صهیونیسم در فرایند بحران های گذشته و چالش پیش رو (مقاله)

از ویکی‌وحدت

div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA500; line-height:1.4em; padding-bottom: 7px;">

Ambox clock.svg


نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۱۱:۵۶، ۲۰ ژوئن ۲۰۲۲؛


فصلنامه اندیشه تقریب شماره 26
فصلنامه اندیشه تقریب
اطلاعات نشر سال هفتم، شماره بیست و ششم، بهار، 1390.
عنوان مقاله صهیونیسم در فرایند بحران‌های گذشته و چالش پیش‌رو
نویسنده دکتر مرتضی شیرودی[۱]
تعداد صفحات 24
بخش اندیشه‌ای
زبان فارسی
صهیونیسم در فرایند بحران‌های گذشته و چالش پیش‌رو عنوان مقاله‌ای از بخش اندیشه‌ای فصلنامه اندیشه تقریب شماره چهارم می‌باشد که به قلم علی‌اشرف کرمی و به اهتمام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی منتشر شده است. این مقاله در سال هفتم، شماره بیست و ششم، فصل بهار، 1390 منتشر شده است.


چکیده

واژه صهیونیسم، از آن جهت که به گرایش‌ها و سازمان‌هاى سیاسى ناهمگونى اشاره دارد، اصطلاحى است که به دشوارى مى‌‏توان از آن، تعریف جامعى ارائه داد. این اصطلاح، معمولاً همراه با یک صفت به کار مى‌‏رود که قلمرو معناى آن را محدود مى‌‏سازد، مانند: صهیونیسم کارگرى، صهیونیسم مسیحى، صهیونیسم فرهنگى. مشهورترین تقسیم صهیونیسم، طبقه‌بندى آن به دو بخش سیاسى و مذهبى است. صهیونیسم مذهبى، بیشتر به وسیله عرفاى یهودى بیان شده و به آرزوى بزرگ و انتظار قائم یهودیّت مربوط مى‌‏شود. این صهیونیسم، برانگیزنده سنّت زیارت ارض مقدس و حتى سبب ایجاد یک کانون روحانى و نشر اعتقاد و فرهنگ یهودى در سرزمین صهیون بود و هرگز به دشمنى با مسلمانان که خود را به عنوان وابستگان به ذریه ابراهیم و پیرو دین او تلقى مى‌‏کردند، برنخاست. صهیونیسم مذهبى، بیگانه و به دور از هر نوع برنامه سیاسى براى ایجاد یک دولت و یا هر نوع سلطه‏اى بر فلسطین است. آنها هرگز رفتارى که نشان‌دهنده علاقه به درگیرى با مردم عرب (مسلمان یا مسیحى) باشد از خود نشان ندادند. امّا صهیونیسم سیاسى که با تئودور هرتسل(هرتصل) شکل گرفت، نسبت به خدا شکاک است و حتى علیه یهودیانى که یهودیّت را به عنوان یک مذهب تعریف مى‌‏کنند، مبارزه مى‌‌کند. از دیدگاه صهیونیسم سیاسى، یهودیان قبل از هر چیز، یک قوم هستند و از این رو، غیرقابل ادغام و جذب در ملّت‌هاى دیگر می‌باشند و باید در یک سرزمین خالى و بى‏مدّعى، مستقر شوند و این مفهوم، گویاى این مطلب است که نبایستى به مردم بومى‌(فلسطینی) اهمیّت داد و آنها را به حساب آورد و این موضوع، زمینه بحران‌های متعددی را برای صهیونیسم فراهم آورده، اما این بحران‏‌ها چیست؟ مقاله حاضر مى‌کوشد تا ضمن بررسی بحران‌های گذشته، چالش‌های پیش‌روی صهیونیسم را معرفی کند.

مقدمه

به منظور پاسخ‌گویی به سؤال مذکور، نخست بحران‏های گذشته صهیونیسم و سپس صهیونیسم ـ اسرائیل در چهار بعد تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بررسی شده است. البته به نظر می‌رسد که این بحران‏ها، از گذشته شروع و به امروز کشیده شده و در آینده نیز ادامه می‌یابد. برای نشان دادن گسترش بحران‏های گذشته صهیونیسم به امروز و فردا، موضوعاتی چون پست‌صهیونیسم، مسیحیت صهیونیستی و مانند آن بررسی گردیده است. به موضوعات دیگری مانند سکولاریسم یهودی، بیداری اسلامی و... هم مى‌‏توان اشاره کرد که برای پرهیز از طولانی شدن مقاله، بررسی در این مورد را باید به مقاله بعدی ارجاع داد.

بحران‏های گذشته

صهیونیسم با بحران‏هایی روبه‌رو است که با او متولد شده‌ و تا امروز جلو آمده‌ است. در پدید آمدن این بحران‏ها، انگلیس، آلمان و... مؤثر بوده‌اند (ماضی، 1381، ص54) اما بخش مهم آن به ذات و خمیرمایه درونی صهیونیسم برمی‌گردد. مرور برخی از این بحران‏ها، مى‌‏تواند ادعای مذکور را تبیین نماید:

بحران تاریخی

صهیونیسم با بحران‏های تاریخی روبه‌رو بوده است. با مرور بر تاریخ شکل‌گیری صهیونیسم به روشنی مى‌‏توان بحران‏های تاریخی یهود را کشف کرد: صهیونیسم، محصول تاریخی برخی از حوادث بعد از رنسانس است. در واقع، ریشه صهیونیسم را باید در تعالیم مارتین لوتر آلمانی و ژان کالوین فرانسوی دید. این دو اصلاح‌گر مسیحی پروتستان را پدید آوردند و آن دو ـ و البته بیشتر، لوتر ـ اولاً دشمنی بین مسیحیان و یهودیان را کاهش دادند و ثانیاً، زمینه سیاسی شدن (میل به تأسیس حکومت) بخشی از یهود (یهود سیاسی = صهیونیسم) را به وجود آوردند. اوج فعالیت‌های یاد شده در قرن نوزدهم و بیستم بود. (ایوانف، 1356، ص91). در قرن نوزدهم فاصله بین صهیونیسم غیریهودى و صهیونیسم یهودى رو به کاهش گذاشت (نیکیتینا، 1356، ص32) و از جمله کسانى که در پیوند و کاهش فاصله این دو تلاش بسیار داشت، لورنس الیفانت(Laarence Oliphant) بود که مدتى در بخش سیاسى وزارت انگلستان مشغول و عضو پارلمان انگلستان بود. خاستگاه فکرى الیفانت مانند بیشتر صهیونیست‏ها، همان اندیشه ملت ارگانیک و ملت مطرود بود. از دیدگاه او، یهودیان یک نژاد مستقل‏اند که در مشاغل تجارى و مال‏اندوزى هوشمندى بالایی دارند، ولى حضور آنان در تمدن غرب منفى است، بلکه به دلیل این‌که ریشه آنان در فلسطین است هوشمندی و مال‌اندوزی‌شان در فلسطین شکوفا مى‌‏شود. از این رو، الیفانت مانند بسیارى از سیاست‏مداران وقت انگلیس معتقد بود نجات دولت عثمانى از مشکلات و گره‏هاى ناگشوده، مستلزم وارد کردن یک عنصر فعال اقتصادى در پیکر فرتوت آن است و این عنصر، همانا یهودیان‌اند؛ به همین دلیل، از انگلستان دعوت کرد تا طرح اسکان یهودیان نه تنها در فلسطین، بلکه در کرانه باخترى رود اردن را نیز تأیید نماید. خلاصه طرح مذکور این بود که یک شرکت شهرک‏سازى براى اسکان یهودیان زیر نظر انگلستان و با سرمایه‏گذارى خارجى تأسیس شود که مرکز آن استانبول باشد. الیفات در یکى از کنگره‏هاى صهیون شرکت نموده و طومارى از امضاى یهودیان تهیه کرد که در آن یهودیان بر تمایل خود مبنى بر مهاجرت به فلسطین، نه کشوری دیگر، تأکید مى‌‏نمودند. الیفات در عمل موفق شد هفتاد پیشه‏ور یهودى را به آن‏جا منتقل کند (مسیری، 1374، ص88) و این موضوع، بخشی از طرح جامع او براى مهاجرت یهودیان به فلسطین بود.

