واصل بن عطا: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۱: خط ۲۱:
|-
|-
|درگذشت
|درگذشت
|ابتدا زمان وفات و سپس مکان
|سال دویست و سى و یک
|-
|-
|استادان
|استادان
خط ۶۲: خط ۶۲:


دوران زندگانی واصل مصادف با نه تن از [[خلفای اموی]] بود و از خلافت [[عبدالملک بن مروان]] تا پایان خلافت [[مروان بن حمار]]، آخرین خلیفه‌ی اموی به سال 132ق را دربرمی‌گیرد<ref>مروج‌الذهب،ج‌3،ص: 89 - 233.</ref>. واصل و معتزلیان پس از وی همواره در مجامع علمی [[معتزله]] از شرایط سیاسی عصر [[بنی‌امیه]] به شدّت انتقاد می‌کردند و همواره در آرزوی اضمحلال این خاندان و اصلاح اوضاع سیاسی – اجتماعی مسلمانان بودند<ref>مقاتل‌الطالبیین،ص:257 به بعد؛ ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص: 8.</ref>. چنان که واصل بر شایستگی محمد نفس زکیه برای قیام و اصلاح امور اذعان داشت و با وی [[بیعت]] نمود<ref> مقاتل‌الطالبیین، همان.</ref>.
دوران زندگانی واصل مصادف با نه تن از [[خلفای اموی]] بود و از خلافت [[عبدالملک بن مروان]] تا پایان خلافت [[مروان بن حمار]]، آخرین خلیفه‌ی اموی به سال 132ق را دربرمی‌گیرد<ref>مروج‌الذهب،ج‌3،ص: 89 - 233.</ref>. واصل و معتزلیان پس از وی همواره در مجامع علمی [[معتزله]] از شرایط سیاسی عصر [[بنی‌امیه]] به شدّت انتقاد می‌کردند و همواره در آرزوی اضمحلال این خاندان و اصلاح اوضاع سیاسی – اجتماعی مسلمانان بودند<ref>مقاتل‌الطالبیین،ص:257 به بعد؛ ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص: 8.</ref>. چنان که واصل بر شایستگی محمد نفس زکیه برای قیام و اصلاح امور اذعان داشت و با وی [[بیعت]] نمود<ref> مقاتل‌الطالبیین، همان.</ref>.
=زهد و پارسایی واصل=
واصل در زهد و پارسایی نیز سرآمد معاصران خویش بود. عمرو بن عبید درباره‌ی وی گفته‌است: بیست سال در مصاحبت واصل بودم، امّا هرگز از وی گناهی ندیدم<ref> ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص: 31.</ref>.
گویند عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز، والی بصره، پس از شنیدن خطبه‌ی معروف واصل هدیه‌ای به وی داد؛ امّا او نپذیرفت. مقدار آن را دو برابر کرد. باز هم نپذیرفت و از والی خواست تا آن را برای احداث نهری در شهر هزینه کند<ref>فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص: 238.</ref>.
به روایت قاضی عبدالجبار، عبدالله بن عمر بن عبد‌العزیز هزار درهم برای نفقه‌ی خانواده‌اش به او بخشید، امّا او نپذیرفت. وی حتی ارثیه‌ی پدرش را که بیست هزار درهم بود پشت در خانه‌اش نهاد تا نیازمندان به قدر نیاز از آن بهره‌مند شوند<ref>همان، صص 238 - 239.</ref>. واصل سرانجام در سال دویست و سى و یک درگذشت<ref>مروج‌الذهب،ج‌4،ص:22؛الأعلام،ج‌8،ص:108.</ref>.


