متوکل: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[امام حسین' به '[[حسین بن علی (سید الشهدا)')
 
(۲۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
|-
|-
|نام کامل
|نام کامل
|أبو الفضل جعفر المتوکل علی‌الله بن المعتصم بن الرشید بن المهدی
|أبوالفضل جعفر المتوکل علی‌الله بن المعتصم بن الرشید بن المهدی
|-
|-
|لقب
|لقب
خط ۱۴: خط ۱۴:
|معتصم عباسی
|معتصم عباسی
|-
|-
|مادر  
|مادر
|شجاع
|شجاع
|-
|-
خط ۲۷: خط ۲۷:
|-
|-
|همزمان با
|همزمان با
|[[امام هادی(ع)]]
|[[امام هادی|امام هادی(علیه‌السلام)]]
|-
|-
|مرکز حکومت
|مرکز حکومت
خط ۳۳: خط ۳۳:
|-
|-
|اقدامات مهم
|اقدامات مهم
|ویران کردن [[حرم]] [[امام حسین(ع)]]
|ویران کردن [[حرم]] [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین(علیه‌السلام)]]
|-
|-
|}
|}
</div>
</div>
'''متوکل عباسی''' از پلیدترین و آلوده‌‌ترین و بدنام‌ترین [[عباسیان|خلفای آل عباس]] است. او که روز مرگ برادرش بر تخت خلافت نشست، مردی مطرود و مغضوب بود. وی در زمان برادرش که مریض محتضر بود در زندان به سر می‌‌برد و با کوشش‌های [[محمد بن عبدالملک|محمد بن عبدالملک]] وزیر وقت بنا بود اعدام شود اما نشد. [[هارون]] واثق مُرد و جعفر متوکل به جایش نشست و نخستین فرمانی که به دست اجرا سپرد اعدام محمد بن عبدالملک بود.


'''متوكل عباسی''' از پلیدترین و آلوده‌ ترین و بدنام‌ترین [[خلفای آل عباس]] است. او که روز مرگ برادرش بر تخت خلافت نشست، مردی مطرود و مغضوب بود. وی در زمان برادرش كه مریض محتضر بود در زندان به سر می ‌برد و با كوشش‌های [[محمد بن عبدالملك]] وزیر وقت بنا بود اعدام شود اما نشد. [[هارون]] واثق مُرد و جعفر متوكل به جایش نشست و نخستین فرمانی كه به دست اجرا سپرد اعدام محمد بن عبدالملك بود.
دوران حکومت متوکل که از جنایتکارترین خلفاى عباسى و دشمن پرکینه امیرمومنان (علیه‌السلام) و خاندان و شیعیان او بود، یکى از سیاه‌ترین دوران‌ها برای شیعیان و [[علویان]] بشمار می‌رود.


دوران حكومت متوكل که از جنایتكارترین [[خلفاى عباسى]] و دشمن پرکینه [[امیرمۆمنان (ع)]] و خاندان و [[شیعیان]] او بود، یكى از سیاهترین دورانها برای شیعیان و [[علویان]] بشمار مى‏ رود.
او نخستین خلیفه عباسی بود که [[مذهب شافعی]] اختیار کرد؛ او همچنین در [[فقه]] و [[سنت]] مطالعه کرده بود. در زمان او توفان سختی بر [[بغداد]] و [[بصره]] و [[کوفه]] و [[عراق]] وزید و چهارپایان و کشت و خواربارها از میان رفت و قحطی و خشکسالی فراگیر شد. در این دوره، بیزانسی‌ها نیز به قلمرو عباسی دست‌اندازی می‌کردند. آغاز خلافت متوکل همزمان با قدرت یافتن ترکان در حکومت بود. خود متوکل به دست شماری از ترکان درباری به قتل رسید.  


او نخستین [[خلیفه عباسی]] بود که [[مذهب شافعی]] اختیار کرد؛ او همچنین در [[فقه]] و [[سنت]] مطالعه کرده بود. در زمان او توفان سختی بر [[بغداد]] و [[بصره]] و [[کوفه]] و [[عراق]] وزید و چهارپایان و کشت و خواربارها از میان رفت و قحطی و خشکسالی فراگیر شد. در این دوره، بیزانسی‌ها نیز به قلمرو عباسی دست‌اندازی می‌کردند. آغاز خلافت متوکل همزمان با قدرت یافتن ترکان در حکومت بود. خود متوکل به دست شماری از ترکان درباری به قتل رسید.  
== متوکل عباسی کیست ==
جعفر بن معتصم، در ۲۰۶ق در فم‌الصلح، نزدیک واسط عراق متولد شد. <ref>خضری، تاریخ خلافت عباسی، بهار ۱۳۸۴، ص ۱۰۷</ref> او در ۲۲۷ق از سوی برادرش واثق که خلیفه عباسی بود، امیرالحاج شد. از زندگی او تا پیش از رسیدن به خلافت عباسی، اخبار دقیقی در دست نیست. پس از درگذشت واثق در سال ۲۳۲ قمری، جعفر بن معتصم از سوی سرداران ترک و بزرگان دولت عباسی به خلافت برگزیده شد و به پیشنهاد احمد بن ابی داود، المتوکل علی الله خوانده شد. <ref>پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲</ref> این اولین بار در تاریخ اسلام بود که ترکان در تعیین [[خلیفه]] دخالت کردند و موفق شدند شخص مورد نظر خود را خلیفه کنند. <ref>خضری، تاریخ خلافت عباسی، بهار ۱۳۸۴، ص ۱۰۷</ref>


=متوکل عباسی کیست=
متوکل عباسی سه فرزندش، محمد، ابوعبدالله و ابراهیم را ولیعهد کرد و بخش‌هایی از سرزمین‌های اسلامی را به آنها سپرد. محمد با لقب منتصر، ولیعهد خلیفه عباسی شد، ابوعبدالله با لقب معتز، ولیعهد منتصر و ابراهیم با لقب مؤید، ولیعهد معتز شد. <ref> پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲</ref> حکومت [[مصر]] و مغرب به منتصر، [[خراسان]] و عراق عجم به معتز و [[شامات]] و ارمنستان و [[آذربایجان]] به مؤید سپرده شد. با این حال این سه در سامرا ساکن بودند و منشیانی منصوب از سوی متوکل برای اداره سرزمین‌های اسلامی فرستاده شدند. <ref>پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲</ref> برخی از مورخان، این اقدام متوکل را در راستای تضعیف قدرت و نفوذ ترکانی دانسته‌اند که در دوره خلافت معتصم و واثق، بخش‌هایی از سرزمین‌های تحت حکومت عباسیان را در دست داشتند. <ref>پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲</ref>


جعفر بن معتصم، در ۲۰۶ق در فم‌الصلح، نزدیک واسط عراق متولد شد. <ref>خضری، تاریخ خلافت عباسی، بهار ۱۳۸۴، ص ۱۰۷</ref> او در ۲۲۷ق از سوی برادرش واثق که خلیفه عباسی بود، امیرالحاج شد. از زندگی او تا پیش از رسیدن به خلافت عباسی، اخبار دقیقی در دست نیست. پس از درگذشت واثق در سال ۲۳۲ قمری، جعفر بن معتصم از سوی سرداران ترک و بزرگان دولت عباسی به خلافت برگزیده شد و به پیشنهاد احمد بن ابی داود، المتوکل علی الله خوانده شد. <ref>پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲</ref> این اولین بار در [[تاریخ اسلام]] بود که ترکان در تعیین [[خلیفه]] دخالت کردند و موفق شدند شخص مورد نظر خود را خلیفه کنند. <ref>خضری، تاریخ خلافت عباسی، بهار ۱۳۸۴، ص ۱۰۷</ref>
متوکل پس از چندی منتصر را از ولایت‌عهدی خلع کرد و معتز را جانشین او ساخت. برخی این کار را ناشی از علاقه متوکل به مادر معتز دانسته‌اند. در جریان توهین آشکار متوکل به [[علی بن ابی طالب|علی بن ابیطالب]]، منتصر در برابر پدرش ایستاد و برخی همین اقدام او را هم از دلایل عزل از ولیعهدی می‌دانند. <ref>پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۳ و ۵۴</ref>
 
متوکل عباسی سه فرزندش، محمد، ابوعبدالله و ابراهیم را ولیعهد کرد و بخش‌هایی از سرزمین‌های [[اسلامی]] را به آنها سپرد. محمد با لقب منتصر، ولیعهد [[خلیفه عباسی]] شد، ابوعبدالله با لقب معتز، ولیعهد منتصر و ابراهیم با لقب مؤید، ولیعهد معتز شد. <ref> پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲</ref> حکومت [[مصر]] و مغرب به منتصر، [[خراسان]] و عراق عجم به معتز و [[شامات]] و [[ارمنستان]] و [[آذربایجان]] به مؤید سپرده شد. با این حال این سه در سامرا ساکن بودند و منشیانی منصوب از سوی متوکل برای اداره سرزمین‌های اسلامی فرستاده شدند. <ref>پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲</ref> برخی از مورخان، این اقدام متوکل را در راستای تضعیف قدرت و نفوذ ترکانی دانسته‌اند که در دوره خلافت معتصم و واثق، بخش‌هایی از سرزمین‌های تحت حکومت عباسیان را در دست داشتند. <ref>پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲</ref>
 
متوکل پس از چندی منتصر را از ولایتعهدی خلع کرد و معتز را جانشین او ساخت. برخی این کار را ناشی از علاقه متوکل به مادر معتز دانسته‌اند. در جریان توهین آشکار متوکل به [[علی بن ابیطالب]]، منتصر در برابر پدرش ایستاد و برخی همین اقدام او را هم از دلایل عزل از ولیعهدی می‌دانند. <ref>پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۳ و ۵۴</ref>


