نقد و بررسی دیدگاه جریان‌های تکفیری در انکار شفاعت (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'انسانها' به 'انسان‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقاله‌ها')
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۳: خط ۳:
== نقد و بررسی دیدگاه جریان‌های تکفیری در انکار شفاعت ==
== نقد و بررسی دیدگاه جریان‌های تکفیری در انکار شفاعت ==
   
   
يكي از مباني مهم اعتقادي وهابيت و جریان‌هاي تكفيري انكار شفاعت است. اينان معتقدند :‌ شفاعت با توحيد عبادت منافات داشته و اعتقاد به آن نوعى شرك است.
یکی از مبانی مهم اعتقادی وهابیت و جریان‌های تکفیری انکار شفاعت است. اینان معتقدند :‌ شفاعت با توحید عبادت منافات داشته و اعتقاد به آن نوعی شرک است.
    
    
== اصول و مباني جریان‌های و شخصيت هاي تكفيري و وهابيت در انكار شفاعت ==  
== اصول و مبانی جریان‌های و شخصیت‌های تکفیری و وهابیت در انکار شفاعت ==  


مهمترین مبانی جریان‌های تکفیری در مساله شفاعت عبارتند از:  
مهمترین مبانی جریان‌های تکفیری در مساله شفاعت عبارتند از:  


1.درخواست شفاعت از غير خداوند شرک است <ref>كشف الشبهات عن التوحيد ص 6</ref>
1.درخواست شفاعت از غیر خداوند شرک است <ref>كشف الشبهات عن التوحيد ص 6</ref>


2.شرک مشرکین بجهت طلب شفاعت از بت ها بود. <ref>كشف الشبهات عن التوحيد ص 7وص37-39</ref>
2.شرک مشرکین بجهت طلب شفاعت از بت‌ها بود. <ref>كشف الشبهات عن التوحيد ص 7وص37-39</ref>


3.درخواست حاجت از غیر خدا در اموري كه غير خداوند قادر بدان نيست حرام است <ref>همان ص 7-8وص37-39</ref>
3.درخواست حاجت از غیر خدا در اموری که غیر خداوند قادر بدان نیست حرام است <ref>همان ص 7-8وص37-39</ref>


4. حق شفاعت مختص خدا است <ref>همان 7-10</ref>
4. حق شفاعت مختص خدا است <ref>همان 7-10</ref>


ابن تیمیه می‌گوید:  
ابن تیمیه می‌‌‌گوید:  


اگر کسی از پیامبر به جهت تقربش به خداوند بخواهد تا در قیامت شفیع او باشد، عمل او همانند اعمال مشرکین خواهد بود. <ref>مجموعه الفتاوي</ref>
اگر کسی از پیامبر به جهت تقربش به خداوند بخواهد تا در قیامت شفیع او باشد، عمل او همانند اعمال مشرکین خواهد بود. <ref>مجموعه الفتاوي</ref>
   
   
محمد بن عبدالوهاب در كتاب ديوان النهضه در نفی مشروعيت طلب شفاعت از صالحين مي نويسد:‌
محمد بن عبدالوهاب در کتاب دیوان النهضه در نفی مشروعیت طلب شفاعت از صالحین می‌‌‌نویسد:‌


طلب شفاعت از صالحين خلاف قرآن است چون قرآن فرموده است :‌قل لله الشفاعه جميعا و من ذالذي يشفع الا باذنه
طلب شفاعت از صالحین خلاف قرآن است چون قرآن فرموده است :‌قل لله الشفاعه جمیعا و من ذالذی یشفع الا باذنه


از طرفی در قرآن کریم آمده است كه شفاعت كساني قبول مي گردد كه خداوند از آنها راضي باشد كه آنها هم اهل توحيد هستند :‌ ولايشفعون الا لمن ارتضي وبر اساس آيه شريفه «ومن يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه» خداوند فقط از كساني راضي است كه اهل توحيد باشند.
از طرفی در قرآن کریم آمده است که شفاعت کسانی قبول می‌‌‌گردد که خداوند از آنها راضی باشد که آنها هم اهل توحید هستند :‌ ولایشفعون الا لمن ارتضی وبر اساس آیه شریفه «ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه» خداوند فقط از کسانی راضی است که اهل توحید باشند.


از اينرو بايد طلب شفاعت از پيامبر به اين صورت نمود كه :‌ اللهم لاتحرمني شفاعته اللهم شفعه في
از اینرو باید طلب شفاعت از پیامبر به این صورت نمود که :‌ اللهم لاتحرمنی شفاعته اللهم شفعه فی


ايشان ادامه ميدهد :‌ اگر كسي گفت كه به پيامبر حق شفاعت داده شده و من از او مي خواهم كه مرا شفاعت كند پاسخ اين است كه خداوند فرموده :‌ فلا تدعوا مع الله احدا
ایشان ادامه می‌‌دهد :‌ اگر کسی گفت که به پیامبر حق شفاعت داده شده و من از او می‌‌خواهم که مرا شفاعت کند پاسخ این است که خداوند فرموده :‌ فلا تدعوا مع الله احدا


بعلاوه وقتی خداوند به ملائكه و برخی از بندگانش هم حق شفاعت داده است آيا مي توان گفت كه حال كه خداوند به آنان حق شفاعت داده پس من از آنان طلب شفاعت كنم. <ref>ديوان النهضه محمدبن عبدالوهاب ص8-9</ref>  
بعلاوه وقتی خداوند به ملائکه و برخی از بندگانش هم حق شفاعت داده است آیا می‌‌‌توان گفت که حال که خداوند به آنان حق شفاعت داده پس من از آنان طلب شفاعت کنم. <ref>ديوان النهضه محمدبن عبدالوهاب ص8-9</ref>  


در رساله" القواعد الاربع " محمدبن عبدالوهاب نيز آمده است:
در رساله" القواعد الاربع " محمدبن عبدالوهاب نیز آمده است:


رهايى از شرك تنها با شناخت چهار قاعده ممكن خواهد بود:
رهایی از شرک تنها با شناخت چهار قاعده ممکن خواهد بود:


1- كفارى كه پيامبر ص با آنها نبرد كرد اقرار داشتند به اينكه: خداوند خالق و رازق و تدبير كننده جهان هستى است چنان كه قرآن مى‏گويد:" قل من يرزقكم من السماء و الأرض‏ ... و من يدبر الأمر فسيقولون الله‏": (سوره يونس آيه 31) ولى اين اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.
1- کفاری که پیامبر ص با آنها نبرد کرد اقرار داشتند به اینکه: خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستی است چنان که قرآن می‌‌‏گوید:" قل من یرزقکم من السماء و الأرض‏ ... و من یدبر الأمر فسیقولون الله‏": (سوره یونس آیه 31) ولی این اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.


2- آنها مى‏گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت مى‏باشد،" و يقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله‏": (يونس- 18).
2- آنها می‌‏گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت می‌‏باشد،" و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله‏": (یونس- 18).


3- پيامبر ص تمام كسانى را كه عبادت غير خدا مى‏كردند محكوم ساخت، اعم از آنها كه فرشتگان و انبياء و صالحين را عبادت مى‏كردند يا آنها كه اشجار و احجار و خورشيد و ماه را مى‏پرستيدند و هيچگونه تفاوتى در ميان آنها قائل نشد.
3- پیامبر ص تمام کسانی را که عبادت غیر خدا می‌‏کردند محکوم ساخت، اعم از آنها که فرشتگان و انبیاء و صالحین را عبادت می‌‏کردند یا آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را می‌‏پرستیدند و هیچگونه تفاوتی در میان آنها قائل نشد.


4- مشركان عصر ما در مسير شرك از مشركان زمان جاهليت بدترند!، زيرا آنها به هنگام آرامش، عبادت بتها مى‏كردند ولى در شدت و سختى به مقتضاى" فإذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين‏": (سوره عنكبوت: 65) تنها خدا را مى‏خواندند، ولى مشركان زمان ما در حالت آرامش و سختى هر دو متوسل به غير خدا مى‏شوند"! <ref>القواعد الاربع ص1-3:‌ القاعدة الأولى: أن تعلم أنّ الكفّار الذين قاتلهم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - يُقِرُّون بأنّ الله تعالى هو الخالِق المدبِّر، وأنّ ذلك لم يُدْخِلْهم في الإسلام، والدليل: قوله تعالى?قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنْ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنْ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنْ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ?[يونس:31]. القاعدة الثانية: أنّهم يقولون: ما دعوناهم وتوجّهنا إليهم إلا لطلب القُرْبة والشفاعة، فدليل القُربة قوله تعالى ?وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ?[الزمر:3]. ودليل الشفاعة قوله تعالى: ?وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ?[يونس:18]، والشفاعة شفاعتان: شفاعة منفيّة وشفاعة مثبَتة:فالشفاعة المنفيّة ما كانت تٌطلب من غير الله فيما لا يقدر عليه إلاّ الله، والدليل: قوله تعالى ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمْ الظَّالِمُونَ?[البقرة:254]. والشفاعة المثبَتة هي: التي تُطلب من الله، والشّافع مُكْرَمٌ بالشفاعة، والمشفوع له: من رضيَ اللهُ قوله وعمله بعد الإذن كما قال تعالى: ?مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ?[البقرة:255]. القاعدة الثالثة: أنّ النبي - صلى الله عليه وسلم - ظهر على أُناسٍ متفرّقين في عباداتهم منهم مَن يعبُد الملائكة، ومنهم من يعبد الأنبياء والصالحين، ومنهم من يعبد الأحجار والأشجار، ومنهم مَن يعبد الشمس والقمر، وقاتلهم رسول الله - صلى الله عليه وسلم - ولم يفرِّق بينهم، والدليل قوله تعالى: ?وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ?[البقرة:193]. ودليل الشمس والقمر قوله تعالى: ?وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ?[فصلت:37]. القاعدة الرابعة: أنّ مشركي زماننا أغلظ شركًا من الأوّلين، لأنّ الأوّلين يُشركون في الرخاء ويُخلصون في الشدّة،</ref>  
4- مشرکان عصر ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیت بدترند!، زیرا آنها به هنگام آرامش، عبادت بتها می‌‏کردند ولی در شدت و سختی به مقتضای" فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین‏": (سوره عنکبوت: 65) تنها خدا را می‌‏خواندند، ولی مشرکان زمان ما در حالت آرامش و سختی هر دو متوسل به غیر خدا می‌‏شوند"! <ref>القواعد الاربع ص1-3:‌ القاعدة الأولی: أن تعلم أنّ الكفّار الذين قاتلهم رسول الله - صلی الله عليه وسلم - يُقِرُّون بأنّ الله تعالی هو الخالِق المدبِّر، وأنّ ذلك لم يُدْخِلْهم في الإسلام، والدليل: قوله تعالی?قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنْ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنْ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنْ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ?[يونس:31]. القاعدة الثانية: أنّهم يقولون: ما دعوناهم وتوجّهنا إليهم إلا لطلب القُرْبة والشفاعة، فدليل القُربة قوله تعالی ?وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ?[الزمر:3]. ودليل الشفاعة قوله تعالی: ?وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ?[يونس:18]، والشفاعة شفاعتان: شفاعة منفيّة وشفاعة مثبَتة:فالشفاعة المنفيّة ما كانت تٌطلب من غير الله فيما لا يقدر عليه إلاّ الله، والدليل: قوله تعالی ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمْ الظَّالِمُونَ?[البقرة:254]. والشفاعة المثبَتة هي: التي تُطلب من الله، والشّافع مُكْرَمٌ بالشفاعة، والمشفوع له: من رضيَ اللهُ قوله وعمله بعد الإذن كما قال تعالی: ?مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ?[البقرة:255]. القاعدة الثالثة: أنّ النبي - صلی الله عليه وسلم - ظهر علی أُناسٍ متفرّقين في عباداتهم منهم مَن يعبُد الملائكة، ومنهم من يعبد الأنبياء والصالحين، ومنهم من يعبد الأحجار والأشجار، ومنهم مَن يعبد الشمس والقمر، وقاتلهم رسول الله - صلی الله عليه وسلم - ولم يفرِّق بينهم، والدليل قوله تعالی: ?وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ?[البقرة:193]. ودليل الشمس والقمر قوله تعالی: ?وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ?[فصلت:37]. القاعدة الرابعة: أنّ مشركي زماننا أغلظ شركًا من الأوّلين، لأنّ الأوّلين يُشركون في الرخاء ويُخلصون في الشدّة،</ref>  


از شيخ سليمان ‌بن ‌لحمان در كتاب «الهديهْ السنيهْ» نقل شده است: «كتاب و سنت گواهى بر اين مى‏دهند كه هركس فرشتگان و انبيا يا افرادی نظیر ابن‌عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطۀ ميان خود و خدا قرار بدهد كه در پيشگاه خدا براى او شفاعت كنند، به‌خاطر اينكه آنها مقرب درگاه خدا هستند، همان‌طور كه در نزد سلاطين شفاعت مى‏كنند، چنين كسانى كافر و مشرک‌اند و خون و مال آنها مباح است؛ اگرچه «اشهد ان لا اله الا اللَّه و‌اشهد ان محمداً رسول اللَّه» بگويند و اگر چه نماز اهل نماز و روزه باشند. <ref>تفسير نمونه ج‏1 ص 240- 242 به نقل از :‌ الهديهْ السنيهْ ص66؛ به نقل از البراهين الجليهًْ، ص83</ref>
از شیخ سلیمان ‌بن ‌لحمان در کتاب «الهدیهْ السنیهْ» نقل شده است: «کتاب و سنت گواهی بر این می‌‏دهند که هرکس فرشتگان و انبیا یا افرادی نظیر ابن‌عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطۀ میان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا برای او شفاعت کنند، به‌خاطر اینکه آنها مقرب درگاه خدا هستند، همان‌طور که در نزد سلاطین شفاعت می‌‏کنند، چنین کسانی کافر و مشرک‌اند و خون و مال آنها مباح است؛ اگرچه «اشهد ان لا اله الا اللَّه و‌اشهد ان محمداً رسول اللَّه» بگویند و اگر‌چه نماز اهل نماز و روزه باشند. <ref>تفسير نمونه ج‏1 ص 240- 242 به نقل از :‌ الهديهْ السنيهْ ص66؛ به نقل از البراهين الجليهًْ، ص83</ref>


== نقد و بررسی شهيد مطهري به ديدگاه جریان‌های تکفیری در انکار شفاعت ==  
== نقد و بررسی شهید مطهری به دیدگاه جریان‌های تکفیری در انکار شفاعت ==  
   
   
=== شفاعت جزئی از قوانین هستی در نظام تکوین و تشریع ===
=== شفاعت جزئی از قوانین هستی در نظام تکوین و تشریع ===


ايشان نخست به تبيين شفاعت از منظر دين پرداخته و آنرا جزئي از قانون الهي و نظام اسباب و مسببات مي داند.  
ایشان نخست به تبیین شفاعت از منظر دین پرداخته و آنرا جزئی از قانون الهی و نظام اسباب و مسببات می‌‌داند.  


