نقد و بررسی دیدگاه جریانهای تکفیری در انکار شفاعت

از ویکی‌وحدت

از جمله مبانی مهم کلامی جریان‌های تکفیری منع طلب شفاعت ازاولیای الهی است. اینان شفاعت از مخلوق را شرک و حرام دانسته و معتقدند شفاعت فقط مختص خداست. در این مقاله دیدگاه مذکور از منظر فریقین مورد نقد و بررسی قرار گرفته و دیدگاهی برگرفته از قرآن و سنت و حکم قطعی عقل در مساله مذکور از طریق مراجعه به آثار مفسران و عالمان فریقین اثبات گردیده است.

نقد و بررسی دیدگاه جریان‌های تکفیری در انکار شفاعت

یکی از مبانی مهم اعتقادی وهابیت و جریان‌های تکفیری انکار شفاعت است. اینان معتقدند :‌ شفاعت با توحید عبادت منافات داشته و اعتقاد به آن نوعی شرک است.

اصول و مبانی جریان‌های و شخصیت‌های تکفیری و وهابیت در انکار شفاعت

مهمترین مبانی جریان‌های تکفیری در مساله شفاعت عبارتند از:

1.درخواست شفاعت از غیر خداوند شرک است [۱]

2.شرک مشرکین بجهت طلب شفاعت از بت‌ها بود. [۲]

3.درخواست حاجت از غیر خدا در اموری که غیر خداوند قادر بدان نیست حرام است [۳]

4. حق شفاعت مختص خدا است [۴]

ابن تیمیه می‌‌‌گوید:

اگر کسی از پیامبر به جهت تقربش به خداوند بخواهد تا در قیامت شفیع او باشد، عمل او همانند اعمال مشرکین خواهد بود. [۵]

محمد بن عبدالوهاب در کتاب دیوان النهضه در نفی مشروعیت طلب شفاعت از صالحین می‌‌‌نویسد:‌

طلب شفاعت از صالحین خلاف قرآن است چون قرآن فرموده است :‌قل لله الشفاعه جمیعا و من ذالذی یشفع الا باذنه

از طرفی در قرآن کریم آمده است که شفاعت کسانی قبول می‌‌‌گردد که خداوند از آنها راضی باشد که آنها هم اهل توحید هستند :‌ ولایشفعون الا لمن ارتضی وبر اساس آیه شریفه «ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه» خداوند فقط از کسانی راضی است که اهل توحید باشند.

از اینرو باید طلب شفاعت از پیامبر به این صورت نمود که :‌ اللهم لاتحرمنی شفاعته اللهم شفعه فی

ایشان ادامه می‌‌دهد :‌ اگر کسی گفت که به پیامبر حق شفاعت داده شده و من از او می‌‌خواهم که مرا شفاعت کند پاسخ این است که خداوند فرموده :‌ فلا تدعوا مع الله احدا

بعلاوه وقتی خداوند به ملائکه و برخی از بندگانش هم حق شفاعت داده است آیا می‌‌‌توان گفت که حال که خداوند به آنان حق شفاعت داده پس من از آنان طلب شفاعت کنم. [۶]

در رساله" القواعد الاربع " محمدبن عبدالوهاب نیز آمده است:

رهایی از شرک تنها با شناخت چهار قاعده ممکن خواهد بود:

1- کفاری که پیامبر ص با آنها نبرد کرد اقرار داشتند به اینکه: خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستی است چنان که قرآن می‌‌‏گوید:" قل من یرزقکم من السماء و الأرض‏ ... و من یدبر الأمر فسیقولون الله‏": (سوره یونس آیه 31) ولی این اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.

2- آنها می‌‏گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت می‌‏باشد،" و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله‏": (یونس- 18).

3- پیامبر ص تمام کسانی را که عبادت غیر خدا می‌‏کردند محکوم ساخت، اعم از آنها که فرشتگان و انبیاء و صالحین را عبادت می‌‏کردند یا آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را می‌‏پرستیدند و هیچگونه تفاوتی در میان آنها قائل نشد.

