محمدصلی‌الله‌علیه‌وآله پیام آور صلح

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۰۰ توسط Arafi (بحث | مشارکت‌ها)

محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پیام آور صلح

یکی از برنامه‌های سازمان‌دهی شده رسانه‌های غربی برای خشونت‌طلب معرفی کردن مسلمانان، اتهام جنگ مقدس و یا به تعبیر مسلمانان، جهاد، به عنوان ریشه تروریسم مذهبی، به آنها است. در این مقاله جهت پاسخ به این اتهام، به چند نکته اشاره شده است: اولاً اصطلاح جنگ مقدس ساخته غربی‌هاست و در اسلام جهاد به معنای دفاع مقدس است. ثانیاً قریب به اتفاق علمای اسلام، جهاد ابتدایی را در حال حاضر ممنوع دانسته‌اند. ثالثاً اگر در قرآن کریم، آیات جهاد مقرر شده است، در مقابل، دو اصل برتری صلح و اصل پای‌بندی به پیمان‌های بین‌المللی هم به عنوان مهم‌ترین اصول حاکم در روابط بین‌الملل مورد تأکید قرار گرفته و حاکم بر اصل جهاد است. در ذیل، هریک از این نکات به تفصیل بررسی می‌گردد:


معنای جهاد در اسلام

بر اساس دیدگاه فقه شیعه، در زمان غییت

جهاد فقط در قالب دفاع مشروع مجاز است و هرگونه حمله ابتدایی به کشورهای دیگر ممنوع است. [۱].

اما در مورد جهاد ابتدایی در زمان امام معصومعلیه السلام نیز برخی بر این باورند که حتی جهاد و جنگ‌های صدر اسلام نیز از موارد جهاد ابتدایی و برای تحمیل عقیده و اجبار به مسلمان شدن نبوده است بلکه به نوعی جهاد دفاعی بوده که به دلایلی هم‌چون آغاز جنگ توسط دشمن،[1] فتنه گری[2] نظامی و غیر نظامی توسط آنان، از قبیل نقشه‌کشی برای اخراج پیامبر،[3] نقض پیمان به وسیله دشمن[4] و یا استمداد مظلومانی بوده که توسط ستمگران مورد ظلم واقع شده بودند.[5] به همین دلیل اطلاق آیات جهاد در قرآن به وسیله این دسته از آیات، مقید می‌شود.

در یکی از آیات شریفه بر این نکته تصریح شده است که:

«خداوند شما را از دوستی و عدالت با کسانی که با شما در راه دینتان قتال نکرده و شما را از خانه و کاشانه تان بیرون نکرده‌اند، نهی نمی‌کند؛ به درستی که خداوند عدالت پیشگان را دوست می‌دارد. همانا شما را از دوستی و احسان با کسانی نهی می‌کند که با شما در دینتان جنگیدند و شما را از خانه و کاشانه‌تان بیرون کردند و بر بیرون کردنتان کمک نمودند.»[6]

به استناد این آیه، وقتی احسان و نیکی به کفاری که با مسلمانان نمی‌جنگند و در توطئه بر ضد مسلمانان شرکت ندارند، جایز است، بنابراین به طریق اولی جنگ با آنان مورد نهی شارع خواهد بود.

حتی بر اساس دیدگاه حضرت امام خمینی رحمة الله تنها در صورت حمله نظامی، دفاع نظامی واجب است ولی اگر حمله دشمن به صورت سیاسی و اقتصادی و امثال آن باشد اگر چه موجب وهن و ضعف مسلمانان باشد، باز هم نمی‌توان متوسل به خشونت شد بلکه دفاع مشابه و متناسب با حمله دشمن لازم است، مانند تحریم کالاهای آنان. [۲].

واژه جنگ مقدس(Holy War) بارها و بارها در آثار مکتوب و رسانه‌های گروهی غرب به عنوان معادل جهاد در اسلام به کار رفته است تا به این وسیله مسلمانان را به خشونت و تروریسم متهم کنند! با تبیین مفهوم جهاد، می‌توان دریافت که این واژه از اساس نادرست است و در اسلام جنگ مقدسی مصطلح نیست،  بلکه ماهیت جهاد در اسلام یک جهاد دفاعی(دفاع مشروع) می‌باشد که در حقوق بین‌الملل امروزی جزء حقوق مسلم هر کشور است و در کنوانسیون‌های بین المللی متعدد از جمله ماده 51 منشور سازمان ملل به رسمیت شناخته شده است.