ايشان تحت عنوان شفاعت مغفرت‏ می‌گوید:
ایشان تحت عنوان شفاعت مغفرت‏ می‌‌گوید:


دومين نوع شفاعت <ref>قسم نخست شفاعت تحت عنوان شفاعت رهبری در مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى؛ ج‏1 ص 250ببعد مطرح گردیده است</ref>، وساطت در مغفرت و عفو و بخشيدن گناهان است. اين معناى از شفاعت است كه آماج اشكالها و ايرادهاى منتقدين و منكرين قرار گرفته است ولى با توضيحى كه...درباره آن داده مى‏شود <ref>روشن مى‏گردد كه نه تنها ايرادى بر آن وارد نيست بلكه از معارف عالى و گرانقدر اسلام‏ است و مبناى خاصى دارد كه عمق معارف اسلامى را مى‏رساند.</ref>مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى؛ ج‏1؛ ص254-255 ‏
دومین نوع شفاعت <ref>قسم نخست شفاعت تحت عنوان شفاعت رهبری در مجموعه آثار استاد شهيد مطهری؛ ج‏1 ص 250ببعد مطرح گردیده است</ref>، وساطت در مغفرت و عفو و بخشیدن گناهان است. این معنای از شفاعت است که آماج اشکالها و ایرادهای منتقدین و منکرین قرار گرفته است ولی با توضیحی که...درباره آن داده می‌‏شود <ref>روشن می‏گردد كه نه تنها ايرادی بر آن وارد نيست بلكه از معارف عالی و گرانقدر اسلام‏ است و مبنای خاصی دارد كه عمق معارف اسلامی را می‏رساند.</ref>مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ ج‏1؛ ص254-255 ‏


ايشان در ادامه به تبیین برخی از قوانین نظام هستی پرداخته و به عنوان نمونه تحت عنوان جاذبه رحمت‏ مي نويسد :‌
ایشان در ادامه به تبیین برخی از قوانین نظام هستی پرداخته و به عنوان نمونه تحت عنوان جاذبه رحمت‏ می‌‌نویسد :‌


... براى نيل به سعادت، علاوه بر جریان اعمال و گامهايى كه خود انسان برمى‏دارد، يك جریان ديگرى نيز هميشه در جهان است و آن جریان رحمت سابقه پروردگار است. در متون دينى آمده است: يا من سبقت رحمته غضبه. «اى كسى كه رحمت او بر غضبش تقدّم دارد»
... برای نیل به سعادت، علاوه بر جریان اعمال و گامهایی که خود انسان برمی‏دارد، یک جریان دیگری نیز همیشه در جهان است و آن جریان رحمت سابقه پروردگار است. در متون دینی آمده است: یا من سبقت رحمته غضبه. «ای کسی که رحمت او بر غضبش تقدّم دارد»


ایشان در تبیین قانون جاذبه و سبقت رحمت عام الهی در نظام آفرینش می‌نویسد:
ایشان در تبیین قانون جاذبه و سبقت رحمت عام الهی در نظام آفرینش می‌‌نویسد:


به هر حال اين واقعيتى است كه در نظام هستى، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگارى است و كفرها و فسقها و شرور، عارضى و غير اصيل مى‏باشند و همواره آنچه كه عارضى است به سبب جاذبه رحمت تا حدى كه ممكن است برطرف مى‏گردد.
به هر حال این واقعیتی است که در نظام هستی، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاری است و کفرها و فسقها و شرور، عارضی و غیر اصیل می‌‏باشند و همواره آنچه که عارضی است به سبب جاذبه رحمت تا حدی که ممکن است برطرف می‌‏گردد.


شهید مطهری در ادامه به ذکر شواهدی از جریان قانون مذکور پرداخته و می‌گوید:  
شهید مطهری در ادامه به ذکر شواهدی از جریان قانون مذکور پرداخته و می‌‌گوید:  


وجود امدادهاى غيبى و تأييدات رحمانى يكى از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زايل ساختن عوارض گناه يكى ديگر از شواهد تسلّط رأفت و مهربانى او بر غضب و قهر مى‏باشد.
وجود امدادهای غیبی و تأییدات رحمانی یکی از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زایل ساختن عوارض گناه یکی دیگر از شواهد تسلّط رأفت و مهربانی او بر غضب و قهر می‌‏باشد.


ايشان قانون تطهیر در نظام هستی را یکی دیگراز شواهد بر جریان سبقت رحمت دانسته و می‌گوید:  
ایشان قانون تطهیر در نظام هستی را یکی دیگراز شواهد بر جریان سبقت رحمت دانسته و می‌‌گوید:  
در نظام هستى، يكى از جلوه‏هاى رحمت الهى، نمود تطهير است. دستگاه آفرينش داراى خصيصه شستشو و تطهير است. اينكه درياها و گياهان، گاز انيدريد كربنيك هوا را مى‏گيرند و جوّ را تصفيه مى‏كنند يكى از مظاهر تطهير است. اگر هوايى كه به وسيله تنفس موجودات زنده و احتراق مواد سوختى آلوده شده است به وسيله پالايشگاه گياه و دريا پاك نمى‏شد، جوّ زمين در مدت كوتاهى صلاحيت زيستن را از دست مى‏داد؛ زيرا تنفس در آن غير ممكن مى‏گشت. تجزيه لاشه‏هاى حيواناتى كه مى‏ميرند، و همچنين تجزيه زوائدى كه از موجودات زنده دفع مى‏گردد يك نمونه ديگر از پالايش و تطهير آفرينش است.
در نظام هستی، یکی از جلوه‏های رحمت الهی، نمود تطهیر است. دستگاه آفرینش دارای خصیصه شستشو و تطهیر است. اینکه دریاها و گیاهان، گاز انیدرید کربنیک هوا را می‌‏گیرند و جوّ را تصفیه می‌‏کنند یکی از مظاهر تطهیر است. اگر هوایی که به وسیله تنفس موجودات زنده و احتراق مواد سوختی آلوده شده است به وسیله پالایشگاه گیاه و دریا پاک نمی‏شد، جوّ زمین در مدت کوتاهی صلاحیت زیستن را از دست می‌‏داد؛ زیرا تنفس در آن غیر‌ممکن می‌‏گشت. تجزیه لاشه‏های حیواناتی که می‌‏میرند، و همچنین تجزیه زوائدی که از موجودات زنده دفع می‌‏گردد یک نمونه دیگر از پالایش و تطهیر آفرینش است.


ايشان بعد از بیان جریان قانون تطهير و تصفیه در نظام تکوین به جریان این قانون در معنويات اشاره كرده و مي نويسد :‌  
ایشان بعد از بیان جریان قانون تطهیر و تصفیه در نظام تکوین به جریان این قانون در معنویات اشاره کرده و می‌‌نویسد :‌  


همينگونه كه در ماديات و قوانين عالم طبيعت، مظاهرى از تطهير و تصفيه وجود دارد، در معنويات هم مصاديقى از براى تطهير و شستشو يافت مى‏شود. مغفرت و محو عوارض سوء گناه از اين قبيل است. «مغفرت» عبارت است از شستشو دادن دلها و رو آنها - تا حدى كه قابل شستشو باشند- از عوارض و آثار گناهان.
همینگونه که در مادیات و قوانین عالم طبیعت، مظاهری از تطهیر و تصفیه وجود دارد، در معنویات هم مصادیقی از برای تطهیر و شستشو یافت می‌‏شود. مغفرت و محو عوارض سوء گناه از این قبیل است. «مغفرت» عبارت است از شستشو دادن دلها و رو آنها - تا حدی که قابل شستشو باشند- از عوارض و آثار گناهان.


البته بعضى از دلها قابليت خود را از براى پاكيزه شدن آنچنان از دست مى‏دهند كه ديگر با هيچ آبى تطهير نمى‏پذيرند. آنها گويى تبديل به عين نجاست شده‏اند. كفر و شرك نسبت به خدا وقتى كه در دل استقرار پيدا كند، دل را از قابليت تطهير خارج مى‏سازد. استقرار كفر در دل، در لسان قرآن كريم «مهر زده شدن دل» و «طبع و ختم الهى» ناميده شده است.
البته بعضی از دلها قابلیت خود را از برای پاکیزه شدن آنچنان از دست می‌‏دهند که دیگر با هیچ آبی تطهیر نمی‏پذیرند. آنها گویی تبدیل به عین نجاست شده‏اند. کفر و شرک نسبت به خدا وقتی که در دل استقرار پیدا کند، دل را از قابلیت تطهیر خارج می‌‏سازد. استقرار کفر در دل، در لسان قرآن کریم «مهر زده شدن دل» و «طبع و ختم الهی» نامیده شده است.


ايشان در تبيين جریان اصل مغفرت و رحمت در معنويات مي گويد :‌  
ایشان در تبیین جریان اصل مغفرت و رحمت در معنویات می‌‌گوید :‌  
اصل مغفرت، يك پديده استثنائى نيست، يك فرمول كلى است كه از غلبه رحمت در نظام هستى نتيجه شده است. از اينجا دانسته مى‏شود كه مغفرت الهى، عامّ است و همه موجودات را- در حدود امكان و قابليت آنها - فرا مى‏گيرد.
اصل مغفرت، یک پدیده استثنائی نیست، یک فرمول کلی است که از غلبه رحمت در نظام هستی نتیجه شده است. از اینجا دانسته می‌‏شود که مغفرت الهی، عامّ است و همه موجودات را- در حدود امکان و قابلیت آنها - فرا می‌‏گیرد.


اين اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، براى همه رستگاران مؤثر است؛ لهذا قرآن كريم مى‏فرمايد:
این اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، برای همه رستگاران مؤثر است؛ لهذا قرآن کریم می‌‏فرماید:


من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه‏: «هر كس كه در آن روز از عذاب خدا نجات يابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است». يعنى اگر رحمت نباشد، عذاب از احدى برداشته نمى‏شود.
من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه‏: «هر کس که در آن روز از عذاب خدا نجات یابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است». یعنی اگر رحمت نباشد، عذاب از احدی برداشته نمی‏شود.


ايشان در ادامه به تبيين رابطه شفاعت و مغفرت پرداخته و مي نويسد :‌
ایشان در ادامه به تبیین رابطه شفاعت و مغفرت پرداخته و می‌‌نویسد :‌


مغفرت الهى مانند هر رحمت ديگر داراى نظام و قانون است...امكان ندارد هيچيك از جریان‌هاى رحمت پروردگار بدون نظام انجام گيرد. به همين دليل مغفرت پروردگار هم بايد از طريق نفوس كمّلين و ارواح بزرگ انبياء و اولياء به گناهكاران برسد و اين لازمه نظام داشتن جهان است.
مغفرت الهی مانند هر رحمت دیگر دارای نظام و قانون است...امکان ندارد هیچیک از جریان‌های رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد. به همین دلیل مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفوس کمّلین و ارواح بزرگ انبیاء و اولیاء به گناهکاران برسد و این لازمه نظام داشتن جهان است.


ایشان در تبیین بیشتر قانون ارتباط بین رحمت مغفرت و شفاعت در معنویات می‌نویسد:  
ایشان در تبیین بیشتر قانون ارتباط بین رحمت مغفرت و شفاعت در معنویات می‌‌نویسد:  


به همان دليلى كه رحمت وحى بدون واسطه انجام نمى‏گيرد و همه مردم از جانب خدا به نبوّت برانگيخته نمى‏شوند و هيچ رحمت ديگر هم بدون واسطه واقع نمى‏شود، رحمت مغفرت هم بى‏واسطه ممكن نيست تحقق پيدا كند.<ref>مجموعه ‏آثاراستاد شهيدمطهرى، ج‏1، ص: 261-260 </ref>
به همان دلیلی که رحمت وحی بدون واسطه انجام نمی‏گیرد و همه مردم از جانب خدا به نبوّت برانگیخته نمی‏شوند و هیچ رحمت دیگر هم بدون واسطه واقع نمی‏شود، رحمت مغفرت هم بی‏واسطه ممکن نیست تحقق پیدا کند.<ref>مجموعه ‏آثاراستاد شهيدمطهری، ج‏1، ص: 261-260 </ref>


ايشان در تبیین عقلاني بودن شفاعت در نظام هستی می‌نویسد:
ایشان در تبیین عقلانی بودن شفاعت در نظام هستی می‌‌نویسد:


اگر فرضا هيچ دليل نقلى بر شفاعت در دست نبود ناچار بوديم از راه عقل و براهين قاطعى از قبيل برهان امكان اشرف و نظام داشتن هستى به آن قائل شويم.
اگر فرضا هیچ دلیل نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بودیم از راه عقل و براهین قاطعی از قبیل برهان امکان اشرف و نظام داشتن هستی به آن قائل شویم.


