صحابه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
خط ۷۳: خط ۷۳:
== ویژگی‌های صحابه از منظر اهل سنت ==  
== ویژگی‌های صحابه از منظر اهل سنت ==  
[[اهل سنت]] درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر صلوات الله علیه را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ‏ساعت دیده باشد، می‌تواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.<ref>صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.</ref>
[[اهل سنت]] درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر صلوات الله علیه را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ‏ساعت دیده باشد، می‌تواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.<ref>صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.</ref>
از نظر آنان، همه صحابه عادل‌اند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و [[مسلمانان]] می‌‏توانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کرده‌اند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و به‌طور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند‏ و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر صلوات الله علیه را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادل‌اند<ref>.صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22</ref> و همه صحابه عدالت دارند<ref>الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.</ref> همه صحابه عادل‌اند؛ آن هم به دليل آيات قرآني و حديث «خير الناس قرني» و اجماع تعداد قابل توجهي از علما. <ref>الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.</ref> عدالت تمام آنها ثابت است. <ref>الاستيعاب، ج۱، ص۲.</ref> و
همه صحابي عادل‌اند و بعضي بر بعضي ديگر برترندي دارند<ref>التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.</ref>. همچنين با استناد به آيه ۱۴۳ سوره بقره صحابي را اين‌ گونه تعريف مي‌شود که: شاهد نزول وحي بودند، پس تفسير و تأويل را شناختند و پيامبر را ياري کردند؛ مباني‌اش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مباني‌اش شدند و خداوند آنها را عادل ناميد <ref>ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.</ref> و [[مسلمانان]] می‌‏توانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کرده‌اند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و به‌طور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند‏ و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر صلوات الله علیه را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
=== چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن ===
در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی می‌توان گفت که در قرن اوّل چنين اعتقادى وجود نداشته، بايد ديد چرا و به چه دليل اين مسئله در قرون بعد مطرح شده است.
به نظر مى‏رسد گزينش اين اعتقاد، چند دليل داشته است:
1- خوش‌بینانه‌ترین فرض این است كه عدّه‏اى چنين مى‏پنداشتند كه اگر قداست كامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال ميان آنها و پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) بريده خواهد شد، زيرا کتاب‌الله و سنّت پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) توسّط آنها به ما رسيده است.
ولى پاسخ اين سخن روشن است، زيرا هیچ‌کس همه صحابه را- خدای‌نکرده- نادرست و دروغگو نمى‏داند، چرا كه در ميان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همان‌ها مى‏توانند حلقه اتّصال ما با پيامبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) باشند، همان گونه كه ما درباره ياران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) مى‏گوييم.
جالب اين كه در قرون بعد نيز همين مشكل وجود دارد، زيرا امروز ما با چندين واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) مى‏رسانيم، ولى هیچ‌کس نمى‏گويد همه اين واسطه‏ها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداست‌اند و اگر غير از اين باشد، دين ما از بين مى‏رود.
بلكه همه مى‏گويند بايد روايات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، كتب رجال نيز براى همين مقصود يعنى شناخت ثقات از غير ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل كنيم كه دررابطه‌با ديگران عمل مى‏كنيم؟!
2- اين تصوّر كه «جرح» يعنى ايراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پيامبر اسلام (صلی‌الله عليه و آله) را پايين مى‏آورد، پس به اين دليل قدح آنان جايز نيست.
بايد از كسانى كه به اين دليل تمسّك مى‏جويند پرسيد: آيا قرآن‏ سخت‏ترين حملات را به منافقانى كه اطراف پيامبر را گرفته بودند نكرده است؟ آيا وجود منافقان در لابه‏لاى ياران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار كاسته است؟ ابداً!
خلاصه هميشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پيامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمى‏زده است.
3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پيش آيد، به موقعيّت خلفاى نخستين لطمه مى‏زند، بنابراين براى حفظ آنها بايد روى مسئله قداست صحابه تأكيد كرد، تا كسى نتواند مثلاً كارهايى كه در زمان عثمان در مورد بیت‌المال و غير آن انجام گرفت و امثال آن را زير سؤال ببرد و بر خليفه ايراد بگيرد كه چرا چنين كرد و چنان كرد! حتّى معاويه و كارهاى او مانند مخالفت با پيشواى مسلمين (على (علیه‌السلام)) و به راه انداختن جنگ‏هاى خونين و كشتار مسلمانان، را مى‏توان به اين وسيله توجيه كرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت.
البتّه مفهوم اين سخن آن است كه اين قداست را سياستمداران قرون نخستين پايه‏ريزى كردند، همان گونه كه تفسير آيه «أولوا الأمر» به حاكمان هر زمان- به مفهوم وسيع كلمه- كه حتّى شامل حكّام ظالم بنی‌عباس و بنی‌امیه مى‏شود، نيز زاييده برنامه‏ريزى سياسى حكّام بود، و تصوّر نمى‏كنم نتيجه اين سخن باب‌طبع طرف‌داران قداست تمام صحابه باشد.
4- گروهى ديگر عقيده دارند، اعتقاد به قداست صحابه به‌خاطر دستورى است كه در بعضى از آيات قرآن و احاديث نبوى (صلی‌الله عليه و آله) وارد شده است.
البتّه اين ظاهراً بهترين توجيه است، ولى هنگامى كه اين دليل را مورد نقد و بررسى قرار مى‏دهيم روشن مى‏شود كه در آيات و روايات مزبور چيزى كه آنها مى‏خواهند مطلقاً يافت نمى‏شود.
 
