عبدالملک بن مروان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<div class="wikiInfo">[[پرونده:عبدالملک بن مروان.jpg |جایگزین=عبدالملک بن مروان|عبدالملک بن مروان]]
{{جعبه اطلاعات شخصیت
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
| عنوان = عبدالملک بن مروان
!نام
| تصویر = عبدالملک بن مروان.jpg
!عبدالملک بن مروان
| نام = عبدالملک بن مروان بن حَکَم بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس
|-
| نام‌های دیگر =
|نام کامل
| سال تولد =
|عبدالملک بن مروان بن حَکَم بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس
| تاریخ تولد =
|-
| محل تولد =
|نام پدر
| سال درگذشت =
|مروان بن حکم
| تاریخ درگذشت =  ۸۶ ق
|-
| محل درگذشت = [[دمشق]]
|نام مادر
| استادان =
|[[عایشه]] دختر معاویه بن مغیره بن ابی عاص
| شاگردان =
|-
| دین = [[اسلام]]
|[[دین]]
| مذهب = [[اهل سنت و جماعت|اهل‌سنت]]
|[[اسلام]]
| آثار =
|-
| فعالیت‌ها = پنجمین [[بنی امیه|خلیفه اموی]]
|سلسله
| وبگاه =
|اموی از شاخه مروانی
}}
|-
'''عبدالملک مروان''' یا '''عبدالملک بن مروان''' پنجمین [[خلیفه]] از [[بنی‌امیه|خلفای اموی]] در [[دمشق]] بود. او یکی از قدرتمندترین خلفای اموی بود و توانست بر مشکلات سیاسی که در عهدش پیش آمد فائق آید. در دوران او دیوان‌های مهم شعر و کتب علمی از زبان‌های گوناگون قدیم به عربی برگردان شد و دانشمندان از دیگر سرزمین‌ها به سوی دربار دمشق روی آوردند.
|سمت
او اگر‌چه قبل از رسیدن به منصب حکومت خود را با [[زهد]] و [[عبادت]] در نظر مردم جامعه موجّه جلوه می‌داد ولی به محض رسیدن به [[خلافت]] با همه ارزش‌های اخلاقی و [[اسلام]] خداحافظی کرد و به قرآنی که تلاوت می‌کرد گفت: «هذا آخر العهد بک.» (این آخرین دیدار من و توست.)
|پنجمین خلیفه اموی
|-
|مرکز حکومت
|[[شام]]
|-
|همزمان با
|قیام [[مختار]] • زبیریان • قیام [[خوارج]] [[امام سجاد (ع)]]
|-
|اقدامات مهم
|سرکوب [[شیعیان]] • زبیریان و خوارج • توسعه سرزمین اسلامی در [[شمال آفریقا]] • عربی سازی دیوان‌ها • ضرب سکه
|-
|درگذشت
|پنجشنبه ۱۵ شوال سال ۸۶ قمری (۷۰۵ م)
|-
|}
</div>


'''عبدالملک مروان''' یا '''عبدالملک بن مروان'''  پنجمین [[خلیفه]] از [[خلفای اموی]] در [[دمشق]] بود. او یکی از قدرتمندترین خلفای اموی بود و توانست بر مشکلات سیاسی که در عهدش پیش آمد فائق آید. در دوران او دیوان‌های مهم شعر و کتب علمی از زبان‌های گوناگون قدیم به عربی برگردان شد و دانشمندان از دیگر سرزمین‌ها به سوی دربار دمشق روی آوردند.  
پس از رسیدن به خلافت به [[خداوند]] [[سوگند]] می‌خورد که [[شراب]] می‌نوشد و در خطبه‌ای تصریح کرد: «هر کس مرا به [[تقوا]] دعوت کند گردن او را خواهم زد! من با شمشیر دردهای این امت را مداوا می‌کنم.»
از بزرگترین گناهان این حاکم اموی این بود که شخص خونریز و پلیدی را به نام [[حجاج بن یوسف|حجاج بن یوسف ثقفی]] بر جان و ناموس مردم [[مسلمان]] مسلط کرد؛ کسی که مقام عبدالملک را از پیامبر برتر می‌دانست، در دشمنی با خاندان پیامبر و [[علی بن ابی‌طالب|امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام)]] سرآمد روزگار بود و شنیدن کلمه [[کافر]] برای او خوشایندتر از شنیدن [[شیعه]] بود.  