متوکل عباسی در سال ۲۴۷ قمری تصمیم گرفت منتصر و سرداران ترک را که با هم متحد شده بودند، از بین ببرد. ترکان مطلع شدند و با پشتیبانی منتصر، شبی در مستی متوکل، او را در سامرا، مقر خلافتش، کشتند. <ref>پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۴</ref>
متوکل عباسی در سال ۲۴۷ قمری تصمیم گرفت منتصر و سرداران ترک را که با هم متحد شده بودند، از بین ببرد. ترکان مطلع شدند و با پشتیبانی منتصر، شبی در مستی متوکل، او را در سامرا، مقر خلافتش، کشتند. <ref>پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۴</ref>


=جنایات متوکل=
== جنایات متوکل ==
 
از جمله جنایات وی می‌توان به:
از جمله جنایات وی می‌توان به:


۱. تعقیب و زندانی کردن شیعیان و آزار و اذیت آنها. <ref>شیخ عباس قمی، منتهی الامال، چ ۴، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، ۱۴۱۱ هـ.ق، ج ۲، ص ۶۸۱</ref>
# تعقیب و زندانی کردن شیعیان و آزار و اذیت آنها. <ref>شیخ عباس قمی، منتهی الامال، چ ۴، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، ۱۴۱۱ هـ. ق، ج ۲، ص ۶۸۱</ref>
 
# دستور تخریب آرامگاه [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین (علیه‌السلام)]]. <ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، التراث العربی، ۱۳۷۸ هـ. ، ج ۹، ص ۱۸۵</ref>
۲. دستور تخریب آرامگاه [[امام حسین (ع)]]. <ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، التراث العربی، ۱۳۷۸ هـ.، ج ۹، ص ۱۸۵</ref>
# قتل شیعیانی همانند «ابن سکیت» یار با وفای [[محمد بن علی (جواد)|امام جواد(علیه‌السلام)]] و [[امام هادی|امام هادی (علیه‌السلام)]]. و... اشاره کرد.
 
۳. قتل شیعیانی همانند «ابن سکیت» یار با وفای [[امام جواد(ع)]] و [[امام هادی (ع)]]. و... اشاره کرد.
 
=متوكل و شیعیان و علویان=
 
علویان و شیعیان در دوره سه خلیفه قبل از متوكل یعنی مأمون، معتصم و به ویژه واثق، از آزادی نسبی برخوردار بودند. مأمون خود را هوادار شیعیان نشان می داد و برای رسیدن به اهدافش [[علی بن موسی الرضا(ع)]] را به [[مرو]] دعوت و او را ولیعهد كرد. <ref>طبري، تاريخ طبري، ج13، ص5659/سيوطي، تاريخ الخلفا، ص238</ref> بعد از مأمون جانشین او معتصم [[امام جواد(ع)]] را به سامرا احضار كرد و تحت نظر قرار داد و بعد از چندی مرموزانه او را به [[شهادت]] رساند. اما در زمان او و جانشینش واثق، به شیعیان و علویان اعمال فشار نشد و فدك همچنان تا زمان متوكل در دست آنها بود. <ref> احمد بن يحيي بلاذري، فتوح البلدان، ص49-50</ref>
 
بنابراین علویان در این دوره (مأمون، معتصم، واثق) از نظر تمكن مالی و نفوذ اجتماعی و تجمع پیروانش پیشرفتهایی كرده بودند و این امر بر هراس بیشتر متوكل از آنها می افزود. وی برای اینكه مانع قیام آنها علیه حكومتش شود برای تضعیف آنها تدابیر امنیتی شدیدی را اعمال می كرد؛ به گونه‌ای كه دوران خلافت متوكل یكی از مخوف ترین و رنج آورترین دوره ها برای شیعیان و فرزندان [[ابوطالب]] بود. می توان گفت در دوره خلافت هیچ یك از خلفای بنی عباس، علویان و شیعیان تا این اندازه متحمل سختی و رنج نشدند.
 
شیعیان كه از اساس با خلافت عباسیان مخالف بودند و آنها را غاصب خلافت می دانستند، سابقه ای طولانی در شورش علیه آنها داشتند. این مسئله سبب ترس و هراس فراوان متوكل شده بود. از دیگر دلایل دشمنی متوكل با شیعیان این بود كه بعضی از مشاوران و نزدیكان او دشمن شیعیان بودند و او را علیه آنها تحریك می كردند و از قیام علویان می ترساندند؛ افرادی مانند: وزیرش عبیدالله بن یحیی خاقانی، <ref> ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص550</ref> عمر بن فرج الرخجی، عبدالله بن محمد بن داوود هاشمی و علی بن جمعه شامی. <ref>عزالدين ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج7، ص56</ref>


تعصب مذهبی متوكل در حمایت از مذهب [[اهل سنت]] كه سبب شده بود او در دوران زمامداری‌اش گروه های عقیدتی و فكری مخالف این [[مذهب]] را سركوب كند، می توانست یكی دیگر از دلایل ضدیت متوكل با مذهب شیعه باشد. از جمله دانشمندان معروف شیعی كه در زمان متوكل به علت عقایدش مجازات شد، ابویوسف یعقوب بن دانشمند شیعی است.
== متوکل و شیعیان و علویان ==
یعقوب بن اسحاق معروف به ابن سكیت(به معنای سكوت؛ زیرا كثیرالسكوت بود) از دانشمندان شیعی مذهب نیمه اول قرن سوم بود. اصل او از [[خوزستان]] بود و در بغداد پرورش یافت و علم آموخت و در آنجا همراه پدرش به تعلیم بچه ها اشتغال داشت. <ref>ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج6، ص395-396،398و 401</ref>
علویان و شیعیان در دوره سه خلیفه قبل از متوکل یعنی مأمون، معتصم و به ویژه واثق، از آزادی نسبی برخوردار بودند. مأمون خود را هوادار شیعیان نشان می‌داد و برای رسیدن به اهدافش [[علی بن موسی (رضا)|علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام)]] را به مرو دعوت و او را ولیعهد کرد. <ref>طبری، تاریخ طبری، ج13، ص5659/سیوطی، تاریخ الخلفا، ص238</ref> بعد از مأمون جانشین او معتصم امام جواد(علیه‌السلام) را به سامرا احضار کرد و تحت نظر قرار داد و بعد از چندی مرموزانه او را به [[شهادت]] رساند. اما در زمان او و جانشینش واثق، به شیعیان و علویان اعمال فشار نشد و فدک همچنان تا زمان متوکل در دست آنها بود. <ref> احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص49-50</ref>


ظاهراً ابن سكیت برای اولین بار در زمان خلافت متوكل عهده دار آموزگاری فرزندان محمدبن عبدالله طاهری والی بغداد بود. <ref> همان، ص398</ref> با توجه به اینكه محمد بن عبدالله طاهری در سال 237ق از خراسان به بغداد آمد و حكومت آنجا را به دست گرفت، <ref>طبري، تاريخ طبري، ج14، ص6039</ref> می توان چنین نتیجه گرفت كه تا قبل از این زمان ابن سكیت هنوز به بزرگان خلافت عباسی نپیوسته بود. بعد از چندی متوكل از او دعوت كرد كه در زمره نزدیكان و ندیمانش باشد. ابن سكیت در این باره با چند نفر مشورت كرد و آنها او را از نزدیكی به متوكل بر حذر داشتند(شاید به علت شیعه بودن ابن سكیت). اما او توصیه آنها را از روی حسادت دانست و به دستگاه متوكل پیوست <ref> ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج6، ص295</ref> و جزو دانشمندان دربار وی شد. وی بعد از چندی آموزگاری فرزندان او (معتز و مؤید) ر ابر عهده گرفت. <ref>ابن نديم، الفهرست، ص121</ref> در مورد دانش او گفته اند كه در انواع علوم مانند: نحو، شعر، لغت، منطق وغیره مهارت داشت.
بنابراین علویان در این دوره (مأمون، معتصم، واثق) از نظر تمکن مالی و نفوذ اجتماعی و تجمع پیروانش پیشرفت‌هایی کرده بودند و این امر بر هراس بیشتر متوکل از آنها می‌افزود. وی برای اینکه مانع قیام آنها علیه حکومتش شود برای تضعیف آنها تدابیر امنیتی شدیدی را اعمال می‌کرد؛ به گونه‌ای که دوران خلافت متوکل یکی از مخوف‌ترین و رنج‌آورترین دوره‌ها برای شیعیان و فرزندان [[ابوطالب]] بود. می‌توان گفت در دوره خلافت هیچ یک از خلفای بنی عباس، علویان و شیعیان تا این اندازه متحمل سختی و رنج نشدند.  


