فلسفه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علیهم السلام' به 'علیهم‌السلام')
 
(۳۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''فَلسَفِه''' واژه‌ای است که از (یونانی باستان: φιλοσοφία philosophia "فیلوسوفیا")گرفته شده و به پارسی میانه به معنی دوستیِ خرَد،<ref>مک کنزی، دنیل نیل (۱۹۷۱). فرهنگ کوچک پهلوی. لندن: آکسفورد. صص. ۹۴. شابک ۹۷۸-۱۱۳۸۹۹۱۵۸۳.</ref> است. در واقع فلسفه کنکاش برای یافتن جواب پرسش‌های عمومی و اساسی است، مانند پرسش‌های مربوط به عقل، وجود، دانش، ارزش‌ها، ذهن و زبان. چنین سوالاتی اغلب به عنوان مشکلاتی مطرح می‌شوند که باید مورد مطالعه قرار گیرند یا حل شوند. این اصطلاح احتمالاً توسط فیثاغورس (حدود ۵۷۰–۴۹۵ قبل از میلاد) ابداع شده‌است. روش‌های فلسفی شامل پرسش، بحث انتقادی، استدلال عقلی و ارائه منظم است.


== مقدمه ==
گرچه تعبیر علوم اسلامی در موارد مختلف مفهوم خاصی را از نظر گسترش یا محدودیت تداعی می‌‎کند، ولی هدف ما از علوم اسلامی دانش‎‌های است که به نوعی با اسلام و معارف اسلامی در ارتباط است و یا در فرهنگ و تمدن اسلامی سابقه طولانی دارد و [[مسلمانان]] در ابداع یا شکوفای آن نقش مؤثری داشته‌‎اند.<ref>مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم [[اسلام|اسلامی]]، بخش فلسفه، ص 134، نشر صدرا.</ref> از آن میان فلسفه از دو نظر جزء علوم اسلامی شمرده می‌شود:


=مقدمه=
اولاً: برابر گفته برخی از بزرگان در کلمات پیشوایان دین بخصوص امیرمؤمنان و حضرت ثامن الائمه، ذخائر بی‎کران درباره الهیات بیان شده که عمیق‎ترین تفکرات فلسفی در آنها وجود دارد و مایه‎‌های اندیشه عقل و فلسفی را در جامعه اسلامی تأمین می‌‎ کند.<ref>علامه طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 59، نشر شرکت انتشار، تهران، 1348 ش.</ref>
گرچه تعبير علوم اسلامي در موارد مختلف مفهوم خاصي را از نظر گسترش يا محدوديت تداعي مي‎كند، ولي هدف ما از علوم اسلامي دانش‎هاي است كه به نوعي با اسلام و معارف اسلامي در ارتباط است و يا در فرهنگ و تمدن اسلامي سابقة طولاني دارد و مسلمانان در ابداع يا شكوفاي آن نقش مؤثري داشته‎ اند.<ref>مطهري، مرتضي، آشنائي با علوم اسلامي، بخش فلسفه، ص 134، نشر صدرا.</ref> از آن ميان فلسفه از دو نظر جزء علوم اسلامي شمرده مي‎شود:


اولاً: برابر گفته برخي از بزرگان در كلمات پيشوايان دين بخصوص اميرمؤمنان و حضرت ثامن الائمه، ذخائر بي‎كران درباره الهيات بيان شده كه عميق‎ترين تفكرات فلسفي در آنها وجود دارد و مايه‎ هاي انديشه عقل و فلسفي را در جامعه اسلامي تأمين مي‎كند.<ref>علامه طباطبائي، سيد محمد حسين، شيعه در اسلام، ص 59، نشر شركت انتشار، تهران، 1348 ش.</ref>
ثانیاً: فلسفه به عنوان یک رشته خاصی توسط مسلمانان به اوج و شکوفایی خود رسیده و ده‎ها مسئله جدید فلسفی توسط حکمای بزرگ مسلمان طرح و تثبیت شده است.<ref>مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 132، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ 3، 1379 ش.</ref>


ثانياً: فلسفه به عنوان يك رشته خاصي توسط مسلمانان به اوج و شكوفايي خود رسيده و ده‎ها مسئله جديد فلسفي توسط حكماي بزرگ مسلمان طرح و تثبيت شده است.<ref>مصباح، محمد تقي، آموزش فلسفه، ج 1، ص 132، نشر سازمان تبليغات اسلامي، چ 3، 1379 ش.</ref>
بنابراین فلسفه جزء عزیزترین علوم اسلامی محسوب می‌‎شود که در این جا به طور اجمال درباره برخی مباحث مربوط به آن بحث می‌‎شود:


بنابراين فلسفه جزء عزيزترين علوم اسلامي محسوب مي‎شودكه در اين جا به طور اجمال درباره برخي مباحث مربوط به آن بحث مي‎ شود:
== تعریف ==
گرچه درباره تعریف فلسفه مباحث فراوان مطرح است، اما به طور کلی برای فلسفه دو اصطلاح رایج است یک اصطلاح قدما که اصطلاح شایع است برابر این اصطلاح چون فلسفه یک لفظ عام است تعریف خاصی برای آن وجود ندارد و مطلق دانش عقلی را می‌‎توان فلسفه نامید.


