نقد و بررسی ادله قائلین به لزوم مرجعیت روایات در تفسیر قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده: مقاله' به 'رده: مقالات')
خط ۲۴۴: خط ۲۴۴:




[[رده: مقاله]]
[[رده: مقالات]]

نسخهٔ ‏۲۳ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۳:۰۸

عنوان مقاله نقد و بررسی ادله قائلین به لزوم مرجعیت روایات در تفسیر قران"
زبان مقاله فارسی
اطلاعات نشر ایران - پژوهشگاه مطالعات تقریبی
نویسنده سید مصطفی حسینی رودباری


نقد و بررسی ادله قائلین به لزوم مرجعیت  روایات در تفسیر قران

مقدمه

از جمله مسائلی که در مبانی تفسیری بررسی مستقل ان لازم است مساله لزوم یا عدم لزوم مرجعیت روایات در فهم قران است .  برخی از عالمان فریقین معتقدند قران بدون روایات تفسیری قابل فهم نیست بنابر این در تفسیر ایات لازم است به سراغ روایات پیامبرص – بر اساس مبنای فریقین -  و نیز روایات اهل بیت ع – بر اساس مذهب امامیه- و روایات صحابه و تابعین – بر اساس مبنای اهل سنت – رفته واز انها در فهم ایات استمداد نمود . لازم به ذکر است که لازمه مبنای مذکور  - همانطور که قائلین  ان معتقدند - عدم حجیت ظواهر قران برای دیگران خواهد بود.  در این مرحله نخست دیدگاه فریقین را نسبت به این مساله بیان نموده و انگاه به نقد و بررسی انها می پردازیم :

گفتار اعلام  فریقین در عدم امکان فهم  قران بدون روایات

ملا امین استر ابادی در الفوائد المدنیه

ایشان  از جمله شخصیت هائی است که معتقدند قران بدون روایات قابل تفسیر نیست و لازم است در تفسیر قران به روایات اهل بیت ع مراجعه گردد .

نکات اصلی دیدگاه ایشان  به شرح ذیل می باشد :

1- احادیث زیاد بیانگر ان است که  تفسیرقران از جمله شئونات اهل بیت ع می باشد. ایشان  در تییین  اینکه استنباط احکام نظری از قران و سنت مخصوص ائمه ع بوده و دیگران حق ورود در ان را ندارند دلائلی را نقل می کند از جمله اینکه پیامبر ص علم تفسیر قران – ناسخ و منسوخ ظاهر و باطن و...-  را  به امیر المومنین ع و اهل بیتش ع اختصاص داد بعلاوه اینکه بر اساس برخی از روایات بسیاری از امور قران در نزد اهل بیت ع بوده که در اختیار مردم قرار نگرفته است .[1]  

2- مخاطب ایات امرکننده به تدبر در قران ،  اهل بیت ع می باشند .ایشان ضمن رد استدلال برخی از مفسران به ایاتی نظیر : " لعلمه الّذين يستنبطونه منهم " – که بظاهر  فهم و تفسیر قران  بدون روایات را ممکن می داند - مدعی است  مخاطب این ایات ، اهل الذکر  و ائمه ع می باشد.[2]

ایشان کلام ابن عباس را که تفسیر قران را به چهار قسم تقسیم نموده و فقط  برخی از ان اقسام برای غیر معصومین ممکن می باشد [3] خالی از ابهام دانسته و می نویسد :

ظاهرگفتارابن عباس این است که برخی از معانی قران از ضروریات دینی بوده که درکش بر همگان بدیهی و روشن است بگونه ای که همه مسلمین بدان اذعان دارند .  برخی از معانی قران هم تنها برای کسانی که عارف به لغت عربی هستند واضح و ضروری است اما برخی از معانی بگونه ای است که فقط علماء نسبت بدان اگاهی دارند .[4]

ایشان  ادامه می دهد  مراد ابن عباس از  علماء در قسم سوم اهل بیت ع می باشند بجهت انکه او از شاگردان امام علی ع بوده و گفتارش موافق مطلبی است که از امام ع شنیده است .[5]

محدث بحرانی در تفسیر برهان

ایشان در بیان اینکه تفسیر قران فقط با روایات ممکن خواهد بود  می نویسد:

: مردم عصر خود را می بینم که به تفاسیر غیر معصوم روی اورده اند در حالی که لازم است در تفسیر و تاویل قران تنها به اهل بیت رجوع کنند بجهت انکه علم تاویل و تنزیل تنها در اختیار انان است . [6]

ابن تیمیه :

تبیین دیدگاه ایشان در لزوم مراجعه به روایات در تفسیر قران مبتنی بر بیان نکات ذیل می باشد :

1-تبیین همه قران توسط پیامبر ص برای صحابه

ایشان در کتاب "مقدمة في أصول التفسير" تحت عنوان :" فصل في عناية الصحابة والتابعين بمعاني القرآن" اظهار می دارد تمام قران توسط پیامبر ص برای صحابه تفسیر شده است و در این راستا به ایات و  روایاتی نیز استناد می کند .[7]

2- دریافت تفسیر جامع قران توسط تابعین از صحابه

ایشان در رابطه  لزوم رجوع به تابعین  در تفسیر قران معتقد است انان همه تفسیر قران را از صحابه دریافت نمودند و در این زمینه نمونه هائی را نقل می کند . [8]

3- مراتب چهارگانه تفسیر قران که  برترین انها روش تفسیر قران به قران می باشد  :

