شیخ محمد حسين بن على آل كاشف الغطاء منادی وحدت (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره')
خط ۸۴: خط ۸۴:
شيخ محمدحسين از آگاهى‌هاى دينى و سياسى برخوردار بود. هم جوهر ديانت اسلامى و تاريخ گذشته امت اسلامى را مى‌شناخت و هم وضع کنونى و سياست حاکمان روزگار خود را در مى‌يافت. او از مصلحان اسلامى سده اخير در جهان اسلام است. وى با اين که تحت تأثير آراى اصلاحى و انقلابى پيشگامان حرکت بيدارى مسلمانان مانند سيدجمال الدين اسدآبادى و [[شیخ محمد عبده|شيخ محمد عبده]] و ديگران بود، اما عمق انديشه او و آشنايى با سياست و مسائل زمان، صراحت در گفتار و شجاعت در عمل، جايگاه فقهى و مرجعيت دينى، برجستگى ويژه‌اى به او بخشيد و آموزش‌هاى اصلاحى او را کارساز کرد. از اين رو در همان حال که وظايف يک عالم دينى را انجام مى‌داد، وقت خود را صرف مسائل عمده سياسى و اجتماعى و آگاهيدن ملل مسلمان و ستيز با امپرياليسم و صهيونيسم مى‌کرد. سفرهاى وى به کشورهاى اسلامى، يکى از شيوه‌هاى عملى او براى بيدارسازى امت اسلامى و بخشى از اهتمام وى به امور مسلمانان بود.<br>
شيخ محمدحسين از آگاهى‌هاى دينى و سياسى برخوردار بود. هم جوهر ديانت اسلامى و تاريخ گذشته امت اسلامى را مى‌شناخت و هم وضع کنونى و سياست حاکمان روزگار خود را در مى‌يافت. او از مصلحان اسلامى سده اخير در جهان اسلام است. وى با اين که تحت تأثير آراى اصلاحى و انقلابى پيشگامان حرکت بيدارى مسلمانان مانند سيدجمال الدين اسدآبادى و [[شیخ محمد عبده|شيخ محمد عبده]] و ديگران بود، اما عمق انديشه او و آشنايى با سياست و مسائل زمان، صراحت در گفتار و شجاعت در عمل، جايگاه فقهى و مرجعيت دينى، برجستگى ويژه‌اى به او بخشيد و آموزش‌هاى اصلاحى او را کارساز کرد. از اين رو در همان حال که وظايف يک عالم دينى را انجام مى‌داد، وقت خود را صرف مسائل عمده سياسى و اجتماعى و آگاهيدن ملل مسلمان و ستيز با امپرياليسم و صهيونيسم مى‌کرد. سفرهاى وى به کشورهاى اسلامى، يکى از شيوه‌هاى عملى او براى بيدارسازى امت اسلامى و بخشى از اهتمام وى به امور مسلمانان بود.<br>


نخستين بار در انديشه گفت‌وگو با دانشمندان اهل سنت و برقرارى وحدت بين شيعه و سنى در سال 1328 ق به حجاز سفر کرد و کتاب نزهة السمر و نهزة السفر سفرنامه حج اوست. سپس به دمشق رفت و در آن جا با علماى سنى درباره مشکلات جهان اسلام و لزوم وحدت مسلمانان، به گفت‌وگو پرداخت. پس از آن به بيروت عزيمت کرد و دو ماه در آن جا ماندگار شد و ضمن ديدار با مردم و علماى اين شهر، توانست برخى از آثارش را در آن جا به چاپ برساند. وى هم‌چنين سفرى به صيدا داشت و در اقامت سه ماهه‌اش در اين شهر، با عالمان سنى مانند شيخ سليم بشرى و شيخ محمد نجيب مطيعى (مفتى حقانيه) ديدار و گفت‌وگو کرد. وى قبل از ترک لبنان در آن جا ازدواج نمود سپس عازم مصر شد و در آن کشور با عالمان سنى گفت‌وگو کرد و براى دانشجويان دانشگاه [[الازهر]]، جلسه درس تشکيل داد و در چند کليساى [[قاهره]] سخنانى ايراد کرد. او عقايد خود را در باره مسيحيت، در کتاب التوضيح فى بيان ما هو الانجيل و من هو المسيح در دو جلد نوشت و خرافات را از چهره [[حضرت مسیح|حضرت مسيح(عليه السلام)]]و انجيل زدود.<br>
نخستين بار در انديشه گفت‌وگو با دانشمندان اهل سنت و برقرارى وحدت بين شيعه و سنى در سال 1328 ق به حجاز سفر کرد و کتاب نزهة السمر و نهزة السفر سفرنامه حج اوست. سپس به دمشق رفت و در آن جا با علماى سنى درباره مشکلات جهان اسلام و لزوم وحدت مسلمانان، به گفت‌وگو پرداخت. پس از آن به بيروت عزيمت کرد و دو ماه در آن جا ماندگار شد و ضمن ديدار با مردم و علماى اين شهر، توانست برخى از آثارش را در آن جا به چاپ برساند. وى هم‌چنين سفرى به صيدا داشت و در اقامت سه ماهه‌اش در اين شهر، با عالمان سنى مانند شيخ سليم بشرى و شيخ محمد نجيب مطيعى (مفتى حقانيه) ديدار و گفت‌وگو کرد. وى قبل از ترک لبنان در آن جا ازدواج نمود سپس عازم مصر شد و در آن کشور با عالمان سنى گفت‌وگو کرد و براى دانشجويان دانشگاه [[الازهر]]، جلسه درس تشکيل داد و در چند کليساى [[قاهره]] سخنانى ايراد کرد. او عقايد خود را درباره مسيحيت، در کتاب التوضيح فى بيان ما هو الانجيل و من هو المسيح در دو جلد نوشت و خرافات را از چهره [[حضرت مسیح|حضرت مسيح(عليه السلام)]]و انجيل زدود.<br>