۵- در پایان هم متذکر می‌شویم که برخی برای توجیه عملکرد صحابه به مجتهد بودن آنان تمسک کرده‌اند و می‌گویند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر كس مطابق اجتهاد خود عمل مى‏كرد و مجتهد چه مخطئ باشد چه مصیب خلاف عدالت نیست.
این ادعا به‌شرط ثبوت - که در اکثریت موارد قابل‌توجیه تا چه رسد به قابل استدلال بودن نیست- به‌یقین يك نوع فريب است كه به آن متوسّل مى‏شوند. آيا زدن يك صحابى مؤمن به‌خاطر يك انتقاد «نازک‌تر از گل» و يك امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر ساده، نسبت به حیف‌ومیل بیت‌المال تا آنجا كه بيهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟
آيا شكستن دنده يك صحابى معروف ديگر به‌خاطر اعتراض به نصب يك مرد شراب‏خوار (وليد) به‌عنوان فرماندار كوفه، نوعى اجتهاد محسوب مى‏شود؟ آیا افروختن آتش جنگ‏هايى كه ده‏ها هزار نفر از مسلمين را به كشتن داد، آن هم به‌خاطر جاه‏طلبى و سيطره بر حكومت اسلامى، و در مقابل امام مسلمين كه علاوه بر مقامات الهى، از سوى قاطبه مردم برگزيده شده بود، اجتهاد است؟
پس تمام جنايات در طول تاريخ را مى‏توان با آن توجيه كرد. آیا در قبال نص می‌توان اجتهاد نمود؟!!!
آنها گاه مى‏گويند ما وظيفه داريم درباره آنها سكوت كنيم، «(تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ <ref>سوره بقره، آيه 134.</ref>)*؛ آنها امّتى هستند كه درگذشتند، اعمال آنها براى خودشان است و اعمال شما هم براى خودتان و شما مسئول اعمال آنها نيستيد». ولى سؤال اينجاست، آيا نبايد ثقه را از غير ثقه و عادل را از فاسق بشناسيم تا به مضمون آيه شريفه «(إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)؛ سوره حجرات، آيه 6.هرگاه شخص فاسقى خبرى براى شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل كنيم.