از منظر ایشان تفسیر قران دارای چهار مرحله می باشد : 1-تفسیر قرا ن به قران -2-تفسیر قران به روایات پیامبر-3- تفسیر قران به روایات  صحابه -4- تفسیر قران به روایات تابعین  که بصورت ترتب لازم است بر اساس ان عمل گردد . ایشان معتقد است بهترین روش تفسیر، تفسیر قران به قران و بعد از ان تفسیر قران به روایات  نبوی و بعد از ان تفسیر به قول صحابه و در مرتبه نهائی تفسیر به روایات تابعین می باشد ..[9]

4-لزوم رجوع به سنت در تفسیر قران  در صورت فقدان تفسیر قران به قران

گفتار ایشان در این زمینه به شرح  ذیل می باشد :

سنت نیز همانند قران است که از طریق وحی  به پیامبر ص القا شده است بنابر این هرگاه تفسیر قران بوسیله تدبردر قران ممکن نبود لازم است به سنت رجوع گردد همانگونه که در روایت معاذبن جبل این مطلب ذکر شده است ..[10]

5-لزوم تفسیر قران به اقوال صحابه

ایشان در زمینه تفسير قرآن به گفتار صحابة – در صورت فقدان تبیین ان از قران و روایات نبوی ، می نویسد : هر گاه در قران و سنت، تفسیری از ایات یافت نشد لازم است به گفتار صحابه مراجعه گرددچون انان بدلیل شهود و حضورشان در عصر نزول اگاهی بیشتری به مسائل قران خواهند داشت  [11]

6-لزوم تفسیرقران به قول تابعین فی الجمله

ایشان در زمینه رجوع به قول تابعین  تحت عنوان : "فصل تفسير القرآن بأقوال التابعين" می نویسد :

هر گاه در قران و سنت و کلام صحابه تفسیری از ایات یافت نشد سیره بسیاری از عالمان  مراجعه به گفتار تابعین می باشد . [12]

البته می گوید هر چند برخی رجوع به تابعین  را درتفسیر قران ناصواب می داننداما قول درست ان است که رجوع به تابعین در تفسیر قران تنها زمانی است که همه انان بر چیزی اجماع کنند و در صورت اختلاف ، قول هیچیک  بر دیگری ترجیح نخواهد داشت: [13]               

از مطالبی که بیان گردید معلوم شد در بین اعلام فریقین عده ای قائل به لزوم رجوع به روایات در تفسیر قران و عدم جواز تفسیر به غیر این روش می باشند

نقد و بررسی گفتار قائلین به لزوم مراجعه به روایات در فهم قران

در برابر دیدگاه قائلین به لزوم رجوع به سنت و صحابه در فهم و تفسیر قران  برخی از اعلام فریقین به نقادی انها پرداخته و معتقدند بدون روایات نیز می توان قران را تفسیر نمود. دراینجا به بیان برخی از این اقوال می پردازیم :

شیخ طوسی :

ایشان در تفسیر "التبیان فی تفسیر القران" ضمن بیان دیدگاه قائلین به لزوم مراجعه به روایات در تفسیر قران ، انرا مناقض با اموزه های قران دانسته و معتقد است باید از ظاهر روایاتی که دلالت بر چنین معنائی دارند چشم پوشید :

چگونه می توان در کلام خداوند متعال قائل به تناقض شد بدین معنا که ایا معقول است که خداوند متعال در ایات متعدد ، قران را کتابی قابل فهم برای مردم دانسته و از طرفی فهم انرا مبتنی بر رجوع به اهل بیت دانسته و انرا از دسترس مستقیم  مردم خارج نماید .بعلاوه انکه مبنای مذکور چگونه با روایات عرض احادیث بر قران مطابقت خواهد داشت .  [14]

ایشان بعد ازذکرتنافی ادعای قائلین به مرجعیت روایات درفهم قران  با مضامین ایات و روایات مختلف ، در تبیین  اقسام و صور چهارگانه مواجهه بامعانی قران  می فرماید :

صورت اول : ایاتی که علم به معانی ان مختص به خداوند متعال می باشد نظیر ایه : يسألونك عن الساعة أيان مرساها قل : إنما علمها عند ربي لا يجليها لوقتها إلا هو

صورت دوم : ایاتی که معانی ظاهری شان مراد واقعی بوده و برای کسانی که عارف به لغت عرب می باشند قابل درک می باشد نظیر ایه : ولا تقتلوا النفس التي حرم الله إلا بالحق " ومثل قوله تعالى : ( قل هو الله أحد )  

صورت سوم : ایاتی که مجمل بوده  و از ظهورشان مراد واقعی بدست نمی اید نظیر ایه : ( أقيموا الصلاة ، وآتوا الزكاة ) که نمی توان تقاصیل احکام نماز و زکات را از ایه مذکور درک کرد. 

صورت چهارم : ایاتی که مشتمل بر الفاظ مشترک بوده و مراد واقعی در ان مشخص نیست که در این فرض ، هیچیک از معانی بر دیگری ترجیح نداشته و تنها می توان بصورت احتمال هر یک را مراد واقعی دانست . اری در صورت وجود روایت از معصوم می توان به مراد واقعی ایه پی برد . [15]

نتیجه انکه بر اساس دیدگاه شیخ طوسی، فهم فی الجمله قران  - بدون  مراجعه به روایت لااقل درفرض دوم و چهارم - خواهد بود  .

