نقد و بررسی دیدگاه جریانهای تکفیری در انکار شفاعت

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۱۱ توسط Roudbari (بحث | مشارکت‌ها)

از جمله مبانی مهم کلامی جریانهای تکفیری منع طلب شفاعت ازاولیای الهی است . اینان شفاعت از مخلوق را شرک و حرام دانسته و معتقدند شفاعت فقط مختص خداست . در این مقاله دیدگاه مذکور از منظر فریقین مورد نقد و بررسی قرار گرفته و دیدگاهی برگرفته از قرآن و سنت و حکم قطعی عقل در مساله مذکور از طریق مراجعه به آثار مفسران و عالمان فریقین اثبات گردیده است .

نقد و بررسی دیدگاه جریانهای تکفیری در انکار شفاعت

يكي از مباني مهم اعتقادي وهابيت و جریانهاي تكفيري انكار شفاعت است . اينان معتقدند :‌ شفاعت با توحيد عبادت منافات داشته و اعتقاد به آن نوعى شرك است.

اصول و مباني جریانهای و شخصيت هاي تكفيري و وهابيت در انكار شفاعت

مهمترین مبانی جریانهای تکفیری در مساله شفاعت عبارتند از :

1.درخواست شفاعت از غير خداوند شرک است [۱]

2.شرک مشرکین بجهت طلب شفاعت از بت ها بود. [۲]

3.درخواست حاجت از غیر خدا در اموري كه غير خداوند قادر بدان نيست حرام است [۳]

4. حق شفاعت مختص خدا است [۴]

ابن تیمیه می گوید:

اگر کسی از پیامبر به جهت تقربش به خداوند بخواهد تا در قیامت شفیع او باشد، عمل او همانند اعمال مشرکین خواهد بود . [۵]

محمد بن عبدالوهاب در كتاب ديوان النهضه در نفی مشروعيت طلب شفاعت از صالحين مي نويسد:‌

طلب شفاعت از صالحين خلاف قرآن است چون قرآن فرموده است :‌قل لله الشفاعه جميعا و من ذالذي يشفع الا باذنه

از طرفی در قرآن کریم آمده است كه شفاعت كساني قبول مي گردد كه خداوند از آنها راضي باشد كه آنها هم اهل توحيد هستند :‌ ولايشفعون الا لمن ارتضي وبر اساس آيه شريفه «ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه» خداوند فقط از كساني راضي است كه اهل توحيد باشند .

از اينرو بايد طلب شفاعت از پيامبر به اين صورت نمود كه :‌ اللهم لاتحرمني شفاعته اللهم شفعه في

ايشان ادامه ميدهد :‌ اگر كسي گفت كه به پيامبر حق شفاعت داده شده و من از او مي خواهم كه مرا شفاعت كند پاسخ اين است كه خداوند فرموده :‌ فلا تدعوا مع الله احدا

بعلاوه وقتی خداوند به ملائكه و برخی از بندگانش هم حق شفاعت داده است آيا مي توان گفت كه حال كه خداوند به آنان حق شفاعت داده پس من از آنان طلب شفاعت كنم . [۶]


در رساله" القواعد الاربع " محمدبن عبدالوهاب نيز آمده است :

رهايى از شرك تنها با شناخت چهار قاعده ممكن خواهد بود:

1- كفارى كه پيامبر ص با آنها نبرد كرد اقرار داشتند به اينكه : خداوند خالق و رازق و تدبير كننده جهان هستى است چنان كه قرآن مى‏گويد:" قل من يرزقكم من السماء و الأرض‏ ... و من يدبر الأمر فسيقولون الله‏": (سوره يونس آيه 31) ولى اين اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.

2- آنها مى‏گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت مى‏باشد،" و يقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله‏": (يونس- 18).

3- پيامبر ص تمام كسانى را كه عبادت غير خدا مى‏كردند محكوم ساخت، اعم از آنها كه فرشتگان و انبياء و صالحين را عبادت مى‏كردند يا آنها كه اشجار و احجار و خورشيد و ماه را مى‏پرستيدند و هيچگونه تفاوتى در ميان آنها قائل نشد.