وقتى كسى وجود مغفرت خدا را بپذيرد، مبانى محكم عقلى، او را ناچار مى‏سازد كه بگويد جریان مغفرت بايد از مجراى يك عقل كلّى يا يك نفس كلّى يعنى عقل و نفسى كه داراى مقام ولايت كليه الهيه است صورت گيرد؛ امكان ندارد كه فيض الهى بيرون از قانون و حساب به موجودات برسد.
وقتی کسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محکم عقلی، او را ناچار می‌‏سازد که بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یک عقل کلّی یا یک نفس کلّی یعنی عقل و نفسی که دارای مقام ولایت کلیه الهیه است صورت گیرد؛ امکان ندارد که فیض الهی بیرون از قانون و حساب به موجودات برسد.


ایشان قرآن و روایات را بیانگر قوانین مذکور دانسته و می‌نویسد:  
ایشان قرآن و روایات را بیانگر قوانین مذکور دانسته و می‌‌نویسد:  


... خوشبختانه قرآن كريم ما را در اينجا نيز رهبرى فرموده است؛ با ضميمه كردن روایات اسلامى، خصوصا با توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شيعه در باب ولايت كليه رسول خدا و ائمه اطهار (عليهم السلام) و مراتب ولايت در طبقات پايين‏تر اهل ايمان رسيده است، چنين استنباط مى‏كنيم كه وسيله مغفرت تنها يك روح كلى نيست بلكه نفوس كليه و جزئيه بشرى با اختلاف مراتبى كه دارند هر كدام سهمى از شفاعت دارند و اين يكى از مهمترين معارف اسلام و قرآن است كه تنها در مذهب مقدّس شيعه به وسيله ائمه اطهار و شاگردان مكتب آنها خوب توضيح داده شده است، لهذا از افتخارات اين مذهب شمرده مى‏شود.
... خوشبختانه قرآن کریم ما را در اینجا نیز رهبری فرموده است؛ با ضمیمه کردن روایات اسلامی، خصوصا با توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شیعه در باب ولایت کلیه رسول خدا و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) و مراتب ولایت در طبقات پایین‏تر اهل ایمان رسیده است، چنین استنباط می‌‏کنیم که وسیله مغفرت تنها یک روح کلی نیست بلکه نفوس کلیه و جزئیه بشری با اختلاف مراتبی که دارند هر کدام سهمی از شفاعت دارند و این یکی از مهمترین معارف اسلام و قرآن است که تنها در مذهب مقدّس شیعه به وسیله ائمه اطهار و شاگردان مکتب آنها خوب توضیح داده شده است، لهذا از افتخارات این مذهب شمرده می‌‏شود.


ايشان در ادامه نسبت به شرايط شفاعت مي فرمايد :‌
ایشان در ادامه نسبت به شرایط شفاعت می‌‌فرماید :‌
با توجه به اينكه شفاعت همان مغفرت الهى است كه وقتى به خداوند كه منبع و صاحب خيرها و رحمتهاست نسبت داده مى‏شود با نام «مغفرت» خوانده مى‏شود و هنگامى كه به وسائط و مجارى رحمت منسوب مى‏گردد نام «شفاعت» به خود مى‏گيرد، واضح مى‏گردد كه هر شرطى براى شمول مغفرت هست براى شمول شفاعت نيز هست.
با توجه به اینکه شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمت‌هاست نسبت داده می‌‏شود با نام «مغفرت» خوانده می‌‏شود و هنگامی که به وسائط و مجاری رحمت منسوب می‌‏گردد نام «شفاعت» به خود می‌‏گیرد، واضح می‌‏گردد که هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای شمول شفاعت نیز هست.


...قرآن كريم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملين عرش چنين بيان مى‏كند:
...قرآن کریم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملین عرش چنین بیان می‌‏کند:


الّذين يحملون العرش و من حوله يسبّحون بحمد ربّهم و يؤمنون به و يستغفرون للّذين آمنوا ربّنا وسعت كلّ شى‏ء رحمة و علما فاغفر للّذين تابوا و اتّبعوا سبيلك و قهم عذاب الجحيم‏ <ref>غافر/ 7</ref>.
الّذین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربّهم و یؤمنون به و یستغفرون للّذین آمنوا ربّنا وسعت کلّ شی‏ء رحمة و علما فاغفر للّذین تابوا و اتّبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم‏ <ref>غافر/ 7</ref>.
«حاملين عرش و آنان كه در گرد عرشند به حمد و تسبيح پروردگارشان اشتغال دارند و به وى مؤمنند و براى كسانى كه ايمان دارند آمرزش مى‏طلبند كه: پروردگارا رحمت و دانش تو همه چيز را فرا گرفته است پس بيامرز آنان را كه بسوى تو باز آمده ‏اند و راه تو را پيروى نموده‏اند و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرما.»
«حاملین عرش و آنان که در گرد عرشند به حمد و تسبیح پروردگارشان اشتغال دارند و به وی مؤمنند و برای کسانی که ایمان دارند آمرزش می‌‏طلبند که: پروردگارا رحمت و دانش تو همه چیز را فرا گرفته است پس بیامرز آنان را که بسوی تو باز آمده ‏اند و راه تو را پیروی نموده‏اند و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرما.»


ایشان آیات مذکور را بیانگر وسعت رحمت الهی دانسته و می‌نویسد:  
ایشان آیات مذکور را بیانگر وسعت رحمت الهی دانسته و می‌‌نویسد:  


از اين آيه كريمه مى‏توان هم نامحدود بودن رحمت خدا را فهميد، و هم شرط اساسى لياقت براى استفاده از مغفرت را.  
از این آیه کریمه می‌‏توان هم نامحدود بودن رحمت خدا را فهمید، و هم شرط اساسی لیاقت برای استفاده از مغفرت را.  
ايشان بعد از بیان عقلانی بودن قانون شفاعت و مغفرت در نظام هستی به بررسی ديدگاه وهابيت در زمينه شفاعت پرداخته و در زمینه اندیشه شرک آلود اعراب جاهلی مي فرمايد :‌
ایشان بعد از بیان عقلانی بودن قانون شفاعت و مغفرت در نظام هستی به بررسی دیدگاه وهابیت در زمینه شفاعت پرداخته و در زمینه اندیشه شرک‌آلود اعراب جاهلی می‌‌فرماید :‌


اعراب زمان جاهليت نيز درباره بتهايى كه شريك خداوند قرار مى‏دادند ... مى‏گفتند كه آفرينش، منحصرا در دست خداست و كسى با او در اين كار شريك نيست، ولى در اداره جهان، بتها با او شركت دارند. شرك اعراب جاهليت، شرك در «خالق» نبود، شرك در «رب» بود....مشركين كه مى‏پنداشتند ربوبيت جهان بين خدا و غير خدا تقسيم شده است بر خود لازم نمى‏دانستند كه در صدد جلب رضا و خشنودى «اللّه» باشند؛ مى‏گفتند مى‏توان با قربانيها و پرستشهايى كه در برابر بتها انجام مى‏دهيم، رضايت «رب» هاى ديگر را بدست آوريم و نظر موافق آنها را جلب كنيم هر چند مخالف رضاى «اللّه» باشد؛ اگر رضايت اينها را كسب كنيم آنها خودشان بنحوى كار را در نزد «اللّه» حل مى‏كنند.
اعراب زمان جاهلیت نیز درباره بتهایی که شریک خداوند قرار می‌‏دادند ... می‌‏گفتند که آفرینش، منحصرا در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان، بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت، شرک در «خالق» نبود، شرک در «رب» بود....مشرکین که می‌‏پنداشتند ربوبیت جهان بین خدا و غیر خدا تقسیم شده است بر خود لازم نمی‏دانستند که در صدد جلب رضا و خشنودی «اللّه» باشند؛ می‌‏گفتند می‌‏توان با قربانیها و پرستشهایی که در برابر بتها انجام می‌‏دهیم، رضایت «رب»‌های دیگر را بدست آوریم و نظر موافق آنها را جلب کنیم هر چند مخالف رضای «اللّه» باشد؛ اگر رضایت اینها را کسب کنیم آنها خودشان بنحوی کار را در نزد «اللّه» حل می‌‏کنند.


ایشان در ادامه این قسمت خطر عظیم شرک ربوبی را که مشرکین بدان مبتلا بودند به مسلمانان گوشزد کرده و می‌نویسد:  
ایشان در ادامه این قسمت خطر عظیم شرک ربوبی را که مشرکین بدان مبتلا بودند به مسلمانان گوشزد کرده و می‌‌نویسد:  


اگر در ميان مسلمانان هم كسى چنين معتقد شود كه در كنار دستگاه سلطنت ربوبى، سلطنتى ديگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست دركار است، چيزى جز شرك‏ نخواهد بود. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏1، ص:258- 254</ref>
اگر در میان مسلمانان هم کسی چنین معتقد شود که در کنار دستگاه سلطنت ربوبی، سلطنتی دیگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست درکار است، چیزی جز شرک‏ نخواهد بود. <ref>مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهری، ج‏1، ص:258- 254</ref>


بنابر این شفاعت مغفرت که مورد انکار جریان‌های تکفیری از جمله وهابیت است نه تنها در نظام تشریع بلکه در نظام تکوین هم جریان داشته و مستلزم شرک در عبادت نخواهد بود.
بنابر این شفاعت مغفرت که مورد انکار جریان‌های تکفیری از جمله وهابیت است نه تنها در نظام تشریع بلکه در نظام تکوین هم جریان داشته و مستلزم شرک در عبادت نخواهد بود.
خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:
=== بازگشت همه شفاعتها به خداست ===  
=== بازگشت همه شفاعتها به خداست ===  


نكته مهم ديگري كه در بيان شهيد مطهري آمده است تبيين اصل«اختصاص شفاعت بخداوند و بازگشت همه شفاعتها به حضرت حقتعالي» مي باشد.
نکته مهم دیگری که در بیان شهید مطهری آمده است تبیین اصل«اختصاص شفاعت بخداوند و بازگشت همه شفاعتها به حضرت حقتعالی» می‌‌باشد.


ايشان در تبیین آيه شريفه قل للّه الشّفاعة جميعا <ref>زمر/ 44</ref>: «بگو شفاعت، تمامى مخصوص خداست». مى‏فرمايد:
ایشان در تبیین آیه شریفه قل للّه الشّفاعة جمیعا <ref>زمر/ 44</ref>: «بگو شفاعت، تمامی مخصوص خداست». می‌‏فرماید:


اين آيه در كمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأييد مى‏كند و در كمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا مى‏داند؛ زيرا خداست كه شفيع را، شفيع قرار مى‏دهد.  
این آیه در کمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأیید می‌‏کند و در کمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا می‌‏داند؛ زیرا خداست که شفیع را، شفیع قرار می‌‏دهد.  


آنگاه در ادامه مي گويد :‌  
آنگاه در ادامه می‌‌گوید :‌  


اين آيه ممكن است تنها ناظر به شفاعتى باشد كه در قيامت صورت مى‏گيرد وبه اصطلاح مربوط به «قوس صعودى» باشد، ممكن هم هست كه شامل مطلق واسطه‏ها و وساطتهاى رحمت باشد، يعنى شامل «قوس نزولى» هم باشد؛ به عبارت ديگر ممكن است شامل تمام نظام سببى و مسبّبى جهان باشد؛ به هر حال از آن جهت كه به شفاعت اخروى مربوط است، به اين معنى است كه مجرم بدون خواست خدا قدرت شفيع برانگيختن ندارد و شفيع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد.<ref>مجموعه ‏آثار استادشهيدمطهرى، ج‏ 1، ص: -261-262</ref>
این آیه ممکن است تنها ناظر به شفاعتی باشد که در قیامت صورت می‌‏گیرد وبه اصطلاح مربوط به «قوس صعودی» باشد، ممکن هم هست که شامل مطلق واسطه‏ها و وساطتهای رحمت باشد، یعنی شامل «قوس نزولی» هم باشد؛ به عبارت دیگر ممکن است شامل تمام نظام سببی و مسبّبی جهان باشد؛ به هر حال از آن جهت که به شفاعت اخروی مربوط است، به این معنی است که مجرم بدون خواست خدا قدرت شفیع برانگیختن ندارد و شفیع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد.<ref>مجموعه ‏آثار استادشهيدمطهری، ج‏ 1، ص: -261-262</ref>
   
   
=== فرق اساسى شفاعت واقعى و حقيقى با شفاعت باطل ===
=== فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل ===


نکته مهم دیگر در گفتار شهید مطهری تبیین فرق بين شفاعت مشروع و حقيقي از شفاعت باطل می‌باشد.
نکته مهم دیگر در گفتار شهید مطهری تبیین فرق بین شفاعت مشروع و حقیقی از شفاعت باطل می‌‌باشد.


ايشان تحت عنوان «شفاعت از آن خدا است‏» مي فرمايد :‌
ایشان تحت عنوان «شفاعت از آن خدا است‏» می‌‌فرماید :‌


فرق اساسى شفاعت واقعى و حقيقى با شفاعت باطل و نادرست در اين است كه شفاعت واقعى از خدا شروع مى‏شود و به گناهكار ختم مى‏گردد، و در شفاعت باطل عكس آن فرض شده است. در شفاعت حقيقى، مشفوع عنده، يعنى خداوند، برانگيزاننده وسيله يعنى شفيع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوع له، يعنى گناهكار، برانگيزاننده او است.
فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل و نادرست در این است که شفاعت واقعی از خدا شروع می‌‏شود و به گناهکار ختم می‌‏گردد، و در شفاعت باطل عکس آن فرض شده است. در شفاعت حقیقی، مشفوع عنده، یعنی خداوند، برانگیزاننده وسیله یعنی شفیع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوع له، یعنی گناهکار، برانگیزاننده او است.