4- مشرکان عصر ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیت بدترند!، زیرا آنها به هنگام آرامش، عبادت بتها می‌‏کردند ولی در شدت و سختی به مقتضای" فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین‏": (سوره عنکبوت: 65) تنها خدا را می‌‏خواندند، ولی مشرکان زمان ما در حالت آرامش و سختی هر دو متوسل به غیر خدا می‌‏شوند"! [۷]

از شیخ سلیمان ‌بن ‌لحمان در کتاب «الهدیهْ السنیهْ» نقل شده است: «کتاب و سنت گواهی بر این می‌‏دهند که هرکس فرشتگان و انبیا یا افرادی نظیر ابن‌عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطۀ میان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا برای او شفاعت کنند، به‌خاطر اینکه آنها مقرب درگاه خدا هستند، همان‌طور که در نزد سلاطین شفاعت می‌‏کنند، چنین کسانی کافر و مشرک‌اند و خون و مال آنها مباح است؛ اگرچه «اشهد ان لا اله الا اللَّه و‌اشهد ان محمداً رسول اللَّه» بگویند و اگر‌چه نماز اهل نماز و روزه باشند. [۸]

نقد و بررسی شهید مطهری به دیدگاه جریان‌های تکفیری در انکار شفاعت

شفاعت جزئی از قوانین هستی در نظام تکوین و تشریع

ایشان نخست به تبیین شفاعت از منظر دین پرداخته و آنرا جزئی از قانون الهی و نظام اسباب و مسببات می‌‌داند.

ایشان تحت عنوان شفاعت مغفرت‏ می‌‌گوید:

دومین نوع شفاعت [۹]، وساطت در مغفرت و عفو و بخشیدن گناهان است. این معنای از شفاعت است که آماج اشکالها و ایرادهای منتقدین و منکرین قرار گرفته است ولی با توضیحی که...درباره آن داده می‌‏شود [۱۰]مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ ج‏1؛ ص254-255 ‏

ایشان در ادامه به تبیین برخی از قوانین نظام هستی پرداخته و به عنوان نمونه تحت عنوان جاذبه رحمت‏ می‌‌نویسد :‌

... برای نیل به سعادت، علاوه بر جریان اعمال و گامهایی که خود انسان برمی‏دارد، یک جریان دیگری نیز همیشه در جهان است و آن جریان رحمت سابقه پروردگار است. در متون دینی آمده است: یا من سبقت رحمته غضبه. «ای کسی که رحمت او بر غضبش تقدّم دارد»

ایشان در تبیین قانون جاذبه و سبقت رحمت عام الهی در نظام آفرینش می‌‌نویسد:

به هر حال این واقعیتی است که در نظام هستی، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاری است و کفرها و فسقها و شرور، عارضی و غیر اصیل می‌‏باشند و همواره آنچه که عارضی است به سبب جاذبه رحمت تا حدی که ممکن است برطرف می‌‏گردد.

شهید مطهری در ادامه به ذکر شواهدی از جریان قانون مذکور پرداخته و می‌‌گوید:

وجود امدادهای غیبی و تأییدات رحمانی یکی از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زایل ساختن عوارض گناه یکی دیگر از شواهد تسلّط رأفت و مهربانی او بر غضب و قهر می‌‏باشد.

ایشان قانون تطهیر در نظام هستی را یکی دیگراز شواهد بر جریان سبقت رحمت دانسته و می‌‌گوید: در نظام هستی، یکی از جلوه‏های رحمت الهی، نمود تطهیر است. دستگاه آفرینش دارای خصیصه شستشو و تطهیر است. اینکه دریاها و گیاهان، گاز انیدرید کربنیک هوا را می‌‏گیرند و جوّ را تصفیه می‌‏کنند یکی از مظاهر تطهیر است. اگر هوایی که به وسیله تنفس موجودات زنده و احتراق مواد سوختی آلوده شده است به وسیله پالایشگاه گیاه و دریا پاک نمی‏شد، جوّ زمین در مدت کوتاهی صلاحیت زیستن را از دست می‌‏داد؛ زیرا تنفس در آن غیر‌ممکن می‌‏گشت. تجزیه لاشه‏های حیواناتی که می‌‏میرند، و همچنین تجزیه زوائدی که از موجودات زنده دفع می‌‏گردد یک نمونه دیگر از پالایش و تطهیر آفرینش است.

ایشان بعد از بیان جریان قانون تطهیر و تصفیه در نظام تکوین به جریان این قانون در معنویات اشاره کرده و می‌‌نویسد :‌

همینگونه که در مادیات و قوانین عالم طبیعت، مظاهری از تطهیر و تصفیه وجود دارد، در معنویات هم مصادیقی از برای تطهیر و شستشو یافت می‌‏شود. مغفرت و محو عوارض سوء گناه از این قبیل است. «مغفرت» عبارت است از شستشو دادن دلها و رو آنها - تا حدی که قابل شستشو باشند- از عوارض و آثار گناهان.