=پانویس=
=پانویس=

نسخهٔ ‏۱۰ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۲

÷

Ambox clock.svg


نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در

واصل بن عطا
نام واصل بن عطا
القاب و سایر نام‌ها غزّال
زاده سال 80 هجری (699 یا 700 م) در مدینه
درگذشت سال دویست و سى و یک
استادان ؟؟؟
شاگردان ؟؟؟
آثار ؟؟؟
دین و مذهب به عنوان نمونه: اسلام، تشیع و یا تسنن
فعالیت‌ها ؟؟؟

واصل بن عطاء، متکلم سده دوم هجری و مؤسس مکتب کلامی معتزله در اسلام است. واصل بن عطا در مدینه طیبه به دنیا آمد. عصر خردگرایی در اسلام با معتزله شروع شد و واصل بن عطاء و امثال عمر بن عبید در آن نقش زیادی داشتند. نخست در همان شهر پیش پسران محمد حنفیه، فرزند امیرالمؤمنین، علی(ع) درس خواند، بعد به بصره رفت و به جمع شاگردان حسن بصری پیوست.

نام و شهرت

ابو حذیفه واصل بن عطا مؤسس مکتب اعتزال[۱] معروف به غزّال به سال 80 هجری (699 یا 700 م) در مدینه متولد شد[۲]. دلایل بسیاری برای شهرت وی به عزّال بیان کرده‌اند. از جمله آن که وی پیشه‌ی پشم‌فروشی، ریسندگی یا ریسمان فروشی داشته[۳]، یا به دلیل مجالست و ملازمت با دوستش، ابوعبدالله غزّال[۴]، یا از آن رو که برای پیدا کردن زنان بی‌بضاعت و دستگیری از آنان با غزّلسرایان همنشینی می‌کرد، بدین لقب مشهور شده است[۵]. او را برده‌ی بنی‌ضبّه (سوسمار)، برده‌ی بنی‌مخزوم یا برده بنی‌هاشم[۶] و بر اساس تحقیقات اخیر از نژاد غیر عرب و به احتمال بسیار ایرانی دانسته‌اند[۷].

واصل از تابعین بود و نخست در زادگاهش، مدینه، در محضر فرزندان محمد حنیفه، ابوهاشم و حسن به کسب دانش پرداخته است[۸].

او سپس به بصره رفت، که در آن زمان کانون عقاید و افکار گوناگون اسلامی و غیراسلامی بود و حدود چهار سال نزد حسن بصری که خود از بزرگان تابعین بود، در مسجد جامع بصره، علم آموخت[۹] و با شخصیّت‌هایی چون جهم بن صفوان و بشار بن برد[۱۰]، آشنا شد. سپس واصل با خواهر عمرو بن عبید[۱۱] ازدواج کرد[۱۲].

گویند واصل قادر به تلفظ حرف «راء» نبود. امّا او با چیره‌دستی شگفت‌انگیزی در مناظرات و جلسات بحث و درس از به کار بردن این حرف دوری می‌گزید و برای آن کلمه جایگزینی می‌یافت، بی آن که مخاطبین بر این قضیه آگاه شوند. و این نهایت قدرت او بر بلاغت بود. ابن خلکان نمونه‌هایی از این گونه را آورده است[۱۳].

وی در سخنوری نیز سرآمد روزگار خویش بود. چنان که نزد والی عراق، عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز فی البداهه به ایراد سخن پرداخت. حال آن که دیگر شاعران و سخنوران برای سخن سرایی خود را به رنج سختی افکنده بودند. بشار در این باره به برتری واصل بر افرادی چون خالد بن صفوان، شبیب بن شیبه و فضل بن عیسی اشاره کرده و او را نزد والی عراق ستود[۱۴].

علم واصل

معاصران واصل بر علم و آگاهی و برتری وی بر در دانش و تقوا گواهی داده‌اند. نقل است که از ام یوسف زوجه واصل درباره‌ی برتری علمی واصل و عمرو بن عبید (برادر ام یوسف) پرسش نمودند، وی پاسخ داد: فاصله میان آن دو چون فاصله میان زمین و آسمان است. عمرو بن عبید خود نیز بر این برتری صحه گذارده و او را ستوده است[۱۵].

واصل و بنی‌امیّه

دوران زندگانی واصل مصادف با نه تن از خلفای اموی بود و از خلافت عبدالملک بن مروان تا پایان خلافت مروان بن حمار، آخرین خلیفه‌ی اموی به سال 132ق را دربرمی‌گیرد[۱۶]. واصل و معتزلیان پس از وی همواره در مجامع علمی معتزله از شرایط سیاسی عصر بنی‌امیه به شدّت انتقاد می‌کردند و همواره در آرزوی اضمحلال این خاندان و اصلاح اوضاع سیاسی – اجتماعی مسلمانان بودند[۱۷]. چنان که واصل بر شایستگی محمد نفس زکیه برای قیام و اصلاح امور اذعان داشت و با وی بیعت نمود[۱۸].