== ویژگی‌های صحابه از منظر امامیه ==
== ویژگی‌های صحابه از منظر امامیه ==

نسخهٔ ‏۱۹ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۹

صحابه جمع صحابی است و به افرادی گفته می‌شود که شخصاً پیامبر اسلام (ص) را دیده‌ و با او مصاحبت داشته‌ [۱]و سخنش را شنیده‌ و در زمان حیات حضرت مسلمان شده‌اند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر (ص) بوده‌اند، صحابیات می‌گویند. [۲]

صحابه از نظر لغت

صحابه یا «الصحابه» جمع «الصاحب» و به معنای رفاقت، یاری، دوستی و هم‌نشینی است.[۳] صاحب یعنی معاشر و ملازم و جمع آن صحب، اصحاب، و صحاب، و صحابة است[۴] و صحابی به کسی گفته می‌شود که ملازمت و مصاحبت طولانی‌مدت با کسی داشته باشد و اقتضای مصاحبت هم همراهی و همنشینی طولانی است.[۵]

معنا‌شناسی صحابه

صحابه به افرادی گفته می‌شود که پیامبر(ص) را ملاقات کرده و همراه و هم‌نشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر صلوات الله علیه، بر ایمان و اسلام خود پایدار بوده‌اند.[۶] شهید ثانی می‌گوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل هم‌نشینی، همراهی و رسیدن به دیگری می‌شود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نا‌بینا بوده پیامبر را ندیده باشد. [۷]

اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه

در میان علمای اهل‌سنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال می‌شود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبي ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسول‌الله»[۸]

«زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن قيل أثبتم العدالة للصحابي مطلقا فمن الصحابي قلنا اختلفوا فيه» اگر کسی بگوید ما ثابت کردیم که تمام صحابه مطلقاً عادل هستند، ولی صحابی کیست؟ ما می گوئیم که در معنای صحابی علمای ما اختلاف دارند.[۹]

«ابن صلاح» از محدثین و رجالی‌های پرآوازه اهل‌سنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِي أَنَّ الصَّحَابِيَّ مَنْ؟»[۱۰]

تعاریف صحابی

بعضى معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و مى‏گويند هر كس از مسلمانان آن حضرت را ديده است، از اصحاب آن حضرت است!

  1. «بخارى» مى‏گويدکه اصحاب رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) هر مسلمانی است كه با او مصاحبت داشته، يا او را ديده است: «من صحب رسول‌الله (صلی‌الله عليه و آله) أو رآه من المسلمين فهو من أصحابه!».[۱۱]
  2. احمد بن حنبل عالم معروف اهل‌سنت نيز آن را بسيار گسترده دانسته و مى‏گويد: «أصحاب رسول‌الله (صلی‌الله عليه و آله) كلّ من صحبه شهراً أو يوماً أو ساعة أو رآه؛ اصحاب رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) هر كسى است كه يك ماه يا يك روز يا حتّى يك ساعت با او مصاحبت داشته، يا او را ديده است!».[۱۲]
  3. «زرکشی» در البحر المحيط می‌گوید: «فذهب الأکثرون إلی أنه من اجتمع مؤمنا بمحمد صلی‌الله علیه وسلم وصحبه ولو ساعة روی عنه أو لا» اغلب بر این عقیده هستند که صحابی کسی است که به پیغمبر اکرم ایمان آورده باشد، ولو اینکه یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد. روایت از پیغمبر نقل بکند یا نکند.[۱۳]
  4. «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی می‌گوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابی‌ساز و عدالت‌آور است: «الصحابی: من رأی رسول‌الله (صلی‌الله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس می‌گوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبد آلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»[۱۴]
  5. «آمدی» هم می‌گوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلی‌الله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»[۱۵]
  6. «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را می‌آورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آن‌ها می‌گوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند![۱۶] با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد می‌گویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت می‌کند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضى ديگر تعريف محدودترى براى صحابى برگزيده‏اند به‌عنوان‌مثال قاضى أبو بكر محمّد بن الطيّب مى‏گويد: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت اين واژه را تنها به كسانى اطلاق مى‏كنند كه مدّت قابل‌ملاحظه‌ای با آن حضرت مصاحبت داشته‏اند؛ نه كسى كه تنها يك ساعت در خدمتش بوده، يا چند قدم با او گام برداشته، يا حديثى از آن حضرت شنيده است». [۱۷]
  7. و بعضى مانند سعيد بن المسيّب دايره را از اين هم تنگ‏تر كرده، و گفته است: «صحابى پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) تنها كسانى هستند كه حدّ اقل يك يا دو سال با آن حضرت بوده و در يك يا دو غزوه با رسول خدا شركت جسته ‏اند».[۱۸]
  8. ابن الصّلاح از أبي المظفّر السّمعانيّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق می شوود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق می شود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این به‌خاطر شرافت عظیم حضرت (صلی‌الله عليه و سلّم) است.[۱۹]
  9. واقدي گفته که كل من رأى رسول‌الله (صلی‌الله عليه و سلّم) و قد أدرك الحلم فأسلم و عقل أمر الدّين و رضيه فهو عندنا ممّن صحب النبيّ (صلی‌الله عليه و سلّم) و لو ساعة من نهار[۲۰] وی بلوغ شرعی و فهم دین و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفته‌اند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنين علیهماالسلام و ابن زبير نمی‌شود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است[۲۱] سّيوطيّ در «تدريب الرّاوي» گفته که: و لا يشترط البلوغ على الصّحيح، و إلا لخرج من أجمع على عدّه في الصّحابة و همین رای را پذیرفته است.
  10. ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را این‌گونه نقل می‌کند: «من لقي النبيّ (صلی‌الله عليه و سلّم) في حياته مسلما و مات على إسلامه.[۲۲] وی در شرح تعریفش می‌گوید «من لقي النّبيّ في حياته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کرده‌اند، می‌شود؛ ولی أبي ذؤيب الهذليّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج می‌کند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شده‌اند را از شمول خارج می‌سازد. [۲۳]