كتابهای زیادی از او نام برده اند؛ مانند: المنطق، الامثال، القلب والابدان، والزبرج، البحث، الشجرو النبات، الایام واللیالی، معانی الشعر الصغیرو غیره... . <ref>همان، ص121-122</ref>
شیعیان که از اساس با خلافت عباسیان مخالف بودند و آنها را غاصب خلافت مى‌دانستند، سابقه‌ای طولانی در شورش علیه آنها داشتند. این مسئله سبب ترس و هراس فراوان متوکل شده بود. از دیگر دلایل دشمنی متوکل با شیعیان این بود که بعضی از مشاوران و نزدیکان او دشمن شیعیان بودند و او را علیه آنها تحریک می‌کردند و از قیام علویان می‌ترساندند؛ افرادی مانند: وزیرش عبیدالله بن یحیی خاقانی، <ref> ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص550</ref> عمر بن فرج الرخجی، عبدالله بن محمد بن داوود هاشمی و علی بن جمعه شامی. <ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج7، ص56</ref>
علت مرگ او را مسائل عقیدتی و مذهبی ذكر كرده اند؛ زیرا كه او بر [[مذهب تشیع]] بود و متوكل كه بغض و دشمنی [[علی(ع)]] را داشت، در مورد مذهبش او را مؤاخذه كرد؛ ابن سكیت خشمگین شده و گفت قنبر غلام علی(ع) از تو و اولادت بهتر بودند. به همین دلیل متوكل دستور داد زبانش را از پشت سرش بیرون بكشند و به این ترتیب او را به قتل رساند. همچنین می گویند متوكل با او شوخی می كرد و سپس سخنش را جدی كرد و او را كشت. <ref>ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج6، ص400-401</ref> از اینجا فهمیده می شود كه متوكل برای كشتن او دنبال بهانه بود. در جزئیات و تفصیل قضیه نوشته اند: «روزی ابن سكیت نزد متوكل بود فرزندان متوكل معتز و مؤید نزد آنها آمدند. متوكل به ابن سكیت گفت كدام یك بهتر است: این دو نفر یا حسن و حسین؟ ابن سكیت پاسخ داد قنبر (غلام علی) از این دو برتر است. با چنین پاسخی متوكل بسیار خشمگین شد و دستور داد او را بكشند» <ref> سيوطي، تاريخ الخلفا، ص269</ref> قتل او در سال 244ق یا 246ق بود و در آن موقع 58 سال داشت. <ref>ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج6، ص401</ref>


فعالیتهای متوكل برای تخریب و ویرانی قبر [[حسین بن علی(ع)]] و سایر [[شهدای كربلا]] در سال 236ق بود در این سال متوكل یكی از فرماندهانش به نام دیزج- تازه مسلمانی كه از دین [[یهود]] به [[دین اسلام]] درآمده بود- را برای خرابی قبور و اماكن [[كربلا]] روانه كرد. دیزج طبق دستور او قبر حسین و سایر شهیدان و اطراف آن را تا حدود دویست جریب ویران كرد و جمعی از [[یهودیان]] را برای زراعت و كشت زمینهای آنجا منتقل كرد و بدان دستور داد هر كسی را به [[زیارت]] آن قبر آمد دستگیر كنند. <ref> ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص551-552/طبري، تاريخ الامم الملوك، ج14، 6063/ مسعودي، مروج الذهب، ج21، ص541-542/ عزالدين ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج7، ص55-56/ابن كثير، البدايه والنهايه، ج5، ص328</ref> بی تردید می توان گفت دلیل اصلی تعرضات متوكل به مزار شهیدان كربلا و محو آثار آنها جلوگیری از قدرت گرفتن علویان و شیعیان بود؛ زیرا مزار كربلا سبب تجمع و تقویت شیعیان می شد. ایجاد حصار اقتصادی برای در تنگنا گذاشتن شیعیان و علویان سامرا را كه در زمان واثق برقرار بود قطع كرد و جمع آنها را از سامرا پراكنده كرد؛ <ref>ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص549</ref> مِلك [[فدك]] را كه از زمان مأمون به علویان پس داده شده بود از آنها گرفت. <ref> احمد بن يحيي بلاذري، فتوح البلدان، ص45-50</ref> متوكل به والی اش در [[مدینه]] دستور داد هر كسی را كه كوچكترین كمكی به علویان می كند مورد آزار و اذیت قراردهد و از تماس مردم با آنها جلوگیری كند به سبب این فشارها تنگدستی زنان علویه به حدی رسید كه چند تن از آنها یك پیراهن داشتند كه به نوبت می پوشیدند. <ref> ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص552</ref> سخت گیری متوكل بر علویان [[مصر]] شدیدتر بود چنانكه در سال 236ق به والی آنجا اسحاق بن یحیی دستور داد علویان آنجا را اخراج كند و به عراق بفرستد و در سال 245ق یزید بن عبدالله به حكومت مصر فرستاده شد. او شیعیان آنجا را مورد تعقیب و پیگیری قرارداد و گروهی از بزرگان آنها را به زشت ترین صورت به عراق فرستاد. <ref>ابن تغري بردي، النجوم الزاهره، ج2، ص283-285و309</ref>
تعصب مذهبی متوکل در حمایت از مذهب [[اهل سنت]] که سبب شده بود او در دوران زمامداری‌اش گروه‌های عقیدتی و فکری مخالف این [[مذهب]] را سرکوب کند، می‌توانست یکی دیگر از دلایل ضدیت متوکل با مذهب شیعه باشد. از جمله دانشمندان معروف شیعی که در زمان متوکل به علت عقایدش مجازات شد، ابویوسف یعقوب بن دانشمند شیعی است.
یعقوب بن اسحاق معروف به ابن سکیت(به معنای سکوت؛ زیرا کثیرالسکوت بود) از دانشمندان شیعی مذهب نیمه اول قرن سوم بود. اصل او از [[خوزستان]] بود و در بغداد پرورش یافت و علم آموخت و در آنجا همراه پدرش به تعلیم بچه‌ها اشتغال داشت. <ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج6، ص395-396،398و 401</ref>


در زمان خلافت متوكل به رغم فشارها و سختی هایی كه علویان متحمل شدند قیام گسترده ای به وسیله آنها علیه حكومت متوكل روی نداد و هیچ درگیری نظامی بین علویان وسپاهیان خلافت به وجود نیامد. علت این امر را می توان تدابیر امنیتی شدیدی دانست كه متوكل برای مراقبت علویان و شیعیان تدارك دیده بود برای مثال ابوعبدالله محمد بن صالح یكی از فرزندان جوانمرد ابوطالب كه قصد خروج داشت زندانی شد <ref>ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص553-554</ref> در دوره حكومت متوكل همچنین [[حسن بن زید]] <ref> حسن بن زيد علوي به خاطر فشار دستگاه متوكل به شمال ايران پناهنده شده بود. او در آن منطقه كوهستاني به فعاليت مشغول شد تا اينكه در سال250ق اولين حكومت شيعي مذهب را در كوههاي طبرستان تاسيس كرد.</ref> به خاطر فشار حكومت به شمال [[ایران]] پناهنده شد و در [[طبرستان]] و نواحی دیلم مستقر گشت و محمد بن جعفر در [[ری]] بود و مردم را به [[بیعت]] با او دعوت می كرد. اما در دوره متوكل نتوانستند قیام كنند. <ref>همان، ص572</ref> یحیی بن عمر نیز از علویانی بود كه به علت سخت گیری های دستگاه خلافت متوكل بر او نتوانست دست به قیام بزند او حتی برای قیامش گروهی را فراهم آورده بود ولی گرفتار شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. <ref> طبري، تاريخ طبري، ج14، ص6033</ref> یحیی پس از گذراندن دوره ای از زندان با كفالت افرادی از نزدیكانش آزاد شد. اما همچنان سرگردان بود و در تنگنا به سر می برد و او سرانجام در زمان مستعین در سال250 ق در كوفه قیام كرد و این شهر را تصرف كرد. اما پس از چندی در نبردی خونین با سپاهیان محمد بن عبدالله طاهری والی بغداد كه مأمور سركوب او شده بود به شهادت رسید و سر او را به بغداد بردند. <ref>همان ج14، ص6128-6134</ref>
ظاهراً ابن سکیت برای اولین بار در زمان خلافت متوکل عهده‌دار آموزگاری فرزندان محمدبن عبدالله طاهری والی بغداد بود. <ref> همان، ص398</ref> با توجه به اینکه محمد بن عبدالله طاهری در سال 237ق از خراسان به بغداد آمد و حکومت آنجا را به دست گرفت، <ref>طبری، تاریخ طبری، ج14، ص6039</ref> می‌توان چنین نتیجه گرفت که تا قبل از این زمان ابن‌سکیت هنوز به بزرگان خلافت عباسی نپیوسته بود. بعد از چندی متوکل از او دعوت کرد که در زمره نزدیکان و ندیمانش باشد. ابن سکیت در‌این‌باره با چند نفر مشورت کرد و آنها او را از نزدیکی به متوکل بر حذر داشتند(شاید به علت شیعه بودن ابن سکیت). اما او توصیه آنها را از روی حسادت دانست و به دستگاه متوکل پیوست <ref> ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج6، ص295</ref> و جزو دانشمندان دربار وی شد. وی بعد از چندی آموزگاری فرزندان او (معتز و مؤید) را بر عهده گرفت. <ref>ابن ندیم، الفهرست، ص121</ref> در مورد دانش او گفته‏‌اند که در انواع علوم مانند: نحو، شعر، لغت، منطق وغیره مهارت داشت.


=برخورد متوکل با امام هادی (ع)=
کتاب‌های زیادی از او نام برده‌اند؛ مانند: المنطق، الامثال، القلب والابدان، والزبرج، البحث، الشجرو النبات، الایام واللیالی، معانی الشعر الصغیرو غیره... . <ref>همان، ص121-122</ref>
علت مرگ او را مسائل عقیدتی و مذهبی ذکر کرده‌اند؛ زیرا که او بر [[مذهب تشیع]] بود و متوکل که بغض و دشمنی [[علی بن ابی طالب|علی(علیه‌السلام)]] را داشت، در مورد مذهبش او را مؤاخذه کرد؛ ابن سکیت خشمگین شده و گفت قنبر غلام علی(علیه‌السلام) از تو و اولادت بهتر بودند. به همین دلیل متوکل دستور داد زبانش را از پشت سرش بیرون بکشند و به این ترتیب او را به قتل رساند. همچنین می‌گویند متوکل با او شوخی می‌کرد و سپس سخنش را جدی کرد و او را کشت. <ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج6، ص400-401</ref> از اینجا فهمیده می‌شود که متوکل برای کشتن او دنبال بهانه بود. در جزئیات و تفصیل قضیه نوشته‌اند: «روزی ابن سکیت نزد متوکل بود فرزندان متوکل معتز و مؤید نزد آنها آمدند. متوکل به ابن سکیت گفت کدام یک بهتر است: این دو نفر یا حسن و حسین؟ ابن سکیت پاسخ داد قنبر (غلام علی) از این دو برتر است. با چنین پاسخی متوکل بسیار خشمگین شد و دستور داد او را بکشند» <ref> سیوطی، تاریخ الخلفا، ص269</ref> قتل او در سال 244ق یا 246ق بود و در آن موقع 58 سال داشت. <ref>ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج6، ص401</ref>


