وحدت و تقریب مذاهب از منظر شهید مطهری

از ویکی‌وحدت


از جمله شخصیتهای متفکر و اندیشمند تقریبی در جهان معاصر شهید مرتضی مطهری است. ایشان با تبیین عمیق و دقیق برگرفته از منابع اسلامی در زمینه وحدت اسلامی گامهای بلندی را در عینیت بخشیدن به این آرمان بزرگ اسلامی برداشت . در این مقاله مفهوم و فلسفه وحدت و تقریب مذاهب اسلامی از دیدگاه ایشان بیان گردیده است .

وحدت اسلامى‏

مقصود از وحدت اسلامى چيست؟ آيا مقصود اين است: از ميان مذاهب اسلامى يكى انتخاب شود و ساير مذاهب كنار گذاشته شود؟ يا مقصود اين است كه مشتركات همه مذاهب گرفته شود و مفترقات همه آنها كنار گذاشته شود و مذهب جديدى بدين نحو اختراع شود كه عين هيچ يك از مذاهب موجود نباشد؟ يا اينكه وحدت اسلامى به هيچ وجه ربطى به وحدت مذاهب ندارد و مقصود از اتحاد مسلمين اتحاد پيروان مذاهب مختلف در عين اختلافات مذهبى، در برابر بيگانگان است؟


مخالفين اتحاد مسلمين براى اينكه از وحدت اسلامى مفهومى غير منطقى و غير عملى بسازند، آن را به نام وحدت مذهبى توجيه مى‏كنند تا در قدم اول با شكست مواجه گردد. بديهى است كه منظور علماى روشنفكر اسلامى از وحدت اسلامى، حصر مذاهب به يك مذهب و يا اخذ مشتركات مذاهب و طرد مفترقات آنها- كه نه معقول و منطقى است و نه مطلوب و عملى- نيست. منظور اين دانشمندان متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمنان مشتركشان.


اين دانشمندان مى‏گويند مسلمين مايه وفاقهاى بسيارى دارند كه مى‏تواند مبناى يك اتحاد محكم گردد. مسلمين همه خداى يگانه را مى‏پرستند و همه به نبوت رسول اكرم ايمان و اذعان دارند، كتاب همه قرآن و قبله همه كعبه است، با هم و مانند هم حج مى‏كنند و مانند هم نماز مى‏خوانند و مانند هم روزه مى‏گيرند و مانند هم تشكيل خانواده مى‏دهند و دادوستد مى‏نمايند و كودكان خود را تربيت مى‏كنند و اموات خود را دفن مى‏نمايند و جز در امورى جزئى، در اين كارها با هم تفاوتى ندارند. مسلمين همه از يك نوع جهان‏بينى برخوردارند و يك فرهنگ مشترك دارند و در يك تمدن عظيم و باشكوه و سابقه‏دار شركت دارند.

محورهای اشتراک مسلمانان و موانع وحدت

وحدت در جهان‏بينى، در فرهنگ، در سابقه تمدن، در بينش و منش، در معتقَدات مذهبى، در پرستشها و نيايشها، در آداب و سنن اجتماعى خوب، مى‏تواند از آنها ملت واحد بسازد و قدرتى عظيم و هايل به وجود آورد كه قدرتهاى عظيم جهان ناچار در برابر آنها خضوع نمايند، خصوصاً اينكه در متن اسلام بر اين اصل تأكيد شده است.


مسلمانان به نصّ صريح قرآن برادر يكديگرند و حقوق و تكاليف خاصى آنها را به يكديگر مربوط مى‏كند. با اين وضع چرا مسلمين از اين‏همه امكانات وسيع كه از بركت اسلام نصيبشان گشته استفاده نكنند؟


از نظر اين گروه از علماى اسلامى، هيچ ضرورتى ايجاب نمى‏كند كه مسلمين به خاطر اتحاد اسلامى، صلح و مصالحه و گذشتى در مورد اصول يا فروع مذهبى خود بنمايند، همچنان كه ايجاب نمى‏كند كه مسلمين درباره اصول و فروع اختلافى فيما بين بحث و استدلال نكنند و كتاب ننويسند.


تنها چيزى كه وحدت اسلامى، از اين نظر، ايجاب مى‏كند، اين است كه مسلمين- براى اينكه احساسات كينه‏ توزى در ميانشان پيدا نشود يا شعله ‏ور نگردد- متانت را حفظ كنند، يكديگر را سبّ و شتم ننمايند، به يكديگر تهمت نزنند و دروغ نبندند، منطق يكديگر را مسخره نكنند و بالاخره عواطف يكديگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند و در حقيقت- لااقل- حدودى را كه اسلام در دعوت غير مسلمان به اسلام لازم دانسته است، درباره خودشان رعايت كنند: ادْعُ الى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ احْسَنُ‏ [۱].