او اگر چه قبل از رسیدن به منصب حکومت خود را با [[زهد]] و [[عبادت]] در نظر مردم جامعه موجّه جلوه می‌داد ولی به محض رسیدن به [[خلافت]] با همه‌ی ارزش‌های اخلاقی و [[اسلام]] خداحافظی کرد و به قرآنی که تلاوت می‌کرد گفت: « هذا آخر العهد بک. » ( این آخرین دیدار من و توست.)
== عبدالملک بن مروان کیست ==
دوران خلافت عبدالملک بن مروان مدت بیست و یک سال طول کشید. مورخان از عبدالملک به عنوان فردی زیرک، با احتیاط و دور اندیش، ادیب، باهوش و دانشمند یاد کرده‌اند<ref> ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه. ق، ج 4 ص 520)</ref>.


پس از رسیدن به خلافت به [[خداوند]] [[سوگند]] می‌خورد که [[شراب]] می‌نوشد و در خطبه‌ای تصریح کرد: « هر کس مرا به [[تقوا]] دعوت کند گردن او را خواهم زد! من با شمشیر دردهای این امت را مداوا می‌کنم
مؤلف [[الفخرى|الفخری]] می‌‏گوید: «عبدالملک فردی خردمند، عاقل، دانشمند، فاضل، ادیب، باهوش، جبار، بسیار باهیبت، فوق‌العاده سیاستمدار، و دارای حسن تدبیر بود<ref>ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122و 124</ref>».
[[هندشاه]] می‏‌نویسد: «او مردی بود عاقل و فاضل و فصیح و [[فقیه|فقیه]] و علم اخبار و دقایق اشعار، نیکو دانستی و صاحب رأی و تدبیر بود<ref> تجارب السلف، تصحیح: عباس اقبال، چاپ سوم، تهران، کتابخانه طهورى، 1357 ه. ش، ص 75</ref>».


از بزرگترین گناهان این حاکم اموی این بود که شخص خونریز و پلیدی را به نام [[حجاج بن یوسف ثقفی]] بر جان و ناموس مردم [[مسلمان]] مسلط کرد؛ کسی که مقام عبدالملک را از [[پیامبر]] برتر می‌دانست، در دشمنی با خاندان پیامبر و [[امیرالمؤمنین علی (ع)]] سرآمد روزگار بود و شنیدن کلمه‌ی [[کافر]] برای او خوشایندتر از شنیدن [[شیعه]] بود.  
او پیش از رسیدن به قدرت، یکی از فقهای [[مدینه|مدینه]] به شمار می‏‌رفت<ref> ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122-سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 216</ref>. و به [[زهد]] و [[عبادت]] و دینداری شهرت داشت و اوقات خود را در [[مسجد]] با [[عبادت]] سپری می‏‌کرد به طوری که به او <big>حمامةالمسجد</big> (کبوتر مسجد) می‏‌گفتند! گویند: پس از مرگ پدرش مروان هنگامی که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن [[قرآن]] بود، اما با شنیدن این خبر قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایی افتاد! و دیگر با تو کاری ندارم<ref>هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>»!.


=عبدالملک بن مروان کیست=
او براستی از [[قرآن]] جدا شد و در اثر غرور قدرت، چنان دست‌خوش مسخ شخصیت گردید که مورخان از کارنامه سیاه حکومت او به تلخی یاد می‌کنند. [[جلال‌الدین سیوطی|سیوطی]] و [[ابن اثیر|ابن اثیر]] می‏‌نویسند: در طی [[تاریخ اسلام]] عبدالملک نخستین کسی بود که غدر و خیانت ورزید ([[عمرو بن سعید بن العاص|عمرو بن سعید بن العاص]] را پس از امان دادن کشت) و نخستین کسی بود که مردم را از سخن گفتن در حضور [[خلیفه|خلیفه]] منع کرد و نخستین کسی بود که از [[امر به معروف]] جلوگیری کرد<ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 217؛ ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122؛ابوالعباس المبرد، الکامل فى اللغه و الادب، تحقیق: نعیم زر زور (و) تغارید بیضون، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1985 م، ج 2، ص 192؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76؛ جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، تهران، امیرکبیر، 1336 ه. ق، ج 4، ص 100</ref>.


