و برای شکستن جوز، تشریفات خاصی در «جمخانه» برگزار می‌‏شود. نذر و نیاز از واجبات مذهب اهل حق است که باید در ظرف هفته یا ماه یا فصل یا سال یک بار به جای آورده شود. مراسم دیگر، قربانی کردن است که در اصطلاح خود آن را کردار می‌خوانند. قربانی باید از حیوانات نر مانند گاو نر یا گوسفند یا خروس باشد که آنها را برای این امر پرورش داده باشند. اهل حق به گرفتن روزه سخت پای بندند، ولی روزه واجب ایشان از سه روز تجاوز نمی‌کند و فصل آن زمستان است و پس از آن عید می‌گیرند. دشمنان ایشان برای تحقیر و اهانت، آنان را چراغ سوندران (چراغ ‏کشان) و خروس‌کشان خوانند.[۱۲]

منابع اهل حق

اهل حق دارای کتاب‌های مذهبی هستند. یکی از کتاب‌های مذهبی ایشان «فرقان الاخبار» است که به نثر نوشته شده و مولف آن، حاج نعمت الله جیحون‌آبادی متخلص به مجرم است. وی پسر میرزا بهرام مکری بود که در سال 1288 هجری قمری در دیه جیحون ‏آباد واقع در بخش دینور از ناحیه کرمانشاهان زاده شد و پس از سیر و سلوک، در 1338 هجری قمری در جیحون ‏آباد در گذشت. حاج نعمت‌الله جیحون‏‌آبادی کتابی دیگر به نام «شاهنامه حقیقت» دارد که در اسرار مذهب اهل حق، به زبان شعر سخن گفته است. یکی دیگر از کتاب‌های اهل حق، کتاب «سرانجام» است. این کتاب را کلام خزانه نیز می‌گویند که هنگام نیاز با آهنگ خاصی همراه با طنبور خوانده می‌‏شود. این کلام‌ها به گویش کردی گورانی است. [۱۳]

پانویس

  1. محمدی محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، چاپ اول، سال ۱۳۸۴ شمسی، ص۳۲.
  2. عسقلانی ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، سال ۱۴۱۵ه ق، ج۶، ص۳۹۸.
  3. طبری حسن بن علی، اسرار الامامه، ص۲۵۰.
  4. سمعانی عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدر آباد، مجلس دائر المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲م، چاپ اول، ج۵، ص۴۹۸.
  5. نوبختی ابی محمد الحسن بن موسی، فرق الشیعه، قم، نشر مکتبه الفقیه، ص۴۱.
  6. المعتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، نشر کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، سال ۱۴۰۴ هجری قمری، ج۵، ص۶.
  7. الحنفی ابن ابی العزّ، شرح العقیده الطحاویه، بیروت، نشر مکتب الاسلامی، چاپ چهارم، سال ۱۳۹۱ هجری قمری، ص۴۹۰.
  8. محمدی محمد، پژوهشی دقیق در اهل حق، موسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه، سال ۱۳۸۴، ص۳۳.
  9. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 79 با ویرایش.
  10. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 79 با ویرایش
  11. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 79 با ویرایش و اصلاح گسترده عبارات
  12. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 79 با ویرایش.
  13. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 79 با ویرایش.