یکی از نویسندگان مسیحی آزاد‌اندیش آلمانی در این باره می‌نویسد:

مسلمانان مخترع »جنگ مقدس« نبودند، بلکه پاپ اوربان دوم این جنگ‌ها را »مشیت الهی« دانسته و جنگ‌جویان صلیبی با این نیت در این جنگ‌ها شرکت می‌کردند. این جنگ‌جویان تقریباً چهار میلیون مسلمان و یهودی را به خاک وخون کشیدند و کشتند. این مسلمانان نبودند که طبق گفته یک راوی در بیت المقدس »تا مچ پا در خون فرو می‌رفتند« تا این‌که »با خوشحالی و اشک شادی« خود را به قبر ناجی شان مسیح برسانند. در اسلام کلمه »مقدس« در رابطه با جنگ وجود ندارد...»جنگ مقدس« متأسفانه یکی از واژه‌هایی است که در تورات آمده است(ارمیا، باب 51، آیه 2۷). [۳].


صلح و دوستی به عنوان اصل اوّلی در روابط بین ­الملل

در راستای تبیین بحث پیشین، باید به این نکته کلیدی توجه شود که آیا بر اساس دیدگاه اسلام اصل اولی در روابط بین‌الملل بر دوستی و صلح و سازش است و یا اصل بر جنگ و ستیزه­جویی است؟ اگر اصل بر صلح و دوستی باشد، بهترین وسیله برای تحقق و دوام دوستی بین ملت‌ها میثاق­های بین‌المللی و التزام به آنها است. با تفحّص در آیات و روایات می­توان دریافت که اصل در روابط بین المللی بر صلح و سازش است و ستیزه­گری امری ثانوی و مربوط به مواقع ضرورت می‌باشد. در آیات شریفه بر این اصل تأکید شده است:

«وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها؛ ای پیامبر اگر دشمنان برای صلح و سازش نزد تو آمدند آغوش صلح و صفا به روی آنان بگشای.» (انفال/61).

« لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ؛ خدا شما را از دوستی با کسانی که در دین قتال و دشمنی با شما نکرده و شما را از دیارتان بیرون نراندند نهی نمی­کند، بلکه با آنها به عدالت و انصاف رفتار کنید که خدا مردم با عدل و داد را دوست دارد.» [۴].

در این آیه خداوند مسلمانان را تشویق می­کند با کفّاری که آنها را اذیت و آزار نکرده­اند با دوستی و عدالت و انصاف رفتار کنند.

در روایات نیز بر این اصل تأکید زیادی شده است. حضرت علی† در عهد‌نامه معروف خود به مالک اشتر می­فرماید:

صلحی را که دشمن به تو پیشنهاد کرد و رضایت خدا در آن بود رد نکن. همانا، صلح و آشتی موجب پشتیبانی لشکریان تو و راحتی از غم و اندوه و سبب امنیت کشور است. [۵].

نکته­ای که شایسته یادآوری است این است که اصل بر صلح و سازش بودن به این معنا نیست که در مورد دشمنان هم­پیمان به ساده‌لوحی و ساده‌اندیشی دچار شده و از نقشه‌های احتمالی آنان غافل باشیم، یا آنان را در امور مهم داخلی کشور دخالت داده و از اسرار خود آگاه سازیم و یا از موضع ضعف، با دشمنان روبه‌رو شویم، بلکه همواره باید نسبت به دشمنان سابق خود مراقبت نماییم و از حسن ظنّ بی‌جا نسبت به آنها بپرهیزیم. چنان‌چه حضرت علی† بعد از این که مالک را به قبول پیشنهاد صلح از جانب دشمنان تشویق می­کند، می‌فرماید:

«ولکن الحَذَرَ کلَّ الحذَر من عدوک بعد صلحه فان العدو ربّما قارب لیتغفّلَ فخُذ بالحزم و اتّهم فی ذلک حسن الظن؛ بعد از صلح، باید در کمال هوشیاری نسبت به دشمنت باشی، چون بسا که دشمنی، به وسیله صلح نزدیک می­شود تا غافلگیر کند. پس جنبه احتیاط را نگه دار و در این رابطه از حسن ظن به دشمن بپرهیز.» (پیشین).