علامه طباطبائی در المیزان

نقد علامه طباطبائی به گفتار اخباریین  در لزوم مرجعیت روایات  در فهم قران مشتمل بر اموری است که در اینجا بیان می کنیم :

1 – تنافی ادعای اخباریین  با ایات متعدد قرانی 

متن کلام ایشان در پاسخ  به ادعای اخباریین  به شرح ذیل است :

آيات قرآن عموم افراد بشر از كافر و مؤمن از آنان كه عصر رسول خدا ( ص ) را درك كردند و آنان را كه درك نكردند دعوت مىكند به اينكه پيرامون قرآن تعقل و تامل كنند ، در بين آن آيات ، خصوصا آيه : « أفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّه لَوَجَدُوا فِيه اخْتِلافاً كَثِيراً » دلالت روشنى دارد بر اينكه معارف قرآن معارفى است كه هر دانشمندى با تدبر و بحث پيرامون آن مىتواند آن را درك كند ، و اختلافى كه در ابتدا و به ظاهر در آيات آن مىبيند بر طرف سازد ، و با اينكه اين آيه در مقام تحدى و بيان اعجاز قرآن است ، معنا ندارد در چنين مقامى فهم قرآن را مشروط به فهم صحابه و شاگردان ايشان بدانيم ، حتى معنا ندارد كه در چنين مقامى آن را مشروط به بيان رسول خدا ( ص ) بدانيم .

چون آنچه اين آيه شريفه بيان نموده يا معنايى است موافق با ظاهر آيه كه خود الفاظ آيه ، آن معنا را مىفهماند ، هر چند كه احتياج به تدبر و بحث داشته باشد ، و يا معنايى است كه ظاهر آيه نامبرده آن را نمىرساند خلاصه كلام ، اينكه مىفرمايد : « چرا در قرآن تدبر نمىكنيد » منظورش معنايى است خلاف ظاهر اين عبارت ، چنين سخنى مناسب مقام تحدى نيست ، و حجت با آن تمام نمىشود ، و اين بسيار روشن است ..[16]

.ایشان ادامه می دهد: استغنای قران در تفسیر به غیر خود منافاتی با رجوع به روایات در بیان تفصیلی احکام و نظائر ان نخواهد داشت :

...بله ، البته جزئيات احكام چيزى نيست كه هر كس بتواند مستقلا و بدون مراجعه به بيانات رسول خدا ( ص ) آن را از قرآن كريم استخراج كند ، هم چنان كه خود قرآن هم مردم را به آن جناب ارجاع داده ، و فرموده : « ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه وَما نَهاكُمْ عَنْه فَانْتَهُوا » و در اين معنا آياتى ديگر نيز هست ، و همچنين جزئيات قصص و معارفى از قبيل مساله معاد ..[17]

2-تنافی ادعای اخباریین فریقین با روایات متواتر 

ایشان در تمسک به روایات متواتر  جهت رد ادعای اخباریین فریقین  می نویسد :

علاوه بر اينكه اخبار متواتره اى از آن جناب رسيده كه امت را توصيه مىكند به تمسك به قرآن ، و اخذ به آن ، و اينكه هر روايتى از آن جناب به دستشان رسيد عرضه بر قرآنش كنند ، اگر با قرآن مطابق بود به آن عمل كنند ، و گرنه به ديوارش بزنند ، و اين توصيه ها وقتى معنا دارد كه تمامى مضامين احاديث نبوى را بتوان از قرآن كريم در آورد ، و گرنه اگر بنا باشد استفاده آنها منوط به بيانى از رسول خدا ( ص ) باشد دور لازم مىآيد ، ( يعنى لازم مىآيد كه فهم قرآن منوط به بيانات رسول خدا ( ص ) باشد ، و فهم بيانات رسول خدا ( ص ) هم منوط به فهم قرآن باشد ، كه اصطلاحا اين را دور و محال مىدانند).[18]

3-  اختلاف در روایات  صحابه مانع از مرجعیت انان در تفسیر قران خواهد بود :

گفتار ایشان در این زمینه به شرح ذیل می باشد :

... احاديثى كه از طرق صحابه از رسول خدا نقل شده در بين خود آنها اختلاف ، و بلكه در بين احاديثى كه از يكى از صحابه نقل شده اختلاف هست ، و اين بر هيچ حديث شناس متتبع پوشيده نيست .[19]

4- تنافی ادعای اخباریین فریقین با روش صحابه در موارد اختلاف اقوال در تفسیر ایات  

ایشان در این زمینه می نویسد :

اگر کسی بگوید در موارد اختلاف روایات صحابه در تفسیر ، مسلمانان مىتوانند از بين اقوالى كه صحابه در معناى يك آيه دارند قولى را اختيار كنند كه مخالف اجماع نباشد ، اين سخن مردود است ، براى اينكه خود صحابه اين راه را ، راه حل ندانسته و به اين روش عمل نكرده‌اند ، و وقتى از يكى از ايشان تفسير آيه اى سؤال مىشده بدون پروا از مساله اجماع ، تفسيرى مىكرده كه مخالف تفسير ساير صحابه بوده است ، آن وقت چطور بگوئيم ديگران از مخالفت اجماع پرهيز نموده ، و تنها نظريه اى بدهند كه در اقوال صحابه وجود داشته باشد ، با اينكه قول صحابه هيچ فرقى با ساير اقوال ندارد ، و بر ساير امت حجت نيست ، و چنان نيست كه مخالفت با قول يك صحابى بر ساير اصحاب حلال و بر ديگر مردم حرام باشد ..[20]

5-توالی فاسدی که بر نظریه اخباریین فریقین – مرجعیت روایات در فهم قران - مترتب می شود :

ایشان در این زمینه می فرماید :

علاوه بر اينكه اكتفاء كردن به اقوال مفسرين صدر اسلام ، و تجاوز نكردن از آن در فهم معانى آيات ، باعث مىشود كه علم در سير خود متوقف شود ، و آزادى در تفكر از مسلمين سلب گردد ، هم چنان كه ديديم ( در اثر سانسور شدن بحث از ناحيه بعضى خلفا ) مسلمانان صدر اول ، نظريه قابل توجهى در اين باب از خود بروز ندادند ، و به جز كلماتى ساده و خالى از دقت و تعمق از ايشان به يادگار نمانده ، در حالى كه قرآن به حكم آيه : « وَنَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ » مشتمل بر دقائقى از معارف است .