کاشف الغطاء در روزهاى آخر ماه صفر سال 1331 تصميم به ترک مصر و بازگشت به عراق گرفت، ولى شيخ محمد نجيب، از وى خواست تا سفرش را به عقب بيندازد و در جشن‌هايى که به مناسبت تولد [[حضرت محمد مصطفی(ص)|حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)]] در ماه [[ربیع الاول|ربيع‌الاول]] در [[مصر]] برگزار مى‌شد شرکت کند و او نيز پذيرفت. سفر سه ساله او در اين دوره، با آغاز جنگ جهانى اول در سال 1332ق پايان پذيرفت. انگلستان بسيارى از شهرهاى عراق را تصرف کرده بود، از اين‌رو وى به [[عراق]] برگشت و به خط مقدم جبهه پيوست و با سربازان اشغالگر انگليسى به نبرد پرداخت.<br>
کاشف الغطاء در روزهاى آخر ماه صفر سال 1331 تصميم به ترک مصر و بازگشت به عراق گرفت، ولى شيخ محمد نجيب، از وى خواست تا سفرش را به عقب بيندازد و در جشن‌هايى که به مناسبت تولد [[حضرت محمد مصطفی(ص)|حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)]] در ماه [[ربیع الاول|ربيع‌الاول]] در [[مصر]] برگزار مى‌شد شرکت کند و او نيز پذيرفت. سفر سه ساله او در اين دوره، با آغاز جنگ جهانى اول در سال 1332ق پايان پذيرفت. انگلستان بسيارى از شهرهاى عراق را تصرف کرده بود، از اين‌رو وى به [[عراق]] برگشت و به خط مقدم جبهه پيوست و با سربازان اشغالگر انگليسى به نبرد پرداخت.<br>

نسخهٔ ‏۷ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۱:۰۵

فصلنامه اندیشه تقریب
فصلنامه اندیشه تقریب
اطلاعات نشر سال اول/ شماره دوم/بهار 1384
عنوان مقاله شیخ محمدحسين بن على آل كاشف الغطاء
تعداد صفحات 12
بخش پیشگامان تقریب
زبان فارسی
شیخ محمدحسين بن على آل كاشف الغطاء عنوان مقاله‌‌ای در معرفی اندیشه‌های وحدت‌گرایانه شخصیت‌ها و پیشگامان تقریب است. این عنوان در بخش پیشگامان تقریب فصلنامه اندیشه تقریب، شماره 2|شماره دوم]]، فصل بهار سال 1384 منتشر شده‌است.

نوشته حاضر مرورى کوتاه بر زندگى يکى از طليعه‌داران جنبش‌هاى فکرى است که سراسر زندگى او ايجاد وحدت ميان امت‌هاى اسلامى بود. انديشه اصلاحى اتحاد شيعه و سنى و انسجام ملل مسلمان در برابر استکبار و دشمنان اسلام، جزء شاخص‌ترين افکار شيخ‌محمد‌حسين به شمار مى‌آيد. اهميت شناسايى اين شخصيت بزرگ از آن روست که وى بر خلاف انديشمندان جامدانديش، کوشش کرد تا عالمان شيعه و سنى بيشتر يک‌ديگر را بشناسند و از مايه‌هاى مشترک اعتقادى و سياسى در ستيز با استعمار و صهيونيسم، سود جويند. پيش از پرداختن به بررسى شخصيت سياسى و علمى مرحوم شيخ محمدحسين، معرفى کوتاه عالمان و شخصيت‌هاى مهم خاندان آل کاشف الغطاء، مى‌تواند محيط تربيتى، علمى و سياسى شخصيت مورد بحث را بيشتر روشن سازد.

خاندان کاشف الغطاء

آل کاشف الغطاء خاندانى محترم از علماى شيعى امامى عراق در سده‌هاى 13 و 14 هجرى‌اند. افراد اين خاندان از قبيله بنى‌مالک هستند و گفته شده از مالک بن حارث بن عبد يغوث معروف به اشتر‌نخعى (متوفاى 37 ق) صحابى بنام امام على(عليه السلام) نسب مى‌برند. [۱] در اين نوشته از كتاب دائرة المعارف بزرگ اسلامى استفاده‌هاى فراوان برده شده است. از اين‌رو به افراد آن مالکى نيز گفته شده است. نياکان آنان در «جناجيه» يا «جناجيا» و يا «قناقيا»، از روستاهاى اطراف شهر حله مى‌زيستند و در اواخر سده12هجرى يکى از بزرگان و متقدمان اين خاندان يعنى «خضر بن يحيى» (متوفاى 1180 ق) به نجف کوچيد و بدين جهت افراد آل کاشف الغطاء به «جناجى» نيز شهرت يافتند. [۲] از آل کاشف الغطاء عالمان معروفى برخاسته‌اند که هر کدام در روزگار خود منشأ آثار مهم علمى و سياسى در عراق و ايران و برخى از کشورهاى اسلامى و جوامع شيعى بوده‌اند. شخصيت‌هاى علمى و سياسى خاندان کاشف الغطاء اينان‌اند که بر اساس سال وفات، ذکر شده‌اند:

1ـ «جعفر بن خضر بن يحيى جناجى حلى نجفى» معروف به «شيخ جعفر کاشف الغطاء» (1227ـ1156ق) بنيان‌گذار آل کاشف الغطاء و معروف به جعفر کبير و شيخ مشايخ. وى پس از آن که اثر فقهى مشهور خود «کشف الغطاء» را نوشت به «کاشف الغطاء» ملقب گشت. وى هم مجتهدى پارسا و اهل عبادت بود و هم مرجعى بيدار و مبارزى خستگى‌ناپذير. مبارزات او در برابر يورش وهابيون به نجف، و هم‌چنين در برابر متجاوزان روسى که بخش‌هايى از ايران را اشغال کرده بودند، در تاريخ مسطور است.

2ـ «موسى بن جعفر آل کاشف الغطاء» (1243 ـ1180ق) فقيه، اصولى، اديب و شاعر و فرزند ارشد «شيخ جعفر کاشف الغطاء». وى در حيات پدر از ياران او در تدريس، فتوا و حل و فصل مرافعات و مراجعات مردم بود. برخى از علماء وى را در دقت نظر علمى و فقهى بر پدرش ترجيح داده‌اند. همان، ج 10، ص 178، شماره 595. شاگردان بسيارى از جمله برادرش شيخ حسن آل کاشف الغطاء (1262 ـ1201ق) و شيخ محمد حسن معروف به «صاحب جواهر» از حوزه درس او بهره‌گرفته‌اند.

3ـ «على بن جعفر آل کاشف الغطاء» (1253 ـ1197 ق) فقيه، اديب و شاعر. او را به سبب مقام بلند علمى، «محقق ثالث» نيز گفته‌اند. پس از درگذشت برادرش شيخ موسى، مرجعيت دينى ميان او و شيخ محمد حسن معروف به «صاحب جواهر» (متوفاى 1266ق) تقسيم گرديد.

4ـ «حسن بن جعفر آل کاشف الغطاء» (1262 ـ1201ق) فقيه، اصولى، اصولى، اديب و شاعر. وى نزد پدر علوم مقدماتى را خواند و پس از آن در حوزه درس برادرش شيخ موسى، سيدمحمدجواد عاملى و ديگران شرکت کرد و در علوم مختلف چيره‌دست شد ولى بيشترين شهرت او در فقه بود. کتاب انوار الفقاهه او نشانه چيرگى وى در فقاهت است. در سال 1258‌ق که نجيب پاشا حاکم عثمانى سر به شورش برداشت و پس از تسخير کربلا و کشتار مردم در 1259ق قصد حمله به نجف کرد، وى با تدبير و هوشمندى توانست او را از هدفش باز دارد. در سال 1260ق که نجيب پاشا عالمان و فقيهان فرقه‌هاى مختلف اسلامى را به بغداد فرا خواند تا راجع به داعيه‌ها و عقايد سيدعلى محمد باب شيرازى (متوفاى 1266ق) نظر دهند، وى در رأس هيأتى از عالمان شيعى نجف در آن جلسه حضور يافت و از ميان انبوه آراى فقيهان حاضر، نظر او پذيرفته شد و اين امر موفقيتى براى وى و فقيهان شيعى شمرده شد و بازتاب گسترده يافت. [۳]

5ـ «مهدى بن على آل کاشف الغطاء» (1289 ـ1226 ق) فقيه، اصولى، مرجع تقليد، اديب و شاعر. در نجف ديده به جهان گشود، علوم اسلامى را نزد پدر و عمويش شيخ حسن و برادرش شيخ محمد و ديگر عالمان نجف آموخت و به رتبه اجتهاد رسيد. وى در روزگار خود از مدرسان برجسته در فقه و اصول بود. شيخ مرتضى انصارى بسيارى از امور شرعى و عرفى را به او ارجاع مى‌کرد. پس از درگذشت شيخ انصارى، بسيارى از مردم شهرهاى ايران و قفقاز و عراق از وى تقليد مى‌کردند. موقوفه «اوده» هند، در نجف به دست او توزيع مى‌گرديد. وى دو مدرسه دينى در نجف و کربلا بنياد نهاد که طلاب از آن بهره‌مند شدند. [۴] 6ـ «عباس بن على آل کاشف الغطاء» (1314 ـ1242 ق) فقيه، اصولى، اديب و شاعر. در نجف تولد يافت و در کودکى پدرش را از دست داد و تحت سرپرستى عمويش شيخ حسن و برادرانش، پرورش يافت. پس از درگذشت برادرش شيخ حبيب آل کاشف الغطاء (متوفاى 1307ق) به مقام بلندى در رياست دينى دست يافت. در «هنديه» درگذشت و در نجف به خاک سپرده شد.