اصل پای‌بندی به میثاق‌های بین‌المللی

در حال حاضر یکی از ریشه‌های اصلی تروریسم، عدم پای‌بندی به میثاق‌ها و عهد‌نامه‌های بین‌المللی است که این عمل بیشتر توسط کشورهای قدرتمند انجام می‌شود و در پی آن، توجیهی برای عملکرد سازمان‌های تروریستی و نیز کشورهای حامی تروریسم به وجود می‌آورد.

در اسلام مسئله وفای به پیمان و پای‌بندی به میثاقی که با دیگران بسته شده است، از جمله مسائلی است که بسیار بر آن تأکید شده است. مسئله یمین و عهد و میثاق در قرآن و روایات از جمله مواردی است که به صورت ویژه بر آن تأکید شده است.

از طرفی به حفظ پیمان امر شده است: «وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ؛ پیمان‌های‌تان را حفظ کنید.» [۶]. و از طرف دیگر، نسبت به نقض پیمان نهی شده است: «لاتنقضوا الأیمان بعد توکیدها؛ پیمان‌ها را بعد از انعقاد و تأکید، نقض نکنید.» (پیشین).

در آیه دیگر آمده است: «وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ؛ اگر مشرکین و کفّار پیمانشان را بعد از انعقاد شکستند و در دین به شما طعنه زدند پس با سران کفر پیکار کنید چون آنان دارای عهد و پیمان نیستند، باشد که آنان دست بردارند.» [۷].

در این آیه شریفه خداوند مشکل اصلی در روابط بین­المللی را نداشتن میثاق و عهدشکنی می­داند؛ یعنی مشکل کفّار در عرصه بین­المللی این نیست که «إیمان» (اعتقاد به مبدأ و معاد) ندارند بلکه مشکل اصلی این است که «أیمان» (پیمان استوار) ندارند. به تعبیر یکی از اندیشمندان اسلامی برجسته معاصر:

«اسلام با تأکید فراوان بر مسئله حفظ میثاق‌های بین‌المللی و رعایت عهد و سوگند حقوقی پافشاری کرده است. راز این مطلب در آن است که خداوند، خود، به مجموعه نظام هستی آگاهی دارد و به این نکته اشراف دارد که آیین‌های دیگر تا روز قیامت همواره پابرجایند...

چگونه ممکن است خداوندی که بدین روشنی از پای‌بندی اهل شرایع دیگر خبر می‌دهد، برای گردش امور جهان با حضور آنها تعالیمی نداشته باشد؟ و از ارزنده ترین این تعالیم، احترام به سوگندها و میثاق‌های بین‌المللی است، زیرا با «إیمان» می‌توان بهشت را از آن مردم ساخت و برنامه زندگی صالحانه مسلمانان را اداره کرد، اما آن‌چه که برای تدبیر امور همه مردم در دنیا لازم است، «أیمان» است نه «إیمان». «أیمان» در این بحث بر سوگندها و میثاق‌های بین‌المللی اطلاق می‌شود...قرآن کریم بی دینی دیگران را بهانه‌ای بجا برای جنگیدن با آنها به شمار نمی‌آورد، اما شکستن أیمان و سوگندها را سبب جنگ با ایشان می‌شمارد: فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ؛ با سران کفر بجنگید، زیرا به راستی آنان سوگند شکنند؛ باشد که از این کار دست بشویند.

می‌بینید که انگیزه نبرد با سران کفر، نه بی ایمانی و کفر ایشان، بلکه سوگندشکنی آنان قلمداد شده است.» [۸].

در آیه دیگر، وفای به عهد از ویژگی‌های شخص نیکوکار شمرده شده است:

« لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ... وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا؛ نیکوکار کسی است که ایمان به خدا داشته باشد ...و کسانی که به عهد خود هنگامی که عهد بستند، وفا می­کنند.» [۹].