در شفاعتهاى باطل كه نمونه آن در دنيا وجود دارد، شفيع، صفت وسيله بودن را از ناحيه مجرم كسب كرده است، زيرا او است كه وسيله را برانگيخته و به شفاعت وادار كرده است، او است كه وسيله را وسيله قرار داده است. ولى در شفاعتهاى حق كه نسبت دادن آن به انبياء و اولياء و مقرّبان درگاه الهى صحيح است، وسيله بودن شفيع از ناحيه خداست، خداست كه وسيله را وسيله قرار داده است.  
در شفاعتهای باطل که نمونه آن در دنیا وجود دارد، شفیع، صفت وسیله بودن را از ناحیه مجرم کسب کرده است، زیرا او است که وسیله را برانگیخته و به شفاعت وادار کرده است، او است که وسیله را وسیله قرار داده است. ولی در شفاعتهای حق که نسبت دادن آن به انبیاء و اولیاء و مقرّبان درگاه الهی صحیح است، وسیله بودن شفیع از ناحیه خداست، خداست که وسیله را وسیله قرار داده است.  


به عبارت ديگر: در شفاعت غلط، شفيع تحت تأثير مشفوع له (گناهكار) قرار مى‏گيرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثير شفيع قرار مى‏گيرد، ولى در شفاعت صحيح برعكس است؛ مشفوع عنده (صاحب قدرت خدا) علت مؤثر در شفيع اوست، و شفيع تحت تأثير او، و به خواست او در گناهكار مؤثر واقع مى‏شود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهكار است و در نوع صحيح ان، مشفوع عنده (خدا) است.<ref>مجموعه ‏آثاراستاد شهيدمطهرى، ج‏1، ص: -261-262 </ref>
به عبارت دیگر: در شفاعت غلط، شفیع تحت تأثیر مشفوع له (گناهکار) قرار می‌‏گیرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثیر شفیع قرار می‌‏گیرد، ولی در شفاعت صحیح برعکس است؛ مشفوع عنده (صاحب قدرت خدا) علت مؤثر در شفیع اوست، و شفیع تحت تأثیر او، و به خواست او در گناهکار مؤثر واقع می‌‏شود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهکار است و در نوع صحیح ان، مشفوع عنده (خدا) است.<ref>مجموعه ‏آثاراستاد شهيدمطهری، ج‏1، ص: -261-262 </ref>


نتیجه آنکه شفاعت مغفرت - به معنای صحیحش که مطرح گردید - طبق دیدگاه شهید مطهری از جمله قوانینی است که در نظام هستی و نظام اسباب و مسببات در امور طبیعی و معنوی جریان داشته نه تنها مستلزم شرک در عبادت نیست بلکه تطابق این دو در نظام هستی بیانگر نوعی هماهنگی بین عالم تکوین و تشریع می‌باشد.  
نتیجه آنکه شفاعت مغفرت - به معنای صحیحش که مطرح گردید - طبق دیدگاه شهید مطهری از جمله قوانینی است که در نظام هستی و نظام اسباب و مسببات در امور طبیعی و معنوی جریان داشته نه تنها مستلزم شرک در عبادت نیست بلکه تطابق این دو در نظام هستی بیانگر نوعی هماهنگی بین عالم تکوین و تشریع می‌‌باشد.  


== نقد ديدگاه وهابيت در مساله شفاعت از تفسیر نمونه ==
== نقد دیدگاه وهابیت در مساله شفاعت از تفسیر نمونه ==


در تفسير نمونه دیدگاه وهابیت مورد نقد مفصل قرار گرفته است. در بخشی از این کتاب چکیده دیدگاه وهابیت در منع شفاعت اینچنین بیان شده است :‌
در تفسیر نمونه دیدگاه وهابیت مورد نقد مفصل قرار گرفته است. در بخشی از این کتاب چکیده دیدگاه وهابیت در منع شفاعت اینچنین بیان شده است :‌


... از سخنان مؤسس اين مسلك (محمد بن عبد الوهاب) ... چنين نتيجه‏گيرى مى‏توان كرد كه آنها در نسبت دادن شرك به طرفداران شفاعت در حقيقت روى دو مطلب زياد تكيه مى‏كنند:
... از سخنان مؤسس این مسلک (محمد بن عبد الوهاب) ... چنین نتیجه‏گیری می‌‏توان کرد که آنها در نسبت دادن شرک به طرفداران شفاعت در حقیقت روی دو مطلب زیاد تکیه می‌‏کنند:


1- مقايسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبياء و صلحاء با مشركان زمان جاهليت.
1- مقایسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبیاء و صلحاء با مشرکان زمان جاهلیت.


2- نهى صريح قرآن از عبادت و پرستش غير خدا و اينكه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد: فلا تدعوا مع الله‏ احد" (سوره جن آيه 18) و اينكه تقاضاى شفاعت از غیر خداوند يك نوع عبادت است.
2- نهی صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد: فلا تدعوا مع الله‏ احد" (سوره جن آیه 18) و اینکه تقاضای شفاعت از غیر خداوند یک نوع عبادت است.


آنگاه در نقد ديدگاه مذكور آمده است :‌
آنگاه در نقد دیدگاه مذکور آمده است :‌


در قسمت اول بايد گفت كه – محمد بن عبدالوهاب - در اين مقايسه مرتكب اشتباه بزرگى شده زيرا:
در قسمت اول باید گفت که – محمد بن عبدالوهاب - در این مقایسه مرتکب اشتباه بزرگی شده زیرا:


اولا قرآن صريحا مقام شفاعت را براى جمعى از نيكان و صلحا و انبيا و فرشتگان اثبات كرده است، ... منتها آن را منوط به" اذن الهى" دانسته است، بسيار غير منطقى و مضحك است كه ما بگوئيم خدا چنين مقامى را به او داده ولى ما را از مطالبه اعمال اين موقعيت، هر چند مشروط به اذن خدا نمائيم نهى كرده است.
اولا قرآن صریحا مقام شفاعت را برای جمعی از نیکان و صلحا و انبیا و فرشتگان اثبات کرده است، ... منتها آن را منوط به" اذن الهی" دانسته است، بسیار غیر منطقی و مضحک است که ما بگوئیم خدا چنین مقامی را به او داده ولی ما را از مطالبه اعمال این موقعیت، هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم نهی کرده است.


بعلاوه قرآن مراجعه برادران يوسف را به پدر، و همچنين ياران پيامبر ص را به پيامبر و تقاضاى استغفار از وى را صريحا آورده است.
بعلاوه قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر، و همچنین یاران پیامبر ص را به پیامبر و تقاضای استغفار از وی را صریحا آورده است.


آيا اين يكى از مصاديق روشن درخواست شفاعت نيست، تقاضاى شفاعت از پيامبر ص با جمله" اشفع لنا عند الله" همان است كه برادران يوسف گفتند" يا أبانا استغفر لنا" (سوره يوسف آيه 97).
آیا این یکی از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست، تقاضای شفاعت از پیامبر ص با جمله" اشفع لنا عند الله" همان است که برادران یوسف گفتند" یا أبانا استغفر لنا" (سوره یوسف آیه 97).


چگونه چيزى را كه قرآن صريحا مجاز شمرده شرك مى‏شمرند و معتقد به آن را مشرك و خون و مال او را مباح مى‏پندارند؟! اگر اين كار شرك بود چرا يعقوب فرزندان خود را از آن نهى نكرد؟!.
چگونه چیزی را که قرآن صریحا مجاز شمرده شرک می‌‌‏شمرند و معتقد به آن را مشرک و خون و مال او را مباح می‌‌‏پندارند؟! اگر این کار شرک بود چرا یعقوب فرزندان خود را از آن نهی نکرد؟!.


ثانيا- هيچگونه شباهتى ميان" بت‌پرستان" و" خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله" نيست، زيرا بت‌پرستان، عبادت بتها مى‏كردند و آنها را شفيع مى‏دانستند در حالى كه در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مساله عبادت شفعاء به هيچوجه مطرح نيست، بلكه تنها درخواست شفاعت در پيشگاه خدا از آنها مى‏كنند و ... در خواست شفاعت هيچ ارتباطى به مساله عبادت ندارد.
ثانیا- هیچگونه شباهتی میان" بت‌پرستان" و" خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله" نیست، زیرا بت‌پرستان، عبادت بتها می‌‌‏کردند و آنها را شفیع می‌‌‏دانستند در حالی که در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مساله عبادت شفعاء به هیچوجه مطرح نیست، بلکه تنها درخواست شفاعت در پیشگاه خدا از آنها می‌‌‏کنند و ... در خواست شفاعت هیچ ارتباطی به مساله عبادت ندارد.


بت پرستان از پرستش خداى يگانه وحشت داشتند و مى‏گفتند:" أجعل الآلهة إلها واحدا ان هذا لشي‏ء عجاب‏" (سوره ص آيه 5).
بت پرستان از پرستش خدای یگانه وحشت داشتند و می‌‌‏گفتند:" أجعل الآلهة إلها واحدا ان هذا لشی‏ء عجاب‏" (سوره ص آیه 5).


بت پرستان بتها را از نظر عبادت در رديف خداوند مى‏دانستند و مى‏گفتند:" تالله ان كنا لفي ضلال مبين إذ نسويكم برب العالمين‏" (شعراء آيه 98).
بت پرستان بتها را از نظر عبادت در ردیف خداوند می‌‌‏دانستند و می‌‌‏گفتند:" تالله ان کنا لفی ضلال مبین إذ نسویکم برب العالمین‏" (شعراء آیه 98).


در این تفسیر در تبیین بیشتر نفی مقایسه اعتقاد مشرکین به تاثیر بتها در سرنوشت شان با دیدگاه معتقدین به شفاعت اولیای الهی آمده است:  
در این تفسیر در تبیین بیشتر نفی مقایسه اعتقاد مشرکین به تاثیر بتها در سرنوشت شان با دیدگاه معتقدین به شفاعت اولیای الهی آمده است:  


بت پرستان همانطور كه تواريخ به روشنى گواهى مى‏دهد اعتقاد به تاثير بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئيت تاثير براى آنها قائل بودند، در حالى كه مسلمانان معتقد به شفاعت، تمام تاثير را از خدا مى‏دانند، و براى هيچ موجودى استقلال در تاثير قائل نيستند. مقايسه اين دو با يكديگر بسيار جاهلانه و دور از منطق است.
بت پرستان همانطور که تواریخ به روشنی گواهی می‌‌‏دهد اعتقاد به تاثیر بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئیت تاثیر برای آنها قائل بودند، در حالی که مسلمانان معتقد به شفاعت، تمام تاثیر را از خدا می‌‌‏دانند، و برای هیچ موجودی استقلال در تاثیر قائل نیستند. مقایسه این دو با یکدیگر بسیار جاهلانه و دور از منطق است.


در تفسیر نمونه نسبت به نقد قسمت دوم دیدگاه وهابیت - نهى صريح قرآن از عبادت و پرستش غير خدا و اينكه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد- آمده است:  
در تفسیر نمونه نسبت به نقد قسمت دوم دیدگاه وهابیت - نهی صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد- آمده است:  


اما در مورد دوم بايد ببينيم" عبادت" چيست؟ تفسير عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش اين است كه هيچكس براى هيچكس خضوع و احترامى نكند و احدى اين نتيجه را نمى‏پذيرد.
اما در مورد دوم باید ببینیم" عبادت" چیست؟ تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش این است که هیچکس برای هیچکس خضوع و احترامی نکند و احدی این نتیجه را نمی‏پذیرد.


همچنين تفسير آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنيش اين است كه تقاضا و در خواست از هر كس شرك و بت‌پرستى باشد، اين نيز بر خلاف ضرورت عقل و دين است.
همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنیش این است که تقاضا و در خواست از هر کس شرک و بت‌پرستی باشد، این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است.


" عبادت" را به تبعيت و پيروى انسانى از انسان ديگر نيز نمى‏توان تفسير كرد، زيرا پيروى منطقى افراد از رئيس خود در سازمانها و تشكيلات اجتماعى جزء الفباى زندگى بشر است، همانطور كه پيروى از پيامبران و پيشوايان بزرگ از وظائف حتمى هر ديندارى محسوب مى‏شود.
" عبادت" را به تبعیت و پیروی انسانی از انسان دیگر نیز نمی‏توان تفسیر کرد، زیرا پیروی منطقی افراد از رئیس خود در سازمان‌ها و تشکیلات اجتماعی جزء الفبای زندگی بشر است، همانطور که پیروی از پیامبران و پیشوایان بزرگ از وظائف حتمی هر دینداری محسوب می‌‌‏شود.


بنا بر اين" عبادت" مفهومى غير از همه اينها دارد و آن آخرين حد خضوع و تواضع است كه به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسليم بى قيد و شرط" عابد" در برابر" معبود" انجام مى‏گيرد.
بنا بر این" عبادت" مفهومی غیر از همه اینها دارد و آن آخرین حد خضوع و تواضع است که به عنوان تعلق و وابستگی مطلق و تسلیم بی قید و شرط" عابد" در برابر" معبود" انجام می‌‌‏گیرد.


در ادامه نسبت به تصور انحرافی وهابیت در عبادت دانستن شفاعت شافعین آمده است:  
در ادامه نسبت به تصور انحرافی وهابیت در عبادت دانستن شفاعت شافعین آمده است:  


اين كلمه كه با واژه (عبد) ريشه مشترك دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده) روشن مى‏سازد كه در حقيقت عبادت كننده با عبادت خود نشان مى‏دهد كه در برابر معبود تسليم محض است، و سرنوشت خود را در دست او مى‏داند، اين همان چيزى است كه از لفظ عبادت در عرف و شرع فهميده مى‏شود.
این کلمه که با واژه (عبد) ریشه مشترک دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده) روشن می‌‌‏سازد که در حقیقت عبادت کننده با عبادت خود نشان می‌‌‏دهد که در برابر معبود تسلیم محض است، و سرنوشت خود را در دست او می‌‌‏داند، این همان چیزی است که از لفظ عبادت در عرف و شرع فهمیده می‌‌‏شود.