=تعريف=
اما اصطلاح دیگری نیز برای فلسفه وجود دارد که برابر این اصطلاح فلسفه تعریف خاصی می‌‎تواند داشته باشد لذا براساس این اصطلاح در تعریف فلسفه گفته‌‎اند: فلسفه عبارت از علم و شناخت موجود از آن جهت که موجود است نه از آن جهت که تعین خاصی دارد مثلاً جسم است، انسان یا گیاه است و مانند آن، بنابراین به طور خلاصه فلسفه به آن دانشی گفته می‌‎شود که درباره هستی با قطع نظر از مصادق آن بحث می‌‎کند.
گرچه درباره تعريف فلسفه مباحث فراوان مطرح است، اما به طور كلي براي فلسفه دو اصطلاح رايج است يك اصطلاح قدما كه اصطلاح شايع است برابر اين اصطلاح چون فلسفه يك لفظ عام است تعريف خاصي براي آن وجود ندارد و مطلق دانش عقلي را مي‎توان فلسفه ناميد.


اما اصطلاح ديگري نيز براي فلسفه وجود دارد كه برابر اين اصطلاح فلسفه تعريف خاصي مي‎تواند داشته باشد لذا براساس اين اصطلاح در تعريف فلسفه گفته‎اند: فلسفه عبارت از علم و شناخت موجود از آن جهت كه موجود است نه از آن جهت كه تعيّن خاصي دارد مثلاً جسم است، انسان يا گياه است و مانند آن، بنابراين به طور خلاصه فلسفه به آن دانشي گفته مي‎شود كه درباره هستي با قطع نظر از مصادق آن بحث مي‎ كند.
به عبارت دیگر فلسفه آن علمی است که درباره کلی‎ترین مسایل هستی که مربوط به هیچ موضوع خاصی نیست و به همه موضوعات هم مربوط است بحث می‌‎کند و همه هستی را به عنوان یک موضوع در نظر گرفته و درباره آن بحث می‌‎کند.<ref>مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، بخش فلسفه، ص 13، نشر صدرا؛ صدرالمتأهلین، اسفار، ج 1، ص 28، با تصحیح و تعلیقه حسن زاده آملی، نشر وزارت ارشاد اسلامی، 1414 ق؛ علامه طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 6، نشر مؤسسه الاسلامی، قم، سال 1364 ش؛ جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم (بخش یکم از اول اسفار)، ص 120، نشر مرکز اسراء، قم، چاپ اول، سال 1375 ش.</ref>


به عبارت ديگر فلسفه آن علمي است كه درباره كلي‎ترين مسايل هستي كه مربوط به هيچ موضوع خاصي نيست و به همه موضوعات هم مربوط است بحث مي‎كند و همه هستي را به عنوان يك موضوع در نظر گرفته و درباره آن بحث مي‎كند.<ref>مطهري، مرتضي، آشنائي با علوم اسلامي، بخش فلسفه، ص 13، نشر صدرا؛ صدر المتأهلين، اسفار، ج 1، ص 28، با تصحيح و تعليقه حسن زاده آملي، نشر وزارت ارشاد اسلامي، 1414 ق؛ علامه طباطبائي، سيد محمد حسين، بداية الحكمة، ص 6، نشر مؤسسه الاسلامي، قم، سال 1364 ش؛ جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم (بخش يكم از اول اسفار)، ص 120، نشر مركز اسراء، قم، چاپ اول، سال 1375 ش.</ref>
== موضوع ==
موجود به عنوان خودش و فارغ از هر گونه قید و شرط موضوع فلسفه است، اما باید توجه داشت که موجود که به عنوان موضوع فلسفه مطرح می‌‎ شود مراد مفهوم آن نیست بلکه مصداق خارجی آن مراد است، پس موضوع فلسفه در حقیقت همان واقعیت است که از آن به موجود یاد می‌‎شود، فیلسوف بعد از آن که به واقع پرداخت، از دو حال بیرون نیست یا مصداق و آنچه مفهوم وجود بر آن صادق است به عنوان مصداق واقعیت می‌‎شناسد و می‌‎یابد. و یا افراد ماهیت را مصداق واقعیت می‌‎پندارد. در صورت اول موضوع فلسفه او وجود است و در صورت دوم موضوع فلسفه او ماهیة محققه و موجوده است نه ماهیة من حیث هی.<ref>جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم (بخش یکم از اول اسفار)، ص 172، نشر مرکز اسراء، قم، چاپ اول، سال 1375 ش؛ صدرالمتأهلین، المسایل القدسیه، مقاله اول، فصل 1، ص 128، (سه رساله فلسفی) نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1378 ش؛ بو علی سینا، الهیات شفا، مقاله اول، فصل 2، ص 10، نشر مکتبه مرعشی نجفی، 1404 ق.</ref>


