مولا

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۵۴ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

کلمه مولی در ادبیات و آثار اسلامی از کلمات بسیار مهم و کلیدی است؛ کاربرد آن در قرآن هم زیاد است و در روایات هم زیاد از آن استفاده شده است. کاربرد آن در قران باید مورد مداقه باشد و مهمتر اینکه کاربرد آن در برخی روایات از جمله خطبه غدیریه حضرت رسول اکرم صلی الله و علیه و اله وو سلم است که معرکه آراء فریقین است و لذا باید کلمه مولی در خطب غدیریه به صورت مجزا و مفصل مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد تا کلام رسول گرامی اسلام صلی اله و علیه و اله و سلم موقفی برای وحدت باشد نه بهانه‌ای برای افتراق جمع مسلمین، لذا این بحث در وقت میسور بیان خواهد شد.

معنای مولی در لغت فارسی

در زبان فارسی بسان لغت تازی مولا در معانی مختلفی به کار می‌رود، ما به ذکر برخی از معانی آن از بیان مرحوم دهخدا اکتفا می‌کنیم:

  • مُعْتِق، آزادکننده، آزادی بخش؛
  • مُعْتَق، آزادکرده، آزادشده، آزادکرده شده؛
  • منعِم، نعمت‌دهنده؛
  • منعَم علیه، نعمت داده شده؛
  • بنده، عبد، مملوک، غلام، غلام آزادشده؛
  • پرورنده، نگه‌دارنده؛
  • زنهاردهنده، زینهاردهنده؛
  • یاری‌دهنده، ناصر، نصیر، یار و یاور، یاری ده، یاور، یار، یاریگر و مددکار؛
  • محب، دوست دارنده، دوست، دوستدار، طرفدار؛
  • پیرو، تابع؛
  • مهربان؛
  • سزاوار؛
  • صاحب و مالک، صاحب، مالک؛
  • رئیس، مهتر، خواجه، سید، سر، سرور، آقا، سالار، مقابل عبد؛
  • ولی، جانشین؛
  • شریک و انباز؛
  • عمو، پسرعم، پسرعمو، برادر پدر، پسرخواهر؛
  • شوی خواهر، صهر؛
  • ندیم، همدم، همنشین؛
  • به مهمانی فرودآینده؛
  • همسایه؛
  • نزیل {در محله و سرزمین طایفه یا قبیله‌ای اسکان گزیده است}؛
  • حلیف، هم‌پیمان، هم‌قسم، هم عهد، هم‌سوگند؛
  • آنکه اسلام آورده و با کسی موالات کرده است. آن کافر که بر دست مسلمان اسلام آورد و ولای او را بپذیرد[۱].

روشن است که این همه گستره معنایی برای یک کلمه می‌تواند در شناخت معنای مورد نظر در یک عبارت ایهام و ابهام ایجاد کند و برای کسانی که فی قلوبهم مرض هستند بهانه و دستاویزی برای تفسیر کلام به غیر مقصود متکلم باشد.

معنای مولی در لغت عربی

  • اصل معنای ماده «ولی» قرب است [۲] و این قرب می‌تواند از حیث مکان، نسبت، دین، صداقت، نصرت و یا اعتقاد باشد[۳].
  • شاید ریشه اصلی آن قرار گرفتن دو چیز یا بیشتر در کنار هم باشد به گونه‌ای که چیزی که از آنها نیست بین آنها قرار نگیرد: أن یَحْصُلَ شیئان فصاعدا حصولا لیس بینهما ما لیس منهما[۴].
  • برخی هم معتقدند که اصل «ولی» قراردادن چیزی بعد از اولی بدون هیچ فاصلی است : أصل الولی جعل الثانی بعد الأول من غیر فصل من قولهم هذا یلی ذلک ولیا[۵].

دیدگاه لغت‌‌شناسان

  • صاحب العین معتقد است که موالی عموزادگان هستند و عمو‌زادگان از اهل بیت کسانی هستند که صدقه واجبه بر آنان حرام است و مَوْلَی‏ به معتق و حلیف و ولی گفته می‌شود [۶].
  • ابن درید «ولی» را مخالف دشمن دانسته و وَلْی را همجواری و همسایگی دانسته است [۷].
  • تهذیب وَلِیّ‏ و «مَوْلی» را تابع و مُحِبّ معنا کرده و مراد از موالی را عموزادگان شمرده است [۸] و مولی را مرادف عَصَبة، حلیف و مُعْتَق دانسته است[۹].