4- مشركان عصر ما در مسير شرك از مشركان زمان جاهليت بدترند!، زيرا آنها به هنگام آرامش، عبادت بتها مى‏كردند ولى در شدت و سختى به مقتضاى" فإذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين‏": (سوره عنكبوت: 65) تنها خدا را مى‏خواندند، ولى مشركان زمان ما در حالت آرامش و سختى هر دو متوسل به غير خدا مى‏شوند"! [۷]

از شيخ سليمان ‌بن ‌لحمان در كتاب «الهديهْ السنيهْ» نقل شده است : «كتاب و سنت گواهى بر اين مى‏دهند كه هركس فرشتگان و انبيا يا افرادی نظیر ابن‌عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطۀ ميان خود و خدا قرار بدهد كه در پيشگاه خدا براى او شفاعت كنند، به‌خاطر اينكه آنها مقرب درگاه خدا هستند، همان‌طور كه در نزد سلاطين شفاعت مى‏كنند، چنين كسانى كافر و مشرک‌اند و خون و مال آنها مباح است؛ اگرچه «اشهد ان لا اله الا اللَّه و‌اشهد ان محمداً رسول اللَّه» بگويند و اگر چه نماز اهل نماز و روزه باشند. [۸]

نقد و بررسی شهيد مطهري به ديدگاه جریانهای تکفیری در انکار شفاعت

شفاعت جزئی از قوانین هستی در نظام تکوین و تشریع

ايشان نخست به تبيين شفاعت از منظر دين پرداخته و آنرا جزئي از قانون الهي و نظام اسباب و مسببات مي داند.

ايشان تحت عنوان شفاعت مغفرت‏ می گوید:

دومين نوع شفاعت [۹] ، وساطت در مغفرت و عفو و بخشيدن گناهان است. اين معناى از شفاعت است كه آماج اشكالها و ايرادهاى منتقدين و منكرين قرار گرفته است ولى با توضيحى كه...درباره آن داده مى‏شود [۱۰]مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج‏1 ؛ ص254-255 ‏

ايشان در ادامه به تبیین برخی از قوانین نظام هستی پرداخته و به عنوان نمونه تحت عنوان جاذبه رحمت‏ مي نويسد :‌

... براى نيل به سعادت، علاوه بر جریان اعمال و گامهايى كه خود انسان برمى‏دارد، يك جریان ديگرى نيز هميشه در جهان است و آن جریان رحمت سابقه پروردگار است. در متون دينى آمده است: يا من سبقت رحمته غضبه.«اى كسى كه رحمت او بر غضبش تقدّم دارد»


ایشان در تبیین قانون جاذبه و سبقت رحمت عام الهی در نظام آفرینش می نویسد:

به هر حال اين واقعيتى است كه در نظام هستى، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگارى است و كفرها و فسقها و شرور، عارضى و غير اصيل مى‏باشند و همواره آنچه كه عارضى است به سبب جاذبه رحمت تا حدى كه ممكن است برطرف مى‏گردد.


شهید مطهری در ادامه به ذکر شواهدی از جریان قانون مذکور پرداخته و می گوید :

وجود امدادهاى غيبى و تأييدات رحمانى يكى از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زايل ساختن عوارض گناه يكى ديگر از شواهد تسلّط رأفت و مهربانى او بر غضب و قهر مى‏باشد.


ايشان قانون تطهیر در نظام هستی را یکی دیگراز شواهد بر جریان سبقت رحمت دانسته و می گوید : در نظام هستى ، يكى از جلوه‏هاى رحمت الهى، نمود تطهير است. دستگاه آفرينش داراى خصيصه شستشو و تطهير است. اينكه درياها و گياهان، گاز انيدريد كربنيك هوا را مى‏گيرند و جوّ را تصفيه مى‏كنند يكى از مظاهر تطهير است. اگر هوايى كه به وسيله تنفس موجودات زنده و احتراق مواد سوختى آلوده شده است به وسيله پالايشگاه گياه و دريا پاك نمى‏شد، جوّ زمين در مدت كوتاهى صلاحيت زيستن را از دست مى‏داد؛ زيرا تنفس در آن غير ممكن مى‏گشت. تجزيه لاشه‏هاى حيواناتى كه مى‏ميرند، و همچنين تجزيه زوائدى كه از موجودات زنده دفع مى‏گردد يك نمونه ديگر از پالايش و تطهير آفرينش است.


ايشان بعد از بیان جریان قانون تطهير و تصفیه در نظام تکوین به جریان این قانون در معنويات اشاره كرده و مي نويسد :‌

همينگونه كه در ماديات و قوانين عالم طبيعت، مظاهرى از تطهير و تصفيه وجود دارد، در معنويات هم مصاديقى از براى تطهير و شستشو يافت مى‏شود. مغفرت و محو عوارض سوء گناه از اين قبيل است. «مغفرت» عبارت است از شستشو دادن دلها و رو آنها - تا حدى كه قابل شستشو باشند- از عوارض و آثار گناهان.


البته بعضى از دلها قابليت خود را از براى پاكيزه شدن آنچنان از دست مى‏دهند كه ديگر با هيچ آبى تطهير نمى‏پذيرند. آنها گويى تبديل به عين نجاست شده‏اند. كفر و شرك نسبت به خدا وقتى كه در دل استقرار پيدا كند، دل را از قابليت تطهير خارج مى‏سازد. استقرار كفر در دل، در لسان قرآن كريم «مهر زده شدن دل» و «طبع و ختم الهى» ناميده شده است.