=موضوع=
== فائده ==
موجود به عنوان خودش و فارغ از هر گونه قيد و شرط موضوع فلسفه است، اما بايد توجه داشت كه موجود كه به عنوان موضوع فلسفه مطرح مي‎شود مراد مفهوم آن نيست بلكه مصداق خارجي آن مراد است، پس موضوع فلسفه در حقيقت همان واقعيت است كه از آن به موجود ياد مي‎شود، فيلسوف بعد از آن كه به واقع پرداخت، از دو حال بيرون نيست يا مصداق و آنچه مفهوم وجود بر آن صادق است به عنوان مصداق واقعيت مي‎شناسد و مي‎يابد. و يا افراد ماهيت را مصداق واقعيت مي‎پندارد. در صورت اول موضوع فلسفه او وجود است و در صورت دوم موضوع فلسفه او ماهية محققه و موجوده است نه ماهية من حيث هي.<ref>جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم (بخش يكم از اول اسفار)، ص 172، نشر مركز اسراء، قم، چاپ اول، سال 1375 ش؛ صدر المتأهلين، المسايل القدسيه، مقاله اول، فصل 1، ص 128، (سه رساله فلسفي) نشر دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1378 ش؛ بو علي سينا، الهيات شفا، مقاله اول، فصل 2، ص 10، نشر مكتبه مرعشي نجفي، 1404 ق.</ref>
کاربرد فلسفه شناخت موجودات است یعنی [[انسان]] به وسیله دانش فلسفه می‌‎تواند موجود حقیقی را از موجودات خیالی و توهمی تمیز دهد مثلاً می‌‎تواند بفهمد چیزی به نام بخت، غول، اتفاق و مانند آن وجود واقعی ندارد و وجود آنان توهمی و خیالی است. از سوی دیگر انسان به روشنی می‌‎بیند که خودش وجود دارد، حقایق و پدیده ‎های در خارج از ذات او نیز وجود دارند و او می‌‎تواند به آنها دست پیدا کند و آنها را بشناسد، سلسله نظام هستی، مبدأ هستی، اسماء و صفات او را کاملاً بشناسد.<ref>علامه طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 7، نشر مؤسسه الاسلامی، قم؛ بو علی سینا، الهیات شفا، مقاله اول، فصل 3، ص 17، نشر مکتبه مرعشی نجفی، 1404 ق؛ مصباح، محمد تقی، تعلقة علی نهایة الحکمة، ص 5، نشر موسسه فی طریق الحق، چ اول، سال 1405 ق.</ref>
و براین اساس است که گفته‌‎اند: «غایت فلسفة نظری آن است که مشابه نظام علّی جهان خارج، به صورت نظام علمی در نفس آدمی منتقش گردد. حصول تشابه موجود بین دو نظام هستی ـ عینی و علمی ـ در خصوص مادی بودن آنها نیست بلکه در صورت و هئت اشیاء است و منظور از شباهت نیز شبح و امثال آن نیست بلکه صورت و حقیقت خود هستی در روح انسان نقش علمی پیدا می‌‎کند.<ref> جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم (بخش یکم از جلد اول اسفار)، ص 124، نشر پیشین.</ref> بدین جهت است که برخی از حکما چنین خوش سروده‌‎اند:


=فائده=
کسی کو ز حکمت برد توشه‌ای
كاربرد فلسفه شناخت موجودات است يعني انسان به وسيله دانش فلسفه مي‎تواند موجود حقيقي را از موجودات خيالي و توهمي تميز دهد مثلاً مي‎تواند بفهمد چيزي به نام بخت، غول، اتفاق و مانند آن وجود واقعي ندارد و وجود آنان توهمي و خيالي است. از سوي ديگر انسان به روشني مي‎بيند كه خودش وجود دارد، حقايق و پديده‎هاي در خارج از ذات او نيز وجود دارند و او مي‎تواند به آنها دست پيدا كند و آنها را بشناسد، سلسله نظام هستي، مبدأ هستي، اسماء و صفات او را كاملاً بشناسد.<ref>علامه طباطبائي، سيد محمد حسين، بداية الحكمة، ص 7، نشر مؤسسه الاسلامي، قم؛ بو علي سينا، الهيات شفا، مقاله اول، فصل 3، ص 17، نشر مكتبه مرعشي نجفي، 1404 ق؛ مصباح، محمد تقي، تعلقة علي نهاية الحكمة، ص 5، نشر موسسه في طريق الحق، چ اول، سال 1405 ق.</ref>
و براين اساس است كه گفته‎اند: «غايت فلسفة نظري آن است كه مشابه نظام علّي جهان خارج، به صورت نظام علمي در نفس آدمي منتقش گردد. حصول تشابه موجود بين دو نظام هستي ـ عيني و علمي ـ در خصوص مادي بودن آنها نيست بلكه در صورت و هئت اشياء است و منظور از شباهت نيز شبح و امثال آن نيست بلكه صورت و حقيقت خود هستي در روح انسان نقش علمي پيدا مي‎كند.<ref> جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم (بخش يكم از جلد اول اسفار)، ص 124، نشر پيشين.</ref> بدين جهت است كه برخي از حكما چنين خوش سروده‎اند:


كسي كو ز حكمت برد توشه اي جهانيست بنشسته در گوشه اي
جهانیست بنشسته در گوشه‌ای


=تاريخچه=
== تاریخچه ==
از نظر سير تاريخي پيشينه فلسفه به طور كلي به دو بخش تقسيم مي‎شود:
از نظر سیر تاریخی پیشینه فلسفه به طور کلی به دو بخش تقسیم می‌‎شود:


الف: بي‎ترديد از آغاز تفكر بشر همزمان با آفرينش او بوده است، و هرگاه انسان مي‎زيسته، فكر و انديشه را به عنوان يك ويژگي جدايي ناپذير با خود داشته، و هر جا انساني گام نهاده تعقل و تفكر را با خود برده است. طبيعي است كه انديشه‎هاي آغازين، از نظم و تربيت لازم برخوردار نبوده و مسايل مورد پژوهش و تحقيق دسته بندي دقيقي نداشته است چه رسد به اين كه هر دسته از مسايل، نام و عنوان خاصي و روش ويژه‎اي داشته باشد، گر چه سهم برخي از انسان‎ها در خلق انديشه‎ها بخصوص انديشه‎هاي فلسفي مربوط به شناخت هستي و آغاز و انجام آن بيشتر از ساير هم نوعان‎شان بوده و موفقيت‎هاي فراواني را درباره انديشه‎هاي فلسفي داشته و از خود به يادگار گذاشته‎اند كه از آن ميان از فلاسفه يونان افرادي مثل افلاطون و ارسطو جزء استوانه‎هاي فلسفه محسوب مي‎شود و انديشه‎هاي فلسفي متعدد و متيني از آنها به يادگار مانده است.<ref>مصباح، محمد تقي، آموزش فلسفه، ج 1، ص 24و 28، نشر سازمان تبليغات اسلامي، سال 1379 ش؛ شريف، محمد، تاريخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 122، انتشارات مركز نشر دانشگاهي، تهران، 1362 ش.</ref>
الف: بی ‎تردید از آغاز تفکر بشر همزمان با آفرینش او بوده است، و هرگاه انسان می‌‎زیسته، فکر و اندیشه را به عنوان یک ویژگی جدایی ناپذیر با خود داشته، و هر جا انسانی گام نهاده تعقل و تفکر را با خود برده است. طبیعی است که اندیشه‎‌های آغازین، از نظم و تربیت لازم برخوردار نبوده و مسایل مورد پژوهش و تحقیق دسته‌بندی دقیقی نداشته است چه رسد به‌این که هر دسته از مسایل، نام و عنوان خاصی و روش ویژه‌‎ای داشته باشد، گر‌چه سهم برخی از انسان‎ها در خلق اندیشه ‎ها بخصوص اندیشه‎‌های فلسفی مربوط به شناخت هستی و آغاز و انجام آن بیشتر از سایر هم نوعان‎شان بوده و موفقیت‌های فراوانی را درباره اندیشه‎‌های فلسفی داشته و از خود به یادگار گذاشته‌‎اند که از آن میان از فلاسفه یونان افرادی مثل افلاطون و ارسطو جزء استوانه‎های فلسفه محسوب می‌‎شود و اندیشه‎‌‌های فلسفی متعدد و متینی از آنها به یادگار مانده است.<ref>مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 24و 28، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، سال 1379 ش؛ شریف، محمد، تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 122، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1362 ش.</ref>


ب: گرچه همان طور كه اشاره شد انديشه فلسفي قبل از اسلام در ميان جوامع بشري بسيار مطرح بوده، اما در جهان اسلام اين انديشه رونق و شكوفاي خاصي پيدا كرد، بدين لحاظ سير فلسفه در اسلامي جزئي از سير علوم در اسلام شمرده مي‎شود، زيرا محققان و نويسندگان تاريخ علوم، به اين نكته اذعان دارند كه بسياري از علوم از جمله فلسفه در جهان اسلام سير تكامل خاصي را پيموده است، نسبت به بعضي مسايل تقرير روشن‎تر از گذشتگان اراء شده، و نسبت به برخي ديگر تغييرات بنيادين اراء شده و اصلاح گرديد، و بسياري از مسايل عمده فلسفي جديداً توسط فلاسفه مسلمان ابداع شده و محصول ره‎آورد انديشه و فكر تعقل آنان است.<ref> مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، 5، ص 22و 31، نشر صدرا، چاپ 3، 1374 ش.</ref>
ب: گرچه همان طور که اشاره شد اندیشه فلسفی قبل از اسلام در میان جوامع بشری بسیار مطرح بوده، اما در جهان اسلام این اندیشه رونق و شکوفای خاصی پیدا کرد، بدین لحاظ سیر فلسفه در اسلامی جزئی از سیر علوم در اسلام شمرده می‌‎شود، زیرا محققان و نویسندگان تاریخ علوم، به این نکته اذعان دارند که بسیاری از علوم از جمله فلسفه در جهان اسلام سیر تکامل خاصی را پیموده است، نسبت به بعضی مسایل تقریر روشن‎تر از گذشتگان آراءشده، و نسبت به برخی دیگر تغییرات بنیادین آراءشده و اصلاح گردید، و بسیاری از مسایل عمده فلسفی جدیداً توسط فلاسفه مسلمان ابداع شده و محصول ره‎ آورد اندیشه و فکر تعقل آنان است.<ref> مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 5، ص 22و 31، نشر صدرا، چاپ 3، 1374 ش.</ref>


=بنيان گذاران=
== بنیان‌گذاران ==
اين مسأله نيز همانند مسأله قبل در دو بخش قابل طرح است:
این مسأله نیز همانند مسأله قبل در دو بخش قابل طرح است:


الف: مورخين فلسفه معتقدند كه كهن‎ترين مجموعه‎هاي كه صرفاً جنبه فلسفي داشته يا جنبه فلسفي آنها غالب بوده مربوط به حكماي يونان است كه در حدود شش قرن قبل ميلاد مي‎زيسته‎اند. گرچه در عين حال به اين نكته نيز بايد توجه داشت همان حكماي يوناني از عقايد مذهبي و فرهنگ شرقي بسيار متأثر بوده‎اند.[10]
الف: مورخین فلسفه معتقدند که کهن‎‌ترین مجموعه‎‌های که صرفاً جنبه فلسفی داشته یا جنبه فلسفی آنها غالب بوده مربوط به حکمای یونان است که در حدود شش قرن قبل میلاد می‌‎زیسته‌‎اند. گرچه در عین حال به این نکته نیز باید توجه داشت همان حکمای یونانی از عقاید مذهبی و فرهنگ شرقی بسیار متأثر بوده‌‎اند.<ref> مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 24، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، سال 1379 ش.</ref>