و اما اينكه بعيد شمردند كه معانى قرآن بر صحابه پوشيده مانده باشد ، با اينكه مردمى فهميده و كوشاى در فهم بوده‌اند استبعادى است نابجا ، به دليل همان اختلافى كه در اقوال آنان در معانى بسيارى از آيات هست ، و اختلاف و تناقض جز با پوشيده ماندن حق و مشتبه شدن راه حق و راه باطل ، تصور ندارد [21]

6- فهم قران بر متدبرین در ایات پوشیده نیست :

ایشان در این زمینه – امکان فهم قران بوسیله تدبر در ایات قران - می فرماید  :

حق مطلب اين است كه : راه به سوى فهم قرآن به روى كسى بسته نيست ، و خود بيان الهى و ذكر حكيم بهترين راه براى فهم خودش مىباشد ، به اين معنا كه قرآن كريم در بيانگرى مقاصدش احتياج به هيچ راهى ديگر ندارد ، پس چگونه تصور مىشود كتابى كه خداى تعالى آن را هدايت و نور معرفى كرده و « تبيان كل شىء » خوانده ، محتاج به هادى و رهنمايى ديگر باشد ، و با نور غير خودش روشن ، و با غير خودش مبين گردد .[22]

7-عدم تنافی قول به استغنای قران در تفسیر به غیر قران  با حدیث ثقلین

علامه در این زمینه نخست به ذکرگفتار اخباریین در تمسک به حدیث ثقلین در اثبات مدعای خود پرداخته و می فرماید :

  باز ممكن است اخباریین و قائلین به لزوم مرجعیت روایات در تفسیر بگویند : از رسول خدا ( ص ) به نقل صحيح رسيده است كه در آخرين خطبه اى كه ايراد كرد فرمود : « انى تارك فيكم الثقلين ، الثقل الاكبر و الثقل الاصغر ، فاما الاكبر فكتاب ربى ، و اما الاصغر فعترتى اهل بيتى ، فاحفظونى فيهما ، فلن تضلوا ما تمسكتم بهما » .

و اين سخن را شيعه و سنى به طرق متواتره از جمعيتى بسيار از صحابه رسول خدا ( ص ) از آن جناب نقل كرده‌اند ، كه علماى حديث عده آن صحابه را تا سى و پنج نفر شمرده‌اند ، و در بعضى از اين طرق عبارت « لن يفترقا حتى يردا على الحوض » نيز آمده ، و اين حديث دلالت دارد بر اينكه قول اهل بيت ( ع ) حجت است .پس هر چه در باره قرآن گفته باشند حجت و واجب الاتباع است ، و بايد در معناى قرآن تنها به گفته آنان اكتفاء كرد ، و گرنه لازم مىآيد كه اهل بيت با قرآن نباشند ، و از آن جدا محسوب شوند .

ایشان در پاسخ گفتار فوق می فرماید :

... اين حديث نمىخواهد حجيت ظاهر قرآن را باطل نموده و آن را منحصر در ظاهر بيان اهل بيت ( ع ) كند ، چگونه ممكن است چنين چيزى منظور باشد ، با اينكه در متن همين حديث فرموده : « قرآن و عترت هرگز از هم جدا نمىشوند » . و با اين بيان مىخواهد قرآن و عترت را با هم حجت كند .

پس اين حديث به ما مىگويد قرآن بر معانى خود دلالت دارد و معارف الهيه را كشف مىكند و اهل بيت ( ع ) ما را به طريق اين دلالت هدايت نموده ، به سوى اغراض و مقاصد قرآن راهنمايى مىكنند .

علاوه بر اينكه نظير رواياتى كه از رسول خدا ( ص ) در دعوت مردم به اخذ قرآن و تدبر در آن و عرضه احاديث بر آن وارد شده ، رواياتى هم از ائمه اهل بيت ( ع ) وارد شده است ..[23]

8-سیره اهل بیت در اثبات روش تدبر در قران و تعلیم روش استغنای قران در تفسیر قران به غیر خود

ایشان در این زمینه می فرماید :

در گروه بسيارى از روايات تفسيرى كه از اين خاندان رسيده طريقه استدلال به آيه اى براى آيه ديگر ، و استشهاد به يك معنا بر معناى ديگر به كار رفته ، و اين درست نيست مگر وقتى كه معنا معنايى باشد كه در افق فهم شنونده باشد ، و ذهن شنونده بتواند مستقلا آن را درك كند ، چيزى كه هست به او سفارش كنند از فلان طريق معين در اين كلام تدبر كن ..[24]

9-تمسک به روایات در اثبات  استغناء فهم و تفسیر قران  از غیر خود -حتی روایات-  :

در این زمینه علامه می فرماید :

.... رواياتى از اهل بيت ( ع ) رسيده كه بطور صريح دلالت بر همين معنا – عدم لزوم رجوع به حدیث در فهم قران- دارد ، نظير روايتى كه صاحب محاسن آن را بسند خود از ابى لبيد بحرانى از ابى جعفر ( ع ) نقل كرده كه در ضمن حديثى فرمود : « هر كس خيال كند كه كتاب خدا مبهم است هم خودش هلاك شده و هم ديگران را هلاك كرده » ، و قريب به اين مضمون باز در محاسن و احتجاج از همان جناب آمده و آن اين است كه فرمود : « وقتى از چيزى برايتان سخن مىگويند و خلاصه وقتى حديثى و يا سخنى از من مىشنويد همان مطلب را از كتاب خدا بپرسيد ، ... »[25]الحديث

نتائج  فصل پنجم  :

از مجموع مباحثی که در فصل پنجم مطرح  گردید امور ذیل اثبات شد :

1-  عدم تمامیت ادله قائلین به لزوم  مراجعه به روایات در تفسیر و فهم  قران

2-  برترین روش فهم و تفسیر قران ، تدبر درایات قران می باشد .