در اواخر قرن نوزدهم برخى شخصیت‏هاى یهودى مانند هرتسل(هرتصل)، برخلاف صهیونیسم مذهبى که معتقد است مسیح ظهور خواهد نمود و با گردآورى یهودیان یک حکومت واحد جهانى تشکیل و یهود را از این فلاکت نجات خواهد داد، این ایده را مطرح کرد که باید یهودیان را در موطن اصلى‏شان (فلسطین) گرد آورد تا زمینه ظهور مسیح  فراهم آید. هرتسل که در کتاب «حکومت(دولت) یهود»، بر اندیشه ایجاد ملّت مستقل یهود تأکید نموده بود، در سازمانى هم که در کنگره اوّل صهیونیسم در سال 1276/1898 در شهر بال سوئیس به ریاست وی تشکیل شد، تحقق این آرمان را وجه نظر خود قرار داد. او طرح خود را به جوامع یهودى و محافل بین‏المللى ارائه ‏نمود و درکنگره بال، آن را به تصویب رساند.

هر چند افراد دیگرى غیر از هرتسل یهودیان را به صهیونیسم سیاسى فرا مى‌‏خواندند، امّا هیچ‏یک همانند وى طرح جامع و برنامه سیاسى و سازمانى مدوّنى در دست نداشتند. هرتسل در میان دولت‏مداران هوادار صهیون نفوذ زیادى پیدا کرد و از این نظر، از ابتدا اصرار ورزید دولت در حال تشکیل را به سازمانی که بنا نهاده بود، یعنی سازمان جهانی صهیونیسم، واگذار نمایند. او علاوه بر کنگره‏هایى که به عنوان تریبون سیاسى سازمان محسوب مى‌‏شد، صندوق اسکان یهود را براى سرمایه‏گذارى، طرح‏هاى مهاجرت و اسکان ایجاد کرد. هم‏چنین یک چاپخانه نیز براى چاپ نشریه‏هاى رسمى مبلّغ صهیونیسم و به زبان‏هاى مختلف نیز راه‌اندازی نمود. به گفته هرتسل، کلیه این اقدامات، مقدمه‏اى براى تحقق عینى دولت یهود به شمار مى‌‏رفت. (پیشین، ص25) البته صهیونیست‏ها معتقد بودند اقداماتی چون مهاجرت و اسکان یهودیان، حلّال مشکل یهود نیست بلکه تحقق آن نیازمند پشتوانه و حمایت بین‏الملل است، از این رو بعد از کنگره اوّل، کنگره‏هاى دیگرى در شهرهاى مختلف سوئیس و... تشکیل گردید و اقداماتى در خصوص جلب حمایت‏هاى بین‏المللى انجام دادند، امّا تا کنگره یازدهم نتیجه‏اى در این خصوص به دست نیامد. در اوایل قرن بیستم وایزمن که ریاست کلّ سازمان جهانی صهیونیسم را بر عهده داشت، با شروع جنگ جهانى اوّل دریافت که منافع صهیونیسم و انگلستان داراى اشتراکاتى است، از این رو با مشاهده شکست قریب‏الوقوع آلمان، از آن کشور فاصله گرفت و به انگلستان روى آورد. جنگ جهانى اوّل فرصتی طلایى براى صهیونیسم به وجود آورد، زیرا امپراطورى عثمانى، یعنى مهم‏ترین مانع تأسیس دولت یهودى، فرو پاشید، و در مقابل، انگلستان پرحرارت‏تر از گذشته به حمایت از خواسته‏هاى صهیونیست‏ها پرداخت. (کیالی، 1366، ص94). از این‏رو، وایزمن با انگلستان وارد مذاکره شد و تقاضاى خود را مبنى بر تشکیل دولت مستقل یهودى در فلسطین مطرح نمود که این مذاکره به صدور اعلامیه بالفور یا موافقت دولت انگلیس با درخواست صهیونیست‏ها در سال 1296/1917 منجر گردید. اعلامیه بالفور ناشى از اشتراک منافع صهیونیست‏ها و انگلیسى‏ها بود، زیرا انگلیس براى حفظ منافع خویش در کانال سوئز و مصر، و به دلیل ورود عثمانى به جنگ، به سود آلمان و حمله آلمانى‏ها به کانال سوئز، و به پاس قدردانى از کمک‏هاى مادّى و معنوى یهودیان جهان به انگلیس و اهداف جنگى آن کشور در جنگ جهانى اوّل و در پاسخ به تلاش‏هاى یهودیان آمریکا براى پیوستن آن کشور به انگلیس در این جنگ، و به منظور کسب حمایت یهودیان روسیه براى جلوگیرى از تسلیم شدن انگلیس به متّحدین (آلمان، عثمانى، ژاپن و... ) و نیز براى خنثى کردن توطئه آلمان در جذب و جلب پشتیبانى صهیونیسم، و سرانجام براى قدردانى از خدمات وایزمن در پیشبرد اهداف جنگى دولت‏هاى متفق (انگلیس، فرانسه، روسیه و... ) به حمایتى جدّى از هدف‏ها و خواسته‏هاى صهیونیستى پرداخت. (احمدی، 1369، ص155). جنگ جهانى اوّل با پیروزى متفقین به پایان رسید و در سال 1298/1919 پیمان تأسیس جامعه ملل در کنگره ورساى به امضای کشورهاى متفق رسید. بر اساس مادّه 22 اساس‌نامه جامعه ملل، مستعمرات متحدین، تحت قیومیت دولت‌های متفق قرار گرفت، زیرا به عقیده مؤسسان جامعه ملل، سکنه آن نقاط، به لحاظ اوضاع سخت زمانه، توانایى اداره خود را نداشتند، از این رو مى‌‏بایست تا زمانى که بتوانند خود را اداره کنند، تحت قیومیت یک دولت قیم باشند. (زعیتر، 1362، ص124). اختلاف میان انگلیس و فرانسه درباره توافق‏نامه سایکس‏پیکو در مورد چگونگى اداره فلسطین توسط یک رژیم بین‏المللى و چگونگى اجراى اعلامیه بالفور، به برپایى اجلاس شوراى عالى متفقین در سال 1299/1920 در سان‏ریمو منجر گردید که بر اساس آن، سوریه و لبنان تحت سرپرستى فرانسه، و عراق و فلسطین، به شرط اجراى وعده بالفور در قیمومیت انگلیس قرار گرفتند. قیمومیت انگلیس بر فلسطین، سیل مهاجرت یهودیان به فلسطین را در پی داشت، و در مقابل حقوق مردم بومى (عرب‏هاى فلسطینى) نادیده گرفته شد. رفتار انگلیس با مفاد اعلامیه بالفور و محتواى حکم قیمومیت جامعه ملل که رعایت حقوق مردم بومى فلسطین بود، مغایرت داشت و از این رو این رفتار به اختلاف و درگیرى شدید بین یهودیان و اعراب منجر گردید و این اوضاع نابسامان فلسطین موجب شد که انگلیس از اداره آن منطقه عاجز مانده، و مسئله فلسطین را در سال 1326/1947 به سازمان ملل واگذار نماید. (ارینیک، 1368، ص 178).