ب: در حوزه جهان اسلام، برخي از بزرگان با اشاره به اين نكته كه حيات تعقل مسلمين مقارن با ظهور اسلام و تشكيل جامعه اسلامي است مي‎گويد: آنچه دو قرن بعد از ظهور اسلام و بعثت پيامبر اكرم در جامعه اسلامي پديد آمد، نوعي خاصي از حيات تعقلي است كه از آن به حيات فلسفي بايد نام برد كه ترجمه آثار يوناني آغاز شد گرچه در آن محدود و محصور نگرديد بلكه گذشته از شكوفا كردن مسايل قبل، ده‎ها مسأله جديد را كه هرگز سابقه نداشت طرح و تبيين گرديد، اولين فيلسوف مسلمان كه آثار و تأليفات فراواني دارد و در فهرست ابن نديم از آن نام برده شده، يعقوب بن اسحاق كِندي متوفاي 260 هجري است.[11]
ب: در حوزه جهان اسلام، برخی از بزرگان با اشاره به این نکته که حیات تعقل مسلمین مقارن با ظهور اسلام و تشکیل جامعه اسلامی است می‌‎گوید: آنچه دو قرن بعد از ظهور اسلام و بعثت پیامبر اکرم در جامعه اسلامی پدید آمد، نوعی خاصی از حیات تعقلی است که از آن به حیات فلسفی باید نام برد که ترجمه آثار یونانی آغاز شد گرچه در آن محدود و محصور نگردید بلکه گذشته از شکوفا کردن مسایل قبل، ده‌ها مسأله جدید را که هرگز سابقه نداشت طرح و تبیین گردید، اولین فیلسوف مسلمان که آثار و تألیفات فراوانی دارد و در فهرست ابن ندیم از آن نام برده شده، یعقوب بن اسحاق کِندی متوفای 260 هجری است.<ref>مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 5، ص 21، نشر صدرا، چاپ 3، 1374 ش؛ شریف محمد، تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 596، انتشارات نشر دانشگاهی، تهران، 1362.</ref>


و همچنين در جهان اسلام فلاسفه بزرگي ظهور كرده كه از آن جمله، ابن رشد، فارابي، بوعلي سينا، ابوريحان بيروني، شيخ اشراق، خواجه نصير طوسي، صدرالمتأهلين است كه هر كدام مؤسس يك روش فلسفي خاص بوده‎اند و در رأس يك مكتب فلسفي قرار دارند، وگرنه تعدادي كساني كه به عنوان پيروان آن مكاتب فلسفي هستند بسيار بيشتر از اين‎هاست.
و همچنین در جهان اسلام فلاسفه بزرگی ظهور کرده که از آن جمله، ابن رشد، فارابی، بوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، شیخ اشراق، خواجه نصیر طوسی، صدرالمتأهلین است که هر کدام مؤسس یک روش فلسفی خاص بوده‌‎اند و در رأس یک مکتب فلسفی قرار دارند، وگرنه تعدادی کسانی که به عنوان پیروان آن مکاتب فلسفی هستند بسیار بیشتر از این‎هاست.


گرچه مسايل فلسفي كه در جهان اسلام و توسط فلاسفه اسلامي ابداع و ابتكار شد و در واقع ره‎آورد فكر فلاسفه اسلامي است فراوان است و در آثار مربوطه به تفصيل بيان شده كه برخي از آنها قرار ذيل است:
گرچه مسایل فلسفی که در جهان اسلام و توسط فلاسفه اسلامی ابداع و ابتکار شد و در واقع ره ‎آورد فکر فلاسفه اسلامی است فراوان است و در آثار مربوطه به تفصیل بیان شده که برخی از آنها قرار ذیل است:


1. اصالت وجود
1. اصالت وجود
خط ۴۸: خط ۵۰:
2. اثبات اتحاد عاقل و معقول
2. اثبات اتحاد عاقل و معقول


3. اثبات تجرد قوه خيال
3. اثبات تجرد قوه خیال


4. مسأله وجود ذهني
4. مسأله وجود ذهنی


5. حدوث دهري
5. حدوث دهری


6. جسمانيت الحدوث و روحانيت البقاء بودن نفس
6. جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء بودن نفس


7. حركت جوهري
7. حرکت جوهری


8. امكان فقري
8. امکان فقری


9. وجود رابطي و رابطه
9. وجود رابطی و رابطه


10. بسيط الحقيقه
10. بسیط الحقیقه


=جايگاه فلسفه در متون ديني=
== جایگاه فلسفه در متون دینی ==
برخي از بزرگان حكمت درباره جايگاه فلسفه در متون ديني گفته‎اند: عامل اصلي و مؤثر در پديد آمدن تفكر فلسفي و عقلي و بقاء آن ذخاير علمي است كه در كلمات پيشوايان دين وجود دارد، براي روشن شدن اين مسأله كافي است كه ذخاير علمي اهل بيت ـ عليهم السلام ـ را با كتب فلسفي كه مرور زمان نوشته شده مقايسه گردد، آنگاه معلوم خواهد شد كه روز به روز فلسفه به ذخاير علمي نام برده نزديك شده تا در قرن يازده هجري تقريباً به همديگر منطبق گشته و فاصله‎اي جز اختلاف تعبير در ميان باقي نمانده است.[12]
برخی از بزرگان حکمت درباره جایگاه فلسفه در متون دینی گفته‌‎اند: عامل اصلی و مؤثر در پدید آمدن تفکر فلسفی و عقلی و بقاء آن ذخایر علمی است که در کلمات پیشوایان دین وجود دارد، برای روشن شدن این مسأله کافی است که ذخایر علمی اهل بیت ـ علیهم‌السلام ـ را با کتب فلسفی که مرور زمان نوشته شده مقایسه گردد، آنگاه معلوم خواهد شد که روز به روز فلسفه به ذخایر علمی نام برده نزدیک شده تا در قرن یازده هجری تقریباً به همدیگر منطبق گشته و فاصله‌‎ای جز اختلاف تعبیر در میان باقی نمانده است.<ref>علامه طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 60، نشر شرکت انتشار، تهران، 1348 ش.</ref>


با دقت در اين كلام كه توسط يكي از كارشناسان بزرگ فلسفه و متون ديني (قرآن و روايات) اظهار شده جايگاه فلسفه و انديشه عقل در متون ديني به روشني معلوم خواهد شد.
با دقت در این کلام که توسط یکی از کارشناسان بزرگ فلسفه و متون دینی ([[قرآن]] و [[روایات]]) اظهار شده جایگاه فلسفه و اندیشه [[عقل]] در متون دینی به روشنی معلوم خواهد شد.