متوکل عباسی از جنایت کارترین خلفای عباسی است او از آزار و اذیت شیعیان هیچ ابائی نداشت از جمله جنایات وی عبارتند از :
فعالیت‌های متوکل برای تخریب و ویرانی قبر حسین بن علی(علیه‌السلام) و سایر شهدای کربلا در سال 236ق بود در این سال متوکل یکی از فرماندهانش به نام دیزج- تازه مسلمانی که از دین [[یهود]] به [[دین اسلام]] درآمده بود- را برای خرابی قبور و اماکن [[کربلا|کربلا]] روانه کرد. دیزج طبق دستور او قبر حسین و سایر شهیدان و اطراف آن را تا حدود دویست جریب ویران کرد و جمعی از [[یهودیان]] را برای زراعت و کشت زمینهای آنجا منتقل کرد و بدان دستور داد هر کسی را به [[زیارت]] آن قبر آمد دستگیر کنند. <ref> ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص551-552/طبری، تاریخ الامم الملوک، ج14، 6063/ مسعودی، مروج الذهب، ج21، ص541-542/ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج7، ص55-56/ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج5، ص328</ref> بی‌تردید می‌توان گفت دلیل اصلی تعرضات متوکل به مزار شهیدان کربلا و محو آثار آنها جلوگیری از قدرت گرفتن علویان و شیعیان بود؛ زیرا مزار کربلا سبب تجمع و تقویت شیعیان می‌شد. ایجاد حصار اقتصادی برای در تنگنا گذاشتن شیعیان و علویان سامرا را که در زمان واثق برقرار بود قطع کرد و جمع آنها را از سامرا پراکنده کرد؛ <ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص549</ref> مِلک [[فدک|فدک]] را که از زمان مأمون به علویان پس داده شده بود از آنها گرفت. <ref> احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص45-50</ref> متوکل به والی اش در [[مدینه]] دستور داد هر کسی را که کوچکترین کمکی به علویان می‌کند مورد آزار و اذیت قراردهد و از تماس مردم با آنها جلوگیری کند. به سبب این فشارها تنگدستی زنان علویه به حدی رسید که چند تن از آنها یک پیراهن داشتند که به نوبت می‌پوشیدند. <ref> ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص552</ref> سخت‌گیری متوکل بر علویان [[مصر]] شدیدتر بود چنانکه در سال 236ق به والی آنجا اسحاق بن یحیی دستور داد علویان آنجا را اخراج کند و به عراق بفرستد و در سال 245ق یزید بن عبدالله به حکومت مصر فرستاده شد. او شیعیان آنجا را مورد تعقیب و پیگیری قرارداد و گروهی از بزرگان آنها را به زشت‌ترین صورت به عراق فرستاد. <ref>ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج2، ص283-285و309</ref>


۱. تعقیب و زندانی کردن شیعیان و آزار و اذیت آنها. <ref>شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، چهارم ، ۱۴۱۱ هـ.ق، ج ۲، ص ۶۸۱</ref>
در زمان خلافت متوکل به رغم فشارها و سختی‌هایی که علویان متحمل شدند قیام گسترده‌ای به وسیله آنها علیه حکومت متوکل روی نداد و هیچ درگیری نظامی بین علویان وسپاهیان خلافت به وجود نیامد. علت این امر را می‌توان تدابیر امنیتی شدیدی دانست که متوکل برای مراقبت علویان و شیعیان تدارک دیده بود. برای مثال ابوعبدالله محمد بن صالح یکی از فرزندان جوانمرد ابوطالب که قصد خروج داشت زندانی شد <ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص553-554</ref> در دوره حکومت متوکل همچنین حسن بن زید <ref> حسن بن زید علوی به خاطر فشار دستگاه متوکل به شمال ایران پناهنده شده بود. او در آن منطقه کوهستانی به فعالیت مشغول شد تا اینکه در سال250ق اولین حکومت شیعی مذهب را در کوه‌های طبرستان تاسیس کرد.</ref> به خاطر فشار حکومت به شمال [[ایران]] پناهنده شد و در [[طبرستان]] و نواحی دیلم مستقر گشت و محمد بن جعفر در [[ری]] بود و مردم را به [[بیعت]] با او دعوت می‌کرد. اما در دوره متوکل نتوانستند قیام کنند. <ref>همان، ص572</ref> یحیی بن عمر نیز از علویانی بود که به علت سخت‌گیری‌های دستگاه خلافت متوکل بر او نتوانست دست به قیام بزند او حتی برای قیامش گروهی را فراهم آورده بود ولی گرفتار شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. <ref> طبری، تاریخ طبری، ج14، ص6033</ref> یحیی پس از گذراندن دوره‌ای از زندان با کفالت افرادی از نزدیکانش آزاد شد. اما همچنان سرگردان بود و در تنگنا به سر می‌برد و او سرانجام در زمان مستعین در سال250 ق در کوفه قیام کرد و این شهر را تصرف کرد. اما پس از چندی در نبردی خونین با سپاهیان محمد بن عبدالله طاهری والی بغداد که مأمور سرکوب او شده بود به شهادت رسید و سر او را به بغداد بردند. <ref>همان ج14، ص6128-6134</ref>


۲. دستور تخریب آرامگاه امام حسین (ع). <ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، التراث العربی، ۱۳۷۸ هـ.، ج ۹، ص ۱۸۵</ref>
== برخورد متوکل با امام هادی ==
متوکل عباسی از جنایت کارترین خلفای عباسی است او از آزار و اذیت شیعیان هیچ ابائی نداشت از جمله جنایات وی عبارتند از:


۳. قتل شیعیانی همانند «ابن سکیت» یار با وفای امام جواد (ع) و امام هادی (ع).
# تعقیب و زندانی کردن شیعیان و آزار و اذیت آنها. <ref>شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، چهارم، ۱۴۱۱ هـ. ق، ج ۲، ص ۶۸۱</ref>
# دستور تخریب آرامگاه امام حسین (علیه‌السلام). <ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، التراث العربی، ۱۳۷۸ هـ. ، ج ۹، ص ۱۸۵</ref>
# قتل شیعیانی همانند «ابن سکیت» یار با وفای امام جواد (علیه‌السلام) و امام هادی (علیه‌السلام).


بخشی از دوران زندگی حضرت امام هادی (ع) در زمان حکومت متوکل عباسی بوده است. <ref>محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا، ج ۲، ص ۲۸۵</ref>
بخشی از دوران زندگی حضرت امام هادی (علیه‌السلام) در زمان حکومت متوکل عباسی بوده است. <ref>محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا، ج ۲، ص ۲۸۵</ref>


مورخان می نویسند: متوکل، امام هادی (ع) را از مدینه به سامرا آورد. <ref>همان</ref> درباره علت آن دو قول وجود دارد:
مورخان می‌نویسند: متوکل، امام هادی (علیه‌السلام) را از مدینه به سامرا آورد. <ref>همان</ref> درباره علت آن دو قول وجود دارد:


اول : ابن شهر آشوب و [[شیخ مفید]] و عده ای دیگر نوشته اند: سبب اینکه حضرت هادی (ع) را از مدینه به سامرا آوردند، این شد که عبدا… بن محمدوالی مدینه پیش متوکل از حضرت هادی (ع) بدگویی کرد… هرچند امام هادی (ع) در نامه ای که به متوکل نوشت دروغ گویی او را یادآور شد، امّا متوکل با نوشتن نامه ای، امام (ع) را به سامرا دعوت کرد. <ref>شیخ مفید، پیشین، ص ۲۹۶، و ابن شهر آشوب، مناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، بی تا، ج ۴، ص ۴۱۷.</ref>
اول: ابن شهر آشوب و [[شیخ مفید]] و عده‌ای دیگر نوشته‌اند: سبب اینکه حضرت هادی (علیه‌السلام) را از مدینه به سامرا آوردند، این شد که عبدا… بن محمدوالی مدینه پیش متوکل از حضرت هادی (علیه‌السلام) بدگویی کرد… هرچند امام هادی (علیه‌السلام) در نامه‌ای که به متوکل نوشت دروغ گویی او را یادآور شد، امّا متوکل با نوشتن نامه‌ای، امام (علیه‌السلام) را به سامرا دعوت کرد. <ref>شیخ مفید، پیشین، ص ۲۹۶، و ابن شهر آشوب، مناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، بی تا، ج ۴، ص ۴۱۷.</ref>


دوم : در روایتی دیگر [[مسعودی]] می‌ نویسد: بریحه عباسی که مسئول نظارت بر اقامه [[نماز]] در [[حرمین]] ([[مکه]] و مدینه) بود بارها به متوکل نامه نوشت که اگر احتیاجی به حرمین داری، [[علی بن محمد (ع)]] را از آنجا اخراج کن زیرا او مردم را به سوی خود دعوت می‌ کند و گروه انبوهی به او گرویده اند. <ref>علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، نجف، مطبعه الحیدریه، چهارم ، ۱۳۷۴ هـ.ق، ص ۲۲۵</ref> سرانجام این بدگویی ها سبب شد که امام (ع) به سامرا احضار شود
دوم: در روایتی دیگر [[مسعودی]] می‌نویسد: بریحه عباسی که مسئول نظارت بر اقامه [[نماز]] در [[حرمین]] ([[مکه]] و مدینه) بود بارها به متوکل نامه نوشت که اگر احتیاجی به حرمین داری، [[امام هادی|علی بن محمد (علیه‌السلام)]] را از آنجا اخراج کن زیرا او مردم را به سوی خود دعوت می‌کند و گروه انبوهی به او گرویده‌اند. <ref>علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، نجف، مطبعه الحیدریه، چهارم، ۱۳۷۴ هـ. ق، ص ۲۲۵</ref> سرانجام این بدگویی‌ها سبب شد که امام (علیه‌السلام) به سامرا احضار شود