بحران اقتصادى

اسرائیل در ابتداى تشکیل آن، به واسطه پشتیبانى انگلیس (قیم فلسطین)، سرازیر شدن سرمایه‏هاى یهودیان ثروتمند به آن کشور و استفاده از سرمایه‏های بخش تولید، رشد قابل ملاحظه‏اى داشت تا حدی که تولید ناخالص ملى آن هر پنج سال دو برابر شد در حالى که تعداد جمعیت یهود هر هشت سال به دو برابر افزایش مى‌‏یافت. این تحول و رشد چشم‏گیر اقتصادى به تدریج به برترى اقتصادى یهودیان بر اعراب فلسطینى انجامید. رشد اقتصادی به رژیم صهیونیستى کمک کرد تا به تأسیس ارتشى مجّهز و آماده، و جذب مهاجران و تأسیس سازمان‏هاى جدید حکومتى، از جمله: مراکز درمانى، بانک مرکزى، بیمه، رادیو و... دست بزند. (شیرودى، 1382، ص153). در سال‏هاى 1352/1973 تا 1364/1985، اقتصاد رژیم صهیونیستى به دلایل مختلفى چون: متحمل شدن هزینه‏هاى زیاد در جنگ 1352/1973، افزایش قیمت نفت، هم‏چنین کاهش سرمایه‏گذارى‏هاى خارجى و فقدان بازار فروش و صادرات کالاهاى تولیدى و... ، دچار رکود شدیدى شد. در این دوره دولت اسرائیل با کنترل میزان رشد تورم، کاهش هزینه‏هاى دولتى، بهره‏گیرى از کمک‏هاى ویژه آمریکا و اجراى سیاست‏هاى اصلاح اقتصادى، بحران را مهار کرد و کوشید به رشد اقتصادى دست یابد. در این دوران، به بخش صنعت و دو بخش مرتبط با آن، یعنى ساختمان و خدمات، بیشتر از بخش کشاورزى توجّه شد. در بخش صنعت، صنایع نظامى، گسترش زیادى پیدا کرد، به‌طورى که این رژیم، به سازندگان و صادرکنندگان مهّم هواپیماهاى جنگى، موشک‏ها، مهمات و سلاح‏هاى شیمیایى و... تبدیل شد. در خصوص وضعیت کشاورزى نیز باید گفت با این‌که کمتر به آن توجه می‌شود، اما اسرائیل همه نیازهاى غذایى خود را در داخل تأمین مى‏کند. از عوامل رشد اقتصادى اسرائیل، دریافت مساعدت‏هاى خارجى، چه به شکل وام و چه به صورت کمک‏هاى بلاعوض یا تسهیلات تجارى است. دریافت غرامت یهودآزارى از دولت آلمان نیز کمک مؤثری به رشد اقتصادی آن نمود؛ به بیان دیگر، اسرائیل به محض این‌که به عنوان یک دولت تشکل پیدا کرد، خود را نماینده همه یهودیان جهان اعلام نمود و با این ادعا توانست قراردادهاى متعددى با دولت آلمان منعقد کند که بر اساس آن، آلمان مى‌‏بایست مبالغى را به عنوان غرامت به زیان‌دیدگان یهودى اسرائیل بپردازد. از جمله این قراردادها، پرداخت 882 میلیون دلار به صورت رایگان به اسرائیل است که این مبلغ به مصرف خرید از آلمان رسید (ماضى، پیشین، ص48). رژیم صهیونیستى در راستاى قراردادهاى منعقد نموده با آلمان مدعى شد که تمام سپرده‏هاى بانکى یهودیان در بانک‏هاى اروپایى و به ویژه بانک‏هاى سوئیسى که صاحبان آنها فوت کرده‏اند و بدون مطالبه باقى مانده، باید به آن دولت برگردانده شود که از این طریق نیز نهصد میلیون دلار دریافت کرد. علاوه بر آنها، دولت آلمان مى‌‏بایست غرامت شخصى به قربانیان حکومت نازى پرداخت کند که این پرداخت هم‌چنان ادامه دارد و مبلغ آن، تنها در سال‏هاى 1354/1975 تا 1360/1981 به 2/8 میلیارد دلار رسید. به علاوه، کلاوس کینکل، وزیر خارجه وقت آلمان در مى1996/ اردیبهشت 1375، اعلام نمود کلّ کمک‏هاى آلمان به اسرائیل تا سال مذکور بالغ بر شصت میلیارد دلار بوده است. از دیگر منابع کمک‏هاى خارجى به اسرائیل، کمک‏هاى دولت آمریکا و یهودیان آمریکا مى‌‏باشد، که به شکل‏های مختلف، صورت مى‌‏گیرد. حجم کمک‏هاى اقتصادى آمریکا به رژیم اسرائیل از سال 1327/1948 تا 1375/1996 به رقم 27/6 میلیارد دلار می‌رسد که این مبلغ در آغاز هر سال مالى، به صورت رایگان از طرف خزانه‏دارى آمریکا به صورت نقدی در اختیار اسرائیل قرار مى‌‏گیرد. از سوى دیگر، حجم کمک‏هاى اعلان نشده آمریکا به رژیم صهیونیستى چند برابر ارقام اعلام شده است. آمریکا علاوه بر کمک‏هاى مالى، به طرق مختلف، در راستاى حمایت از آن رژیم، گام برداشته است که از جمله آنها کمک‏هاى غیرمستقیم با ایجاد بازار فروش کالاهاى اسرائیلى در آمریکا، اعطاى اعتبارات و تسهیلات مالى از سوى بانک‏هاى تجارى آمریکا و سرمایه‏گذارى مستقیم دولت و شرکت‏هاى خصوصى آمریکا در کشوراسرائیل و... مى‌‏باشد. (همان، ص 51) اقتصاد اسرائیل، با وقوع انتفاضه در سرزمین فلسطین و تداوم آن، هزینه‏ها، خسارت‏ها و تبعات گوناگونى در پی داشت. وجود ناآرامى در مناطق فلسطینى و ایجاد تنش و بحران در منطقه خاورمیانه، کاهش چشم‏گیر حجم سرمایه‌گذارى‏هاى خارجى در اسرائیل را به همراه داشته است. این امر باعث شده تا اسرائیل فرصت‏هاى مناسب را براى جذب سرمایه‏هاى خارجى از دست بدهد و هزینه‏هاى مضاعفى را متحمّل شود. روزنامه جروزالم پُست، طى گزارشى که در تاریخ 9 نوامبر 2000 /19آبان 1379 منتشر کرد، از خروج 1/3 میلیارد شیکل(هر دلار معادل 4/62 شیکل) از شرکت‏هاى سرمایه‏گذارى سهام در اکتبر همان سال خبر داد. (فصل‏نامه مطالعات فلسطین، پائیز 1379، ص 179). بر اساس این گزارش، دارایى‏هاى شرکت‏هاى نام‌برده، به دلیل وقوع رویدادهاى خشونت‌آمیز در انتفاضه به میزان 8% کاهش یافت. به گزارش یکى از شماره‏هاى روزنامه‏ هاآرتص (اکتبر2000 / مهر 1379) از زمان انتفاضه الاقصى به بعد، تلاش براى جذب اسرائیلى‏ها به حوزه ساختمان‌سازى بیشتر شده است. به نظر بنیامین، وزیر وقت مسکن، صنعت خانه‌سازى از کمبود شدید نیروى انسانى کار رنج مى‏برد که علّت آن بر سر کار حاضر نشدن حدود هفتاد هزار فلسطینى، به خاطر اعمال خشونت علیه آنها است. هم‏چنین، بخش کشاورزى نیز دچار همین مشکل شده است، به ویژه در بخش صیفی‌کارى و پرورش گل، به‌طورى که نماینده صیفى‏کاران اسرائیل و شوراى باغ‏داران کشور، خواستار ورود فورى پنج هزار کارگر خارجى به کشور شد و حتى صاحبان رستوران‏ها نیز خواهان ورود فورى شش هزار کارگر خارجى شدند (پیشین). این کاهش نیروى کار، در صنایع دیگر رژیم صهیونیستى نیز به چشم مى‌‏خورد، و این مسئله به عنوان یک بحران در جامعه اسرائیل به حساب مى‌‌‏آید.