زهد و پارسایی واصل

واصل در زهد و پارسایی نیز سرآمد معاصران خویش بود. عمرو بن عبید درباره‌ی وی گفته‌است: بیست سال در مصاحبت واصل بودم، امّا هرگز از وی گناهی ندیدم[۱۹].

گویند عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز، والی بصره، پس از شنیدن خطبه‌ی معروف واصل هدیه‌ای به وی داد؛ امّا او نپذیرفت. مقدار آن را دو برابر کرد. باز هم نپذیرفت و از والی خواست تا آن را برای احداث نهری در شهر هزینه کند[۲۰].

به روایت قاضی عبدالجبار، عبدالله بن عمر بن عبد‌العزیز هزار درهم برای نفقه‌ی خانواده‌اش به او بخشید، امّا او نپذیرفت. وی حتی ارثیه‌ی پدرش را که بیست هزار درهم بود پشت در خانه‌اش نهاد تا نیازمندان به قدر نیاز از آن بهره‌مند شوند[۲۱]. واصل سرانجام در سال دویست و سى و یک درگذشت[۲۲].

پانویس

  1. المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409.، ج‌4،ص:22.
  2. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن احمد، الملل و النحل، تحقیق احمد فهیمی محمد ، بیروت - لبنان دارالکتب العلمبه،ا، ج1، پاورقی ص: 40؛ ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1412/1992،ج‌7،ص:292 قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تونس، چاپ فؤاد سید، بی تا، ص: 64.
  3. .ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، بیروت ، بی نا، 1380ق/ 1961م، ص: 28 - 29؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408/1988، ج‌1،ص:603
  4. ابن مرتضی، همان.
  5. مبرّد، محمد بن یزید،الکامل فی لغت و الادب، مصر، 1356ق/ 1937م، ج3، ص: 922.
  6. المنتظم، ج‌7،ص:292، الزرکلى، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989، ،ج‌8،ص:108
  7. همایی، جلال الدین، غزالی نامه، تهران، بی نا، 1342ق، ص: 57.
  8. قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تونس، چاپ فؤاد سید، بی تا، ص: 235.
  9. همان.
  10. شاعر نابیناى ایرانی الاصل دوران اموی و عباسى و یکى از نوابغ شعر عرب که در سال 167 هجرى به اتهام کفر و الحاد کشته شد. ر.ک. ذهبی، تاریخ‌الإسلام،ج‌10،ص:87 – 92؛ تاریخ‌ابن‌خلدون،ج‌1،ص:801 .
  11. عمرو بن عبید از بزرگان معتزله که پس از واصل رئیس این فرقه شد. وی از موافقان نظریّات واصل بود و نظریه‌ی جدیدی بیان نکرد.ر.ک. جار الله، زهدی حسن ، المعتزله، قاهره، منشورات النّادی العربی فی یافا، 1366ق، مطبعة مصر شرکة مساهمة مصریة، ص: 114.
  12. الذهبى، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، 1413/1993.ج‌9،ص:241؛ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص:‌235.
  13. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، بیروت، بی نا، بی تا، ج6، ص: 7 - 8.
  14. 0البلاذرى،انساب الأشراف، تحقیق محمد حمید الله، مصر، دار المعارف، 1959.، ج‌8،ص:239
  15. قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، 236.
  16. مروج‌الذهب،ج‌3،ص: 89 - 233.
  17. مقاتل‌الطالبیین،ص:257 به بعد؛ ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص: 8.
  18. مقاتل‌الطالبیین، همان.
  19. ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ص: 31.
  20. فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص: 238.
  21. همان، صص 238 - 239.
  22. مروج‌الذهب،ج‌4،ص:22؛الأعلام،ج‌8،ص:108.