3-  احادیث و سیره اهل بیت ع ،  روش تدبر در قران و استنباط معارف  و احکام الهی از ان  را –  تفسیر و درک معارف  قران از طریق  تدبر در ایات - به مسلمانان اموزش داده اند .


  ... وتلك الأحاديث الشريفة – نظیر : "أنّ تفسير القرآن لا يجوز إلاّ بالأثر الصحيح والنصّ الصريح  و من فسّر القرآن برأيه فأصاب..."- مع تواترها معنىً صريحة في أنّ استنباط الأحكام النظريةمن كتاب الله ومن السنّة النبوية شغلُهم -سلام الله عليهم - لا شغل الرعية ، معلّلا بأنّه ( صلى الله عليه وآله ) بأمر الله تعالى خصّ أمير المؤمنين وأولاده الطاهرين ( عليهم السلام ) بتعليم ناسخ القرآن ومنسوخه وبتعليم ما هو المراد منه وبتعليم أنّ أيّة آية من القرآن باقية على ظاهرها وأيّة آية لم تبق منه على ظاهرها ، وبأنّ كثيراً من ذلك مخفي عندهم ( عليهم السلام ) وبأنّ ما اشتهر بين العامّة - من أنّ كلّ ما جاء به النبيّ ( صلى الله عليه وآله ) من حكم وتفسير ونسخ وتقييد وغيرها أظهره بين يدي أصحابه وتوفّرت الدواعي على أخذه ونشره ولم تقع بعده[1] ( صلى الله عليه وآله ) فتنة اقتضت إخفاء بعضها -غير صحيح- انتهی –  .[1]

[2]همان ...و ثانیا انّ أحاديثهم ( عليهم السلام ) صريحة في أنّ مراده تعالى من قوله ( لعلمه الّذين يستنبطونه منهم ) ومن نظائره أهل الذكر ( عليه السلام ) خاصّة لا صاحب الملكة من الرعيّة


[3]  رک به:  زبده البیان فی احکام القران ص 2  : وروي عن عبد الله بن عباس أنه قسم وجوه التفسير على أربعة أقسام : تفسير

لا يعذر أحد بجهالته ، وتفسير تعرفه العرب بكلامها ، وتفسير يعلمه العلماء ، و تفسير لا يعلمه إلا الله عز وجل : فأما الذي لا يعذر أحد بجهالته ، فهو ما يلزم الكافة من الشرائع التي في القرآن ، وجمل دلائل التوحيد وأما الذي تعرفه العرب بلسانها

فهو حقائق اللغة ومصوغ كلامهم وأما الذي يعلمه العلماء فهو تأويل المتشابه و فروع الأحكام وأما الذي لا يعلمه إلا الله عز وجل فهو ما يجري مجرى الغيوب وقيام الساعة تم كلامه.

  [4]:  وأمّا كلام ابن عبّاس : فمعناه واضح لا غبار عليه ، وهو أنّ معاني القرآن بعضها من ضروريّات الدين يعرفه المسلمون كوجوب الصلاة والزكاة والحجّ إمّا من القرآن أو من غيره ، وبعضها من ضروريّات اللغة يعرفها كلّ عارف بها ، وبعضها من النظريّات لا يعلمها إلاّ العلماء .


  الفوائد المدنیه ص 354-357 الظاهر أنّ مراده علماء آل محمّد ( عليهم السلام ) لأنّه من تلامذة أمير المؤمنين ( عليه السلام والظاهر أنّه تكلّم موافقاً لما سمعه منه ( عليه السلام .– انتهی -  [5]

[6] البرها ن فی تفسیر القران ص 6-5....فأقول : إذا عرفت ذلك[6] فقد رأيت عكوف أهل الزمان على تفسير من لم يرووه عن أهل العصمة ( سلام الله عليهم ) ، الذين نزل التنزيل والتأويل في بيوتهم ، وأوتوا من العلم ما لم يؤته غيرهم ، بل كان يجب التوقف حتى يأتي تأويله عنهم ، لأن علم التنزيل والتأويل في أيديهم ، فما جاء عنهم ( عليهم السلام ) فهو النور والهدى ، وما جاء عن غيرهم فهو الظلمة والعمى .ایشان در ادامه شگفتی شان را از برخی علمای معانی و بیان که ادعا می کنند به اسرار الهی در قران واقفند ذکر می کند :

والعجب كل العجب من علماء علمي المعاني والبيان ، حيث زعموا أن معرفة هذين العلمين تطلع على مكنون سر الله جل جلاله من تأويل القرآن قال بعض أئمتهم : ويل ثم ويل لمن تعاطى التفسير وهو في هذين العلمين راجل  وذلك أنهم ذكروا أن العلمين مأخوذان من استقراء تراكيب كلام العرب البلغاء ، باحثان عن مقتضيات الأحوال والمقام كالحذف ، والإضمار ، والفصل ، والوصل ، والحقيقة ، والمجاز ، وغير ذلك . ولا ريب أن محل ذلك من كتاب الله جل جلاله تحتاج معرفة إلى العلم به من أهل التنزيل والتأويل ، - وهم أهل البيت ( عليهم السلام ) - الذين علمهم الله سبحانه وتعالى ، فلا ينبغي معرفة ذلك إلا منهم ، ومن تعاطى معرفته من غيرهم ركب متن عمياء ، وخبط خبط عشواء ، فما ذا بعد الحق إلا الضلال فأنى تصرفون ؟