واردات فورى نیروى کار خارجى و استخدام گسترده آنها به‌طور قابل ملاحظه‏‌اى به اقتصاد اسرائیل کمک کرده، امّا مشکلات اقتصادى و اجتماعى دیگرى نیز به وجود آورده است. دست‌مزدهاى پایین نیروى کار خارجى، در ظاهر به اقتصاد این رژیم کمک مى‌‏کند، ولی در این میان، باعث ناامید شدن ده‏ها هزار اسرائیلى براى ورود به حوزه ساختمان‌سازى، کشاورزى، خدمات‌رسانى و... شده است. اسرائیلى‏ها ترجیح مى‌‌‏دهند به جاى این که به جست‌وجوى کار در صنایع نام‌برده بپردازند، به مزایاى بیمه بیکارى وابسته بشوند که این امر نیز هزینه گزافى را بر اقتصاد اسرائیل وارد مى‌‌‏سازد.

به دنبال استمرار ناآرامى‌‏ها در اسرائیل، مؤلفه‏هاى درآمد سرانه ملى که نشان‌دهنده میزان رشد اقتصاد مى‌‏باشد، و واردات و صادرات و... ، کاهش شدیدى پیدا کرده است. این در حالى است که مصرف‏گرایى در جامعه اسرائیل به میزان 5/4% و میانگین بیکارى حدود 9% افزایش داشته است. بر اثر بحران اقتصادى، دولت اسرائیل دچار کسرى بودجه شده و اثرات این کسرى بودجه در زندگى اسرائیلى‏ها ظاهر گردیده است و شکل‌گیرى اعتصابات و اختلاف در میان نیروهاى دولتى و... از شواهد این امر مى‌‏باشد. بنا به گزارش‏ هاآرتص بعد از این‌که رژیم صهیونیستى براى تأمین بودجه دفاعى کشور که خود اقدامى در جهت حفظ امنیت شهروندان یهودی است ناگزیر شد بخشى از کلّ بودجه مصوب دولت در سال 1381/ 2002، را به این امر تخصیص دهد. این در حالی است که در دیگر بخش‏هاى دولتی نیز کسرى بودجه به وجود آمد و در این راستا، اعتصابات زیادى صورت گرفت، از جمله: اعتصاب استادان و اعضاى هیأت علمى دانشگاه‏ها به دلیل کمی میزان حقوق آنها، اعتصاب 1050 تن از کارمندان دفتر مرکزى اداره بیمه، هم‏چنین، اعتصاب کارگران اداره ثبت املاک و کارمندان وزارت کار و اداره گمرک(پیشین) که علّت اصلى همه آنها، اعتراض به کاهش حقوق پرداختى و یا بودجه تخصیص داده شده به سازمان و نهاد محل خدمتشان بوده است. خلاصه این‌که: رژیم اشغال‌گر قدس، پس از سپری کردن یک دوره رشد اقتصادی، در دو دهه گذشته، با بحران اقتصادی در ابعاد مختلف روبه‌رو بوده است. (جریس و خلیفه، 1381، ص241).