و به نقل از ابو‌هیثم گفته که مولی شش صورت دارد:

  • پسر عموف عمو، برادر، پسر، و دیگر عصبات؛
  • ناصر؛
  • جانشین؛
  • کسی که توسط یک نفر مسلمان شده است‏؛
  • آزاد کننده عبد؛
  • عبد آزاد شده [۱۰].
  • صحاح ولایت را به معنای مدیریت و سیات کردن دیگران هم ذکر کرده است [۱۱] و ولی را ضد دشمن و مولی را مُعْتِق، مُعْتَق، پسرعمو، ناصر و همسایه معنی کرده است [۱۲]
  • فروق اللغة گفته ولی به عنوان صفت برای مُعین کمک‌کننده و مُعَان کمک‌شونده به کار می‌رود. پس مومنین ولی و معینِ دین و پیامبر خدایند و خداوند هم ولی و حافظ و پشتیبان مومنین است[۱۳]. ولی بودن چند صورت دارد:
  • ولی مسلمان یعنی کسی که اگر مسلمان نیاز داشت برای رفع نیاز او اقدام کند؛
  • ولی الحلیف المعاقد یعنی اگر طرف حلف و معاقَد اگر لازم داشت به کمکش بروند؛
  • ولی المرأة یعنی کسی که اگر زن کاری داشت برایش انجام دهد؛
  • ولی المقتول یا ولی دم که باید برای احقاق حق مقتول و انجام قصاص و یا اخذ دیه مطالبه کند[۱۴].

مولی هم چند معنی دارد:

  • سید؛
  • مملوک و بنده؛
  • حلیف و هم قسم؛
  • پسر عمو؛
  • کسی که برای یک امر اولویت دارد؛
  • صاحب[۱۵].
  • معجم مقاییس اللغه مُعْتِقُ و مُعْتَق، و صاحب و حلیف، و پسر عمو و ناصر و همسایه را از معانی مولی برشمرده است [۱۶].
  • راغب اصفهانی معنای واژه مَوْلَی‏ را معتِقِ، معتَقِ، حلیفِ، پسر عمو، همسایه و ولی هر امری می‌داند. [۱۷]
  • برخی وَلِی و مولی را صدیق و نصیر و مالک و عبد، صاحب و قریب مثل پسر عمو و مانند آن دانسته است . [۱۸]
  • أساس البلاغة ولی را بمعنی دنو و نزدیکی شمرده و ولی را ولی یتیم و ولیّ‏ قتیل و ولی بلد شمرده که متناسب مضاف الیه تعریف می‌شوند [۱۹]
  • الفائق به نسبت خانوادگی تاکید بیشتری دارد و ولی را پدر و برادر و برادر‌زاده و عمو و پسر عمو و ... می‌داند[۲۰]
  • لسان العرب وِلایت را مُشعر به تدْبیر و قُدرت و فِعل شمرده و فاقد آنها را شایسته این تعبیر نمی‌داند، و از ابن‌السکیت نقل کرده که وِلایت از سلطاناست و وَلایت و وِلایت به معنی نصرت هستند و گفته می‌شوند آنها بر یک ولایت هستند یعنی ناصر همدیگرند. [۲۱].
  • لسان العرب مصداق مولی را پسر عمو و پسر خواهر همسایه و شریک و حلیف و دوست یاور دوست و ... شمرده است.‏ [۲۲]

زبیدی برای وَلی چند معنا ذکر کرده، از جمله:

  • مُحِب که ضد دشمن است؛
  • دوست وصَدِیقُ؛
  • نصِیرُ و یاریگر؛ [۲۳].

مَوْلَی‏ هم چند معنا دارد، مثل:

  • مالِک؛‏
  • عَبْد؛
  • مُعْتِق؛
  • مُعْتَق؛
  • پسر و عمو و دیگر عَصَبات؛
  • نَزیل؛
  • شریک؛
  • پسر دختر‏؛
  • کسی که به جای کسی بعد از او کاری را انجام می‌دهد؛
  • خداوند؛
  • ناصِر؛
  • مُنْعِم؛
  • مُنْعَمُ علیه؛
  • مُحِب؛
  • تابع؛
  • صهر و داماد. [۲۴].