دوران خلافت عبدالملک بن مروان مدت بیست و یک سال طول کشید. مورخان از عبدالملک به عنوان فردى زیرک، با احتیاط و دور اندیش، ادیب، باهوش و دانشمند یاد کرده اند. <ref> ابن اثير، الکامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1399 ه.ق، ج 4 ص 520)</ref>
او دو سال پس از شکست دادن [[عبدلله بن زبیر|عبدلله بن زبیر]] در [[مکه]] (در سال 75 هجری) در جریان سفر [[حج]] وارد [[مدینه]] شد و ضمن سخنانی خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده ([[عثمان]])، نه همچون خلیفه آسان گیر ([[معاویه|معاویه]]) و نه مانند خلیفه سست خرد ([[یزید|یزید]]) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمی‌کنم، شما از ما کارهای [[مهاجران]] را می‏‌خواهید، اما مانند آنان رفتار نمی‏‌کنید (ما را به پرهیزگاری می‏‌خوانید و خود به آن عمل نمی‏ کنید) به خدا [[سوگند]] از این پس هر کس مرا به [[تقوا]] امر کند، گردن او را خواهم زد<ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 218؛ ابن اثیر، همان کتاب، ج ص 522؛ بعضى از این کارها را معاویه نیز قبلاً کرده بود.</ref>!.


مؤلف [[الفخرى]] مى ‏گوید: «عبدلملک فردى خردمند، عاقل، دانشمند، فاضل، ادیب، باهوش، جبار، بسیار باهیبت، فوق العاده سیاستمدار، و داراى حسن تدبیر بود» <ref>ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دارصادر، 1386 ه.ق، ص 122و 124</ref>  
جمله اخیر را برای آن گفت که خطیبان و [[ائمه جمعه]] هنگام خواندن خطبه جمعه گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهیزگار باش) آغاز می‏‌کردند<ref>دکتر شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، گ 1365 ه. ش، ص 98</ref> پیدا است وقتی کسی که خود را خلیفه پیامبر قلمداد می‌کرد، در شهر [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر]] و کنار مدفن او چنین سخنانی بگوید و بر سنت او این گونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ایالت‌های دور افتاده چگونه خواهد بود.
[[هندشاه]] مى‏ نویسد: «او مردى بود عاقل و فاضل و فصیح و [[فقيه|فقیه]]، و علم اخبار و دقایق اشعار، نیکو دانستى و صاحب رأى و تدبیر بود». <ref> تجارب السلف، تصحيح: عباس اقبال، چاپ سوم، تهران، کتابخانه طهورى، 1357 ه.ش، ص 75</ref>


او پیش از رسیدن به قدرت، یکى از فقهاى [[مدينه|مدینه]] به شمار مى‏ رفت. <ref> ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دارصادر، 1386 ه.ق، ص 122-سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 216</ref> و به [[زهد]] و [[عبادت]] و دیندارى شهرت داشت و اوقات خود را در [[مسجد]] با [[عبادت]] سپرى مى‏ کرد به طورى که به او <big>حمامه المسجد</big> (کبوتر مسجد) مى‏ گفتند! گویند: پس از مرگ پدرش مروان هنگامى که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود، اما با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایى افتاد! و دیگر با تو کارى ندارم»!. <ref>هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>
عبدالملک در مدت حکومت طولانی خود آن چنان با ظلم و فساد و بیدادگری خو گرفت که نور [[ایمان|ایمان]] در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی خود به این امر اعتراف کرد و به [[سعید بن مسیّب|سعید بن مسیّب]] چنین گفت: «چنان شده‏‌ام که اگر کار نیکی انجام دهم خوشحال نمی‌شوم و اگر کار بدی از من سر زند ناراحت نمی‏‌گردم»! سعید بن مسیب گفت: [[مرگ]] دل در تو کامل شده است<ref>ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه. ص 122؛ ابن اثیر، ج 4، ص 521؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>!


او براستى از [[قرآن]] جدا شد و در اثر غرور قدرت، چنان دستخوش [[مسخ]] شخصیت گردید که مورخان از کارنامه سیاه حکومت او به تلخى یاد مى‏ کنند. [[سيوطى|سیوطى]] و [[ابن اثير|ابن اثیر]] مى‏ نویسند: در طى [[تاريخ اسلام|تاریخ اسلام]] عبدالملک نخستین کسى بود که غدر و خیانت ورزید ([[عمرو بن سعيد بن العاص|عمرو بن سعید بن العاص]] را پس از امان دادن کشت) و نخستین کسى بود که مردم را از سخن گفتن در حضور [[خليفه|خلیفه]] منع کرد و نخستین کسى بود که از [[امر به معروف]] جلوگیرى کرد. <ref>سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 217؛ ابن طقطقا، الفخرى، بيروت، دارصادر، 1386 ه.ق، ص 122؛ابو العباس المبرد، الکامل فى اللغه و الادب، تحقيق: نعيم زر زور (و) تغاريد بيضون، بيروت، دارالکتب العلميه، 1985 م، ج 2، ص 192؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76؛ جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، تهران، اميرکبير، 1336 ه.ق، ج 4، ص 100</ref>
عبدالملک غالبا با زنی به نام <big>ام الدردا</big> گفتگو می‌‏کرد. روزی ام الدردا به وی گفت: «ای امیر المؤمنین! شنیده‏ ام پس از عبادت و [[تهجد]]، [[شراب]] نوشیده ‏ای» ؟! و او پاسخ داد: «نه تنها شراب که خون مردم را نیز نوشیده‌ام<ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص، 216</ref>» !!