(در اينجا بايد گفت) آيا در تقاضاى شفاعت از شفيعان هيچگونه اثرى از عبادت و پرستش با اين‏ مفهوم ديده مى‏شود؟.
(در اینجا باید گفت) آیا در تقاضای شفاعت از شفیعان هیچگونه اثری از عبادت و پرستش با این‏ مفهوم دیده می‌‌‏شود؟.


در تفسیر نمونه نسبت به رد استناد وهابیها به آیه شریفه فلاتدعوا مع الله احدا در نهی از شفاعت اولیای الهی نیز آمده است:  
در تفسیر نمونه نسبت به رد استناد وهابیها به آیه شریفه فلاتدعوا مع الله احدا در نهی از شفاعت اولیای الهی نیز آمده است:  


و اما در مورد" خواندن غير خدا" كه در آیات متعددى از آن نهى شده است شك نيست كه مفهومش اين نيست كه مثلا صدا زدن و خواندن كسى به نامش و گفتن يا حسن و يا احمد ممنوع است يا شرك.
و اما در مورد" خواندن غیر خدا" که در آیات متعددی از آن نهی شده است شک نیست که مفهومش این نیست که مثلا صدا زدن و خواندن کسی به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع است یا شرک.
در اين نيز نبايد ترديد كرد كه خواندن كسى و درخواست انجام كارى كه در قدرت و توانايى او است نيز نه گناه است و نه شرك، زيرا تعاون يكى از پايه‏هاى زندگى و حيات اجتماعى است، تمام پيامبران و امامان نيز چنين كارى داشته‏اند (حتى خود وهابيان هم آن را ممنوع ندانسته ‏اند).<ref>تفسير نمونه ج‏1 242</ref>  
در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسی و درخواست انجام کاری که در قدرت و توانایی او است نیز نه گناه است و نه شرک، زیرا تعاون یکی از پایه‏های زندگی و حیات اجتماعی است، تمام پیامبران و امامان نیز چنین کاری داشته‏اند (حتی خود وهابیان هم آن را ممنوع ندانسته ‏اند).<ref>تفسير نمونه ج‏1 242</ref>  
   
   
== ديدگاه مفسران فريقين نسبت به مفاد آيه :‌ «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا» جن:‌18 ==
== دیدگاه مفسران فریقین نسبت به مفاد آیه :‌ «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا» جن:‌18 ==


ازآنجا که يكي از مهمترين ادله جریان‌هاي تكفيري در مشرك دانستن قائلين به شفاعت و توسل تمسك به آيه مذکور مي باشد از اينرو ديدگاه مفسرين فريقين را نسبت به آن بيان مي كنيم :‌
ازآنجا که یکی از مهمترین ادله جریان‌های تکفیری در مشرک دانستن قائلین به شفاعت و توسل تمسک به آیه مذکور می‌‌‌باشد از اینرو دیدگاه مفسرین فریقین را نسبت به آن بیان می‌‌‌کنیم :‌


=== علامه طباطبائي ===
=== علامه طباطبائی ===


مراد از مساجد در آيه فوق مواضع(سبعه) سجود است و صدر آيه بمنزله علت فقره بعدي است. از طرفي كلمه دعاء‌ در «فلاتدعوا» بمعناي عبادت است بدليل آيه شريفه :‌ «و قال ربكم ادعوني أستجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين»: (المؤمن 60) كه در آن از دعا بعنوان عبادت ياد شده است.  
مراد از مساجد در آیه فوق مواضع(سبعه) سجود است و صدر آیه بمنزله علت فقره بعدی است. از طرفی کلمه دعاء‌ در «فلاتدعوا» بمعنای عبادت است بدلیل آیه شریفه :‌ «و قال ربکم ادعونی أستجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین»: (المؤمن 60) که در آن از دعا بعنوان عبادت یاد شده است.  


بنابراين معناي آيه عبارتست از اينكه :‌ احدى غير الله را عبادت نكنيد ،(با خداوند احدي را پرستش نكنيد) براى اينكه مواضع سجده تنها مختص به او است. <ref>الميزان ج 20ص 52</ref>
بنابراین معنای آیه عبارتست از اینکه :‌ احدی غیر الله را عبادت نکنید ،(با خداوند احدی را پرستش نکنید) برای اینکه مواضع سجده تنها مختص به او است. <ref>الميزان ج 20ص 52</ref>


=== ايه الله مكارم شيرازي در تفسیر نمونه ===
=== آیة‌الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ===


در اينكه منظور از" مساجد"، در اينجا چيست؟ تفسيرهاى گوناگونى ذكر شده (كه احتمال نخست آن موافق با ظاهر آيه مي باشد و آن اين است كه):
در اینکه منظور از" مساجد"، در اینجا چیست؟ تفسیرهای گوناگونی ذکر شده (که احتمال نخست آن موافق با ظاهر آیه می‌‌‌باشد و آن این است که):


...منظور مكانهايى است كه درآنجا براى خدا سجده مى‏شود كه مصداق اكمل آن، مسجد الحرام، و مصداق ديگرش ساير مساجد، و مصداق گسترده‏ترش، تمام مكانهایی است كه انسان درآنجا نماز مى‏خواند، و براى خدا سجده مى‏كند، و به حكم حديث معروف پيغمبر ص كه فرمود: جعلت لى الارض مسجدا و طهورا " تمام روى زمين، سجده‏گاه و وسيله طهور (تيمم كردن) براى من قرار داده شده" همه جا را شامل مى‏شود.
...منظور مکان‌هایی است که درآنجا برای خدا سجده می‌‌‏شود که مصداق اکمل آن، مسجد‌الحرام، و مصداق دیگرش سایر مساجد، و مصداق گسترده‏ترش، تمام مکان‌هایی است که انسان درآنجا نماز می‌‌‏خواند، و برای خدا سجده می‌‌‏کند، و به حکم حدیث معروف پیغمبر ص که فرمود: جعلت لی الارض مسجدا و طهورا " تمام روی زمین، سجده‏گاه و وسیله طهور (تیمم کردن) برای من قرار داده شده" همه جا را شامل می‌‌‏شود.


و به اين ترتيب پاسخى است به اعمال مشركان عرب و مانند آنها كه خانه كعبه را بتكده ساخته بودند، و به اعمال مسيحيان منحرف كه به سراغ" تثليث" رفته و در كليساهاى خود خدايان سه‏گانه را مى‏پرستيدند، قرآن مى‏گويد:
و به این ترتیب پاسخی است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که خانه کعبه را بت‌کده ساخته بودند، و به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ" تثلیث" رفته و در کلیساهای خود خدایان سه‌‏گانه را می‌‌‏پرستیدند، قرآن می‌‌‏گوید:
تمام معابد، مخصوص خدا است و در اين معابد، جز براى خدا سجده نمى‏توان كرد و پرستش غير او ممنوع است. <ref>تفسير نمونه ج‏25 ص 133</ref>  
تمام معابد، مخصوص خدا است و در این معابد، جز برای خدا سجده نمی‏توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است. <ref>تفسير نمونه ج‏25 ص 133</ref>  


ايشان در ادامه به تمسك وهابيت به آيه مذكور در نفي توسل و شفاعت اشاره نموده و مي نويسد :‌
ایشان در ادامه به تمسک وهابیت به آیه مذکور در نفی توسل و شفاعت اشاره نموده و می‌‌‌نویسد :‌


آنها (وهابيت) مى‏گويند: مطابق اين آيه، قرآن دستور مى‏دهد نام هيچكس را همراه نام خدا نبريد، و جز او را نخوانيد، و شفاعت نطلبيد! ولى انصاف اين است كه اين آيه هيچ ارتباطى به مطلب آنها ندارد، بلكه هدف از آن نفى شرك، يعنى چيزى را همرديف خدا در عبادت، يا طلبيدن حاجت، قرار دادن است.
آنها (وهابیت) می‌‌‏گویند: مطابق این آیه، قرآن دستور می‌‌‏دهد نام هیچکس را همراه نام خدا نبرید، و جز او را نخوانید، و شفاعت نطلبید! ولی انصاف این است که این آیه هیچ ارتباطی به مطلب آنها ندارد، بلکه هدف از آن نفی شرک، یعنی چیزی را همردیف خدا در عبادت، یا طلبیدن حاجت، قرار دادن است.


به تعبير ديگر: اگر كسى به راستى كار خدا را از غير خدا بخواهد و او را صاحب اختيار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرك است، همانگونه كه واژه" مع" در جمله فلا تدعوا مع الله‏ به اين معنى گواهى مى‏دهد كه نبايد كسى را" همرديف" خدا و" مبدأ تاثير مستقل" دانست.
به تعبیر دیگر: اگر کسی به راستی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را صاحب اختیار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرک است، همانگونه که واژه" مع" در جمله فلا تدعوا مع الله‏ به این معنی گواهی می‌‌‏دهد که نباید کسی را" همردیف" خدا و" مبدأ تاثیر مستقل" دانست.


ولى اگر از انبیاء الهى شفاعتى بخواهد، يا تقاضاى وساطت در درگاه پروردگار كند نه تنها آن را نفى نمى‏كند بلكه قرآن گاه خود پيامبر ص را به اين معنى دعوت كرده، و گاه به ديگران دستور داده از پيامبر ص شفاعت بخواهند.
ولی اگر از انبیاء الهی شفاعتی بخواهد، یا تقاضای وساطت در درگاه پروردگار کند نه تنها آن را نفی نمی‏کند بلکه قرآن گاه خود پیامبر ص را به این معنی دعوت کرده، و گاه به دیگران دستور داده از پیامبر ص شفاعت بخواهند.


آنگاه بعنوان نمونه مواردی از شفاعت و توسل به اولیای الهی را در قران بیان می‌کند:
آنگاه بعنوان نمونه مواردی از شفاعت و توسل به اولیای الهی را در قران بیان می‌‌‌کند:


در آيه 103 توبه مى‏خوانيم: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ‏:" از اموال آنها زكات بگير، تا به وسيله آن آنها را پاك سازى، و (هنگام گرفتن زكات) به آنها دعا كن كه دعاى تو مايه آرامش آنها است".
در آیه 103 توبه می‌‌‏خوانیم: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ‏:" از اموال آنها زکات بگیر، تا به وسیله آن آنها را پاک سازی، و (هنگام گرفتن زکات) به آنها دعا کن که دعای تو مایه آرامش آنها است".


و در آيه 97 سوره يوسف از زبان برادرانش خطاب به پدر مى‏خوانيم: يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ‏" اى پدر! براى ما استغفار كن كه‏ ما خطا كار بوديم".
و در آیه 97 سوره یوسف از زبان برادرانش خطاب به پدر می‌‌‏خوانیم: یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ‏" ای پدر! برای ما استغفار کن که‏ ما خطا کار بودیم".


يعقوب نيز اين تقاضا را نه تنها انكار نكرد بلكه به آنها قول مساعد داد و گفت: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي‏:" به زودى براى شما از درگاه خداوند تقاضاى آمرزش مى‏كنم".بنا بر اين مساله توسل و شفاعت طلبيدن به مفهومى كه گفته شد از دستورهاى صريح قرآن است. <ref>همان ج 25ص 128-129</ref>  
یعقوب نیز این تقاضا را نه تنها انکار نکرد بلکه به آنها قول مساعد داد و گفت: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی‏:" به زودی برای شما از درگاه خداوند تقاضای آمرزش می‌‌‏کنم".بنا بر این مساله توسل و شفاعت طلبیدن به مفهومی که گفته شد از دستورهای صریح قرآن است. <ref>همان ج 25ص 128-129</ref>  


=== فخر رازي ===
=== فخر رازی ===


ايشان مي گويد بر اساس نظريه اكثريت مفسران مراد از مساجد در آيه مذكور مواضع و مكانهایی است كه براي عبادت الهي بنا گرديده است. و ازآنجا که مسيحيان و يهوديان در كنيسه و كليساهاي شان مشركانه خداوند را عبادت مي نمودند از مسلمانان خواسته شده كه در مساجدشان موحدانه او را بپرستند. <ref>مفاتيح الغيب ج 30ص 667</ref>  
ایشان می‌‌‌گوید بر اساس نظریه اکثریت مفسران مراد از مساجد در آیه مذکور مواضع و مکان‌هایی است که برای عبادت الهی بنا گردیده است. و ازآنجا که مسیحیان و یهودیان در کنیسه و کلیساهای شان مشرکانه خداوند را عبادت می‌‌‌نمودند از مسلمانان خواسته شده که در مساجدشان موحدانه او را بپرستند. <ref>مفاتيح الغيب ج 30ص 667</ref>  


=== سيد قطب ===  
=== سید قطب ===  


ايشان در تفسير في ظلال القرآن مي نويسد :‌ سجده يا مواضع سجده كه همان مساجد مي باشد مختص خداوند بوده و توحيد خالص آن است كه عبادت مختص خداوند صورت گيرد. <ref>فى ظلال القرآن ج‏6 3738</ref>  
ایشان در تفسیر فی ظلال القرآن می‌‌‌نویسد :‌ سجده یا مواضع سجده که همان مساجد می‌‌‌باشد مختص خداوند بوده و توحید خالص آن است که عبادت مختص خداوند صورت گیرد. <ref>فی ظلال القرآن ج‏6 3738</ref>  


   
   
=== وهبه زحيلي ===  
=== وهبه زحیلی ===  


ايشان نيز در معناي آيه مذكور مي نويسد :‌ این آیه عطف به آيه نخست سوره جن (:‌ قل أوحي إلي...)بوده و معناي آیه اين است كه پيامبر فرمود :‌ بمن وحي شده است كه مساجد مختص خداوند است بنابر اين غير خداوند را نبايد در آن عبادت نمود و نبايد كسي را شريك خداوند قرار داد. <ref>تفسير الوسيط ج 3ص 2757</ref>
ایشان نیز در معنای آیه مذکور می‌‌‌نویسد :‌ این آیه عطف به آیه نخست سوره جن (:‌ قل أوحی إلی...)بوده و معنای آیه این است که پیامبر فرمود :‌ بمن وحی شده است که مساجد مختص خداوند است بنابر این غیر خداوند را نباید در آن عبادت نمود و نباید کسی را شریک خداوند قرار داد. <ref>تفسير الوسيط ج 3ص 2757</ref>
    
    
== نتیجه ==  
== نتیجه ==  
   
   
نتيجه آنکه آيه مذكور و نظائر آن بيانگر نفي شرك در عبادت و ربوبيت بوده و ارتباطي با اعتقاد قائلين به شفاعت اولياي الهی ندارد بدليل آنکه مخاطب اين آیات مشركيني هستند كه قائل به ربوبيت بتها بوده و معتقد بودند كه با پرستش آنها در عرض عبادت خداوند مي توانند از طريق راضي كردن آنها به خواسته هاي شان نائل گردند.
نتیجه آنکه آیه مذکور و نظائر آن بیانگر نفی شرک در عبادت و ربوبیت بوده و ارتباطی با اعتقاد قائلین به شفاعت اولیای الهی ندارد بدلیل آنکه مخاطب این آیات مشرکینی هستند که قائل به ربوبیت بتها بوده و معتقد بودند که با پرستش آنها در عرض عبادت خداوند می‌‌‌توانند از طریق راضی کردن آنها به خواسته‌های شان نائل گردند.