بي ‎ترديد ظرافت، دقت و موشكافي‎هاي كه در فلسفه اسلامي وجود دارد بخصوص در الهيات بالمعني الاخص، هرگز در فلسفه‎هاي غير اسلامي نمي‎توان يافت، و هر كسي كه ره‎آورد فكري و فلسفه حكماي بزرگ مسلمان بخصوص حكمت متعاليه را با انديشه‎هاي فلسفي و فلسفه غير اسلامي مقايسه نمايد بدين حقيقت اذعان خواهند نمود.
بی ‎تردید ظرافت، دقت و موشکافی‌های که در فلسفه اسلامی وجود دارد بخصوص در الهیات بالمعنی الاخص، هرگز در فلسفه‎‌های غیر اسلامی نمی‌‌‎توان یافت، و هر کسی که ره ‎آورد فکری و فلسفه حکمای بزرگ مسلمان بخصوص حکمت متعالیه را با اندیشه‌های فلسفی و فلسفه غیر اسلامی مقایسه نماید بدین حقیقت اذعان خواهند نمود.


=منبع=
== منابع ==
[https://www.pasokh.org/fa/Article/View/4037/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87/?SearchText=%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87&LPhrase= سایت اندیشه قم]
[https://www.pasokh.org/fa/Article/View/4037/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87/?SearchText==%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87&LPhrase== سایت اندیشه قم]


=پانویس=
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:علوم انسانی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۸

فَلسَفِه واژه‌ای است که از (یونانی باستان: φιλοσοφία philosophia "فیلوسوفیا")گرفته شده و به پارسی میانه به معنی دوستیِ خرَد،[۱] است. در واقع فلسفه کنکاش برای یافتن جواب پرسش‌های عمومی و اساسی است، مانند پرسش‌های مربوط به عقل، وجود، دانش، ارزش‌ها، ذهن و زبان. چنین سوالاتی اغلب به عنوان مشکلاتی مطرح می‌شوند که باید مورد مطالعه قرار گیرند یا حل شوند. این اصطلاح احتمالاً توسط فیثاغورس (حدود ۵۷۰–۴۹۵ قبل از میلاد) ابداع شده‌است. روش‌های فلسفی شامل پرسش، بحث انتقادی، استدلال عقلی و ارائه منظم است.

مقدمه

گرچه تعبیر علوم اسلامی در موارد مختلف مفهوم خاصی را از نظر گسترش یا محدودیت تداعی می‌‎کند، ولی هدف ما از علوم اسلامی دانش‎‌های است که به نوعی با اسلام و معارف اسلامی در ارتباط است و یا در فرهنگ و تمدن اسلامی سابقه طولانی دارد و مسلمانان در ابداع یا شکوفای آن نقش مؤثری داشته‌‎اند.[۲] از آن میان فلسفه از دو نظر جزء علوم اسلامی شمرده می‌شود:

اولاً: برابر گفته برخی از بزرگان در کلمات پیشوایان دین بخصوص امیرمؤمنان و حضرت ثامن الائمه، ذخائر بی‎کران درباره الهیات بیان شده که عمیق‎ترین تفکرات فلسفی در آنها وجود دارد و مایه‎‌های اندیشه عقل و فلسفی را در جامعه اسلامی تأمین می‌‎ کند.[۳]

ثانیاً: فلسفه به عنوان یک رشته خاصی توسط مسلمانان به اوج و شکوفایی خود رسیده و ده‎ها مسئله جدید فلسفی توسط حکمای بزرگ مسلمان طرح و تثبیت شده است.[۴]

بنابراین فلسفه جزء عزیزترین علوم اسلامی محسوب می‌‎شود که در این جا به طور اجمال درباره برخی مباحث مربوط به آن بحث می‌‎شود:

تعریف

گرچه درباره تعریف فلسفه مباحث فراوان مطرح است، اما به طور کلی برای فلسفه دو اصطلاح رایج است یک اصطلاح قدما که اصطلاح شایع است برابر این اصطلاح چون فلسفه یک لفظ عام است تعریف خاصی برای آن وجود ندارد و مطلق دانش عقلی را می‌‎توان فلسفه نامید.

اما اصطلاح دیگری نیز برای فلسفه وجود دارد که برابر این اصطلاح فلسفه تعریف خاصی می‌‎تواند داشته باشد لذا براساس این اصطلاح در تعریف فلسفه گفته‌‎اند: فلسفه عبارت از علم و شناخت موجود از آن جهت که موجود است نه از آن جهت که تعین خاصی دارد مثلاً جسم است، انسان یا گیاه است و مانند آن، بنابراین به طور خلاصه فلسفه به آن دانشی گفته می‌‎شود که درباره هستی با قطع نظر از مصادق آن بحث می‌‎کند.