شاید چنین توهم شود که سفارش به وفای به عهد و میثاق در قرآن، به عهد و پیمان‌ها در روابط شخصی مسلمین با هم اختصاص دارد ولی واقعیت این است که سفارش به عهد و پیمان در قرآن با توجه به شأن نزول آیات مربوطه، بیشتر جنبه سیاسی داشته و ناظر به روابط مسلمین با دیگران است. پس وجوب وفای به عهد مطلق است و هر نوع عهدی را که انسان منعقد می­کند شامل می‌شود خواه در روابط شخصی باشد و یا در روابط بین­المللی.

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می­فرماید:

«کلمه عهد با اطلاقی که دارد هر وعده و عهدی که انسان یا یک گروهی به آن ملتزم شود را شامل است... و هر عقد و پیمانی را که در معاملات یا در معاشرت‌ها و روابط منعقد کند شامل است.» [۱۰].

در آیه دیگر، خداوند به جهت احترامی که برای میثاق بین الملل قائل است حتی به مسلمین اجازه نمی­دهد برای دفاع از کشور مسلمان دیگر، با یک کشور هم­پیمان از درِ جنگ و ستیز وارد شود:

«وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ؛ اگر مؤمنین غیر مهاجر از شما در امر دین کمک خواستند پس باید به یاری آنان بشتابید مگر آن که علیه قوم هم پیمان شما کمک خواسته باشند (که در این صورت نباید به این مؤمنین کمک کنید)؛ [۱۱].

و در برخی از آیات قرآن، خداوند وفای به عهد و میثاق را از تقوای انسان و عهدشکنی را ناشی از عدم تقوا دانسته است: «فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ؛ با مشرکانی که پیمان بسته­اید تا وقتی که مدت آن پیمان به سر نیامده باید بر عهد خود پایدار باشید همانا خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.» (توبه/4). در این آیه حتی وفای به پیمانی که با مشرکین منعقد شده از تقوای مؤمنین شمرده شده است و نه یک سیاست و تاکتیک مصلحتی! و در دو آیه دیگر از قرآن نیز همین مضمون آمده است. [۱۲] در آیه دیگر، خداوند عهد با مشرکین را عهد با خدا می‌داند:

«وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ...؛ به عهد خدا وفا کنید آن‌گاه که عهدی بستید.» [۱۳].

بنا‌براین، یکی از مشکلات و ریشه‌های خشونت و تروریسم، عدم پای‌بندی به اصول و پیمان‌های بین‌المللی است که مسلمانان به تبعیت از آموزه‌های دینی، باید در این زمینه پیشگام باشند.

در کلام معصومین نیز سراسر سخن از لزوم وفای به عهد و پایداری بر میثاق بین­الملل می­باشد. علی† در عهدنامه خود به مالک اشتر، نقض عهد با دشمن و پیمان شکنی را، تجرّی بر خداوند می­داند: «لاتخیسن بعهدک و لاتختِلَنَّ عدوک فانه لاتجتری علی الله إلّا جاهل شقیّ؛ ای مالک! با عهد و پیمان خود دشمن را فریب مده همانا بر خداوند تجری نمی­کند مگر شخص جاهل و شقی.» [۱۴].

در همین عهدنامه، حضرت وفای به عهد را از فرائض[7] الهی می­داند:

«فانّه لیس من فرائض الله شئ الناس اشدّ علیه اجتماعاً مع تفرق اهوائهم و تشتت آرائهم من تعظیم الوفاء بالعهود؛ هیچ فریضه­ای از فرائض الهی، مهم‌تر از بزرگداشت وفای به عهد نیست که مردم با این که خواسته­های متفرق و آرای متعدد دارند بیشتر از هر چیز بر این وفای به عهد اجتماع و اتفاق دارند.» (پیشین).

سیره عملی پیامبرصلی الله علیه وآله و دیگر معصومین علیهم السلام نیز هیچ‌گاه خلاف این معنا را ثابت نکرد و همواره این رادمردان اسلام پای‌بندی خود را به هرگونه عهدی که با دشمنان بستند، نشان دادند، مانند: معاهده پیامبر با بنی قینقاع و بنی قریضه از قوم یهود و پیمان ایشان با قریش در حدیبیه. [۱۵].