براى برخى اين تصور پيش آمده كه مذاهبى كه تنها در فروع با يكديگر اختلاف دارند، مانند شافعى و حنفى، مى‏توانند با هم برادر باشند و با يكديگر در يك صف قرار گيرند، اما مذاهبى كه در اصول با يكديگر اختلاف‏نظر دارند به هيچ وجه نمى‏توانند با يكديگر برادر باشند. از نظر اين دسته، اصول مذهبى مجموعه‏اى بهم پيوسته است و به اصطلاح اصوليون از نوع «اقل و اكثر ارتباطى» است، آسيب ديدن يكى عين آسيب ديدن همه است.


على هذا آنجا كه مثلًا اصل «امامت» آسيب مى‏پذيرد و قربانى مى‏شود، از نظر معتقدين به اين اصل، موضوع وحدت و اخوّت منتفى است و به همين دليل شيعه و سنى به هيچ وجه نمى‏توانند دست يكديگر را به عنوان دو برادر مسلمان بفشارند و در يك جبهه قرار گيرند، دشمن هركه باشد.


گروه اول به اين گروه پاسخ مى‏دهند، مى‏گويند: دليلى ندارد ما اصول را در حكم يك مجموعه بهم پيوسته بشماريم و از اصل «يا همه يا هيچ» در اينجا پيروى كنيم. اينجا جاى قاعده «الْمَيْسورُ لا يَسْقُطُ بِالْمَعْسور» و «ما لا يُدْرَكُ كُلُّهُ لا يُتْرَكُ كُلُّه» است.

سیره وحدت بخش امیر المومنین علیه السلام

سيره و روش شخص امير المؤمنين على عليه السلام براى ما بهترين و آموزنده‏ترين درسهاست. على عليه السلام راه و روشى بسيار منطقى و معقول كه شايسته‏ بزرگوارى مانند او بود اتخاذ كرد.


او براى احقاق حق خود از هيچ كوششى خوددارى نكرد، همه امكانات خود را به كار برد كه اصل امامت را احيا كند، اما هرگز از شعار «يا همه يا هيچ» پيروى نكرد. برعكس، اصل «ما لا يدرك كلّه لا يترك كلّه» را مبناى كار خويش قرار داد.


على در برابر ربايندگان حقش قيام نكرد و قيام نكردنش اضطرارى نبود، بلكه كارى حساب‏شده و انتخاب‏شده بود. او از مرگ بيم نداشت، چرا قيام نكرد؟ حد اكثر اين بود كه كشته شود. كشته شدن در راه خدا منتهاى آرزوى او بود. او همواره در آرزوى شهادت بود و با آن از كودك به پستان مادر مأنوس‏تر بود. على در حساب صحيحش بدين نكته رسيده بود كه مصلحت اسلام در آن شرايط، ترك قيام و بلكه همگامى و همكارى است. خود كراراً به اين مطلب تصريح مى‏كند.


در يكى از نامه‏ هاى خود به مالك اشتر [۲] مى‏نويسد: فَأمْسَكْتُ يَدى حَتّى رَأيْتُ راجِعَةَ النّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْاسْلامِ، يَدْعونَ الى‏ مَحْقِ دينِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَخَشيتُ انْ لَمْ انْصُرِ الْاسْلامَ وَ اهْلَهُ انْ ارى‏ فيهِ ثَلْماً اوْ هَدْماً تَكونُ الْمُصِيْبَةُ بِهِ عَلَىَّ اعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلايَتِكُمُ الَّتى انَّما هِىَ مَتاعُ ايّامٍ قَلائِلَ.


من اول دست خود را پس كشيدم، تا ديدم گروهى از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودى دين محمد صلى الله عليه و آله دعوت مى‏كنند. پس ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمين برنخيزم شكاف يا انهدامى در اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن از فوت خلافت چندروزه بسى بيشتر است.