بديهي است چنين اعتقادي قطعا باطل بوده و معتقدانش را در رديف مشركين قرار خواهد داد. از طرفي معتقدان به شفاعت و توسل، اولياي الهي را انسان‌های مقرب درگاه الهي دانسته و معتقدند كه آنان مجراي فيض الهي هستند بگونه اي كه آنان بدون اذن الهي قادر به هيچ كاري نخواهند بود.
بدیهی است چنین اعتقادی قطعا باطل بوده و معتقدانش را در ردیف مشرکین قرار خواهد داد. از طرفی معتقدان به شفاعت و توسل، اولیای الهی را انسان‌های مقرب درگاه الهی دانسته و معتقدند که آنان مجرای فیض الهی هستند بگونه‌ای که آنان بدون اذن الهی قادر به هیچ کاری نخواهند بود.


بنابر اين معتقدان به شفاعت يا توسل به اولياي الهي هيچگاه آنان را در عرض خداوند ندانسته بلكه آنان را اسباب و مجاري فيض الهي دانسته كه خداوند خود آنان را در مسير هدايت انسان‌ها قرار داده است .
بنابر این معتقدان به شفاعت یا توسل به اولیای الهی هیچگاه آنان را در عرض خداوند ندانسته بلکه آنان را اسباب و مجاری فیض الهی دانسته که خداوند خود آنان را در مسیر هدایت انسان‌ها قرار داده است .
   
   
لازم به ذكر است نكات ذكر شده علاوه بر نفي ديدگاه وهابيت در مساله شفاعت در مسائل مشابه آن نظير توسل استغاثه، انابه و... نیز جاري خواهد بود.
لازم به ذکر است نکات ذکر شده علاوه بر نفی دیدگاه وهابیت در مساله شفاعت در مسائل مشابه آن نظیر توسل استغاثه، انابه و... نیز جاری خواهد بود.
 
 
== پانویس ==
{{پانویس}}


== منابع ==
== منابع ==


[[پانویس]]
[[رده:مقاله‌ها]]
[[رده:مقالات]]
[[رده:کلام مقارن]]
[[رده:وهابیت]]
[[رده:شفاعت]]

نسخهٔ ‏۱۹ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۳۴

از جمله مبانی مهم کلامی جریان‌های تکفیری منع طلب شفاعت ازاولیای الهی است. اینان شفاعت از مخلوق را شرک و حرام دانسته و معتقدند شفاعت فقط مختص خداست. در این مقاله دیدگاه مذکور از منظر فریقین مورد نقد و بررسی قرار گرفته و دیدگاهی برگرفته از قرآن و سنت و حکم قطعی عقل در مساله مذکور از طریق مراجعه به آثار مفسران و عالمان فریقین اثبات گردیده است.

نقد و بررسی دیدگاه جریان‌های تکفیری در انکار شفاعت

یکی از مبانی مهم اعتقادی وهابیت و جریان‌های تکفیری انکار شفاعت است. اینان معتقدند :‌ شفاعت با توحید عبادت منافات داشته و اعتقاد به آن نوعی شرک است.

اصول و مبانی جریان‌های و شخصیت‌های تکفیری و وهابیت در انکار شفاعت

مهمترین مبانی جریان‌های تکفیری در مساله شفاعت عبارتند از:

1.درخواست شفاعت از غیر خداوند شرک است [۱]

2.شرک مشرکین بجهت طلب شفاعت از بت‌ها بود. [۲]

3.درخواست حاجت از غیر خدا در اموری که غیر خداوند قادر بدان نیست حرام است [۳]

4. حق شفاعت مختص خدا است [۴]

ابن تیمیه می‌‌‌گوید:

اگر کسی از پیامبر به جهت تقربش به خداوند بخواهد تا در قیامت شفیع او باشد، عمل او همانند اعمال مشرکین خواهد بود. [۵]

محمد بن عبدالوهاب در کتاب دیوان النهضه در نفی مشروعیت طلب شفاعت از صالحین می‌‌‌نویسد:‌

طلب شفاعت از صالحین خلاف قرآن است چون قرآن فرموده است :‌قل لله الشفاعه جمیعا و من ذالذی یشفع الا باذنه

از طرفی در قرآن کریم آمده است که شفاعت کسانی قبول می‌‌‌گردد که خداوند از آنها راضی باشد که آنها هم اهل توحید هستند :‌ ولایشفعون الا لمن ارتضی وبر اساس آیه شریفه «ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه» خداوند فقط از کسانی راضی است که اهل توحید باشند.

از اینرو باید طلب شفاعت از پیامبر به این صورت نمود که :‌ اللهم لاتحرمنی شفاعته اللهم شفعه فی

ایشان ادامه می‌‌دهد :‌ اگر کسی گفت که به پیامبر حق شفاعت داده شده و من از او می‌‌خواهم که مرا شفاعت کند پاسخ این است که خداوند فرموده :‌ فلا تدعوا مع الله احدا

بعلاوه وقتی خداوند به ملائکه و برخی از بندگانش هم حق شفاعت داده است آیا می‌‌‌توان گفت که حال که خداوند به آنان حق شفاعت داده پس من از آنان طلب شفاعت کنم. [۶]

در رساله" القواعد الاربع " محمدبن عبدالوهاب نیز آمده است:

رهایی از شرک تنها با شناخت چهار قاعده ممکن خواهد بود:

1- کفاری که پیامبر ص با آنها نبرد کرد اقرار داشتند به اینکه: خداوند خالق و رازق و تدبیر کننده جهان هستی است چنان که قرآن می‌‌‏گوید:" قل من یرزقکم من السماء و الأرض‏ ... و من یدبر الأمر فسیقولون الله‏": (سوره یونس آیه 31) ولی این اقرار و اعتراف هرگز آنها را در زمره مسلمانان قرار نداد.

2- آنها می‌‏گفتند: توجه ما به بتها و عبادت ما از آنها تنها بخاطر طلب قرب و شفاعت می‌‏باشد،" و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عند الله‏": (یونس- 18).

3- پیامبر ص تمام کسانی را که عبادت غیر خدا می‌‏کردند محکوم ساخت، اعم از آنها که فرشتگان و انبیاء و صالحین را عبادت می‌‏کردند یا آنها که اشجار و احجار و خورشید و ماه را می‌‏پرستیدند و هیچگونه تفاوتی در میان آنها قائل نشد.

4- مشرکان عصر ما در مسیر شرک از مشرکان زمان جاهلیت بدترند!، زیرا آنها به هنگام آرامش، عبادت بتها می‌‏کردند ولی در شدت و سختی به مقتضای" فإذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین‏": (سوره عنکبوت: 65) تنها خدا را می‌‏خواندند، ولی مشرکان زمان ما در حالت آرامش و سختی هر دو متوسل به غیر خدا می‌‏شوند"! [۷]

از شیخ سلیمان ‌بن ‌لحمان در کتاب «الهدیهْ السنیهْ» نقل شده است: «کتاب و سنت گواهی بر این می‌‏دهند که هرکس فرشتگان و انبیا یا افرادی نظیر ابن‌عباس و ابوطالب و امثال آنان را واسطۀ میان خود و خدا قرار بدهد که در پیشگاه خدا برای او شفاعت کنند، به‌خاطر اینکه آنها مقرب درگاه خدا هستند، همان‌طور که در نزد سلاطین شفاعت می‌‏کنند، چنین کسانی کافر و مشرک‌اند و خون و مال آنها مباح است؛ اگرچه «اشهد ان لا اله الا اللَّه و‌اشهد ان محمداً رسول اللَّه» بگویند و اگر‌چه نماز اهل نماز و روزه باشند. [۸]

نقد و بررسی شهید مطهری به دیدگاه جریان‌های تکفیری در انکار شفاعت

شفاعت جزئی از قوانین هستی در نظام تکوین و تشریع

ایشان نخست به تبیین شفاعت از منظر دین پرداخته و آنرا جزئی از قانون الهی و نظام اسباب و مسببات می‌‌داند.

ایشان تحت عنوان شفاعت مغفرت‏ می‌‌گوید:

دومین نوع شفاعت [۹]، وساطت در مغفرت و عفو و بخشیدن گناهان است. این معنای از شفاعت است که آماج اشکالها و ایرادهای منتقدین و منکرین قرار گرفته است ولی با توضیحی که...درباره آن داده می‌‏شود [۱۰]مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ ج‏1؛ ص254-255 ‏

ایشان در ادامه به تبیین برخی از قوانین نظام هستی پرداخته و به عنوان نمونه تحت عنوان جاذبه رحمت‏ می‌‌نویسد :‌

... برای نیل به سعادت، علاوه بر جریان اعمال و گامهایی که خود انسان برمی‏دارد، یک جریان دیگری نیز همیشه در جهان است و آن جریان رحمت سابقه پروردگار است. در متون دینی آمده است: یا من سبقت رحمته غضبه. «ای کسی که رحمت او بر غضبش تقدّم دارد»

ایشان در تبیین قانون جاذبه و سبقت رحمت عام الهی در نظام آفرینش می‌‌نویسد:

به هر حال این واقعیتی است که در نظام هستی، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاری است و کفرها و فسقها و شرور، عارضی و غیر اصیل می‌‏باشند و همواره آنچه که عارضی است به سبب جاذبه رحمت تا حدی که ممکن است برطرف می‌‏گردد.

شهید مطهری در ادامه به ذکر شواهدی از جریان قانون مذکور پرداخته و می‌‌گوید:

وجود امدادهای غیبی و تأییدات رحمانی یکی از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زایل ساختن عوارض گناه یکی دیگر از شواهد تسلّط رأفت و مهربانی او بر غضب و قهر می‌‏باشد.

ایشان قانون تطهیر در نظام هستی را یکی دیگراز شواهد بر جریان سبقت رحمت دانسته و می‌‌گوید: در نظام هستی، یکی از جلوه‏های رحمت الهی، نمود تطهیر است. دستگاه آفرینش دارای خصیصه شستشو و تطهیر است. اینکه دریاها و گیاهان، گاز انیدرید کربنیک هوا را می‌‏گیرند و جوّ را تصفیه می‌‏کنند یکی از مظاهر تطهیر است. اگر هوایی که به وسیله تنفس موجودات زنده و احتراق مواد سوختی آلوده شده است به وسیله پالایشگاه گیاه و دریا پاک نمی‏شد، جوّ زمین در مدت کوتاهی صلاحیت زیستن را از دست می‌‏داد؛ زیرا تنفس در آن غیر‌ممکن می‌‏گشت. تجزیه لاشه‏های حیواناتی که می‌‏میرند، و همچنین تجزیه زوائدی که از موجودات زنده دفع می‌‏گردد یک نمونه دیگر از پالایش و تطهیر آفرینش است.

ایشان بعد از بیان جریان قانون تطهیر و تصفیه در نظام تکوین به جریان این قانون در معنویات اشاره کرده و می‌‌نویسد :‌

همینگونه که در مادیات و قوانین عالم طبیعت، مظاهری از تطهیر و تصفیه وجود دارد، در معنویات هم مصادیقی از برای تطهیر و شستشو یافت می‌‏شود. مغفرت و محو عوارض سوء گناه از این قبیل است. «مغفرت» عبارت است از شستشو دادن دلها و رو آنها - تا حدی که قابل شستشو باشند- از عوارض و آثار گناهان.

البته بعضی از دلها قابلیت خود را از برای پاکیزه شدن آنچنان از دست می‌‏دهند که دیگر با هیچ آبی تطهیر نمی‏پذیرند. آنها گویی تبدیل به عین نجاست شده‏اند. کفر و شرک نسبت به خدا وقتی که در دل استقرار پیدا کند، دل را از قابلیت تطهیر خارج می‌‏سازد. استقرار کفر در دل، در لسان قرآن کریم «مهر زده شدن دل» و «طبع و ختم الهی» نامیده شده است.

