درسنامه قرائت های وحدت اسلامی (کتاب)

از ویکی‌وحدت
153441617265326536-50x0.jpg
نام کتاب درسنامه قرائت های وحدت اسلامی
نویسنده علی لباف
ترجمه مسعود دهقانی
موضوع سیری در قرائت های مختلف از وحدت اسلامی
سال نشر ۱۳۹۴ هجری شمسی
ناشر انتشارات منیر
تاریخ چاپ 1387
نوبت چاپ اول
قطع رقعی
تعداد صفحات 440صفحه
شابک 978-946-539-126-1
قیمت 500000 ریال


درسنامه قرائت‌های وحدت اسلامی را می‌توان مانیفست مؤدبانه و محافظه‌کارانه‌ی فعالان و مجموعه‌های مذهبی‌ای دانست که در برابر تأکیدات امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای در باب وحدت مذاهب اسلامی به تکاپو افتاده اند تا از آن‌چه «کمرنگ کردن عقاید تشیع و تحریف آن» و «هجمه‌ی فرهنگی اهل سنت به بهانه وحدت اسلامی» می‌دانند جلوگیری کنند.

ضرورت موضوع

وحدت‌ ستیزی جریانی‌ست که در چند سال گذشته و به موازات تأکیدات آیت‌الله خامنه‌ای بر لزوم وحدت اسلامی بین گروهی از فعالان فرهنگی مذهبی رونق پیدا کرده است. وحدت‌ستیزان به مدد شبکه‌های ماهواره‌ای و پایگاه‌های اینترنتی و وبلاگ‌های پرشمار تلاش در القای این مطلب را دارند که اندیشه وحدت اسلامی در بعد نظری خلاف مبانی تشیع و در بعد عملی ناکارآمد است. اینان زیربنای اندیشه وحدت‌طلبان را منجر به فراموشی مبانی مکتب تشیع می‌دانند و نیز معتقد اند این تلاش‌ها نتیجه‌ای جز پیش‌روی وهابیت و عقب‌نشینی تفکر شیعه نداشته است.


درسنامه قرائت‌های وحدت اسلامی

کتاب درسنامه قرائت‌های وحدت اسلامی به قلم علی لباف یکی از مجلدات مجموعه‌ای‌ست که وی تحت عنوان مظلومی گم‌شده در سقیفه (کتاب) نگاشته و توسط انتشارات منیر به بازار کتاب فرستاده است. وی در این مجموعه کتاب‌ها تلاش کرده تا انتقادات وارد به عقاید شیعه را با بیانی حدیثی پاسخ گوید.

منتقدان وحدت، بدون استدلال

گذشته از مسائل سیاسی و کینه‌های برخی مقدس‌ نمایان از انقلاب اسلامی که به جبهه‌گیری آن‌ها در برابر شاخصه‌های گفتمانی این انقلاب –مانند وحدت اسلامی- منجر شده است، به دلیل کم‌کاری متولیان وحدت اسلامی و اندیشمندان طرف‌دار این اصل، بد فهمی‌هایی در معنای وحدت به خصوص وحدت شیعه و سنی به وجود آمده است که در سایه‌ی این سوءتفاهم، وحدت‌ ستیزان توانسته اند در محافل و هیئات مذهبی و هم‌چنین فضای مجازی با حضوری پررنگ، به بهانه دفاع از تشیع، بر زخم تفرقه‌ی امت اسلامی نمک بپاشند.


لباف در مقدمه‌ی کتاب، با تأکید بر این که در فرآیند احیای اندیشه دینی و وحدت اسلامی نباید به «اصالت و خلوص» مکتب تشیع خدشه‌ای وارد شود، به طور ضمنی موضع خود را نسبت به جریان وحدت‌ طلب ابراز داشته است. وی در ادامه‌ی کتاب در هفت گفتار زیر به نقد آن‌چه انحراف از عقاید تشیع توسط وحدت‌ طلبان دانسته پرداخته است.


سکوت در برابر توهین به مقدسات مذاهب اسلامی به بهانه بحث‌های علمی

مؤلف در گفتار یکم کتاب ذیل عنوان «سکوت نمودن و نهی از کاوش‌های علمی اختلاف برانگیز» با گردآوری سخنانی از برخی نویسندگان و سخنوران این‌گونه القا کرده است که وحدت‌ طلبان معتقداند آن‌چه اختلاف بین شیعه و سنی است باید مکتوم بماند و بررسی نشود تا وحدت اسلامی آسیبی نبیند. در ادامه‌ی این بخش به نقل از کتابی دیگر در پاسخ به این ادعا، بحث و معرفت‌آفرینی حتی در موارد اختلافی را لازم دانسته است و به درستی عنوان کرده است که بحث و استدلال وحدت را از بین نمی‌برد و ریشه تفرقه را باید در جای دیگری جست‌وجو کرد.


