شیخ محمد عبده پرچم دار اصلاح (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<div class="wikiInfo">
<div class="wikiInfo">
[[پرونده:فصلنامه اندیشه تقریب 2.jpg|بندانگشتی|فصلنامه اندیشه تقریب ]]
[[پرونده:فصلنامه اندیشه تقریب 2.jpg|بندانگشتی|فصلنامه اندیشه تقریب]]
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:right" |+ |
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:right" |+ |
!فصلنامه
!فصلنامه
خط ۲۲: خط ۲۲:
|}
|}
</div>
</div>
'''شیخ محمد عبده پرچم دار اصلاح''' عنوان مقاله‌‌ای در معرفی اندیشه‌های وحدت‌گرایانه شخصیت‌ها و پیشگامان تقریب است. این عنوان در بخش پیشگامان تقریب [[فصلنامه اندیشه تقریب]]، شماره 2|شماره دوم]]، فصل بهار سال 1384 منتشر شده‌است.</div>


{{پانویس رنگی}}
==تولد و وفات==
'''شیخ محمد عبده پرچم دار اصلاح''' عنوان مقاله‌‌ای در معرفی اندیشه‌های وحدت‌گرایانه شخصیت‌ها و پیشگامان تقریب است. این عنوان در بخش پیشگامان تقریب [[فصلنامه اندیشه تقریب]]، شماره 2|شماره دوم]]، فصل بهار سال 1384 منتشر شده‌است.</div>
محمد عبده در سال 1266 ق در دهکده‌ای به نام «محله نصر» در شهر «شبراخیت» از توابع استان «بحیره» واقع در شمال مصر، جایی که رود نیل به مدیترانه می‌ریزد، دیده به جهان گشود و در هشتم جمادی الاولی 1323 در شهرک «رمل» واقع در اسکندریه در سن 56 سالگی دار فانی را وداع گفت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 28.</ref>
 
==پدر و مادر==
پدر وی «عبده» نام داشت و به دلیل موقعیت جغرافیایی سواحل نیل، به کار کشاورزی اشتغال داشت. محمد درباره پدرش می‌گوید: «در چشم من پدرم بزرگ‌ترین مرد روستا بود و حتی بزرگ‌ترین مرد دنیا، زیرا دنیا در چشم من همان روستا بود. بعضی از حاکمان منطقه وقتی به روستا می‌آمدند، با وجود آن که افراد ثروتمند در روستا اقامت داشتند، در خانه پدرم منزل می‌کردند. به همین سبب عقیده پیدا کردم که بلند مرتبگی به ثروت بستگی ندارد. منزلت مادرم نیز در میان زنان روستا، کمتر از پدرم در میان مردان روستا نبود. مادرم به فقیران ترحم می‌کرد و مهر می‌ورزید و همیشه خدا را شاکر بود».<ref>الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 27.</ref>


=تولد و وفات=
گفته می‌شود که پدرش در دوران جوانی به خاطر قساوت‌های حاکمان و ظلم آنان، مجبور به فرار شد و در اثنای مسافرت، با مادر محمد عبده در روستای «جنینه» ازدواج نمود و پس از مدتی به موطن خود روستای «محله نصر» بازگشت و برخی از اموال از دست رفته‌اش را باز ستاند. به همین دلیل هنگامی که محمد دیده به جهان گشود، پدرش از لحاظ تمکن مالی در وضع خوبی به سر می‌برد و توانست زمینه تعلیم و تربیت محمد را فراهم سازد، در حالی که برادران محمد، امکان تحصیل برایشان مهیا نشد و به کشاورزی پرداختند.<ref>همان.</ref>
محمد عبده در سال 1266 ق در دهکده‌اى به نام «محله نصر» در شهر «شبراخیت» از توابع استان «بحیره» واقع در شمال مصر، جایى که رود نیل به مدیترانه می‌ریزد، دیده به جهان گشود و در هشتم جمادى الاولى 1323 در شهرک «رمل» واقع در اسکندریه در سن 56 سالگى دار فانى را وداع گفت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فى العصر الحدیث، ص 28.</ref>


=پدر و مادر=
==تحصیلات مقدماتی و بازگشت به وطن==
پدر وى «عبده» نام داشت و به دلیل موقعیت جغرافیایى سواحل نیل، به کار کشاورزى اشتغال داشت. محمد درباره پدرش می‌گوید: «در چشم من پدرم بزرگ‌ترین مرد روستا بود و حتى بزرگترین مرد دنیا، زیرا دنیا در چشم من همان روستا بود. بعضى از حاکمان منطقه وقتى به روستا می‌آمدند، با وجود آن که افراد ثروتمند در روستا اقامت داشتند، در خانه پدرم منزل می‌کردند. به همین سبب عقیده پیدا کردم که بلند مرتبگى به ثروت بستگى ندارد. منزلت مادرم نیز در میان زنان روستا، کمتر از پدرم در میان مردان روستا نبود. مادرم به فقیران ترحم می‌کرد و مهر می‌ورزید و همیشه خدا را شاکر بود».<ref>الامام محمد عبده بین المنهج الدینى و المنهج الاجتماعى، ص 27.</ref><br>
محمد ده ساله بود که خواندن و نوشتن را فرا گرفت. سپس به مکتب رفت و نزد یکی از حافظان قرآن، قرائت قرآن را آغاز کرد و پس از دو سال قرآن را حفظ کرد. پدرش که از حفظ قرآن توسط فرزندش بسیار خرسند بود، در سال 1279 ق برای تکمیل قرائت قرآن و تجوید و فراگیری دیگر علوم دینی، وی را به شهر «طنطا» (واقع در استان غربی مصر) فرستاد تا در «مسجد احمدی» تحصیلات خود را ادامه دهد. آن روزها مسجد احمدی در شهر طنطا مرکز آموزش علوم قرآنی اعم از حفظ، تجوید و تفسیر قرآن بود. برنامه فعالیت‌های فرهنگی این مسجد هر شب بین نماز مغرب و عشا انجام می‌شد و هر هفته بعد از نماز جمعه، کلاس تجوید و حفظ قرآن برگزار می‌گردید و محصلان این کلاس‌ها معلمان همین کلاس‌ها می‌شدند.<ref>عثمان امین، شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 10ـ12.</ref> دایی محمد عبده به نام «شیخ مجاهد» از استادان تجوید مسجد احمدی بود.<ref>عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 7.</ref>


گفته می‌شود که پدرش در دوران جوانى به خاطر قساوت‌هاى حاکمان و ظلم آنان، مجبور به فرار شد و در اثناى مسافرت، با مادر محمد عبده در روستاى «جنینه» ازدواج نمود و پس از مدتى به موطن خود روستاى «محله نصر» بازگشت و برخى از اموال از دست رفته‌اش را باز ستاند. به همین دلیل هنگامى که محمد دیده به جهان گشود، پدرش از لحاظ تمکن مالى در وضع خوبى به سر می‌برد و توانست زمینه تعلیم و تربیت محمد را فراهم سازد، در حالى که برادران محمد، امکان تحصیل برایشان مهیا نشد و به کشاورزى پرداختند.<ref>همان.</ref><br>
محمد پس از آموزش کامل قرآن و تجوید در سن پانزده سالگی در همان مسجد احمدی شروع به تحصیل ادبیات عرب نمود و فراگیری کتاب «شرح کفراوی بر اجرویمه» را آغاز کرد. اما به دلیل آن که کتاب‌های آموزشی که در زمینه ادبیات عرب تدریس می‌شد خصوصاً کتاب یادشده، از پیچیدگی خاصی برخوردار بود و در تألیف این کتاب، رعایت حال طلاب نوجوان نشده بود، محمد از ادامه تحصیل ناامید شد و قصد بازگشت کرد.<ref>عثمان امین، همان، ص 12ـ14.</ref> وی پس از این ماجرا، مدت سه ماه در منزل دایی اش پنهان شد تا این که برادر محمد متوجه انصراف او از تحصیل گشت و تلاش‌های او در بازگرداندن محمد به مسجد احمدی نیز فایده ای نداشت. سرانجام محمد لباس و وسایل همراه خود را برداشته و به وطن بازگشت و برای این که تا مدتی ذهن خانواده را از این مطلب دور نگه دارد، تصمیم به ازدواج گرفت و در سال 1282 ق با یکی از دختران روستای خودش ازدواج نمود.<ref>عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 7و8 و عثمان امین، همان، ص 14ـ18.</ref>


=تحصیلات مقدماتى و بازگشت به وطن=
==ادامه تحصیل و سفر به طنطا==
محمد ده ساله بود که خواندن و نوشتن را فرا گرفت. سپس به مکتب رفت و نزد یکى از حافظان قرآن، قرائت قرآن را آغاز کرد و پس از دو سال قرآن را حفظ کرد. پدرش که از حفظ قرآن توسط فرزندش بسیار خرسند بود، در سال 1279 ق براى تکمیل قرائت قرآن و تجوید و فراگیرى دیگر علوم دینى، وى را به شهر «طنطا» (واقع در استان غربى مصر) فرستاد تا در «مسجد احمدى» تحصیلات خود را ادامه دهد. آن روزها مسجد احمدى در شهر طنطا مرکز آموزش علوم قرآنى اعم از حفظ، تجوید و تفسیر قرآن بود. برنامه فعالیت هاى فرهنگى این مسجد هر شب بین نماز مغرب و عشا انجام می‌شد و هر هفته بعد از نماز جمعه، کلاس تجوید و حفظ قرآن برگزار می‌گردید و محصلان این کلاس‌ها معلمان همین کلاس‌ها می‌شدند.<ref>عثمان امین، شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 10ـ12.</ref> دایى محمد عبده به نام «شیخ مجاهد» از استادان تجوید مسجد احمدى بود.<ref>عبدالحلیم جندى، الامام محمد عبده، ص 7.</ref><br>
پدر محمد که همه تلاش خود را برای آینده او به کار گرفته بود، از این که وی درس را رها کرده و می‌خواست به کشاورزی بپردازد، ناراحت بود و به هر ترتیب تلاش می‌کرد او را به محیط علم بازگرداند. پس از آن که چهل روز از ازدواج محمد سپری شد، پدرش سراغ محمد آمد و او را برای رفتن به طنطا و آموختن علم وادار کرد. وی که چاره ای جز اطاعت از پدر نمی‌دید بار سفر را بست و همراه یکی از افراد مورد اعتماد پدرش عازم طنطا گشت. گرمای شدید هوا و وزش طوفان تند و سوزان، توان محمد را از ادامه سفر گرفت. از این رو به اتفاق همراهش به دهکده «کنیسه اورین» که دایی‌های محمد در آنجا سکونت داشتند، رفتند و عصر آن روز محمد به همراهش اطمینان داد که حتماً به طنطا خواهد رفت و او می‌تواند از این پس، از وی جدا شود.


محمد پس از آموزش کامل قرآن و تجوید در سن پانزده سالگى در همان مسجد احمدى شروع به تحصیل ادبیات عرب نمود و فراگیرى کتاب «شرح کفراوى بر اجرویمه» را آغاز کرد. اما به دلیل آن که کتاب هاى آموزشى که در زمینه ادبیات عرب تدریس می‌شد خصوصاً کتاب یادشده، از پیچیدگى خاصى برخوردار بود و در تألیف این کتاب، رعایت حال طلاب نوجوان نشده بود، محمد از ادامه تحصیل ناامید شد و قصد بازگشت کرد.<ref>عثمان امین، همان، ص 12ـ14.</ref> وى پس از این ماجرا، مدت سه ماه در منزل دایى اش پنهان شد تا این که برادر محمد متوجه انصراف او از تحصیل گشت و تلاش هاى او در بازگرداندن محمد به مسجد احمدى نیز فایده اى نداشت. سرانجام محمد لباس و وسایل همراه خود را برداشته و به وطن بازگشت و براى این که تا مدتى ذهن خانواده را از این مطلب دور نگه دارد، تصمیم به ازدواج گرفت و در سال 1282 ق با یکى از دختران روستاى خودش ازدواج نمود.<ref>عبدالحلیم جندى، الامام محمد عبده، ص 7و8 و عثمان امین، همان، ص 14ـ18.</ref>
محمد در دهکده «کنیسه اورین» با پیرمردی وارسته معروف به «شیخ درویش» آشنا شد و با وی مأنوس گشت. درویش روزی کتاب یکی از اساتیدش را برداشت و به سراغ محمد رفت و به او گفت: چشمانم کم سو است، اگر می‌توانی قسمتی از این کتاب را برایم بخوان! محمد که از کتاب و کتابخوانی متنفر شده بود به شدت این پیشنهاد را رد کرد و حتی کتاب درویش را به دور انداخت. پیر مرد صبور باز هم تقاضای خود را تکرار کرد تا این که محمد راضی شد قسمتی از آن را بخواند. وقتی چند سطر از آن کتاب را خواند، شیخ درویش شروع به تفسیر معانی کتاب نمود. این شیوه تا سه روز ادامه داشت تا این که روز سوم، محمد حدود سه ساعت کتاب شیخ را خواند و او توضیح داد و هرگز احساس خستگی نکرد، بلکه وقتی پیرمرد برای کار کشاورزی می‌خواست از خانه خارج شود، کتاب او را به امانت گرفت و شروع به مطالعه آن کرد و هر جا که متوجه نمی‌شد، علامت گذاشت تا از شیخ سؤال کند. به این ترتیب علاقه به خواندن کتاب دوباره در محمد زنده گشت و به گفته خودش در روز پنجم انقلابی در او پدید آمد و هیچ چیز به اندازه مطالعه و فهم مطالب برای او محبوب تر نبود.<ref>عثمان امین، همان، ص 21ـ23.</ref>


=ادامه تحصیل و سفر به طنطا=
در حقیقت می‌توان شیخ درویش را نجات دهنده محمد از سرخوردگی و فرار از تحصیل دانست، زیرا پس از آشنایی با وی محمد دوباره تصمیم گرفت به مسجد احمدی بازگردد و تحصیلاتش را ادامه دهد.<ref>همان، ص 27.</ref>
پدر محمد که همه تلاش خود را براى آینده او به کار گرفته بود، از این که وى درس را رها کرده و می‌خواست به کشاورزى بپردازد، ناراحت بود و به هر ترتیب تلاش می‌کرد او را به محیط علم بازگرداند. پس از آن که چهل روز از ازدواج محمد سپرى شد، پدرش سراغ محمد آمد و او را براى رفتن به طنطا و آموختن علم وادار کرد. وى که چاره اى جز اطاعت از پدر نمی‌دید بار سفر را بست و همراه یکى از افراد مورد اعتماد پدرش عازم طنطا گشت. گرماى شدید هوا و وزش طوفان تند و سوزان، توان محمد را از ادامه سفر گرفت. از این رو به اتفاق همراهش به دهکده «کنیسه اورین» که دایى هاى محمد در آنجا سکونت داشتند، رفتند و عصر آن روز محمد به همراهش اطمینان داد که حتماً به طنطا خواهد رفت و او می‌تواند از این پس، از وى جدا شود.<br>


محمد در دهکده «کنیسه اورین» با پیرمردى وارسته معروف به «شیخ درویش» آشنا شد و با وى مأنوس گشت. درویش روزى کتاب یکى از اساتیدش را برداشت و به سراغ محمد رفت و به او گفت: چشمانم کم سو است، اگر می‌توانى قسمتى از این کتاب را برایم بخوان! محمد که از کتاب و کتابخوانى متنفر شده بود به شدت این پیشنهاد را رد کرد و حتى کتاب درویش را به دور انداخت. پیر مرد صبور باز هم تقاضاى خود را تکرار کرد تا این که محمد راضى شد قسمتى از آن را بخواند. وقتى چند سطر از آن کتاب را خواند، شیخ درویش شروع به تفسیر معانى کتاب نمود. این شیوه تا سه روز ادامه داشت تا این که روز سوم، محمد حدود سه ساعت کتاب شیخ را خواند و او توضیح داد و هرگز احساس خستگى نکرد، بلکه وقتى پیرمرد براى کار کشاورزى می‌خواست از خانه خارج شود، کتاب او را به امانت گرفت و شروع به مطالعه آن کرد و هر جا که متوجه نمی‌شد، علامت گذاشت تا از شیخ سؤال کند. به این ترتیب علاقه به خواندن کتاب دوباره در محمد زنده گشت و به گفته خودش در روز پنجم انقلابى در او پدید آمد و هیچ چیز به اندازه مطالعه و فهم مطالب براى او محبوب تر نبود.<ref>عثمان امین، همان، ص 21ـ23.</ref><br>
محمد شانزده ساله بود که در جمادی الثانی سال 1282 به طنطا بازگشت و در مسجد احمدی با روحیه‌ای تازه و هدفمند به تحصیل پرداخت. البته این بار کتاب آسان تری به نام شرح شیخ خالد بر اجرومزه را تدریس می‌کردند. محمد پس از چهارماه تحصیل در آن‌جا، تصمیم گرفت به دانشگاه معروف «الازهر» برود، بنابراین در نیمه شوال 1282 به قاهره مسافرت نمود.<ref>عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 11.</ref>


در حقیقت می‌توان شیخ درویش را نجات دهنده محمد از سرخوردگى و فرار از تحصیل دانست، زیرا پس از آشنایى با وى محمد دوباره تصمیم گرفت به مسجد احمدى بازگردد و تحصیلاتش را ادامه دهد.<ref>همان، ص 27.</ref><br>
==محمد عبده در دانشگاه الازهر==
تاریخ و قدمت این دانشگاه به سال‌های 350ـ360 ق بر می‌گردد که در پی فتح مصر توسط چهارمین خلیفه فاطمی (المعی لدین الله / حکومت از 341ـ365ق) و تأسیس شهر قاهره، به دستور او نخستین مسجد این شهر ساخته شد و چون خلفای فاطمی شیعه بودند آن مسجد را به افتخار نام مبارک حضرت زهرا(علزها السلام)«الازهر» نامزدند. این مسجد تا پایان دوره فاطمیان، مرکز علوم مذهبی شیعیان اسماعیلی بود. از صد سال گذشته تا امروز دانشگاه الازهر، یکی از مراکز مهم آموزشی به شمار می‌آید و در سال 1329 ق برترین نهاد آموزشی مصر اعلام شد و مدارس طنطا، دسوق، دمیاط و اسکندریه به تابعیت این دانشگاه درآمدند.<ref>علی جواهر کلام، تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، ص 197؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص63.</ref> محمد در دانشگاه الازهر علوم تفسیر، فقه، اصول، ادبیات و تاریخ اسلام را فرا گرفت، و چون علوم عقلی در این دانشگاه تدریس نمی‌شد، برای فراگیری منطق و فلسفه به محضر «شیخ حسن الطویل» راه یافت و بخشی از فلسفه ابن سینا و منطق ارسطو را نزد او آموخت.<ref>الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 37.</ref> سپس در سال 1287 ق با آمدن «سیدجمال الدین اسدآبادی» به قاهره، محمد نزد وی آمد و در مجلس درس او حاضر شد.
سیدجمال در قاهره و خارج از دانشگاه الازهر، به تدریس علوم عقلی مشغول شد و محمد عبده نخستین شاگردی بود که به وی پیوست. در واقع تأثیرگذارترین فرد بر محمد عبده، این استاد والامقام بود که سال‌های زیادی را با هم بودند و شیخ محمد عبده نزدیک‌ترین شاگرد سیدجمال بود. محمد به این استاد خود عشق می‌ورزید و خود را در مقابل او بسیار کوچک می‌شمرد. وی در آغاز نامه ای که از بیروت برای سیدجمال در پاریس ارسال کرد با تعبیر «مولای اعظم» از او یاد نمود. محمد ضمن این که خود در کلاس‌های سید شرکت می‌کرد، دیگران را نیز تشویق می‌کرد تا در کلاس‌های ریاضیات، فلسفه و کلام سید شرکت کنند.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 40.</ref> استادان الازهر و بیشتر طلاب ازهری، شروع به تهمت زدن به شاگردان سید و شخص محمد عبده کردند و این چنین تصور می‌کردند که این علوم باعث سستی عقاید می‌شود. <ref>تاریخ مصر و خاندان محمدعلی بزرگ، ص 187.</ref>


محمد شانزده ساله بود که در جمادى الثانى سال 1282 به طنطا بازگشت و در مسجد احمدى با روحیه‌اى تازه و هدفمند به تحصیل پرداخت. البته این بار کتاب آسان ترى به نام شرح شیخ خالد بر اجرومزه را تدریس می‌کردند. محمد پس از چهارماه تحصیل در آن‌جا، تصمیم گرفت به دانشگاه معروف «الازهر» برود، بنابراین در نیمه شوال 1282 به قاهره مسافرت نمود.<ref>عبدالحلیم جندى، الامام محمد عبده، ص 11.</ref><br>
به هر حال محمد عبده بیشترین دانش خود را از وقتی که وارد این دانشگاه شد فرا گرفت تا این که به حد کمال رسید. سپس خود به تربیت شاگرد مشغول شد. از مهم‌ترین شاگردان او «[[رشید رضا|محمد رشید رضا]]» است که در درس‌های تفسیر محمد عبده شرکت می‌کرد و آموخته‌هایش را در ضمن کتابی به نام تفسیر المنار به رشته تحریر در آورد. از شاگردان دیگر عبده می‌توان به کسانی چون «[[سعد زغلول]]» (متوفای 1346ق)، «[[طه حسین]]»(متوفای 1393ق)، «[[شیخ عبدالقادر مغربی]]»، «[[شیخ مصطفی عبدالرزاق]]» و «[[مصطفی مراغی|شیخ محمد مصطفی مراغی]]» اشاره کرد. با این که برخی از شاگردان او مانند محمدرشید رضا، روش ناهمسازگری با تشیع داشته‌اند.<br>
=محمد عبده در دانشگاه الازهر=
<ref>نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 45.</ref>، بعضی دیگر از شاگردان او نظیر محمدمصطفی مراغی از بارزترین مردان مکتب فکری محمد عبده به شمار آمده و تأثیر زیادی از استاد گرفتند.<ref>الامام محمد عبده و منهجه في التفسیر، صص 332ـ337.</ref>
تاریخ و قدمت این دانشگاه به سال‌هاى 350ـ360 ق بر می‌گردد که در پى فتح مصر توسط چهارمین خلیفه فاطمى (المعی لدین الله / حکومت از 341ـ365ق) و تأسیس شهر قاهره، به دستور او نخستین مسجد این شهر ساخته شد و چون خلفاى فاطمى شیعه بودند آن مسجد را به افتخار نام مبارک حضرت زهرا(علزها السلام)«الازهر» نامزدند. این مسجد تا پایان دوره فاطمیان، مرکز علوم مذهبى شیعیان اسماعیلى بود. از صد سال گذشته تا امروز دانشگاه الازهر، یکى از مراکز مهم آموزشى به شمار می‌آید و در سال 1329 ق برترین نهاد آموزشى مصر اعلام شد و مدارس طنطا، دسوق، دمیاط و اسکندریه به تابعیت این دانشگاه درآمدند.<ref>على جواهر کلام، تاریخ مصر و خاندان محمد على بزرگ، ص 197؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص63.</ref> محمد در دانشگاه الازهر علوم تفسیر، فقه، اصول، ادبیات و تاریخ اسلام را فرا گرفت، و چون علوم عقلى در این دانشگاه تدریس نمی‌شد، براى فراگیرى منطق و فلسفه به محضر «شیخ حسن الطویل» راه یافت و بخشى از فلسفه ابن سینا و منطق ارسطو را نزد او آموخت.<ref>الامام محمد عبده بین المنهج الدینى و المنهج الاجتماعى، ص 37.</ref> سپس در سال 1287 ق با آمدن «سیدجمال الدزن اسدآبادى» به قاهره، محمد نزد وى آمد و در مجلس درس او حاضر شد.
سیدجمال در قاهره و خارج از دانشگاه الازهر، به تدریس علوم عقلى مشغول شد و محمد عبده نخستین شاگردى بود که به وى پیوست. در واقع تأثیرگذارترین فرد بر محمد عبده، این استاد والامقام بود که سال هاى زیادى را با هم بودند و شیخ محمد عبده نزدیک ترین شاگرد سیدجمال بود. محمد به این استاد خود عشق می ورزید و خود را در مقابل او بسیار کوچک می‌شمرد. وى در آغاز نامه اى که از بیروت براى سیدجمال در پاریس ارسال کرد با تعبیر «مولاى اعظم» از او یاد نمود. محمد ضمن این که خود در کلاس‌هاى سید شرکت می‌کرد، دیگران را نیز تشویق می‌کرد تا در کلاس هاى ریاضیات، فلسفه و کلام سید شرکت کنند.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 40.</ref> استادان الازهر و بیشتر طلاب ازهرى، شروع به تهمت زدن به شاگردان سید و شخص محمد عبده کردند و این چنین تصور می‌کردند که این علوم باعث سستى عقاید می‌شود. <ref>تاریخ مصر و خاندان محمدعلى بزرگ، ص 187.</ref><br>


به هر حال محمد عبده بیشترین دانش خود را از وقتى که وارد این دانشگاه شد فرا گرفت تا این که به حد کمال رسید. سپس خود به تربیت شاگرد مشغول شد. از مهم‌ترین شاگردان او «[[رشید رضا|محمد رشید رضا]]» است که در درس‌هاى تفسیر محمد عبده شرکت می‌کرد و آموخته‌هایش را در ضمن کتابى به نام تفسیر المنار به رشته تحریر در آورد. از شاگردان دیگر عبده می‌توان به کسانى چون «[[سعد زغلول]]» (متوفاى 1346ق)، «[[طه حسین]]»(متوفاى 1393ق)، «[[شیخ عبدالقادر مغربى]]»، «[[شیخ مصطفى عبدالرزاق]]» و «[[شیخ محمد مصطفى مراغى]]» اشاره کرد. با این که برخى از شاگردان او مانند محمدرشید رضا، روش ناهمسازگرى با تشیع داشته‌اند.<br>
==مبارزه‌های اصلاح‌طلبانه==
<ref>نهضت‌هاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 45.</ref>، بعضى دیگر از شاگردان او نظیر محمدمصطفى مراغى از بارزترین مردان مکتب فکرى محمد عبده به شمار آمده و تأثیر زیادى از استاد گرفتند.<ref>الامام محمد عبده و منهجه في التفسیر، صص 332ـ337.</ref><br>
قبل از این که مبارزه‌های شیخ محمد عبده را که غالباً به همراه سیدجمال بوده، بیان کنیم بهتر است مروری بر وضعیت سیاسی و فرهنگی جامعه آن روز بیفکنیم. در فرهنگ مصریان آن روز، به پادشاه و سلطان آن کشور «خدیو» می‌گفتند. در زمان شیخ محمد عبده چندین خدیو حکومت کردند. نخستین آنها که بخشی از مبارزه‌های شیخ محمد عبده در عصر وی صورت گرفت، «اسماعیل پاشا» بود. وی فرزند ابراهیم پاشا و نوه محمدعلی پاشای بزرگ بود. اسماعیل پاشا مدت زیادی در پاریس به سر برد و به تحصیل مشغول بود. در طول حکومتش تلاش داشت تمدن و آداب مصری را به فرهنگ غربی سوق دهد. وی شانزده سال حکومت کرد و سلطنت را در خانواده خود موروثی نمود. وی گر‌چه تمایلات غربی داشت سرانجام در اثر فشارهای مردم و برخی عوامل دیگر، در مقابل غربی‌ها ایستادگی کرد و تن به خواسته‌های اقتصادی انگلیس نداد. در همین راستا نخستین مجلس مشورتی مصر که شامل 75 نفر بود به دستور خدیو اسماعیل و در پی فشارهایی که سیدجمال وارد کرده بود، تحقق پذیرفت.<ref>تاریخ مصر و خاندان بزرگ محمدعلی بزرگ، ص 96.</ref>


=مبارزه‌هاى اصلاح طلبانه=
پس از اسماعیل پاشا، فرزندش توفیق پاشا بر مسند حکومت نشست که به مراتب بدتر از پدر خود عمل کرد. وی ابتدا با سید جمال از در دوستی وارد شد اما پس از اندکی در مقابل وی موضع گرفت. سید جمال عقیده داشت باید مصلحین اجتماعی گرد هم آمده و در قالب یک سازمان و تشکیلات به فعالیت بپردازند تا بتوانند با نیروی استعمار که آن روز به شدت در مصر نفوذ کرده بود، مبارزه کنند. سیدجمال برای دستیابی به این هدف به تأسیس یک تشکل سیاسی به نام «حزب وطنی» اقدام نمود و از دانشجویان زبده و خوش فکر خود عده‌ای را که بیش از سیصد تن می‌شدند، جمع کرد. محمد عبده به عنوان شاخص‌ترین فرد بعد از سیدجمال، در این حزب فعالیت می‌کرد.<ref>عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 24؛ عثمان امین، همان، ص 47.</ref>
قبل از این که مبارزه‌هاى شیخ محمد عبده را که غالباً به همراه سیدجمال بوده، بیان کنیم بهتر است مرورى بر وضعیت سیاسى و فرهنگى جامعه آن روز بیفکنیم. در فرهنگ مصریان آن روز، به پادشاه و سلطان آن کشور «خدیو» می‌گفتند. در زمان شیخ محمد عبده چندین خدیو حکومت کردند. نخستین آنها که بخشى از مبارزه هاى شیخ محمد عبده در عصر وى صورت گرفت، «اسماعیل پاشا» بود. وى فرزند ابراهیم پاشا و نوه محمدعلى پاشاى بزرگ بود. اسماعیل پاشا مدت زیادى در پاریس به سر برد و به تحصیل مشغول بود. در طول حکومتش تلاش داشت تمدن و آداب مصرى را به فرهنگ غربى سوق دهد. وى شانزده سال حکومت کرد و سلطنت را در خانواده خود موروثى نمود. وى گر چه تمایلات غربى داشت سرانجام در اثر فشارهاى مردم و برخى عوامل دیگر، در مقابل غربى ها ایستادگى کرد و تن به خواسته‌هاى اقتصادى انگلیس نداد. در همین راستا نخستین مجلس مشورتى مصر که شامل 75 نفر بود به دستور خدیو اسماعیل و در پى فشارهایى که سیدجمال وارد کرده بود، تحقق پذیرفت.<ref>تاریخ مصر و خاندان بزرگ محمدعلى بزرگ، ص 96.</ref><br>


پس از اسماعیل پاشا، فرزندش توفیق پاشا بر مسند حکومت نشست که به مراتب بدتر از پدر خود عمل کرد. وى ابتدا با سید جمال از در دوستى وارد شد اما پس از اندکى در مقابل وى موضع گرفت. سید جمال عقیده داشت باید مصلحین اجتماعى گرد هم آمده و در قالب یک سازمان و تشکیلات به فعالیت بپردازند تا بتوانند با نیروى استعمار که آن روز به شدت در مصر نفوذ کرده بود، مبارزه کنند. سیدجمال براى دستیابى به این هدف به تأسیس یک تشکل سیاسى به نام «حزب وطنى» اقدام نمود و از دانشجویان زبده و خوش فکر خود عده اى را که بیش از سیصد تن می‌شدند، جمع کرد. محمد عبده به عنوان شاخص‌ترین فرد بعد از سیدجمال، در این حزب فعالیت می‌کرد.<ref>عبدالحلیم جندى، الامام محمد عبده، ص 24؛ عثمان امین، همان، ص 47.</ref><br>
==اهداف «حزب وطنی» مصر==
هدف عمده این حزب این بود که از نفوذ بیگانه جلوگیری کند و مصر را از دست عناصر ناشایست که در ارکان نظام نفوذ کرده بودند، نجات دهد و کشور را از سلطه یک نفردر‌آورده و مقید به قانون کند.<ref>به ترتیب پاورقی قبل: همان، ص 24؛ همان، ص 47.</ref> شیخ محمد عبده به عنوان شخصیت دوم این حزب فعالیت‌های قلمی و بیانی زیادی انجام داد.


=اهداف «حزب وطنى» مصر=
وی در جلسه‌هایی که برای برنامه‌های مفید این حزب در جامعه تشکیل می‌شد هفده ماده مهم را تصویب کرد که باعث انقلابی در مصر شد. پس از فعالیت یک ماهه این حزب، «لرد کرومر» مستشار مالی انگلیس در مصر، متوجه شد به یک باره 45% از نفوذ دولت انگلیس در مصر کاسته شده و تجارت انگلستان 35% تنزل یافته است. در آماری که تقدیم کرومر شد، فعالیت‌های 35ساله مبلغین مسیحی در مصر نسبت به عملیات یکماهه حزب وطنی مصر، یک به شانزده گزارش شده است. کرومر که از این نتایج وحشت کرده بود در یکی از گزارش‌های خود می‌نویسد: «بدین وسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر می‌کنم که اگر یکسال دیگر حزب وطنی تحت رهبری سیدجمال‌الدین اسدآبادی ادامه پیدا کند نه تنها سیاست و تجارت دولت انگلیس در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهای اروپایی یک باره در سراسر جهان به خطر افتد».<ref>سید عبدالکریم هاشمی نژاد، مناظره دکتر وپیر، ص 404ـ410.</ref>
هدف عمده این حزب این بود که از نفوذ بیگانه جلوگیرى کند و مصر را از دست عناصر ناشایست که در ارکان نظام نفوذ کرده بودند، نجات دهد و کشور را از سلطه یک نفر در آورده و مقید به قانون کند.<ref>به ترتیب پاورقى قبل: همان، ص 24؛ همان، ص 47.</ref> شیخ محمد عبده به عنوان شخصیت دوم این حزب فعالیت‌هاى قلمى و بیانى زیادى انجام داد.<br>


وى در جلسه‌هایى که براى برنامه‌هاى مفید این حزب در جامعه تشکیل می‌شد هفده ماده مهم را تصویب کرد که باعث انقلابى در مصر شد. پس از فعالیت یک ماهه این حزب، «لرد کرومر» مستشار مالى انگلیس در مصر، متوجه شد به یک باره 45% از نفوذ دولت انگلیس در مصر کاسته شده و تجارت انگلستان 35% تنزل یافته است. در آمارى که تقدیم کرومر شد، فعالیت هاى 35ساله مبلغین مسیحى در مصر نسبت به عملیات یکماهه حزب وطنى مصر، یک به شانزده گزارش شده است. کرومر که از این نتایج وحشت کرده بود در یکى از گزارش هاى خود می‌نویسد: «بدین وسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر می‌کنم که اگر یکسال دیگر حزب وطنى تحت رهبرى سیدجمال الدین اسدآبادى ادامه پیدا کند نه تنها سیاست و تجارت دولت انگلیس در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهاى اروپایى یک باره در سراسر جهان به خطر افتد».<ref>سید عبدالکریم هاشمى نژاد، مناظره دکتر وپیر، ص 404ـ410.</ref><br>
این اعتراف‌ها نشان می‌دهد که شیخ محمد عبده به درستی تشخیص داده بود که باید به اسلام راستین بازگشت. خدیو مصر (توفیق پاشا) که از ادامه فعالیت این حزب نگران شده بود از سید جمال دعوت کرد تا اگر بتواند او را از ادامه کار بازدارد. اما در سخنانی که بین سید و خدیو مصر انجام شد، سید اعتنایی به سخنان خدیو نکرد و سرانجام در اثر فشار سفیر بریتانیا، سید جمال محکوم به اخراج از مصر گردید.<ref>عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 36.</ref> در پی آن شیخ محمد عبده از مقام استادی در مدرسه دارالعلوم و مدرسه الالسن، برکنار شد و در اواسط رمضان سال 1296 محکوم شد به دهکده خود بازگردد.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 51ـ52.</ref> هنگامی که سید جمال از مصر بیرون می‌رفت این جمله را بر زبان آورد: «إنی ترکت الشیخ محمد عبده و کفاه لمصر عالماً» «من شیخ محمد عبده را در [[مصر]] گذاشتم و برای کشور مصر دانشمندی چون او کافی است».<ref>محمد رشیدرضا، تاریخ الاستاذ الامام، ج 3، ص 2.</ref>


این اعتراف‌ها نشان می‌دهد که شیخ محمد عبده به درستى تشخیص داده بود که باید به اسلام راستین بازگشت. خدیو مصر (توفیق پاشا) که از ادامه فعالیت این حزب نگران شده بود از سید جمال دعوت کرد تا اگر بتواند او را از ادامه کار بازدارد. اما در سخنانى که بین سید و خدیو مصر انجام شد، سید اعتنایى به سخنان خدیو نکرد و سرانجام در اثر فشار سفیر بریتانیا، سید جمال محکوم به اخراج از مصر گردید.<ref>عبدالحلیم جندى، الامام محمد عبده، ص 36.</ref> در پى آن شیخ محمد عبده از مقام استادى در مدرسه دارالعلوم و مدرسه الالسن، برکنار شد و در اواسط رمضان سال 1296 محکوم شد به دهکده خود بازگردد.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 51ـ52.</ref> هنگامى که [[سید جمال الدین اسد آبادی|سید جمال]] از مصر بیرون می‌رفت این جمله را بر زبان آورد: «إنى ترکت الشیخ محمد عبده و کفاه لمصر عالماً» «من شیخ محمد عبده را در [[مصر]] گذاشتم و براى کشور مصر دانشمندى چون او کافى است».<ref>محمد رشیدرضا، تاریخ الاستاذ الامام، ج ص 2.</ref><br>
==مبارزه از طریق مطبوعات==
شیخ محمد عبده اگرچه به دهکده خود تبعید شده بود، به روستای خود نرفت بلکه در اطراف قاهره مخفی شد تا در فرصتی مناسب به فعالیت‌های علمی خود بپردازد.<ref>تاریخ الاستاذ الامام، ج 3، ص 126.</ref> علاقه وافر ریاض پاشا (نخست وززر مصر) به ادبیات و حرکات ادبی در کشور به طوری که با حمایت وی دائرة المعارف بستانی نوشته شد، محمد را بر آن داشت تا با وی تماس بگیرد و با وساطت او از جانب خدیو عفو شود. موافقت خدیو مصر از تقاضای ریاض پاشا، بار دیگر عرصه را برای محمد در فعالیت‌های دینی و ادبی هموار کرد و در سال 1297 ق مسئولیت اداره روزنامه «[[الوقایع المصریة]]» را پذیرفت. محمد دوستان خود از قبیل سعد زغلول و ابراهیم هلباوی و دیگران را به دور خود جمع کرد و به نگارش روزنامه مشغول شد. دوران سردبیری این روزنامه هیجده ماه به طول انجامید و وی در همین مدت کوتاه، مقالات متعدد دینی، ادبی، اجتماعی ارزشمند عرضه نمود.<ref>الاعمال الکاملة لامام الشیخ محمد عبده، ج ص 33ـ37.</ref>


=مبارزه از طریق مطبوعات=
او در کنار این مقالات از نحوه اداره حکومت نیز انتقاد می‌کرد و پیشنهادهای خود مبنی بر ساماندهی اوضاع کشور را از طریق تقویت مجلس آن کشور ارائه می‌داد. وی از عملکرد هر کس یا هر مؤسسه و وزارتخانه‌ای که در مسیر الهی قدم برنمی‌داشت، انتقاد می‌نمود. مقالات متعدد شیخ محمد عبده در زمینه ضرورت وجود مجلس اعلای تصمیم‌گیر، باعث شد مجلس اعلای مصر تأسیس شود و خود وی نیز به عضویت در آن نازل آید.<ref>عثمان امین، همان، ص 54ـ55.</ref>
شیخ محمد عبده اگرچه به دهکده خود تبعید شده بود، به روستاى خود نرفت بلکه در اطراف قاهره مخفى شد تا در فرصتى مناسب به فعالیت‌هاى علمى خود بپردازد.<ref>تاریخ الاستاذ الامام، ج 3، ص 126.</ref> علاقه وافر ریاض پاشا (نخست وززر مصر) به ادبیات و حرکات ادبى در کشور به طورى که با حمایت وى دائرة المعارف بستانى نوشته شد، محمد را بر آن داشت تا با وى تماس بگیرد و با وساطت او از جانب خدیو عفو شود. موافقت خدیو مصر از تقاضاى ریاض پاشا، بار دیگر عرصه را براى محمد در فعالیت‌هاى دینى و ادبى هموار کرد و در سال 1297 ق مسئولیت اداره روزنامه «[[الوقایع المصریة]]» را پذیرفت. محمد دوستان خود از قبیل سعد زغلول و ابراهیم هلباوى و دیگران را به دور خود جمع کرد و به نگارش روزنامه مشغول شد. دوران سردبیرى این روزنامه هیجده ماه به طول انجامید و وى در همین مدت کوتاه، مقالات متعدد دینى، ادبى، اجتماعى ارزشمند عرضه نمود.<ref>الاعمال الکاملة لامام الشیخ محمد عبده، ج 2، ص 33ـ37.</ref><br>


او در کنار این مقالات از نحوه اداره حکومت نیز انتقاد می‌کرد و پیشنهادهاى خود مبنى بر ساماندهى اوضاع کشور را از طریق تقویت مجلس آن کشور ارائه می‌داد. وى از عملکرد هر کس یا هر مؤسسه و وزارتخانه‌اى که در مسیر الهى قدم برنمی‌داشت، انتقاد می‌نمود. مقالات متعدد شیخ محمد عبده در زمینه ضرورت وجود مجلس اعلاى تصمیم‌گیر، باعث شد مجلس اعلاى مصر تأسیس شود و خود وى نیز به عضویت در آن نازل آید.<ref>عثمان امین، همان، ص 54ـ55.</ref><br>
پس از تأسیس مجلس ملی و کشمکش‌هایی که در این زمینه به وجود آمد، در اثر مخالفت انگلستان و فرانسه و هم چنین مخالفت برخی از رهبران مصر با تشکیل چنین مجلسی، زمینه برای انقلاب «عرابی پاشا» یکی از افسران بلند‌‌پایه ارتش مصر و کسی که موافق مجلس ملی بود، فراهم گشت و محمد عبده نیز در این قیام نقش به سزایی داشته است، هر چند او به هیچ وجه با اصل قیام موافق نبود و بارها مخالفت خود را با تحرکات تشنج زا ابراز کرده بود. محمد عقیده داشت برای اصلاحات نیازی به این گونه برخوردها نیست بلکه با تربیت جامعه و بالا بردن روحیه اجتماعی در مردم می‌توان به نتایج دلخواه رسید. وی در سخن رانی‌های خود می‌گفت: «انقلاب نظامی عرابی پاشا صحیح نیست. او با روش خود مصر را در دامان بیگانه انداخته و قدرت و نفوذ اجانب را در این کشور توسعه داده است.»<ref>عبقری، الاصلاح و التعلیم، ص 117.</ref> اما با وجود تمام این مخالفت‌ها وقتی مصر را در خطر دید دست در دست عرابی پاشا گذاشت و از او حمایت کرد.<ref>عثمان امین، همان، ص 59.</ref> چون با شرایط به وجود آمده و برای ممانعت از نفوذ فیزیکی انگلستان در مصر چاره‌ای جز این نداشت. پس از این که عرابی پاشا شکست خورد و تبعید شد، شیخ محمد عبده نیز برای همکاری با او، سه ماه به زندان رفت و سپس از مصر اخراج و تبعید گشت. وی در زندان، وقایع و ماهیت قیام عرابی پاشا را به رشته تحریر درآورد و نظرات خود را دراین‌باره نوشت. وی در این نوشته تصریح کرد که باید مقاومت در برابر انگلیس در قیام عرابی پاشا ادامه می‌یافت اما افسوس که عده‌ای مانند سلطان پاشا خیانت کردند.<ref>الاعمال الکامله للامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 501ـ503.</ref>


پس از تأسیس مجلس ملى و کشمکش‌هایى که در این زمینه به وجود آمد، در اثر مخالفت انگلستان و فرانسه و هم چنین مخالفت برخى از رهبران مصر با تشکیل چنین مجلسى، زمینه براى انقلاب «عرابى پاشا» یکى از افسران بلند پایه ارتش مصر و کسى که موافق مجلس ملى بود، فراهم گشت و محمد عبده نیز در این قیام نقش به سزایى داشته است، هر چند او به هیچ وجه با اصل قیام موافق نبود و بارها مخالفت خود را با تحرکات تشنج زا ابراز کرده بود. محمد عقیده داشت براى اصلاحات نیازى به این گونه برخوردها نیست بلکه با تربیت جامعه و بالا بردن روحیه اجتماعى در مردم می‌توان به نتایج دلخواه رسید. وى در سخن رانى هاى خود می‌گفت: «انقلاب نظامى عرابى پاشا صحیح نیست. او با روش خود مصر را در دامان بیگانه انداخته و قدرت و نفوذ اجانب را در این کشور توسعه داده است.»<ref>عبقرى، الاصلاح و التعلیم، ص 117.</ref> اما با وجود تمام این مخالفت‌ها وقتى مصر را در خطر دید دست در دست عرابى پاشا گذاشت و از او حمایت کرد.<ref>عثمان امین، همان، ص 59.</ref> چون با شرایط به وجود آمده و براى ممانعت از نفوذ فیزیکى انگلستان در مصر چاره‌اى جز این نداشت. پس از این که عرابى پاشا شکست خورد و تبعید شد، شیخ محمد عبده نیز براى همکارى با او، سه ماه به زندان رفت و سپس از مصر اخراج و تبعید گشت. وى در زندان، وقایع و ماهیت قیام عرابى پاشا را به رشته تحریر درآورد و نظرات خود را دراین‌باره نوشت. وى در این نوشته تصریح کرد که باید مقاومت در برابر انگلیس در قیام عرابى پاشا ادامه می‌یافت اما افسوس که عده‌اى مانند سلطان پاشا خیانت کردند.<ref>الاعمال الکامله للامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 501ـ503.</ref><br>
==تأسیس مجله «عروة الوثقی» در پاریس==
محمد عبده که در هنگام تبعید 33ساله بود، به بیروت مسافرت کرده و در آن جا رحل اقامت افکند. سیدجمال که در پاریس بود، طی نامه‌ای از وی دعوت کرد تا به او بپیوندد و در کنار هم و با کمک یک دیگر فعالیت‌های سیاسی خود را دوباره آغاز کنند. وقتی شیخ محمد عبده به پاریس رفت در کنار سیدجمال دست به انتشار مجله ای به نام «العروةالوثقی» زدند که وحشتی در دل استعمار انداخت و باعث آگاهی امت اسلامی شد. مقالات این مجله ضمن این که لبه تیز خود را متوجه استعمار کهنه انگلیس کرده بود، در مورد وحدت مسلمانان و ادیان آسمانی به چاپ می‌رسید. مقالاتی با عناوین: «مسیحیت، اسلام و پیروان آن دو»، «وحدت اسلامی» و «دعوت مردم ایران برای اتحاد با افغان‌ها» از این دسته‌اند.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 62.</ref> به تدریج با استقبال پرشوری که از سوی خوانندگان مجله دیده شد، شعبه‌هایی از آن در کشورهای دیگر مانند هند، مصر و تونس تأسیس شد و به صورت مخفیانه در این کشورها پخش می‌شد. محمد عبده در ایجاد شعبه‌های یاد شده مسافرت‌هایی به این کشورها داشت و هماهنگی‌های لازم را به عمل می‌آورد.


=تأسیس مجله «عروة الوثقى» در پاریس=
سیاستمداران انگلیس که از انتشار روزافزون این مجله وحشت داشتند برای خوانندگان آن جریمه تعیین کردند و برای تعدیل محتویات مجله از سیدجمال دعوت نمودند که به لندن سفر کرده و با آنان مذاکره نماید. سیدجمال که به شیخ محمد عبده از هر جهت اطمینان داشت و شجاعت او را هم امتحان کرده بود، وی را به نمایندگی از خود به لندن فرستاد. در این سفر شیخ محمد عبده حامل پیام‌هایی از سوی مصری‌ها و سودانی‌ها نیز بود تا شاید پارلمان انگلستان در رفتار خود با این کشورها تجدید‌نظر کند. سرانجام انگلیسی‌ها از شیخ محمد عبده و سیدجمال مأیوس شدند و دانستند که نمی‌توانند از آنها به نفع خود استفاده کنند و از طرفی محمد عبده می‌دانست که آنان در سیاست‌های خود علیه کشورهای اسلامی تجدید‌نظر نمی‌کنند. به همین دلیل به پاریس بازگشت و به فعالیت‌های مطبوعاتی خود در کنار سیدجمال ادامه داد، اما پس از هیجده ماه از عمر مجله به دلیل ممنوعیت چاپ و مشکلات دیگر در سال 1302 ق مجله تعطیل شد.<ref>عثمان امین، همان، صص 65ـ70.</ref>
محمد عبده که در هنگام تبعید 33ساله بود، به بیروت مسافرت کرده و در آن جا رحل اقامت افکند. سیدجمال که در پاریس بود، طى نامه‌اى از وى دعوت کرد تا به او بپیوندد و در کنار هم و با کمک یک دیگر فعالیت هاى سیاسى خود را دوباره آغاز کنند. وقتى شیخ محمد عبده به پاریس رفت در کنار سیدجمال دست به انتشار مجله اى به نام «العروةالوثقى» زدند که وحشتى در دل استعمار انداخت و باعث آگاهى امت اسلامی شد. مقالات این مجله ضمن این که لبه تیز خود را متوجه استعمار کهنه انگلیس کرده بود، در مورد وحدت مسلمانان و ادیان آسمانى به چاپ می‌رسید. مقالاتى با عناوین: «مسیحیت، اسلام و پیروان آن دو»، «وحدت اسلامى» و «دعوت مردم ایران براى اتحاد با افغان‌ها» از این دسته اند.<ref>شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 62.</ref> به تدریج با استقبال پرشورى که از سوى خوانندگان مجله دیده شد، شعبه‌هایى از آن در کشورهاى دیگر مانند هند، مصر و تونس تأسیس شد و به صورت مخفیانه در این کشورها پخش می‌شد. محمد عبده در ایجاد شعبه‌هاى یاد شده مسافرت‌هایى به این کشورها داشت و هماهنگى‌هاى لازم را به عمل می‌آورد.<br>


سیاستمداران انگلیس که از انتشار روزافزون این مجله وحشت داشتند براى خوانندگان آن جریمه تعیین کردند و براى تعدیل محتویات مجله از سیدجمال دعوت نمودند که به لندن سفر کرده و با آنان مذاکره نماید. سیدجمال که به شیخ محمد عبده از هر جهت اطمینان داشت و شجاعت او را هم امتحان کرده بود، وى را به نمایندگى از خود به لندن فرستاد. در این سفر شیخ محمد عبده حامل پیام‌هایى از سوى مصرى‌ها و سودانى‌ها نیز بود تا شاید پارلمان انگلستان در رفتار خود با این کشورها تجدید نظر کند. سرانجام انگلیسى‌ها از شیخ محمد عبده و سیدجمال مأیوس شدند و دانستند که نمی‌توانند از آنها به نفع خود استفاده کنند و از طرفى محمد عبده می‌دانست که آنان در سیاست‌هاى خود علیه کشورهاى اسلامى تجدید نظر نمی‌کنند. به همین دلیل به پاریس بازگشت و به فعالیت‌هاى مطبوعاتى خود در کنار سیدجمال ادامه داد، اما پس از هیجده ماه از عمر مجله به دلیل ممنوعیت چاپ و مشکلات دیگر در سال 1302 ق مجله تعطیل شد.<ref>عثمان امین، همان، صص 65ـ70.</ref><br>
==بازگشت محمد عبده به بیروت==
پس از تعطیلی مجله عروة الوثقی، سیدجمال برای ادامه مبارزه به ایران سفر کرد. شیخ محمد عبده نیز از استاد خود جدا شد و به بیروت بازگشت، زیرا از رفتن به مصر محروم بود. این آخرین دیدار دو مرد بزرگ الهی بود. شیخ محمد در بیروت بیشتر به کارهای اصلاحی از طریق نوشتن کتاب و مقالات بیدارگرانه می‌پرداخت و مقالات او در روزنامه «ثمرات الفنون» به چاپ می‌رسید.<ref>همان، ص 76.</ref> وی در بیروت با کتاب ارزشمند نهج‌البلاغه آشنا شد و چنان شیفته آن گردید که تصمیم گرفت شرحی ادبی بر این کتاب بنگارد.


=بازگشت محمد عبده به بیروت=
وی درباره آشنایی اش با نهج‌البلاغه می‌گوید: «بر حسب تقدیر و به طور تصادفی با کتاب نهج‌البلاغه آشنا شدم و این تصادف در وقتی بود که دچار دگرگونی و تشویش خاطر و افسردگی شده و از کارهایم بازمانده بودم. هر گاه از مطالعه قسمتی صرف نظر می‌کردم و به قسمت دیگر کتاب می‌پرداختم، کاملاً موضوع جدید و مطلب تازه‌ای را احساس می‌کردم».
پس از تعطیلى مجله عروة الوثقى، سیدجمال براى ادامه مبارزه به ایران سفر کرد. شیخ محمد عبده نیز از استاد خود جدا شد و به بیروت بازگشت، زیرا از رفتن به مصر محروم بود. این آخرین دیدار دو مرد بزرگ الهى بود. شیخ محمد در بیروت بیشتر به کارهاى اصلاحى از طریق نوشتن کتاب و مقالات بیدارگرانه می‌پرداخت و مقالات او در روزنامه «ثمرات الفنون» به چاپ می‌رسید.<ref>همان، ص 76.</ref> وى در بیروت با کتاب ارزشمند نهج البلاغه آشنا شد و چنان شیفته آن گردید که تصمیم گرفت شرحى ادبى بر این کتاب بنگارد.<br>


وى در باره آشنایى اش با نهج البلاغه می‌گوید: «بر حسب تقدیر و به طور تصادفى با کتاب نهج البلاغه آشنا شدم و این تصادف در وقتى بود که دچار دگرگونى و تشویش خاطر و افسردگى شده و از کارهایم بازمانده بودم. هر گاه از مطالعه قسمتى صرف نظر می‌کردم و به قسمت دیگر کتاب مى پرداختم، کاملاً موضوع جدید و مطلب تازه‌اى را احساس می‌کردم».<br>
شیخ محمد عبده عقیده داشت زبان عربی هر روز دچار تغییرات می‌شود و جوانان، نثر قدیم و بلیغ عرب را درک نمی‌کنند. به همین خاطر در شرحش بر نهج‌البلاغه تکیه زیادی بر بلاغت این کتاب نموده و از مطرح کردن مسائلی که باعث تنش میان شیعه و سنی می‌شود، پرهیز کرده است. وی در مقدمه شرح نهج‌البلاغه می‌نویسد: «در میان کسانی که به این لغت سخن می‌گویند کسی نیست مگر آن که اعتراف دارد سخن امام علی بن ابیطالب(علیه‌السلام) بلیغ‌ترین سخنان بعد از کلام خدای تعالی و گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) است و مایه سخن از همه افزون‌تر و اسلوب گفتارش از همه والاتر و در فراهم آوردن معانی بزرگ، سخن او جامع‌ترین گفتارهاست».<ref>شهید مرتضی مطهری، سیری در نهج‌البلاغه، ص 17.</ref>


شیخ محمد عبده عقیده داشت زبان عربى هر روز دچار تغییرات می‌شود و جوانان، نثر قدیم و بلیغ عرب را درک نمی‌کنند. به همین خاطر در شرحش بر نهج البلاغه تکیه زیادى بر بلاغت این کتاب نموده و از مطرح کردن مسائلى که باعث تنش میان شیعه و سنى می‌شود، پرهیز کرده است. وى در مقدمه شرح نهج البلاغه می‌نویسد: «در میان کسانى که به این لغت سخن می‌گویند کسى نیست مگر آن که اعتراف دارد سخن امام على بن ابیطالب(علیه السلام) بلیغ ترین سخنان بعد از کلام خداى تعالى و گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و مایه سخن از همه افزون‌تر و اسلوب گفتارش از همه والاتر و در فراهم آوردن معانى بزرگ، سخن او جامع ترین گفتارهاست».<ref>شهید مرتضى مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 17.</ref><br>
==اصلاح برنامه‌های مدارس اسلامی در بیروت==
شیخ محمد عبده که شاگرد سیدجمال بود همانند او روحیه اصلاح‌گری و مبارزاتی فراتر از محدوده جغرافیایی خود داشت. او به تمام دنیای اسلام می‌اندیشید. هنگامی که وی در بیروت به سر می‌برد از سوی سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی دستوری صادر شد که طی آن هیأتی با ریاست شیخ الاسلام عثمانی به اصلاح برنامه‌های مدارس اسلامی بپردازد. محمد که روح پر تلاطم او آرام نمی‌گرفت، لایحه‌ای دراین‌باره نوشت و پس از اکمال آن برای شیخ الاسلام عثمانی فرستاد و با این کار خود در اصلاح مدارس اسلامی شریک شد. وی در این لایحه پیشنهادهایی در مورد هر یک از دوره‌های تحصیلی و حتی معلمان ارائه داد.<ref>الاعمال الکاملة لامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 75.</ref>


=اصلاح برنامه‌هاى مدارس اسلامى در بیروت=
==تأسیس «جمعیة مقاصد خیریة» در بیروت==
شیخ محمد عبده که شاگرد سیدجمال بود همانند او روحیه اصلاح‌گرى و مبارزاتى فراتر از محدوده جغرافیایى خود داشت. او به تمام دنیاى اسلام می‌اندیشید. هنگامى که وى در بیروت به سر می‌برد از سوى سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانى دستورى صادر شد که طى آن هیأتى با ریاست شیخ الاسلام عثمانى به اصلاح برنامه‌هاى مدارس اسلامى بپردازد. محمد که روح پر تلاطم او آرام نمی‌گرفت، لایحه‌اى دراین‌باره نوشت و پس از اکمال آن براى شیخ الاسلام عثمانى فرستاد و با این کار خود در اصلاح مدارس اسلامى شریک شد. وى در این لایحه پیشنهادهایى در مورد هر یک از دوره‌هاى تحصیلى و حتى معلمان ارائه داد.<ref>الاعمال الکاملة لامام الشیخ محمد عبده، ج ص 75.</ref><br>
شیخ محمد عبده در بیروت احساس کرد فرانسه و انگلیس با نفوذ خود در مراکز قدرت لبنان، تهاجم فرهنگی گسترده ای را برای انحراف فکری نسل جوان جامعه ترتیب داده‌اند. به همین دلیل جمعیت خیریه‌ای را ایجاد کرد که در آن، برای تربیت جوانان مسلمان و زنده کردن عقاید دینی در دل هایشان و برای جلوگیری از نفوذ افکار بیگانه در اذهانشان، تلاش می‌شد. برخی مسیحیان وابسته که ادامه کار این جمعیت را به زیان خود می‌دانستند، با شایعه پراکنی که این جمعیت، آموزشی نیست و سیاسی عمل می‌کند باعث شدند که این جمعیت ملغا شود و به حد مجالس عادی کاهش یابد و سپس به مرور زمان از بین برود.<ref>همان، ج ص 102.</ref>


=تأسیس «جمعیة مقاصد خیریة» در بیروت=
==بازگشت به مصر و گسترش فعالیت‌های فرهنگی دینی==
شیخ محمد عبده در بیروت احساس کرد فرانسه و انگلیس با نفوذ خود در مراکز قدرت لبنان، تهاجم فرهنگى گسترده اى را براى انحراف فکرى نسل جوان جامعه ترتیب داده اند. به همین دلیل جمعیت خیریه‌اى را ایجاد کرد که در آن، براى تربیت جوانان مسلمان و زنده کردن عقاید دینى در دل هایشان و براى جلوگیرى از نفوذ افکار بیگانه در اذهانشان، تلاش می‌شد. برخى مسیحیان وابسته که ادامه کار این جمعیت را به زیان خود می‌دانستند، با شایعه پراکنى که این جمعیت، آموزشى نیست و سیاسى عمل می‌کند باعث شدند که این جمعیت ملغا شود و به حد مجالس عادى کاهش یابد و سپس به مرور زمان از بین برود.<ref>همان، ج 3، ص 102.</ref><br>
در سال 1306 ق اوضاع سیاسی مصر اندکی دگرگون شد و ریاض پاشا دوباره به قدرت رسید و به عنوان وزیر کشور منصوب شد. این رویداد از یک سو زمینه بازگشت شیخ محمد را به مصر فراهم ساخت. اما از سوی دیگر در آن زمان نام شیخ محمد عبده زبانزد مردم شده بود و موقعیت وی از لحاظ سیاسی اجازه نمی‌داد که بیش از این در تبعید به سر برد. از این رو برخی از دوستان و شاگردان شیخ محمد مانند سعد زغلول و غازی مختار کوشیدند تا با واسطه‌های گوناگون از خدیو اجازه بازگشت شیخ را بگیرند. توفیق پاشا خدیو مصر با وجود این که بسیار از دست شیخ ناراحت بود، اجازه داد به شرطی که در مسائل سیاسی دخالت نکند به مصر بازگردد.<ref>عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 49.</ref> شیخ محمد نیز به دلیل این که از روش‌های سیاسی محض، نا امید شده بود، با پذیرفتن این شرط به مصر بازگشت و تصمیم داشت از راه بالا بردن سطح آگاهی مردم، جامعه را اصلاح نماید.


=بازگشت به مصر و گسترش فعالیت هاى فرهنگى دینى=
وی پس از ورود به مصر تقاضا کرد بار دیگر به او اجازه داده شود تا در مدرسه دارالعلوم تدریس کند، اما توفیق پاشا موافقت نکرد. ولی پزشنهاد داد شیخ محمد به عنوان قاضی در محاکم مصر مشغول به کار شود. او پس از دو سال فعالیت قضایی به عنوان مستشار (رایزن) در محکمه استیناف، تعیین گردید. رؤسای دادگاه‌ها با حقوق قضایی فرانسه آشنا بودند. از این رو شیخ محمد برای درک بهتر قواعد و احکام قضایی فرانسه تصمیم گرفت زبان فرانسه را بیاموزد. هدف شیخ از یادگیری زبان فرانسه و فهمیدن حقوق قضایی فرانسه آن نبود که آن اصول را به کار بندد، زیرا او می‌دانست نظام قضایی فرانسه هر چه باشد از احکام نورانی اسلام بهتر نیست. هدف وی از این زبان شناساندن عظمت اسلام و احکام آن بود تا آن جا که برخی از قضات مصر اعتراض کردند که شیخ طبق قوانین قضایی فرانسه عمل نمی‌کند.<ref>عثمان امین، همان، ص 86.</ref>
در سال 1306 ق اوضاع سیاسى مصر اندکى دگرگون شد و ریاض پاشا دوباره به قدرت رسید و به عنوان وزیر کشور منصوب شد. این رویداد از یک سو زمینه بازگشت شیخ محمد را به مصر فراهم ساخت. اما از سوى دیگر در آن زمان نام شیخ محمد عبده زبانزد مردم شده بود و موقعیت وى از لحاظ سیاسى اجازه نمی‌داد که بیش از این در تبعید به سر برد. از این رو برخى از دوستان و شاگردان شیخ محمد مانند سعد زغلول و غازى مختار کوشیدند تا با واسطه‌هاى گوناگون از خدیو اجازه بازگشت شیخ را بگیرند. توفیق پاشا خدیو مصر با وجود این که بسیار از دست شیخ ناراحت بود، اجازه داد به شرطى که در مسائل سیاسى دخالت نکند به مصر بازگردد.<ref>عبدالحلیم جندى، الامام محمد عبده، ص 49.</ref> شیخ محمد نیز به دلیل این که از روش‌هاى سیاسى محض، نا امید شده بود، با پذیرفتن این شرط به مصر بازگشت و تصمیم داشت از راه بالا بردن سطح آگاهى مردم، جامعه را اصلاح نماید.<br>


وى پس از ورود به مصر تقاضا کرد بار دیگر به او اجازه داده شود تا در مدرسه دارالعلوم تدریس کند، اما توفیق پاشا موافقت نکرد. ولى پزشنهاد داد شیخ محمد به عنوان قاضى در محاکم مصر مشغول به کار شود. او پس از دو سال فعالیت قضایى به عنوان مستشار (رایزن) در محکمه استیناف، تعیین گردید. رؤساى دادگاه‌ها با حقوق قضایى فرانسه آشنا بودند. از این رو شیخ محمد براى درک بهتر قواعد و احکام قضایى فرانسه تصمیم گرفت زبان فرانسه را بیاموزد. هدف شیخ از یادگیرى زبان فرانسه و فهمیدن حقوق قضایى فرانسه آن نبود که آن اصول را به کار بندد، زیرا او می‌دانست نظام قضایى فرانسه هر چه باشد از احکام نورانى اسلام بهتر نیست. هدف وى از این زبان شناساندن عظمت اسلام و احکام آن بود تا آن جا که برخى از قضات مصر اعتراض کردند که شیخ طبق قوانین قضایى فرانسه عمل نمی‌کند.<ref>عثمان امین، همان، ص 86.</ref><br>
با مرگ توفیق پاشا در سال 1309 ق، فرزندش عباس پاشا، خدیو مصر گشت. مشی سیاسی عباس پاشا بر خلاف پدر بود و در زمان وی بسیاری از مخالفان پدرش دور او گرد آمدند و محمد عبده نیز فرصت را غنیمت شمرد و به عباس پاشا نزدیک شد. شیخ محمد به خدیو مصر پیشنهاد داد تا به جمع استادان دانشگاه الازهر بپیوندد و در پی آن بتواند دست به اصلاحاتی در این دانشگاه بزرگ بیند و تأکید کرد که این کار اصولاً سیاسی به حساب نمی‌آید و یک کار فرهنگی دینی است. خدیو مصر این پیشنهاد را پذیرفت و دستور داد شورایی برای اداره و تنظیم برنامه‌های الازهر تشکیل شود. شیخ حسونه به عنوان ریاست آن شورا و شیخ محمد عبده نیز یکی از اعضای آن به شمار می‌رفت.
محمد عبده در این فرصت ابتدا به تنظیم برنامه‌های طلاب و کنترل وضع بهداشتی آنان پرداخت. سپس تصمیم گرفت در زمینه امور درسی به اصلاحاتی دست بزند که فریاد اعتراض از گوشه و کنار دانشگاه بلند شد. وی تصمیم گرفته بود کتاب‌های سودمندی برای دانشجویان انتخاب کرده و از آنان امتحاناتی بگیرد. یکی از شیوخ مصر نامه ای به محمد عبده نوشت و یادآور شد که فراگرفتن حساب به روش عملی، عقل را تباه می‌کند و افراد را از دین باز می‌دارد و امتحان طلاب، از بزرگ‌ترین موانع تحصیل است.<ref> تاریخ الاستاذ الامام شیخ محمد عبده، ج 3، ص 128.</ref>


با مرگ توفیق پاشا در سال 1309 ق، فرزندش عباس پاشا، خدیو مصر گشت. مشى سیاسى عباس پاشا بر خلاف پدر بود و در زمان وى بسیارى از مخالفان پدرش دور او گرد آمدند و محمد عبده نیز فرصت را غنیمت شمرد و به عباس پاشا نزدیک شد. شیخ محمد به خدیو مصر پیشنهاد داد تا به جمع استادان دانشگاه الازهر بپیوندد و در پى آن بتواند دست به اصلاحاتى در این دانشگاه بزرگ بیند و تأکید کرد که این کار اصولاً سیاسى به حساب نمی‌آید و یک کار فرهنگى دینى است. خدیو مصر این پیشنهاد را پذیرفت و دستور داد شورایى براى اداره و تنظیم برنامه‌هاى الازهر تشکیل شود. شیخ حسونه به عنوان ریاست آن شورا و شیخ محمد عبده نیز یکى از اعضاى آن به شمار می‌رفت.
در سال 1310 ق محمد عبده برای اصلاح تفکر آموزگاران و استادان مدارس مختلف مصر، در تأسیس مرکزی به نام «جمعیت خیریه اسلامی» مشارکت نمود. <ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 27؛ عثمان امین، همان، ص92.</ref> و در سال 1313 ق به ریاست دانشگاه الازهر برگزیده شد و در این سال‌ها توانست به اقداماتی از جمله تغییر برخی متون درسی دست بزند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص 65ـ69.</ref> وی در تاریخ 24 محرم 1317 مفتی‌اعظم مصر شد و توانست از این موقعیت استفاده کرده، دامنه اصلاحات خود را گسترش دهد.<ref>عثمان امین، همان، ص 218.</ref> از همان تاریخ به بعد دروس تفسیر خود را در الازهر آغاز کرد و در 18 صفر همان سال عضو مجلس شورای قوانین شد. در سال 1318 ق جمعیتی به نام «[[جمعیة احیاء العلوم العربیة]]» را تأسیس کرد که تحقیق و نشر آثار اسلامی را بر عهده داشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 27.</ref>
محمد عبده در این فرصت ابتدا به تنظیم برنامه هاى طلاب و کنترل وضع بهداشتى آنان پرداخت. سپس تصمیم گرفت در زمینه امور درسى به اصلاحاتى دست بزند که فریاد اعتراض از گوشه و کنار دانشگاه بلند شد. وى تصمیم گرفته بود کتاب‌هاى سودمندى براى دانشجویان انتخاب کرده و از آنان امتحاناتى بگیرد. یکى از شیوخ مصر نامه اى به محمد عبده نوشت و یادآور شد که فراگرفتن حساب به روش عملى، عقل را تباه می‌کند و افراد را از دین باز می‌دارد و امتحان طلاب، از بزرگ‌ترین موانع تحصیل است.<ref> تاریخ الاستاذ الامام شیخ محمد عبده، ج 3، ص 128.</ref><br>


در سال 1310 ق محمد عبده براى اصلاح تفکر آموزگاران و استادان مدارس مختلف مصر، در تأسیس مرکزى به نام «جمعیت خیریه اسلامى» مشارکت نمود. <ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فى العصر الحدیث، ص 27؛ عثمان امین، همان، ص92.</ref> و در سال 1313 ق به ریاست دانشگاه الازهر برگزیده شد و در این سال‌ها توانست به اقداماتى از جمله تغییر برخى متون درسى دست بزند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 65ـ69.</ref> وى در تاریخ 24 محرم 1317 مفتى‌اعظم مصر شد و توانست از این موقعیت استفاده کرده، دامنه اصلاحات خود را گسترش دهد.<ref>عثمان امین، همان، ص 218.</ref> از همان تاریخ به بعد دروس تفسیر خود را در الازهر آغاز کرد و در 18 صفر همان سال عضو مجلس شوراى قوانین شد. در سال 1318 ق جمعیتى به نام «[[جمعیة احیاء العلوم العربیة]]» را تأسیس کرد که تحقیق و نشر آثار اسلامى را بر عهده داشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فى العصر الحدیث، ص 27.</ref><br>
==تفکرات و نقش محمد عبده در تقریب مذاهب==
محمد عبده همان دردهایی را که سیدجمال تشخیص داده بود احساس می‌کرد. چیزی که وی را از سیدجمال متمایز می‌سازد توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان است که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگی درستی برای مقابله با این بحران نداشتند. آن چه اندیشه او را پس از جدایی از سیدجمال آزار می‌داد، جست وجوی راه معتدلی بود که بین جمود فکری و قشری مآبی برخی علمای دینی و افراط کاری‌های روشنفکران ناپخته وجود داشت. عبده بر خلاف سید جمال، آن نوع مسئولیتی را احساس می‌کرد که یک عالم دینی احساس می‌کند، از این رو عبده مسائلی را طرح کرد که سیدجمال مطرح نکرده بود; از قبیل فقه مقارن مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانی فلسفه حقوقی در اجتهاد و ایجاد نظام حقوقی جدید در فقه که پاسخ گوی مسائل روز باشد. وی که مانند سیدجمال در پی وحدت دنیای اسلام بود و با تعصب‌های فرقه‌ای میانه خوشی نداشت، وقتی که به قول خودش نهج‌البلاغه را کشف کرد، در شرح آن حتی وقتی به خطبه‌هایی رسید که علیه خلفای صدر اسلام بود درنگ نکرد و در ستایش از سخنان بلیغ و بی مانند [[علی بن ابی طالب|علی(علیه‌السلام)]] خودداری ننمود.<ref>مرتضی مطهری، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 36.</ref>


=تفکرات و نقش محمد عبده در تقریب مذاهب=
شیخ محمد عبده در رویایی با غرب عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت و اگر چنین شود تمام مشکلات جامعه اسلامی حل خواهد شد. وی دراین‌باره با «تولستوی» (از ادیبان روسی که کتاب معروف جنگ و صلح او به زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده است) اشتراک عقیده داشت. تولستوی که هم عصر عبده بود می‌گفت باید به مسیحیت اصیل بازگشت و تنها راه درمان جامعه مسیحیت را همین می‌دانست. در واقع اندیشه وحدت بین مذاهب اسلامی و حتی فراتر از آن ادیان الهی، جزء آرزوهای شیخ محمد عبده بود. این موضوع با توجه به این که وی در دوران میان سالی، آن هنگام که در بیروت به سر می‌برد و کانونی به نام «جمعیه التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد، کاملاً هویدا است. عده ی زیادی از علما و ادبا در این کانون شرکت می‌کردند و مسیحیان نیز به این مجالس می‌آمدند. وی در این کانون درباره وحدت ادیان الهی سخن می‌گفت و عقیده داشت که پیروان سه دین مهم الهی (اسلام، مسیحیت و یهود) باید با هم برادر باشند. این مجالس تأثیر خود را گذاشت تا آن جا که «اسحاق تیلور» کشیش کلیسای انگلیس به این جمعیت پیوست و در لندن نیز مقالاتی درباره اسلام و تجلیل از آن نگاشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 206ـ207; عثمان امین، همان، ص 77.</ref>
محمد عبده همان دردهایى را که سیدجمال تشخیص داده بود احساس می‌کرد. چیزى که وى را از سیدجمال متمایز می‌سازد توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبى مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربى و مقتضیات جدید جهان است که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگى درستى براى مقابله با این بحران نداشتند. آن چه اندیشه او را پس از جدایى از سیدجمال آزار می‌داد، جست وجوى راه معتدلى بود که بین جمود فکرى و قشرى مآبى برخى علماى دینى و افراط کارى هاى روشنفکران ناپخته وجود داشت. عبده بر خلاف سید جمال، آن نوع مسئولیتى را احساس می‌کرد که یک عالم دینى احساس می‌کند، از این رو عبده مسائلى را طرح کرد که سیدجمال مطرح نکرده بود; از قبیل فقه مقارن مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانى فلسفه حقوقى در اجتهاد و ایجاد نظام حقوقى جدید در فقه که پاسخ گوى مسائل روز باشد. وى که مانند سیدجمال در پى وحدت دنیاى اسلام بود و با تعصب هاى فرقه اى میانه خوشى نداشت، وقتى که به قول خودش نهج البلاغه را کشف کرد، در شرح آن حتى وقتى به خطبه هایى رسید که علیه خلفاى صدر اسلام بود درنگ نکرد و در ستایش از سخنان بلیغ و بى مانند [[امام على (ع)|على(علیه السلام)]] خوددارى ننمود.<ref>مرتضى مطهرى، نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 36.</ref><br>


شیخ محمد عبده در رویایى با غرب عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت و اگر چنین شود تمام مشکلات جامعه اسلامى حل خواهد شد. وى دراین‌باره با «تولستوى» (از ادیبان روسى که کتاب معروف جنگ و صلح او به زبان هاى زنده دنیا ترجمه شده است) اشتراک عقیده داشت. تولستوى که هم عصر عبده بود می‌گفت باید به مسیحیت اصیل بازگشت و تنها راه درمان جامعه مسیحیت را همین می‌دانست. در واقع اندیشه وحدت بین مذاهب اسلامى و حتى فراتر از آن ادیان الهى، جزء آرزوهاى شیخ محمد عبده بود. این موضوع با توجه به این که وى در دوران میان سالى، آن هنگام که در بیروت به سر می‌برد و کانونى به نام «جمعیه التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد، کاملاً هویدا است. عده ی زیادى از علما و ادبا در این کانون شرکت می‌کردند و مسیحیان نیز به این مجالس می‌آمدند. وى در این کانون درباره وحدت ادیان الهى سخن می‌گفت و عقیده داشت که پیروان سه دین مهم الهى (اسلام، مسیحیت و یهود) باید با هم برادر باشند. این مجالس تأثیر خود را گذاشت تا آن جا که «اسحاق تیلور» کشیش کلیساى انگلیس به این جمعیت پیوست و در لندن نیز مقالاتى درباره اسلام و تجلیل از آن نگاشت.<ref>الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فى العصر الحدیث، ص 206ـ207; عثمان امین، همان، ص 77.</ref><br>
محمد عبده تا زمانی که سیدجمال در مصر می‌زیست چونان سازه‌ای افکار او را پی می‌گرفت اما در شیوه‌ها و نوع برخورد، با سیدجمال همگون نبود. در دوره حیات فکری، عبده خط سیری معتدل و اصلاح‌طلبانه را تعقیب می‌کرد، گرچه هرگاه درکنار سید قرار می‌گرفت، اسلوب و شیوه آتشین سید در او آثاری می‌آفرید و به بیان و قلمش، جان و حرارت تازه ای می‌بخشید. با این حال، نمی‌توان محمد عبده را در فعالیت‌های سیاسی که مد نظر سیدجمال بود، فردی محافظه‌کار دانست، زیرا وی اصلاح درونی و حرکت گام به گام را توصیه می‌نمود.


محمد عبده تا زمانى که سیدجمال در مصر می‌زیست چونان سازه‌اى افکار او را پى می‌گرفت اما در شیوه‌ها و نوع برخورد، با سیدجمال همگون نبود. در دوره حیات فکرى، عبده خط سیرى معتدل و اصلاح طلبانه را تعقیب می‌کرد، گرچه هرگاه درکنار سید قرار می‌گرفت، اسلوب و شیوه آتشین سید در او آثارى می‌آفرید و به بیان و قلمش، جان و حرارت تازه اى می‌بخشید. با این حال، نمی‌توان محمد عبده را در فعالیت‌هاى سیاسى که مد نظر سیدجمال بود، فردى محافظه کار دانست، زیرا وى اصلاح درونى و حرکت گام به گام را توصیه می‌نمود.<br>
داعیه اصلاح مذهبی در نهادهای دینی توسط محمد عبده، موجب شد تا شیوخ و اساتید محافظه‌کار دانشگاه الازهر او را به بی دینی و منهدم کننده بنیادهای شریعت متهم کنند. برنامه‌هایی که او برای تغییر نظام و متون درسی الازهر ارائه داد و نظریه آزادی اجتهاد و فتواهای تازه او همگی خشم یهودیان و محافل سنتی را برمی‌انگزخت. از سوی دیگر اجتناب او از همراهی انقلابیون مصر در برابر انگلیس، موجب می‌شد که کسانی چون مصطفی کامل و اصحاب او، عبده را همکار و جاده صاف کن سیاست انگلستان به شمار آورند. وفاداری محمد عبده به گرایش اصلاح‌طلبی، موجب شد که حرکت احیای دینی به دو شاخه تقسیم گردد: گروهی به شیوه سیدجمال وفادار ماندند و انقلاب عظیم را خواستار بودند و گروه دیگر از شیوه و مسلک عبده پیروی کردند و خواهان اصلاح درونی و حرکت گام به گام بودند.<ref>نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، صص 37 و 38.</ref>


داعیه اصلاح مذهبى در نهادهاى دینى توسط محمد عبده، موجب شد تا شیوخ و اساتید محافظه کار دانشگاه الازهر او را به بى دینى و منهدم کننده بنیادهاى شریعت متهم کنند. برنامه‌هایى که او براى تغییر نظام و متون درسى الازهر ارائه داد و نظریه آزادى اجتهاد و فتواهاى تازه او همگى خشم یهودیان و محافل سنتى را برمی‌انگزخت. از سوى دیگر اجتناب او از همراهى انقلابیون مصر در برابر انگلیس، موجب می‌شد که کسانى چون مصطفى کامل و اصحاب او، عبده را همکار و جاده صاف کن سیاست انگلستان به شمار آورند. وفادارى محمد عبده به گرایش اصلاح طلبى، موجب شد که حرکت احیاى دینى به دو شاخه تقسیم گردد: گروهى به شیوه سیدجمال وفادار ماندند و انقلاب عظیم را خواستار بودند و گروه دیگر از شیوه و مسلک عبده پیروى کردند و خواهان اصلاح درونى و حرکت گام به گام بودند.<ref>نهضت‌هاى اسلامى در صد ساله اخیر، صص 37 و 38.</ref><br>
==نتایج کوشش‌های سیدجمال و محمد عبده==
نتایج کار سید با عبده از حیث تأثیری که این دو مرد بزرگ بر تاریخ بیداری مسلمانان گذاشته‌اند، از یک‌دیگر بسیار متفاوت بوده است. سیدجمال بیشتر مرد پیکار و سخت‌کوشی بود و عبده مرد اندزشه و میانه روی؛ سیدجمال آزادی مسلمانان را تنها راه تحرک فکری آنان می‌دانست و عبده بیشتر اندیشه تربیت اخلاقی و دینی مسلمانان را در سر داشت؛ سیدجمال دامنه کوشش‌های خود را کم و بیش در سراسر جهان اسلامی گسترد و عبده بیشتر در اصلاح احوال مصریان کوشید; معاشران و مخاطبان عبده عمدتاً تحصیل کردگان محافل حوزوی و دانشگاهی بودند و رنگ مجالس او صد در صد آکادمیک و علمی بود، اما مخاطبان سیدجمال از هر صنف و طبقه ای بودند و هر فرد در حد بضاعت خویش، خوشه چین کلام و آرمان‌های سید بود.


=نتایج کوشش‌هاى سیدجمال و محمد عبده=
شاید به دلیل همین تفاوت‌ها باید بگوییم که حاصل کار سید و عبده مکمل یک‌دیگر بوده‌اند.<ref> سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص 156.</ref>، به ویژه این که هر دو، در ضرورت بازگشت مستقیم به منابع اصیل فکری، توجیه عقلی احکام شریعت و هماهنگی آنها با مسائل روز، پرهیز از پراکندگی و فرقه‌گرایی، پافشاری بر سر احیای اجتهاد و کوشش برای روح و جوهر دین اسلام، هم عقیده و هم داستان بودند.<ref>مجله حوزه، شماره 61 (با تلخیص).</ref>
نتایج کار سید با عبده از حیث تأثیرى که این دو مرد بزرگ بر تاریخ بیدارى مسلمانان گذاشته اند، از یک‌دیگر بسیار متفاوت بوده است. سیدجمال بیشتر مرد پیکار و سخت‌کوشى بود و عبده مرد اندزشه و میانه روى؛ سیدجمال آزادى مسلمانان را تنها راه تحرک فکرى آنان می‌دانست و عبده بیشتر اندیشه تربیت اخلاقى و دینى مسلمانان را در سر داشت؛ سیدجمال دامنه کوشش‌هاى خود را کم و بیش در سراسر جهان اسلامى گسترد و عبده بیشتر در اصلاح احوال مصریان کوشید; معاشران و مخاطبان عبده عمدتاً تحصیل کردگان محافل حوزوى و دانشگاهى بودند و رنگ مجالس او صد در صد آکادمیک و علمى بود، اما مخاطبان سیدجمال از هر صنف و طبقه اى بودند و هر فرد در حد بضاعت خویش، خوشه چین کلام و آرمان‌هاى سید بود.<br>


شاید به دلیل همین تفاوت‌ها باید بگوییم که حاصل کار سید و عبده مکمل یک‌دیگر بوده‌اند.<ref> سیرى در اندیشه سیاسى عرب، ص 156.</ref>، به ویژه این که هر دو، در ضرورت بازگشت مستقیم به منابع اصیل فکرى، توجیه عقلى احکام شریعت و هماهنگى آنها با مسائل روز، پرهیز از پراکندگى و فرقه گرایى، پافشارى بر سر احیاى اجتهاد و کوشش براى روح و جوهر دین اسلام، هم عقیده و هم داستان بودند.<ref>مجله حوزه، شماره 61 (با تلخیص).</ref><br>
==غروب زندگی==
سرانجام پس از یک عمر تلاش علمی و سیاسی، شیخ محمد عبده در ربیع الثانی 1323، در بستر بیماری قرار گرفت و مریضی او که از ناحیه معده و کبد بود، شدت یافت. وی با نظر پزشکان از بیمارستان قاهره به منطقه خوش آب و هوای [[اسکندریه]] انتقال یافت و در منزل برادرش اسقرار یافت. پس از انتشار خبر بیماری محمد عبده، عده زیادی از بزرگان به عیادتش آمدند و برخی نیز پزشکان متخصصی را برای معالجه او فرستادند. اما مریضی شیخ شدت گرفت و در ساعت پنج بعد از ظهر روز هشتم جمادی الاولی 1323 در سن 56 سالگی به دیار ابدیت شتافت.<ref>مدرس تبریزی، ریحانة الادب، صص 96ـ98.</ref>


=غروب زندگى=
در مراسم تشییع جنازه او که در اسکندریه برگزار شد، استادان، شاگردان، مقامات کشوری و لشکری مصر، شیوخ الازهر، اعضای مجلس دیوان قوانین، اعضای دیوان اوقاف و اقشار مختلف مردم حضور داشتند و پس از این مراسم، پیکر او را به [[الأزهر|دانشگاه الازهر]] انتقال دادند و بانگ اذان از مناره‌های شهر قاهره طنین افکن شد. از علما و اساتید الازهر صدای گریه به گوش نمی‌رسید اما سکوتی غم افزا همه جا را فرا گرفته بود. پس از اقامه نماز میت، جنازه‌اش را بار دیگر به اسکندریه انتقال دادند و در مقبره «العفیفی» به خاک سپردند. هم‌اکنون بر روی قبر این مصلح بزرگ جمله «هو الحی الباقی» حک شده است.<ref>الشیخ محمد عبده، صص 376ـ382.</ref>
سرانجام پس از یک عمر تلاش علمى و سیاسى، شیخ محمد عبده در ربیع الثانى 1323، در بستر بیمارى قرار گرفت و مریضى او که از ناحیه معده و کبد بود، شدت یافت. وى با نظر پزشکان از بیمارستان قاهره به منطقه خوش آب و هواى [[اسکندریه]] انتقال یافت و در منزل برادرش اسقرار یافت. پس از انتشار خبر بیمارى محمد عبده، عده زیادى از بزرگان به عیادتش آمدند و برخى نیز پزشکان متخصصى را براى معالجه او فرستادند. اما مریضى شیخ شدت گرفت و در ساعت پنج بعد از ظهر روز هشتم جمادى الاولى 1323 در سن 56 سالگى به دیار ابدیت شتافت.<ref>مدرس تبریزى، ریحانة الادب، صص 96ـ98.</ref><br>


در مراسم تشییع جنازه او که در اسکندریه برگزار شد، استادان، شاگردان، مقامات کشورى و لشکرى مصر، شیوخ الازهر، اعضاى مجلس دیوان قوانین، اعضاى دیوان اوقاف و اقشار مختلف مردم حضور داشتند و پس از این مراسم، پیکر او را به [[دانشگاه الازهر]] انتقال دادند و بانگ اذان از مناره‌هاى شهر قاهره طنین افکن شد. از علما و اساتید الازهر صداى گریه به گوش نمی‌رسید اما سکوتى غم افزا همه جا را فرا گرفته بود. پس از اقامه نماز میت، جنازه‌اش را بار دیگر به اسکندریه انتقال دادند و در مقبره «العفیفى» به خاک سپردند. هم‌اکنون بر روى قبر این مصلح بزرگ جمله «هو الحى الباقى» حک شده است.<ref>الشیخ محمد عبده، صص 376ـ382.</ref><br>
== پانویس ==
{{پانویس}}


=پانویس=
[[رده:مقاله‌ها]]
{{پانویس رنگی}}
[[رده:فصلنامه اندیشه تقریب]]  
[[رده: مقالات]]
[[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]]
[[رده: مجلات]]
[[رده: فصلنامه اندیشه تقریب]]
[[رده: کتاب های تقریبی]]
[[رده: منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]]
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۱ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۳۴

فصلنامه اندیشه تقریب
فصلنامه اندیشه تقریب
اطلاعات نشر سال اول/ شماره دوم/بهار 1384
عنوان مقاله شیخ محمد عبده پرچم دار اصلاح
تعداد صفحات 15
بخش پیشگامان تقریب
زبان فارسی

شیخ محمد عبده پرچم دار اصلاح عنوان مقاله‌‌ای در معرفی اندیشه‌های وحدت‌گرایانه شخصیت‌ها و پیشگامان تقریب است. این عنوان در بخش پیشگامان تقریب فصلنامه اندیشه تقریب، شماره 2|شماره دوم]]، فصل بهار سال 1384 منتشر شده‌است.

تولد و وفات

محمد عبده در سال 1266 ق در دهکده‌ای به نام «محله نصر» در شهر «شبراخیت» از توابع استان «بحیره» واقع در شمال مصر، جایی که رود نیل به مدیترانه می‌ریزد، دیده به جهان گشود و در هشتم جمادی الاولی 1323 در شهرک «رمل» واقع در اسکندریه در سن 56 سالگی دار فانی را وداع گفت.[۱]

پدر و مادر

پدر وی «عبده» نام داشت و به دلیل موقعیت جغرافیایی سواحل نیل، به کار کشاورزی اشتغال داشت. محمد درباره پدرش می‌گوید: «در چشم من پدرم بزرگ‌ترین مرد روستا بود و حتی بزرگ‌ترین مرد دنیا، زیرا دنیا در چشم من همان روستا بود. بعضی از حاکمان منطقه وقتی به روستا می‌آمدند، با وجود آن که افراد ثروتمند در روستا اقامت داشتند، در خانه پدرم منزل می‌کردند. به همین سبب عقیده پیدا کردم که بلند مرتبگی به ثروت بستگی ندارد. منزلت مادرم نیز در میان زنان روستا، کمتر از پدرم در میان مردان روستا نبود. مادرم به فقیران ترحم می‌کرد و مهر می‌ورزید و همیشه خدا را شاکر بود».[۲]

گفته می‌شود که پدرش در دوران جوانی به خاطر قساوت‌های حاکمان و ظلم آنان، مجبور به فرار شد و در اثنای مسافرت، با مادر محمد عبده در روستای «جنینه» ازدواج نمود و پس از مدتی به موطن خود روستای «محله نصر» بازگشت و برخی از اموال از دست رفته‌اش را باز ستاند. به همین دلیل هنگامی که محمد دیده به جهان گشود، پدرش از لحاظ تمکن مالی در وضع خوبی به سر می‌برد و توانست زمینه تعلیم و تربیت محمد را فراهم سازد، در حالی که برادران محمد، امکان تحصیل برایشان مهیا نشد و به کشاورزی پرداختند.[۳]

تحصیلات مقدماتی و بازگشت به وطن

محمد ده ساله بود که خواندن و نوشتن را فرا گرفت. سپس به مکتب رفت و نزد یکی از حافظان قرآن، قرائت قرآن را آغاز کرد و پس از دو سال قرآن را حفظ کرد. پدرش که از حفظ قرآن توسط فرزندش بسیار خرسند بود، در سال 1279 ق برای تکمیل قرائت قرآن و تجوید و فراگیری دیگر علوم دینی، وی را به شهر «طنطا» (واقع در استان غربی مصر) فرستاد تا در «مسجد احمدی» تحصیلات خود را ادامه دهد. آن روزها مسجد احمدی در شهر طنطا مرکز آموزش علوم قرآنی اعم از حفظ، تجوید و تفسیر قرآن بود. برنامه فعالیت‌های فرهنگی این مسجد هر شب بین نماز مغرب و عشا انجام می‌شد و هر هفته بعد از نماز جمعه، کلاس تجوید و حفظ قرآن برگزار می‌گردید و محصلان این کلاس‌ها معلمان همین کلاس‌ها می‌شدند.[۴] دایی محمد عبده به نام «شیخ مجاهد» از استادان تجوید مسجد احمدی بود.[۵]

محمد پس از آموزش کامل قرآن و تجوید در سن پانزده سالگی در همان مسجد احمدی شروع به تحصیل ادبیات عرب نمود و فراگیری کتاب «شرح کفراوی بر اجرویمه» را آغاز کرد. اما به دلیل آن که کتاب‌های آموزشی که در زمینه ادبیات عرب تدریس می‌شد خصوصاً کتاب یادشده، از پیچیدگی خاصی برخوردار بود و در تألیف این کتاب، رعایت حال طلاب نوجوان نشده بود، محمد از ادامه تحصیل ناامید شد و قصد بازگشت کرد.[۶] وی پس از این ماجرا، مدت سه ماه در منزل دایی اش پنهان شد تا این که برادر محمد متوجه انصراف او از تحصیل گشت و تلاش‌های او در بازگرداندن محمد به مسجد احمدی نیز فایده ای نداشت. سرانجام محمد لباس و وسایل همراه خود را برداشته و به وطن بازگشت و برای این که تا مدتی ذهن خانواده را از این مطلب دور نگه دارد، تصمیم به ازدواج گرفت و در سال 1282 ق با یکی از دختران روستای خودش ازدواج نمود.[۷]

ادامه تحصیل و سفر به طنطا

پدر محمد که همه تلاش خود را برای آینده او به کار گرفته بود، از این که وی درس را رها کرده و می‌خواست به کشاورزی بپردازد، ناراحت بود و به هر ترتیب تلاش می‌کرد او را به محیط علم بازگرداند. پس از آن که چهل روز از ازدواج محمد سپری شد، پدرش سراغ محمد آمد و او را برای رفتن به طنطا و آموختن علم وادار کرد. وی که چاره ای جز اطاعت از پدر نمی‌دید بار سفر را بست و همراه یکی از افراد مورد اعتماد پدرش عازم طنطا گشت. گرمای شدید هوا و وزش طوفان تند و سوزان، توان محمد را از ادامه سفر گرفت. از این رو به اتفاق همراهش به دهکده «کنیسه اورین» که دایی‌های محمد در آنجا سکونت داشتند، رفتند و عصر آن روز محمد به همراهش اطمینان داد که حتماً به طنطا خواهد رفت و او می‌تواند از این پس، از وی جدا شود.

محمد در دهکده «کنیسه اورین» با پیرمردی وارسته معروف به «شیخ درویش» آشنا شد و با وی مأنوس گشت. درویش روزی کتاب یکی از اساتیدش را برداشت و به سراغ محمد رفت و به او گفت: چشمانم کم سو است، اگر می‌توانی قسمتی از این کتاب را برایم بخوان! محمد که از کتاب و کتابخوانی متنفر شده بود به شدت این پیشنهاد را رد کرد و حتی کتاب درویش را به دور انداخت. پیر مرد صبور باز هم تقاضای خود را تکرار کرد تا این که محمد راضی شد قسمتی از آن را بخواند. وقتی چند سطر از آن کتاب را خواند، شیخ درویش شروع به تفسیر معانی کتاب نمود. این شیوه تا سه روز ادامه داشت تا این که روز سوم، محمد حدود سه ساعت کتاب شیخ را خواند و او توضیح داد و هرگز احساس خستگی نکرد، بلکه وقتی پیرمرد برای کار کشاورزی می‌خواست از خانه خارج شود، کتاب او را به امانت گرفت و شروع به مطالعه آن کرد و هر جا که متوجه نمی‌شد، علامت گذاشت تا از شیخ سؤال کند. به این ترتیب علاقه به خواندن کتاب دوباره در محمد زنده گشت و به گفته خودش در روز پنجم انقلابی در او پدید آمد و هیچ چیز به اندازه مطالعه و فهم مطالب برای او محبوب تر نبود.[۸]

در حقیقت می‌توان شیخ درویش را نجات دهنده محمد از سرخوردگی و فرار از تحصیل دانست، زیرا پس از آشنایی با وی محمد دوباره تصمیم گرفت به مسجد احمدی بازگردد و تحصیلاتش را ادامه دهد.[۹]

محمد شانزده ساله بود که در جمادی الثانی سال 1282 به طنطا بازگشت و در مسجد احمدی با روحیه‌ای تازه و هدفمند به تحصیل پرداخت. البته این بار کتاب آسان تری به نام شرح شیخ خالد بر اجرومزه را تدریس می‌کردند. محمد پس از چهارماه تحصیل در آن‌جا، تصمیم گرفت به دانشگاه معروف «الازهر» برود، بنابراین در نیمه شوال 1282 به قاهره مسافرت نمود.[۱۰]

محمد عبده در دانشگاه الازهر

تاریخ و قدمت این دانشگاه به سال‌های 350ـ360 ق بر می‌گردد که در پی فتح مصر توسط چهارمین خلیفه فاطمی (المعی لدین الله / حکومت از 341ـ365ق) و تأسیس شهر قاهره، به دستور او نخستین مسجد این شهر ساخته شد و چون خلفای فاطمی شیعه بودند آن مسجد را به افتخار نام مبارک حضرت زهرا(علزها السلام)«الازهر» نامزدند. این مسجد تا پایان دوره فاطمیان، مرکز علوم مذهبی شیعیان اسماعیلی بود. از صد سال گذشته تا امروز دانشگاه الازهر، یکی از مراکز مهم آموزشی به شمار می‌آید و در سال 1329 ق برترین نهاد آموزشی مصر اعلام شد و مدارس طنطا، دسوق، دمیاط و اسکندریه به تابعیت این دانشگاه درآمدند.[۱۱] محمد در دانشگاه الازهر علوم تفسیر، فقه، اصول، ادبیات و تاریخ اسلام را فرا گرفت، و چون علوم عقلی در این دانشگاه تدریس نمی‌شد، برای فراگیری منطق و فلسفه به محضر «شیخ حسن الطویل» راه یافت و بخشی از فلسفه ابن سینا و منطق ارسطو را نزد او آموخت.[۱۲] سپس در سال 1287 ق با آمدن «سیدجمال الدین اسدآبادی» به قاهره، محمد نزد وی آمد و در مجلس درس او حاضر شد. سیدجمال در قاهره و خارج از دانشگاه الازهر، به تدریس علوم عقلی مشغول شد و محمد عبده نخستین شاگردی بود که به وی پیوست. در واقع تأثیرگذارترین فرد بر محمد عبده، این استاد والامقام بود که سال‌های زیادی را با هم بودند و شیخ محمد عبده نزدیک‌ترین شاگرد سیدجمال بود. محمد به این استاد خود عشق می‌ورزید و خود را در مقابل او بسیار کوچک می‌شمرد. وی در آغاز نامه ای که از بیروت برای سیدجمال در پاریس ارسال کرد با تعبیر «مولای اعظم» از او یاد نمود. محمد ضمن این که خود در کلاس‌های سید شرکت می‌کرد، دیگران را نیز تشویق می‌کرد تا در کلاس‌های ریاضیات، فلسفه و کلام سید شرکت کنند.[۱۳] استادان الازهر و بیشتر طلاب ازهری، شروع به تهمت زدن به شاگردان سید و شخص محمد عبده کردند و این چنین تصور می‌کردند که این علوم باعث سستی عقاید می‌شود. [۱۴]

به هر حال محمد عبده بیشترین دانش خود را از وقتی که وارد این دانشگاه شد فرا گرفت تا این که به حد کمال رسید. سپس خود به تربیت شاگرد مشغول شد. از مهم‌ترین شاگردان او «محمد رشید رضا» است که در درس‌های تفسیر محمد عبده شرکت می‌کرد و آموخته‌هایش را در ضمن کتابی به نام تفسیر المنار به رشته تحریر در آورد. از شاگردان دیگر عبده می‌توان به کسانی چون «سعد زغلول» (متوفای 1346ق)، «طه حسین»(متوفای 1393ق)، «شیخ عبدالقادر مغربی»، «شیخ مصطفی عبدالرزاق» و «شیخ محمد مصطفی مراغی» اشاره کرد. با این که برخی از شاگردان او مانند محمدرشید رضا، روش ناهمسازگری با تشیع داشته‌اند.
[۱۵]، بعضی دیگر از شاگردان او نظیر محمدمصطفی مراغی از بارزترین مردان مکتب فکری محمد عبده به شمار آمده و تأثیر زیادی از استاد گرفتند.[۱۶]

مبارزه‌های اصلاح‌طلبانه

قبل از این که مبارزه‌های شیخ محمد عبده را که غالباً به همراه سیدجمال بوده، بیان کنیم بهتر است مروری بر وضعیت سیاسی و فرهنگی جامعه آن روز بیفکنیم. در فرهنگ مصریان آن روز، به پادشاه و سلطان آن کشور «خدیو» می‌گفتند. در زمان شیخ محمد عبده چندین خدیو حکومت کردند. نخستین آنها که بخشی از مبارزه‌های شیخ محمد عبده در عصر وی صورت گرفت، «اسماعیل پاشا» بود. وی فرزند ابراهیم پاشا و نوه محمدعلی پاشای بزرگ بود. اسماعیل پاشا مدت زیادی در پاریس به سر برد و به تحصیل مشغول بود. در طول حکومتش تلاش داشت تمدن و آداب مصری را به فرهنگ غربی سوق دهد. وی شانزده سال حکومت کرد و سلطنت را در خانواده خود موروثی نمود. وی گر‌چه تمایلات غربی داشت سرانجام در اثر فشارهای مردم و برخی عوامل دیگر، در مقابل غربی‌ها ایستادگی کرد و تن به خواسته‌های اقتصادی انگلیس نداد. در همین راستا نخستین مجلس مشورتی مصر که شامل 75 نفر بود به دستور خدیو اسماعیل و در پی فشارهایی که سیدجمال وارد کرده بود، تحقق پذیرفت.[۱۷]

پس از اسماعیل پاشا، فرزندش توفیق پاشا بر مسند حکومت نشست که به مراتب بدتر از پدر خود عمل کرد. وی ابتدا با سید جمال از در دوستی وارد شد اما پس از اندکی در مقابل وی موضع گرفت. سید جمال عقیده داشت باید مصلحین اجتماعی گرد هم آمده و در قالب یک سازمان و تشکیلات به فعالیت بپردازند تا بتوانند با نیروی استعمار که آن روز به شدت در مصر نفوذ کرده بود، مبارزه کنند. سیدجمال برای دستیابی به این هدف به تأسیس یک تشکل سیاسی به نام «حزب وطنی» اقدام نمود و از دانشجویان زبده و خوش فکر خود عده‌ای را که بیش از سیصد تن می‌شدند، جمع کرد. محمد عبده به عنوان شاخص‌ترین فرد بعد از سیدجمال، در این حزب فعالیت می‌کرد.[۱۸]

اهداف «حزب وطنی» مصر

هدف عمده این حزب این بود که از نفوذ بیگانه جلوگیری کند و مصر را از دست عناصر ناشایست که در ارکان نظام نفوذ کرده بودند، نجات دهد و کشور را از سلطه یک نفردر‌آورده و مقید به قانون کند.[۱۹] شیخ محمد عبده به عنوان شخصیت دوم این حزب فعالیت‌های قلمی و بیانی زیادی انجام داد.

وی در جلسه‌هایی که برای برنامه‌های مفید این حزب در جامعه تشکیل می‌شد هفده ماده مهم را تصویب کرد که باعث انقلابی در مصر شد. پس از فعالیت یک ماهه این حزب، «لرد کرومر» مستشار مالی انگلیس در مصر، متوجه شد به یک باره 45% از نفوذ دولت انگلیس در مصر کاسته شده و تجارت انگلستان 35% تنزل یافته است. در آماری که تقدیم کرومر شد، فعالیت‌های 35ساله مبلغین مسیحی در مصر نسبت به عملیات یکماهه حزب وطنی مصر، یک به شانزده گزارش شده است. کرومر که از این نتایج وحشت کرده بود در یکی از گزارش‌های خود می‌نویسد: «بدین وسیله به زمامداران انگلستان اعلام خطر می‌کنم که اگر یکسال دیگر حزب وطنی تحت رهبری سیدجمال‌الدین اسدآبادی ادامه پیدا کند نه تنها سیاست و تجارت دولت انگلیس در آسیا و آفریقا یکسره نابود خواهد شد بلکه ترس آن است که نفوذ کشورهای اروپایی یک باره در سراسر جهان به خطر افتد».[۲۰]

این اعتراف‌ها نشان می‌دهد که شیخ محمد عبده به درستی تشخیص داده بود که باید به اسلام راستین بازگشت. خدیو مصر (توفیق پاشا) که از ادامه فعالیت این حزب نگران شده بود از سید جمال دعوت کرد تا اگر بتواند او را از ادامه کار بازدارد. اما در سخنانی که بین سید و خدیو مصر انجام شد، سید اعتنایی به سخنان خدیو نکرد و سرانجام در اثر فشار سفیر بریتانیا، سید جمال محکوم به اخراج از مصر گردید.[۲۱] در پی آن شیخ محمد عبده از مقام استادی در مدرسه دارالعلوم و مدرسه الالسن، برکنار شد و در اواسط رمضان سال 1296 محکوم شد به دهکده خود بازگردد.[۲۲] هنگامی که سید جمال از مصر بیرون می‌رفت این جمله را بر زبان آورد: «إنی ترکت الشیخ محمد عبده و کفاه لمصر عالماً» «من شیخ محمد عبده را در مصر گذاشتم و برای کشور مصر دانشمندی چون او کافی است».[۲۳]

مبارزه از طریق مطبوعات

شیخ محمد عبده اگرچه به دهکده خود تبعید شده بود، به روستای خود نرفت بلکه در اطراف قاهره مخفی شد تا در فرصتی مناسب به فعالیت‌های علمی خود بپردازد.[۲۴] علاقه وافر ریاض پاشا (نخست وززر مصر) به ادبیات و حرکات ادبی در کشور به طوری که با حمایت وی دائرة المعارف بستانی نوشته شد، محمد را بر آن داشت تا با وی تماس بگیرد و با وساطت او از جانب خدیو عفو شود. موافقت خدیو مصر از تقاضای ریاض پاشا، بار دیگر عرصه را برای محمد در فعالیت‌های دینی و ادبی هموار کرد و در سال 1297 ق مسئولیت اداره روزنامه «الوقایع المصریة» را پذیرفت. محمد دوستان خود از قبیل سعد زغلول و ابراهیم هلباوی و دیگران را به دور خود جمع کرد و به نگارش روزنامه مشغول شد. دوران سردبیری این روزنامه هیجده ماه به طول انجامید و وی در همین مدت کوتاه، مقالات متعدد دینی، ادبی، اجتماعی ارزشمند عرضه نمود.[۲۵]

او در کنار این مقالات از نحوه اداره حکومت نیز انتقاد می‌کرد و پیشنهادهای خود مبنی بر ساماندهی اوضاع کشور را از طریق تقویت مجلس آن کشور ارائه می‌داد. وی از عملکرد هر کس یا هر مؤسسه و وزارتخانه‌ای که در مسیر الهی قدم برنمی‌داشت، انتقاد می‌نمود. مقالات متعدد شیخ محمد عبده در زمینه ضرورت وجود مجلس اعلای تصمیم‌گیر، باعث شد مجلس اعلای مصر تأسیس شود و خود وی نیز به عضویت در آن نازل آید.[۲۶]

پس از تأسیس مجلس ملی و کشمکش‌هایی که در این زمینه به وجود آمد، در اثر مخالفت انگلستان و فرانسه و هم چنین مخالفت برخی از رهبران مصر با تشکیل چنین مجلسی، زمینه برای انقلاب «عرابی پاشا» یکی از افسران بلند‌‌پایه ارتش مصر و کسی که موافق مجلس ملی بود، فراهم گشت و محمد عبده نیز در این قیام نقش به سزایی داشته است، هر چند او به هیچ وجه با اصل قیام موافق نبود و بارها مخالفت خود را با تحرکات تشنج زا ابراز کرده بود. محمد عقیده داشت برای اصلاحات نیازی به این گونه برخوردها نیست بلکه با تربیت جامعه و بالا بردن روحیه اجتماعی در مردم می‌توان به نتایج دلخواه رسید. وی در سخن رانی‌های خود می‌گفت: «انقلاب نظامی عرابی پاشا صحیح نیست. او با روش خود مصر را در دامان بیگانه انداخته و قدرت و نفوذ اجانب را در این کشور توسعه داده است.»[۲۷] اما با وجود تمام این مخالفت‌ها وقتی مصر را در خطر دید دست در دست عرابی پاشا گذاشت و از او حمایت کرد.[۲۸] چون با شرایط به وجود آمده و برای ممانعت از نفوذ فیزیکی انگلستان در مصر چاره‌ای جز این نداشت. پس از این که عرابی پاشا شکست خورد و تبعید شد، شیخ محمد عبده نیز برای همکاری با او، سه ماه به زندان رفت و سپس از مصر اخراج و تبعید گشت. وی در زندان، وقایع و ماهیت قیام عرابی پاشا را به رشته تحریر درآورد و نظرات خود را دراین‌باره نوشت. وی در این نوشته تصریح کرد که باید مقاومت در برابر انگلیس در قیام عرابی پاشا ادامه می‌یافت اما افسوس که عده‌ای مانند سلطان پاشا خیانت کردند.[۲۹]

تأسیس مجله «عروة الوثقی» در پاریس

محمد عبده که در هنگام تبعید 33ساله بود، به بیروت مسافرت کرده و در آن جا رحل اقامت افکند. سیدجمال که در پاریس بود، طی نامه‌ای از وی دعوت کرد تا به او بپیوندد و در کنار هم و با کمک یک دیگر فعالیت‌های سیاسی خود را دوباره آغاز کنند. وقتی شیخ محمد عبده به پاریس رفت در کنار سیدجمال دست به انتشار مجله ای به نام «العروةالوثقی» زدند که وحشتی در دل استعمار انداخت و باعث آگاهی امت اسلامی شد. مقالات این مجله ضمن این که لبه تیز خود را متوجه استعمار کهنه انگلیس کرده بود، در مورد وحدت مسلمانان و ادیان آسمانی به چاپ می‌رسید. مقالاتی با عناوین: «مسیحیت، اسلام و پیروان آن دو»، «وحدت اسلامی» و «دعوت مردم ایران برای اتحاد با افغان‌ها» از این دسته‌اند.[۳۰] به تدریج با استقبال پرشوری که از سوی خوانندگان مجله دیده شد، شعبه‌هایی از آن در کشورهای دیگر مانند هند، مصر و تونس تأسیس شد و به صورت مخفیانه در این کشورها پخش می‌شد. محمد عبده در ایجاد شعبه‌های یاد شده مسافرت‌هایی به این کشورها داشت و هماهنگی‌های لازم را به عمل می‌آورد.

سیاستمداران انگلیس که از انتشار روزافزون این مجله وحشت داشتند برای خوانندگان آن جریمه تعیین کردند و برای تعدیل محتویات مجله از سیدجمال دعوت نمودند که به لندن سفر کرده و با آنان مذاکره نماید. سیدجمال که به شیخ محمد عبده از هر جهت اطمینان داشت و شجاعت او را هم امتحان کرده بود، وی را به نمایندگی از خود به لندن فرستاد. در این سفر شیخ محمد عبده حامل پیام‌هایی از سوی مصری‌ها و سودانی‌ها نیز بود تا شاید پارلمان انگلستان در رفتار خود با این کشورها تجدید‌نظر کند. سرانجام انگلیسی‌ها از شیخ محمد عبده و سیدجمال مأیوس شدند و دانستند که نمی‌توانند از آنها به نفع خود استفاده کنند و از طرفی محمد عبده می‌دانست که آنان در سیاست‌های خود علیه کشورهای اسلامی تجدید‌نظر نمی‌کنند. به همین دلیل به پاریس بازگشت و به فعالیت‌های مطبوعاتی خود در کنار سیدجمال ادامه داد، اما پس از هیجده ماه از عمر مجله به دلیل ممنوعیت چاپ و مشکلات دیگر در سال 1302 ق مجله تعطیل شد.[۳۱]

بازگشت محمد عبده به بیروت

پس از تعطیلی مجله عروة الوثقی، سیدجمال برای ادامه مبارزه به ایران سفر کرد. شیخ محمد عبده نیز از استاد خود جدا شد و به بیروت بازگشت، زیرا از رفتن به مصر محروم بود. این آخرین دیدار دو مرد بزرگ الهی بود. شیخ محمد در بیروت بیشتر به کارهای اصلاحی از طریق نوشتن کتاب و مقالات بیدارگرانه می‌پرداخت و مقالات او در روزنامه «ثمرات الفنون» به چاپ می‌رسید.[۳۲] وی در بیروت با کتاب ارزشمند نهج‌البلاغه آشنا شد و چنان شیفته آن گردید که تصمیم گرفت شرحی ادبی بر این کتاب بنگارد.

وی درباره آشنایی اش با نهج‌البلاغه می‌گوید: «بر حسب تقدیر و به طور تصادفی با کتاب نهج‌البلاغه آشنا شدم و این تصادف در وقتی بود که دچار دگرگونی و تشویش خاطر و افسردگی شده و از کارهایم بازمانده بودم. هر گاه از مطالعه قسمتی صرف نظر می‌کردم و به قسمت دیگر کتاب می‌پرداختم، کاملاً موضوع جدید و مطلب تازه‌ای را احساس می‌کردم».

شیخ محمد عبده عقیده داشت زبان عربی هر روز دچار تغییرات می‌شود و جوانان، نثر قدیم و بلیغ عرب را درک نمی‌کنند. به همین خاطر در شرحش بر نهج‌البلاغه تکیه زیادی بر بلاغت این کتاب نموده و از مطرح کردن مسائلی که باعث تنش میان شیعه و سنی می‌شود، پرهیز کرده است. وی در مقدمه شرح نهج‌البلاغه می‌نویسد: «در میان کسانی که به این لغت سخن می‌گویند کسی نیست مگر آن که اعتراف دارد سخن امام علی بن ابیطالب(علیه‌السلام) بلیغ‌ترین سخنان بعد از کلام خدای تعالی و گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) است و مایه سخن از همه افزون‌تر و اسلوب گفتارش از همه والاتر و در فراهم آوردن معانی بزرگ، سخن او جامع‌ترین گفتارهاست».[۳۳]

اصلاح برنامه‌های مدارس اسلامی در بیروت

شیخ محمد عبده که شاگرد سیدجمال بود همانند او روحیه اصلاح‌گری و مبارزاتی فراتر از محدوده جغرافیایی خود داشت. او به تمام دنیای اسلام می‌اندیشید. هنگامی که وی در بیروت به سر می‌برد از سوی سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی دستوری صادر شد که طی آن هیأتی با ریاست شیخ الاسلام عثمانی به اصلاح برنامه‌های مدارس اسلامی بپردازد. محمد که روح پر تلاطم او آرام نمی‌گرفت، لایحه‌ای دراین‌باره نوشت و پس از اکمال آن برای شیخ الاسلام عثمانی فرستاد و با این کار خود در اصلاح مدارس اسلامی شریک شد. وی در این لایحه پیشنهادهایی در مورد هر یک از دوره‌های تحصیلی و حتی معلمان ارائه داد.[۳۴]

تأسیس «جمعیة مقاصد خیریة» در بیروت

شیخ محمد عبده در بیروت احساس کرد فرانسه و انگلیس با نفوذ خود در مراکز قدرت لبنان، تهاجم فرهنگی گسترده ای را برای انحراف فکری نسل جوان جامعه ترتیب داده‌اند. به همین دلیل جمعیت خیریه‌ای را ایجاد کرد که در آن، برای تربیت جوانان مسلمان و زنده کردن عقاید دینی در دل هایشان و برای جلوگیری از نفوذ افکار بیگانه در اذهانشان، تلاش می‌شد. برخی مسیحیان وابسته که ادامه کار این جمعیت را به زیان خود می‌دانستند، با شایعه پراکنی که این جمعیت، آموزشی نیست و سیاسی عمل می‌کند باعث شدند که این جمعیت ملغا شود و به حد مجالس عادی کاهش یابد و سپس به مرور زمان از بین برود.[۳۵]

بازگشت به مصر و گسترش فعالیت‌های فرهنگی دینی

در سال 1306 ق اوضاع سیاسی مصر اندکی دگرگون شد و ریاض پاشا دوباره به قدرت رسید و به عنوان وزیر کشور منصوب شد. این رویداد از یک سو زمینه بازگشت شیخ محمد را به مصر فراهم ساخت. اما از سوی دیگر در آن زمان نام شیخ محمد عبده زبانزد مردم شده بود و موقعیت وی از لحاظ سیاسی اجازه نمی‌داد که بیش از این در تبعید به سر برد. از این رو برخی از دوستان و شاگردان شیخ محمد مانند سعد زغلول و غازی مختار کوشیدند تا با واسطه‌های گوناگون از خدیو اجازه بازگشت شیخ را بگیرند. توفیق پاشا خدیو مصر با وجود این که بسیار از دست شیخ ناراحت بود، اجازه داد به شرطی که در مسائل سیاسی دخالت نکند به مصر بازگردد.[۳۶] شیخ محمد نیز به دلیل این که از روش‌های سیاسی محض، نا امید شده بود، با پذیرفتن این شرط به مصر بازگشت و تصمیم داشت از راه بالا بردن سطح آگاهی مردم، جامعه را اصلاح نماید.

وی پس از ورود به مصر تقاضا کرد بار دیگر به او اجازه داده شود تا در مدرسه دارالعلوم تدریس کند، اما توفیق پاشا موافقت نکرد. ولی پزشنهاد داد شیخ محمد به عنوان قاضی در محاکم مصر مشغول به کار شود. او پس از دو سال فعالیت قضایی به عنوان مستشار (رایزن) در محکمه استیناف، تعیین گردید. رؤسای دادگاه‌ها با حقوق قضایی فرانسه آشنا بودند. از این رو شیخ محمد برای درک بهتر قواعد و احکام قضایی فرانسه تصمیم گرفت زبان فرانسه را بیاموزد. هدف شیخ از یادگیری زبان فرانسه و فهمیدن حقوق قضایی فرانسه آن نبود که آن اصول را به کار بندد، زیرا او می‌دانست نظام قضایی فرانسه هر چه باشد از احکام نورانی اسلام بهتر نیست. هدف وی از این زبان شناساندن عظمت اسلام و احکام آن بود تا آن جا که برخی از قضات مصر اعتراض کردند که شیخ طبق قوانین قضایی فرانسه عمل نمی‌کند.[۳۷]

با مرگ توفیق پاشا در سال 1309 ق، فرزندش عباس پاشا، خدیو مصر گشت. مشی سیاسی عباس پاشا بر خلاف پدر بود و در زمان وی بسیاری از مخالفان پدرش دور او گرد آمدند و محمد عبده نیز فرصت را غنیمت شمرد و به عباس پاشا نزدیک شد. شیخ محمد به خدیو مصر پیشنهاد داد تا به جمع استادان دانشگاه الازهر بپیوندد و در پی آن بتواند دست به اصلاحاتی در این دانشگاه بزرگ بیند و تأکید کرد که این کار اصولاً سیاسی به حساب نمی‌آید و یک کار فرهنگی دینی است. خدیو مصر این پیشنهاد را پذیرفت و دستور داد شورایی برای اداره و تنظیم برنامه‌های الازهر تشکیل شود. شیخ حسونه به عنوان ریاست آن شورا و شیخ محمد عبده نیز یکی از اعضای آن به شمار می‌رفت. محمد عبده در این فرصت ابتدا به تنظیم برنامه‌های طلاب و کنترل وضع بهداشتی آنان پرداخت. سپس تصمیم گرفت در زمینه امور درسی به اصلاحاتی دست بزند که فریاد اعتراض از گوشه و کنار دانشگاه بلند شد. وی تصمیم گرفته بود کتاب‌های سودمندی برای دانشجویان انتخاب کرده و از آنان امتحاناتی بگیرد. یکی از شیوخ مصر نامه ای به محمد عبده نوشت و یادآور شد که فراگرفتن حساب به روش عملی، عقل را تباه می‌کند و افراد را از دین باز می‌دارد و امتحان طلاب، از بزرگ‌ترین موانع تحصیل است.[۳۸]

در سال 1310 ق محمد عبده برای اصلاح تفکر آموزگاران و استادان مدارس مختلف مصر، در تأسیس مرکزی به نام «جمعیت خیریه اسلامی» مشارکت نمود. [۳۹] و در سال 1313 ق به ریاست دانشگاه الازهر برگزیده شد و در این سال‌ها توانست به اقداماتی از جمله تغییر برخی متون درسی دست بزند.[۴۰] وی در تاریخ 24 محرم 1317 مفتی‌اعظم مصر شد و توانست از این موقعیت استفاده کرده، دامنه اصلاحات خود را گسترش دهد.[۴۱] از همان تاریخ به بعد دروس تفسیر خود را در الازهر آغاز کرد و در 18 صفر همان سال عضو مجلس شورای قوانین شد. در سال 1318 ق جمعیتی به نام «جمعیة احیاء العلوم العربیة» را تأسیس کرد که تحقیق و نشر آثار اسلامی را بر عهده داشت.[۴۲]

تفکرات و نقش محمد عبده در تقریب مذاهب

محمد عبده همان دردهایی را که سیدجمال تشخیص داده بود احساس می‌کرد. چیزی که وی را از سیدجمال متمایز می‌سازد توجه خاص او به بحران اندیشه مذهبی مسلمانان در اثر برخورد با تمدن غربی و مقتضیات جدید جهان است که مسلمانان در اثر رکود چند ساله، آمادگی درستی برای مقابله با این بحران نداشتند. آن چه اندیشه او را پس از جدایی از سیدجمال آزار می‌داد، جست وجوی راه معتدلی بود که بین جمود فکری و قشری مآبی برخی علمای دینی و افراط کاری‌های روشنفکران ناپخته وجود داشت. عبده بر خلاف سید جمال، آن نوع مسئولیتی را احساس می‌کرد که یک عالم دینی احساس می‌کند، از این رو عبده مسائلی را طرح کرد که سیدجمال مطرح نکرده بود; از قبیل فقه مقارن مذاهب چهارگانه، دخالت دادن مبانی فلسفه حقوقی در اجتهاد و ایجاد نظام حقوقی جدید در فقه که پاسخ گوی مسائل روز باشد. وی که مانند سیدجمال در پی وحدت دنیای اسلام بود و با تعصب‌های فرقه‌ای میانه خوشی نداشت، وقتی که به قول خودش نهج‌البلاغه را کشف کرد، در شرح آن حتی وقتی به خطبه‌هایی رسید که علیه خلفای صدر اسلام بود درنگ نکرد و در ستایش از سخنان بلیغ و بی مانند علی(علیه‌السلام) خودداری ننمود.[۴۳]

شیخ محمد عبده در رویایی با غرب عقیده داشت که باید به اسلام راستین بازگشت و اگر چنین شود تمام مشکلات جامعه اسلامی حل خواهد شد. وی دراین‌باره با «تولستوی» (از ادیبان روسی که کتاب معروف جنگ و صلح او به زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده است) اشتراک عقیده داشت. تولستوی که هم عصر عبده بود می‌گفت باید به مسیحیت اصیل بازگشت و تنها راه درمان جامعه مسیحیت را همین می‌دانست. در واقع اندیشه وحدت بین مذاهب اسلامی و حتی فراتر از آن ادیان الهی، جزء آرزوهای شیخ محمد عبده بود. این موضوع با توجه به این که وی در دوران میان سالی، آن هنگام که در بیروت به سر می‌برد و کانونی به نام «جمعیه التقریب بین الادیان و المذاهب» ایجاد کرد، کاملاً هویدا است. عده ی زیادی از علما و ادبا در این کانون شرکت می‌کردند و مسیحیان نیز به این مجالس می‌آمدند. وی در این کانون درباره وحدت ادیان الهی سخن می‌گفت و عقیده داشت که پیروان سه دین مهم الهی (اسلام، مسیحیت و یهود) باید با هم برادر باشند. این مجالس تأثیر خود را گذاشت تا آن جا که «اسحاق تیلور» کشیش کلیسای انگلیس به این جمعیت پیوست و در لندن نیز مقالاتی درباره اسلام و تجلیل از آن نگاشت.[۴۴]

محمد عبده تا زمانی که سیدجمال در مصر می‌زیست چونان سازه‌ای افکار او را پی می‌گرفت اما در شیوه‌ها و نوع برخورد، با سیدجمال همگون نبود. در دوره حیات فکری، عبده خط سیری معتدل و اصلاح‌طلبانه را تعقیب می‌کرد، گرچه هرگاه درکنار سید قرار می‌گرفت، اسلوب و شیوه آتشین سید در او آثاری می‌آفرید و به بیان و قلمش، جان و حرارت تازه ای می‌بخشید. با این حال، نمی‌توان محمد عبده را در فعالیت‌های سیاسی که مد نظر سیدجمال بود، فردی محافظه‌کار دانست، زیرا وی اصلاح درونی و حرکت گام به گام را توصیه می‌نمود.

داعیه اصلاح مذهبی در نهادهای دینی توسط محمد عبده، موجب شد تا شیوخ و اساتید محافظه‌کار دانشگاه الازهر او را به بی دینی و منهدم کننده بنیادهای شریعت متهم کنند. برنامه‌هایی که او برای تغییر نظام و متون درسی الازهر ارائه داد و نظریه آزادی اجتهاد و فتواهای تازه او همگی خشم یهودیان و محافل سنتی را برمی‌انگزخت. از سوی دیگر اجتناب او از همراهی انقلابیون مصر در برابر انگلیس، موجب می‌شد که کسانی چون مصطفی کامل و اصحاب او، عبده را همکار و جاده صاف کن سیاست انگلستان به شمار آورند. وفاداری محمد عبده به گرایش اصلاح‌طلبی، موجب شد که حرکت احیای دینی به دو شاخه تقسیم گردد: گروهی به شیوه سیدجمال وفادار ماندند و انقلاب عظیم را خواستار بودند و گروه دیگر از شیوه و مسلک عبده پیروی کردند و خواهان اصلاح درونی و حرکت گام به گام بودند.[۴۵]

نتایج کوشش‌های سیدجمال و محمد عبده

نتایج کار سید با عبده از حیث تأثیری که این دو مرد بزرگ بر تاریخ بیداری مسلمانان گذاشته‌اند، از یک‌دیگر بسیار متفاوت بوده است. سیدجمال بیشتر مرد پیکار و سخت‌کوشی بود و عبده مرد اندزشه و میانه روی؛ سیدجمال آزادی مسلمانان را تنها راه تحرک فکری آنان می‌دانست و عبده بیشتر اندیشه تربیت اخلاقی و دینی مسلمانان را در سر داشت؛ سیدجمال دامنه کوشش‌های خود را کم و بیش در سراسر جهان اسلامی گسترد و عبده بیشتر در اصلاح احوال مصریان کوشید; معاشران و مخاطبان عبده عمدتاً تحصیل کردگان محافل حوزوی و دانشگاهی بودند و رنگ مجالس او صد در صد آکادمیک و علمی بود، اما مخاطبان سیدجمال از هر صنف و طبقه ای بودند و هر فرد در حد بضاعت خویش، خوشه چین کلام و آرمان‌های سید بود.

شاید به دلیل همین تفاوت‌ها باید بگوییم که حاصل کار سید و عبده مکمل یک‌دیگر بوده‌اند.[۴۶]، به ویژه این که هر دو، در ضرورت بازگشت مستقیم به منابع اصیل فکری، توجیه عقلی احکام شریعت و هماهنگی آنها با مسائل روز، پرهیز از پراکندگی و فرقه‌گرایی، پافشاری بر سر احیای اجتهاد و کوشش برای روح و جوهر دین اسلام، هم عقیده و هم داستان بودند.[۴۷]

غروب زندگی

سرانجام پس از یک عمر تلاش علمی و سیاسی، شیخ محمد عبده در ربیع الثانی 1323، در بستر بیماری قرار گرفت و مریضی او که از ناحیه معده و کبد بود، شدت یافت. وی با نظر پزشکان از بیمارستان قاهره به منطقه خوش آب و هوای اسکندریه انتقال یافت و در منزل برادرش اسقرار یافت. پس از انتشار خبر بیماری محمد عبده، عده زیادی از بزرگان به عیادتش آمدند و برخی نیز پزشکان متخصصی را برای معالجه او فرستادند. اما مریضی شیخ شدت گرفت و در ساعت پنج بعد از ظهر روز هشتم جمادی الاولی 1323 در سن 56 سالگی به دیار ابدیت شتافت.[۴۸]

در مراسم تشییع جنازه او که در اسکندریه برگزار شد، استادان، شاگردان، مقامات کشوری و لشکری مصر، شیوخ الازهر، اعضای مجلس دیوان قوانین، اعضای دیوان اوقاف و اقشار مختلف مردم حضور داشتند و پس از این مراسم، پیکر او را به دانشگاه الازهر انتقال دادند و بانگ اذان از مناره‌های شهر قاهره طنین افکن شد. از علما و اساتید الازهر صدای گریه به گوش نمی‌رسید اما سکوتی غم افزا همه جا را فرا گرفته بود. پس از اقامه نماز میت، جنازه‌اش را بار دیگر به اسکندریه انتقال دادند و در مقبره «العفیفی» به خاک سپردند. هم‌اکنون بر روی قبر این مصلح بزرگ جمله «هو الحی الباقی» حک شده است.[۴۹]

پانویس

  1. الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 28.
  2. الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 27.
  3. همان.
  4. عثمان امین، شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 10ـ12.
  5. عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 7.
  6. عثمان امین، همان، ص 12ـ14.
  7. عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 7و8 و عثمان امین، همان، ص 14ـ18.
  8. عثمان امین، همان، ص 21ـ23.
  9. همان، ص 27.
  10. عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 11.
  11. علی جواهر کلام، تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، ص 197؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص63.
  12. الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 37.
  13. شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 40.
  14. تاریخ مصر و خاندان محمدعلی بزرگ، ص 187.
  15. نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 45.
  16. الامام محمد عبده و منهجه في التفسیر، صص 332ـ337.
  17. تاریخ مصر و خاندان بزرگ محمدعلی بزرگ، ص 96.
  18. عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 24؛ عثمان امین، همان، ص 47.
  19. به ترتیب پاورقی قبل: همان، ص 24؛ همان، ص 47.
  20. سید عبدالکریم هاشمی نژاد، مناظره دکتر وپیر، ص 404ـ410.
  21. عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 36.
  22. شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 51ـ52.
  23. محمد رشیدرضا، تاریخ الاستاذ الامام، ج 3، ص 2.
  24. تاریخ الاستاذ الامام، ج 3، ص 126.
  25. الاعمال الکاملة لامام الشیخ محمد عبده، ج 2، ص 33ـ37.
  26. عثمان امین، همان، ص 54ـ55.
  27. عبقری، الاصلاح و التعلیم، ص 117.
  28. عثمان امین، همان، ص 59.
  29. الاعمال الکامله للامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 501ـ503.
  30. شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 62.
  31. عثمان امین، همان، صص 65ـ70.
  32. همان، ص 76.
  33. شهید مرتضی مطهری، سیری در نهج‌البلاغه، ص 17.
  34. الاعمال الکاملة لامام الشیخ محمد عبده، ج 1، ص 75.
  35. همان، ج 3، ص 102.
  36. عبدالحلیم جندی، الامام محمد عبده، ص 49.
  37. عثمان امین، همان، ص 86.
  38. تاریخ الاستاذ الامام شیخ محمد عبده، ج 3، ص 128.
  39. الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 27؛ عثمان امین، همان، ص92.
  40. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص 65ـ69.
  41. عثمان امین، همان، ص 218.
  42. الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 27.
  43. مرتضی مطهری، نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 36.
  44. الامام محمد عبده رائد الاجتهاد و التجدید فی العصر الحدیث، ص 206ـ207; عثمان امین، همان، ص 77.
  45. نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر، صص 37 و 38.
  46. سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص 156.
  47. مجله حوزه، شماره 61 (با تلخیص).
  48. مدرس تبریزی، ریحانة الادب، صص 96ـ98.
  49. الشیخ محمد عبده، صص 376ـ382.