ایشان در تبیین جریان اصل مغفرت و رحمت در معنویات می‌‌گوید :‌ اصل مغفرت، یک پدیده استثنائی نیست، یک فرمول کلی است که از غلبه رحمت در نظام هستی نتیجه شده است. از اینجا دانسته می‌‏شود که مغفرت الهی، عامّ است و همه موجودات را- در حدود امکان و قابلیت آنها - فرا می‌‏گیرد.

این اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، برای همه رستگاران مؤثر است؛ لهذا قرآن کریم می‌‏فرماید:

من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه‏: «هر کس که در آن روز از عذاب خدا نجات یابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است». یعنی اگر رحمت نباشد، عذاب از احدی برداشته نمی‏شود.

ایشان در ادامه به تبیین رابطه شفاعت و مغفرت پرداخته و می‌‌نویسد :‌

مغفرت الهی مانند هر رحمت دیگر دارای نظام و قانون است...امکان ندارد هیچیک از جریان‌های رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد. به همین دلیل مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفوس کمّلین و ارواح بزرگ انبیاء و اولیاء به گناهکاران برسد و این لازمه نظام داشتن جهان است.

ایشان در تبیین بیشتر قانون ارتباط بین رحمت مغفرت و شفاعت در معنویات می‌‌نویسد:

به همان دلیلی که رحمت وحی بدون واسطه انجام نمی‏گیرد و همه مردم از جانب خدا به نبوّت برانگیخته نمی‏شوند و هیچ رحمت دیگر هم بدون واسطه واقع نمی‏شود، رحمت مغفرت هم بی‏واسطه ممکن نیست تحقق پیدا کند.[۱۱]

ایشان در تبیین عقلانی بودن شفاعت در نظام هستی می‌‌نویسد:

اگر فرضا هیچ دلیل نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بودیم از راه عقل و براهین قاطعی از قبیل برهان امکان اشرف و نظام داشتن هستی به آن قائل شویم.

وقتی کسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محکم عقلی، او را ناچار می‌‏سازد که بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یک عقل کلّی یا یک نفس کلّی یعنی عقل و نفسی که دارای مقام ولایت کلیه الهیه است صورت گیرد؛ امکان ندارد که فیض الهی بیرون از قانون و حساب به موجودات برسد.

ایشان قرآن و روایات را بیانگر قوانین مذکور دانسته و می‌‌نویسد:

... خوشبختانه قرآن کریم ما را در اینجا نیز رهبری فرموده است؛ با ضمیمه کردن روایات اسلامی، خصوصا با توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شیعه در باب ولایت کلیه رسول خدا و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) و مراتب ولایت در طبقات پایین‏تر اهل ایمان رسیده است، چنین استنباط می‌‏کنیم که وسیله مغفرت تنها یک روح کلی نیست بلکه نفوس کلیه و جزئیه بشری با اختلاف مراتبی که دارند هر کدام سهمی از شفاعت دارند و این یکی از مهمترین معارف اسلام و قرآن است که تنها در مذهب مقدّس شیعه به وسیله ائمه اطهار و شاگردان مکتب آنها خوب توضیح داده شده است، لهذا از افتخارات این مذهب شمرده می‌‏شود.

ایشان در ادامه نسبت به شرایط شفاعت می‌‌فرماید :‌ با توجه به اینکه شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمت‌هاست نسبت داده می‌‏شود با نام «مغفرت» خوانده می‌‏شود و هنگامی که به وسائط و مجاری رحمت منسوب می‌‏گردد نام «شفاعت» به خود می‌‏گیرد، واضح می‌‏گردد که هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای شمول شفاعت نیز هست.

...قرآن کریم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملین عرش چنین بیان می‌‏کند:

الّذین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربّهم و یؤمنون به و یستغفرون للّذین آمنوا ربّنا وسعت کلّ شی‏ء رحمة و علما فاغفر للّذین تابوا و اتّبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم‏ [۱۲]. «حاملین عرش و آنان که در گرد عرشند به حمد و تسبیح پروردگارشان اشتغال دارند و به وی مؤمنند و برای کسانی که ایمان دارند آمرزش می‌‏طلبند که: پروردگارا رحمت و دانش تو همه چیز را فرا گرفته است پس بیامرز آنان را که بسوی تو باز آمده ‏اند و راه تو را پیروی نموده‏اند و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرما.»

ایشان آیات مذکور را بیانگر وسعت رحمت الهی دانسته و می‌‌نویسد:

از این آیه کریمه می‌‏توان هم نامحدود بودن رحمت خدا را فهمید، و هم شرط اساسی لیاقت برای استفاده از مغفرت را. ایشان بعد از بیان عقلانی بودن قانون شفاعت و مغفرت در نظام هستی به بررسی دیدگاه وهابیت در زمینه شفاعت پرداخته و در زمینه اندیشه شرک‌آلود اعراب جاهلی می‌‌فرماید :‌

اعراب زمان جاهلیت نیز درباره بتهایی که شریک خداوند قرار می‌‏دادند ... می‌‏گفتند که آفرینش، منحصرا در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان، بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت، شرک در «خالق» نبود، شرک در «رب» بود....مشرکین که می‌‏پنداشتند ربوبیت جهان بین خدا و غیر خدا تقسیم شده است بر خود لازم نمی‏دانستند که در صدد جلب رضا و خشنودی «اللّه» باشند؛ می‌‏گفتند می‌‏توان با قربانیها و پرستشهایی که در برابر بتها انجام می‌‏دهیم، رضایت «رب»‌های دیگر را بدست آوریم و نظر موافق آنها را جلب کنیم هر چند مخالف رضای «اللّه» باشد؛ اگر رضایت اینها را کسب کنیم آنها خودشان بنحوی کار را در نزد «اللّه» حل می‌‏کنند.

ایشان در ادامه این قسمت خطر عظیم شرک ربوبی را که مشرکین بدان مبتلا بودند به مسلمانان گوشزد کرده و می‌‌نویسد:

اگر در میان مسلمانان هم کسی چنین معتقد شود که در کنار دستگاه سلطنت ربوبی، سلطنتی دیگر هم وجود دارد و در مقابل آن دست درکار است، چیزی جز شرک‏ نخواهد بود. [۱۳]

بنابر این شفاعت مغفرت که مورد انکار جریان‌های تکفیری از جمله وهابیت است نه تنها در نظام تشریع بلکه در نظام تکوین هم جریان داشته و مستلزم شرک در عبادت نخواهد بود.

بازگشت همه شفاعتها به خداست

نکته مهم دیگری که در بیان شهید مطهری آمده است تبیین اصل«اختصاص شفاعت بخداوند و بازگشت همه شفاعتها به حضرت حقتعالی» می‌‌باشد.

ایشان در تبیین آیه شریفه قل للّه الشّفاعة جمیعا [۱۴]: «بگو شفاعت، تمامی مخصوص خداست». می‌‏فرماید:

این آیه در کمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأیید می‌‏کند و در کمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا می‌‏داند؛ زیرا خداست که شفیع را، شفیع قرار می‌‏دهد.

آنگاه در ادامه می‌‌گوید :‌

این آیه ممکن است تنها ناظر به شفاعتی باشد که در قیامت صورت می‌‏گیرد وبه اصطلاح مربوط به «قوس صعودی» باشد، ممکن هم هست که شامل مطلق واسطه‏ها و وساطتهای رحمت باشد، یعنی شامل «قوس نزولی» هم باشد؛ به عبارت دیگر ممکن است شامل تمام نظام سببی و مسبّبی جهان باشد؛ به هر حال از آن جهت که به شفاعت اخروی مربوط است، به این معنی است که مجرم بدون خواست خدا قدرت شفیع برانگیختن ندارد و شفیع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد.[۱۵]

فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل

نکته مهم دیگر در گفتار شهید مطهری تبیین فرق بین شفاعت مشروع و حقیقی از شفاعت باطل می‌‌باشد.

ایشان تحت عنوان «شفاعت از آن خدا است‏» می‌‌فرماید :‌

فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل و نادرست در این است که شفاعت واقعی از خدا شروع می‌‏شود و به گناهکار ختم می‌‏گردد، و در شفاعت باطل عکس آن فرض شده است. در شفاعت حقیقی، مشفوع عنده، یعنی خداوند، برانگیزاننده وسیله یعنی شفیع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوع له، یعنی گناهکار، برانگیزاننده او است.

در شفاعتهای باطل که نمونه آن در دنیا وجود دارد، شفیع، صفت وسیله بودن را از ناحیه مجرم کسب کرده است، زیرا او است که وسیله را برانگیخته و به شفاعت وادار کرده است، او است که وسیله را وسیله قرار داده است. ولی در شفاعتهای حق که نسبت دادن آن به انبیاء و اولیاء و مقرّبان درگاه الهی صحیح است، وسیله بودن شفیع از ناحیه خداست، خداست که وسیله را وسیله قرار داده است.

به عبارت دیگر: در شفاعت غلط، شفیع تحت تأثیر مشفوع له (گناهکار) قرار می‌‏گیرد و مشفوع عنده (صاحب قدرت) تحت تأثیر شفیع قرار می‌‏گیرد، ولی در شفاعت صحیح برعکس است؛ مشفوع عنده (صاحب قدرت خدا) علت مؤثر در شفیع اوست، و شفیع تحت تأثیر او، و به خواست او در گناهکار مؤثر واقع می‌‏شود. سلسله جنبان رحمت، در نوع غلط شفاعت، گناهکار است و در نوع صحیح ان، مشفوع عنده (خدا) است.[۱۶]

نتیجه آنکه شفاعت مغفرت - به معنای صحیحش که مطرح گردید - طبق دیدگاه شهید مطهری از جمله قوانینی است که در نظام هستی و نظام اسباب و مسببات در امور طبیعی و معنوی جریان داشته نه تنها مستلزم شرک در عبادت نیست بلکه تطابق این دو در نظام هستی بیانگر نوعی هماهنگی بین عالم تکوین و تشریع می‌‌باشد.

نقد دیدگاه وهابیت در مساله شفاعت از تفسیر نمونه

در تفسیر نمونه دیدگاه وهابیت مورد نقد مفصل قرار گرفته است. در بخشی از این کتاب چکیده دیدگاه وهابیت در منع شفاعت اینچنین بیان شده است :‌

... از سخنان مؤسس این مسلک (محمد بن عبد الوهاب) ... چنین نتیجه‏گیری می‌‏توان کرد که آنها در نسبت دادن شرک به طرفداران شفاعت در حقیقت روی دو مطلب زیاد تکیه می‌‏کنند:

1- مقایسه مسلمانان طرفدار شفاعت انبیاء و صلحاء با مشرکان زمان جاهلیت.

2- نهی صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد: فلا تدعوا مع الله‏ احد" (سوره جن آیه 18) و اینکه تقاضای شفاعت از غیر خداوند یک نوع عبادت است.

آنگاه در نقد دیدگاه مذکور آمده است :‌

در قسمت اول باید گفت که – محمد بن عبدالوهاب - در این مقایسه مرتکب اشتباه بزرگی شده زیرا:

اولا قرآن صریحا مقام شفاعت را برای جمعی از نیکان و صلحا و انبیا و فرشتگان اثبات کرده است، ... منتها آن را منوط به" اذن الهی" دانسته است، بسیار غیر منطقی و مضحک است که ما بگوئیم خدا چنین مقامی را به او داده ولی ما را از مطالبه اعمال این موقعیت، هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم نهی کرده است.

بعلاوه قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر، و همچنین یاران پیامبر ص را به پیامبر و تقاضای استغفار از وی را صریحا آورده است.

آیا این یکی از مصادیق روشن درخواست شفاعت نیست، تقاضای شفاعت از پیامبر ص با جمله" اشفع لنا عند الله" همان است که برادران یوسف گفتند" یا أبانا استغفر لنا" (سوره یوسف آیه 97).

چگونه چیزی را که قرآن صریحا مجاز شمرده شرک می‌‌‏شمرند و معتقد به آن را مشرک و خون و مال او را مباح می‌‌‏پندارند؟! اگر این کار شرک بود چرا یعقوب فرزندان خود را از آن نهی نکرد؟!.

ثانیا- هیچگونه شباهتی میان" بت‌پرستان" و" خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن الله" نیست، زیرا بت‌پرستان، عبادت بتها می‌‌‏کردند و آنها را شفیع می‌‌‏دانستند در حالی که در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مساله عبادت شفعاء به هیچوجه مطرح نیست، بلکه تنها درخواست شفاعت در پیشگاه خدا از آنها می‌‌‏کنند و ... در خواست شفاعت هیچ ارتباطی به مساله عبادت ندارد.

بت پرستان از پرستش خدای یگانه وحشت داشتند و می‌‌‏گفتند:" أجعل الآلهة إلها واحدا ان هذا لشی‏ء عجاب‏" (سوره ص آیه 5).

بت پرستان بتها را از نظر عبادت در ردیف خداوند می‌‌‏دانستند و می‌‌‏گفتند:" تالله ان کنا لفی ضلال مبین إذ نسویکم برب العالمین‏" (شعراء آیه 98).

در این تفسیر در تبیین بیشتر نفی مقایسه اعتقاد مشرکین به تاثیر بتها در سرنوشت شان با دیدگاه معتقدین به شفاعت اولیای الهی آمده است:

بت پرستان همانطور که تواریخ به روشنی گواهی می‌‌‏دهد اعتقاد به تاثیر بتها در سرنوشت خود داشتند و مبدئیت تاثیر برای آنها قائل بودند، در حالی که مسلمانان معتقد به شفاعت، تمام تاثیر را از خدا می‌‌‏دانند، و برای هیچ موجودی استقلال در تاثیر قائل نیستند. مقایسه این دو با یکدیگر بسیار جاهلانه و دور از منطق است.