لباف در این بخش با مصادره به مطلوب کردن ادعای وحدت‌ طلبان، تنها از ضرورت بحث حول اصل امامت سخن گفته است. حال آن‌که موضوعی که وحدت‌ طلبان -به خصوص آیت‌الله خامنه‌ای- آن را مسبب تفرقه و کینه بین مسلمین می‌دانند بحث امامت نیست بلکه توهین و ناسزاگویی به مقدسات اهل سنت است.
بدیهی است که بازخوانی عالمانه و محترمانه تاریخ صدر اسلام و هم‌چنین اصل اعتقادی امامت شیعی، نه تنها وحدت‌شکن نیست، بلکه زمینه گفت‌وگو و تفاهم شیعه و سنی و کمرنگ شدن شایعات و دروغ‌پردازی‌ها درباره عقاید هر مذهب بین پیروان مذهب دیگر است. ولی نویسنده از کنار توهین به خلفا و ناسزاگویی‌هایی که در برخی منابر، پایگاه‌های اینترنتی و شبکه‌های ماهواره‌ای رواج دارد و عمیق‌ترین کینه‌ها نسبت به شیعیان را در دل اهل سنت می‌پرورد با سکوت گذشته است و حاضر نشده این روش غیراسلامی را که به فتوای مراجع من‌ جمله آیت‌الله خامنه‌ای حرام است نقد کند. لباف با این سکوت غیرمنصفانه، با گرفتن ژست کسی که مخالف وحدت شیعه و سنی نیست، وحدت‌طلبان را به گونه‌ای تصویر کرده است که گویا اصولاْ مخالف بحث درباره امامت هستند و می‌خواهند آن را به فراموشی بسپارند.

به عنوان مثال، در پایان این بخش با ذکر جمله‌ای تقطیع‌شده از دکتر علی شریعتی این‌گونه به خواننده القا می‌شود که مرحوم شریعتی بحث سقیفه و ولایت حضرت علی را دعوایی انتخاباتی و قدیمی می‌داند که بازخوانی آن برای امروز ما سودی ندارد! حال این که بازخوانی «نهضت انقلابی شیعه» در برابر دستگاه خلافت و ستم‌های آن، محور مشترک همه‌ی بررسی‌های وی پیرامون تاریخ اسلام است. شریعتی می‌گوید:

«هرگز نباید شیعه از مبانی اعتقادی خود صرف نظر کند، نباید حتی تعطیل کند، نباید حتی بگوید که ما نباید تشیع را امروز مطرح کنیم. اگر مسائل شیعی را به طور دقیق، علمی و منصفانه -بدان‌گونه که خود علی از آن سخن می‌گوید، بدان‌گونه که خود ائمه به ما آموخته اند- مطرح کنیم، نه تنها موجب تفرقه و خصومت نخواهد بود، بلکه عامل تقارب، تقریب و تفاهم نیز خواهد بود.» [۱]

تمایل به میدان‌داری مباحث اختلافی بین مذاهب اسلامی

«اخذ مشترکات و ترک اختلافات میان مذاهب اسلامی» عنوان بخش دوم کتاب است که در آن بیاناتی از آیت‌الله محمد واعظ‌زاده خراسانی نقل شده است که با عنوان بخش تناسبی ندارد. اظهارات دبیر اسبق مجمع تقریب مذاهب اسلامی دال بر لزوم بحث منطقی و خالی شدن از ذهنیت‌های غیرمنظقی گذشته و هم‌چنین تبیین موارد اختلافی بین مذاهب است تا دو طرف به این نتیجه برسند که «میدان‌داری» مباحث اختلافی مضر است. مؤلف کتاب بدون توجه به این که انتقاد آیت‌الله واعظ‌زاده به محوریت و اصل شدن مباحث اختلافی‌ست نه اصل طرح آن‌ها، سخنانی از شهید مطهری در لزوم بحث بر سر امامت و خلافت آورده است. دردناک آن‌جاست که استاد شهید خود از وحدت‌طلبانی‌ست که برخی از سرفصل‌های انتقادی کتاب لباف، ایده‌های مورد دفاع ایشان بوده است که در این موارد هم مؤلف –آگاهانه یا ناآگاهانه- به نظرات این شهید بزرگوار اشاره‌ای نکرده است. به این موارد در ادامه اشاره خواهد شد.