7ـ «محمد بن على آل کاشف الغطاء» (متوفاى 1268 ق) فقيه، اصولى و شاعر. وى در نجف زاده شد و نزد عالمان خاندان خود، دانش آموخت. پس از درگذشت عمويش شيخ حسن (صاحب انوار الفقاهه) و شيخ حسن (صاحب جواهر)، مرجع تقليد عده‌اى از شيعيان عراق گشت. بسيارى از فقيهان سده 13 هجرى از شاگردان او بودند و عده‌اى از آنان به کسب اجازه از او نايل آمدند. وى در حل مشکلات مردم نزد حاکمان عثمانى کوشش فراوان کرد. [۵]

8ـ «محمدرضا بن موسى آل کاشف الغطاء» (1297 ـ1238 ق) فقيه و عالم. در نجف زاده شد. مقدمات و علوم عالى را نزد شيخ ابراهيم قطفان(متوفاى 1279ق)، شيخ موسى خمايسى، شيخ احمد دجيلى(متوفاى 1265ق) و عمويش شيخ حسن و صاحب جواهر فرا گرفت. وى در جريان يکى از نزاع‌هاى داخلى نجف ناگزير به ترک شهر شد و به کاظمين رفت. پس از سه سال اقامت در آن جا در 1290 ق به نجف بازگشت. [۶]

9ـ «موسى بن محمدرضا آل کاشف الغطاء» (1306 ـ1260ق) فقيه و اديب. وى در نجف به دنيا آمد و در همان جا تحصيلات خود را نزد عالمان عصر خود از جمله شيخ محمدحسين کاظمى (متوفاى 1308ق) تکميل نمود. سپس به سامرا آمد و در درس ميرزا محمدحسن شيرازى شرکت جست. پس از درگذشت پدر، يک بار در 1298 ق به اصفهان سفر کرد و بار ديگر در 1306ق رهسپار ايران شد و در اثناى همين سفر در تهران وفات يافت. [۷]

10ـ «عباس بن حسن آل کاشف الغطاء» (1323 ـ1253ق) فقيه، اصولى، اديب و شاعر. در نجف زاده شد و پس از طى علوم مقدماتى به سامرا رفت و در آن جا خارج فقه و اصول را نزد شيخ مرتضى انصارى، ميرزا حبيب الله رشتى، ميرزاى شيرازى و پسرعمويش شيخ مهدى آل کاشف الغطاء فرا گرفت و به درجه اجتهاد نايل آمد. وى آثار متعددى در زمينه فقه و اصول از خود برجاى گذارد و اشعار بسيارى نيز در شرح مباحث فقهى و اصولى به او نسبت داده شده است. [۸]

11ـ «احمد بن على آل کاشف الغطاء» (1344 ـ1292ق) فقيه و مرجع تقليد. براى تحصيلات تکميلى به سامراء سفر کرد و آن گاه به نجف بازگشت. پس از انقلاب مشروطيت ايران در سال 1324ق، از استادش آخوند خراسانى، به سبب حمايتش از مشروطيت، دور گشت و به سيدکاظم يزدى که مخالف مشروطه بود، نزديک شد. در اواخر عمر پس از درگذشت يزدى، از مراجع تقليد شمرده مى‌شد و با وجود عالمانى چون ميرزاى نائينى و سيدابوالحسن اصفهانى، در ايران، عراق و افغانستان کسانى از او تقليد مى‌کردند. سرانجام در نجف درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.

12ـ «مرتضى بن عباس آل کاشف الغطاء» (1349 ـ1291ق) فقيه، اصولى، متکلم، نويسنده و شاعر. در نجف زاده شد. علم اصول را نزد آخوند خراسانى (متوفاى 1329ق) و فقه را نزد سيدمحمدکاظم يزدى فرا گرفت. وى آثار متعدد فقهى و اصولى به صورت نثر و شعر از خود برجاى گذاشته و برخى از آثار او در رد شبهات وهابيه نوشته شده است.[۹]

13ـ «على بن محمدرضا آل کاشف الغطاء» (1350 ـ1267ق) عالم، اديب، مورخ و شاعر. در نجف تولد يافت و در همان جا مراتب علمى و تربيتى را طى کرد. وى در رفع مشکلات اجتماعى مردم اهتمام داشت و نزد حاکمان عثمانى بغداد داراى نفوذ بود. با سرى پاشا، حاکم بغداد که از اديبان و ادب دوستان به شمار مى‌آمد، دوستى داشت و او را مدح بسيار گفت. در 1295ق سفرى به ايران کرد و مدت هفت سال در شهرهاى تهران، اصفهان، شيراز، و مشهد ماند و 1302ق به نجف بازگشت. وى هم‌چنين سفرهايى به شام، حجاز، مصر، اسلامبول و هند داشت. مهم‌ترين اثر او کتاب الحصون المنيعه فى طبقات الشيعه است که طرح اصلى کتاب در دوازده جلد بوده است اما توانست هفت جلد آن را به اتمام برساند. اثر ديگر او سمير الحاضر و انيس المسافر در پنج جلد است که کشکول‌گونه است.

14ـ «هادى بن عباس آل کاشف الغطاء» (1361ـ1289ق) فقيه، مورخ، محقق، اديب و شاعر. در نجف ديده به جهان گشود. فقه و اصول را نزد شيخ الشريعه اصفهانى، سيدمحمدکاظم يزدى و شيخ محمد طه نجف (متوفاى 1329ق) خواند. در شعر و ادب شهرت او تا بدان جا رفت که او را از بنيان‌گذاران نهضت ادبى سده چهارده در عراق دانسته‌اند. از وى آثار متنوعى بر جاى مانده است که آقابزرگ در الذريعه به آنها اشاره نموده است. [۱۰]

15ـ «محمدرضا بن هادى آل کاشف الغطاء» (1366ـ1310ق) فقيه، اديب و شاعر. وى در نجف زاده شد و پس از فراگيرى مقدمات علوم، فقه و اصول را از پدر و ديگر علماى نجف آموخت. او که اديب چيره‌دستى بود آثارش را در نشريات مختلف انتشار داد. سرانجام در بيروت در گذشت و در نجف به خاک سپرده شد.

