نتایج جستجو

که نمی‌توان به کسی که فاعل طاعات یا معاصی است گفت مطیع یا عاصی، زیرا به عقیده آنان این احتمال وجود دارد که فاعل معاصی با توبه از دنیا برود (در آن‌صورت، عاصی

ندارد، ترک کند. این فرقه معتقدند که نمی‌توان به فاعل طاعات مطیع گفت و یا فاعل معاصی را گناهکار نامید. تارکیه در اینکه آیا شخصی که در اطاعت است را بتوان به‌طور

مورد توجه این فرقه اشاره می‌کند که عبارتنداز: یکم: خداوند به قدرت بر شرور و معاصی متصف نمی‌شود. دوم: خداوند موصوف به اراده نمی‌شود. سوم: افعال همه حرکات است

اسم بر تاج او قرار گرفت. پس از آن با انگشت خویش اعمال بندگان را از طاعات و معاصی نگاشت و چون گناهان آنان را فزون یافت، عرقی در وی پدید آمد و از عرق خداوند

محبت در وجود کسی قرار گیرد، می‌تواند نماز و روزه‌ را ترک کند و حتی مرتکب معاصی شود و بدون نکاح با زنان ارتباط برقرار کند. علاوه معتقد بودند که ریختن خون

گونه مناجات می‌کند: «به وسیله روزه این ماه، یاریمان ده؛ تا اندام خود را، از معاصی تو، نگه داریم و آنها را به اعمالی واداریم که خشنودی تو را فراهم می‌آورد،

همان اخلاق و صفات برجسته انسانی است با انجام فرائض و مستحبات و پرهیز از معاصی و مکروهات در انسان رشد می‌ کند و او را به مسیر کمال می ‌برد بنابراین تقسیم

است. از دیگر این امتیازها می‌توان به امتیازاتی چون مبّرا بودن فرمانروا از معاصی اشاره کرد. کمپفر دربارهٔ وزیر اعظم صفوی می‌گوید: «وزیر در رأس دیوانسالاری

را دشمن دستگیر کند و او را به اکراه مجبور به خوردن گوشت خوک و غیره آن از معاصی کند، که اکراه، مباح کننده این امور است”. ج. آیه هلاکت: "وَ اَنْفِقُوا فی

نمی‌بینند و عذاب الهی شامل آنها نمی‌شود؛ اما این طرز تفکر آنها را بیشتر در معاصی و فواحش غوطه‌ور کرده، و موجبات هلاکتشان را مهیا می‌کند. بنابراین زیاده‌روی

و فراموش کار و غافل از ذکر خدا نباشد و ایستادن در مقابل خدا و جلوگیر از معاصى و مانع از انواع فساد است». (در این جا آن چه از کلام صاحب جواهر مقصود بود

خداوند به خاطر تادیب انسان‌ها یا به خاطر عقوبت آنان نسبت به ستم کاری‌ها و معاصی روز افزون شان، اراده نزول عذاب می‌کند و بلایی چون خشک سالی یا زلزله یا بیماری

ناحیه خود آنها و هدایت توفیقی الهی است. قاسم معتقد است قضا و قدر الهی شامل معاصی نمی‌شود زیرا قضای او فقط به حق و امر او فقط به عدل تعلق می‌گیرد. وی در باب

هیچ‌گونه مسئولیتی را متوجه انسان درباره افعالش نمی‌دانند بلکه خداوند را فاعل معاصی و قبایح می‌دانند؛ پاسخ می‌دهد که در واقع این‌گونه نیست، بلکه اهل سنت و جماعت

لطف الهى را چنین برمى‌شمارد: برخوردارى از ملکه‌اى که آدمى را از اقدام بر معاصى باز می‌دارد. آگاهى کامل از پى آمدهاى اعمال زشت و زیبا. ترس از مؤاخذه بر ترک

جنت و نارايمان دارند. كسىه از آتش مى‌هراسد با ترک شهوات، شبهات حرام، ترک معاصى و... از آن مى‌گريزد و كسى كه طالب بهشت است با انجام فرايض و نوافل سعى در

امر خدای متعال و احکام او، گناه عظیم است. پس خدای متعال جرأت انسان را بر معاصی، و ترس ملائکه را از آن بیان نمود. پس معنا چنین می‌شود: انا عرضنا الأمانة

الْمُسَاعَدَهِ عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوَی وَ الزَّجْرِ عَنْ کَثِیرٍ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَل؛ نماز جماعت بدان جهت مقرر شده است تا اخلاص، توحید،

به پروردگار، در حد «مقتضی» است و هنگامی «فعلیت» می‌یابد که عزاداران، از معاصی و گناهان که نقش «مانع» را دارند، به دور باشند و در صورت آلودگی، توبه کنند

الهی اگر به معنی آفرینش نیز به کار رود، هم شامل طاعات بندگان است و هم شامل معاصی ایشان. اما خلق گناه و بدی، نقصی برای ذات او نیست، زیرا به بیان اشعری خداوند