او دو سال پس از شکست دادن [[عبدلله بن زبير|عبدلله بن زبیر]] در [[مکه]] (در سال 75 هجرى) در جریان سفر [[حج]] وارد مدینه شد و ضمن سخنانى خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده ([[عثمان]])، نه همچون خلیفه آسان گیر ([[معاويه|معاویه]]) و نه مانند خلیفه سست خرد ([[يزيد|یزید]]) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمى‏ کنم، شما از ما کارهاى [[مهاجران]] را مى‏ خواهید، اما، مانند آنان رفتار نمى‏ کنید (ما را به پرهیزگارى مى‏ خوانید و خود به آن عمل نمى‏ کنید) به خدا [[سوگند]] از این پس هر کس مرا به [[تقوا]] امر کند، گردن او را خواهم زد! <ref>سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 218؛ ابن اثير، همان کتاب، ج 4، ص 522؛ بعضى از اين کارها را معاويه نيز قبلاً کرده بود.</ref>
او که روزی از لشکر‌کشی یزید به مکه (جهت سرکوبی [[عبدالله بن زبیر|عبدالله بن زبیر]]) به خدا پناه می‌‏برد و ابراز نفرت می‏‌کرد، پس از رسیدن به حکومت، نه تنها این عملیات را ادامه داد، بلکه شخص سفاکی چون [[حجاج بن یوسف|حجاج]] را مأمور این کار کرد و او [[مسجد الحرام|مسجد‌الحرام]] و [[کعبه]] را (که پسر [[زبیر|زبیر]] در آنجا متحصن شده بود) با منجنیق سنگباران کرد<ref>سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 217؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>»! نمایندگان عبدالملک نیز در مناطق مختلف [[جهان اسلام|کشور اسلامی]] به پیروی از او حکومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدری با مردم رفتار می‏‌کردند.


جمله اخیر را براى آن گفت که خطیبان و [[ائمه جمعه]]، هنگام خواندن خطبه جمعه، گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهیزگار باش) آغاز مى‏ کردند <ref>دکتر شهيدى، سيد جعفر، زندگانى على بن الحسين، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،گ 1365 ه.ش، ص 98</ref> پیدا است وقتى کسى که خود را خلیفه پیامبر قلمداد مى ‏کرد، در شهر پیامبر و کنار مدفن او چنین سخنانى بگوید و بر سنت او این گونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ایالت هاى دور افتاده چگونه خواهد بود.
[[مسعودی]] می‏‌نویسد: «عبدالملک فردی خونریز بود. عمال او ماند «حجاج» حاکم [[عراق]]، [[مهلب]] حاکم [[خراسان]] و [[هشام بن اسماعیل|هشام بن اسماعیل]] حاکم مدینه نیز همچون خود وی سفاک و بی‌رحم بودند<ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 91</ref>». هشام بن اسماعیل که حاکم مدینه بود، چندان بر مردم سخت گرفت و آنچنان خاندان پیامبر را آزار داد که وقتی ولید بعد از مرگ پدرش به حکومت رسید، ناچار شد او را از کار برکنار نماید<ref> ابن واضح، تاریخ یعقوبى، تعلیق: سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحیدریه، 1384 ه. ق، ج 3، ص 27 و 29؛ محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، ج 5، ص 220</ref>. بدتر از همه آنان حجاج بود که جنایات او در تاریخ اسلام مشهور است. عبدالملک پس از شکست عبدالله بن زبیر توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استانداری [[حجاز]] (مکه و مدینه و [[طائف]]) منصوب کرد<ref>ابن قتیبه دینورى، الامامه و السیاسه، الطبعه الثالثه، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، 1328 ه. ق، ج 2، ص 31</ref>.


