نقد و بررسی دیدگاه جریانهای تکفیری در انکار شفاعت

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۴۵ توسط Roudbari (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «== نقد و بررسی دیدگاه جریانهای تکفیری در انکار شفاعت == يكي از مباني مهم اعتقا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

نقد و بررسی دیدگاه جریانهای تکفیری در انکار شفاعت

يكي از مباني مهم اعتقادي وهابيت و جریانهاي تكفيري انكار شفاعت است . اينان معتقدند :‌ شفاعت با توحيد عبادت منافات داشته و اعتقاد به آن نوعى شرك است.

اصول و مباني جریانهای و شخصيت هاي تكفيري و وهابيت در انكار شفاعت

مهمترین مبانی جریانهای تکفیری در مساله شفاعت عبارتند از :

1.درخواست شفاعت از غير خداوند شرک است

2.شرک مشرکین بجهت طلب شفاعت از بت ها بود.

3.درخواست حاجت از غیر خدا در اموري كه غير خداوند قادر بدان نيست حرام است

4. حق شفاعت مختص خدا است

ابن تیمیه می گوید:

اگر کسی از پیامبر به جهت تقربش به خداوند بخواهد تا در قیامت شفیع او باشد، عمل او همانند اعمال مشرکین خواهد بود .

محمد بن عبدالوهاب در كتاب ديوان النهضه در نفی مشروعيت طلب شفاعت از صالحين مي نويسد:‌

طلب شفاعت از صالحين خلاف قرآن است چون قرآن فرموده است :‌قل لله الشفاعه جميعا و من ذالذي يشفع الا باذنه

از طرفی در قرآن کریم آمده است كه شفاعت كساني قبول مي گردد كه خداوند از آنها راضي باشد كه آنها هم اهل توحيد هستند :‌ ولايشفعون الا لمن ارتضي وبر اساس آيه شريفه «ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه» خداوند فقط از كساني راضي است كه اهل توحيد باشند .

از اينرو بايد طلب شفاعت از پيامبر به اين صورت نمود كه :‌ اللهم لاتحرمني شفاعته اللهم شفعه في

ايشان ادامه ميدهد :‌ اگر كسي گفت كه به پيامبر حق شفاعت داده شده و من از او مي خواهم كه مرا شفاعت كند پاسخ اين است كه خداوند فرموده :‌ فلا تدعوا مع الله احدا

بعلاوه وقتی خداوند به ملائكه و برخی از بندگانش هم حق شفاعت داده است آيا مي توان گفت كه حال كه خداوند به آنان حق شفاعت داده پس من از آنان طلب شفاعت كنم .


در رساله" القواعد الاربع " محمدبن عبدالوهاب نيز آمده است :

رهايى از شرك تنها با شناخت چهار قاعده ممكن خواهد بود:

1- كفارى كه پيامبر ص با آنها نبرد كرد اقرار داشتند به اينكه : خداوند خالق و رازق و تدبير كننده جهان هستى است چنان كه قرآن مى‏گويد:" قل من يرزقكم من السماء و الأرض‏ ... و من يدبر الأمر فسيقولون الله‏": (سوره يونس آيه 31) ولى اين اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.

2- آنها مى‏گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت مى‏باشد،" و يقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله‏": (يونس- 18).

3- پيامبر ص تمام كسانى را كه عبادت غير خدا مى‏كردند محكوم ساخت، اعم از آنها كه فرشتگان و انبياء و صالحين را عبادت مى‏كردند يا آنها كه اشجار و احجار و خورشيد و ماه را مى‏پرستيدند و هيچگونه تفاوتى در ميان آنها قائل نشد.

4- مشركان عصر ما در مسير شرك از مشركان زمان جاهليت بدترند!، زيرا آنها به هنگام آرامش، عبادت بتها مى‏كردند ولى در شدت و سختى به مقتضاى" فإذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين‏": (سوره عنكبوت: 65) تنها خدا را مى‏خواندند، ولى مشركان زمان ما در حالت آرامش و سختى هر دو متوسل به غير خدا مى‏شوند"!