اين تعاريف و تعاريف ديگرى كه از نقل آن پرهيز شد، نشان مى‏دهد كه دقيقاً روشن نيست مشمولان اين قداست چه كسانى هستند، ولى اغلب همان معناى وسيع و گسترده را انتخاب كرده‏اند، هر چند در بحث‏هاى موردنظر ما تفاوت چندانى ايجاد نمى‏كند، زيرا بسيارى از موارد نقض كه در آينده از آن بحث خواهد شد، همان‌ها هستند كه مدّت طولانى با آن حضرت بوده ‏اند.

تعداد صحابه پیامبر (صلی الله علیه وآله)

تعداد صحابه از نگاه مکتب اهل بیت (ع)

  • مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند:
  • « كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ‏ مِنَ‏ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَار» دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشده ها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمی شود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمی کردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.[۲۴]
  • مرحوم میرزای نوری نیز، همین روایت را با سند صحیح از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است.[۲۵]
  • شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(ص) هنگام وفات پیامبر صلوات الله علیه را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.[۲۶]

تعداد صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به روایت اهل سنت

«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل می کند که «قُبض رَسُول الله (صلى الله عليه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روى عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالي كه صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روايت شنيده و نقل كرده‌اند. [۲۷]

«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم می رسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِي زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: يَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِينَ أَلْفًا »[۲۸] بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است.

تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی!

از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهل سنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب های رجالی اهل سنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است.

«ابن حجر» که از شخصیت های برجسته رجالی اهل سنت می گوید: «قد وقع لي بالتّتبّع كثير من الأسماء فجمعت كتاباً كبيراً في ذلك ميزت فيه الصحابة من غيرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم. [۲۹] وی اعتراف کرده که «و مع ذلك فلم يحصل لنا من ذلك جميعا الوقوف على العشر من أسامي الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.[۳۰]

تعداد صحابه دارای روایت!

  • «ابن کثیر» می گوید: « وَالَّذِي رَوَى عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ كَثْرَةِ رِوَايَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابه ای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.[۳۱]
  • «ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشته اند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم.

«ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، كمتر از 10.000 روايت شده است.