در شوراى شش نفرى پس از تعيين و انتخاب عثمان به وسيله عبد الرحمن بن عوف، على عليه السلام شكايت و هم آمادگى خود را براى همكارى اين‏چنين بيان كرد:

لَقَدْ عَلِمْتُمْ انّى أَحَقُّ النّاسِ بِها مِنْ غَيْرى، وَ وَ اللَّهِ لَاسَلِّمَنَّ ما سَلِمَتْ امورُ الْمُسْلِمينَ وَ لَمْ يَكُنْ فيها جَوْرٌ الّا عَلَىَّ خاصَّةً [۳]

شما خود مى‏دانيد من از همه براى خلافت شايسته‏ترم، و حال به خدا قسم مادامى‏كه كار مسلمين روبه‏راه باشد و رقيبان من تنها به كنار زدن من قناعت كنند و تنها شخص من مورد ستم واقع شده باشد، مخالفتى نخواهم كرد و تسليم خواهم بود.


اينها مى‏رساند كه على اصل «يا همه يا هيچ» را در اين مورد محكوم مى‏دانسته است. نيازى نيست درباره روش و سيره على عليه السلام در اين موضوع بيشتر بحث شود، شواهد و دلايل تاريخى در اين زمينه فراوان است.(ادامه دارد)


علامه امينى‏

اكنون نوبت آن است كه ببينيم علامه بزرگوار آيت‏اللَّه امينى، مؤلف جليل‏القدر الغدير، از كدام دسته است و چگونه مى‏انديشيده است؟ آيا ايشان وحدت و اتحاد مسلمين را تنها در دايره تشيع قابل قبول مى‏دانسته‏اند، يا دايره اخوّت اسلامى را وسيع‏تر مى‏دانسته و معتقد بوده‏اند اسلام كه با اقرار و اذعان به شهادتين محقق مى‏شود، خواه ناخواه حقوقى را به عنوان حق مسلمان بر مسلمان ايجاد مى‏كند و صله اخوّت و برادرى كه در قرآن به آن تصريح شده، ميان همه مسلمين محفوظ است.


علامه امينى به اين نكته كه لازم است نظر خود را در اين موضوع روشن كنند و اينكه نقش‏ الغدير در وحدت اسلامى چيست، آيا مثبت است يا منفى، خود كاملًا توجه داشته‏اند و براى اينكه از طرف معترضان- اعمّ از آنان كه در جبهه مخالف خودنمايى مى‏كنند و آنهايى كه در جبهه موافق خود را جا زده‏اند- مورد سوء استفاده واقع نشود، نظر خود را مكرّر توضيح داده و روشن كرده‏اند.


علامه امينى طرفدار وحدت اسلامى هستند و با نظرى وسيع و روشن‏بينانه بدان مى‏نگرند. معظم‏له در فرصتهاى مختلف در مجلدات‏ الغدير اين مسئله را طرح كرده‏اند و ما قسمتى از آنها را در اينجا نقل مى‏كنيم:


در مقدمه جلد اول اشاره كوتاهى مى‏كنند به اينكه‏ الغدير چه نقشى در جهان اسلام خواهد داشت. مى‏گويند: «و ما اين‏همه را خدمت به دين و اعلاى كلمه حق و احياى امت اسلامى مى‏شماريم.»


در جلد سوم، صفحه 77، پس از نقل اكاذيب ابن تيميّه و آلوسى و قصيمى، مبنى بر اينكه شيعه برخى از اهل بيت را از قبيل زيد بن على بن الحسين دشمن مى‏دارد، تحت عنوان «نقد و اصلاح» مى‏گويند:


... اين دروغها و تهمتها تخم فساد را مى‏كارد و دشمنيها را ميان امت اسلام برمى‏انگيزد و جماعت اسلام را تبديل به تفرقه مى‏نمايد و جمع امت را متشتّت مى‏سازد و با مصالح عامه مسلمين تضاد دارد.


نيز در جلد سوم، صفحه 268، تهمت سيد رشيد رضا را به شيعه، مبنى بر اينكه «شيعه از هر شكستى كه نصيب مسلمين شود خوشحال مى‏شود تا آنجا كه پيروزى روس را بر مسلمين در ايران جشن گرفتند» نقل مى‏كنند و مى‏گويند:


اين دروغها ساخته و پرداخته امثال سيد محمّد رشيد رضاست. شيعيان ايران و عراق كه قاعدتاً مورد اين تهمت هستند و همچنين مستشرقان و سيّاحان و نمايندگان ممالك اسلامى و غيرهم كه در ايران و عراق رفت و آمد داشته و دارند خبرى از اين جريان ندارند. شيعه بلااستثنا، براى نفوس و خون و حيثيت و مال عموم مسلمين اعمّ از شيعه و سنى احترام قائل است. هر وقت مصيبتى براى عالم اسلام در هركجا و هر منطقه و براى هر فرقه پيش آمده است، در غم آنها شريك بوده است. شيعه هرگز اخوّت اسلامى را كه در قرآن و سنت بدان تصريح شده محدود به جهان تشيع نكرده است و در اين جهت فرقى ميان شيعه و سنى قائل نشده است.