البته بعضی از دلها قابلیت خود را از برای پاکیزه شدن آنچنان از دست می‌‏دهند که دیگر با هیچ آبی تطهیر نمی‏پذیرند. آنها گویی تبدیل به عین نجاست شده‏اند. کفر و شرک نسبت به خدا وقتی که در دل استقرار پیدا کند، دل را از قابلیت تطهیر خارج می‌‏سازد. استقرار کفر در دل، در لسان قرآن کریم «مهر زده شدن دل» و «طبع و ختم الهی» نامیده شده است.

ایشان در تبیین جریان اصل مغفرت و رحمت در معنویات می‌‌گوید :‌ اصل مغفرت، یک پدیده استثنائی نیست، یک فرمول کلی است که از غلبه رحمت در نظام هستی نتیجه شده است. از اینجا دانسته می‌‏شود که مغفرت الهی، عامّ است و همه موجودات را- در حدود امکان و قابلیت آنها - فرا می‌‏گیرد.

این اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، برای همه رستگاران مؤثر است؛ لهذا قرآن کریم می‌‏فرماید:

من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه‏: «هر کس که در آن روز از عذاب خدا نجات یابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است». یعنی اگر رحمت نباشد، عذاب از احدی برداشته نمی‏شود.

ایشان در ادامه به تبیین رابطه شفاعت و مغفرت پرداخته و می‌‌نویسد :‌

مغفرت الهی مانند هر رحمت دیگر دارای نظام و قانون است...امکان ندارد هیچیک از جریان‌های رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد. به همین دلیل مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفوس کمّلین و ارواح بزرگ انبیاء و اولیاء به گناهکاران برسد و این لازمه نظام داشتن جهان است.

ایشان در تبیین بیشتر قانون ارتباط بین رحمت مغفرت و شفاعت در معنویات می‌‌نویسد:

به همان دلیلی که رحمت وحی بدون واسطه انجام نمی‏گیرد و همه مردم از جانب خدا به نبوّت برانگیخته نمی‏شوند و هیچ رحمت دیگر هم بدون واسطه واقع نمی‏شود، رحمت مغفرت هم بی‏واسطه ممکن نیست تحقق پیدا کند.[۱۱]

ایشان در تبیین عقلانی بودن شفاعت در نظام هستی می‌‌نویسد:

اگر فرضا هیچ دلیل نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بودیم از راه عقل و براهین قاطعی از قبیل برهان امکان اشرف و نظام داشتن هستی به آن قائل شویم.

وقتی کسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محکم عقلی، او را ناچار می‌‏سازد که بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یک عقل کلّی یا یک نفس کلّی یعنی عقل و نفسی که دارای مقام ولایت کلیه الهیه است صورت گیرد؛ امکان ندارد که فیض الهی بیرون از قانون و حساب به موجودات برسد.

ایشان قرآن و روایات را بیانگر قوانین مذکور دانسته و می‌‌نویسد:

... خوشبختانه قرآن کریم ما را در اینجا نیز رهبری فرموده است؛ با ضمیمه کردن روایات اسلامی، خصوصا با توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شیعه در باب ولایت کلیه رسول خدا و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) و مراتب ولایت در طبقات پایین‏تر اهل ایمان رسیده است، چنین استنباط می‌‏کنیم که وسیله مغفرت تنها یک روح کلی نیست بلکه نفوس کلیه و جزئیه بشری با اختلاف مراتبی که دارند هر کدام سهمی از شفاعت دارند و این یکی از مهمترین معارف اسلام و قرآن است که تنها در مذهب مقدّس شیعه به وسیله ائمه اطهار و شاگردان مکتب آنها خوب توضیح داده شده است، لهذا از افتخارات این مذهب شمرده می‌‏شود.

ایشان در ادامه نسبت به شرایط شفاعت می‌‌فرماید :‌ با توجه به اینکه شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمت‌هاست نسبت داده می‌‏شود با نام «مغفرت» خوانده می‌‏شود و هنگامی که به وسائط و مجاری رحمت منسوب می‌‏گردد نام «شفاعت» به خود می‌‏گیرد، واضح می‌‏گردد که هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای شمول شفاعت نیز هست.

...قرآن کریم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملین عرش چنین بیان می‌‏کند:

الّذین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربّهم و یؤمنون به و یستغفرون للّذین آمنوا ربّنا وسعت کلّ شی‏ء رحمة و علما فاغفر للّذین تابوا و اتّبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم‏ [۱۲]. «حاملین عرش و آنان که در گرد عرشند به حمد و تسبیح پروردگارشان اشتغال دارند و به وی مؤمنند و برای کسانی که ایمان دارند آمرزش می‌‏طلبند که: پروردگارا رحمت و دانش تو همه چیز را فرا گرفته است پس بیامرز آنان را که بسوی تو باز آمده ‏اند و راه تو را پیروی نموده‏اند و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرما.»