کثیر الروایت ها:
  • «ابوهریره»: 5374 روایت!(حدود نصف روایات)
  • «عبدالله بن عمر»: 2630 روایت!
  • «انس بن مالک»: 2286 روایت!
  • «عایشه»: 2210 روایت!
  • «عبدالله بن عباس»: 1660 روایت
  • «جابربن عبدالله» 1540 روایت
  • «ابوسعید خدری» 1170 روایت
  • «عبدالله بن مسعود»: 848 روایت
  • «عبدالله بن عمروعاص»: 700 روایت
  • «امیرالمؤمنین»(سلام الله علیه): 537 روایت

خیلی عجیب است که ابوهریره 5370 روایت دارد و امیرالمؤمنین 537 روایت! «ابوهریره» سال ششم هجری بعد از فتح خیبر مسلمان شده است و مجموعاً هجده ماه با پیغمبر بود بعد از آن به «بحرین»رفت و بعد از رحلت پیغمبر به «مدینه» آمد و روایاتش 5370 روایت شده است؛ ولی امیرالمؤمنین که از اول طفولیت تا آخرین لحظه با پیغمبر و ملازم با پیغمبر بوده است، در تمام سفرها و حضرها به غیر از غزوه «تبوک»با پیغمبر بوده، کل روایات امیرالمؤمنین شده 537 روایت! در حالیکه اگر علی به ازای هر روز فقط یک روایت از پیغمبر نقل می کرد بیش از 12000 روایت بود[۳۲] از 120 هزار صحابه پیغمبر، فقط 10هزار نفر اسمشان در کتابها آمده است. و از این ده هزار نفر، کمتر از هزار نفر از صحابه روایت نقل کرده اند و حدود 500 صحابه، فقط یک روایت و 211 صحابه، فقط دو روایت از پیغمبر نقل کرده اند! چرا باید قائل به عدالت و حجیت همه صحابه (120 هزار نفر) شد تا 300 نفر که نقل روایت کرده اند را تصحیح و توثیق نمود؟!

راه تشخیص صحابه

راه تشخیص صحابه، اخبار موثق، شهرت، استفاضه و تواتر است. [۳۳]

دسته‌بندی صحابه پیامبر

صحابه پیامبر به سه گروه تقسیم می‌شوند. گروه اول مسلمانانی هستند که در مکه اسلام آوردند و در ادامه به مدینه مهاجرت کردند. گروه دوم مسلمانانی از قبیله اوس و خزرج هستند که در مدینه حضور داشته و به پیامبر و مهاجرین همراه حضرت، پناه داده‌اند. گروه سوم افرادی هستند که بعد از فتح مکه مسلمان شده‌اند. با این‌حال افرادی بودند که در مدینه خدمت پیامبر رسیدند و در همان جا مسلمان شدند، اما با این سه گروه ارتباطی نداشتند. در بین آنها می‌شود به سلمان فارسی اشاره کرد.

پایان دوره صحابه

پایان دوره صحابه را می‌شود از زمان رحلت پیامبر صلوات الله علیه تا سال‌های پایانی قرن اول هجری دانست، زیرا برخی از صحابه تا آن زمان در قید حیات بودند.[۳۴] مثلا آخرین صحابی‌ای که در کوفه از دنیا رفت، عبدالله بن ابی اوفی در سال ۸۶ق بود. آخرین صحابی‌ای که در مدینه از دنیا رفت، سهل بن سعد ساعدی (۹۱ق.) بود که ۱۰۰ سال عمر کرد. آخرین صحابی‌ای که در بصره درگذشت، انس بن مالک در سال ۹۱ق یا ۹۳ق بود. آخرین صحابی‌ای که در شام وفات کرد، عبدالله بن یسر در سال ۸۸ قمری بوده است.[۳۵] و اما آخرین تاریخ درگذشت میان صحابه، مربوط به عامر بن واثله می‌باشد.[۳۶]وی در دولت مختار بن ابی عبید ثقفی پرچم‌دار بوده و بعد از سال ۱۰۰ قمری درگذشت.[۳۷]

ویژگی‌های صحابه از منظر اهل سنت

اهل سنت درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر صلوات الله علیه را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ‏ساعت دیده باشد، می‌تواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.[۳۸] از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادل‌اند[۳۹] و همه صحابه عدالت دارند[۴۰] همه صحابه عادل‌اند؛ آن هم به دليل آيات قرآني و حديث «خير الناس قرني» و اجماع تعداد قابل توجهي از علما. [۴۱] عدالت تمام آنها ثابت است. [۴۲] و همه صحابي عادل‌اند و بعضي بر بعضي ديگر برترندي دارند[۴۳]. همچنين با استناد به آيه ۱۴۳ سوره بقره صحابي را اين‌ گونه تعريف مي‌شود که: شاهد نزول وحي بودند، پس تفسير و تأويل را شناختند و پيامبر را ياري کردند؛ مباني‌اش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مباني‌اش شدند و خداوند آنها را عادل ناميد [۴۴] و مسلمانان می‌‏توانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کرده‌اند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و به‌طور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند‏ و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر صلوات الله علیه را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.

چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن

در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی می‌توان گفت که در قرن اوّل چنين اعتقادى وجود نداشته، بايد ديد چرا و به چه دليل اين مسئله در قرون بعد مطرح شده است. به نظر مى‏رسد گزينش اين اعتقاد، چند دليل داشته است: 1- خوش‌بینانه‌ترین فرض این است كه عدّه‏اى چنين مى‏پنداشتند كه اگر قداست كامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال ميان آنها و پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) بريده خواهد شد، زيرا کتاب‌الله و سنّت پيامبر (صلی‌الله عليه و آله) توسّط آنها به ما رسيده است. ولى پاسخ اين سخن روشن است، زيرا هیچ‌کس همه صحابه را- خدای‌نکرده- نادرست و دروغگو نمى‏داند، چرا كه در ميان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همان‌ها مى‏توانند حلقه اتّصال ما با پيامبر اكرم (صلی‌الله عليه و آله) باشند، همان گونه كه ما درباره ياران اهل‌بیت (علیهم‌السلام) مى‏گوييم. جالب اين كه در قرون بعد نيز همين مشكل وجود دارد، زيرا امروز ما با چندين واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلی‌الله عليه و آله) مى‏رسانيم، ولى هیچ‌کس نمى‏گويد همه اين واسطه‏ها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداست‌اند و اگر غير از اين باشد، دين ما از بين مى‏رود. بلكه همه مى‏گويند بايد روايات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، كتب رجال نيز براى همين مقصود يعنى شناخت ثقات از غير ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل كنيم كه دررابطه‌با ديگران عمل مى‏كنيم؟! 2- اين تصوّر كه «جرح» يعنى ايراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پيامبر اسلام (صلی‌الله عليه و آله) را پايين مى‏آورد، پس به اين دليل قدح آنان جايز نيست. بايد از كسانى كه به اين دليل تمسّك مى‏جويند پرسيد: آيا قرآن‏ سخت‏ترين حملات را به منافقانى كه اطراف پيامبر را گرفته بودند نكرده است؟ آيا وجود منافقان در لابه‏لاى ياران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار كاسته است؟ ابداً! خلاصه هميشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پيامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمى‏زده است. 3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پيش آيد، به موقعيّت خلفاى نخستين لطمه مى‏زند، بنابراين براى حفظ آنها بايد روى مسئله قداست صحابه تأكيد كرد، تا كسى نتواند مثلاً كارهايى كه در زمان عثمان در مورد بیت‌المال و غير آن انجام گرفت و امثال آن را زير سؤال ببرد و بر خليفه ايراد بگيرد كه چرا چنين كرد و چنان كرد! حتّى معاويه و كارهاى او مانند مخالفت با پيشواى مسلمين (على (علیه‌السلام)) و به راه انداختن جنگ‏هاى خونين و كشتار مسلمانان، را مى‏توان به اين وسيله توجيه كرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت. البتّه مفهوم اين سخن آن است كه اين قداست را سياستمداران قرون نخستين پايه‏ريزى كردند، همان گونه كه تفسير آيه «أولوا الأمر» به حاكمان هر زمان- به مفهوم وسيع كلمه- كه حتّى شامل حكّام ظالم بنی‌عباس و بنی‌امیه مى‏شود، نيز زاييده برنامه‏ريزى سياسى حكّام بود، و تصوّر نمى‏كنم نتيجه اين سخن باب‌طبع طرف‌داران قداست تمام صحابه باشد. 4- گروهى ديگر عقيده دارند، اعتقاد به قداست صحابه به‌خاطر دستورى است كه در بعضى از آيات قرآن و احاديث نبوى (صلی‌الله عليه و آله) وارد شده است. البتّه اين ظاهراً بهترين توجيه است، ولى هنگامى كه اين دليل را مورد نقد و بررسى قرار مى‏دهيم روشن مى‏شود كه در آيات و روايات مزبور چيزى كه آنها مى‏خواهند مطلقاً يافت نمى‏شود.