در ميان دانشمندان و عالمان اين سلسله، برخى از آنها نقش قابل توجهى در عرصه اجتماع و سياست داشته‌اند. نخستين فرد اين خاندان آيت‌الله شيخ جعفر کاشف الغطاء، مرجعى‌بيدار و مبارزى خستگى‌ناپذير بود. او هنگام يورش وهابيون به نجف، همراه شمارى از روحانيون و مردم منطقه، به نبرد با وهابى‌ها پرداخت. آيت‌الله شيخ جعفر در سال 1215ق که دولت روسيه بخش‌هايى از ايران را اشغال کرد، فتواى جهاد عليه متجاوزان صادر نمود و به فتحعلى‌شاه قاجار اجازه داد از سوى او به فرماندهى سپاه، مردم را به جنگ فرا خواند.

هم‌چنين آيت‌الله شيخ على کاشف الغطاء (پدر شخصيت مورد بحث) يکى ديگر از مجتهدان بيدار نجف بود. وى به‌طور رسمى به دومين کنگره تحقيقات اسلامى در قاهره دعوت شد. موضوع سخن‌رانى او در اين کنگره مسئله فلسطين بود. هم‌چنين وى در همين فرصت که مصادف با ايام عاشورا و شهادت امام حسين(عليه السلام)بود، در قاهره سخن‌رانى نمود و اين سخن‌رانى از راديو صوت العرب پخش شد. پخش سخن‌رانى درباره عاشورا توسط اين مرجع بزرگ شيعى، تأثير شگرفى براى مذهب تشيع در مصر داشت که از دوران حکمرانى ايوبيان به بعد سابقه نداشته است.
اکنون با صرف‌نظر از معرفى تفصيلى افراد ديگر اين خاندان، به بررسى زندگى و شخصيت کاشف‌الغطاء مى‌پردازيم.

محمدحسين بن على آل کاشف الغطاء، (1294ـ1373ق)

وى فقيه، اصولى، اديب، محدث، نويسنده، سخنور، شاعر و از عالمان مبارز و بنام آل کاشف الغطاء است که در سال 1294ق در نجف تولد يافت. مقدمات علوم و ادبيات، هيأت، حساب و هندسه را آموخت. آنگاه خارج فقه و اصول را از سيدکاظم يزدى، شيخ آقارضا اصفهانى و آخوند خراسانى؛ کلام را از ميرزا باقر اصطهباناتى (متوفاى 1326ق)، شيخ احمد شيرازى و شيخ محمدرضا نجف‌آبادى؛ و حديث را از حاج ميرزا حسين نورى فرا گرفت و خود از فقيهان و عالمان چيره‌دست گرديد. در جوانى به حکمت، فلسفه و عرفان روى آورد و دامنه معلومات خود را گسترش داد. او خود در‌اين‌باره مى‌گويد: «تمام کتاب‌هاى صدرالمتألهين ملا صدرا، از مشاعر، عرشيه و شرح هدايه تا اسفار و شرح اصول کافى را نزد استادان خبره فرا گرفتم».
وى هم‌چنين به مطالعه ديوان اشعار مولوى، جامى و ديگر شاعران پارسى‌گوى پرداخت. آشنايى او به زبان فارسى سبب شد تا با اشعار عرفانى شاعران ايرانى مأنوس شود، اما هيچ گاه از ادبيات و اشعار شاعران عرب غفلت نورزيد. وى ذوق شعرى نيز داشت و در آغاز نوجوانى شعر مى‌سرود. وى که در سن هيجده سالگى در درس آخوند خراسانى و سيدکاظم يزدى حضور يافت، جزء جوان‌ترين شاگردان درس آنها به شمار مى‌رفت. وى پس از بيست سال تحصيل، به حد کمال رسيد سپس با تشکيل حلقه درسى آموخته‌هايش را به شاگردانش انتقال داد.
در حوزه درس او که عمدتاً در مسجد هندى نجف و آرامگاه ميرزاى شيرازى تشکيل مى‌شد، تعداد قابل توجهى از علماء و طلاب شرکت مى‌کردند. اندک اندک آوازه علمى او گسترش يافت و به عنوان مجتهدى توانا در حوزه علميه نجف مطرح گرديد. پافشارى مردم در تقليد از او، سبب شد تا فتواهاى خويش را در ضمن فتاواى آيت‌الله سيد محمد کاظم يزدى به چاپ برساند. از ميان صدها شرح بر کتاب عروه الوثقى، شرح او نخستين شرح بر اين کتاب به شمار مى‌آيد. وى مورد توجه ويژه سيدمحمدکاظم يزدى بود و سيد پاسخ بسيارى از پرسش‌هاى علمى و فقهى را به او واگذار مى‌کرد. پس از درگذشت برادرش شيخ احمد (متوفاى 1344ق) با وجود مرجعيت عام آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهانى، به مقام مرجعيت رسيد و کسانى در هند، ايران، قطيف، افغانستان، مسقط و عشاير عراق از او تقليد مى‌کردند.