از شيخ سليمان ‌بن ‌لحمان در كتاب «الهديهْ السنيهْ» نقل شده است : «كتاب و سنت گواهى بر اين مى‏دهند كه هركس فرشتگان و انبيا يا افرادی نظیر ابن‌عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطۀ ميان خود و خدا قرار بدهد كه در پيشگاه خدا براى او شفاعت كنند، به‌خاطر اينكه آنها مقرب درگاه خدا هستند، همان‌طور كه در نزد سلاطين شفاعت مى‏كنند، چنين كسانى كافر و مشرک‌اند و خون و مال آنها مباح است؛ اگرچه «اشهد ان لا اله الا اللَّه و‌اشهد ان محمداً رسول اللَّه» بگويند و اگر چه نماز اهل نماز و روزه باشند


نقد ديدگاه وهابيت در مساله شفاعت از تفسیر نمونه:‌

در تفسير نمونه دیدگاه وهابیت مورد نقد مفصل قرار گرفته است . در بخشی از این کتاب چکیده دیدگاه وهابیت در منع شفاعت اینچنین بیان شده است :‌

... از سخنان مؤسس اين مسلك (محمد بن عبد الوهاب) ... چنين نتيجه‏گيرى مى‏توان كرد كه آنها در نسبت دادن شرك به طرفداران شفاعت در حقيقت روى دو مطلب زياد تكيه مى‏كنند:

1- مقايسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبياء و صلحاء با مشركان زمان جاهليت.

2- نهى صريح قرآن از عبادت و پرستش غير خدا و اينكه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد: فلا تدعوا مع الله‏ احد" (سوره جن آيه 18) و اينكه تقاضاى شفاعت از غیر خداوند يك نوع عبادت است.

آنگاه در نقد ديدگاه مذكور آمده است :‌

در قسمت اول بايد گفت كه – محمد بن عبدالوهاب - در اين مقايسه مرتكب اشتباه بزرگى شده زيرا:

اولا قرآن صريحا مقام شفاعت را براى جمعى از نيكان و صلحا و انبيا و فرشتگان اثبات كرده است، ... منتها آن را منوط به" اذن الهى" دانسته است، بسيار غير منطقى و مضحك است كه ما بگوئيم خدا چنين مقامى را به او داده ولى ما را از مطالبه اعمال اين موقعيت، هر چند مشروط به اذن خدا نمائيم نهى كرده است.

بعلاوه قرآن مراجعه برادران يوسف را به پدر، و همچنين ياران پيامبر ص را به پيامبر و تقاضاى استغفار از وى را صريحا آورده است.

آيا اين يكى از مصاديق روشن درخواست شفاعت نيست ، تقاضاى شفاعت از پيامبر ص با جمله" اشفع لنا عند الله" همان است كه برادران يوسف گفتند" يا أبانا استغفر لنا" (سوره يوسف آيه 97).

چگونه چيزى را كه قرآن صريحا مجاز شمرده شرك مى‏شمرند و معتقد به آن را مشرك و خون و مال او را مباح مى‏پندارند؟! اگر اين كار شرك بود چرا يعقوب فرزندان خود را از آن نهى نكرد؟!.

ثانيا- هيچگونه شباهتى ميان" بت پرستان" و" خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله" نيست، زيرا بت پرستان، عبادت بتها مى‏كردند و آنها را شفيع مى‏دانستند در حالى كه در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مساله عبادت شفعاء به هيچوجه مطرح نيست، بلكه تنها درخواست شفاعت در پيشگاه خدا از آنها مى‏كنند و ... در خواست شفاعت هيچ ارتباطى به مساله عبادت ندارد.

بت پرستان از پرستش خداى يگانه وحشت داشتند و مى‏گفتند:" أجعل الآلهة إلها واحدا ان هذا لشي‏ء عجاب‏" (سوره ص آيه 5).

بت پرستان بتها را از نظر عبادت در رديف خداوند مى‏دانستند و مى‏گفتند:" تالله ان كنا لفي ضلال مبين إذ نسويكم برب العالمين‏" (شعراء آيه 98).

در این تفسیر در تبیین بیشتر نفی مقایسه اعتقاد مشرکین به تاثیر بتها در سرنوشت شان با دیدگاه معتقدین به شفاعت اولیای الهی آمده است :

بت پرستان همانطور كه تواريخ به روشنى گواهى مى‏دهد اعتقاد به تاثير بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئيت تاثير براى آنها قائل بودند، در حالى كه مسلمانان معتقد به شفاعت ، تمام تاثير را از خدا مى‏دانند، و براى هيچ موجودى استقلال در تاثير قائل نيستند.مقايسه اين دو با يكديگر بسيار جاهلانه و دور از منطق است.

در تفسیر نمونه نسبت به نقد قسمت دوم دیدگاه وهابیت - نهى صريح قرآن از عبادت و پرستش غير خدا و اينكه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد- آمده است :

اما در مورد دوم بايد ببينيم" عبادت" چيست؟ تفسير عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش اين است كه هيچكس براى هيچكس خضوع و احترامى نكند و احدى اين نتيجه را نمى‏پذيرد.

همچنين تفسير آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنيش اين است كه تقاضا و در خواست از هر كس شرك و بت پرستى باشد، اين نيز بر خلاف ضرورت عقل و دين است.