با توجه به اینکه مدت اقامت امام هادی (ع) در سامرا بیست سال گزارش شده است <ref>محمد بن حسن طبرسی، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت ـ علیهم السّلام ـ ۱۴۲۷ هـ.ق، ج ۲، ص ۱۲۷</ref> و با توجه به تاریخ وفات امام هادی (ع) (سال ۲۵۴ هـ.ق) می‌ توان نتیجه گرفت که متوکل آن حضرت را در سال ۲۳۴ هـ.ق از مدینه به سامرا فراخوانده است. هر چند نامه متوکل به امام هادی (ع) نامه ای محترمانه بود، امّا واقعیت این است که امام (ع) به اجبار به این سفر رفته اند چرا که
با توجه به اینکه مدت اقامت امام هادی (علیه‌السلام) در سامرا بیست سال گزارش شده است <ref>محمد بن حسن طبرسی، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت ـ علیهم السّلام ـ ۱۴۲۷ هـ. ق، ج ۲، ص ۱۲۷</ref> و با توجه به تاریخ وفات امام هادی (علیه‌السلام) (سال ۲۵۴ هـ. ق) می‌توان نتیجه گرفت که متوکل آن حضرت را در سال ۲۳۴ هـ. ق از مدینه به سامرا فراخوانده است. هر چند نامه متوکل به امام هادی (علیه‌السلام) نامه‌ای محترمانه بود، امّا واقعیت این است که امام (علیه‌السلام) به اجبار به این سفر رفته‌اند چرا که


اولاً: متوکل یحیی بن هرثمه را به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به سامرا بیاورد. <ref>شیخ مفید، پیشین، ص ۲۸۵</ref>
اولاً: متوکل یحیی بن هرثمه را به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به سامرا بیاورد. <ref>شیخ مفید، پیشین، ص ۲۸۵</ref>


ثانیاً: آن حضرت بعدها در سامرا فرمود: مرا از مدینه به اکراه به سامرا آوردند. <ref>بن شهر آشوب، پیشین، ج ۴، ص ۴۱۷، و محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ هـ.، ج ۵۰، ص ۱۲۹</ref>
ثانیاً: آن حضرت بعدها در سامرا فرمود: مرا از مدینه به اکراه به سامرا آوردند. <ref>بن شهر آشوب، پیشین، ج ۴، ص ۴۱۷، و محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ هـ. ، ج ۵۰، ص ۱۲۹</ref>


ثالثاً: اگر امام هادی (ع) دعوت متوکل را قبول نمی کرد ،این امر تأییدی می‌ شد بر گفتار سعایت کنندگان و باعث تحریک بیشتر متوکل می‌ شد و بهانه بیشتری به دست او می‌ داد که مشکلات فراوانی برای حضرت فراهم کند. <ref>مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق ـ (علیه‌السلام) ـ ، ۱۳۷۶، ص ۵۸۰</ref>
ثالثاً: اگر امام هادی (علیه‌السلام) دعوت متوکل را قبول نمی‌کرد، این امر تأییدی می‌‌‌شد بر گفتار سعایت کنندگان و باعث تحریک بیشتر متوکل می‌‌شد و بهانه بیشتری به دست او می‌داد که مشکلات فراوانی برای حضرت فراهم کند. <ref>مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق ـ (علیه‌السلام) ـ، ۱۳۷۶، ص ۵۸۰</ref>


وقتی امام هادی (ع) به اتفاق یحیی بن هرثمه به سامرا رسید، متوکل دستور داد تا امام (ع) را به «خان صعالیک» <ref>کاروانسرای گداها</ref> ببرند و هدف وی از این کار این بود که از شأن امام و اهمیت ایشان در نزد مردم بکاهد. صالح بن سعید می‌ گوید: نزد امام رفتم و عرض کردم: قربانت گردم اینان در همه جا می‌ خواهند نور شما را خاموش کنند و از قدر شما بکاهند برای همین شما را در این کاروانسرای کثیف و بدنام جای دادند… <ref>باقر شریف القرشی، حیاه الامام علی الهادی، بی جا، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۰۸هـ.ق، ص ۲۳۸.</ref>
وقتی امام هادی (علیه‌السلام) به اتفاق یحیی بن هرثمه به سامرا رسید، متوکل دستور داد تا امام (علیه‌السلام) را به «خان صعالیک» <ref>کاروانسرای گداها</ref> ببرند و هدف وی از این کار این بود که از شأن امام و اهمیت ایشان در نزد مردم بکاهد. صالح بن سعید می‌گوید: نزد امام رفتم و عرض کردم: قربانت گردم اینان در همه جا می‌خواهند نور شما را خاموش کنند و از قدر شما بکاهند برای همین شما را در این کاروانسرای کثیف و بدنام جای دادند… <ref>باقر شریف القرشی، حیاه الامام علی الهادی، بی جا، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۰۸هـ. ق، ص ۲۳۸.</ref>


امام هادی (ع) یک روز در این کاروانسرا بود سپس متوکل خانه ای برای امام در نظر گرفت و حضرت در آنجا سکونت گزید. <ref>شیخ مفید، پیشین، ص ۲۹۹ـ۲۹۸، محمد بن حسن طبرسی، پیشین، ص ۱۲۶</ref>
امام هادی (علیه‌السلام) یک روز در این کاروانسرا بود سپس متوکل خانه‌ای برای امام در نظر گرفت و حضرت در آنجا سکونت گزید. <ref>شیخ مفید، پیشین، ص ۲۹۹ـ۲۹۸، محمد بن حسن طبرسی، پیشین، ص ۱۲۶</ref>


همان گونه که مشخص است متوکل امام هادی (ع) را به سامرا آورد تا آن حضرت را کاملا تحت نظر و مراقبت داشته باشد. بارها متوکل افرادی را می‌ فرستاد تا خانه امام (ع) را تفتیش کنند. در این بحث تنها به یکی از این موارد اشاره می‌ شود
همان گونه که مشخص است متوکل امام هادی (علیه‌السلام) را به سامرا آورد تا آن حضرت را کاملا تحت نظر و مراقبت داشته باشد. بارها متوکل افرادی را می‌فرستاد تا خانه امام (علیه‌السلام) را تفتیش کنند. در این بحث تنها به یکی از این موارد اشاره می‌شود


مسعودی می‌ نویسد: از حضرت [[امام علی نقی (ع)]] در نزد متوکل سعایت کردند، متوکل عده ای را به خانه امام (ع) فرستاد، آنها چیزی نیافتند. آن حضرت مشغول تلاوت [[قرآن]] بود. وی را به نزد متوکل بردند… متوکل به آن حضرت [[شراب]] تعارف کرد آن حضرت فرمود: و الله شراب داخل گوشت و خون من نشده. هرگز، مرا معاف دار . آنگاه متوکل به آن حضرت گفت: شعری بخوان. حضرت ابتدا خودداری کرد، امّا با اصرار وی شعری خواند که مطلع آن چنین است:
مسعودی می‌نویسد: از حضرت [[امام هادی|امام علی نقی (علیه‌السلام)]] در نزد متوکل سعایت کردند، متوکل عده‌ای را به خانه امام (علیه‌السلام) فرستاد، آنها چیزی نیافتند. آن حضرت مشغول تلاوت [[قرآن]] بود. وی را به نزد متوکل بردند… متوکل به آن حضرت [[شراب]] تعارف کرد آن حضرت فرمود: و الله شراب داخل گوشت و خون من نشده. هرگز، مرا معاف دار. آنگاه متوکل به آن حضرت گفت: شعری بخوان. حضرت ابتدا خودداری کرد، امّا با اصرار وی شعری خواند که مطلع آن چنین است:


بر بلندای کوه ها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می‌ دادند ولی آن قله کوه ها برایشان سودی نبخشید…
بر بلندای کوه‌ها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می‌دادند ولی آن قله کوه‌ها برایشان سودی نبخشید…


متوکل و حاضران از شنیدن این اشعار گریستند. سپس [[خلیفه]] دستور داد بساط شراب را برچینند و امام (ع) را با احترام به خانه اش بازگردانند. <ref>علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ۱۳۵۸ هـ.ق، ج ۴، ص ۱۱</ref>
متوکل و حاضران از شنیدن این اشعار گریستند. سپس [[خلیفه]] دستور داد بساط شراب را برچینند و امام (علیه‌السلام) را با احترام به خانه‌اش بازگردانند. <ref>علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ۱۳۵۸ هـ. ق، ج ۴، ص ۱۱</ref>


متوکل چندین مرتبه افرادی را به مناظره با امام(ع) فراخواند. یحیی بن اکثم یکی از این افراد در پایان یکی از جلسات به متوکل گفت: ما دیگر دوست نداریم از امام بیشتر سئوال بپرسیم ، چرا که پاسخ های امام (ع) باعث تقویت شیعیان می‌ شود. <ref>باقر شریف القرشی، پیشین، ص ۲۴۹، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۰۳، و تحف العقول، ص ۴۷۷</ref>
متوکل چندین مرتبه افرادی را به مناظره با امام(علیه‌السلام) فراخواند. یحیی بن اکثم یکی از این افراد در پایان یکی از جلسات به متوکل گفت: ما دیگر دوست نداریم از امام بیشتر سئوال بپرسیم، چرا که پاسخ‌های امام (علیه‌السلام) باعث تقویت شیعیان می‌شود. <ref>باقر شریف القرشی، پیشین، ص ۲۴۹، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۰۳، و تحف العقول، ص ۴۷۷</ref>