در تفسیر نمونه نسبت به نقد قسمت دوم دیدگاه وهابیت - نهی صریح قرآن از عبادت و پرستش غیر خدا و اینکه به هنگام دعا همراه نام خدا نام غیر خداوند ذکر گردد- آمده است:

اما در مورد دوم باید ببینیم" عبادت" چیست؟ تفسیر عبادت به هر گونه خضوع و احترام مفهومش این است که هیچکس برای هیچکس خضوع و احترامی نکند و احدی این نتیجه را نمی‏پذیرد.

همچنین تفسیر آن به هر گونه درخواست و تقاضا معنیش این است که تقاضا و در خواست از هر کس شرک و بت‌پرستی باشد، این نیز بر خلاف ضرورت عقل و دین است.

" عبادت" را به تبعیت و پیروی انسانی از انسان دیگر نیز نمی‏توان تفسیر کرد، زیرا پیروی منطقی افراد از رئیس خود در سازمان‌ها و تشکیلات اجتماعی جزء الفبای زندگی بشر است، همانطور که پیروی از پیامبران و پیشوایان بزرگ از وظائف حتمی هر دینداری محسوب می‌‌‏شود.

بنا بر این" عبادت" مفهومی غیر از همه اینها دارد و آن آخرین حد خضوع و تواضع است که به عنوان تعلق و وابستگی مطلق و تسلیم بی قید و شرط" عابد" در برابر" معبود" انجام می‌‌‏گیرد.

در ادامه نسبت به تصور انحرافی وهابیت در عبادت دانستن شفاعت شافعین آمده است:

این کلمه که با واژه (عبد) ریشه مشترک دارد، توجه به مفهوم عبد (بنده) روشن می‌‌‏سازد که در حقیقت عبادت کننده با عبادت خود نشان می‌‌‏دهد که در برابر معبود تسلیم محض است، و سرنوشت خود را در دست او می‌‌‏داند، این همان چیزی است که از لفظ عبادت در عرف و شرع فهمیده می‌‌‏شود.

(در اینجا باید گفت) آیا در تقاضای شفاعت از شفیعان هیچگونه اثری از عبادت و پرستش با این‏ مفهوم دیده می‌‌‏شود؟.

در تفسیر نمونه نسبت به رد استناد وهابیها به آیه شریفه فلاتدعوا مع الله احدا در نهی از شفاعت اولیای الهی نیز آمده است:

و اما در مورد" خواندن غیر خدا" که در آیات متعددی از آن نهی شده است شک نیست که مفهومش این نیست که مثلا صدا زدن و خواندن کسی به نامش و گفتن یا حسن و یا احمد ممنوع است یا شرک. در این نیز نباید تردید کرد که خواندن کسی و درخواست انجام کاری که در قدرت و توانایی او است نیز نه گناه است و نه شرک، زیرا تعاون یکی از پایه‏های زندگی و حیات اجتماعی است، تمام پیامبران و امامان نیز چنین کاری داشته‏اند (حتی خود وهابیان هم آن را ممنوع ندانسته ‏اند).[۱۷]

دیدگاه مفسران فریقین نسبت به مفاد آیه :‌ «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا» جن:‌18

ازآنجا که یکی از مهمترین ادله جریان‌های تکفیری در مشرک دانستن قائلین به شفاعت و توسل تمسک به آیه مذکور می‌‌‌باشد از اینرو دیدگاه مفسرین فریقین را نسبت به آن بیان می‌‌‌کنیم :‌

علامه طباطبائی

مراد از مساجد در آیه فوق مواضع(سبعه) سجود است و صدر آیه بمنزله علت فقره بعدی است. از طرفی کلمه دعاء‌ در «فلاتدعوا» بمعنای عبادت است بدلیل آیه شریفه :‌ «و قال ربکم ادعونی أستجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین»: (المؤمن 60) که در آن از دعا بعنوان عبادت یاد شده است.

بنابراین معنای آیه عبارتست از اینکه :‌ احدی غیر الله را عبادت نکنید ،(با خداوند احدی را پرستش نکنید) برای اینکه مواضع سجده تنها مختص به او است. [۱۸]

آیة‌الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه

در اینکه منظور از" مساجد"، در اینجا چیست؟ تفسیرهای گوناگونی ذکر شده (که احتمال نخست آن موافق با ظاهر آیه می‌‌‌باشد و آن این است که):

...منظور مکان‌هایی است که درآنجا برای خدا سجده می‌‌‏شود که مصداق اکمل آن، مسجد‌الحرام، و مصداق دیگرش سایر مساجد، و مصداق گسترده‏ترش، تمام مکان‌هایی است که انسان درآنجا نماز می‌‌‏خواند، و برای خدا سجده می‌‌‏کند، و به حکم حدیث معروف پیغمبر ص که فرمود: جعلت لی الارض مسجدا و طهورا " تمام روی زمین، سجده‏گاه و وسیله طهور (تیمم کردن) برای من قرار داده شده" همه جا را شامل می‌‌‏شود.

و به این ترتیب پاسخی است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که خانه کعبه را بت‌کده ساخته بودند، و به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ" تثلیث" رفته و در کلیساهای خود خدایان سه‌‏گانه را می‌‌‏پرستیدند، قرآن می‌‌‏گوید: تمام معابد، مخصوص خدا است و در این معابد، جز برای خدا سجده نمی‏توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است. [۱۹]

ایشان در ادامه به تمسک وهابیت به آیه مذکور در نفی توسل و شفاعت اشاره نموده و می‌‌‌نویسد :‌

آنها (وهابیت) می‌‌‏گویند: مطابق این آیه، قرآن دستور می‌‌‏دهد نام هیچکس را همراه نام خدا نبرید، و جز او را نخوانید، و شفاعت نطلبید! ولی انصاف این است که این آیه هیچ ارتباطی به مطلب آنها ندارد، بلکه هدف از آن نفی شرک، یعنی چیزی را همردیف خدا در عبادت، یا طلبیدن حاجت، قرار دادن است.

به تعبیر دیگر: اگر کسی به راستی کار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را صاحب اختیار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرک است، همانگونه که واژه" مع" در جمله فلا تدعوا مع الله‏ به این معنی گواهی می‌‌‏دهد که نباید کسی را" همردیف" خدا و" مبدأ تاثیر مستقل" دانست.

ولی اگر از انبیاء الهی شفاعتی بخواهد، یا تقاضای وساطت در درگاه پروردگار کند نه تنها آن را نفی نمی‏کند بلکه قرآن گاه خود پیامبر ص را به این معنی دعوت کرده، و گاه به دیگران دستور داده از پیامبر ص شفاعت بخواهند.

آنگاه بعنوان نمونه مواردی از شفاعت و توسل به اولیای الهی را در قران بیان می‌‌‌کند:

در آیه 103 توبه می‌‌‏خوانیم: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ‏:" از اموال آنها زکات بگیر، تا به وسیله آن آنها را پاک سازی، و (هنگام گرفتن زکات) به آنها دعا کن که دعای تو مایه آرامش آنها است".

و در آیه 97 سوره یوسف از زبان برادرانش خطاب به پدر می‌‌‏خوانیم: یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ‏" ای پدر! برای ما استغفار کن که‏ ما خطا کار بودیم".

یعقوب نیز این تقاضا را نه تنها انکار نکرد بلکه به آنها قول مساعد داد و گفت: سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی‏:" به زودی برای شما از درگاه خداوند تقاضای آمرزش می‌‌‏کنم".بنا بر این مساله توسل و شفاعت طلبیدن به مفهومی که گفته شد از دستورهای صریح قرآن است. [۲۰]

فخر رازی

ایشان می‌‌‌گوید بر اساس نظریه اکثریت مفسران مراد از مساجد در آیه مذکور مواضع و مکان‌هایی است که برای عبادت الهی بنا گردیده است. و ازآنجا که مسیحیان و یهودیان در کنیسه و کلیساهای شان مشرکانه خداوند را عبادت می‌‌‌نمودند از مسلمانان خواسته شده که در مساجدشان موحدانه او را بپرستند. [۲۱]

سید قطب

ایشان در تفسیر فی ظلال القرآن می‌‌‌نویسد :‌ سجده یا مواضع سجده که همان مساجد می‌‌‌باشد مختص خداوند بوده و توحید خالص آن است که عبادت مختص خداوند صورت گیرد. [۲۲]


وهبه زحیلی

ایشان نیز در معنای آیه مذکور می‌‌‌نویسد :‌ این آیه عطف به آیه نخست سوره جن (:‌ قل أوحی إلی...)بوده و معنای آیه این است که پیامبر فرمود :‌ بمن وحی شده است که مساجد مختص خداوند است بنابر این غیر خداوند را نباید در آن عبادت نمود و نباید کسی را شریک خداوند قرار داد. [۲۳]

نتیجه

نتیجه آنکه آیه مذکور و نظائر آن بیانگر نفی شرک در عبادت و ربوبیت بوده و ارتباطی با اعتقاد قائلین به شفاعت اولیای الهی ندارد بدلیل آنکه مخاطب این آیات مشرکینی هستند که قائل به ربوبیت بتها بوده و معتقد بودند که با پرستش آنها در عرض عبادت خداوند می‌‌‌توانند از طریق راضی کردن آنها به خواسته‌های شان نائل گردند.

بدیهی است چنین اعتقادی قطعا باطل بوده و معتقدانش را در ردیف مشرکین قرار خواهد داد. از طرفی معتقدان به شفاعت و توسل، اولیای الهی را انسان‌های مقرب درگاه الهی دانسته و معتقدند که آنان مجرای فیض الهی هستند بگونه‌ای که آنان بدون اذن الهی قادر به هیچ کاری نخواهند بود.

بنابر این معتقدان به شفاعت یا توسل به اولیای الهی هیچگاه آنان را در عرض خداوند ندانسته بلکه آنان را اسباب و مجاری فیض الهی دانسته که خداوند خود آنان را در مسیر هدایت انسان‌ها قرار داده است .

لازم به ذکر است نکات ذکر شده علاوه بر نفی دیدگاه وهابیت در مساله شفاعت در مسائل مشابه آن نظیر توسل استغاثه، انابه و... نیز جاری خواهد بود.


پانویس

  1. كشف الشبهات عن التوحيد ص 6
  2. كشف الشبهات عن التوحيد ص 7وص37-39
  3. همان ص 7-8وص37-39
  4. همان 7-10
  5. مجموعه الفتاوي
  6. ديوان النهضه محمدبن عبدالوهاب ص8-9
  7. القواعد الاربع ص1-3:‌ القاعدة الأولی: أن تعلم أنّ الكفّار الذين قاتلهم رسول الله - صلی الله عليه وسلم - يُقِرُّون بأنّ الله تعالی هو الخالِق المدبِّر، وأنّ ذلك لم يُدْخِلْهم في الإسلام، والدليل: قوله تعالی?قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنْ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنْ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنْ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ?[يونس:31]. القاعدة الثانية: أنّهم يقولون: ما دعوناهم وتوجّهنا إليهم إلا لطلب القُرْبة والشفاعة، فدليل القُربة قوله تعالی ?وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ?[الزمر:3]. ودليل الشفاعة قوله تعالی: ?وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ?[يونس:18]، والشفاعة شفاعتان: شفاعة منفيّة وشفاعة مثبَتة:فالشفاعة المنفيّة ما كانت تٌطلب من غير الله فيما لا يقدر عليه إلاّ الله، والدليل: قوله تعالی ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمْ الظَّالِمُونَ?[البقرة:254]. والشفاعة المثبَتة هي: التي تُطلب من الله، والشّافع مُكْرَمٌ بالشفاعة، والمشفوع له: من رضيَ اللهُ قوله وعمله بعد الإذن كما قال تعالی: ?مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ?[البقرة:255]. القاعدة الثالثة: أنّ النبي - صلی الله عليه وسلم - ظهر علی أُناسٍ متفرّقين في عباداتهم منهم مَن يعبُد الملائكة، ومنهم من يعبد الأنبياء والصالحين، ومنهم من يعبد الأحجار والأشجار، ومنهم مَن يعبد الشمس والقمر، وقاتلهم رسول الله - صلی الله عليه وسلم - ولم يفرِّق بينهم، والدليل قوله تعالی: ?وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ?[البقرة:193]. ودليل الشمس والقمر قوله تعالی: ?وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ?[فصلت:37]. القاعدة الرابعة: أنّ مشركي زماننا أغلظ شركًا من الأوّلين، لأنّ الأوّلين يُشركون في الرخاء ويُخلصون في الشدّة،
  8. تفسير نمونه ج‏1 ص 240- 242 به نقل از :‌ الهديهْ السنيهْ ص66؛ به نقل از البراهين الجليهًْ، ص83
  9. قسم نخست شفاعت تحت عنوان شفاعت رهبری در مجموعه آثار استاد شهيد مطهری؛ ج‏1 ص 250ببعد مطرح گردیده است
  10. روشن می‏گردد كه نه تنها ايرادی بر آن وارد نيست بلكه از معارف عالی و گرانقدر اسلام‏ است و مبنای خاصی دارد كه عمق معارف اسلامی را می‏رساند.
  11. مجموعه ‏آثاراستاد شهيدمطهری، ج‏1، ص: 261-260
  12. غافر/ 7
  13. مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهری، ج‏1، ص:258- 254
  14. زمر/ 44
  15. مجموعه ‏آثار استادشهيدمطهری، ج‏ 1، ص: -261-262
  16. مجموعه ‏آثاراستاد شهيدمطهری، ج‏1، ص: -261-262
  17. تفسير نمونه ج‏1 242
  18. الميزان ج 20ص 52
  19. تفسير نمونه ج‏25 ص 133
  20. همان ج 25ص 128-129
  21. مفاتيح الغيب ج 30ص 667
  22. فی ظلال القرآن ج‏6 3738
  23. تفسير الوسيط ج 3ص 2757

منابع