بحران سیاسى

اندیشه واهى نژاد برتر و برگزیده، دنیایى از ظلم، بیداد، قتل، غصب، خون‌آشامى و... را در خود جاى داده است. افسانه پوچ برترى نژادى که در قرن اخیر، صهیونیسم جهانى از پرچم‌داران اصلى آن مى‌‏باشد، در گذشته نیز بین طوایف و اقوام یهودى وجود داشته است، امّا این مسئله توسط صهیونیست، چنان غلظت یافته و در سایه آن، چنان اعمال ضد بشرى صورت مى‌‏گیرد، که حتى موجب اعتراض شدید یهودیت شده است، به‌طورى که یکى از شخصیت‏هاى یهودى در این مورد مى‌‏گوید: «در فرهنگ صهیونیستى، خداى خالق هستى و خالق انسان تبدیل به خداى قومى مى‌‏شود، که با اصول مذهب یهود تضاد آشکار دارد». صهیونیست‏ها، در طول حیات و تاریخ ننگین خود پیوسته وانمود کرده‌اند که نژاد برتر و بالاتری نسبت به انسان‏هاى دیگر دارند و از این رو خود را صاحب تمام جهان و در نهایت، حاکم بر تمام جهانیان و دنیا به حساب مى‌‏آورند. آنها با استناد به کتاب تلمود، معتقدند: ارواح یهود از ارواح دیگر برتر است، زیرا ارواح یهودى جزئى از خداوند است و آنها نزد خدا عزیزترند، در حالی که ارواح دیگر، شیطانى و مانند ارواح حیوانات مى‌‏باشند. بهشت مخصوص یهود است و هیچ‏کس به جز آنها وارد بهشت نمى‌‏شود، ولى جهنم، جایگاه مسیحیان و مسلمانان است. هم‏چنین مى‌‏گویند بر یهود لازم است که املاک دیگران را خریدارى کند تا آنها صاحب ملک نباشند و همیشه سلطه اقتصادى در اختیار یهود باشد. (شیرازى، بى‏تا، ص 22). خصیصه نژادپرستى صهیونیست‏ها باعث شده که هیچ‏گاه غیر خود را قبول نکنند و بر اساس همین خصایص، در هر کجاى دنیا که باشند، موجبات آزار و اذیت همسایگان خود را فراهم مى‌‏کنند و به همین دلیل، پیوسته مورد تنفر جهانیان قرار دارند، به‌طورى که در دوران مختلف و به علت انزجار مردم از این جماعت، همیشه مطرود بوده و مورد لعن و نفرین جهانیان قرار گرفته‏اند. (پیشین، ص106). یهودى‏هاى صهیونیست که حرص و ولع‌ زیادی برای تسلط بر دیگران و فرمانروایى کردن بر آنها دارند، در طول تاریخ خود، همیشه در جنگ و درگیرى با انسان‏هاى دیگر در کشورهاى مختلف به سر برده‌اند.صهیونیسم، با توجّه به گستره نفوذش در رسانه‏هاى گروهى، سیاست تبعیض نژادى و نژاد برتر را در بسیارى از کشورها، حتى در کشورهاى به اصطلاح متمدن و مترقى اروپایى، به ‏خصوص آمریکا و حتى انگلستان، فرانسه و... ، پیاده نموده است و مشکلات زیادی را براى توده‏ها، به دلیل رنگ و نژاد و... به وجود آورده و در صدد نسل‏زدایى آنان نیز برآمده است که آثار و شواهد آن در جهان مشهود می‌باشد. نمونه بارز آن را مى‌‏توان در خود اسرائیل دید که چگونه حقوق حقّه مسلمانان فلسطینی را با کمال بى‏شرمى‌ پایمال مى‌‏کنند. نفوذ صهیونیست‏ها بر هیئت حاکمه قدرت‏هاى بزرگ به حدّى است که به راحتى در نوع سیاست‏گذارى داخلى و خارجى آن کشورها تأثیر مى‌‏گذارند و قوانینى مانند قانون همجنس‌بازى، ممنوعیت حجاب، مبارزه با تروریسم اسلامى و... که برخی اوقات وضع مى‌‏شود، همه از نفوذ صهیونیست‏ها متأثر بوده و غالباً خواسته یا ناخواسته در راستاى اهداف آنها، مبنى بر از بین بردن اعتقادات دینى و مذهبى و نابودى ادیان دیگر قرار دارد، زیرا به زعم صهیونیست‏ها رسیدن به یک حکومت واحد و جهانى یهودى، مستلزم نابودى ادیان دیگر مى‌‏باشد. (شاهاک، 1367، ص 220). افکار پوچ نژادپرستى موجب شده است که صهیونیست‏ها، پس از اشغال تدریجى سرزمین فلسطین، وجود ساکنان اصلى و صاحبان واقعى آن سامان را تحمل نکرده و به طرق مختلف و با انواع توطئه‏ها در صدد کشتار و اخراج و آوارگى مردم آن سرزمین برآیند، تا آن‌جا که هزاران انسان را به قتل رسانیده و منازل آنان را بر سرشان خراب نموده و میلیون‏ها نفر را بى‌خانمان، راهى بیابان‏ها و کوه‏ها، و از دیارشان اخراج کرده‌اند. علاوه بر آن، حتى چند صد هزار نفر از صاحبان اصلى فلسطین نیز که در سرزمین‏هاى اشغالى باقى مانده‏اند، از کوچک‏ترین حقوق اجتماعى محروم بوده و با کم‌‏ترین حقوق و شرایط و امکانات زندگى خود را سپرى مى‌‏نمایند.

صهیونیست‏ها، در فلسطین اشغالى، به شکل‌های مختلف تبعیض نژادى را پیاده کرده‏اند، از جمله زمین‏هاى فلسطینیان را به‌طور عمده به بنیاد یهودى متعلق مى‌‏دانند و از جانب آژانس یهود، سرپرستى آنها را به عهده گرفته‌اند. این بنیاد که یکى از تشکیلات جنبش صهیونیستى است، سیاست‏هاى نژادپرستانه را رهبرى مى‌‏کند و گاهی اوقات اقامت و یا دایر کردن محل کسب و یا اشتغال غیریهودیان بر زمین‏هاى خودشان را ممنوع مى‌‏سازد، و به این سیاست پشتوانه قانونى داده و از سوى دستگاه‏هاى اجرایى اسرائیل حمایت مى‌‏شود. این محدودیت‏ها با شیوه‏هاى نژادپرستانه، به همه غیریهودیان تحمیل مى‌‏شود. در این راستا، یک یهودى دزد یا راهزن، پس از طى دوران محکومیت خود مى‌‏تواند در شهر یا منطقه دلخواه خود به کار بپردازد، در صورتى که یک فرد غیریهودى ساکن فلسطین، چنین امتیازى را ندارد. طبق قانون و مقررات رژیم صهیونیستى، اعراب، حق کار کردن بر روى زمین‏هاى کشاورزى و نیز اجاره زمین و برداشت محصول از آنها را ندارند. بر اساس این قوانین، مهاجران یهودى که مفاد مقررات را زیر پا بگذارند، جرمى سنگین مرتکب شده و به مجازات مى‌‏رسند. صهیونیست‏ها تسلط کارگران عرب بر امور کشاورزى را مثل سرطانى در پیکر آن رژیم تلقى مى‌‏کنند. مصداق این تفکر را مى‌‏توان در گفته‏هاى مسئولان این رژیم مشاهده کرد، از جمله یکی از وزرای کشاورزى رژیم صهیونیستى معتقد است تسلط کارگران عرب بر کشاورزى یهود، غده‏اى سرطانى در پیکر ماست. (پیشین). در ادامه سیاست‏هاى تبعیض نژادى، استفاده از امکانات بهداشتى هم در انحصار یهودیان است و در این راستا، اداره‏اى با امکانات بسیار اندک، براى بهداشت غیریهودیان در نظر گرفته شده است.