باقر شریف القرشی در مورد وضعیت امام در سامرا می‌ نویسد: امام هادی (ع) در این مدت زمانی که در سامرا بود (تا به شهادت رسید) همواره در حصر اقتصادی بود. اگر کسی می‌ خواست حقوق واجبه اش را بپردازد یا هدیه ای به امام بدهد، بدترین عقوبات را می‌ دید، آن حضرت در سختی و حرج روزگار می‌ گذراند. کسی نمی توانست به دیدار آن حضرت برود. متوکل مدتی امام (ع) و همسرش را زندانی کرد. <ref>همان، ص ۲۶۲</ref>
باقر شریف القرشی در مورد وضعیت امام در سامرا می‌نویسد: امام هادی (علیه‌السلام) در این مدت زمانی که در سامرا بود (تا به شهادت رسید) همواره در حصر اقتصادی بود. اگر کسی می‌خواست حقوق واجبه‌اش را بپردازد یا هدیه‌ای به امام بدهد، بدترین عقوبات را می‌دید، آن حضرت در سختی و حرج روزگار می‌گذراند. کسی نمی‌توانست به دیدار آن حضرت برود. متوکل مدتی امام (علیه‌السلام) و همسرش را زندانی کرد. <ref>همان، ص ۲۶۲</ref>


ظلم و ستمی که بر امام هادی (ع) وارد می‌ شد سبب شد صبر امام (ع) کم شود و برعلیه متوکل [[دعا]] کند. «و قدْ قلَّ صبری و ضاقت حیلتی…» <ref>قسمتی از دعای امام هادی ـ (علیه‌السلام) ـ بر علیه متوکل . رک : ابن طاوس . مهج الدعوات ، قم ، دارالذخائر ، ۱۴۱۱ ه ق ، ص ۲۶۷ </ref>
ظلم و ستمی که بر امام هادی (علیه‌السلام) وارد می‌شد سبب شد برعلیه متوکل [[دعا]] کند. «و قدْ قلَّ صبری و ضاقت حیلتی…» <ref>قسمتی از دعای امام هادی ـ (علیه‌السلام) ـ بر علیه متوکل. رک: ابن طاوس. مهج الدعوات، قم، دارالذخائر، ۱۴۱۱ ه ق، ص ۲۶۷ </ref>


[[خداوند]] دعای آن حضرت را مستجاب کرد و بعد از این دعا متوکل سه روز بیشتر زنده نبود.<ref>باقر شریف القرشی، حیاه الامام علی الهادی، پیشین ، ص ۲۷۱</ref>
[[خداوند]] دعای آن حضرت را مستجاب کرد و بعد از این دعا متوکل سه روز بیشتر زنده نبود.<ref>باقر شریف القرشی، حیاه الامام علی الهادی، پیشین، ص ۲۷۱</ref>


نتیجه گیری متوکل برای اینکه خلافت خویش را حفظ کند دستور داد امام هادی (ع) را از مدینه به سامرا بیاورند. امام هادی (ع) در این شهر نظامی حدود ۲۰ سال اقامت داشت و همواره تحت نظر و مراقبت بود. متوکل در سال ۲۴۷ هـ.ق کشته شد. <ref>علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، قم، انصاریان، ۱۴۱۷ هـ.ق، ص ۲۴۲.</ref>
متوکل برای اینکه خلافت خویش را حفظ کند دستور داد امام هادی (علیه‌السلام) را از مدینه به سامرا بیاورند. امام هادی (علیه‌السلام) در این شهر نظامی حدود ۲۰ سال اقامت داشت و همواره تحت نظر و مراقبت بود. متوکل در سال ۲۴۷ هـ. ق کشته شد. <ref>علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، قم، انصاریان، ۱۴۱۷ هـ. ق، ص ۲۴۲.</ref>


=پانویس=
== پانویس ==
{{پانویس|5}}
{{پانویس|5}}


[[رده:خلفای عباسی]]
[[رده:خلفای عباسی]]
[[رده:قاتلان اهل بیت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۴۴

متوکل
نام متوکل
نام کامل أبوالفضل جعفر المتوکل علی‌الله بن المعتصم بن الرشید بن المهدی
لقب معتصم
پدر معتصم عباسی
مادر شجاع
دین اسلام • گرایش به اهل حدیث
سمت دهمین خلیفه عباسی
سلسله عباسیان
همزمان با امام هادی(علیه‌السلام)
مرکز حکومت سامرا
اقدامات مهم ویران کردن حرم امام حسین(علیه‌السلام)

متوکل عباسی از پلیدترین و آلوده‌‌ترین و بدنام‌ترین خلفای آل عباس است. او که روز مرگ برادرش بر تخت خلافت نشست، مردی مطرود و مغضوب بود. وی در زمان برادرش که مریض محتضر بود در زندان به سر می‌‌برد و با کوشش‌های محمد بن عبدالملک وزیر وقت بنا بود اعدام شود اما نشد. هارون واثق مُرد و جعفر متوکل به جایش نشست و نخستین فرمانی که به دست اجرا سپرد اعدام محمد بن عبدالملک بود.

دوران حکومت متوکل که از جنایتکارترین خلفاى عباسى و دشمن پرکینه امیرمومنان (علیه‌السلام) و خاندان و شیعیان او بود، یکى از سیاه‌ترین دوران‌ها برای شیعیان و علویان بشمار می‌رود.

او نخستین خلیفه عباسی بود که مذهب شافعی اختیار کرد؛ او همچنین در فقه و سنت مطالعه کرده بود. در زمان او توفان سختی بر بغداد و بصره و کوفه و عراق وزید و چهارپایان و کشت و خواربارها از میان رفت و قحطی و خشکسالی فراگیر شد. در این دوره، بیزانسی‌ها نیز به قلمرو عباسی دست‌اندازی می‌کردند. آغاز خلافت متوکل همزمان با قدرت یافتن ترکان در حکومت بود. خود متوکل به دست شماری از ترکان درباری به قتل رسید.

متوکل عباسی کیست

جعفر بن معتصم، در ۲۰۶ق در فم‌الصلح، نزدیک واسط عراق متولد شد. [۱] او در ۲۲۷ق از سوی برادرش واثق که خلیفه عباسی بود، امیرالحاج شد. از زندگی او تا پیش از رسیدن به خلافت عباسی، اخبار دقیقی در دست نیست. پس از درگذشت واثق در سال ۲۳۲ قمری، جعفر بن معتصم از سوی سرداران ترک و بزرگان دولت عباسی به خلافت برگزیده شد و به پیشنهاد احمد بن ابی داود، المتوکل علی الله خوانده شد. [۲] این اولین بار در تاریخ اسلام بود که ترکان در تعیین خلیفه دخالت کردند و موفق شدند شخص مورد نظر خود را خلیفه کنند. [۳]

متوکل عباسی سه فرزندش، محمد، ابوعبدالله و ابراهیم را ولیعهد کرد و بخش‌هایی از سرزمین‌های اسلامی را به آنها سپرد. محمد با لقب منتصر، ولیعهد خلیفه عباسی شد، ابوعبدالله با لقب معتز، ولیعهد منتصر و ابراهیم با لقب مؤید، ولیعهد معتز شد. [۴] حکومت مصر و مغرب به منتصر، خراسان و عراق عجم به معتز و شامات و ارمنستان و آذربایجان به مؤید سپرده شد. با این حال این سه در سامرا ساکن بودند و منشیانی منصوب از سوی متوکل برای اداره سرزمین‌های اسلامی فرستاده شدند. [۵] برخی از مورخان، این اقدام متوکل را در راستای تضعیف قدرت و نفوذ ترکانی دانسته‌اند که در دوره خلافت معتصم و واثق، بخش‌هایی از سرزمین‌های تحت حکومت عباسیان را در دست داشتند. [۶]

متوکل پس از چندی منتصر را از ولایت‌عهدی خلع کرد و معتز را جانشین او ساخت. برخی این کار را ناشی از علاقه متوکل به مادر معتز دانسته‌اند. در جریان توهین آشکار متوکل به علی بن ابیطالب، منتصر در برابر پدرش ایستاد و برخی همین اقدام او را هم از دلایل عزل از ولیعهدی می‌دانند. [۷]

متوکل عباسی در سال ۲۴۷ قمری تصمیم گرفت منتصر و سرداران ترک را که با هم متحد شده بودند، از بین ببرد. ترکان مطلع شدند و با پشتیبانی منتصر، شبی در مستی متوکل، او را در سامرا، مقر خلافتش، کشتند. [۸]

جنایات متوکل

از جمله جنایات وی می‌توان به:

  1. تعقیب و زندانی کردن شیعیان و آزار و اذیت آنها. [۹]
  2. دستور تخریب آرامگاه امام حسین (علیه‌السلام). [۱۰]
  3. قتل شیعیانی همانند «ابن سکیت» یار با وفای امام جواد(علیه‌السلام) و امام هادی (علیه‌السلام). و... اشاره کرد.

متوکل و شیعیان و علویان

علویان و شیعیان در دوره سه خلیفه قبل از متوکل یعنی مأمون، معتصم و به ویژه واثق، از آزادی نسبی برخوردار بودند. مأمون خود را هوادار شیعیان نشان می‌داد و برای رسیدن به اهدافش علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) را به مرو دعوت و او را ولیعهد کرد. [۱۱] بعد از مأمون جانشین او معتصم امام جواد(علیه‌السلام) را به سامرا احضار کرد و تحت نظر قرار داد و بعد از چندی مرموزانه او را به شهادت رساند. اما در زمان او و جانشینش واثق، به شیعیان و علویان اعمال فشار نشد و فدک همچنان تا زمان متوکل در دست آنها بود. [۱۲]

بنابراین علویان در این دوره (مأمون، معتصم، واثق) از نظر تمکن مالی و نفوذ اجتماعی و تجمع پیروانش پیشرفت‌هایی کرده بودند و این امر بر هراس بیشتر متوکل از آنها می‌افزود. وی برای اینکه مانع قیام آنها علیه حکومتش شود برای تضعیف آنها تدابیر امنیتی شدیدی را اعمال می‌کرد؛ به گونه‌ای که دوران خلافت متوکل یکی از مخوف‌ترین و رنج‌آورترین دوره‌ها برای شیعیان و فرزندان ابوطالب بود. می‌توان گفت در دوره خلافت هیچ یک از خلفای بنی عباس، علویان و شیعیان تا این اندازه متحمل سختی و رنج نشدند.