اما با وجود تأکید بسیاری که نسبت به پیمان‌های بین‌المللی به عنوان راه‌کار اصلی برای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز شده است، در قرآن کریم به خصوص در سوره توبه از پیمان شکنی مشرکین و کفار بسیار مذمت شده و از مجموع این آیات چنین برداشت می‌شود که مشرکین و کفّار نه در نظر اعتقادی وفای به عهد داشتند و نه در عمل بر میثاقشان استوار ماندند. به این جهت می­فرماید: «كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ...؛ چگونه با مشرکان که عهد خدا و رسول شکستند، خدا و رسولش عهد آنان را نگه دارند.» [۱۶].

این پیمان‌شکنی مشرکین نه به صورت یک استثنا بلکه به تعبیر قرآن یک قاعده بود و هر عهدی را که می­بستند از آن تخلف می­کردند: « أوَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ؛ برای چه هر عهد و پیمان که با (خدا و رسول بستند) گروهی می­شکستند. (نه تنها اینان عهد شکنند) بلکه اکثر آنها اصلاً ایمان نخواهند آورد.» [۱۷].

این فرموده قرآن که: «بلکه اکثر آنها اصلاً ایمان نخواهند آورد» می­تواند اشاره به همان نکته باشد که برخی از آنان از نظر منطق نظری هم اصلاً اعتقادی به لزوم وفای به پیمان ندارند و به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی کنفرانس‌های اسمی و سردمداران امور در جوامع، آن‌چه که برایشان مهم است حفظ منافع حیاتی جامعه خودشان است و از این جهت، اگر عهد و پیمانی را منعقد می­کنند از روی مصلحت روز است و این عهد و پیمان تا وقتی دوام دارد که توازن قوا برقرار باشد و به محض این که یک کفه ترازوی قدرت به نفع یکی از طرفین سنگینی کرد پیمان را به بهانه­های ساختگی نقض می­کنند و در واقع این عذرهای ساختگی را هم برای این ارائه می­دهند تا بتوانند چنین القا کنند که ظاهر قوانین بین ­المللی را حفظ کرده‌اند. [۱۸].

و در جایی دیگر از قرآن آمده است که:

«كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ؛ چگونه با مشرکین عهدشکن وفای به عهد توان کرد در صورتی که آنها اگر بر شما مسلمانان پیروز شوند مراعات هیچ علاقه و عهد و پیمانی را نخواهند کرد و به زبان‌بازی و سخنان فریبنده شما را خشنود می‌سازند در صورتی که به دل جز کینه شما را ندارند و بیشتر آنان فاسق و نابکارند» [۱۹].


فرجام سخن

حال که می‌توان بر اساس آموزه‌های دین اسلام، جهان را بر اساس صلح و پای‌بندی به میثاق‌ها و پیمان‌های بین‌المللی اداره کرد، بدون این‌که نیازی به کشور‌گشایی و جنگ و خشونت باشد، چگونه نمی‌توان کشورهای اسلامی را در قالب پیمان‌ها و کنوانسیون‌های مورد توافق میان این کشورها اداره نمود؟! به بیان دیگر، وقتی جهانی را می‌توان بر اساس «أیمان» و نه «إیمان» اداره نمود، به طریق اولی بر مبنای ایده‌ای برگرفته از قرآن کریم، می‌توان کشورهای اسلامی را در قالب یک «اتحادیه کشورهای اسلامی» اداره نمود، زیرا این کشورها علاوه بر این‌که خود را پای‌بند به «أیمان» می‌دانند، دارای «إیمان» نیز هستند. إیمان به یک پیامبر و یک کتاب آسمانی می‌تواند ما را نسبت به توافق بر سر «أیمان» و پیمان‌های استوار، زودتر به نتیجه برساند؛ نتیجه‌ای که کشورهای عضو اتحادیه اروپا با تمام تنوع فرهنگی و اختلاف‌نظرهایی که دارند، به آن دست یافتند و با تشکیل اتحادیه اروپا توانستند از کشورهای متفرق اروپایی یک اروپای واحد با پول واحد، پارلمان واحد و قوانین واحد بسازند، و حتی قصد دارند تا قانون اساسی واحدی را به تصویب کشورهای عضو اتحادیه اروپا برسانند که بر اساس آن، یک رئیس جمهور برای تمام کشورهای عضو اتحادیه به رسمیت شناخته شود. این در حالی است که کشورهای اسلامی برای برقراری یک نشست جهت اظهار هم‌دردی با مردم غزه و محکوم کردن اسراییل متجاوز به عنوان دشمن مشترک تمامی کشورهای اسلامی، نتوانستند به اجماع برسند!