نيز در پايان جلد سوم، پس از انتقاد از چند كتاب از كتب قدما از قبيل‏ عِقد الفريد ابن عبد ربّه، الانتصار ابو الحسين خيّاط معتزلى، الفرق بين الفِرَق‏ ابو منصور بغدادى، الفصل‏ ابن حزم اندلسى، الملل و النحل‏ محمّد بن عبد الكريم شهرستانى، منهاج السنه‏ ابن تيميّه و البداية و النهايه‏ ابن كثير و چند كتاب از كتب متأخرين از قبيل‏ تاريخ الامم الاسلامية شيخ محمّد خضرى، فجر الاسلام‏ احمد امين، الجولة فى ربوع الشرق الادنى‏ محمّد ثابت مصرى، الصراع بين الاسلام و الوثنيه‏ قصيمى و الوشيعه‏ موسى جار اللَّه مى‏گويند:


هدف ما از نقل و انتقاد اين كتب اين است كه به امت اسلام اعلام خطر كنيم و آنان را بيدار نماييم كه اين كتابها بزرگترين خطر را براى جامعه اسلامى به وجود مى‏آورد، زيرا وحدت اسلامى را متزلزل مى‏كند، صفوف مسلمين را مى‏پراكند، هيچ عاملى بيش از اين كتب صفوف مسلمين را از هم نمى‏پاشد و وحدتشان را از بين نمى‏برد و رشته اخوّت اسلامى را پاره نمى‏كند.


علامه امينى در مقدمه جلد پنجم تحت عنوان «نظرية كريمة» به مناسبت يكى از تقديرنامه‏هايى كه از مصر درباره‏ الغدير رسيده است، نظر خود را در اين موضوع كاملًا روشن مى‏كنند و جاى هيچ ترديدى باقى نمى‏گذارند، مى‏گويند:


عقايد و آراء درباره مذاهب آزاد است و هرگز رشته اخوّت اسلامى را كه قرآن كريم با جمله‏ انَّمَا الْمُؤْمِنونَ اخْوَةٌ بدان تصريح كرده پاره نمى‏كند، هرچند كار مباحثه علمى و مجادله كلامى و مذهبى به اوج خود برسد.سيره سلف و در رأس آنها صحابه و تابعين همين بوده است.


ما مؤلفان و نويسندگان در اقطار و اكناف جهان اسلام، با همه اختلافى كه در اصول و فروع با يكديگر داريم، يك جامع مشترك داريم و آن ايمان به خدا و پيامبر خداست. در كالبد همه ما يك روح و يك عاطفه حكمفرماست و آن روح اسلام و كلمه اخلاص است. ما مؤلفان اسلامى همه در زير پرچم حق زندگى مى‏كنيم و تحت قيادت قرآن و رسالت نبىّ اكرم انجام وظيفه مى‏نماييم. پيام همه ما اين است كه: انَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلامُ‏ و شعار همه ما لا اله الّا اللَّه و محمّدٌ رسولُ اللَّه‏ است. آرى ما حزب خدا و حاميان دين او هستيم.


علامه امينى در مقدمه جلد هشتم تحت عنوان «الغدير يوحّد الصفوف فى الملأ الاسلامى» مستقيماً وارد بحث نقش‏ الغدير در وحدت اسلامى مى‏شوند. معظم‏له در اين بحث، اتهامات كسانى را كه مى‏گويند الغدير موجب تفرقه بيشتر مسلمين مى‏شود، سخت رد مى‏كنند، و ثابت مى‏كنند كه برعكس، الغدير بسيارى از سوء تفاهمات را از بين مى‏برد و موجب نزديكتر شدن مسلمين به يكديگر مى‏گردد.


آنگاه اعترافات دانشمندان اسلامى غير شيعه را دراين‏باره شاهد مى‏آورند و در پايان، نامه شيخ محمّد سعيد دحدوح را به همين مناسبت نقل مى‏كنند. ما براى پرهيز از اطاله بيشتر، از نقل و ترجمه تمام گفتار علامه امينى تحت عنوان بالا كه همه در توضيح نقش مثبت‏ الغدير در وحدت اسلامى است صرف‏نظر مى‏كنيم، زيرا آنچه نقل كرديم براى اثبات مقصود كافى است.