شیعیان که از اساس با خلافت عباسیان مخالف بودند و آنها را غاصب خلافت مى‌دانستند، سابقه‌ای طولانی در شورش علیه آنها داشتند. این مسئله سبب ترس و هراس فراوان متوکل شده بود. از دیگر دلایل دشمنی متوکل با شیعیان این بود که بعضی از مشاوران و نزدیکان او دشمن شیعیان بودند و او را علیه آنها تحریک می‌کردند و از قیام علویان می‌ترساندند؛ افرادی مانند: وزیرش عبیدالله بن یحیی خاقانی، [۱۳] عمر بن فرج الرخجی، عبدالله بن محمد بن داوود هاشمی و علی بن جمعه شامی. [۱۴]

تعصب مذهبی متوکل در حمایت از مذهب اهل سنت که سبب شده بود او در دوران زمامداری‌اش گروه‌های عقیدتی و فکری مخالف این مذهب را سرکوب کند، می‌توانست یکی دیگر از دلایل ضدیت متوکل با مذهب شیعه باشد. از جمله دانشمندان معروف شیعی که در زمان متوکل به علت عقایدش مجازات شد، ابویوسف یعقوب بن دانشمند شیعی است. یعقوب بن اسحاق معروف به ابن سکیت(به معنای سکوت؛ زیرا کثیرالسکوت بود) از دانشمندان شیعی مذهب نیمه اول قرن سوم بود. اصل او از خوزستان بود و در بغداد پرورش یافت و علم آموخت و در آنجا همراه پدرش به تعلیم بچه‌ها اشتغال داشت. [۱۵]

ظاهراً ابن سکیت برای اولین بار در زمان خلافت متوکل عهده‌دار آموزگاری فرزندان محمدبن عبدالله طاهری والی بغداد بود. [۱۶] با توجه به اینکه محمد بن عبدالله طاهری در سال 237ق از خراسان به بغداد آمد و حکومت آنجا را به دست گرفت، [۱۷] می‌توان چنین نتیجه گرفت که تا قبل از این زمان ابن‌سکیت هنوز به بزرگان خلافت عباسی نپیوسته بود. بعد از چندی متوکل از او دعوت کرد که در زمره نزدیکان و ندیمانش باشد. ابن سکیت در‌این‌باره با چند نفر مشورت کرد و آنها او را از نزدیکی به متوکل بر حذر داشتند(شاید به علت شیعه بودن ابن سکیت). اما او توصیه آنها را از روی حسادت دانست و به دستگاه متوکل پیوست [۱۸] و جزو دانشمندان دربار وی شد. وی بعد از چندی آموزگاری فرزندان او (معتز و مؤید) را بر عهده گرفت. [۱۹] در مورد دانش او گفته‏‌اند که در انواع علوم مانند: نحو، شعر، لغت، منطق وغیره مهارت داشت.

کتاب‌های زیادی از او نام برده‌اند؛ مانند: المنطق، الامثال، القلب والابدان، والزبرج، البحث، الشجرو النبات، الایام واللیالی، معانی الشعر الصغیرو غیره... . [۲۰] علت مرگ او را مسائل عقیدتی و مذهبی ذکر کرده‌اند؛ زیرا که او بر مذهب تشیع بود و متوکل که بغض و دشمنی علی(علیه‌السلام) را داشت، در مورد مذهبش او را مؤاخذه کرد؛ ابن سکیت خشمگین شده و گفت قنبر غلام علی(علیه‌السلام) از تو و اولادت بهتر بودند. به همین دلیل متوکل دستور داد زبانش را از پشت سرش بیرون بکشند و به این ترتیب او را به قتل رساند. همچنین می‌گویند متوکل با او شوخی می‌کرد و سپس سخنش را جدی کرد و او را کشت. [۲۱] از اینجا فهمیده می‌شود که متوکل برای کشتن او دنبال بهانه بود. در جزئیات و تفصیل قضیه نوشته‌اند: «روزی ابن سکیت نزد متوکل بود فرزندان متوکل معتز و مؤید نزد آنها آمدند. متوکل به ابن سکیت گفت کدام یک بهتر است: این دو نفر یا حسن و حسین؟ ابن سکیت پاسخ داد قنبر (غلام علی) از این دو برتر است. با چنین پاسخی متوکل بسیار خشمگین شد و دستور داد او را بکشند» [۲۲] قتل او در سال 244ق یا 246ق بود و در آن موقع 58 سال داشت. [۲۳]

فعالیت‌های متوکل برای تخریب و ویرانی قبر حسین بن علی(علیه‌السلام) و سایر شهدای کربلا در سال 236ق بود در این سال متوکل یکی از فرماندهانش به نام دیزج- تازه مسلمانی که از دین یهود به دین اسلام درآمده بود- را برای خرابی قبور و اماکن کربلا روانه کرد. دیزج طبق دستور او قبر حسین و سایر شهیدان و اطراف آن را تا حدود دویست جریب ویران کرد و جمعی از یهودیان را برای زراعت و کشت زمینهای آنجا منتقل کرد و بدان دستور داد هر کسی را به زیارت آن قبر آمد دستگیر کنند. [۲۴] بی‌تردید می‌توان گفت دلیل اصلی تعرضات متوکل به مزار شهیدان کربلا و محو آثار آنها جلوگیری از قدرت گرفتن علویان و شیعیان بود؛ زیرا مزار کربلا سبب تجمع و تقویت شیعیان می‌شد. ایجاد حصار اقتصادی برای در تنگنا گذاشتن شیعیان و علویان سامرا را که در زمان واثق برقرار بود قطع کرد و جمع آنها را از سامرا پراکنده کرد؛ [۲۵] مِلک فدک را که از زمان مأمون به علویان پس داده شده بود از آنها گرفت. [۲۶] متوکل به والی اش در مدینه دستور داد هر کسی را که کوچکترین کمکی به علویان می‌کند مورد آزار و اذیت قراردهد و از تماس مردم با آنها جلوگیری کند. به سبب این فشارها تنگدستی زنان علویه به حدی رسید که چند تن از آنها یک پیراهن داشتند که به نوبت می‌پوشیدند. [۲۷] سخت‌گیری متوکل بر علویان مصر شدیدتر بود چنانکه در سال 236ق به والی آنجا اسحاق بن یحیی دستور داد علویان آنجا را اخراج کند و به عراق بفرستد و در سال 245ق یزید بن عبدالله به حکومت مصر فرستاده شد. او شیعیان آنجا را مورد تعقیب و پیگیری قرارداد و گروهی از بزرگان آنها را به زشت‌ترین صورت به عراق فرستاد. [۲۸]

در زمان خلافت متوکل به رغم فشارها و سختی‌هایی که علویان متحمل شدند قیام گسترده‌ای به وسیله آنها علیه حکومت متوکل روی نداد و هیچ درگیری نظامی بین علویان وسپاهیان خلافت به وجود نیامد. علت این امر را می‌توان تدابیر امنیتی شدیدی دانست که متوکل برای مراقبت علویان و شیعیان تدارک دیده بود. برای مثال ابوعبدالله محمد بن صالح یکی از فرزندان جوانمرد ابوطالب که قصد خروج داشت زندانی شد [۲۹] در دوره حکومت متوکل همچنین حسن بن زید [۳۰] به خاطر فشار حکومت به شمال ایران پناهنده شد و در طبرستان و نواحی دیلم مستقر گشت و محمد بن جعفر در ری بود و مردم را به بیعت با او دعوت می‌کرد. اما در دوره متوکل نتوانستند قیام کنند. [۳۱] یحیی بن عمر نیز از علویانی بود که به علت سخت‌گیری‌های دستگاه خلافت متوکل بر او نتوانست دست به قیام بزند او حتی برای قیامش گروهی را فراهم آورده بود ولی گرفتار شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. [۳۲] یحیی پس از گذراندن دوره‌ای از زندان با کفالت افرادی از نزدیکانش آزاد شد. اما همچنان سرگردان بود و در تنگنا به سر می‌برد و او سرانجام در زمان مستعین در سال250 ق در کوفه قیام کرد و این شهر را تصرف کرد. اما پس از چندی در نبردی خونین با سپاهیان محمد بن عبدالله طاهری والی بغداد که مأمور سرکوب او شده بود به شهادت رسید و سر او را به بغداد بردند. [۳۳]

برخورد متوکل با امام هادی

متوکل عباسی از جنایت کارترین خلفای عباسی است او از آزار و اذیت شیعیان هیچ ابائی نداشت از جمله جنایات وی عبارتند از:

  1. تعقیب و زندانی کردن شیعیان و آزار و اذیت آنها. [۳۴]
  2. دستور تخریب آرامگاه امام حسین (علیه‌السلام). [۳۵]
  3. قتل شیعیانی همانند «ابن سکیت» یار با وفای امام جواد (علیه‌السلام) و امام هادی (علیه‌السلام).