انديشه‌هاى فقهى کاشف‌الغطاء

کاشف الغطاء در پى مطالعه و بررسى کتابى به نام مجلة العدل که قانون مدنى امپراتورى عثمانى به‌شمار مى‌رفت، دريافت که شيوه نگارش اين کتاب همان فتواهاى فقهى است ولى در قالب مواد حقوقى و جزايى سامان يافته است. از اين‌رو تصميم گرفت کتابى به اين سبک بنگارد. وى در اين باره مى‌گويد:
«من اين کتاب را که از زمان ترک‌ها (امپراتورى عثمانى) تا کنون از مؤسسات حقوقى، يگانه متن قانون قضايى بود، بررسى کردم و آن را نيازمند تصحيح يافتم. اين کتاب همان طور که از سبک نگارش آن پيداست جنبه قانونى‌اش برترى دارد. اين کتاب را مى‌توان فقه قانونى يا قانون فقهى ناميد».

وى با نوشتن کتاب تحريرالمجله به نقد کتاب مذکور و معرفى فقه شيعه به صورت مواد حقوقى و جزايى و مدنى پرداخت. اين کتاب که مجموعاً در پنج جلد به چاپ رسيد، مورد استقبال حقوق‌دانان، وکلا، قضات و کارمندان دادگسترى قرار گرفت.

کوشش‌هاى فقهى شيخ محمدحسين بيشتر بر اين مبنا استوار بود که آرا و فتواهاى او مطابق با واقعيت و شرايط زمان و مکان باشد. وى درباره توجه فقيه به نقش زمان و مکان در اجتهاد مى‌گويد: «آيا ساختن چند مسجد در يک محله کوچک کار درستى است؟ آيا اين کار باعث نمى‌شود مردم در چند مسجد پخش شوند و مسجدها خلوت شوند و حتى برخى مسجدها بسته شوند؟ آيا در اين صورت، ساختن مسجد ثواب دارد»؟
در اين باره وى از مراجع تقليد خواست مردم را راهنمايى کنند و از مردم نيز خواست به ساختن مدرسه، بيمارستان و ديگر اماکن عام المنفعه بپردازند.
کاشف الغطاء درباره اختيارات فقيه مى‌گويد:

«فقيه بر کارهاى مردم و هر چه که مورد نياز نظام و جامعه اسلامى است، ولايت دارد. ولايت فقيه همه مواردى را که به مصلحت اسلام و مسلمانان است، در بر مى‌گيرد». امام خمينى(رحمه الله) درباره ولايت فقيه و عقيده کاشف الغطاء در‌اين‌باره مى‌گويد: «ولايتى که براى پيامبران(صلى الله عليه وآله) و امامان(عليهم السلام)است، براى فقيه نيز ثابت است. موضوع ولايت فقيه چيز تازه‌اى نيست که ما آورده باشيم بلکه اين مسئله از اول، مورد بحث بوده است. مرحوم کاشف الغطاء نيز بسيارى از اين مطالب را فرموده‌اند».
کاشف الغطاء فقيه را در مورد منابع طبيعى و انفال، تنها مرجع تصميم‌گيرى مى‌داند. وى هم‌چنين در مسائل مستحدثه زودتر از ديگران فتوا می‌ داد. جعفر خليلى، روزنامه‌نگار و نويسنده مشهور عراقى مى‌گويد: «در سخن‌رانى خود به مناسبت فوت آيت‌الله سيدابوالحسن اصفهانى گفتم: سيد ابوالحسن نخستين مجتهدى بود که حکم کرد زنى که شوهرش به پنج سال زندان محکوم شده است، مى‌تواند تقاضاى طلاق بکند». خليلى مى‌گويد: «از او پرسيدم دليل فقهى حکم شما چيست؟ وى گفت: مجتهد قانون‌گذار است».

سفرهاى وحدت‌آفرين او

شيخ محمدحسين از آگاهى‌هاى دينى و سياسى برخوردار بود. هم جوهر ديانت اسلامى و تاريخ گذشته امت اسلامى را مى‌شناخت و هم وضع کنونى و سياست حاکمان روزگار خود را در مى‌يافت. او از مصلحان اسلامى سده اخير در جهان اسلام است. وى با اين که تحت تأثير آراى اصلاحى و انقلابى پيشگامان حرکت بيدارى مسلمانان مانند سيدجمال الدين اسدآبادى و شيخ محمد عبده و ديگران بود، اما عمق انديشه او و آشنايى با سياست و مسائل زمان، صراحت در گفتار و شجاعت در عمل، جايگاه فقهى و مرجعيت دينى، برجستگى ويژه‌اى به او بخشيد و آموزش‌هاى اصلاحى او را کارساز کرد. از اين رو در همان حال که وظايف يک عالم دينى را انجام مى‌داد، وقت خود را صرف مسائل عمده سياسى و اجتماعى و آگاهيدن ملل مسلمان و ستيز با امپرياليسم و صهيونيسم مى‌کرد. سفرهاى وى به کشورهاى اسلامى، يکى از شيوه‌هاى عملى او براى بيدارسازى امت اسلامى و بخشى از اهتمام وى به امور مسلمانان بود.

