عدلیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''عدلیه''' اصطلاحی کلامی است که مربوط به مکاتب [[معتزله]] و [[امامیه]] می‌باشد .
'''عدلیه''' اصطلاحی کلامی است که مربوط به مکاتب [[معتزله]] و [[امامیه]] می‌باشد.


== دلیل نام‌گذاری ==
== دلیل نام‌گذاری ==
امامیه و معتزله علاوه بر اعتقاد به توحید، به همان میزان باورمندی شدیدی در باره عدل الهی عدل الهی دارند که رابطه مستقیمی با موضوعات کلامی مهمی چون قضا و قدر جبر و اختیار جزای اعمال حسن و قبح افعال و نیز جزای اعمال و نیز حسن و قبح عقلی ها دارد و از این جهت به عدلیه معروف شدند.   
[[امامیه]] و [[معتزله]] علاوه بر اعتقاد همراه با تعصب فراوان به [[توحید]]، به همان میزان باورمندی شدیدی در بارۀ [[عدل الهی]] نیز دارند که رابطۀ مستقیمی با موضوعات کلامی مهمی چون [[قضا و قدر]]، [[جبر و اختیار]] و جزای اعمال دارد و از این جهت به '''عدلیه''' معروف شدند.   


آورده اند: امامیه و معتزله برخلاف اهل‌سنت و مجبره قائل به عدل خداوند بودند و به‌همین دلیل آنها را عدلیه نامیدند. <sup>[1]</sup> و باز گفته‏‌اند که به واسطه نفی و اثبات مسئله عدل، متکلمان به دو دسته عدلیه و غیر‌عدلیه تقسیم شدند. <sup>[2]</sup> در ضمن باورمندی این صفت توجیه کننده مسئولیت انسان‌ها نسبت به افعال‌شان می‌باشد. و اما متکلمان شیعه عموما از عدلیه هستند. به همین جهت شیعه برای دین اسلام پنج اصل را نام برده است: توحید، نبوت، امامت، معاد و عدل را نیز جزو این اصول می‌دانند 
آورده اند: امامیه و معتزله برخلاف [[اهل‌سنت]] و «[[مجبره]]» قائل به عدل خداوند بودند و به‌همین دلیل آنها را عدلیه نامیدند<ref>مشکور محمد جواد؛ فرهنگ فرق اسلامی؛ مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی؛ چاپ دوم، ص 333.</ref>. باز گفته‏‌اند که به واسطه نفی و اثبات مسئله عدل، متکلمان به دو دسته عدلیه و غیر‌عدلیه تقسیم شدند<ref>مطهری مرتضی؛ مجموعه آثار؛ تهران، نشر صدرا؛ سال 1377 هجری شمسی؛ ج 4، ص 951.</ref>. و اما متکلمان [[شیعه]] عموما از عدلیه هستند، به همین جهت شیعه برای دین اسلام پنج اصل را نام برده است: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد را جزء این اصول می‌دانند<ref>همان.</ref>.
 
امامیه و معتزله علاوه بر اعتقاد به توحید، به همان میزان باورمندی شدیدی در باره عدل الهی  عدل الهی دارند که رابطه مستقیمی با موضوعات کلامی مهمی چون قضا و قدر جبر و اختیار جزای اعمال حسن و قبح افعال و نیز  جزای اعمال و نیز حسن و قبح عقلی  ها دارد و  از این جهت به عدلیه معروف شدند.
 
آورده اند: امامیه و معتزله برخلاف اهل‌سنت و مجبره قائل به عدل خداوند بودند و به‌همین دلیل آنها را عدلیه نامیدند. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 333</ref> و باز گفته‏‌اند که به واسطه نفی و اثبات مسئله عدل، متکلمان به دو دسته عدلیه و غیر‌عدلیه تقسیم شدند. <ref>مطهری مرتضی، مجموعه آثار، تهران، نشر صدرا، سال ۱۳۷۷ هجری شمسی، ج۴، ص۹۵۱.</ref>
در ضمن باورمندی این صفت توجیه کننده مسئولیت انسان‌ها نسبت به افعال‌شان می‌باشد.
و اما متکلمان شیعه عموما از عدلیه هستند. به همین جهت شیعه برای دین اسلام پنج اصل را نام برده است: توحید، نبوت، امامت، معاد و عدل را نیز جزو این اصول می‌دانند.<ref>مطهری مرتضی، مجموعه آثار، تهران، نشر صدرا، سال ۱۳۷۷ هجری شمسی، ج۴، ص۹۵2.</ref>


== مبانی فکری ==  
== مبانی فکری ==  
مبانی فکری عدلیه بر پایه فهم از قرآن، سنت و اجماع است که آن را ادله شرعیه می‌نامند.<ref>مطهری مرتضی، مجموعه آثار، تهران، نشر صدرا، سال ۱۳۷۷ هجری شمسی، ج۴، ص۹۵6.</ref> در حالی که غیر‌عدلیه مخالف این دیدگاه است و عقل را از ادله شرعیه نمی‌داند تا یکی از پایه‌های اجتهاد و فهم احکام شرعی قرار گیرد. بلکه مبنای فهم آنها بر تعبدی بودن احکام شرعی است.<ref>مطهری مرتضی، مجموعه آثار، تهران، نشر صدرا، سال ۱۳۷۷ هجری شمسی، ج۴، ص۹۵6.</ref> مطهری نوشته است که هیچ فرقه‌ای از فِرَق اسلامی منکر عدل به‌عنوان یک صفت از صفات الهی نیست. بلکه اختلاف در تفسیر و توجیه درباره عدل است. اشاعره عدل را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کنند که در نگاه معتزله، مساوی با انکار عدل است. در نگاه ایشان اشاعره منکر و مخالف عدل نیستند، بلکه تفاوت دو نگاه اشاعره و عدلیه است که به ظاهر منشأ اختلاف شده است. <ref>مطهری مرتضی، مجموعه آثار، تهران، نشر صدرا، سال ۱۳۷۷ هجری شمسی، ج۳، ص۷۳ </ref>  
مبانی فکری عدلیه بر پایه فهم از [[قرآن]]، [[سنت]] و [[اجماع]] است که آن را ادله شرعیه می‌نامند<ref>همان، ص 956.</ref>. در حالیکه غیر‌عدلیه مخالف این دیدگاه است و عقل را از ادله شرعیه نمی‌داند تا یکی از پایه‌های اجتهاد و فهم احکام شرعی قرار گیرد. بلکه مبنای فهم آنها بر تعبدی بودن احکام شرعی است<ref>همان.</ref> مطهری نوشته است که هیچ فرقه‌ای از فِرَق اسلامی منکر عدل به‌عنوان یک صفت از صفات الهی نیست؛ بلکه اختلاف در تفسیر و توجیه دربارۀ عدل است. [[اشاعره]] عدل را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کنند که در نگاه معتزله، مساوی با انکار عدل است. در نگاه ایشان اشاعره منکر و مخالف عدل نیستند؛ بلکه تفاوت دو نگاه اشاعره و عدلیه است که به ظاهر منشأ اختلاف شده است<ref>همان، ج ۳، ص ۷۳.</ref>.


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:فرق و مذاهب]]  
[[رده:فرق و مذاهب]]
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۵۲

عدلیه اصطلاحی کلامی است که مربوط به مکاتب معتزله و امامیه می‌باشد.

دلیل نام‌گذاری

امامیه و معتزله علاوه بر اعتقاد همراه با تعصب فراوان به توحید، به همان میزان باورمندی شدیدی در بارۀ عدل الهی نیز دارند که رابطۀ مستقیمی با موضوعات کلامی مهمی چون قضا و قدر، جبر و اختیار و جزای اعمال دارد و از این جهت به عدلیه معروف شدند.

آورده اند: امامیه و معتزله برخلاف اهل‌سنت و «مجبره» قائل به عدل خداوند بودند و به‌همین دلیل آنها را عدلیه نامیدند[۱]. باز گفته‏‌اند که به واسطه نفی و اثبات مسئله عدل، متکلمان به دو دسته عدلیه و غیر‌عدلیه تقسیم شدند[۲]. و اما متکلمان شیعه عموما از عدلیه هستند، به همین جهت شیعه برای دین اسلام پنج اصل را نام برده است: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد را جزء این اصول می‌دانند[۳].

مبانی فکری

مبانی فکری عدلیه بر پایه فهم از قرآن، سنت و اجماع است که آن را ادله شرعیه می‌نامند[۴]. در حالیکه غیر‌عدلیه مخالف این دیدگاه است و عقل را از ادله شرعیه نمی‌داند تا یکی از پایه‌های اجتهاد و فهم احکام شرعی قرار گیرد. بلکه مبنای فهم آنها بر تعبدی بودن احکام شرعی است[۵] مطهری نوشته است که هیچ فرقه‌ای از فِرَق اسلامی منکر عدل به‌عنوان یک صفت از صفات الهی نیست؛ بلکه اختلاف در تفسیر و توجیه دربارۀ عدل است. اشاعره عدل را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کنند که در نگاه معتزله، مساوی با انکار عدل است. در نگاه ایشان اشاعره منکر و مخالف عدل نیستند؛ بلکه تفاوت دو نگاه اشاعره و عدلیه است که به ظاهر منشأ اختلاف شده است[۶].

پانویس

  1. مشکور محمد جواد؛ فرهنگ فرق اسلامی؛ مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی؛ چاپ دوم، ص 333.
  2. مطهری مرتضی؛ مجموعه آثار؛ تهران، نشر صدرا؛ سال 1377 هجری شمسی؛ ج 4، ص 951.
  3. همان.
  4. همان، ص 956.
  5. همان.
  6. همان، ج ۳، ص ۷۳.