رژیم صهیونیستى پس از تشکیل اسرائیل، بر اساس اصول تفکر توسعه‌طلبانه و نژاد‌پرستانه خود، به منظور تخلیه فلسطین از ساکنان اصلى آن، سیاست‏هایى را علاوه بر موارد فوق در پیش گرفت. این رژیم با تشکیل سازمان واکنش سریع شهری در سال 1324 /1945 (فتحی و سلامه، 1386، ص78) در تمام زمینه‏هاى زندگى فلسطینى، از نظارت برنامه‏ها گرفته تا حبس و مسدود کردن آزادى و رفت و آمد و تبعید ساکنان عرب به خارج به دخالت پرداخت. (صفاتاج، بى‌تا، ص50). بر اساس قوانین صهیونیستى، مالک عرب، بایستى مالکیت خود را بر زمین بى‏سند خویش، به مدّت پانزده سال اثبات مى‌‏کرد، در غیر این صورت، مالکیت اراضى به دولت واگذار مى‌‏شد. به علاوه، ولادت عرب‏ها در مناطق اشغالى سند قانونى براى اعطاى حق تابعیت محسوب نمى‌‏شود، در صورتى که یهودى‏ها در آن سرزمین، اگر چه که در آن‌جا هم متولد نشده باشند، حق اقامت و دریافت تابعیت اسرائیلى بى‌قید و شرط دارند. این قوانین در راستاى اهداف رژیم صهیونیستى، مبنى بر طرد ساکنان عرب فلسطینى و تشویق و ترغیب یهودیان در کشورهاى مختلف براى مهاجرت به فلسطین اشغالى است که البته تا به حال در این امر موفقیت قابل توجّهى به دست نیاورده‌اند. 

رژیم صهیونیستى، با اِعمال سیاست‏هاى اقتصادى، باعث به‌هم‌ریختگى اوضاع اقتصادى مناطق عربى اشغالى شد و در نتیجه، توان اقتصادى اعراب در خدمت اسرائیل در آمد. صهیونیست‏ها، از ترس این‌که بر اثر فشار اقتصادى، کارگران بیکار عرب دست به شورش و انقلاب بزنند، آنها را در بعضى از پروژه‏هاى اقتصادى کوتاه‌مدّت به کار گرفتند امّا بعد از مدتى آنها را نیز اخراج نمودند، و این سیاست، با این هدف بود که اعراب سرزمین‏هاى اشغالى براى پیدا کردن کار مجبور شوند به خارج از سرزمین‏هاى اشغالى مهاجرت کنند. مهاجرت اعراب موجب مى‌‏شد که خانه و کاشانه آنها، بر اساس قوانین سازمان واکنش سریع شهرى مصادره شود، و این بدان معنا بود که عرب‏هایى که از فلسطین خارج مى‌‏شوند، دیگر حقّ برگشتن ندارند(شاهاک، 1357، ص 240)، زیرا دیگر حقّ و حقوقى در آن‌جا نداشتند. این سیاست با هدف تخلیه اراضى از ساکنان اصلى آنها اعمال مى‌‏شود. به هر روى، صهیونیست عقیده دارد که مقابله با افزایش تقاضاى ناشى از رشد جمعیت فلسطینى راهى جز این، پیش روى اسرائیل نگذاشته است! به هر روی، اسرائیل غاصب از آغاز تأسیس تاکنون با فقدان مشروعیت در نزد مسلمانان فلسطینی و سایر مسلمانان منطقه روبه‌رو بوده است و با گسترش قیام‏های فلسطینی و بروز جدیدترین حمله سراسری آن رژیم به غزه و نیز با ظهور قیام‏های مردمی در مصر، لیبی و... با بحران عمیق‌تر مشروعیت سیاسی در داخل و نیز در منطقه مسلمان‌نشین خاورمیانه روبه‌رو گریده است. (پتراس، 1388، ص47).

بحران فرهنگى

اسرائیل کشوری است که از طریق گردآوردن گروه‏هاى مختلف یهودى از این سو و آن سو، تشکیل شده و از زمان تشکیل آن، تنش‏هایى میان گروه‏هاى مختلف یهودى وجود داشته و به مرور زمان این تنش‏ها قوّت گرفته است. از جمله بحران‏هایى که رژیم صهیونیستى با آن روبه‌رو است، وجود تبعیض میان گروه‏هاى مختلف جامعه اسرائیل، تبعیض میان یهودیان و درگیرى میان یهودیان غربى و شرقى، و نیز تبعیض بر ضد اعراب از سوى یهودیان و درگیرى میان یهودیان متعصّب و یهودیان مذهبى می‌باشد. (افتخارى، 1380، ص 48).

تبعیض بین یهودیان سفاردى که از شرق به اسرائیل کوچ کرده‌اند و یهودیان اشکنازى که از غرب به اسرائیل مهاجرت کرده‌اند، در زمان‏هاى گذشته ریشه دارد. هنگامی که اشکنازى‏ها به اسرائیل وارد شدند، به واسطه این که یهودیانی ثروتمند و مرفه بودند، به یهودیان سفاردى  به چشم حقارت مى‌‏نگریستند. آنها با ورود به اسرائیل، سازمان‏ها و مؤسسات آموزشى، اقتصادى و اجتماعى ویژه خود را بر پا کردند و به تدریج، سلطه سیاسى، اقتصادى و فرهنگى را به دست گرفتند و اکنون نیز چنین است. در جامعه اسرائیل، یهودیان شرقى، همواره ابزارى براى یهودیان غربى هستند و برای مثال، آنها به خطوط اوّل جبهه‏هاى جنگ فرستاده مى‌‏شوند، و به لحاظ این‌که در وزارت پلیس، اکثریت با یهودیان شرقى است، مأموریت سرکوبى مخالفان این رژیم، توسط آنها صورت مى‌‏گیرد، در حالى که مقامات عالى فرماندهى ارتش در دست یهودیان اشکنازى است. از این رو، با قوت گرفتن انتفاضه و قیام‏های بعدی و تنگ‏تر شدن عرصه بر اسرائیلى‏ها، تحمیل خسارت‏هاى فراوان و ایجاد ناامنى از سوى مبارزان فلسطینى، بحران‏هاى شدیدى در سطح نیروهاى سیاسى و نظامى رژیم صهیونیستى به وجود آمده، و این امر، سیاست‏هاى این رژیم را دچار چالش نموده است و به ویژه در سال‏هاى اخیر این مشکلات در برخی تظاهرات‏هاى اسرائیلى، اعلام عدم همکارى بعضی از نیروهاى نظامى با دولت و... تبلور یافته است. 