ایشان آیات مذکور را بیانگر وسعت رحمت الهی دانسته و می‌‌نویسد:

از این آیه کریمه می‌‏توان هم نامحدود بودن رحمت خدا را فهمید، و هم شرط اساسی لیاقت برای استفاده از مغفرت را. ایشان بعد از بیان عقلانی بودن قانون شفاعت و مغفرت در نظام هستی به بررسی دیدگاه وهابیت در زمینه شفاعت پرداخته و در زمینه اندیشه شرک‌آلود اعراب جاهلی می‌‌فرماید :‌

اعراب زمان جاهلیت نیز درباره بتهایی که شریک خداوند قرار می‌‏دادند ... می‌‏گفتند که آفرینش، منحصرا در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان، بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت، شرک در «خالق» نبود، شرک در «رب» بود....مشرکین که می‌‏پنداشتند ربوبیت جهان بین خدا و غیر خدا تقسیم شده است بر خود لازم نمی‏دانستند که در صدد جلب رضا و خشنودی «اللّه» باشند؛ می‌‏گفتند می‌‏توان با قربانیها و پرستشهایی که در برابر بتها انجام می‌‏دهیم، رضایت «رب»‌های دیگر را بدست آوریم و نظر موافق آنها را جلب کنیم هر چند مخالف رضای «اللّه» باشد؛ اگر رضایت اینها را کسب کنیم آنها خودشان بنحوی کار را در نزد «اللّه» حل می‌‏کنند.

ایشان در ادامه این قسمت خطر عظیم شرک ربوبی را که مشرکین بدان مبتلا بودند به مسلمانان گوشزد کرده و می‌‌نویسد:

اگر در میان مسلمانان هم کسی چنین معتقد شود که در کنار دستگاه سلطنت ربوبی، سلطنتی دیگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست درکار است، چیزی جز شرک‏ نخواهد بود. [۱۳]

بنابر این شفاعت مغفرت که مورد انکار جریان‌های تکفیری از جمله وهابیت است نه تنها در نظام تشریع بلکه در نظام تکوین هم جریان داشته و مستلزم شرک در عبادت نخواهد بود.

بازگشت همه شفاعتها به خداست

نکته مهم دیگری که در بیان شهید مطهری آمده است تبیین اصل«اختصاص شفاعت بخداوند و بازگشت همه شفاعتها به حضرت حقتعالی» می‌‌باشد.

ایشان در تبیین آیه شریفه قل للّه الشّفاعة جمیعا [۱۴]: «بگو شفاعت، تمامی مخصوص خداست». می‌‏فرماید:

این آیه در کمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأیید می‌‏کند و در کمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا می‌‏داند؛ زیرا خداست که شفیع را، شفیع قرار می‌‏دهد.

آنگاه در ادامه می‌‌گوید :‌

این آیه ممکن است تنها ناظر به شفاعتی باشد که در قیامت صورت می‌‏گیرد وبه اصطلاح مربوط به «قوس صعودی» باشد، ممکن هم هست که شامل مطلق واسطه‏ها و وساطتهای رحمت باشد، یعنی شامل «قوس نزولی» هم باشد؛ به عبارت دیگر ممکن است شامل تمام نظام سببی و مسبّبی جهان باشد؛ به هر حال از آن جهت که به شفاعت اخروی مربوط است، به این معنی است که مجرم بدون خواست خدا قدرت شفیع برانگیختن ندارد و شفیع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد.[۱۵]

فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل

نکته مهم دیگر در گفتار شهید مطهری تبیین فرق بین شفاعت مشروع و حقیقی از شفاعت باطل می‌‌باشد.

ایشان تحت عنوان «شفاعت از آن خدا است‏» می‌‌فرماید :‌

فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل و نادرست در این است که شفاعت واقعی از خدا شروع می‌‏شود و به گناهکار ختم می‌‏گردد، و در شفاعت باطل عکس آن فرض شده است. در شفاعت حقیقی، مشفوع عنده، یعنی خداوند، برانگیزاننده وسیله یعنی شفیع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوع له، یعنی گناهکار، برانگیزاننده او است.

در شفاعتهای باطل که نمونه آن در دنیا وجود دارد، شفیع، صفت وسیله بودن را از ناحیه مجرم کسب کرده است، زیرا او است که وسیله را برانگیخته و به شفاعت وادار کرده است، او است که وسیله را وسیله قرار داده است. ولی در شفاعتهای حق که نسبت دادن آن به انبیاء و اولیاء و مقرّبان درگاه الهی صحیح است، وسیله بودن شفیع از ناحیه خداست، خداست که وسیله را وسیله قرار داده است.