متفاوت و منعارض جلوه‌دادن عقاید مذاهب اسلامی در همه موضوعات

علی لباف عنوان جهت‌دار و غیرمنصفانه «کم‌رنگ ساختن و سطحی جلوه دادن اختلاف میان عقاید دو مکتب» را برای چنین سخنانی برگزیده است:

حدود هشتاد و پنج درصد بلکه نود درصد عناصر اعتقادی، فقهی و اخلاقی بین تمام مذاهب مشترک است، ما بایستی بر این اصول مشترک که به وحدت مسلمانان می‌انجامد تأکید بورزیم. [۲] ما مسلمانان نیز در این عصر یک چنین داستانی داریم، همگی دارای یک خدا ویک پیغمبر و یک کتاب و یک قبله هستیم، نماز، روزه، حج و سایر ضروری‌های دینمان یکی‌ست؛ ولی در اثر بی‌اطلاعی از یکدیگر تصورات بیهوده‌ای درباره‌ی یکدیگر داریم. [۳]

از این سخنان –آن‌گونه که وحدت‌ستیزان تفسیر می‌کنند- برنمی‌آید که اختلاف مذاهب سطحی و بی‌اهمیت است بلکه ناظر بر این است که در اثر عدم شناخت درست اهالی مذاهب از عقاید مذهب دیگر، اشتراکات دیده و فهمیده نمی‌شود و تهمت‌هایی ناروا رایج می‌گردد. موضوع مهمی که لباف در نقدش بر این سخنان مسکوت گذاشته است، تهمت‌هایی‌ست که شیعیان وحدت‌ستیز به اهل سنت می‌زنند (اعتقاد به تحریف شدن قرآن، اعتقاد به حلال دانستن خون شیعیان، اعتقاد به جسمانیت خدا، اعتقاد به عدم عصمت پیامبر، دشمنی و توهین به ائمه شیعه و… ) و تهمت‌هایی که سنی‌های وحدت‌ستیز به شیعیان نسبت می‌دهند (اعتقاد به تحریف شدن قرآن، نسبت‌های ناروا دادن به ام‌المؤمنین عایشه، حلال دانستن خون اهل سنت، اتحاد با صلیبی‌ها و یهود علیه اهل سنت و… ).

همان‌طور که نویسنده در بخش اول ذکر کرده بود، بررسی موارد اختلافی وحدت‌شکن نیست. باید به این سخن اضافه کرد که بررسی موارد اختلافی در بسیاری از موارد وحدت‌آفرین هم هست، چرا که به رسواشدن تهمت‌زنان و دروغ‌پردازان وحدت‌ستیز می‌انجامد. یکی از این دروغ‌پردازی‌ها هم اختلاف شیعه و سنی در همه‌ی اعتقادات است. علی لباف می‌نویسد:

نه تنها میان عقاید دو مکتب در زمینه امامت فرق عمده‌ای وجود دارد، بلکه همین تفاوت موجب گردیده تا در سایر مباحث اعتقادی میان تعالیم دو مکتب اختلافات عمیق، جدی و واضحی ایجاد گردد. [۴]

هم‌چنین نقل می‌کند:

ما در همه‌چیز با آن‌ها اختلاف داریم، هم در اصول دین و هم در فروع دین، از اصل توحید گرفته تا برسد به مسائل فرعی! [۵]

لباف چنین استدلال می‌کند که چون شیعیان دین‌شان را از ائمه گرفته‌اند و اهل سنت از دیگران، پس اختلافات دو مذهب در همه مسائل «عمیق» و «جدی» است. این استدلال که متضمن نوعی اخباری‌گری‌ست که نویسنده و جریان فکری متبوعش بدان دچار اند، بی‌تفاوت از کنار متن مشترک وحی الهی، قرآن و هم‌چنین بی‌شمار احادیث نبوی که شیعه و سنی هردو آن را نقل کرده اند می‌گذرد و به نوعی این عقیده مشترک نواخباری‌ها را تکرار می‌کند که بدون کلام معصوم قرآن و سنت پیامبر هم قابل فهم نیست.

جدای از قرآن و سنت مورد اتفاق پیامبر، باید از وحدت‌ستیزان پرسید که آیا اختلاف بین دیدگاه‌های مختلف کلامی و حدیثی شیعه در مباحث کلان مانند توحید از اختلاف شیعه و سنی بیشتر است؟ آیا اختلاف علمای شیعه اثناعشری بر سر توحید در صد سال گذشته کار را به تکفیر و نجس پنداشتن یکدیگر نکشیده است؟ و آیا این اختلافات اگر با رعایت اخلاق و پیش گرفتن بحث عالمانه همراه شده باشد همواره راهگشا نبوده و موجب درخشش حقیقت اسلام نشده است؟ اختلاف در اصول عقاید بیش از این که ناشی از اختلاف مرجع دینی شیعه و سنی باشد، ناشی از تأملات و پیش‌فرض‌های برون‌دینی است و این‌چنین القائات وحدت‌ستیزان –اگر آگاهانه نباشد- ناشی از بی‌توجهی به مسائل کلامی و فلسفی‌ست.