عبدالملک در مدت حکومت طولانى خود، آن چنان با ظلم و فساد و بیدادگرى خو گرفت که نور [[ايمان|ایمان]] در دل او به کلى خاموش گشت. وى روزى خود به این امر اعتراف کرد و به [[سعيد بن مسيّب|سعید بن مسیّب]] چنین گفت: «چنان شده‏ ام که اگر کار نیکى انجام دهم خوشحال نمى ‏شوم، و اگر کار بدى از من سر زند، ناراحت نمى‏ گردم»! سعید بن مسیب گفت: [[مرگ]] دل در تو کامل شده است! <ref>ابن طقطقا،الفخرى، بيروت، دار صادر، 1386 ه. ص 122؛ ابن اثير، ج 4، ص 521؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref>
== سرکوبی مخالفان در شام ==
عبدالملک در منطقه [[شام (شامات)|شام]] با دو دسته از مخالفان روبرو بود:


عبدالملک غالبا با زنى به نام <big>ام الدردا</big> گفتگو مى‏ کرد. روزى ام الدردا به وى گفت: «اى امیر المؤمنین! شنیده‏ ام پس از عبادت و [[تهجد]]، [[شراب]] نوشیده ‏اى»؟! و او پاسخ داد: «نه تنها شراب که خون مردم را نیز نوشیده ‏ام»!! <ref>سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص، 216</ref>
# گروهی از حاکمان در منطقه شام طرفدار ابن زبیر بودند مانند زُفر بن حارث در قرقیسیا ودیگری ناتل بن قیس جذامی در [[فلسطین]] که عبدالملک هر دوی آنها را سرکوب کرد.
# گروهی از [[بنی‌امیه]] با پادشاهی عبدالملک مخالف بودند و خودشان می‌خواستند به پادشاهی برسند. فرد شاخص این گروه عمرو بن سعید بن عاص معروف به <big>عمرو بن سعید بن الاشدق</big> بود. عبدالملک برای جلوگیری از فعالیت‌های وی، به او قول ولایت عهدی داد و او را از مخالفت با خود منصرف کرد و بعدا، سرفرصت او را کشت.
عبدالملک توانست جنبشی به نام [[قیام جراجمه]] را هم به همین منوال سرکوب کند<ref> ابن‌اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۲، ص۳۰۴</ref>.


او که روزى از لشکر کشى یزید به مکه (جهت سرکوبى [[عبدالله بن زبير|عبدالله بن زبیر]]) به خدا پناه مى‏ برد و ابراز نفرت مى‏ کرد، پس از رسیدن به حکومت، نه تنها این عملیات را ادامه داد، بلکه شخص سفاکى چون [[حجاج]] را مأمور این کار کرد و او [[مسجد الحرام]] و [[کعبه]] را (که پسر [[زبير|زبیر]] در آنجا متحصن شده بود) با منجنیق سنگباران کرد! <ref>سيوطى، تاريخ الخلفأ، تحقيق: محمد محيى الدين عبدالحميد، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه.ق، ص 217؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76</ref> نمایندگان عبدالملک نیز در مناطق مختلف کشور اسلامى، به پیروى از او، حکومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدرى با مردم رفتار مى‏ کردند.
== مرگ عبدالملک ==
سرانجام عبدالملک بن مروان پنجشنبه ۱۵ [[شوال]] سال ۸۶ قمری (۷۰۵ م)در [[دمشق]]<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۹۲</ref> و به قولی در ۱۴ شوال در سن شصت سالگی (یا شصت و یک سالگی) درگذشت. مدت خلافت او ۲۱ سال بود.


[[مسعودى]] مى‏ نویسد: «عبدالملک فردى خونریز بود. عمال او ماند «حجاج» حاکم [[عراق]]، [[مهلب]] حاکم [[خراسان]]، و [[هشام بن اسماعيل|هشام بن اسماعیل]] حاکم مدینه نیز همچون خود وى سفاک و بی رحم بودند». <ref>مروج الذهب و معادن الجوهر، بيروت، دارالاندلس، ج 3، ص 91</ref> هشام بن اسماعیل که حاکم مدینه بود، چندان بر مردم سخت گرفت و آن چنان خاندان پیامبر را آزار داد که وقتى ولید بعد از مرگ پدرش به حکومت رسید، ناچار شد او را از کار برکنار نماید. <ref> ابن واضح، تاريخ يعقوبى، تعليق: سيد محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحيدريه، 1384 ه.ق، ج 3، ص 27 و 29؛ محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، بيروت، دارصادر، ج 5، ص 220</ref> بدتر از همه آنان حجاج بود که جنایات او در [[تارخ اسلام]] مشهوراست. عبدالملک پس از شکست عبدالله بن زبیر توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استاندارى [[حجاز]] (مکه و مدینه و [[طائف]]) منصوب کرد. <ref>ابن قتيبه دينورى، الامامه و السياسه، الطبعه الثالثه، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، 1328 ه.ق، ج 2، ص 31</ref>
== پانویس ==
{{پانویس}}


=سرکوبی مخالفان در شام=
[[رده:شخصیت‌ها]]
 
[[رده:تاریخ]]
عبدالملک در منطقه شام با دو دسته از مخالفان روبرو بود:
[[رده:خلفای اموی]]
 
۱- گروهی از حاکمان در منطقه شام طرفدار ابن زبیر بودند مانند [[زُفر بن حارث]] در قرقیسیا ودیگری [[ناتل بن قیس جذامی]] در [[فلسطین]] که عبدالملک هر دوی آنها را سرکوب کرد.
 