با وجود این، نباید ناامید شد و در این راستا باید تلاشی مضاعف نمود تا ابتدا مردم و دانشمندان و نخبگان کشورهای اسلامی را به تحقق اتحادیه کشورهای اسلامی امیدوار ساخت و سپس در تلاش‌های دیپلماتیک این ایده را عملی ساخت. سازمان کنفرانس اسلامی می‌تواند برای تشکیل اتحادیه کشورهای اسلامی، نقش مهمی را ایفا نماید. ایران نیز با توجه به پیشرفت‌های چشم‌گیر خود، آن هم در سال‌های کوتاه عمر انقلاب اسلامی، می‌تواند نقش مؤثری در این باره داشته باشد به ویژه آن‌که ایران اسلامی با تکیه بر توان فنی خود و برخلاف تحریم‌های کشورهای غربی طی سه دهه، اخیراً با پرتاب «ماهواره امید» به فضا، توانست نام خود را به عنوان اولین کشور اسلامی صاحب این فناوری و هشتمین کشور فضایی جهان، به ثبت برساند. پیشرفت‌های ایران در دیگر زمینه‌های علمی و دفاعی از جمله فن‌آوری انرژی هسته‌ای، سلول‌های بنیادی، شبیه سازی، صنایع موشکی و پدافند و علوم پزشکی و امثال آن، غیرقابل انکار و در عین حال برای دنیا باورنکردنی و تحسین برانگیز است. ایران به عنوان کشوری الگو در این زمینه، می‌تواند در ایجاد «اتحادیه کشورهای اسلامی» با تکیه بر دو پتانسیل و قابلیت مهم موجود در کشورهای اسلامی یعنی «إیمان» و «أیمان»، پیشگام باشد و انتقال این فناوری‌های مهم به سایر کشورها اسلامی، می‌تواند شروعی برای تحقق این ایده باشد.

به امید آن روز که با نام مقدس قرآن و به نام محبوب‌ترین شخصیت جهان اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله، شاهد تحقق ایده «اتحادیه کشورهای اسلامی» به معنای حقیقی آن باشیم.


منابع و مآخذ

1ـ‌ قرآن کریم.

نهج‌البلاغه، فیض الاسلام.

3ـ تودن هوفر، یورگن، تئوری‌های ده‌گانه، ترجمه دکتر هادی رضازاده، فصل‌نامه اندیشه تقریب، سال چهارم، شماره 15، تابستان 1378.

4ـ جوادی آملی، عبدالله، فلسفه حقوق بشر، مؤسسه اسرا، قم، چاپ اول، 1375ش.

5ـ خمینی، روح‌الله، تحریر الوسیله، دار الکتب الاسلامیه، قم، چاپ دوم، ج1، 1409ق.

6ـ طباطبایی، سیدمحمدحسن، المیزان فی تفسیر القرآن، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ج1و9، 1362 ش.



[1]ـ وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ( البقره/190).

[2]ـ وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ( البقره/193).

[3]ـ أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(توبه/13).

[4]ـ وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ(توبه/12).

[5]ـ وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا (نساء/75).

[6]ـ لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (ممتحنه/8و9).

[7]ـ فریضه به واجباتی اطلاق می­شود که بسیار مورد اهتمام است.

  1. (خميني، تحرير الوسيله، 1409 ق، ج1، ص482، مساله2)
  2. (خمینی، 1409، ص485)
  3. (تودن هوفر، 1378ش، ص40)
  4. (ممتحنه/8)
  5. (نهج‌البلاغه، ص1027)
  6. (مائده/89)
  7. (نحل/91)
  8. (جوادی‌آملی، 1375ش، بخش اول، فصل چهارم)
  9. (بقره/177)
  10. (طباطبایی، 1362ش، ج1، ص437)
  11. (انفال/72)
  12. (آل‌عمران/76 و انفال/56)
  13. (نحل/91)
  14. (نهج‌البلاغه، ص1028)
  15. (ر.ک: طباطبایی، پیشین، ج9، ص195)
  16. (توبه/7)
  17. (بقره/100)
  18. (طباطبایی، پیشین، ص196)
  19. (توبه/8)