رد ایده‌ی معذور بودن مجتهدین دیگر مذاهب اسلامی

مؤلف کتاب در این بخش «معذور دانستن روی‌برتافتگان از امامت و مکتب اهل بیت» به نقد ایده‌ی «مأجور بودن مجتهد» پرداخته است. به عقیده‌ی وی مأجور بودن کسی که خالی از غرض‌های نفسانی به تفقه در دین پرداخته در صورتی‌ است که ضوابط اجتهاد را رعایت کرده باشد و وی تبعیت از احادیث معصومین و نه احادیث «امثال ابوهریره و عایشه» را از این ضوابط می‌داند. وی در ادامه این نقد را به دیدگاه مأجور بودن مجتهد وارد می‌کند: «اگر امروز بتوان برای اختلافات فقهی و عقیدتی به ویژه روی برتافتن از نصوص الهی درباره‌ی امامت، نام اجتهاد را برگزید؛ حتما می‌توان برای تشکیل سقیفه بنی‌ساعده و غصب خلافت و بدعت‌های خلفا نیز توجیهی با استناد به اجتهاد تراشید!»

مؤلف با تقطیع سخنان وحدت‌طلبان در این بخش، راه را برای فهم درست مخاطب از سخنان ایشان بسته است، هم‌چنین در ادامه ایده‌ی وحدت‌طلبان را هم‌سنگ عقیده‌ی اهل سنت دانسته است که با آن رفتارهای محرز خلاف شرع برخی صحابه را توجیه می‌کنند.

سؤالی که نویسنده از کنار آن گذشته است و جان ایده‌ی وحدت‌طلبان در این موضوع است این است که اگر عالمی مسلمان با تکیه بر کتاب خدا و سنت پیامبر و با انگیزه حق‌طلبی و بدون اغراض شخصی و تعصبات غیر دینی، در عقیده‌ی امامت به اشتباه نتیجه‌گیری کرد قاصر نخواهد بود؟ آیا چنین کسی که خلفا و ائمه را دوستان و همراهان می‌پندارد در گناهانی که در صدر اسلام در حق خاندان ولایت روا داشته شده است شریک است؟ سخن این‌جاست که برادر اهل‌سنت ما دوستدار کسی که به بیت وحی هجوم آورده و حق ولایت را غصب کرده نیست بلکه دوستدار کسانی است که آن‌ها را همراه و رفیق و مجاهد می‌داند که پیرو صدیق قرآن و سنت پیامبر بوده اند و آیا معذور دانستن چنین دیدگاهی همانند معذور دانستن بانیان سقیفه و حوادث مشابه صدر اسلام است؟

منطق قرآن خلاف این دیدگاه است؛ قرآن کریم در آیه‌ای حتی یهود و نصاری را به شرط عبودیت صادقانه مأجور می‌داند:

«به‌درستى کسانى که مؤمنند و کسانى که یهودى و نصرانى و صابئى هستند هر کدام به خدا و دنیاى دیگر معتقد باشند و کارهاى شایسته کنند پاداش آن‌ها پیش پروردگارشان است نه بیمى دارند و نه غمگین شوند.» [۶]

علامه طباطبایی ذیل این آیه چنین توضیح می‌دهد:

«این مطلب در آیات قرآن کریم مکرر آمده، که سعادت و کرامت هر کسى دائر مدار و وابسته به عبودیت است، نه به نام‏گذارى، پس هیچ یک از این نام‌ها سودى براى صاحبش ندارد، و هیچ وصفى از اوصاف کمال، براى صاحبش باقى نمى‏ماند، و او را سود نمى‏بخشد، مگر با لزوم عبودیت.» [۷]

انکار یا تأویل شواهد مبین تاریخی در تعامل امام علی(ع) با خلفا

در بخش «ایجاد تحریف و تغییر در عقاید مذهب تشیع جعفری اثناعشری» سه موضوع کلی به عنوان مصادیق تحریف در عقیده‌ی شیعه برای ایجاد وحدت با اهل سنت آمده است:

– تفکیک میان امامت و حکومت – کم ارزش دادن حکومت به عنوان شأنی ناچیز از امامت – حذف برائت از تعالیم شیعه

باید گفت که مصادیق دفاع نادرست از وحدت این است که گفته شود حکومت را می‌توان به غیر امام سپرد و این که امیرالمؤمنین به خلافت خلفای راشدین رضایت داشته اند. هم‌چنین نادرست دانستن برائت از غصب خلافت و غاصبین آن به معنای قلب اعتقادات شیعی و هم‌رأی شدن شیعیان با اهل سنت و نه وحدت شیعیان و اهل سنت است.