۲- گروهی از [[بنی امیه]] با پادشاهی عبدالملک مخالف بودند و خودشان می‌خواستند به پادشاهی برسند. فرد شاخص این گروه عمرو بن سعید بن عاص معروف به <big>عمرو بن سعید بن الاشدق</big> بود. عبدالملک برای جلوگیری از فعالیت‌های وی، به او قول ولایت عهدی داد و او را از مخالفت با خود منصرف کرد و بعدا، سرفرصت او را کشت.
 
عبدالملک توانست جنبشی به نام [[قیام جراجمه]] را هم به همین منوال سرکوب کند.<ref> ابن‌اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۲، ص۳۰۴</ref>
 
=مرگ عبدالملک=
 
سرانجام عبدالملک بن مروان پنجشنبه ۱۵ شوال سال ۸۶ قمری (۷۰۵ م)در [[دمشق]] <ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۹۲</ref> و به قولی در ۱۴ شوال[۲۸] در سن شصت سالگی (یا شصت و یک سالگی) درگذشت. مدت خلافت او ۲۱ سال بود.
=علت مرگ=
 
علت مرگ او هم این بود که چون [[معاویة بن یزید]] وفات یافت کسی را به جانشینی خود معین نکرد. [[حسان بن بحدل]] هم می‌خواست خلافت را به برادر او [[خالد بن ‌یزید]] واگذار کند؛ اما او خردسال بود. چون او (حسان) و اهل شام با مروان [[بیعت]] کردند به مروان گفت که تو مادر خالد را به زنی بگیر تا او (خالد) خفیف و خوار شود و مدعی خلافت نباشد مروان نیز چنین کرد مادرخالد دختر ابوهاشم بن عتبه بود.
 
روزی خالد نزد مروان رفت و در طی گفتگویی مروان به مادر خالد اهانت کرد. خالد جریان را به مادرش گفت که مادر خالد (زن مروان) پس از مسموم کردن مروان او را خفه کرد و کشت. عبدالملک خواست مادر خالد را (به انتقام پدر) بکشد. به او گفته شد اگر او را بکشی مردم خواهند فهمید که یک زن پدرت را کشته (خفیف و حقیر می‌شود) پس او از انتقام صرف نظر کرد.
چون مروان وفات یافت در سال شصت و پنج عبدالملک فرزندش بر راس کار قرار گرفت. برادرش عبدالعزیز هم در [[مصر]] بود که از برادر خود اطاعت نمود. <ref>ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج‌۸، ص۲۶۰، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، ط الاولی، ۱۴۱۲/۱۹۹۲</ref>
 
=پانویس=
{{پانویس|4}}
 
[[رده:مروانیان]]
[[رده:خلفای بنی‌امیه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۰۱

عبدالملک بن مروان
عبدالملک بن مروان.jpg
نام کاملعبدالملک بن مروان بن حَکَم بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس
اطلاعات شخصی
روز درگذشت۸۶ ق
محل درگذشتدمشق
دیناسلام، اهل‌سنت
فعالیت‌هاپنجمین خلیفه اموی

عبدالملک مروان یا عبدالملک بن مروان پنجمین خلیفه از خلفای اموی در دمشق بود. او یکی از قدرتمندترین خلفای اموی بود و توانست بر مشکلات سیاسی که در عهدش پیش آمد فائق آید. در دوران او دیوان‌های مهم شعر و کتب علمی از زبان‌های گوناگون قدیم به عربی برگردان شد و دانشمندان از دیگر سرزمین‌ها به سوی دربار دمشق روی آوردند. او اگر‌چه قبل از رسیدن به منصب حکومت خود را با زهد و عبادت در نظر مردم جامعه موجّه جلوه می‌داد ولی به محض رسیدن به خلافت با همه ارزش‌های اخلاقی و اسلام خداحافظی کرد و به قرآنی که تلاوت می‌کرد گفت: «هذا آخر العهد بک.» (این آخرین دیدار من و توست.)