دولت اسرائیلى، به عنوان دولتى براى همه یهودیان پا گرفته و در زمانى که یهودیان اقلیت کوچکى را در فلسطین تشکیل مى‌‏دادند، جنبش صهیونیسم جهانى در تمام دنیا، شعار دو قومى و عدم سلطه قومى بر قوم دیگر و برابرى و مساوات را سر مى‌‏داد، تا افکار عمومى را با خود همراه سازد، امّا همین که تعداد یهودیان در فلسطین افزایش یافت، صهیونیست‏ها شعارهاى خود را دگرگون کردند و مدعى شدند که یهودیان تنها گروهى هستند که مى‌‏توان آنها را فلسطینى دانست. از این رو، از همان زمان، تبعیض بین اعراب فلسطینى( مالکان اصلى آن سرزمین) و یهودیان صهیونیست آغاز شد و اقدامات گسترده‏اى برای اخراج آنان از وطنشان صورت گرفت. با افزایش تجاوزات و تظلّمات به ساکنان اصلى فلسطین، درگیرى بین آنها شروع شد و ادامه یافت، ولی اِعمال سیاست‏هاى خشونت‏آمیز رژیم صهیونیستى، موجب پیدایش انتفاضه، عملیات شهادت‌طلبانه و... شد. این قضیه بحرانی جدّى براى آن رژیم به وجود آورده است، به‌طورى که امروزه به شدت از سرکوب مردم فلسطین عاجز مانده و روز به روز رو به زوال مى‌‏رود.

صهیونیست‏ها براى این‌که حکومت مستقلى را براى خود ایجاد کنند، دین یهود را دست‏آویزى براى خویش قرار دادند و با ایده‏هاى ارض موعود، قوم برگزیده و... به آرمان سیاسی خود در تشکیل یک حکومت مستقل دست یافتند. (رضوى، 1379، ص 8) با این وصف، از همان ابتدا، بنیان‏هاى فکرى صهیونیسم‏هاى سیاسى و مذهبى دچار تناقض بود و با رفتارهاى غیرمذهبى و ضددینى صهیونیست‏هاى سیاسى، این تناقضات به شدّت آشکار شده و به بحران اجتماعى تبدیل گردید. صهیونیست‏ها، براى مقابله با یهودیان متدین تفکر جدایى دین از سیاست را تقویت کرده و در تشکیل دولت اسرائیل نیز بر پایه تفکر علمانى( تفکر جدایى دین از سیاست) عمل کرده‌اند و آن تفکر را براى در حاشیه نگه داشتن صبغه دینى یهود، زنده نگه داشته‌اند، امّا یهودیان مذهبى، به‌رغم فشارهایى که از سوى صهیونیست‏ها متحمل مى‌‏شوند، همواره سیاست‏هاى آنان را به چالش مى‌‏کشند و رفتارهاى صهیونیستى را با دین حضرت موسى و مسیح متعارض مى‌‏دانند. 

اختلافات میان صهیونیست‏هاى مذهبى و غیرمذهبى موجب شد در سطح جامعه اسرائیل، سازمان‏ها، احزاب و جنبش‏هایى به وجود بیاید، مانند ظهور یک سازمان دینى صهیونیستى به نام همزراحى(مرکز روحى) که واکنشى در برابر نفوذ روزافزون موج علمانى‏گرایى در زمینه آموزش هودیان است. این نهاد براى مقابله با ترویج جدایى دین از سیاست، به تأسیس مدارس دینى قومى، تحت عنوان شبکه مدارس اقدام نمود، و از این طریق به مبارزه با تفکرى برخاست که دین را به عنوان یک مسئله شخصى تلقى مى‌‏کند، و تقویت دین در امر سیاست اسرائیل را براى رسیدن به اهداف سیاسى آن رژیم زیان‏آور می‌داند. از آن‌جا که دولت اسرائیل یک دولت سیاسى است و اهداف سیاسى را پی‌گیرى مى‌‏کند، نه اهداف مذهبى را، در امر آموزش و پرورش که یکى از نهادهای مهم تربیت و فرهنگ‏سازى یهودیان مى‌‏باشد، به اِعمال نفوذ شدید دست زده و برنامه‏هاى آن‏را بر اساس اهداف صهیونیست‏ها پى‏ریزى کرده و در این راستا، به تأسیس مؤسسه‏هاى آموزش عالى، ساختن مهدکودک و مدارس و... اقدام نموده است، که همه آنها زیر نظر آژانس یهود است. این آژانس مروج افکار صهیونیست‏هاى سیاسى یا همان تفکر علمانی است. (مرکز مطالعات فلسطین، 1377، ص 211).