اما نگارنده کتاب کنارهم آوردن نقل‌قول‌هایی که برخی از آن‌هایی نیز بسیار قدیمی و کم‌طرفدارند را وسیله‌ای برای مطلب غیر موجه دیگری قرار داده است. وی مدعی‌ست که سخن گفتن از همکاری امیرالمؤمنین با خلفا در جهت انسجام اسلامی نتیجه‌ی مواردی‌ست که در بالا ذکر شد.

تعامل امام علی با خلفا در راستای انسجام اسلامی

لباف در حالی سخنانی غیرمرتبط از استاد مطهری را در نقد این دیدگاه وحدت‌طلبان آورده است که خودِ آن استاد شهید از طرفداران جدی ایده‌ی «تعامل امام علی با خلفا در راستای انسجام اسلامی» است و بهترین توضیح را در این رابطه ارائه می‌کند: علی در برابر ربایندگان حقش قیام نکرد و قیام نکردنش اضطراری نبود، بلکه کاری حساب شده و انتخاب شده بود. او از مرگ بیم نداشت، چرا قیام نکرد؟ حداکثر این بود که کشته شود. کشته شدن در راه خدا منتهای آرزوی او بود. او همواره در آرزوی شهادت بود و با آن از کودک به پستان مادر مأنوس تر بود. علی در حساب صحیحش بدین نکته رسیده بود که مصلحت اسلام در آن شرایط، ترک قیام و بلکه همگامی و همکاری است. خود کراراً به این مطلب تصریح می کند.

در یکی از نامه های خود به مالک اشتر می نویسد:

َأمْسَکْتُ یَدی حَتّی رَأیْتُ راجِعَهَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْاِسْلامِ، یَدْعونَ اِلی مَحْقِ دینِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَخَشیتُ اِنْ لَمْ اَنْصُرِ الْاِسْلامَ وَ اَهْلَهُ اَنْ اَری فیهِ ثَلْماً اَوْ هَدْماً تَکونُ الْمُصِیْبَهُ بِهِ عَلَیَّ اَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلایَتِکُمُ الَّتی اِنَّما هِیَ مَتاعُ اَیّامٍ قَلائِلَ. [۸] من اول دست خود را پس کشیدم، تا دیدم گروهی از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودی دین محمد صلی الله علیه و آله دعوت می کنند. پس ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمین برنخیزم شکاف یا انهدامی در اسلام خواهم دید که مصیبت آن از فوت خلافت چندروزه بسی بیشتر است.

در شورای شش نفری پس از تعیین و انتخاب عثمان به وسیله ی عبدالرحمن بن عوف، علی علیه السلام شکایت و هم آمادگی خود را برای همکاری اینچنین بیان کرد:

لَقَدْ عَلِمْتُمْ اَنّی اَحَقُّ النّاسِ بِها مِنْ غَیْری، وَ وَ اللّهِ لَاُسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ اُمورُ الْمُسْلِمینَ وَ لَمْ یَکُنْ فیها جَوْرٌ اِلّا عَلَیَّ خاصَّهً. [۹] شما خود می دانید من از همه برای خلافت شایسته ترم، و حال به خدا قسم مادامی که کار مسلمین روبراه باشد و رقیبان من تنها به کنار زدن من قناعت کنند و تنها شخص من مورد ستم واقع شده باشد، مخالفتی نخواهم کرد و تسلیم خواهم بود. [۱۰]

شهید مطهری هم‌چنین راه را بر این ادعا که وحدت‌طلبان معتقدند امیرالمؤمنین حکومت خلفا را مشروع می‌دانست می‌بندد و عنوان می‌کند که امام علی برای این که اقداماتش به رضایت و پذیرش مشروعیت خلافت نیانجامد هیچ پست حکومتی را از خلفا نپذیرفت، که این بخش از گفتار شهید مطهری بدون اشاره به بخشی که نقل شد در کتاب حاضر آمده است. [۱۱]

بدیهی‌ست که وحدت‌طلبان که جز امیرالمؤمنین الگویی برای وحدت اسلامی ندارند، در این زمانه‌ که فتنه‌ها به امت اسلامی هجوم آورده است، علی‌رغم تأکید بر اهمیت اصل امامت و حکومت معصومین، برادرانه در کنار اهل سنت در برابر کفر جهانی قرار بگیرند و برای خود رسالتی بسیار مهم‌تر از بازخوانی مکرر حوادث صدر اسلام –با وجود اذعان به اهمیت بررسی آن‌ها در جای خود- قائل باشند.