زبیدی معانی نَسَب و نُصْرت و عِتْق را از ریشه وَلایت و امارت و حکومت و سیاست را از ریشه وِلایت دانسته است. [۲۵]

معنای مولی از منظر نحویین اهل‌سنت

مولی در قرآن

معنای مولی در تفاسیر اهل‌سنت

مولی در روایات

مولی در خطبه غدیریه

معنای مولا در رجال

در علم رجال معانی واژه مولی بسیار مهم است و باید مورد دقت واقع شود تا در شناخت افراد تمییز آنان از یکدیگر و میزان اعتبار نقل قول آنان به دست آید. شهید ثانی در مورد کاربردهای لفظ مولی در علم رجال می‌فرماید [۲۶]که کلمه مولی به معانی مختلفی ممکن است به کار رفته باشد، که باید به دلیل قرینه آن را شناخت، این معانی عبارتند از:

  • 1و2- شناخت موالی از هر دو سو با رقیت است؛ یعنی هم آزادکننده یک بنده (معتِق) مولای او محسوب می‌شود و هم آزاد شده (معتَق) مولا گفته می‌شود و هر کدام مولای دیگری است.
  • 3- مولا‌بودن با حِلف و سوگند؛ یعنی دو شخص حقیقی یا حقوقی با هم هم‌قسم می‌شوند که با هم برادری و مساوات و همکاری دوطرفه داشته باشند که این حلف یا بین شخص و قبیله و یا بین دو قبیله است؛ مانند ایجاد حلف بین دو گروه مهاجر و انصار که توسط پیامبر ایجاد شد و هر گروه مولای دیگری است و بین آن دو پیمان مؤاخات و برادری به وجود آمد.
  • 4- مولا‌بودن به اسلام؛ یعنی هر کس به دست دیگری اسلام آورد مولای اوست یعنی اسلام باعث ولایت بین این دو می‌شود.
  • 5- برخی مواقع هم مولی به معنی غیرعرب و یا غیرخالص در عرب‌بودن به کار می‌رود و گفته می‌شود فلانی مولی است و عرب صریح نیست. مثلاً نجاشی در مورد حماد بن عیسی می‌گوید «مولی، و قیل عربی» یعنی مقابل مولا عربی‌بودن به کار رفته است.
  • این کاربرد هم برای کلمه مولا زیاد است.
  • 6- معنای دیگر ملازمت و باهم بودن دو نفر است هرگاه دو نفر دائماً با هم باشند گفته می‌شود مولای هم هستند مثل‌اینکه گفته می‌شود «مِقْسَمْ، مولی ابن عباس» یعنی دائماً با ابن‌عباس ملازمت و حشرونشر داشته است.
  • 7- البته باید کاربرد لفظی مولی به معنای همسایه و نیز نزیل را همیشه در نظر داشت چرا که شرایط اجتماعی آن دوران به مهمانی که بر طایفه‌ای وارد می‌شده و در جوار آنان سکنی می‌گزیده و به اصطلاح نزیل آنان بوده هم مولی اطلاق می‌شده است.
  • از کلام شهید ثانی برمی‌آید که لفظ «المولی» بیشتر در مورد آزاد شده و یا آزادکننده به کار می‌رود و نیز در موارد زیادی برای کسی که عربی نیست استفاده می‌شود البته اگر اضافه به شخص یا طایفه‌ای شود ظاهر این است که عبد و بنده آنان بوده است؛ اما در تعیین معنای مراد باید مطابق قرائن لفظی و حالی حکم نمود. [۲۷].