  مقدمة في أصول التفسير ص -9- يجب أن يعلم أن النبي صلى الله عليه وسلم بَيَّنَ لأصحابه معاني القرآن كما بين لهم ألفاظه، فقوله تعالى : {لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ } [ النحل : 44 ] يتناول هذا وهذا، [7]

  [8]مقدمة في أصول التفسير ص -9- ومن التابعين من تلقى جميع التفسير عن الصحابة، كما قال مجاهد : عرضت المصحف على ابن عباس أوقفه عند كل آية منه وأسأله عنها؛ ولهذا قال الثوري : إذا جاءك التفسير عن مجاهد فحسبك به؛ ولهذا يعتمد على تفسيره الشافعي والبخاري وغيرهما من أهل العلم، وكذلك الإمام أحمد وغيره ممن صنف في التفسير يكرر الطرق عن مجاهد أكثر من غيره .والمقصود أن التابعين تلقوا التفسير عن الصحابة، كما تلقوا عنهم – انتهی –  

م[9] جموعه الفتاوی ج 13ص 363 و مقدمه التفسیر فإن قال قائل : فما أحسن طرق التفسير ؟ فالجواب : إن أصح الطرق في ذلك أن يفسر القرآن بالقرآن، فما أُجْمِلَ في مكان فإنه قد فُسِّرَ في موضع آخر، وما اخْتُصِر من مكان فقد بُسِطَ في موضع آخر، فإن أعياك ذلك فعليك بالسنة، فإنها شارحة للقرآن وموضحة له، بل قد قال الإمام أبو عبد اللّه محمد بن إدريس الشافعي : كل ما حكم به رسول اللّه صلى الله عليه وسلم فهو مما فهمه من القرآن، قال اللّه تعالى : {إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا } [ النساء : 105 ] ، وقال تعالى : {وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ } [ النحل : 44 ] ، وقال تعالى : {وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ ص -40- لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ } [ النحل : 64 ] ، ولهذا قال رسول اللّه صلى الله عليه وسلم : " ألا إني أوتيت القرآن ومثله معه " يعني السنة

[10]همان  ج 13ص364 و مقدمه التفسیر "....والسنة أيضًا تنزل عليه بالوحي كما ينزل القرآن، لا أنها تتلى كما يتلى، وقد استدل الإمام الشافعي وغيره من الأئمة على ذلك بأدلة كثيرة ليس هذا موضع ذلك والغرض أنك تطلب تفسير القرآن منه، فإن لم تجده فمن السنة، كما قال رسول اللّه صلى الله عليه وسلم لمعاذ حين بعثه إلى اليمن : " بم تحكم ؟ " قال : بكتاب اللّه . قال : " فإن لم تجد ؟ " قال : بسنة رسول اللّه . قال : " فإن لم تجد ؟ " قال : أجتهد رأيي . قال : فضرب رسول اللّه صلى الله عليه وسلم في صدره وقال : " الحمد لله الذي وفق رسولَ رَسُولِ اللّه لما يرضى رسولَ اللّه " ، وهذا الحديث في المساند والسنن بإسناد جيد

همان  ج 13ص365-364 و مقدمه التفسیر وحينئذ، إذا لم نجد التفسير في القرآن ولا في السنة رجعنا في ذلك إلى أقوال الصحابة، فإنهم أدرى بذلك لما شاهدوه من القرآن، والأحوال التي اختصوا بها، ولما لهم من الفهم التام، والعلم الصحيح، والعمل الصالح، لا سيما علماؤهم وكبراؤهم، كالأئمة الأربعة الخلفاء الراشدين، والأئمة المهديين؛ مثل عبد اللّه بن مسعود .[11]

مقدمه فی اصول التفسیر ص -46- مجموعه الفتاوی ج 13ص368 إذا لم تجد التفسير في القرآن ولا في السنة، ولا وجدته عن الصحابة، فقد رجع كثير من الأئمة في ذلك إلى أقوال التابعين، كمجاهد بن جبر؛ فإنه كان آية في التفسير، كما قال محمد بن إسحاق : حدثنا أبان بن صالح، عن مجاهد قال : عرضتُ المصحف على ابن عباس ثلاث عرضات من فاتحته إلى خاتمته، أوقفه عند كل آية منه وأسأله عنها . وبه إلى الترمذي،....[12]

[13] مقدمه فی اصول التفسیر ص 47-46- مجموعه الفتاوی ج 13ص370 وقال شعبة بن الحجاج وغيره : أقوال التابعين في الفروع ليست حجة، فكيف تكون حجة في التفسير ؟ يعني أنها لا تكون حجة على غيرهم ممن خالفهم، ...وهذا صحيح، أما إذا أجمعوا على الشىء فلا يرتاب في كونه حجة؛ فإن اختلفوا فلا يكون قول بعضهم حجة على بعض ولا على من بعدهم، ويرجع في ذلك إلى لغة القرآن، أو السنة، أو عموم لغة العرب، أو أقوال الصحابة في ذلك .- انتهی –  