ايشان در تبيين جریان اصل مغفرت و رحمت در معنويات مي گويد :‌ اصل مغفرت، يك پديده استثنائى نيست، يك فرمول كلى است كه از غلبه رحمت در نظام هستى نتيجه شده است. از اينجا دانسته مى‏شود كه مغفرت الهى، عامّ است و همه موجودات را- در حدود امكان و قابليت آنها - فرا مى‏گيرد.


اين اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، براى همه رستگاران مؤثر است؛ لهذا قرآن كريم مى‏فرمايد:

من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه‏ : «هر كس كه در آن روز از عذاب خدا نجات يابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است». يعنى اگر رحمت نباشد، عذاب از احدى برداشته نمى‏شود.


ايشان در ادامه به تبيين رابطه شفاعت و مغفرت پرداخته و مي نويسد :‌

مغفرت الهى مانند هر رحمت ديگر داراى نظام و قانون است...امكان ندارد هيچيك از جریانهاى رحمت پروردگار بدون نظام انجام گيرد . به همين دليل مغفرت پروردگار هم بايد از طريق نفوس كمّلين و ارواح بزرگ انبياء و اولياء به گناهكاران برسد و اين لازمه نظام داشتن جهان است.


ایشان در تبیین بیشتر قانون ارتباط بین رحمت مغفرت و شفاعت در معنویات می نویسد:

به همان دليلى كه رحمت وحى بدون واسطه انجام نمى‏گيرد و همه مردم از جانب خدا به نبوّت برانگيخته نمى‏شوند و هيچ رحمت ديگر هم بدون واسطه واقع نمى‏شود، رحمت مغفرت هم بى‏واسطه ممكن نيست تحقق پيدا كند.[۱۱]

ايشان در تبیین عقلاني بودن شفاعت در نظام هستی می نویسد:

اگر فرضا هيچ دليل نقلى بر شفاعت در دست نبود ناچار بوديم از راه عقل و براهين قاطعى از قبيل برهان امكان اشرف و نظام داشتن هستى به آن قائل شويم.

وقتى كسى وجود مغفرت خدا را بپذيرد، مبانى محكم عقلى، او را ناچار مى‏سازد كه بگويد جریان مغفرت بايد از مجراى يك عقل كلّى يا يك نفس كلّى يعنى عقل و نفسى كه داراى مقام ولايت كليه الهيه است صورت گيرد؛ امكان ندارد كه فيض الهى بيرون از قانون و حساب به موجودات برسد.


ایشان قرآن و روایات را بیانگر قوانین مذکور دانسته و می نویسد:

... خوشبختانه قرآن كريم ما را در اينجا نيز رهبرى فرموده است؛ با ضميمه كردن روایات اسلامى، خصوصا با توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شيعه در باب ولايت كليه رسول خدا و ائمه اطهار (عليهم السلام) و مراتب ولايت در طبقات پايين‏تر اهل ايمان رسيده است، چنين استنباط مى‏كنيم كه وسيله مغفرت تنها يك روح كلى نيست بلكه نفوس كليه و جزئيه بشرى با اختلاف مراتبى كه دارند هر كدام سهمى از شفاعت دارند و اين يكى از مهمترين معارف اسلام و قرآن است كه تنها در مذهب مقدّس شيعه به وسيله ائمه اطهار و شاگردان مكتب آنها خوب توضيح داده شده است، لهذا از افتخارات اين مذهب شمرده مى‏شود.

ايشان در ادامه نسبت به شرايط شفاعت مي فرمايد :‌ با توجه به اينكه شفاعت همان مغفرت الهى است كه وقتى به خداوند كه منبع و صاحب خيرها و رحمتهاست نسبت داده مى‏شود با نام «مغفرت» خوانده مى‏شود و هنگامى كه به وسائط و مجارى رحمت منسوب مى‏گردد نام «شفاعت» به خود مى‏گيرد، واضح مى‏گردد كه هر شرطى براى شمول مغفرت هست براى شمول شفاعت نيز هست.


...قرآن كريم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملين عرش چنين بيان مى‏كند:

الّذين يحملون العرش و من حوله يسبّحون بحمد ربّهم و يؤمنون به و يستغفرون للّذين آمنوا ربّنا وسعت كلّ شى‏ء رحمة و علما فاغفر للّذين تابوا و اتّبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم‏ [۱۲]. «حاملين عرش و آنان كه در گرد عرشند به حمد و تسبيح پروردگارشان اشتغال دارند و به وى مؤمنند و براى كسانى كه ايمان دارند آمرزش مى‏طلبند كه: پروردگارا رحمت و دانش تو همه چيز را فرا گرفته است پس بيامرز آنان را كه بسوى تو باز آمده ‏اند و راه تو را پيروى نموده‏اند و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرما.»