پانویس

  1. لغت نامه دهخدا
  2. جمهرة اللغة ؛ ج‏1 ؛ ص246؛ تهذيب اللغة ؛ ج‏15 ؛ ص321؛ الصحاح ؛ ج‏6 ؛ ص2528؛
    • الصحاح، ج‏6، ص: 2530؛ معجم مقاييس اللغه ؛ ج‏6 ؛ ص141؛ معجم مقاييس اللغه، ج‏6، ص: 142؛ مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885؛ المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج‏10 ؛ ص457؛ لسان العرب، ج‏15، ص: 411؛ تاج العروس ؛ ج‏20 ؛ ص310.
  3. مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.
  4. مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.
  5. الفروق في اللغة ؛ ص278.
  6. كتاب العين ؛ ج‏8 ؛ ص365.
  7. جمهرة اللغة ؛ ج‏1 ؛ ص246.
  8. تهذيب اللغة ؛ ج‏15 ؛ ص321.
  9. تهذيب اللغة، ج‏15، ص: 324.
  10. تهذيب اللغة، ج‏15، ص: 324.
  11. الصحاح، ج‏6، ص: 2529.
  12. الصحاح، ج‏6، ص: 2529.
  13. الفروق في اللغة ؛ ص278.
  14. الفروق في اللغة ؛ ص278.
  15. الفروق في اللغة؛ ص278.
  16. معجم مقاييس اللغه ؛ ج‏6 ؛ ص141.
  17. مفردات ألفاظ القرآن ؛ ص885.
  18. المحكم و المحيط الأعظم، ج‏10، ص: 458.
  19. أساس البلاغة ؛ ص689
  20. الفائق ؛ ج‏3 ؛ ص378.
  21. لسان العرب، ج‏15، ص: 407
  22. لسان العرب، ج‏15، صص: 409تا 411.
  23. تاج العروس ؛ ج‏20 ؛ ص310.
  24. تاج العروس، ج‏20، ص: 311.
  25. تاج العروس، ج‏20، ص: 312.
  26. الشهيد الثاني، الرعايه في علم الدرايه ،ج1، ص389
  27. اقتباس از مقياس الرواة ؛ صص284تا 289 .


منابع

  • فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، 9جلد، نشر هجرت - قم، چاپ: دوم، 1409 ه.ق.
  • ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، 3جلد، دار العلم للملایین - بیروت، چاپ: اول، 1988 م.
  • ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، 15جلد، دار احیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق.
  • جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، 6جلد، دار العلم للملایین - بیروت، چاپ: اول، 1376 ه.ق.
  • عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغة، 1جلد، دار الافاق الجدیدة - بیروت، چاپ: اول، 1400 ه.ق.
  • ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، 6جلد، مکتب الاعلام الاسلامی - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق.
  • راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - بیروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق.
  • راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن (راغب)، 4جلد، مرتضوی - تهران، چاپ: دوم، 1374 ه.ش.
  • ابن سیده، علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، 11جلد، دار الکتب العلمیة - بیروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق.
  • زمخشری، محمود بن عمر، أساس البلاغة، 1جلد، دار صادر - بیروت، چاپ: اول، 1979 م.
  • زمخشری، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، 4جلد، دار الکتب العلمیة - بیروت، چاپ: اول، 1417 ه.ق.
  • ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، 5جلد، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان - قم، چاپ: چهارم، 1367 ه.ش.
  • ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، 15جلد، دار صادر - بیروت، چاپ: سوم، 1414 ه.ق.
  • طریحی، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، 6جلد، مرتضوی - تهران، چاپ: سوم، 1375 ه.ش.
  • تهانوی، محمدعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، 2جلد، مکتبة لبنان ناشرون - بیروت، چاپ: اول، 1996 م.
  • الالبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الأحادیث الضعیفة و الموضوعة و أثرها السیئ فی الأمة، ط 4، بیروت، المکتب الإسلامی، 1398 ه،
  • مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، 20جلد، دار الفکر - بیروت، چاپ: اول، 1414 ه.ق.
  • ابن درید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، 3جلد، دار العلم للملایین - بیروت، چاپ: اول، 1988 م.
  • عسکری، حسن بن عبدالله، الفروق فی اللغة، 1جلد، دار الافاق الجدیدة - بیروت، چاپ: اول، 1400 ه.ق.
  • ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، 6جلد، مکتب الاعلام الاسلامی - قم، چاپ: اول، 1404 ه.ق.
  • راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، 1جلد، دار القلم - بیروت، چاپ: اول، 1412 ه.ق.