لباف در این فصل نیز تحت عنوان «حذف برائت از تعالیم شیعه» سعی کرده است که وحدت‌طلبان را مخالف عقیده‌ی اساسی و مترقی برائت نشان دهد که توضیح این موضوع در مطالب پیشین گذشت.

وصله‌ کردن ناساز گفتار برخی روشنفکران به عبای وحدت‌طلبان

بخشِ «تحریف در معنای خلافت منصوصه علوی» گرچه با نقل سخنی از سیدجمال‌الدین اسدآبادی پیرامون وحدت آغاز شده است اما نقل‌قول‌های آن بیشتر مربوط به روشنفکران شیعی متأثر از وهابیت مانند «حیدرعلی قلمدران» و «سید اسدالله میراسلامی خراقانی» است. معلوم نیست روشنفکران یاد شده که اصولا به امامت با معنای شیعی آن اعتقاد ندارند و سال‌ها پیش می‌زیسته و می‌نوشته‌اند به چه علت هم‌سنگ بزرگان وحدت‌طلب معاصر قرار گرفته اند. چرا که بین آن‌ها و این‌ها نه پیوندی در نظرات هست و نه پیوندی در زندگی و مشی سیاسی؛ و گذشته‌ از این‌ها اظهاراتی که از این روشنفکران در این بخش نقل شده است ربطی به وحدت اسلامی ندارد و بیشتر انتقاد به عقاید شیعیان پیرامون امامت است.

نقل این سخنان و بعد پاسخ‌گویی از زبان شهید مطهری –که به اختلاف دیدگاهش با نگارنده در موضوع وحدت اسلامی اشاره شد- در دفاع از امامت را می‌توان نوعی بی‌اخلاقی و تلاش برای پوشاندن لباسی ناساز و نامتناسب بر قامت وحدت‌طلبان دانست که از آن رهگذر خواننده‌ی شیعی به وحدت‌طلبان بدبین شود و از ایده‌ی‌شان بهراسد.

تفسیرهای ناصواب از گفتار وحدت‌طلبان پیرامون تعامل امام علی(ع) با خلفا

گفتارِ «انکار وجود اختلافات اساسی میان امیرالمؤمنین و خلفا» تنها به بهانه چند گفته‌ی کوتاه از محمدجواد حجتی کرمانی سامان داده شده است، چرا که با اظهارات دقیق وحدت‌طلبان در این‌باره –همانند گفتار شهید مطهری که ذکر شد- دست مؤلف کتاب خالی بوده است. وحدت‌طلبان ضمن تأکید بر عدم مشروعیت خلافت از نظر امیرالمؤمنین که به ظرافت در گفتار و رفتار ایشان منعکس شده است، با تکیه بر شواهد قطعی تاریخی از همکاری امیرالمؤمنین و یارانشان با خلفا در راستای مصالح امت اسلامی و نهی ایشان از فتنه و تفرقه سخن گفته اند.(+) وی از این دست سخنان وحدت‌طلبان این‌گونه تفسیر کرده است که آن‌ها قائل به «روابط دوستانه» بین خلفا و امیرالمؤمنین بوده اند.

در واقع بیانات معدودی از شخصیت‌ها که دفاعشان از وحدت به عقاید اهل سنت یا نوعی پلورالیسم دینی تنه می‌زند، در این موضوع از جمله آسیب‌هایی‌ست که به نهال رنجور وحدت اسلامی آسیب زده است و از یک‌سو برخی شیعیان مؤمن را به ایده‌ی وحدت‌طلبی بدبین کرده است و از سوی دیگر به دست وحدت‌ستیزان بهانه‌ای داده است تا با طرح ویترینی این دست اظهارات، دیدگاه‌های اصیل وحدت‌طلبانه را در قرائت تاریخ صدر اسلام مهجور کنند.

نویسنده در گفتار «قائل شدن به مشروعیت حکومت خلفا» با بزرگ‌نمایی اظهارنظرهای ناموجه که قائل به مشروعیت حکومت خلفا به دلیل «فقدان زمینه اجتماعی برای تحقق نص خلافت و امامت علی(ع)» ضمن بازخوانی مصائب اهل بیت در صدر اسلام و هم‌چنین تأکیدی موجه بر عدم مشروعیت دستگاه خلافت ولو با وجود عدم امکان تحقق حکومت معصومین، با بیانی غیرعلمی و غیرمنطقی این دیدگاه را چنین توصیف می‌کند:

در این کژاندیشی، خلیفه و هوادارانش بندگانی مؤمن و متعهد به قوانین شرعی و تعالیم دینی معرفی می‌شوند که تا قبل از اجتماع انصار در سقیفه بنی ساعده، تابع اولویت اول یعنی نص و نصب الهی درباره خلافت بوده اند! سپس با خبر یافتن از اجتماع انصار در سقیفه بنی‌ساعده، زمینه‌های سرکشی جامعه از خلافت امیرالمؤمنین و فقدان بسترهای لازم برای استقرار خلافت از نوع اولویت اول را مشاهده نموده و بر مبنای تعهد دینی و وظیفه شرعی خود! در این کانون فتنه و آشوب حضور یافتند و با تلاش‌های خود، به تعالیم اسلامی و دستورات الهی در رابطه با اولویت دوم! جامه‌ی عمل پوشاندند! بدین ترتیب ابوبکر از سوی آنان به خلافت برگزیده شد!» [۱۲]

طعنه‌ به اهل سنت با نام راهکار وحدت اسلامی!

علی لباف در بخش پایانی کتاب تحت عنوان «راهکار شیعه برای وحدت اسلامی» با بیانی طعنه‌آمیز دو پیشنهاد برای «تکاپوگران وحدت اسلامی» ارائه کرده است تا برای نیل به وحدت «ناگزیر از برخی تساهل و تسامح‌های اعتقادی» نشوند.

وی با اشاره به این که امامت و خلافت موضوعی حاشیه‌ای و نه اصلی اعتقادی برای اهل سنت است راهکار «پویا و توانا»ی خود برای وحدت اسلامی را این دانسته که اهل سنت به لوازم عقیده‌شان ملتزم شوند و اختلاف نظر خود با شیعه در باب امامت و خلافت را عامل خدشه‌دارشدن وحدت نسازند.

پیشنهاد دوم وی این است که در باب برائت شیعیان از برخی صحابه که به نفی عقیده‌ی اهل سنت مبنی بر «عدالت صحابه» می‌انجامد اهل سنت طبق عقیده‌ی «مأجور بودن مجتهد» شیعیان را معذور و مأجور بدانند. توضیح این که اهل سنت اختلافات صحابه پیامبر پس از رحلت ایشان و برخی گناهان محرز ایشان را تحت عنوان مأجور بودن مجتهد بررسی می‌کنند.

دو پیشنهاد نویسنده‌ی جوان این کتاب، علاوه بر این که بیشتر کنایه به اهل سنت است تا راهکارهایی برای وحدت، دچار بدفهمی از موضوع مأجور بودن مجتهد و هم‌چنین علت اصلی بدبینی برخی از اهل سنت به شیعیان است. توضیح این‌که اختلاف اصلی شیعیان و اهل سنت بیش از آن که ناشی از اعتقاد شیعه به امامت معصومین باشد نتیجه‌ی توهین و سب و لعن مقدسات اهل سنت است. اهل سنت با تفسیر خاص خود از برخی آیات قرآن معتقدند که اصحاب پیامبر عادل اند و وسیله‌ی دست یافتن ما به سنت پیامبر و قرآن اند. شیعه‌ستیزان با این ادعا که شیعه همه صحابه پیامبر جز چند نفر را فاسق یا حتی کافر می‌داند و قائل به تحریف شدن قرآن است ادعا می‌کنند که تکفیر و تفسیق صحابه بهانه‌ای‌ست برای سد کردن راه دست‌یابی ما به قرآن و سنت پیامبر و در نتیجه نابود کردن آن. هم‌چنین عقیده بر مأجور بودن مجتهد ولو در صورت گناهکار بودن نیز، تنها درباره‌ی صحابه‌ی پیامبر گفته شده است که نتیجه‌ی تفسیر اهل سنت از برخی دیگر از آیات قرآن است. جالب است که مورد اخیر را نگارنده در همین کتاب از زبان آیت‌الله جعفر سبحانی نقل کرده است! [۱۳]

نویسنده که مدعی‌ست پیرامون قرائت‌های وحدت اسلامی کتاب گردآوری کرده است -آگاهانه یا ناآگاهانه- از کنار دلیل اصلی شیعه‌هراسی میان اهل سنت گذشته است و هم‌چنین تعریفی نامطابق با واقع از عقاید اهل سنت ارائه کرده است. باید پرسید پژوهشگری که این‌گونه لابه‌لای کتاب‌ها را برای طرح ایده‌های شاذ به عنوان ویترین وحدت‌طلبی و ارائه کردن پاسخ آن‌ها کاویده است، از این موضوعات بی‌خبر بوده است؟

وی در پایان دیدگاه اصلی خود را در دو صفحه بیان می‌کند و در پایان این‌گونه جمع‌بندی می‌کند: «امامت حجت معصوم تنها محور وحدت است.» [۱۴]

راه درمان وحدت‌هراسی چیست؟

کتاب درسنامه قرائت‌های وحدت اسلامی بهترین سندی‌ست که وحدت‌طلبان می‌توانند دغدغه‌هایی که وحدت‌ستیزان برای «وحدت‌هراسی» استفاده می‌کنند چیست و برای چاره کردن آن به پاسخ‌گویی دقیق، مستند و شفاف بپردازند.