  التبیان فی تفسیر القران ج 1ص 3-6: والذي نقول في ذلك : إنه لا يجوزان يكون في كلام الله تعالى وكلام نبيه تناقض وتضاد وقد قال الله تعالى : " انا جعلناه قرآنا عربيا " وقال :" بلسان عربي مبين " وقال " وما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه " وقال : " فيه تبيان كل شئ " وقال : " ما فرطنا في الكتاب من شئ " فكيف يجوز ان يصفه بأنه عربي مبين ، وانه بلسان قومه ، وانه بيان للناس ولا يفهم بظاهره شئ ؟ وهل ذلك إلا وصف له باللغز والمعمى الذي لا يفهم المراد به إلا بعد تفسيره وبيانه ؟ وذلك منزه عن القرآن وقد مدح الله أقواما على استخراج معاني القرآن فقال : " لعلمه الذين يستنبطونه منهم " ، [14]وقال في قوم يذمهم حيث لم يتدبروا القرآن ، ولم يتفكروا في معانيه : " أفلا يتدبرون القرآن أم على قلوب وقال النبي صلى الله عليه وآله . ( اني مخلف فيكم الثقلين : كتاب الله ، وعترتي أهل بيتي ) فبين ان الكتاب حجة ، كما أن العترة حجة . وكيف يكون حجة ما لا يفهم به شئ ؟ وروى عنه عليه السلام أنه قال : ( إذا جاءكم عني حديث ، فاعرضوه على كتاب الله ، فما وافق كتاب الله فاقبلوه ، وما خالفه فاضربوا به عرض الحائط ) وروي مثل ذلك عن أئمتنا عليهم السلام ، وكيف يمكن العرض على كتاب الله ، وهو لا يفهم به شئ ؟ وكل ذلك يدل على أن ظاهر هذه الأخبار متروك .

  [15]

التبیان فی تفسیر القران ج 1ص 3-6 والذي نقول به : إن معاني القرآن على أربعة أقسام : أحدها - ما اختص الله تعالى بالعلم به ، فلا يجوز لاحد تكلف القول فيه ، ولا تعاطي معرفته ، وذلك مثل قوله تعالى : " يسألونك عن الساعة أيان مرساها قل : إنما علمها عند ربي لا يجليها لوقتها إلا هو " ومثل قوله تعالى : " ان الله عنده علم الساعة . . " إلى آخرها فتعاطي معرفة ما اختص الله تعالى به خطأ وثانيها - ما كان ظاهره مطابقا لمعناه ، فكل من عرف اللغة التي خوطب بها ، عرف معناها ، مثل قوله تعالى : " ولا تقتلوا النفس التي حرم الله إلا بالحق " ومثل قوله تعالى : ( قل هو الله أحد ) وغير ذلك . وثالثها - ما هو مجمل لا ينبئ ظاهره عن المراد به مفصلا . مثل قوله تعالى : ( أقيموا الصلاة ، وآتوا الزكاة ) ومثل قوله : ( ولله على الناس حج البيت من استطاع إليه سبيلا ) وقوله : ( وآتوا حقه يوم حصاده ) وقوله : ( وفي أموالهم حق معلوم ) وما أشبه ذلك . .. ورابعها - ما كان اللفظ مشتركا بين معنيين فما زاد عنهما ، ويمكن أن يكون كل واحد منهما مرادا . فإنه لا ينبغي أن يقدم أحد به فيقول : ان مراد الله فيه بعض ما يحتمل - إلا بقول نبي أو امام معصوم - بل ينبغي ان يقول : ان الظاهر يحتمل لأمور ، وكل واحد يجوز أن يكون مرادا على التفصيل . والله أعلم بما أراد ومتى كان اللفظ مشتركا بين شيئين ، أو ما زاد عليهما ، ودل الدليل على أنه لا يجوزان يريد إلا وجها واحدا ، جاز ان يقال : إنه هو المراد- انتهی –


المیزان ج 3ص 84  : أن الآيات التي تدعو الناس عامة من كافر أو مؤمن ممن شاهد عصر النزول أو غاب عنه إلى تعقل القرآن وتأمله والتدبر فيه وخاصة قوله تعالى : " أ فلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا  النساء - 82 تدل دلالة واضحة على أن المعارف القرآنية يمكن أن ينالها الباحث بالتدبر والبحث ويرتفع به ما يترائى من الاختلاف بين الآيات والآية في مقام التحدي ولا معنى لارجاع فهم معاني الآيات والمقام هذا المقام إلى فهم الصحابة وتلامذتهم من التابعين حتى إلى بيان النبي صلى الله عليه وآله وسلم فإن ما بينه إما أن يكون معنى يوافق ظاهر الكلام فهو مما يؤدى إليه اللفظ ولو بعد التدبر والتأمل والبحث وإما أن

يكون معنى لا يوافق الظاهر ولا أن الكلام يؤدي إليه فهو مما لا يلائم التحدي ولا تتم به الحجة وهو ظاهر -ترجمه از تفسیر المیزان ج 3ص 130-131 استفاده شده است -  . [16]

  [17]  رک به : المیزان ج 3ص 83-84 نعم تفاصيل الاحكام مما لا سبيل إلى تلقيه من غير بيان النبي صلى الله عليه وآله وسلم كما أرجعها القرآن إليه في قوله تعالى : " وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا " الحشر - 7وما في معناه من الآيات وكذا تفاصيل القصص والمعاد مثلا- ترجمه از کتاب : ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص 131


المیزان ج 3ص85 : على أن الأخبار المتواترة عنه صلى الله عليه وآله وسلم المتضمنة لوصيته بالتمسك بالقرآن والاخذ به وعرض الروايات المنقولة عنه صلى الله عليه وآله وسلم على كتاب الله لا يستقيم معناها إلا مع كون جميع ما نقل عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم مما يمكن استفادته من الكتاب ولو توقف ذلك على بيان النبي صلى الله عليه وآله وسلم كان من الدور الباطل وهو ظاهر- ترجمه از ترجمه المیزان ج 3ص 132