به عبارت دیگر: در شفاعت غلط، شفیع تحت تأثیر مشفوع له (گناهکار) قرار می‌‏گیرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثیر شفیع قرار می‌‏گیرد، ولی در شفاعت صحیح برعکس است؛ مشفوع عنده (صاحب قدرت خدا) علت مؤثر در شفیع اوست، و شفیع تحت تأثیر او، و به خواست او در گناهکار مؤثر واقع می‌‏شود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهکار است و در نوع صحیح ان، مشفوع عنده (خدا) است.[۱۶]

نتیجه آنکه شفاعت مغفرت - به معنای صحیحش که مطرح گردید - طبق دیدگاه شهید مطهری از جمله قوانینی است که در نظام هستی و نظام اسباب و مسببات در امور طبیعی و معنوی جریان داشته نه تنها مستلزم شرک در عبادت نیست بلکه تطابق این دو در نظام هستی بیانگر نوعی هماهنگی بین عالم تکوین و تشریع می‌‌باشد.

نقد دیدگاه وهابیت در مساله شفاعت از تفسیر نمونه

در تفسیر نمونه دیدگاه وهابیت مورد نقد مفصل قرار گرفته است. در بخشی از این کتاب چکیده دیدگاه وهابیت در منع شفاعت اینچنین بیان شده است :‌

... از سخنان مؤسس این مسلک (محمد بن عبد الوهاب) ... چنین نتیجه‏گیری می‌‏توان کرد که آنها در نسبت دادن شرک به طرفداران شفاعت در حقیقت روی دو مطلب زیاد تکیه می‌‏کنند:

1- مقایسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبیاء و صلحاء با مشرکان زمان جاهلیت.

2- نهی صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد: فلا تدعوا مع الله‏ احد" (سوره جن آیه 18) و اینکه تقاضای شفاعت از غیر خداوند یک نوع عبادت است.

آنگاه در نقد دیدگاه مذکور آمده است :‌

در قسمت اول باید گفت که – محمد بن عبدالوهاب - در این مقایسه مرتکب اشتباه بزرگی شده زیرا:

اولا قرآن صریحا مقام شفاعت را برای جمعی از نیکان و صلحا و انبیا و فرشتگان اثبات کرده است، ... منتها آن را منوط به" اذن الهی" دانسته است، بسیار غیر منطقی و مضحک است که ما بگوئیم خدا چنین مقامی را به او داده ولی ما را از مطالبه اعمال این موقعیت، هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم نهی کرده است.

بعلاوه قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر، و همچنین یاران پیامبر ص را به پیامبر و تقاضای استغفار از وی را صریحا آورده است.

آیا این یکی از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست، تقاضای شفاعت از پیامبر ص با جمله" اشفع لنا عند الله" همان است که برادران یوسف گفتند" یا أبانا استغفر لنا" (سوره یوسف آیه 97).

چگونه چیزی را که قرآن صریحا مجاز شمرده شرک می‌‌‏شمرند و معتقد به آن را مشرک و خون و مال او را مباح می‌‌‏پندارند؟! اگر این کار شرک بود چرا یعقوب فرزندان خود را از آن نهی نکرد؟!.

ثانیا- هیچگونه شباهتی میان" بت‌پرستان" و" خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله" نیست، زیرا بت‌پرستان، عبادت بتها می‌‌‏کردند و آنها را شفیع می‌‌‏دانستند در حالی که در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مساله عبادت شفعاء به هیچوجه مطرح نیست، بلکه تنها درخواست شفاعت در پیشگاه خدا از آنها می‌‌‏کنند و ... در خواست شفاعت هیچ ارتباطی به مساله عبادت ندارد.

بت پرستان از پرستش خدای یگانه وحشت داشتند و می‌‌‏گفتند:" أجعل الآلهة إلها واحدا ان هذا لشی‏ء عجاب‏" (سوره ص آیه 5).

بت پرستان بتها را از نظر عبادت در ردیف خداوند می‌‌‏دانستند و می‌‌‏گفتند:" تالله ان کنا لفی ضلال مبین إذ نسویکم برب العالمین‏" (شعراء آیه 98).

در این تفسیر در تبیین بیشتر نفی مقایسه اعتقاد مشرکین به تاثیر بتها در سرنوشت شان با دیدگاه معتقدین به شفاعت اولیای الهی آمده است:

بت پرستان همانطور که تواریخ به روشنی گواهی می‌‌‏دهد اعتقاد به تاثیر بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئیت تاثیر برای آنها قائل بودند، در حالی که مسلمانان معتقد به شفاعت، تمام تاثیر را از خدا می‌‌‏دانند، و برای هیچ موجودی استقلال در تاثیر قائل نیستند. مقایسه این دو با یکدیگر بسیار جاهلانه و دور از منطق است.

در تفسیر نمونه نسبت به نقد قسمت دوم دیدگاه وهابیت - نهی صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد- آمده است:

اما در مورد دوم باید ببینیم" عبادت" چیست؟ تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش این است که هیچکس برای هیچکس خضوع و احترامی نکند و احدی این نتیجه را نمی‏پذیرد.

همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنیش این است که تقاضا و در خواست از هر کس شرک و بت‌پرستی باشد، این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است.

" عبادت" را به تبعیت و پیروی انسانی از انسان دیگر نیز نمی‏توان تفسیر کرد، زیرا پیروی منطقی افراد از رئیس خود در سازمان‌ها و تشکیلات اجتماعی جزء الفبای زندگی بشر است، همانطور که پیروی از پیامبران و پیشوایان بزرگ از وظائف حتمی هر دینداری محسوب می‌‌‏شود.

بنا بر این" عبادت" مفهومی غیر از همه اینها دارد و آن آخرین حد خضوع و تواضع است که به عنوان تعلق و وابستگی مطلق و تسلیم بی قید و شرط" عابد" در برابر" معبود" انجام می‌‌‏گیرد.

در ادامه نسبت به تصور انحرافی وهابیت در عبادت دانستن شفاعت شافعین آمده است:

این کلمه که با واژه (عبد) ریشه مشترک دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده) روشن می‌‌‏سازد که در حقیقت عبادت کننده با عبادت خود نشان می‌‌‏دهد که در برابر معبود تسلیم محض است، و سرنوشت خود را در دست او می‌‌‏داند، این همان چیزی است که از لفظ عبادت در عرف و شرع فهمیده می‌‌‏شود.

(در اینجا باید گفت) آیا در تقاضای شفاعت از شفیعان هیچگونه اثری از عبادت و پرستش با این‏ مفهوم دیده می‌‌‏شود؟.

در تفسیر نمونه نسبت به رد استناد وهابیها به آیه شریفه فلاتدعوا مع الله احدا در نهی از شفاعت اولیای الهی نیز آمده است:

و اما در مورد" خواندن غیر خدا" که در آیات متعددی از آن نهی شده است شک نیست که مفهومش این نیست که مثلا صدا زدن و خواندن کسی به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع است یا شرک. در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسی و درخواست انجام کاری که در قدرت و توانایی او است نیز نه گناه است و نه شرک، زیرا تعاون یکی از پایه‏های زندگی و حیات اجتماعی است، تمام پیامبران و امامان نیز چنین کاری داشته‏اند (حتی خود وهابیان هم آن را ممنوع ندانسته ‏اند).[۱۷]

دیدگاه مفسران فریقین نسبت به مفاد آیه :‌ «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا» جن:‌18

ازآنجا که یکی از مهمترین ادله جریان‌های تکفیری در مشرک دانستن قائلین به شفاعت و توسل تمسک به آیه مذکور می‌‌‌باشد از اینرو دیدگاه مفسرین فریقین را نسبت به آن بیان می‌‌‌کنیم :‌

علامه طباطبائی

مراد از مساجد در آیه فوق مواضع(سبعه) سجود است و صدر آیه بمنزله علت فقره بعدی است. از طرفی کلمه دعاء‌ در «فلاتدعوا» بمعنای عبادت است بدلیل آیه شریفه :‌ «و قال ربکم ادعونی أستجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین»: (المؤمن 60) که در آن از دعا بعنوان عبادت یاد شده است.

بنابراین معنای آیه عبارتست از اینکه :‌ احدی غیر الله را عبادت نکنید ،(با خداوند احدی را پرستش نکنید) برای اینکه مواضع سجده تنها مختص به او است. [۱۸]

آیة‌الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه

در اینکه منظور از" مساجد"، در اینجا چیست؟ تفسیرهای گوناگونی ذکر شده (که احتمال نخست آن موافق با ظاهر آیه می‌‌‌باشد و آن این است که):

...منظور مکان‌هایی است که درآنجا برای خدا سجده می‌‌‏شود که مصداق اکمل آن، مسجد‌الحرام، و مصداق دیگرش سایر مساجد، و مصداق گسترده‏ترش، تمام مکان‌هایی است که انسان درآنجا نماز می‌‌‏خواند، و برای خدا سجده می‌‌‏کند، و به حکم حدیث معروف پیغمبر ص که فرمود: جعلت لی الارض مسجدا و طهورا " تمام روی زمین، سجده‏گاه و وسیله طهور (تیمم کردن) برای من قرار داده شده" همه جا را شامل می‌‌‏شود.

و به این ترتیب پاسخی است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که خانه کعبه را بت‌کده ساخته بودند، و به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ" تثلیث" رفته و در کلیساهای خود خدایان سه‌‏گانه را می‌‌‏پرستیدند، قرآن می‌‌‏گوید: تمام معابد، مخصوص خدا است و در این معابد، جز برای خدا سجده نمی‏توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است. [۱۹]

ایشان در ادامه به تمسک وهابیت به آیه مذکور در نفی توسل و شفاعت اشاره نموده و می‌‌‌نویسد :‌

آنها (وهابیت) می‌‌‏گویند: مطابق این آیه، قرآن دستور می‌‌‏دهد نام هیچکس را همراه نام خدا نبرید، و جز او را نخوانید، و شفاعت نطلبید! ولی انصاف این است که این آیه هیچ ارتباطی به مطلب آنها ندارد، بلکه هدف از آن نفی شرک، یعنی چیزی را همردیف خدا در عبادت، یا طلبیدن حاجت، قرار دادن است.

به تعبیر دیگر: اگر کسی به راستی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را صاحب اختیار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرک است، همانگونه که واژه" مع" در جمله فلا تدعوا مع الله‏ به این معنی گواهی می‌‌‏دهد که نباید کسی را" همردیف" خدا و" مبدأ تاثیر مستقل" دانست.

ولی اگر از انبیاء الهی شفاعتی بخواهد، یا تقاضای وساطت در درگاه پروردگار کند نه تنها آن را نفی نمی‏کند بلکه قرآن گاه خود پیامبر ص را به این معنی دعوت کرده، و گاه به دیگران دستور داده از پیامبر ص شفاعت بخواهند.

آنگاه بعنوان نمونه مواردی از شفاعت و توسل به اولیای الهی را در قران بیان می‌‌‌کند:

در آیه 103 توبه می‌‌‏خوانیم: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ‏:" از اموال آنها زکات بگیر، تا به وسیله آن آنها را پاک سازی، و (هنگام گرفتن زکات) به آنها دعا کن که دعای تو مایه آرامش آنها است".

و در آیه 97 سوره یوسف از زبان برادرانش خطاب به پدر می‌‌‏خوانیم: یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ‏" ای پدر! برای ما استغفار کن که‏ ما خطا کار بودیم".

یعقوب نیز این تقاضا را نه تنها انکار نکرد بلکه به آنها قول مساعد داد و گفت: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی‏:" به زودی برای شما از درگاه خداوند تقاضای آمرزش می‌‌‏کنم".بنا بر این مساله توسل و شفاعت طلبیدن به مفهومی که گفته شد از دستورهای صریح قرآن است. [۲۰]

فخر رازی

ایشان می‌‌‌گوید بر اساس نظریه اکثریت مفسران مراد از مساجد در آیه مذکور مواضع و مکان‌هایی است که برای عبادت الهی بنا گردیده است. و ازآنجا که مسیحیان و یهودیان در کنیسه و کلیساهای شان مشرکانه خداوند را عبادت می‌‌‌نمودند از مسلمانان خواسته شده که در مساجدشان موحدانه او را بپرستند. [۲۱]

سید قطب

ایشان در تفسیر فی ظلال القرآن می‌‌‌نویسد :‌ سجده یا مواضع سجده که همان مساجد می‌‌‌باشد مختص خداوند بوده و توحید خالص آن است که عبادت مختص خداوند صورت گیرد. [۲۲]


وهبه زحیلی

ایشان نیز در معنای آیه مذکور می‌‌‌نویسد :‌ این آیه عطف به آیه نخست سوره جن (:‌ قل أوحی إلی...)بوده و معنای آیه این است که پیامبر فرمود :‌ بمن وحی شده است که مساجد مختص خداوند است بنابر این غیر خداوند را نباید در آن عبادت نمود و نباید کسی را شریک خداوند قرار داد. [۲۳]

نتیجه

نتیجه آنکه آیه مذکور و نظائر آن بیانگر نفی شرک در عبادت و ربوبیت بوده و ارتباطی با اعتقاد قائلین به شفاعت اولیای الهی ندارد بدلیل آنکه مخاطب این آیات مشرکینی هستند که قائل به ربوبیت بتها بوده و معتقد بودند که با پرستش آنها در عرض عبادت خداوند می‌‌‌توانند از طریق راضی کردن آنها به خواسته‌های شان نائل گردند.

بدیهی است چنین اعتقادی قطعا باطل بوده و معتقدانش را در ردیف مشرکین قرار خواهد داد. از طرفی معتقدان به شفاعت و توسل، اولیای الهی را انسان‌های مقرب درگاه الهی دانسته و معتقدند که آنان مجرای فیض الهی هستند بگونه‌ای که آنان بدون اذن الهی قادر به هیچ کاری نخواهند بود.

بنابر این معتقدان به شفاعت یا توسل به اولیای الهی هیچگاه آنان را در عرض خداوند ندانسته بلکه آنان را اسباب و مجاری فیض الهی دانسته که خداوند خود آنان را در مسیر هدایت انسان‌ها قرار داده است .

لازم به ذکر است نکات ذکر شده علاوه بر نفی دیدگاه وهابیت در مساله شفاعت در مسائل مشابه آن نظیر توسل استغاثه، انابه و... نیز جاری خواهد بود.


پانویس

  1. كشف الشبهات عن التوحيد ص 6
  2. كشف الشبهات عن التوحيد ص 7وص37-39
  3. همان ص 7-8وص37-39
  4. همان 7-10
  5. مجموعه الفتاوي
  6. ديوان النهضه محمدبن عبدالوهاب ص8-9
  7. القواعد الاربع ص1-3:‌ القاعدة الأولی: أن تعلم أنّ الكفّار الذين قاتلهم رسول الله - صلی الله عليه وسلم - يُقِرُّون بأنّ الله تعالی هو الخالِق المدبِّر، وأنّ ذلك لم يُدْخِلْهم في الإسلام، والدليل: قوله تعالی?قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنْ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنْ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنْ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ?[يونس:31]. القاعدة الثانية: أنّهم يقولون: ما دعوناهم وتوجّهنا إليهم إلا لطلب القُرْبة والشفاعة، فدليل القُربة قوله تعالی ?وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ?[الزمر:3]. ودليل الشفاعة قوله تعالی: ?وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ?[يونس:18]، والشفاعة شفاعتان: شفاعة منفيّة وشفاعة مثبَتة:فالشفاعة المنفيّة ما كانت تٌطلب من غير الله فيما لا يقدر عليه إلاّ الله، والدليل: قوله تعالی ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمْ الظَّالِمُونَ?[البقرة:254]. والشفاعة المثبَتة هي: التي تُطلب من الله، والشّافع مُكْرَمٌ بالشفاعة، والمشفوع له: من رضيَ اللهُ قوله وعمله بعد الإذن كما قال تعالی: ?مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ?[البقرة:255]. القاعدة الثالثة: أنّ النبي - صلی الله عليه وسلم - ظهر علی أُناسٍ متفرّقين في عباداتهم منهم مَن يعبُد الملائكة، ومنهم من يعبد الأنبياء والصالحين، ومنهم من يعبد الأحجار والأشجار، ومنهم مَن يعبد الشمس والقمر، وقاتلهم رسول الله - صلی الله عليه وسلم - ولم يفرِّق بينهم، والدليل قوله تعالی: ?وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ?[البقرة:193]. ودليل الشمس والقمر قوله تعالی: ?وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ?[فصلت:37]. القاعدة الرابعة: أنّ مشركي زماننا أغلظ شركًا من الأوّلين، لأنّ الأوّلين يُشركون في الرخاء ويُخلصون في الشدّة،
  8. تفسير نمونه ج‏1 ص 240- 242 به نقل از :‌ الهديهْ السنيهْ ص66؛ به نقل از البراهين الجليهًْ، ص83
  9. قسم نخست شفاعت تحت عنوان شفاعت رهبری در مجموعه آثار استاد شهيد مطهری؛ ج‏1 ص 250ببعد مطرح گردیده است
  10. روشن می‏گردد كه نه تنها ايرادی بر آن وارد نيست بلكه از معارف عالی و گرانقدر اسلام‏ است و مبنای خاصی دارد كه عمق معارف اسلامی را می‏رساند.
  11. مجموعه ‏آثاراستاد شهيدمطهری، ج‏1، ص: 261-260
  12. غافر/ 7
  13. مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهری، ج‏1، ص:258- 254
  14. زمر/ 44
  15. مجموعه ‏آثار استادشهيدمطهری، ج‏ 1، ص: -261-262
  16. مجموعه ‏آثاراستاد شهيدمطهری، ج‏1، ص: -261-262
  17. تفسير نمونه ج‏1 242
  18. الميزان ج 20ص 52
  19. تفسير نمونه ج‏25 ص 133
  20. همان ج 25ص 128-129
  21. مفاتيح الغيب ج 30ص 667
  22. فی ظلال القرآن ج‏6 3738
  23. تفسير الوسيط ج 3ص 2757

منابع