بخشی از دوران زندگی حضرت امام هادی (علیه‌السلام) در زمان حکومت متوکل عباسی بوده است. [۳۶]

مورخان می‌نویسند: متوکل، امام هادی (علیه‌السلام) را از مدینه به سامرا آورد. [۳۷] درباره علت آن دو قول وجود دارد:

اول: ابن شهر آشوب و شیخ مفید و عده‌ای دیگر نوشته‌اند: سبب اینکه حضرت هادی (علیه‌السلام) را از مدینه به سامرا آوردند، این شد که عبدا… بن محمدوالی مدینه پیش متوکل از حضرت هادی (علیه‌السلام) بدگویی کرد… هرچند امام هادی (علیه‌السلام) در نامه‌ای که به متوکل نوشت دروغ گویی او را یادآور شد، امّا متوکل با نوشتن نامه‌ای، امام (علیه‌السلام) را به سامرا دعوت کرد. [۳۸]

دوم: در روایتی دیگر مسعودی می‌نویسد: بریحه عباسی که مسئول نظارت بر اقامه نماز در حرمین (مکه و مدینه) بود بارها به متوکل نامه نوشت که اگر احتیاجی به حرمین داری، علی بن محمد (علیه‌السلام) را از آنجا اخراج کن زیرا او مردم را به سوی خود دعوت می‌کند و گروه انبوهی به او گرویده‌اند. [۳۹] سرانجام این بدگویی‌ها سبب شد که امام (علیه‌السلام) به سامرا احضار شود

با توجه به اینکه مدت اقامت امام هادی (علیه‌السلام) در سامرا بیست سال گزارش شده است [۴۰] و با توجه به تاریخ وفات امام هادی (علیه‌السلام) (سال ۲۵۴ هـ. ق) می‌توان نتیجه گرفت که متوکل آن حضرت را در سال ۲۳۴ هـ. ق از مدینه به سامرا فراخوانده است. هر چند نامه متوکل به امام هادی (علیه‌السلام) نامه‌ای محترمانه بود، امّا واقعیت این است که امام (علیه‌السلام) به اجبار به این سفر رفته‌اند چرا که

اولاً: متوکل یحیی بن هرثمه را به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به سامرا بیاورد. [۴۱]

ثانیاً: آن حضرت بعدها در سامرا فرمود: مرا از مدینه به اکراه به سامرا آوردند. [۴۲]

ثالثاً: اگر امام هادی (علیه‌السلام) دعوت متوکل را قبول نمی‌کرد، این امر تأییدی می‌‌‌شد بر گفتار سعایت کنندگان و باعث تحریک بیشتر متوکل می‌‌شد و بهانه بیشتری به دست او می‌داد که مشکلات فراوانی برای حضرت فراهم کند. [۴۳]

وقتی امام هادی (علیه‌السلام) به اتفاق یحیی بن هرثمه به سامرا رسید، متوکل دستور داد تا امام (علیه‌السلام) را به «خان صعالیک» [۴۴] ببرند و هدف وی از این کار این بود که از شأن امام و اهمیت ایشان در نزد مردم بکاهد. صالح بن سعید می‌گوید: نزد امام رفتم و عرض کردم: قربانت گردم اینان در همه جا می‌خواهند نور شما را خاموش کنند و از قدر شما بکاهند برای همین شما را در این کاروانسرای کثیف و بدنام جای دادند… [۴۵]

امام هادی (علیه‌السلام) یک روز در این کاروانسرا بود سپس متوکل خانه‌ای برای امام در نظر گرفت و حضرت در آنجا سکونت گزید. [۴۶]

همان گونه که مشخص است متوکل امام هادی (علیه‌السلام) را به سامرا آورد تا آن حضرت را کاملا تحت نظر و مراقبت داشته باشد. بارها متوکل افرادی را می‌فرستاد تا خانه امام (علیه‌السلام) را تفتیش کنند. در این بحث تنها به یکی از این موارد اشاره می‌شود

مسعودی می‌نویسد: از حضرت امام علی نقی (علیه‌السلام) در نزد متوکل سعایت کردند، متوکل عده‌ای را به خانه امام (علیه‌السلام) فرستاد، آنها چیزی نیافتند. آن حضرت مشغول تلاوت قرآن بود. وی را به نزد متوکل بردند… متوکل به آن حضرت شراب تعارف کرد آن حضرت فرمود: و الله شراب داخل گوشت و خون من نشده. هرگز، مرا معاف دار. آنگاه متوکل به آن حضرت گفت: شعری بخوان. حضرت ابتدا خودداری کرد، امّا با اصرار وی شعری خواند که مطلع آن چنین است:

بر بلندای کوه‌ها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می‌دادند ولی آن قله کوه‌ها برایشان سودی نبخشید…

متوکل و حاضران از شنیدن این اشعار گریستند. سپس خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند و امام (علیه‌السلام) را با احترام به خانه‌اش بازگردانند. [۴۷]

متوکل چندین مرتبه افرادی را به مناظره با امام(علیه‌السلام) فراخواند. یحیی بن اکثم یکی از این افراد در پایان یکی از جلسات به متوکل گفت: ما دیگر دوست نداریم از امام بیشتر سئوال بپرسیم، چرا که پاسخ‌های امام (علیه‌السلام) باعث تقویت شیعیان می‌شود. [۴۸]

باقر شریف القرشی در مورد وضعیت امام در سامرا می‌نویسد: امام هادی (علیه‌السلام) در این مدت زمانی که در سامرا بود (تا به شهادت رسید) همواره در حصر اقتصادی بود. اگر کسی می‌خواست حقوق واجبه‌اش را بپردازد یا هدیه‌ای به امام بدهد، بدترین عقوبات را می‌دید، آن حضرت در سختی و حرج روزگار می‌گذراند. کسی نمی‌توانست به دیدار آن حضرت برود. متوکل مدتی امام (علیه‌السلام) و همسرش را زندانی کرد. [۴۹]

ظلم و ستمی که بر امام هادی (علیه‌السلام) وارد می‌شد سبب شد برعلیه متوکل دعا کند. «و قدْ قلَّ صبری و ضاقت حیلتی…» [۵۰]

خداوند دعای آن حضرت را مستجاب کرد و بعد از این دعا متوکل سه روز بیشتر زنده نبود.[۵۱]

متوکل برای اینکه خلافت خویش را حفظ کند دستور داد امام هادی (علیه‌السلام) را از مدینه به سامرا بیاورند. امام هادی (علیه‌السلام) در این شهر نظامی حدود ۲۰ سال اقامت داشت و همواره تحت نظر و مراقبت بود. متوکل در سال ۲۴۷ هـ. ق کشته شد. [۵۲]

پانویس

  1. خضری، تاریخ خلافت عباسی، بهار ۱۳۸۴، ص ۱۰۷
  2. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲
  3. خضری، تاریخ خلافت عباسی، بهار ۱۳۸۴، ص ۱۰۷
  4. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲
  5. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲
  6. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۲
  7. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۳ و ۵۴
  8. پرسنده، بررسی سیاست‌های مذهبی متوکل عباسی، در مجله تاریخ اسلام در آینه پژوهش، بهار ۱۳۸۸، ص ۵۴
  9. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، چ ۴، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، ۱۴۱۱ هـ. ق، ج ۲، ص ۶۸۱
  10. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، التراث العربی، ۱۳۷۸ هـ. ، ج ۹، ص ۱۸۵
  11. طبری، تاریخ طبری، ج13، ص5659/سیوطی، تاریخ الخلفا، ص238
  12. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص49-50
  13. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص550
  14. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج7، ص56
  15. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج6، ص395-396،398و 401
  16. همان، ص398
  17. طبری، تاریخ طبری، ج14، ص6039
  18. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج6، ص295
  19. ابن ندیم، الفهرست، ص121
  20. همان، ص121-122
  21. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج6، ص400-401
  22. سیوطی، تاریخ الخلفا، ص269
  23. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج6، ص401
  24. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص551-552/طبری، تاریخ الامم الملوک، ج14، 6063/ مسعودی، مروج الذهب، ج21، ص541-542/ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج7، ص55-56/ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج5، ص328
  25. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص549
  26. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص45-50
  27. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص552
  28. ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج2، ص283-285و309
  29. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص553-554
  30. حسن بن زید علوی به خاطر فشار دستگاه متوکل به شمال ایران پناهنده شده بود. او در آن منطقه کوهستانی به فعالیت مشغول شد تا اینکه در سال250ق اولین حکومت شیعی مذهب را در کوه‌های طبرستان تاسیس کرد.
  31. همان، ص572
  32. طبری، تاریخ طبری، ج14، ص6033
  33. همان ج14، ص6128-6134
  34. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، چهارم، ۱۴۱۱ هـ. ق، ج ۲، ص ۶۸۱
  35. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، التراث العربی، ۱۳۷۸ هـ. ، ج ۹، ص ۱۸۵
  36. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا، ج ۲، ص ۲۸۵
  37. همان
  38. شیخ مفید، پیشین، ص ۲۹۶، و ابن شهر آشوب، مناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، بی تا، ج ۴، ص ۴۱۷.
  39. علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، نجف، مطبعه الحیدریه، چهارم، ۱۳۷۴ هـ. ق، ص ۲۲۵
  40. محمد بن حسن طبرسی، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت ـ علیهم السّلام ـ ۱۴۲۷ هـ. ق، ج ۲، ص ۱۲۷
  41. شیخ مفید، پیشین، ص ۲۸۵
  42. بن شهر آشوب، پیشین، ج ۴، ص ۴۱۷، و محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۵ هـ. ، ج ۵۰، ص ۱۲۹
  43. مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق ـ (علیه‌السلام) ـ، ۱۳۷۶، ص ۵۸۰
  44. کاروانسرای گداها
  45. باقر شریف القرشی، حیاه الامام علی الهادی، بی جا، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۰۸هـ. ق، ص ۲۳۸.
  46. شیخ مفید، پیشین، ص ۲۹۹ـ۲۹۸، محمد بن حسن طبرسی، پیشین، ص ۱۲۶
  47. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ۱۳۵۸ هـ. ق، ج ۴، ص ۱۱
  48. باقر شریف القرشی، پیشین، ص ۲۴۹، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۰۳، و تحف العقول، ص ۴۷۷
  49. همان، ص ۲۶۲
  50. قسمتی از دعای امام هادی ـ (علیه‌السلام) ـ بر علیه متوکل. رک: ابن طاوس. مهج الدعوات، قم، دارالذخائر، ۱۴۱۱ ه ق، ص ۲۶۷
  51. باقر شریف القرشی، حیاه الامام علی الهادی، پیشین، ص ۲۷۱
  52. علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، قم، انصاریان، ۱۴۱۷ هـ. ق، ص ۲۴۲.