" عبادت" را به تبعيت و پيروى انسانى از انسان ديگر نيز نمى‏توان تفسير كرد، زيرا پيروى منطقى افراد از رئيس خود در سازمانها و تشكيلات اجتماعى جزء الفباى زندگى بشر است، همانطور كه پيروى از پيامبران و پيشوايان بزرگ از وظائف حتمى هر ديندارى محسوب مى‏شود.

بنا بر اين" عبادت" مفهومى غير از همه اينها دارد و آن آخرين حد خضوع و تواضع است كه به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسليم بى قيد و شرط" عابد" در برابر" معبود" انجام مى‏گيرد.

در ادامه نسبت به تصور انحرافی وهابیت در عبادت دانستن شفاعت شافعین آمده است :

اين كلمه كه با واژه (عبد) ريشه مشترك دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده) روشن مى‏سازد كه در حقيقت عبادت كننده با عبادت خود نشان مى‏دهد كه در برابر معبود تسليم محض است، و سرنوشت خود را در دست او مى‏داند، اين همان چيزى است كه از لفظ عبادت در عرف و شرع فهميده مى‏شود.

(در اينجا بايد گفت ) آيا در تقاضاى شفاعت از شفيعان هيچگونه اثرى از عبادت و پرستش با اين‏ مفهوم ديده مى‏شود؟.

در تفسیر نمونه نسبت به رد استناد وهابیها به آیه شریفه فلاتدعوا مع الله احدا در نهی از شفاعت اولیای الهی نیز آمده است :

و اما در مورد" خواندن غير خدا" كه در آیات متعددى از آن نهى شده است شك نيست كه مفهومش اين نيست كه مثلا صدا زدن و خواندن كسى به نامش و گفتن يا حسن و يا احمد ممنوع است يا شرك. در اين نيز نبايد ترديد كرد كه خواندن كسى و درخواست انجام كارى كه در قدرت و توانايى او است نيز نه گناه است و نه شرك، زيرا تعاون يكى از پايه‏هاى زندگى و حيات اجتماعى است، تمام پيامبران و امامان نيز چنين كارى داشته‏اند (حتى خود وهابيان هم آن را ممنوع ندانسته ‏اند).

ديدگاه مفسران فريقين نسبت به مفاد آيه :‌ «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا» جن :‌18

ازآنجا که يكي از مهمترين ادله جریانهاي تكفيري در مشرك دانستن قائلين به شفاعت و توسل تمسك به آيه مذکور مي باشد از اينرو ديدگاه مفسرين فريقين را نسبت به آن بيان مي كنيم :‌

علامه طباطبائي

مراد از مساجد در آيه فوق مواضع(سبعه) سجود است و صدر آيه بمنزله علت فقره بعدي است . از طرفي كلمه دعاء‌ در «فلاتدعوا» بمعناي عبادت است بدليل آيه شريفه :‌ «و قال ربكم ادعوني أستجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين»: (المؤمن 60) كه در آن از دعا بعنوان عبادت ياد شده است .

بنابراين معناي آيه عبارتست از اينكه :‌ احدى غير الله را عبادت نكنيد ،(با خداوند احدي را پرستش نكنيد) براى اينكه مواضع سجده تنها مختص به او است.

ايه الله مكارم شيرازي در تفسیر نمونه

در اينكه منظور از" مساجد"، در اينجا چيست؟ تفسيرهاى گوناگونى ذكر شده (كه احتمال نخست آن موافق با ظاهر آيه مي باشد و آن اين است كه ):

...منظور مكانهايى است كه درآنجا براى خدا سجده مى‏شود كه مصداق اكمل آن، مسجد الحرام، و مصداق ديگرش ساير مساجد، و مصداق گسترده‏ترش ، تمام مكانهایی است كه انسان درآنجا نماز مى‏خواند، و براى خدا سجده مى‏كند، و به حكم حديث معروف پيغمبر ص كه فرمود: جعلت لى الارض مسجدا و طهورا " تمام روى زمين، سجده‏گاه و وسيله طهور (تيمم كردن) براى من قرار داده شده" همه جا را شامل مى‏شود.

و به اين ترتيب پاسخى است به اعمال مشركان عرب و مانند آنها كه خانه كعبه را بتكده ساخته بودند، و به اعمال مسيحيان منحرف كه به سراغ" تثليث" رفته و در كليساهاى خود خدايان سه‏گانه را مى‏پرستيدند، قرآن مى‏گويد: تمام معابد، مخصوص خدا است و در اين معابد، جز براى خدا سجده نمى‏توان كرد و پرستش غير او ممنوع است.


ايشان در ادامه به تمسك وهابيت به آيه مذكور در نفي توسل و شفاعت اشاره نموده و مي نويسد :‌

آنها (وهابيت ) مى‏گويند: مطابق اين آيه ، قرآن دستور مى‏دهد نام هيچكس را همراه نام خدا نبريد، و جز او را نخوانيد، و شفاعت نطلبيد! ولى انصاف اين است كه اين آيه هيچ ارتباطى به مطلب آنها ندارد، بلكه هدف از آن نفى شرك، يعنى چيزى را همرديف خدا در عبادت، يا طلبيدن حاجت، قرار دادن است.

به تعبير ديگر: اگر كسى به راستى كار خدا را از غير خدا بخواهد و او را صاحب اختيار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرك است، همانگونه كه واژه" مع" در جمله فلا تدعوا مع الله‏ به اين معنى گواهى مى‏دهد كه نبايد كسى را" همرديف" خدا و" مبدأ تاثير مستقل" دانست.

ولى اگر از انبیاء الهى شفاعتى بخواهد، يا تقاضاى وساطت در درگاه پروردگار كند نه تنها آن را نفى نمى‏كند بلكه قرآن گاه خود پيامبر ص را به اين معنى دعوت كرده، و گاه به ديگران دستور داده از پيامبر ص شفاعت بخواهند.

آنگاه بعنوان نمونه مواردی از شفاعت و توسل به اولیای الهی را در قران بیان می کند :

در آيه 103 توبه مى‏خوانيم: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ‏:" از اموال آنها زكات بگير، تا به وسيله آن آنها را پاك سازى، و (هنگام گرفتن زكات) به آنها دعا كن كه دعاى تو مايه آرامش آنها است".

و در آيه 97 سوره يوسف از زبان برادرانش خطاب به پدر مى‏خوانيم: يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ‏" اى پدر! براى ما استغفار كن كه‏ ما خطا كار بوديم". يعقوب نيز اين تقاضا را نه تنها انكار نكرد بلكه به آنها قول مساعد داد و گفت: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي‏:" به زودى براى شما از درگاه خداوند تقاضاى آمرزش مى‏كنم".بنا بر اين مساله توسل و شفاعت طلبيدن به مفهومى كه گفته شد از دستورهاى صريح قرآن است.

فخر رازي

ايشان مي گويد بر اساس نظريه اكثريت مفسران مراد از مساجد در آيه مذكور مواضع و مكانهایی است كه براي عبادت الهي بنا گرديده است . و ازآنجا که مسيحيان و يهوديان در كنيسه و كليساهاي شان مشركانه خداوند را عبادت مي نمودند از مسلمانان خواسته شده كه در مساجدشان موحدانه او را بپرستند.

سيد قطب

ايشان در تفسير في ظلال القرآن مي نويسد :‌ سجده يا مواضع سجده كه همان مساجد مي باشد مختص خداوند بوده و توحيد خالص آن است كه عبادت مختص خداوند صورت گيرد.


وهبه زحيلي

ايشان نيز در معناي آيه مذكور مي نويسد :‌ این آیه عطف به آيه نخست سوره جن (:‌ قل أوحي إلي... )بوده و معناي آیه اين است كه پيامبر فرمود :‌ بمن وحي شده است كه مساجد مختص خداوند است بنابر اين غير خداوند را نبايد در آن عبادت نمود و نبايد كسي را شريك خداوند قرار داد.

نتیجه

نتيجه آنکه آيه مذكور و نظائر آن بيانگر نفي شرك در عبادت و ربوبيت بوده و ارتباطي با اعتقاد قائلين به شفاعت اولياي الهی ندارد بدليل آنکه مخاطب اين آیات مشركيني هستند كه قائل به ربوبيت بتها بوده و معتقد بودند كه با پرستش آنها در عرض عبادت خداوند مي توانند از طريق راضي كردن آنها به خواسته هاي شان نائل گردند .

بديهي است چنين اعتقادي قطعا باطل بوده و معتقدانش را در رديف مشركين قرار خواهد داد . از طرفي معتقدان به شفاعت و توسل ، اولياي الهي را انسانهای مقرب درگاه الهي دانسته و معتقدند كه آنان مجراي فيض الهي هستند بگونه اي كه آنان بدون اذن الهي قادر به هيچ كاري نخواهند بود.

بنابر اين معتقدان به شفاعت يا توسل به اولياي الهي هيچگاه آنان را در عرض خداوند ندانسته بلكه آنان را اسباب و مجاري فيض الهي دانسته كه خداوند خود آنان را در مسير هدايت انسانها قرار داده است .

لازم به ذكر است نكات ذكر شده علاوه بر نفي ديدگاه وهابيت در مساله شفاعت در مسائل مشابه آن نظير توسل استغاثه ، انابه و... نیز جاري خواهد بود .