۵- در پایان هم متذکر می‌شویم که برخی برای توجیه عملکرد صحابه به مجتهد بودن آنان تمسک کرده‌اند و می‌گویند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر كس مطابق اجتهاد خود عمل مى‏كرد و مجتهد چه مخطئ باشد چه مصیب خلاف عدالت نیست. این ادعا به‌شرط ثبوت - که در اکثریت موارد قابل‌توجیه تا چه رسد به قابل استدلال بودن نیست- به‌یقین يك نوع فريب است كه به آن متوسّل مى‏شوند. آيا زدن يك صحابى مؤمن به‌خاطر يك انتقاد «نازک‌تر از گل» و يك امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر ساده، نسبت به حیف‌ومیل بیت‌المال تا آنجا كه بيهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟ آيا شكستن دنده يك صحابى معروف ديگر به‌خاطر اعتراض به نصب يك مرد شراب‏خوار (وليد) به‌عنوان فرماندار كوفه، نوعى اجتهاد محسوب مى‏شود؟ آیا افروختن آتش جنگ‏هايى كه ده‏ها هزار نفر از مسلمين را به كشتن داد، آن هم به‌خاطر جاه‏طلبى و سيطره بر حكومت اسلامى، و در مقابل امام مسلمين كه علاوه بر مقامات الهى، از سوى قاطبه مردم برگزيده شده بود، اجتهاد است؟ پس تمام جنايات در طول تاريخ را مى‏توان با آن توجيه كرد. آیا در قبال نص می‌توان اجتهاد نمود؟!!! آنها گاه مى‏گويند ما وظيفه داريم درباره آنها سكوت كنيم، «(تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ [۴۵])*؛ آنها امّتى هستند كه درگذشتند، اعمال آنها براى خودشان است و اعمال شما هم براى خودتان و شما مسئول اعمال آنها نيستيد». ولى سؤال اينجاست، آيا نبايد ثقه را از غير ثقه و عادل را از فاسق بشناسيم تا به مضمون آيه شريفه «(إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)؛ سوره حجرات، آيه 6.هرگاه شخص فاسقى خبرى براى شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل كنيم.

ویژگی‌های صحابه از منظر امامیه

امامیه نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر صلوات الله علیه، افتخار بزرگی است.[۴۶]بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول ‏خدا را پی‏ گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانه‌وار گرد حضرت بوده و در رکابش جان‌فشانی کردند، این گونه می‌فرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» [۴۷]پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغ‌های بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر صلوات الله علیه از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، می‌فرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» [۴۸][این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را می‏‌طلبند و خدا و پیامبرش را یاری می‏‌کنند و آنها راست‌گویان‌اند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 سوره فتح به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن می‌‏پردازد.

اصناف اصحاب پيامبر

(صلى الله عليه و آله) صحابه رسول خدا را- به گواهى آيات قرآن مجيد- مى‏‌توان به پنج گروه عمده تقسيم كرد:

  1. پاكان و صالحان: آنها گروه‏هاى مؤمن و با اخلاص بودند كه ايمان، در عمق جانشان نفوذ كرده بود و از هيچ گونه ايثار و فداكارى در راه خدا و اعتلاى كلمه اسلام كوتاهى نمى‏كردند. همان گروهى كه هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).[۴۹]
  2. مؤمنان خطاكار: همان گروهى كه در عين ايمان و عمل صالح، گاهى لغزش‏هايى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آميختند كه به گناه خود معترف بودند و اميد عفو و بخشش درباره آنها مى‏رود: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ).آ[۵۰]
  3. افراد آلوده به گناه: كه قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقيق نپذيريد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)[۵۱]، كه مصداق آن در تفاسير شيعه و اهل سنّت ذكر شده است.و یا قلب آنان را دچار بیماری می‌داند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛[۵۲] و هنگامی که منافقان و کسانی که در دل‌هایشان بیماری است می‌گفتند: خدا و فرستاده‌اش جز فریب به ما وعده‌ای ندادند!» و برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛[۵۳] و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است. با این‌که قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛[۵۴] بی‌گمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می‌رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.» در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مسیر حق منحرف شدندو جز تعداد‌ اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. بخاری، [۵۵]، پس نمی‌بینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز به‌اندازه گله‌ای شتر بی‌ساربان، (از عذاب) رهایی یابند!
  4. مسلمانان ظاهرى: آنها كه ادّعاى اسلام داشتند ولى ايمان در اعماق قلبشان نفوذ نكرده بود: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ)[۵۶].
  5. منافقان: افرادى كه با روح نفاق در لابه‏‌لاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مى‌‏بردند و از كارشكنى در امر اسلام و پيشرفت مسلمين ابا نداشتند: (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ)[۵۷] و در منابع معتبر اهل‌سنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل شده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً.[۵۸] در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً.[۵۹] پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: به‌درستی‌ که عده‌ای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند‌!

بى‌‏شك همه اينها پيامبر (صلى الله عليه و آله) را ديده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسيارى از آنها در غزوات شركت داشتند و هر تعريفى براى صحابه كنيم بر همه اين گروه‏هاى پنج‏گانه تطبيق مى‏شود، آيا مى‏توان همه را اهل بهشت و پاك دانست؟
جا دارد ما هم صحابه را به گروه‏هاى پنج‏گانه قرآنى تقسيم كنيم، به نيكان و پاكان آنها نهايت احترام را بگذاريم و هر يك از گروه‏هاى‏ ديگر را در جايگاه شايسته آنها بنشانيم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهيزيم.

پانویس

  1. ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸
  2. ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۶۷۹.
  3. ر ک، بستانی، فرهنگ ابجدی، ۱۳۷۵ش، ص۵۴۴.
  4. ر.ک: لسان العرب، مادة "صحب".
  5. مفردات الراغب، مادة "صحب".
  6. ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.
  7. شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.
  8. مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533
  9. البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359
  10. معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م 643)، تحقيق: عبد اللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دارالکتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق. ص 293
  11. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲.
  12. ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۱، ص۱۲ حنبلی، محمد بن حسین، العدّة فی اصول الفقه، ج۳، ص۹۸۸.
  13. البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359
  14. الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491
  15. الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة
  16. الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8
  17. تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.
  18. الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.
  19. المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.
  20. فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.
  21. فتح المغيث 4/ 32.
  22. الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8
  23. الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 9
  24. الخصال، ج‏2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش
  25. خاتمة المستدرك، ج 1، ص 212
  26. شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.
  27. تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف
  28. ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر می رسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م
  29. الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي
  30. الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي
  31. البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م
  32. محمود أبوریه، شیخ المضیرة ابوهریرة، ص 128؛ دارالمعارف مصر، الطبعة الثالثه
  33. شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، صص۳۴۲-۳۴۳.
  34. شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۲.
  35. شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۳ با تصرف اندک در عبارت.
  36. ابن‌ حجر عسقلانی، الإصابة، ج۳، ص۲۴۳.
  37. شهابی، ادوار فقه ص۳۹۳.
  38. صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.
  39. .صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22
  40. الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.
  41. الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.
  42. الاستيعاب، ج۱، ص۲.
  43. التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.
  44. ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.
  45. سوره بقره، آيه 134.
  46. ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»
  47. سوره توبه، آیه 100
  48. سوره حشر، آیه 8
  49. آيه 100 سوره توبه
  50. يه 102 سوره توبه
  51. سوره‏ حجرات آيه 6
  52. حجرات، ۱۲.
  53. حجرات،53.
  54. حجرات،57.
  55. محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷
  56. يه 14 سوره حجرات
  57. آيه 101توبه
  58. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹)
  59. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.