ایشان آیات مذکور را بیانگر وسعت رحمت الهی دانسته و می نویسد:

از اين آيه كريمه مى‏توان هم نامحدود بودن رحمت خدا را فهميد، و هم شرط اساسى لياقت براى استفاده از مغفرت را. ايشان بعد از بیان عقلانی بودن قانون شفاعت و مغفرت در نظام هستی به بررسی ديدگاه وهابيت در زمينه شفاعت پرداخته و در زمینه اندیشه شرک آلود اعراب جاهلی مي فرمايد :‌

اعراب زمان جاهليت نيز درباره بتهايى كه شريك خداوند قرار مى‏دادند ... مى‏گفتند كه آفرينش، منحصرا در دست خداست و كسى با او در اين كار شريك نيست، ولى در اداره جهان، بتها با او شركت دارند. شرك اعراب جاهليت، شرك در «خالق» نبود، شرك در «رب» بود....مشركين كه مى‏پنداشتند ربوبيت جهان بين خدا و غير خدا تقسيم شده است بر خود لازم نمى‏دانستند كه در صدد جلب رضا و خشنودى «اللّه» باشند؛ مى‏گفتند مى‏توان با قربانيها و پرستشهايى كه در برابر بتها انجام مى‏دهيم، رضايت «رب» هاى ديگر را بدست آوريم و نظر موافق آنها را جلب كنيم هر چند مخالف رضاى «اللّه» باشد؛ اگر رضايت اينها را كسب كنيم آنها خودشان بنحوى كار را در نزد «اللّه» حل مى‏كنند.


ایشان در ادامه این قسمت خطر عظیم شرک ربوبی را که مشرکین بدان مبتلا بودند به مسلمانان گوشزد کرده و می نویسد :

اگر در ميان مسلمانان هم كسى چنين معتقد شود كه در كنار دستگاه سلطنت ربوبى، سلطنتى ديگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست دركار است، چيزى جز شرك‏ نخواهد بود. [۱۳]


بنابر این شفاعت مغفرت که مورد انکار جریانهای تکفیری از جمله وهابیت است نه تنها در نظام تشریع بلکه در نظام تکوین هم جریان داشته و مستلزم شرک در عبادت نخواهد بود.

بازگشت همه شفاعتها به خداست

نكته مهم ديگري كه در بيان شهيد مطهري آمده است تبيين اصل« اختصاص شفاعت بخداوند و بازگشت همه شفاعتها به حضرت حقتعالي» مي باشد .

ايشان در تبیین آيه شريفه قل للّه الشّفاعة جميعا [۱۴]: «بگو شفاعت، تمامى مخصوص خداست». مى‏فرمايد:

اين آيه در كمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأييد مى‏كند و در كمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا مى‏داند؛ زيرا خداست كه شفيع را، شفيع قرار مى‏دهد.


آنگاه در ادامه مي گويد :‌

اين آيه ممكن است تنها ناظر به شفاعتى باشد كه در قيامت صورت مى‏گيرد وبه اصطلاح مربوط به «قوس صعودى» باشد، ممكن هم هست كه شامل مطلق واسطه‏ها و وساطتهاى رحمت باشد، يعنى شامل «قوس نزولى» هم باشد؛ به عبارت ديگر ممكن است شامل تمام نظام سببى و مسبّبى جهان باشد؛ به هر حال از آن جهت كه به شفاعت اخروى مربوط است، به اين معنى است كه مجرم بدون خواست خدا قدرت شفيع برانگيختن ندارد و شفيع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد.[۱۵]

فرق اساسى شفاعت واقعى و حقيقى با شفاعت باطل

نکته مهم دیگر در گفتار شهید مطهری تبیین فرق بين شفاعت مشروع و حقيقي از شفاعت باطل می باشد.

ايشان تحت عنوان «شفاعت از آن خدا است‏» مي فرمايد :‌

فرق اساسى شفاعت واقعى و حقيقى با شفاعت باطل و نادرست در اين است كه شفاعت واقعى از خدا شروع مى‏شود و به گناهكار ختم مى‏گردد، و در شفاعت باطل عكس آن فرض شده است. در شفاعت حقيقى، مشفوع عنده، يعنى خداوند، برانگيزاننده وسيله يعنى شفيع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوع له، يعنى گناهكار، برانگيزاننده او است.

در شفاعتهاى باطل كه نمونه آن در دنيا وجود دارد، شفيع، صفت وسيله بودن را از ناحيه مجرم كسب كرده است، زيرا او است كه وسيله را برانگيخته و به شفاعت وادار كرده است، او است كه وسيله را وسيله قرار داده است. ولى در شفاعتهاى حق كه نسبت دادن آن به انبياء و اولياء و مقرّبان درگاه الهى صحيح است، وسيله بودن شفيع از ناحيه خداست، خداست كه وسيله را وسيله قرار داده است.


به عبارت ديگر: در شفاعت غلط، شفيع تحت تأثير مشفوع له (گناهكار) قرار مى‏گيرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثير شفيع قرار مى‏گيرد، ولى در شفاعت صحيح برعكس است؛ مشفوع عنده (صاحب قدرت خدا) علت مؤثر در شفيع اوست، و شفيع تحت تأثير او، و به خواست او در گناهكار مؤثر واقع مى‏شود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهكار است و در نوع صحيح ان، مشفوع عنده (خدا) است.[۱۶]

نتیجه آنکه شفاعت مغفرت - به معنای صحیحش که مطرح گردید - طبق دیدگاه شهید مطهری از جمله قوانینی است که در نظام هستی و نظام اسباب و مسببات در امور طبیعی و معنوی جریان داشته نه تنها مستلزم شرک در عبادت نیست بلکه تطابق این دو در نظام هستی بیانگر نوعی هماهنگی بین عالم تکوین و تشریع می باشد.

نقد ديدگاه وهابيت در مساله شفاعت از تفسیر نمونه

در تفسير نمونه دیدگاه وهابیت مورد نقد مفصل قرار گرفته است . در بخشی از این کتاب چکیده دیدگاه وهابیت در منع شفاعت اینچنین بیان شده است :‌

... از سخنان مؤسس اين مسلك (محمد بن عبد الوهاب) ... چنين نتيجه‏گيرى مى‏توان كرد كه آنها در نسبت دادن شرك به طرفداران شفاعت در حقيقت روى دو مطلب زياد تكيه مى‏كنند:

1- مقايسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبياء و صلحاء با مشركان زمان جاهليت.

2- نهى صريح قرآن از عبادت و پرستش غير خدا و اينكه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد: فلا تدعوا مع الله‏ احد" (سوره جن آيه 18) و اينكه تقاضاى شفاعت از غیر خداوند يك نوع عبادت است.

آنگاه در نقد ديدگاه مذكور آمده است :‌

در قسمت اول بايد گفت كه – محمد بن عبدالوهاب - در اين مقايسه مرتكب اشتباه بزرگى شده زيرا:

اولا قرآن صريحا مقام شفاعت را براى جمعى از نيكان و صلحا و انبيا و فرشتگان اثبات كرده است، ... منتها آن را منوط به" اذن الهى" دانسته است، بسيار غير منطقى و مضحك است كه ما بگوئيم خدا چنين مقامى را به او داده ولى ما را از مطالبه اعمال اين موقعيت، هر چند مشروط به اذن خدا نمائيم نهى كرده است.

بعلاوه قرآن مراجعه برادران يوسف را به پدر، و همچنين ياران پيامبر ص را به پيامبر و تقاضاى استغفار از وى را صريحا آورده است.

آيا اين يكى از مصاديق روشن درخواست شفاعت نيست ، تقاضاى شفاعت از پيامبر ص با جمله" اشفع لنا عند الله" همان است كه برادران يوسف گفتند" يا أبانا استغفر لنا" (سوره يوسف آيه 97).

چگونه چيزى را كه قرآن صريحا مجاز شمرده شرك مى‏شمرند و معتقد به آن را مشرك و خون و مال او را مباح مى‏پندارند؟! اگر اين كار شرك بود چرا يعقوب فرزندان خود را از آن نهى نكرد؟!.

ثانيا- هيچگونه شباهتى ميان" بت پرستان" و" خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله" نيست، زيرا بت پرستان، عبادت بتها مى‏كردند و آنها را شفيع مى‏دانستند در حالى كه در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مساله عبادت شفعاء به هيچوجه مطرح نيست، بلكه تنها درخواست شفاعت در پيشگاه خدا از آنها مى‏كنند و ... در خواست شفاعت هيچ ارتباطى به مساله عبادت ندارد.

بت پرستان از پرستش خداى يگانه وحشت داشتند و مى‏گفتند:" أجعل الآلهة إلها واحدا ان هذا لشي‏ء عجاب‏" (سوره ص آيه 5).

بت پرستان بتها را از نظر عبادت در رديف خداوند مى‏دانستند و مى‏گفتند:" تالله ان كنا لفي ضلال مبين إذ نسويكم برب العالمين‏" (شعراء آيه 98).

در این تفسیر در تبیین بیشتر نفی مقایسه اعتقاد مشرکین به تاثیر بتها در سرنوشت شان با دیدگاه معتقدین به شفاعت اولیای الهی آمده است :

بت پرستان همانطور كه تواريخ به روشنى گواهى مى‏دهد اعتقاد به تاثير بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئيت تاثير براى آنها قائل بودند، در حالى كه مسلمانان معتقد به شفاعت ، تمام تاثير را از خدا مى‏دانند، و براى هيچ موجودى استقلال در تاثير قائل نيستند.مقايسه اين دو با يكديگر بسيار جاهلانه و دور از منطق است.

در تفسیر نمونه نسبت به نقد قسمت دوم دیدگاه وهابیت - نهى صريح قرآن از عبادت و پرستش غير خدا و اينكه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد- آمده است :

اما در مورد دوم بايد ببينيم" عبادت" چيست؟ تفسير عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش اين است كه هيچكس براى هيچكس خضوع و احترامى نكند و احدى اين نتيجه را نمى‏پذيرد.

همچنين تفسير آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنيش اين است كه تقاضا و در خواست از هر كس شرك و بت پرستى باشد، اين نيز بر خلاف ضرورت عقل و دين است.

" عبادت" را به تبعيت و پيروى انسانى از انسان ديگر نيز نمى‏توان تفسير كرد، زيرا پيروى منطقى افراد از رئيس خود در سازمانها و تشكيلات اجتماعى جزء الفباى زندگى بشر است، همانطور كه پيروى از پيامبران و پيشوايان بزرگ از وظائف حتمى هر ديندارى محسوب مى‏شود.

بنا بر اين" عبادت" مفهومى غير از همه اينها دارد و آن آخرين حد خضوع و تواضع است كه به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسليم بى قيد و شرط" عابد" در برابر" معبود" انجام مى‏گيرد.

در ادامه نسبت به تصور انحرافی وهابیت در عبادت دانستن شفاعت شافعین آمده است :

اين كلمه كه با واژه (عبد) ريشه مشترك دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده) روشن مى‏سازد كه در حقيقت عبادت كننده با عبادت خود نشان مى‏دهد كه در برابر معبود تسليم محض است، و سرنوشت خود را در دست او مى‏داند، اين همان چيزى است كه از لفظ عبادت در عرف و شرع فهميده مى‏شود.

(در اينجا بايد گفت ) آيا در تقاضاى شفاعت از شفيعان هيچگونه اثرى از عبادت و پرستش با اين‏ مفهوم ديده مى‏شود؟.

در تفسیر نمونه نسبت به رد استناد وهابیها به آیه شریفه فلاتدعوا مع الله احدا در نهی از شفاعت اولیای الهی نیز آمده است :

و اما در مورد" خواندن غير خدا" كه در آیات متعددى از آن نهى شده است شك نيست كه مفهومش اين نيست كه مثلا صدا زدن و خواندن كسى به نامش و گفتن يا حسن و يا احمد ممنوع است يا شرك. در اين نيز نبايد ترديد كرد كه خواندن كسى و درخواست انجام كارى كه در قدرت و توانايى او است نيز نه گناه است و نه شرك، زيرا تعاون يكى از پايه‏هاى زندگى و حيات اجتماعى است، تمام پيامبران و امامان نيز چنين كارى داشته‏اند (حتى خود وهابيان هم آن را ممنوع ندانسته ‏اند).[۱۷]

ديدگاه مفسران فريقين نسبت به مفاد آيه :‌ «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا» جن:‌18

ازآنجا که يكي از مهمترين ادله جریانهاي تكفيري در مشرك دانستن قائلين به شفاعت و توسل تمسك به آيه مذکور مي باشد از اينرو ديدگاه مفسرين فريقين را نسبت به آن بيان مي كنيم :‌

علامه طباطبائي

مراد از مساجد در آيه فوق مواضع(سبعه) سجود است و صدر آيه بمنزله علت فقره بعدي است . از طرفي كلمه دعاء‌ در «فلاتدعوا» بمعناي عبادت است بدليل آيه شريفه :‌ «و قال ربكم ادعوني أستجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين»: (المؤمن 60) كه در آن از دعا بعنوان عبادت ياد شده است .

بنابراين معناي آيه عبارتست از اينكه :‌ احدى غير الله را عبادت نكنيد ،(با خداوند احدي را پرستش نكنيد) براى اينكه مواضع سجده تنها مختص به او است. [۱۸]

ايه الله مكارم شيرازي در تفسیر نمونه

در اينكه منظور از" مساجد"، در اينجا چيست؟ تفسيرهاى گوناگونى ذكر شده (كه احتمال نخست آن موافق با ظاهر آيه مي باشد و آن اين است كه ):

...منظور مكانهايى است كه درآنجا براى خدا سجده مى‏شود كه مصداق اكمل آن، مسجد الحرام، و مصداق ديگرش ساير مساجد، و مصداق گسترده‏ترش ، تمام مكانهایی است كه انسان درآنجا نماز مى‏خواند، و براى خدا سجده مى‏كند، و به حكم حديث معروف پيغمبر ص كه فرمود: جعلت لى الارض مسجدا و طهورا " تمام روى زمين، سجده‏گاه و وسيله طهور (تيمم كردن) براى من قرار داده شده" همه جا را شامل مى‏شود.

و به اين ترتيب پاسخى است به اعمال مشركان عرب و مانند آنها كه خانه كعبه را بتكده ساخته بودند، و به اعمال مسيحيان منحرف كه به سراغ" تثليث" رفته و در كليساهاى خود خدايان سه‏گانه را مى‏پرستيدند، قرآن مى‏گويد: تمام معابد، مخصوص خدا است و در اين معابد، جز براى خدا سجده نمى‏توان كرد و پرستش غير او ممنوع است. [۱۹]


ايشان در ادامه به تمسك وهابيت به آيه مذكور در نفي توسل و شفاعت اشاره نموده و مي نويسد :‌

آنها (وهابيت ) مى‏گويند: مطابق اين آيه ، قرآن دستور مى‏دهد نام هيچكس را همراه نام خدا نبريد، و جز او را نخوانيد، و شفاعت نطلبيد! ولى انصاف اين است كه اين آيه هيچ ارتباطى به مطلب آنها ندارد، بلكه هدف از آن نفى شرك، يعنى چيزى را همرديف خدا در عبادت، يا طلبيدن حاجت، قرار دادن است.

به تعبير ديگر: اگر كسى به راستى كار خدا را از غير خدا بخواهد و او را صاحب اختيار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرك است، همانگونه كه واژه" مع" در جمله فلا تدعوا مع الله‏ به اين معنى گواهى مى‏دهد كه نبايد كسى را" همرديف" خدا و" مبدأ تاثير مستقل" دانست.

ولى اگر از انبیاء الهى شفاعتى بخواهد، يا تقاضاى وساطت در درگاه پروردگار كند نه تنها آن را نفى نمى‏كند بلكه قرآن گاه خود پيامبر ص را به اين معنى دعوت كرده، و گاه به ديگران دستور داده از پيامبر ص شفاعت بخواهند.

آنگاه بعنوان نمونه مواردی از شفاعت و توسل به اولیای الهی را در قران بیان می کند :

در آيه 103 توبه مى‏خوانيم: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ‏:" از اموال آنها زكات بگير، تا به وسيله آن آنها را پاك سازى، و (هنگام گرفتن زكات) به آنها دعا كن كه دعاى تو مايه آرامش آنها است".

و در آيه 97 سوره يوسف از زبان برادرانش خطاب به پدر مى‏خوانيم: يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ‏" اى پدر! براى ما استغفار كن كه‏ ما خطا كار بوديم".

يعقوب نيز اين تقاضا را نه تنها انكار نكرد بلكه به آنها قول مساعد داد و گفت: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي‏:" به زودى براى شما از درگاه خداوند تقاضاى آمرزش مى‏كنم".بنا بر اين مساله توسل و شفاعت طلبيدن به مفهومى كه گفته شد از دستورهاى صريح قرآن است. [۲۰]

فخر رازي

ايشان مي گويد بر اساس نظريه اكثريت مفسران مراد از مساجد در آيه مذكور مواضع و مكانهایی است كه براي عبادت الهي بنا گرديده است . و ازآنجا که مسيحيان و يهوديان در كنيسه و كليساهاي شان مشركانه خداوند را عبادت مي نمودند از مسلمانان خواسته شده كه در مساجدشان موحدانه او را بپرستند. [۲۱]

سيد قطب

ايشان در تفسير في ظلال القرآن مي نويسد :‌ سجده يا مواضع سجده كه همان مساجد مي باشد مختص خداوند بوده و توحيد خالص آن است كه عبادت مختص خداوند صورت گيرد. [۲۲]


وهبه زحيلي

ايشان نيز در معناي آيه مذكور مي نويسد :‌ این آیه عطف به آيه نخست سوره جن (:‌ قل أوحي إلي... )بوده و معناي آیه اين است كه پيامبر فرمود :‌ بمن وحي شده است كه مساجد مختص خداوند است بنابر اين غير خداوند را نبايد در آن عبادت نمود و نبايد كسي را شريك خداوند قرار داد. [۲۳]

نتیجه

نتيجه آنکه آيه مذكور و نظائر آن بيانگر نفي شرك در عبادت و ربوبيت بوده و ارتباطي با اعتقاد قائلين به شفاعت اولياي الهی ندارد بدليل آنکه مخاطب اين آیات مشركيني هستند كه قائل به ربوبيت بتها بوده و معتقد بودند كه با پرستش آنها در عرض عبادت خداوند مي توانند از طريق راضي كردن آنها به خواسته هاي شان نائل گردند .

بديهي است چنين اعتقادي قطعا باطل بوده و معتقدانش را در رديف مشركين قرار خواهد داد . از طرفي معتقدان به شفاعت و توسل ، اولياي الهي را انسانهای مقرب درگاه الهي دانسته و معتقدند كه آنان مجراي فيض الهي هستند بگونه اي كه آنان بدون اذن الهي قادر به هيچ كاري نخواهند بود.

بنابر اين معتقدان به شفاعت يا توسل به اولياي الهي هيچگاه آنان را در عرض خداوند ندانسته بلكه آنان را اسباب و مجاري فيض الهي دانسته كه خداوند خود آنان را در مسير هدايت انسانها قرار داده است .

لازم به ذكر است نكات ذكر شده علاوه بر نفي ديدگاه وهابيت در مساله شفاعت در مسائل مشابه آن نظير توسل استغاثه ، انابه و... نیز جاري خواهد بود .

منابع

پانویس

  1. كشف الشبهات عن التوحيد ص 6
  2. كشف الشبهات عن التوحيد ص 7وص37-39
  3. همان ص 7-8وص37-39
  4. همان 7-10
  5. مجموعه الفتاوي
  6. ديوان النهضه محمدبن عبدالوهاب ص8-9
  7. القواعد الاربع ص1-3:‌ القاعدة الأولى: أن تعلم أنّ الكفّار الذين قاتلهم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - يُقِرُّون بأنّ الله تعالى هو الخالِق المدبِّر، وأنّ ذلك لم يُدْخِلْهم في الإسلام، والدليل: قوله تعالى?قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنْ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنْ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنْ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ?[يونس:31]. القاعدة الثانية: أنّهم يقولون: ما دعوناهم وتوجّهنا إليهم إلا لطلب القُرْبة والشفاعة، فدليل القُربة قوله تعالى ?وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ?[الزمر:3].ودليل الشفاعة قوله تعالى: ?وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ?[يونس:18]، والشفاعة شفاعتان: شفاعة منفيّة وشفاعة مثبَتة:فالشفاعة المنفيّة ما كانت تٌطلب من غير الله فيما لا يقدر عليه إلاّ الله، والدليل: قوله تعالى ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمْ الظَّالِمُونَ?[البقرة:254].والشفاعة المثبَتة هي: التي تُطلب من الله، والشّافع مُكْرَمٌ بالشفاعة، والمشفوع له: من رضيَ اللهُ قوله وعمله بعد الإذن كما قال تعالى: ?مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ?[البقرة:255]. القاعدة الثالثة: أنّ النبي - صلى الله عليه وسلم - ظهر على أُناسٍ متفرّقين في عباداتهم منهم مَن يعبُد الملائكة، ومنهم من يعبد الأنبياء والصالحين، ومنهم من يعبد الأحجار والأشجار، ومنهم مَن يعبد الشمس والقمر، وقاتلهم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ولم يفرِّق بينهم، والدليل قوله تعالى: ?وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ?[البقرة:193].ودليل الشمس والقمر قوله تعالى: ?وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ?[فصلت:37]. القاعدة الرابعة: أنّ مشركي زماننا أغلظ شركًا من الأوّلين، لأنّ الأوّلين يُشركون في الرخاء ويُخلصون في الشدّة،
  8. تفسير نمونه ج‏1 ص 240- 242 به نقل از :‌ الهديهْ السنيهْ ص66؛ به نقل از البراهين الجليهًْ، ص83
  9. قسم نخست شفاعت تحت عنوان شفاعت رهبری در مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ؛ ج‏1 ص 250ببعد مطرح گردیده است
  10. روشن مى‏گردد كه نه تنها ايرادى بر آن وارد نيست بلكه از معارف عالى و گرانقدر اسلام‏ است و مبناى خاصى دارد كه عمق معارف اسلامى را مى‏رساند.
  11. مجموعه ‏آثاراستاد شهيدمطهرى، ج‏1، ص: 261-260
  12. غافر/ 7
  13. مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏1، ص:258- 254
  14. زمر/ 44
  15. مجموعه ‏آثار استادشهيدمطهرى، ج‏ 1، ص: -261-262
  16. مجموعه ‏آثاراستاد شهيدمطهرى، ج‏1، ص: -261-262
  17. تفسير نمونه ج‏1 242
  18. الميزان ج 20ص 52
  19. تفسير نمونه ج‏25 ص 133
  20. همان ج 25ص 128-129
  21. مفاتيح الغيب ج 30ص 667
  22. فى ظلال القرآن ج‏6 3738
  23. تفسير الوسيط ج 3ص 2757