نقش مثبت‏ الغدير در وحدت اسلامى از اين نظر است كه :

اولًا منطق مستدل شيعه را روشن مى‏كند، و ثابت مى‏كند كه گرايش در حدود صد ميليون مسلمان به تشيع- برخلاف تبليغات زهرآگين عده‏اى- مولود جريانهاى سياسى يا نژادى و غيره نبوده است، بلكه يك منطق قوى متكى به قرآن و سنت موجب اين گرايش شده است. ثانياً ثابت مى‏كند كه پاره‏اى اتهامات به شيعه- كه سبب فاصله گرفتن مسلمانان ديگر از شيعه شده است- از قبيل اينكه شيعه غير مسلمان را بر مسلمانِ غير شيعه ترجيح مى‏دهد و از شكست مسلمانان غير شيعه از غير مسلمان شادمان مى‏گردد، و از قبيل اينكه شيعه به جاى حج به زيارت ائمه مى‏رود، يا در نماز چنين مى‏كند و در ازدواج موقت چنان، بكلى بى‏اساس و دروغ است.

ثالثاً شخص شخيص امير المؤمنين على عليه السلام را كه مظلوم‏ترين و مجهول‏القدرترين شخصيت بزرگ اسلامى است و مى‏تواند مقتداى عموم مسلمين واقع شود، و همچنين ذرّيّه اطهارش را به جهان اسلام معرفى مى‏كند.


برداشت ديگران از «الغدير»

برداشت بسيارى از دانشمندان بى‏غرض مسلمان غير شيعه از الغدير همين است كه ما گفتيم. محمّد عبد الغنى حسن مصرى در تقريظ خود بر الغدير كه در مقدمه جلد اول، چاپ دوم، چاپ شده است مى‏گويد:

از خداوند مسئلت مى‏كنم كه بركه آب زلال شما را سبب صلح و صفا ميان دو برادر شيعه و سنى قرار دهد كه دست به دست هم داده، بناى امت اسلامى را بسازند.


عادل غضبان، مدير مجله مصرى «الكتاب»- در مقدمه جلد سوم- مى‏گويد: اين كتاب، منطق شيعه را روشن مى‏كند و اهل سنت مى‏توانند به وسيله اين كتاب، شيعه را به طور صحيح بشناسند. شناسايى صحيح شيعه سبب مى‏شود كه آراء شيعه و سنى به يكديگر نزديك شود و مجموعاً صف واحدى تشكيل دهند.


دكتر محمّد غلاب، استاد فلسفه در دانشكده «اصول دين» جامع ازهر، در تقريظى كه بر الغدير نوشته و در مقدمه جلد چهارم چاپ شده مى‏گويد: كتاب شما در وقت بسيار مناسبى به دستم رسيد، زيرا اكنون مشغول جمع‏آورى و تأليف كتابى درباره زندگى مسلمين از جوانب مختلف هستم، لهذا خيلى مايلم كه اطلاعات صحيحى درباره شيعه اماميه داشته باشم.كتاب شما به من كمك خواهد كرد و من ديگر مانند ديگران درباره شيعه اشتباه نخواهم كرد.


دكتر عبد الرحمن كيالى حلبى در تقريظ خود كه در مقدمه جلد چهارم‏ الغدير چاپ شده، پس از اشاره به انحطاط مسلمين در عصر حاضر، و اينكه چه عواملى مى‏تواند مسلمين را نجات دهد، و پس از اشاره به اينكه شناخت صحيح وصىّ پيغمبر اكرم يكى از آن عوامل است، مى‏گويد:


كتاب‏ الغدير و محتويات غنى آن، چيزى است كه سزاوار است هر مسلمانى از آن آگاهى يابد، تا دانسته شود چگونه مورخان كوتاهى كرده‏اند و حقيقت كجاست. ما به اين وسيله بايد گذشته را جبران كنيم و با كوشش در راه اتحاد مسلمين به اجر و ثواب نايل گرديم.

آرى آن بود وجهه نظر علامه امينى درباره مسئله مهم اجتماعى عصر ما، و اين است عكس‏ العمل نيكوى آن در جهان اسلام. رضوان اللَّه عليه.


پانویس

  1. (نحل :‌ 125)
  2. (نامه 62 از نامه‏ هاى‏ نهج البلاغه‏)
  3. نهج البلاغه خطبه 72.


منبع

مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(«الغدير» و وحدت اسلامى(شش مقاله)) ؛ ج‏25 ؛ ص35-26-