ریشه یکى دیگر از تعارضات میان دین‏داران و غیرمذهبى‏ها در جامعه اسرائیل، متن قانون اساسى آن کشور می‌باشد؛ به بیان عمیق‏تر، سیاست‏هاى کلى دولت رژیم صهیونیستى را احزاب و گروه‏هاى غیرمذهبى رقم مى‌‏زنند. آنها در چگونگى تدوین قانون اساسى اِعمال نفوذ کرده و اصولی را در قانون اساسى گنجانده‏اند که با تفکرات دین‏داران در تعارض است. از جمله این تعارضات نبود یک تعریف روشن از هویت یهودى‏ها است به ویژه آن‌جا که موضوع گرویدن به دیانت یهود به میان مى‌‏آید. رهبران دینى یهود بر این باورند که یهودى کسى است که از مادر یهودى زائیده شود هرچند که به تعالیم دینى یهودیت عمل نکند. علاوه بر آن، به هرکس که به دین یهود گرویده و به تعالیم یهودیت عمل کند نیز یهودى اطلاق مى‌‏گردد. این در حالی است که صهیونیست غیرمذهبى چنین اعتقادى ندارد. (ماضی، پیشین، ص 273). آنها معتقدند یهودى کسى است که در گروه‏هایى که به نام ملت یهود تشکیل مى‌‏شود، عضویت دارد، یا به عبارتى دیگر، یهودى کسى است که فرزند ملّت یهود باشد. در تشخیص هویت یهودى نیز بین این دو جنبش اختلافاتى وجود دارد. از این رو، دین‏داران بر این باورند که صلاحیت مطلق در احراز هویت یهودیان با آنها مى‌‏باشد و در مقابل، سکولارهاى صهیونیستى تشخیص هویت را در زمره وظایف وزارت کشور مى‌‏دانند. 
از مهم‏ترین احزاب سیاسى اسرائیل، حزب کارگرى سوسیالیستى و حزب لیکود مى‌‏باشد که در عرصه قدرت، رقباى جدّى به شمار مى‌‏روند. احزاب مذکور در سیاست‏هاى خود در تعارض با هم هستند. حزب لیکود در راستاى تحقق اهداف رژیم صهیونیستى، به شیوه‏هاى مختلف زور و خشونت قائل است و تنها راه پیشبرد اهداف رژیم صهیونیستی را در سرکوب مخالفان، با شیوه‏هاى اِعمال خشونت نظامى مى‌‏داند، در صورتى که حزب کار، کمى متعادل‏تر از لیکود است و به کارگیرى خشونت را تنها راه‏حل فرض نمى‌‏کند و معتقد است با مذاکره و حتّى دادن امتیاز به اعراب مى‌‏توان، صلح و امنیت را براى یهودیان به ارمغان آورد. حزب کار به آمریکا گرایش شدید دارد، به-طورى که از حامیان سرسخت طرح‏هاى آمریکا مبنى بر صلح خاورمیانه و برچیده شدن اختلاف اعراب و اسرائیل است.

حزب کار که در انتخابات 1369/1990 از حزب لیکود شکست خورد، با اجراى انتخابات درون‌حزبى به شیوه آمریکایى، اسحاق رابین را به ریاست و رهبرى حزب برگزید. این حزب در آستانه انتخابات 1371/1992، دگرگونى‏هاى چشم‏گیرى را در سیاست خود نسبت به اعراب و فلسطینیان اعلام کرد که از جمله آنها، پذیرش حقوق قانونى فلسطینى‏ها، لغو ممنوعیت گفت‌و‌گو با سازمان آزادى‏بخش فلسطین و چاره‌اندیشى براى مسئله جولان در ازاى تضمین امنیت اسرائیل بود. اعلام این سیاست‏ها موجب شد اسحاق رابین در انتخابات آن سال، به پیروزى برسد. (پیشین). بعد از پیروزى حزب کار در انتخابات 1371/1992 اسحاق رابین، مذاکرات شکست خورده لیکود را دنبال کرد، و بر اساس آن، خروج ارتش اسرائیل را از غزه و برخى شهرها و روستاها در کرانه غربى رود اردن خواستار شد، و بدین وسیله بر تشکیل حکومت خودگردان فلسطین گردن نهاد (فصل‏نامه مطالعات فلسطین، تابستان 1379، ص 64)، البته باید دانست، به‌رغم این‌که حزب کار خود را مشتاق برقرارى صلح با اعراب نشان مى‌‏دهد، ولى به هیچ وجه از اهداف و برنامه‏هاى ثابت رژیم صهیونیستى تخلف نمى‌‏کند. این حزب با خروج ارتش اسرائیل از کرانه غربى و سپردن آن مناطق به تشکیلات خودگردان و اعمال سیاست‏هاى اسرائیلى بر تشکیلات خودگردان، طرح خودمختارى فلسطین را به طرح خود‌سرکوبى فلسطینیان تبدیل نمود (پیشین؛ مهاجرانی، بهار 1373، ص3؛ فصل‌نامه مطالعات فلسطین، زمستان 1378، ص88) و براى نخستین‌بار در تاریخ جنبش‏هاى آزادى‏بخش جهان، یک سازمان رهایى‏بخش، به یک گروه پلیسى، براى سرکوب مالکان قانونى و شرعى کشورشان (فلسطین) تبدیل شد. رژیم صهیونیستى براى این‏که بتواند یهودیان سراسر جهان را در اسرائیل جمع کند، به آنها وعده‏هایى چون اسکان در شهرک‏هاى یهودى‏نشین و تأمین امنیت، و رفاه و... داده است، از این رو، به احداث شهرک‏هاى جدید اقدام مى‌‏نماید و یهودیان مهاجر سراسر دنیا را در آنها اسکان مى‌‏دهد. با توجّه به این‌که یهودیان تازه‌وارد پس از مدتى، جایگاه‏هاى دولتى و... را در اختیار مى‌‏گیرند، این امر موجبات نارضایتى یهودیان قدیمی‌تر ساکن را فراهم مى‌‏آورد. از طرفى، با ورود یهودیان مهاجر به اسرائیل و تصرف اراضى کشاورزى و منابع اقتصادى دیگر، اقتصاد اعراب فلسطینى دچار شکست شده و ساکنان اصلى آن سرزمین را به واکنش واداشته است. نارضایتى‏ها از مهاجرت یهودیان به اسرائیل در قالب تجمع، تظاهرات و حتّى نبرد مسلّحانه از طرف مبارزان فلسطینى و... متجلی شده است. این اعتراض‏ها، در جامعه اسرائیل به شکل یک بحران درآمده است، زیرا هم اعراب فلسطینى و هم یهودیان، دولت اسرائیل را برای برچیدن این شهرک‏ها، تحت فشار گذاشته‏اند. رژیم صهیونیستى با اعمال سیاست‏هاى غیردینى خود بحران‏هاى متعدد دیگرى را نیز پدید آورده است. یکى از مشکلات اصلى که این رژیم درگیر آن بوده و روز به روز سیر صعودى پیدا می‌کند وجود فساد مالى و اخلاقى در میان مقام‏ها و ارکان‏هاى دولتى به ویژه نیروهاى نظامى‌ آن کشور است. حاصل عدم دخالت دین در سیاست، رشد روزافزون روابط نامشروع سربازان، به خصوص روابط نامشروع مردان نظامى‌ با نظامیان زن است، که در نتیجه، بى‏بندبارى، مشکل بهداشت و... را براى ارتش این رژیم به ارمغان آورده و در نهایت، میزان توانایى نیروهاى نظامى‌ را کاهش داده است. با توجّه به این‌که بقاى اسرائیل بر پایه نظامى‌گرى استوار است، این‌گونه بحران‏های فرهنگی، موجودیت آن کشور را دچار تزلزل نموده است.

واژگان کلیدی: صهیونیسم، اسرائیل، انگلیس، آمریکا، بحران و چالش.


  1. فارق التحصیل دکترای علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و عضو هیأت علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی.