دیوبندیه در افغانستان

از ویکی‌وحدت

دیوبندیه در افغانستان مقاله‌ایست که به بیان برخی از ابعاد مسلک دیوبندیه به عنوان یکی از مهمترین جریانات فکری و عملی موجود در افغانستان و طرفداران این مسلک در کشور افغانستان می‌پردازد.

مقدمه

یکی از مهمترین جریانات فکری و عملی موجود در افغانستان “مسلک دیوبندیه” است. تفکری که در جنوب آسیا به صورت وسیع گسترده شده و دامنه آن به افغانستان و بخش‌هایی از ایران نیز رسیده است.

تاریخچه دیوبندی در افغانستان به 100 سال قبل برمی‌گردد. و قبل از آن تفکر شاه ولی‌الله‌دهلوی نیز تا حدودی دراین کشور رواج داشته است، و مسلکِ دیوبند نسخه مدوّنِ تفکرات شاه ولی اللهی می‌باشد.

مدارس دیوبندیه درافغانستان

در افغانستان دارالعلومِ رسمی که تماما با سیستم دیوبند عیار باشد وجود ندارد. یعنی مدرسه‌ای که اساتید و شاگردها و تعالیمش به طور کلی از مسلکِ دیوبند نمایندگی کند، و مثلا بیش از هزار شاگرد و محصل داشته باشد، مستقل و مؤثر بر جامعه باشد نداریم. بلی! افرادی هستند که نماینده این مسلک و تفکر هستند، ولی دارالعلوم رسمی دیوبندیه وجود ندارد. البته آنچه در کشور افغانستان هست عمدتا مدارس کوچک و شخصی هستند که مسلک و منهجِ دیوبند را رواج می‌دهند. تقریباً در همه ساحات کشور وجود دارند، بیشتر هم درکابل، قندهار، بلخ و جلال‌آباد حضور دارند.

مدارس دیوبند در سایه کمکِ مالی دولت‌ها کار نمی‌کنند، و اساسا کمک آنان را نیز قبول ندارند؛ فقط بر اساس کمک‌های مردمی امورات دعوتی و اصلاحی خود را پیش می‌برند. اگر مردم کمک نکنند مدرسه نمی‌تواند سرپا بماند. در پاکستان هزاران مدرسه وجود دارد، برخی از آنان تا ده‌هزار طلبه دارد؛ مثلا دارالعلوم حقانی. همه آن با صدَقات و خیرات مردمی پیش می‌رود.

مردم پاکستان بسیار دین‌دوست هستند و به دین و مناسک دینی اهمیت می‌دهند ولی مردم افغانستان کمتر این خصیصه را دارند، در مواردی نیز حتی دین‌ستیزی می‌کنند. همین است که کمک مردم در افغانستان ضعیف است، لذا مدرسه بزرگ و مرکزی نمی‌سازند و یا اگر بسازند دوام نمی‌یابد و سقوط می‌کند. مثالهای بسیاری وجود دارد که یک مدرسه تاسیس شده اما به سبب قرض و دیون نتوانسته کار تعلیمی خود را پیش ببرد. یک عامل مهم دیگر هم اینست که افغانستان یک کشور جنگ زده است و به دلیل سال‌ها جنگ وضعیتِ معاشی و اقتصادی مردم چندان خوب نیست، لذا توانایی کمکشان اندک است.

دیوبندیه هند و پاکستان

علماء دیوبندی هند و پاکستان به لحاظ فکری و منهجی هیچ فرقی ندارند. همان اساتیدی که در هند بودند بعدا به پاکستان آمدند و همان مسیر و مسلک را ادامه دادند. مثلا سرمفتی محمد شفیع صاحب، استاد دارالعلوم دیوبند بود وقتی به پاکستان آمد دارالعلوم کراچی را براساس همان منهجِ هند بنا کرد. لذا اصل و ریشه مسلکِ دیوبند، دارالعلومِ دیوبند هندوستان است، ولی با آن هم تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند؛ تنها در یک سری مسائلِ فروعی اختلافِ نظر دارند.

در هندوستان تمام دیوبندی‌ها یکی هستند، ولی در پاکستان به اساسِ یک اختلافِ کوچک به دو دسته تقسیم می‌شوند: حیاتی و مماتی؛ حیاتی معتقد است که پیامبر در قبرش زنده است و تاویلاتی راجع به کیفیت زندگی پیامبر صلی الله علیه وسلم بیان می‌کنند. مماتی‌ها بر این باورند که پیامبر وفات نموده و پیامبر در قبرش زندگی برزخی دارد. دیوبندیه زندگی برزخی را حیات نمی‌دانند. این‌گونه اختلافاتِ جزئی و اجتهادی وجود دارد، ولی تضادی بین آنها وجود ندارد.

گروه دیگری از احناف به نام بریلویه هستند، اینها در فروعاتِ فقهی “حنفی” هستند، ولی در منهج و مسلک از دیوبندی‌ها تفاوت دارند، مثلاً آنها معتقد به توسلِ اموات هستند. در این زمینه دیوبندیه به طور کامل با آنها موافق نیست، بلکه توسل را براساس شروطی که در عقاید اهل سنت آمده روا می‌دارد. مثلا توسل به اعمال، توسل به انسان نیک زنده و توسل به صفات باری تعالی.

شخصیت‌ها و نمایندگان فکری دیوبندیه در افغانستان

نماینده‌های فکری دیوبند در افغانستان بسیار هستند، مثلا در کابل مفتی عبدالمنان دیوبندی صاحب استاد دارالعلوم قاسمیه است. همچنان در فاریاب مفتی صاحب عبدالودود دیوبندی، و در جوزجان مفتی صاحب قرشی، و در قندهار مولوی صاحب مجاهد و مولوی صاحب عمرحقانی هستند.

مولوی ایاز نیازی که در کل افغانستان شناخته شده هستند دیوبندی بودند. ایشان از دارالعلوم اکوره ختک که در پیشاور پاکستان است، سند فضیلت گرفته بودند. بعد هم به مصر می‌روند و در دانشگاهِ الازهر مصر تا مرحله دکترا تحصیل می‌کنند.

از علمای افغانستانی که در سطح جهان معروف هستند شیخ محمد انور بدخشانی است که ایشان استاد حدیث در دارالعلوم اسلامی نیوتاین، هستند. ایشان از بدخشان است و در پاکستان از شخصیت‌های معروف است. نیز افراد دیگر همچو مولانا غلام‌‌‌‌‌‌رسول دروازی، و مولانا نورالدین بدخشانی دیوبندی بودند. در بدخشان مسلکِ دیوبند رواج دارد اما دیگر تفکرات مانند سلفیه، صوفیه و اهل تشیع نیز هستند. علماء نامبرده شخصیت‌های برجسته از افغانستان در پاکستان هستند.

رابطه دیوبندیه و سلفیه در افغانستان

دیوبندیه و سلفیه دو مسلک از اهل سنت است. بنابراین اختلاف اینها در داخل اهل سنت و در مسائل فرعی است. اختلاف اینها را می‌توان از نوعِ اختلافات اهل رای و اهلِ حدیث شمرد. یعنی اختلافاتی که در قدیم درمیان محدثین و فقها روان بوده است امروزه بین اینها ریشه دوانده است.

می‌توان گفت: سلفیه تفکری است که از منهج اهل حدیث کمک می‌گیرد و دیوبندی با وجود اینکه محدثین را روی چشم می‌گیرند و ایشان راقبول دارند، بیشتر افکار فقهاء را تایید می‌کنند.

تخصص عمومی سلفیه و اهل حدیث بیشتر در میدان علم حدیث است. و تخصص دیوبندیه بیشتر در فقه و اجتهاد است. سلفی‌ها از نظر علمی، در میدان فقه ضعف و کمبودیهای خود را دارند. همچنان دیوبندی‌ها با وجود علمیّت زیادشان، در باب تخصصِ حدیث کاستی‌های خود را دارند. ولی به این معنا نیست که سلفیه هیچ فقیهی ندارد و دیوبندیه هیچ محدثی ندارد! بلکه سلفیه در بین خودشان متخصص فقه دارند و دیوبنده هم در بین خودشان متخصصین حدیث دارند. اختلاف اینها فرعی و در داخل چارچوبه اهل سنت هست و تضاد ندارند.

رابطه دیوبندیه و ماتریدیه در افغانستان

دیوبندیه در باب کلام و عقیده نود در صد ماتریدیه هستند. البته بعضیها اشاعره و بعض دیگر سلفی هم هستند، و این همه اختلافِ جزئی به اساس دلائل صورت گرفته است. دیوبندیه از اینها هیچ کدام را تکفیر و یا تضلیل نمی‌کنند، و نه خارج از اهل سنت می‌دانند.

دیوبندیان درمیان عقیده و کلام اندکی فرق می‌کنند، مثلاً “عقاید” برای عوام الناس، و “کلام” برای علماء است. مسائل تقریبا همان مسائل است اما در عقائد از عقلیات کمتر استفاده می‌شود و بیشتر دلائلش مستقیم از وحی (کتاب و سنت) گرفته می‌شود، تا عوام الناس از قیل و قالِ متکلمین در امان بمانند، زیرا که عقلیات برای عوام الناس نیست. عقلیات برای علماء است که در علم کلام بیشتر مورد استفاده است.

اختلافاتی که بین اشاعره و ماتریدیه وجود دارد، و اختلافاتی که بین ماتریده و منهجِ سلفیه هست برای عوام الناس نمی‌باشد مربوط متخصصین این میدان می‌شود. منظور از “عقائد سلفیه” همان عقایدی است که از علماء متقدمین یعنی قرن اول و دوم و سوم به دست ما رسیده است. اما متاسفانه امروز در میان اعراب گروهی پدید آمده که غیر خود دیگران را برحق نمی‌دا‌نند، حتی بزرگان معاصرین خویش را نیز گمراه دانسته‌اند. البته این‌ها گروه کوچکی هستند ولی فعالیت‌هایشان زیاد است و در عین حال نمی‌توان آنها را سلفی دانست زیرا خلاف منهج سلفیه عمل می‌کنند.

خلاصه اینکه ماتریدیه یک منهجی است که درمیان شلفیه و اشاعره قرار دارد، از یک جهت به سلفیت و از جهت دیگر به اشعری‌ها قریب است. عقل و نقل هر دو را با هم مساویانه استفاده می‌کنند. در جایی که عقل نیاز بود از عقل استفاده می‌کنند درجایی که وحی نیاز باشد از وحی کمک می‌گیرند. البته در منابع کلامی معتبر شان منطق و فلسفه یونان نیست، بلکه به اساس قواعد کلامی که متکلمین آنها را مسلّم دانسته‌اند بحث می‌کنند.

رابطه دیوبندیه با معتزلیان

دیوبندیه از معتزلیان چیزی نمی‌گیرند بلکه در طول تاریخ یک جهت مبارزه با همین معتزلیان بوده است، البته بعض گروه‌ها همانند جماعت اسلامی پاکستان، جماعت اخوان‌المسلمین مصر، و کسانیکه از عقلانیون در افغانستان هستند، بیشتر تمایل به اعتزال دارند. عقل‌گرایی محض مورد نظر و مورد پسند دیوبندیه نیست.

دیوبندیه می‌گوید: در باب دین در آن جا که عقل نیاز بود عقل را به اندازه اش به کار ببر، و در جایی که نیاز نیست تو خود از پیش خود عقل را بر نقل مقدم نساز. لذا جایی که شریعت سخن نگفته اجتهاد به میان می‌آید. در آنجا می‌توان از عقل استفاده کرد. مثلا معتزلی‌ها خبر واحد را به اساس اصول عقلانی رد می‌کنند. در حالی که مجموع اهل سنت و جماعت، بدون تقسیمات، خبر واحد را قبول دارند. اما معتزلیان خبر واحد را بر اساس عقلشان رد می‌کنند. می‌گویند که عقل بر وحی مقدم است.

در مورد دیوبندیان باید گفت که آنها خبر واحد را قبول دارند الا اینکه در بعضی موارد در تعارض با عقل و اصولِ کلی بیاید، آنجا باز عقل را بر نصِ معین مقدم می‌کنند. یعنی زمانی که خبر واحد در تضاد با عقل وارد شود پس در چنین صورت عقل را مقدم می‌دانند.

رابطه دیوبندی‌های افغانستان با صوفیان و بریلوی‌ها

علمای اصیل و بزرگان دیوبند به تصوف به گونه‌ای که مقید به کتاب و سنت باشد معتقدند؛ در ماتریدیت نیز تصوف مقید به کتاب و سنت می‌باشد. پس هرگونه روش تصوفی که موافق با کتاب و سنت و منهج سلف صالح باشد، علمای دیوبندی آن را قبول دارند، اما اگر بنام تصوف خرافات صورت گرفت و استفاده‌جویی از تصوف صورت گرفت، دیوبندیه مخالف آن بوده و برای اصلاح مبارزه می‌کنند.

امام ابو منصور ماتریدی می‌گوید: همانا شریعت بمثابه جسم، طریقت بمثابه قلب، و حقیقت بمثابه روحِ انسان است. آیا قلب از این قالبِ جسم بیرون است؟ آیا تاثیر عمل قلبی از قالبِ جسم خارج شده می‌تواند؟ نخیر. پس تصوف و طریقت همان است که در قالب شریعت مقید باشد. اما بعضی مجالسی که صوفیان دارند، بعضی خرافاتی که در مجالس‌شان صورت میگیرد، بعضی باورهایی که ایشان دارند قابل تایید نیستند.

دارالعلوم دیوبند و علمای دیوبندی هر چهار سلسله طریقت را قبول دارند و مجالس اصلاحی و عرفانی نیز دارند، اما تمام مجالس شان در چارچوب عقلانیت و کتاب و سنت پیش می‌برند.

بریلویه هم در افغانستان وجود دارد به نام گروهِ سَیفِیه یاد می‌شوند. البته می‌توان اینها را از نوع غلات بریلویه شمرد. باید دانست که بریلوی‌ها هم هجده فرقه دارند. در پاکستان عده‌ای هستند که عمامه سبز به‌سر می‌کنند اما در افغانستان عمامه سفید همراه لباس سفید به تن دارند. اینها باورهای بریلوی‌ها را دارند.

مفتی نعمان برجسته‌ترین و مشهورترین عالم این گروه است. سیفی‌های افغانستان اول در خیبرپختون خواه پاکستان بودند، بعد به پنجاب کوچ کردند و بعد از آنجا خارج شدند و به افغانستان آمدند و در بلخ و دیگر ولایات مانند سمنگان و هرات و بغلان و کابل جای گرفتند.

دیوبندیه و تکفیر

اصل اولیه نزد دیوبندیه تکفیر نیست. بلکه اصل، نزد آنان تا آخرین مرحله تاویل است. البته در حق منحرفین لفظ “گمراه” را استفاده می‌کنند لیکن این بمعنای تکفیر نیست. البته بعضی گروه‌ها و احزاب کوچک و بزرگ هستند که خود را به دیوبندیه منسوب می‌کنند ولی خلاف نظر علماء عمل می‌کنند. مثلا سپاه صحابه پاکستان که به دیوبندیه منسوب می‌کنند. ممکن است کسی عملکرد آنها را دیده مسلکِ دیوبندیه را متهم کند، ولی این‌ غلط است، چون به اساس عملکرد بعض منتسبین، نمی‌توان بر منهج و مسلکی انتقاد کرد.

دیوبندیه و طالبان

برخلاف تصور رایجی که وجود دارد مبنی بر این که طالبان از مدارس دیوبندیه متولد است و شاید در خیلی از کشورها دیوبندی‌ها و طالبان مساوی قلمداد شوند باید گفت این تصور اشتباه بوده و هیچ یک از دارالعلوم‌های بزرگ دیوبندی مثل نیوتاون و دارالعلوم کراچی ارتباط مستقیمی با حرکت طالبان ندارند. بله می‌توان گفت که برخی از طلاب این مدارس در تحریک طالبان نقش داشته‌اند و ممکن است برخی از طلاب دیوبندیه در میان طالبان بوده باشند یا همفکر سیاسی آنان باشند اما به صورت کلی نمی‌توان گفت که طالبان، دیوبندی هستند و تحت رهبری مستقیم بزرگان دیوبندی حرکت خود را پیش می‌برند.

به عبارت دیگر می‌توان گفت که در اسلام مذاهبِ فقهی گوناگون وجود دارد که مذهب حنفی یک نوع آن است. و داخل مذهب نیز تقسیماتی وجود دارد که به مسالک و مناهج و مکاتب مختلفِ فقهی و فکری تقسیم می‌شود. و دیوبندیه یک مکتب در داخل مذهب حنفی است.

طالبان نیز پای‌بند به مذهب حنفی هستند ولی از این لازم نمی‌آید که ایشان پابند مسلک دیوبندی هم باشند. هر چند می‌توان گفت که حدود 50 درصد آنان از افکار دیوبندیه تاثیر پذیرفته‌اند اما در مجموع باید گفت که طالبان یک گروه سیاسی است و دیوبندیه یک مسلک فکری و بین آنها تلازم و تساوی وجود ندارد.

دارالعلوم دیوبند هیچ وقت ارتباط با طالبان را تایید نکرده است. چندین بار در‌این‌باره از ادارهء دیوبندِ هند سوال شده است. در جواب استفتا گفته‌اند که ما با اینها ارتباطی نداریم. هیچ‌گونه تاییدی مبنی بر اینکه دیوبندیه مؤید و یا موافق سیاست و عملکردِ آنها باشد، وجود ندارد.