به عبارت دیگر فلسفه آن علمی است که درباره کلی‎ترین مسایل هستی که مربوط به هیچ موضوع خاصی نیست و به همه موضوعات هم مربوط است بحث می‌‎کند و همه هستی را به عنوان یک موضوع در نظر گرفته و درباره آن بحث می‌‎کند.[۵]

موضوع

موجود به عنوان خودش و فارغ از هر گونه قید و شرط موضوع فلسفه است، اما باید توجه داشت که موجود که به عنوان موضوع فلسفه مطرح می‌‎ شود مراد مفهوم آن نیست بلکه مصداق خارجی آن مراد است، پس موضوع فلسفه در حقیقت همان واقعیت است که از آن به موجود یاد می‌‎شود، فیلسوف بعد از آن که به واقع پرداخت، از دو حال بیرون نیست یا مصداق و آنچه مفهوم وجود بر آن صادق است به عنوان مصداق واقعیت می‌‎شناسد و می‌‎یابد. و یا افراد ماهیت را مصداق واقعیت می‌‎پندارد. در صورت اول موضوع فلسفه او وجود است و در صورت دوم موضوع فلسفه او ماهیة محققه و موجوده است نه ماهیة من حیث هی.[۶]

فائده

کاربرد فلسفه شناخت موجودات است یعنی انسان به وسیله دانش فلسفه می‌‎تواند موجود حقیقی را از موجودات خیالی و توهمی تمیز دهد مثلاً می‌‎تواند بفهمد چیزی به نام بخت، غول، اتفاق و مانند آن وجود واقعی ندارد و وجود آنان توهمی و خیالی است. از سوی دیگر انسان به روشنی می‌‎بیند که خودش وجود دارد، حقایق و پدیده ‎های در خارج از ذات او نیز وجود دارند و او می‌‎تواند به آنها دست پیدا کند و آنها را بشناسد، سلسله نظام هستی، مبدأ هستی، اسماء و صفات او را کاملاً بشناسد.[۷] و براین اساس است که گفته‌‎اند: «غایت فلسفة نظری آن است که مشابه نظام علّی جهان خارج، به صورت نظام علمی در نفس آدمی منتقش گردد. حصول تشابه موجود بین دو نظام هستی ـ عینی و علمی ـ در خصوص مادی بودن آنها نیست بلکه در صورت و هئت اشیاء است و منظور از شباهت نیز شبح و امثال آن نیست بلکه صورت و حقیقت خود هستی در روح انسان نقش علمی پیدا می‌‎کند.[۸] بدین جهت است که برخی از حکما چنین خوش سروده‌‎اند:

کسی کو ز حکمت برد توشه‌ای

جهانیست بنشسته در گوشه‌ای

تاریخچه

از نظر سیر تاریخی پیشینه فلسفه به طور کلی به دو بخش تقسیم می‌‎شود:

الف: بی ‎تردید از آغاز تفکر بشر همزمان با آفرینش او بوده است، و هرگاه انسان می‌‎زیسته، فکر و اندیشه را به عنوان یک ویژگی جدایی ناپذیر با خود داشته، و هر جا انسانی گام نهاده تعقل و تفکر را با خود برده است. طبیعی است که اندیشه‎‌های آغازین، از نظم و تربیت لازم برخوردار نبوده و مسایل مورد پژوهش و تحقیق دسته‌بندی دقیقی نداشته است چه رسد به‌این که هر دسته از مسایل، نام و عنوان خاصی و روش ویژه‌‎ای داشته باشد، گر‌چه سهم برخی از انسان‎ها در خلق اندیشه ‎ها بخصوص اندیشه‎‌های فلسفی مربوط به شناخت هستی و آغاز و انجام آن بیشتر از سایر هم نوعان‎شان بوده و موفقیت‌های فراوانی را درباره اندیشه‎‌های فلسفی داشته و از خود به یادگار گذاشته‌‎اند که از آن میان از فلاسفه یونان افرادی مثل افلاطون و ارسطو جزء استوانه‎های فلسفه محسوب می‌‎شود و اندیشه‎‌‌های فلسفی متعدد و متینی از آنها به یادگار مانده است.[۹]

ب: گرچه همان طور که اشاره شد اندیشه فلسفی قبل از اسلام در میان جوامع بشری بسیار مطرح بوده، اما در جهان اسلام این اندیشه رونق و شکوفای خاصی پیدا کرد، بدین لحاظ سیر فلسفه در اسلامی جزئی از سیر علوم در اسلام شمرده می‌‎شود، زیرا محققان و نویسندگان تاریخ علوم، به این نکته اذعان دارند که بسیاری از علوم از جمله فلسفه در جهان اسلام سیر تکامل خاصی را پیموده است، نسبت به بعضی مسایل تقریر روشن‎تر از گذشتگان آراءشده، و نسبت به برخی دیگر تغییرات بنیادین آراءشده و اصلاح گردید، و بسیاری از مسایل عمده فلسفی جدیداً توسط فلاسفه مسلمان ابداع شده و محصول ره‎ آورد اندیشه و فکر تعقل آنان است.[۱۰]

بنیان‌گذاران

این مسأله نیز همانند مسأله قبل در دو بخش قابل طرح است:

الف: مورخین فلسفه معتقدند که کهن‎‌ترین مجموعه‎‌های که صرفاً جنبه فلسفی داشته یا جنبه فلسفی آنها غالب بوده مربوط به حکمای یونان است که در حدود شش قرن قبل میلاد می‌‎زیسته‌‎اند. گرچه در عین حال به این نکته نیز باید توجه داشت همان حکمای یونانی از عقاید مذهبی و فرهنگ شرقی بسیار متأثر بوده‌‎اند.[۱۱]

ب: در حوزه جهان اسلام، برخی از بزرگان با اشاره به این نکته که حیات تعقل مسلمین مقارن با ظهور اسلام و تشکیل جامعه اسلامی است می‌‎گوید: آنچه دو قرن بعد از ظهور اسلام و بعثت پیامبر اکرم در جامعه اسلامی پدید آمد، نوعی خاصی از حیات تعقلی است که از آن به حیات فلسفی باید نام برد که ترجمه آثار یونانی آغاز شد گرچه در آن محدود و محصور نگردید بلکه گذشته از شکوفا کردن مسایل قبل، ده‌ها مسأله جدید را که هرگز سابقه نداشت طرح و تبیین گردید، اولین فیلسوف مسلمان که آثار و تألیفات فراوانی دارد و در فهرست ابن ندیم از آن نام برده شده، یعقوب بن اسحاق کِندی متوفای 260 هجری است.[۱۲]

و همچنین در جهان اسلام فلاسفه بزرگی ظهور کرده که از آن جمله، ابن رشد، فارابی، بوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، شیخ اشراق، خواجه نصیر طوسی، صدرالمتأهلین است که هر کدام مؤسس یک روش فلسفی خاص بوده‌‎اند و در رأس یک مکتب فلسفی قرار دارند، وگرنه تعدادی کسانی که به عنوان پیروان آن مکاتب فلسفی هستند بسیار بیشتر از این‎هاست.

گرچه مسایل فلسفی که در جهان اسلام و توسط فلاسفه اسلامی ابداع و ابتکار شد و در واقع ره ‎آورد فکر فلاسفه اسلامی است فراوان است و در آثار مربوطه به تفصیل بیان شده که برخی از آنها قرار ذیل است:

1. اصالت وجود

2. اثبات اتحاد عاقل و معقول

3. اثبات تجرد قوه خیال

4. مسأله وجود ذهنی

5. حدوث دهری

6. جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء بودن نفس

7. حرکت جوهری

8. امکان فقری

9. وجود رابطی و رابطه

10. بسیط الحقیقه

جایگاه فلسفه در متون دینی

برخی از بزرگان حکمت درباره جایگاه فلسفه در متون دینی گفته‌‎اند: عامل اصلی و مؤثر در پدید آمدن تفکر فلسفی و عقلی و بقاء آن ذخایر علمی است که در کلمات پیشوایان دین وجود دارد، برای روشن شدن این مسأله کافی است که ذخایر علمی اهل بیت ـ علیهم‌السلام ـ را با کتب فلسفی که مرور زمان نوشته شده مقایسه گردد، آنگاه معلوم خواهد شد که روز به روز فلسفه به ذخایر علمی نام برده نزدیک شده تا در قرن یازده هجری تقریباً به همدیگر منطبق گشته و فاصله‌‎ای جز اختلاف تعبیر در میان باقی نمانده است.[۱۳]

با دقت در این کلام که توسط یکی از کارشناسان بزرگ فلسفه و متون دینی (قرآن و روایات) اظهار شده جایگاه فلسفه و اندیشه عقل در متون دینی به روشنی معلوم خواهد شد.

بی ‎تردید ظرافت، دقت و موشکافی‌های که در فلسفه اسلامی وجود دارد بخصوص در الهیات بالمعنی الاخص، هرگز در فلسفه‎‌های غیر اسلامی نمی‌‌‎توان یافت، و هر کسی که ره ‎آورد فکری و فلسفه حکمای بزرگ مسلمان بخصوص حکمت متعالیه را با اندیشه‌های فلسفی و فلسفه غیر اسلامی مقایسه نماید بدین حقیقت اذعان خواهند نمود.

منابع

سایت اندیشه قم

پانویس

  1. مک کنزی، دنیل نیل (۱۹۷۱). فرهنگ کوچک پهلوی. لندن: آکسفورد. صص. ۹۴. شابک ۹۷۸-۱۱۳۸۹۹۱۵۸۳.
  2. مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، بخش فلسفه، ص 134، نشر صدرا.
  3. علامه طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 59، نشر شرکت انتشار، تهران، 1348 ش.
  4. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 132، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چ 3، 1379 ش.
  5. مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، بخش فلسفه، ص 13، نشر صدرا؛ صدرالمتأهلین، اسفار، ج 1، ص 28، با تصحیح و تعلیقه حسن زاده آملی، نشر وزارت ارشاد اسلامی، 1414 ق؛ علامه طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 6، نشر مؤسسه الاسلامی، قم، سال 1364 ش؛ جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم (بخش یکم از اول اسفار)، ص 120، نشر مرکز اسراء، قم، چاپ اول، سال 1375 ش.
  6. جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم (بخش یکم از اول اسفار)، ص 172، نشر مرکز اسراء، قم، چاپ اول، سال 1375 ش؛ صدرالمتأهلین، المسایل القدسیه، مقاله اول، فصل 1، ص 128، (سه رساله فلسفی) نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1378 ش؛ بو علی سینا، الهیات شفا، مقاله اول، فصل 2، ص 10، نشر مکتبه مرعشی نجفی، 1404 ق.
  7. علامه طباطبائی، سید محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 7، نشر مؤسسه الاسلامی، قم؛ بو علی سینا، الهیات شفا، مقاله اول، فصل 3، ص 17، نشر مکتبه مرعشی نجفی، 1404 ق؛ مصباح، محمد تقی، تعلقة علی نهایة الحکمة، ص 5، نشر موسسه فی طریق الحق، چ اول، سال 1405 ق.
  8. جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم (بخش یکم از جلد اول اسفار)، ص 124، نشر پیشین.
  9. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 24و 28، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، سال 1379 ش؛ شریف، محمد، تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 122، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1362 ش.
  10. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 5، ص 22و 31، نشر صدرا، چاپ 3، 1374 ش.
  11. مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 24، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، سال 1379 ش.
  12. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 5، ص 21، نشر صدرا، چاپ 3، 1374 ش؛ شریف محمد، تاریخ فلسفه در اسلام، ج 1، ص 596، انتشارات نشر دانشگاهی، تهران، 1362.
  13. علامه طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، ص 60، نشر شرکت انتشار، تهران، 1348 ش.