پس از رسیدن به خلافت به خداوند سوگند می‌خورد که شراب می‌نوشد و در خطبه‌ای تصریح کرد: «هر کس مرا به تقوا دعوت کند گردن او را خواهم زد! من با شمشیر دردهای این امت را مداوا می‌کنم.» از بزرگترین گناهان این حاکم اموی این بود که شخص خونریز و پلیدی را به نام حجاج بن یوسف ثقفی بر جان و ناموس مردم مسلمان مسلط کرد؛ کسی که مقام عبدالملک را از پیامبر برتر می‌دانست، در دشمنی با خاندان پیامبر و امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) سرآمد روزگار بود و شنیدن کلمه کافر برای او خوشایندتر از شنیدن شیعه بود.

عبدالملک بن مروان کیست

دوران خلافت عبدالملک بن مروان مدت بیست و یک سال طول کشید. مورخان از عبدالملک به عنوان فردی زیرک، با احتیاط و دور اندیش، ادیب، باهوش و دانشمند یاد کرده‌اند[۱].

مؤلف الفخری می‌‏گوید: «عبدالملک فردی خردمند، عاقل، دانشمند، فاضل، ادیب، باهوش، جبار، بسیار باهیبت، فوق‌العاده سیاستمدار، و دارای حسن تدبیر بود[۲]». هندشاه می‏‌نویسد: «او مردی بود عاقل و فاضل و فصیح و فقیه و علم اخبار و دقایق اشعار، نیکو دانستی و صاحب رأی و تدبیر بود[۳]».

او پیش از رسیدن به قدرت، یکی از فقهای مدینه به شمار می‏‌رفت[۴]. و به زهد و عبادت و دینداری شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت سپری می‏‌کرد به طوری که به او حمامةالمسجد (کبوتر مسجد) می‏‌گفتند! گویند: پس از مرگ پدرش مروان هنگامی که خلافت به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود، اما با شنیدن این خبر قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایی افتاد! و دیگر با تو کاری ندارم[۵]»!.

او براستی از قرآن جدا شد و در اثر غرور قدرت، چنان دست‌خوش مسخ شخصیت گردید که مورخان از کارنامه سیاه حکومت او به تلخی یاد می‌کنند. سیوطی و ابن اثیر می‏‌نویسند: در طی تاریخ اسلام عبدالملک نخستین کسی بود که غدر و خیانت ورزید (عمرو بن سعید بن العاص را پس از امان دادن کشت) و نخستین کسی بود که مردم را از سخن گفتن در حضور خلیفه منع کرد و نخستین کسی بود که از امر به معروف جلوگیری کرد[۶].

او دو سال پس از شکست دادن عبدلله بن زبیر در مکه (در سال 75 هجری) در جریان سفر حج وارد مدینه شد و ضمن سخنانی خطاب به مردم چنین گفت: من نه همچون خلیفه خوار شده (عثمان)، نه همچون خلیفه آسان گیر (معاویه) و نه مانند خلیفه سست خرد (یزید) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمی‌کنم، شما از ما کارهای مهاجران را می‏‌خواهید، اما مانند آنان رفتار نمی‏‌کنید (ما را به پرهیزگاری می‏‌خوانید و خود به آن عمل نمی‏ کنید) به خدا سوگند از این پس هر کس مرا به تقوا امر کند، گردن او را خواهم زد[۷]!.

جمله اخیر را برای آن گفت که خطیبان و ائمه جمعه هنگام خواندن خطبه جمعه گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهیزگار باش) آغاز می‏‌کردند[۸] پیدا است وقتی کسی که خود را خلیفه پیامبر قلمداد می‌کرد، در شهر پیامبر و کنار مدفن او چنین سخنانی بگوید و بر سنت او این گونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ایالت‌های دور افتاده چگونه خواهد بود.

عبدالملک در مدت حکومت طولانی خود آن چنان با ظلم و فساد و بیدادگری خو گرفت که نور ایمان در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی خود به این امر اعتراف کرد و به سعید بن مسیّب چنین گفت: «چنان شده‏‌ام که اگر کار نیکی انجام دهم خوشحال نمی‌شوم و اگر کار بدی از من سر زند ناراحت نمی‏‌گردم»! سعید بن مسیب گفت: مرگ دل در تو کامل شده است[۹]!

عبدالملک غالبا با زنی به نام ام الدردا گفتگو می‌‏کرد. روزی ام الدردا به وی گفت: «ای امیر المؤمنین! شنیده‏ ام پس از عبادت و تهجد، شراب نوشیده ‏ای» ؟! و او پاسخ داد: «نه تنها شراب که خون مردم را نیز نوشیده‌ام[۱۰]» !!