نخستين بار در انديشه گفت‌وگو با دانشمندان اهل سنت و برقرارى وحدت بين شيعه و سنى در سال 1328 ق به حجاز سفر کرد و کتاب نزهة السمر و نهزة السفر سفرنامه حج اوست. سپس به دمشق رفت و در آن جا با علماى سنى درباره مشکلات جهان اسلام و لزوم وحدت مسلمانان، به گفت‌وگو پرداخت. پس از آن به بيروت عزيمت کرد و دو ماه در آن جا ماندگار شد و ضمن ديدار با مردم و علماى اين شهر، توانست برخى از آثارش را در آن جا به چاپ برساند. وى هم‌چنين سفرى به صيدا داشت و در اقامت سه ماهه‌اش در اين شهر، با عالمان سنى مانند شيخ سليم بشرى و شيخ محمد نجيب مطيعى (مفتى حقانيه) ديدار و گفت‌وگو کرد. وى قبل از ترک لبنان در آن جا ازدواج نمود سپس عازم مصر شد و در آن کشور با عالمان سنى گفت‌وگو کرد و براى دانشجويان دانشگاه الازهر، جلسه درس تشکيل داد و در چند کليساى قاهره سخنانى ايراد کرد. او عقايد خود را درباره مسيحيت، در کتاب التوضيح فى بيان ما هو الانجيل و من هو المسيح در دو جلد نوشت و خرافات را از چهره حضرت مسيح(عليه السلام)و انجيل زدود.

کاشف الغطاء در روزهاى آخر ماه صفر سال 1331 تصميم به ترک مصر و بازگشت به عراق گرفت، ولى شيخ محمد نجيب، از وى خواست تا سفرش را به عقب بيندازد و در جشن‌هايى که به مناسبت تولد حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) در ماه ربيع‌الاول در مصر برگزار مى‌شد شرکت کند و او نيز پذيرفت. سفر سه ساله او در اين دوره، با آغاز جنگ جهانى اول در سال 1332ق پايان پذيرفت. انگلستان بسيارى از شهرهاى عراق را تصرف کرده بود، از اين‌رو وى به عراق برگشت و به خط مقدم جبهه پيوست و با سربازان اشغالگر انگليسى به نبرد پرداخت.

سفر او به کنگره اسلامى فلسطين

وى پس از سال‌ها اقامت در نجف، در سفر ديگرش، در 1350‌ق به منظور شرکت در «کنگره اسلامى» به فلسطين رفت. در اين کنگره که به مناسبت بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، با حضور عالمان مسلمان در بيت‌المقدس برگزار گرديد، کسانى چون سيد حبيب عبيدى(مفتى موصل)، سيدمحمد زياره (از يمن)، رشيد رضا (شاگرد سيدجمال الدين اسدآبادى و نويسنده تفسير المنار) و علامه اقبال لاهورى نيز حضور داشتند. وى که همراه هيأتى از عالمان عراق در آن کنگره شرکت کرده بود، در مسجدالاقصى نماز خواند و هزاران مسلمان از جمله عالمان مذاهب مختلف عضو کنگره، به او اقتدا کردند. وى در دوازدهمين جلسه کنگره، سخن‌رانى مؤثرى ايراد کرد که بازتاب مثبتى در کنگره و جهان اسلام داشت. وى درباره احوال مسلمانان در گذشته و حال و پريشانى و انحطاط کنونى مسلمانان و لزوم وحدت ميان آنان و پرهيز از اختلاف و پراکندگى سخن گفت. اين سخن‌رانى ابتدا در قدس سپس در روزنامه‌ها و نشريات کشورهاى اسلامى به چاپ رسيد. يکى از استادان دانشکده فاروق اول بيروت، در کتاب الاسلام بين السنة و الشيعة درباره تأثير سخنان کاشف الغطاء نوشت:

«اگر برکت‌هاى اين حرکت جديد نبود، آيا هرگز کسى تصور مى‌کرد که گروه زيادى از مسلمانان سنى به کاشف الغطاء اقتدا کنند؟ آيا گمان مى‌کرديد که کتاب الدعوة الاسلاميه او را پيش از آن که دانشمندان شيعه بخوانند، در دسترس دانشمندان اهل سنت قرار گيرد؟ کاشف‌الغطاء پانزده روز در فلسطين ماند و با دانشمندان شيعه و سنى حاضر در کنگره ديدار کرد. او به شهرهاى مختلف فلسطين مسافرت نمود و با مردم و علماى ديدار کرد و آنان را به وحدت فرا خواند. او چنان محبوب قلب‌ها شده بود که از آن پس، وى را امام کاشف الغطاء مى‌ناميدند».

آرى سخنان پر شور کاشف الغطاء چنان مورد استقبال علما و مردم قرار گرفت که محبوب قلب‌ها شد و دانشمندان حاضر در کنگره، پس از آن، تا روزى که کاشف الغطاء در فلسطين بود، نماز جماعت و جمعه را به او اقتدا مى‌کردند؛ حتى علماى وهابى، ناصبى و خوارج نيز به او اقتدا مى‌نمودند. وى در همين سفر (که پانزده روز به طول انجاميد) از شهرهاى ديگر فلسطين مانند حيفا، نابلس و يافا ديدن کرد. در بازگشت از سفر، مردم عراق از او به گرمى استقبال کردند و او در بين انبوه مسلمانان که از سخن‌رانى او در بيت‌المقدس به هيجان آمده بودند، در مسجد کوفه سخن‌رانى مبسوطى ايراد کرد که از خطبه‌هاى تاريخى او به شمار مى‌آيد. وى در اين سخنان عظمت ديرين اسلامى را به ياد آورد و درباره عقب ماندگى کنونى امت مسلمان مطالبى گفت.