. [19]. المیزان ج 3ص85  على أن ما ورد به النقل من كلام الصحابة مع قطع النظر عن طرقه لا يخلو عن الاختلاف فيما بين الصحابة أنفسهم بل عن الاختلاف فيما نقل عن الواحد منهم على ما لا يخفى على المتتبع المتأمل في أخبارهم- ترجمه از ترجمه المیزان ج 3ص132


[20] المیزان ج 3ص 85: والقول بأن الواجب حينئذ أن يختاروا أحد الأقوال المختلفة المنقولة عنهم في الآية ويجتنب عن خرق إجماعهم والخروج عن جماعتهم مردود بأنهم أنفسهم لم يسلكوا هذا الطريق ولم يستلزموا هذا المنهج ولم يبالوا بالخلاف فيما بينهم فكيف يجب على غيرهم أن يقفوا على ما قالوا به ولم يختصوا بحجية قولهم على غيرهم ولا بتحريم الخلاف على غيرهم دونهم- ترجمه از ترجمه المیزان ج 3ص132


[21]: المیزان ج 3ص 86: ....على أن هذا الطريق وهو الاقتصار على ما نقل من مفسري صدر الاسلام من الصحابة والتابعين في معاني الآيات القرآنية يوجب توقف العلم في سيره وبطلان البحث في أثره كما هو مشهود في ما بأيدينا من كلمات الاوايل والكتب المؤلفة في التفسير في القرون الأولى من الاسلام ولم ينقل منهم في التفسير إلا معان ساذجة بسيطة خالية عن تعمق البحث وتدقيق النظر فأين ما يشير إليه قوله تعالى " ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شئ " النحل - 89 -من دقائق المعارف في القرآن ؟وأما استبعاد أن يختفي عليهم معاني القرآن مع ما هم عليه من الفهم والجد والاجتهاد فيبطله نفس الخلاف الواقع بينهم في معاني كثير من الآيات والتناقض الواقع في الكلمات المنقولة عنهم إذ لا يتصور اختلاف ولا تناقض إلا مع فرض خفاء الحق واختلاط طريقه بغيره- ترجمه از ترجمه المییزان ج 3ص133-

المیزان ج 3ص86[22]   فالحق أن الطريق إلى فهم القرآن الكريم غير مسدود وإن البيان الإلهي والذكر الحكيم بنفسه هو الطريق الهادي إلى نفسه أي انه لا يحتاج في تبيين مقاصده إلى طريق فكيف يتصور أن يكون الكتاب الذي عرفه الله تعالى بأنه هدى وأنه نور وأنه تبيان لكل شئ مفتقرا إلى هاد غيره ومستنيرا بنور غيره ومبينا بأمر غيره- ترجمه از ترجمه المییزان ج 3ص133-

المیزان ج 3ص86-87:[23]    فإن قلت : قد صح عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم أنه قال في آخر خطبة خطبها : إني تارك فيكم الثقلين - الثقل الأكبر والثقل الأصغر - فأما الأكبر فكتاب ربي - وأما الأصغر فعترتي أهل بيتي - فاحفظوني فيهما فلن تضلوا ما تمسكتم بهما رواه الفريقان بطرق متواترة عن جم غفير من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم عنه أنهى علماء الحديث عدتهم إلى خمس وثلاثين صحابيا وفي بعض الطرق لن يفترقا حتى يردا على الحوض والحديث دال على حجية قول أهل البيت عليهم السلام في القرآن ووجوب اتباع ما ورد عنهم في تفسيره والاقتصار على ذلك وإلا لزم التفرقة بينهم وبينه .

قلت  : ما ذكرناه في معنى اتباع بيان النبي صلى الله عليه وآله وسلم آنفا جار هيهنا بعينه والحديث غير مسوق لابطال حجية ظاهر القرآن وقصر الحجية على ظاهر بيان أهل البيت عليهم السلام كيف وهو صلى الله عليه وآله وسلم يقول : لن يفترقا فيجعل الحجية لهما معا فللقرآن الدلالة على معانيه والكشف عن المعارف الإلهية ولأهل البيت الدلالة على الطريق وهداية الناس إلى أغراضه ومقاصده . على أن نظير ما ورد عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم في دعوة الناس إلى الاخذ بالقرآن والتدبر فيه وعرض ما نقل عنه عليه وارد عن أهل البيت عليهم السلام- ترجمه از ترجمه المییزان ج 3ص133-134

[24]المیزان ج 3ص87 : على أن جما غفيرا من الروايات التفسيرية الواردة عنهم عليهم السلام مشتملة على الاستدلال بآية على آية والاستشهاد بمعنى على معنى ولا يستقيم ذلك إلا بكون المعنى مما يمكن أن يناله المخاطب ويستقل به ذهنه لوروده من طريقه المتعين له- ترجمه از ترجمه المیزان ج 3ص134


[25]المیزان ج 3 ص 87ّ:   على أن هيهنا روايات عنهم عليهم السلام تدل على ذلك بالمطابقة كما رواه في المحاسن بإسناده عن أبي لبيد البحراني عن أبي جعفر عليه السلام في حديث قال : فمن زعم أن كتاب الله مبهم فقد هلك وأهلك . ويقرب منه ما فيه وفي الاحتجاج عنه عليه السلام قال : إذا حدثتكم بشئ  فاسألوني عنه من كتاب الله