او که روزی از لشکر‌کشی یزید به مکه (جهت سرکوبی عبدالله بن زبیر) به خدا پناه می‌‏برد و ابراز نفرت می‏‌کرد، پس از رسیدن به حکومت، نه تنها این عملیات را ادامه داد، بلکه شخص سفاکی چون حجاج را مأمور این کار کرد و او مسجد‌الحرام و کعبه را (که پسر زبیر در آنجا متحصن شده بود) با منجنیق سنگباران کرد[۱۱]»! نمایندگان عبدالملک نیز در مناطق مختلف کشور اسلامی به پیروی از او حکومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدری با مردم رفتار می‏‌کردند.

مسعودی می‏‌نویسد: «عبدالملک فردی خونریز بود. عمال او ماند «حجاج» حاکم عراق، مهلب حاکم خراسان و هشام بن اسماعیل حاکم مدینه نیز همچون خود وی سفاک و بی‌رحم بودند[۱۲]». هشام بن اسماعیل که حاکم مدینه بود، چندان بر مردم سخت گرفت و آنچنان خاندان پیامبر را آزار داد که وقتی ولید بعد از مرگ پدرش به حکومت رسید، ناچار شد او را از کار برکنار نماید[۱۳]. بدتر از همه آنان حجاج بود که جنایات او در تاریخ اسلام مشهور است. عبدالملک پس از شکست عبدالله بن زبیر توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استانداری حجاز (مکه و مدینه و طائف) منصوب کرد[۱۴].

سرکوبی مخالفان در شام

عبدالملک در منطقه شام با دو دسته از مخالفان روبرو بود:

  1. گروهی از حاکمان در منطقه شام طرفدار ابن زبیر بودند مانند زُفر بن حارث در قرقیسیا ودیگری ناتل بن قیس جذامی در فلسطین که عبدالملک هر دوی آنها را سرکوب کرد.
  2. گروهی از بنی‌امیه با پادشاهی عبدالملک مخالف بودند و خودشان می‌خواستند به پادشاهی برسند. فرد شاخص این گروه عمرو بن سعید بن عاص معروف به عمرو بن سعید بن الاشدق بود. عبدالملک برای جلوگیری از فعالیت‌های وی، به او قول ولایت عهدی داد و او را از مخالفت با خود منصرف کرد و بعدا، سرفرصت او را کشت.

عبدالملک توانست جنبشی به نام قیام جراجمه را هم به همین منوال سرکوب کند[۱۵].

مرگ عبدالملک

سرانجام عبدالملک بن مروان پنجشنبه ۱۵ شوال سال ۸۶ قمری (۷۰۵ م)در دمشق[۱۶] و به قولی در ۱۴ شوال در سن شصت سالگی (یا شصت و یک سالگی) درگذشت. مدت خلافت او ۲۱ سال بود.

پانویس

  1. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، 1399 ه. ق، ج 4 ص 520)
  2. ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122و 124
  3. تجارب السلف، تصحیح: عباس اقبال، چاپ سوم، تهران، کتابخانه طهورى، 1357 ه. ش، ص 75
  4. ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122-سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 216
  5. هندوشاه، همان کتاب، ص 76
  6. سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 217؛ ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دارصادر، 1386 ه. ق، ص 122؛ابوالعباس المبرد، الکامل فى اللغه و الادب، تحقیق: نعیم زر زور (و) تغارید بیضون، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1985 م، ج 2، ص 192؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76؛ جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، تهران، امیرکبیر، 1336 ه. ق، ج 4، ص 100
  7. سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 218؛ ابن اثیر، همان کتاب، ج 4، ص 522؛ بعضى از این کارها را معاویه نیز قبلاً کرده بود.
  8. دکتر شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، گ 1365 ه. ش، ص 98
  9. ابن طقطقا، الفخرى، بیروت، دار صادر، 1386 ه. ص 122؛ ابن اثیر، ج 4، ص 521؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76
  10. سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص، 216
  11. سیوطى، تاریخ الخلفأ، تحقیق: محمد محیى الدین عبدالحمید، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعه المدنى، 1383 ه. ق، ص 217؛ هندوشاه، همان کتاب، ص 76
  12. مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 91
  13. ابن واضح، تاریخ یعقوبى، تعلیق: سید محمد صادق بحرالعلوم، نجف، مکتبه الحیدریه، 1384 ه. ق، ج 3، ص 27 و 29؛ محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، ج 5، ص 220
  14. ابن قتیبه دینورى، الامامه و السیاسه، الطبعه الثالثه، قاهره، مکتبه مصطفى البابى الحلبى، 1328 ه. ق، ج 2، ص 31
  15. ابن‌اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۲، ص۳۰۴
  16. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۹۲