یکی از موانع اصلی وحدت که مستمسک اصلی وحدت‌ستیزان شیعه و سنی‌ست، عدم شناخت و درک درست شیعه و سنی از اعتقادات یکدیگر و دلایل و ریشه‌های دینی آن است. کنار هم آوردن شیعیان و سنی‌ها و انتشار آثاری در این راستا از طرفی خلاف ادعایی‌ست که وحدت‌ستیزان را به کمرنگ و پنهان کردن عقاید متهم می‌کنند و از طرف دیگر به احساس برادری بین شیعه و سنی و تبدیل کینه‌های قدیمی دشمنان به اختلافات عقیدتی دوستان خواهد انجامید، اتفاقی که در کنفرانس‌های تشریفاتی مجمع تقریب مذاهب اسلامی کم‌تر اتفاق می‌افتد.

شاید فعالان وحدت اسلامی به جای درگیر شدن در مباحث تاریخی، فقهی و کلامی و کشف مبانی جدید و عجیب برای وحدت اسلامی، بر محور مشکلات پرتعداد جهان اسلام، اهالی مذاهب و ملیت‌های مختلف مسلمان را کنار هم بیاورند و از این رهگذر باب آشنایی طبقات مختلف آن‌ها با هم را فراهم کنند، از علمای دینی تا دانشگاهیان و از فعالان اقتصادی تا سیاست‌مداران.

بی‌توجهی فعالان فرهنگی و نهادهای مسئول به فعالیت در زمینه‌ی نشر کتاب و فعال بودن در رسانه‌های مکتوب و اینترنتی باعث می‌شود که کتاب علی لباف و ارادتمندان وحدت‌ستیز انجمن حجتیه به همت مؤسساتی چون انتشارات منیر در چاپ‌های متعدد و شکیل به بازار عرضه شود ولی کتب وحدت‌طلبان را باید در کتابخانه‌‌های وحدت‌طلبان و غرفه‌ی رنگ و رو رفته‌ی مجمع تقریب در نمایشگاه کتاب جست، پایگاه‌های اینترنتی وحدت‌ستیز با شور و شوق به روز شوند و از پایگاه رسمی مجمع تقریب تولیداتی کم‌تعداد و کم‌محتوا و خنثی بیرون بیاید. جا دارد افسوس بخوریم که پس از سی‌سال از انقلاب شکوهمند امام خمینی –منادی وحدت مسلمین- و در دوران حاکمیت فقیهی که بیش از همه‌ی فعالان فرهنگی و مسئولین از وحدت اسلامی گفته است، دغدغه‌ی شهید مطهری هنوز دغدغه‌ی ما باشد:

«الان کار تبلیغات استعماری به آن‌جا رسیده که اگر کسی سخن از وحدت اسلامی بگوید عده‌ای از نظر مذهبی او را تکفیر می‌کنند که تو می‌گویی وحدت اسلامی!؟ وحدت اسلامی بر خلاف مذهب تشیع است!» [۱۵]

پانویس

  1. مجموعه آثار دکتر علی شریعتی، ج۲۶ (علی؛ گفتارِ قاسطین مارقین ناکثین)، ص۱۶۰
  2. آیت‌الله محمد واعظ‌زاده خراسانی، پیام وحدت، ص۱۵۱
  3. عبدالکریم بی‌آزار شیرازی؛ اسلام آئین همبستگی، ص۱۱
  4. علی لباف؛ درسنامه قرائت‌های وحدت اسلامی، ص۶۷
  5. همان، ص۷۳ به نقل از سیدمحمد ضیاءآبادی، جزوه صفیر هدایت، ص۱۰-۱۱
  6. بقره، آیه۶۲
  7. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱،ص۲۹۳
  8. نهج البلاغه ،نامه ی ۶۲
  9. نهج‌البلاغه/ خطبه ۷۲
  10. مجموعه آثار شهید مطهری، ج۲۴، صص ۲۸و۲۹
  11. درسنامه قرائت‌های وحدت اسلامی، ص۲۰۸
  12. همان، ص۲۲۹
  13. همان، ص۱۱۸-۱۲۰
  14. همان، ص۲۴۴.
  15. مجموعه آثار شهید مطهری، ج۲۵، ص۳۰۷.