وى پس از دو سال اقامت در عراق، در سال 1352‌ق براى نخستين بار به ايران سفر کرد و به زيارت حضرت ثامن الحجج(عليه السلام) مشرف شد. وى از غالب شهرهاى بزرگ ايران مانند کرمانشاه، همدان، قم، تهران، شاهرود، مشهد، شيراز، خرمشهر، آبادان و بوشهر ديدار کرد و در همه جا به زبان فارسى با مردم سخن گفت و آنان را به بيدارى و قيام براى مبارزه با استعمار فرا خواند. وى در قم ميهمان آيت‌الله شيخ عبدالکريم حائرى يزدى، بنيان‌گذار حوزه علميه قم بود. آيت‌الله حائرى از او خواست تا به جاى وى، امام جماعت حرم حضرت معصومه(عليها السلام)شود و او نيز پذيرفت و پس از برپايى نماز جماعت، براى مردم سخن گفت. وى در اين مسافرت که حدود هشت ماه به طول انجاميد از طريق بصره به عراق بازگشت. اما بار ديگر در 1366‌ق و بار سوم در 1369‌ق نيز به ايران سفر کرد و منشأ برکاتى شد.

سفر او به کنگره اسلامى پاکستان

جمعيت اخوت اسلامى در سال 1371‌ق دومين «کنفرانس اسلامى» را در پاکستان برگزار کرد و از کاشف الغطاء خواست در اين سمينار حضور يابد و به ايراد سخن‌رانى‌بپردازد. در بخشى از سخنان او آمده است: «بيست سال پيش جمله‌اى گفتم که همه جا پخش شد. گفتم اسلام بر دو پايه استوار است: کلمه توحيد و توحيد کلمه. اسلام آيين يکتاپرستى و تساوى مردم در برابر قانون است. هنوز قرن اول هجرى به پايان نرسيده بود که مذاهب گوناگون پيدا شد. نخستين فتنه‌اى که به سان تيرى به قلب دين نشست، فتنه خوارج بود. اختلاف در اصول و فروع دين نمودار شد. پادشاهان و فرمانروايان اختلاف‌ها را دامن زدند. استعمارگران فرصت را غنيمت شمردند و تجاوز را آغاز نمودند و کشورهاى مسلمان در چنگال آنان افتاد. دولت جوان پاکستان به نام اسلام تأسيس شد. پاکستان فرزند اسلام است. قانون اساسى اين دولت بايد قرآن و سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشد. دولت پاکستان به نام اسلام از هندوستان جدا شدأ؛ بدين خاطر است که من فتوا دادم يارى دولت پاکستان بر همه مسلمانان واجب است. ما مى‌گوييم مسلمانيم ولى تاريخ ما مسيحى و زردشتى است و روز يکشنبه تعطيل می‌کنيم. اى مردم مسلمان! نيروهاى خود را در يک جا گرد آوريد که سياست جهانى، کشورهاى عربى و اسلامى را مورد حمله قرار داده است. اينک دولت ايران که خدا او را يارى‌کند ]منظور دولت دکتر مصدق است[ از چنگال‌ها و نيش‌هاى اين سياست پليد هنوز رهايى نيافته است و نمى‌يابد مگر آن که تمام مردم دست به دست هم دهند».

کاشف الغطاء چهل روز در پاکستان ماند و در اين مدت با مردم و علماى لاهور، راولپندى، کشمير آزاد (مظفرآباد) و پيشاور گفت‌وگو کرد و آنان را به وحدت فرا خواند.


انديشه‌هاى اصلاحى و جنبش‌هاى فکرى او

در آثار و سخنان شيخ محمدحسين، گذشته‌هاى پرافتخار مسلمانان و مجد و تمدن کهن آنان يادآورى شده و راز آن پيشرفت‌ها و سر انحطاط امت اسلامى در سده‌هاى اخير تشريح گرديده است. او معتقد است که نخستين گام رهايى مسلمانان، بازگشت به ايمان خالص و بى‌پيرايه صدر اسلام است. از اين‌رو در نوشته‌ها و گفته‌هاى او فراخوانى به وحدت ميان فرقه‌هاى مسلمان، زياد به چشم مى‌خورد. با اين همه او نيز مانند بسيارى ديگر از مناديان وحدت اسلامى، تعريف و تفسير روشنى در اين زمينه به دست نمى‌دهد، اما مى‌خواهد که مسلمانان به اين دعوت پاسخ مثبت دهند.

او تا آن‌جا به نقش اتحاد اسلامى اهميت مى‌دهد که جنگ‌هاى صليبى، حمله مغولان به امپراتورى اسلامى و نفوذ استعمار نوين غربى در جهان اسلام را معلول فقدان اعتماد ميان مسلمانان مى‌داند. از اين‌رو تلاش او در دفاع از تشيع (با تأليف کتاب اصل الشيعه و اصولها) و شناساندن آن نيز به انگيزه زدودن غبارهاى سوء تفاهم بين دو مذهب بزرگ اسلامى و نزديک‌تر کردن شيعى و سنى بود. از اين‌رو بود که عالمان فرق مختلف اسلامى به او احترام مى‌گذاشتند و گاه، همانند کنگره قدس، عالمان وهابى نيز پشت سر او به نماز مى‌ايستادند.

از نشانه‌هاى ديگر اصلاح‌طلبى او، فراخوانى به مبارزه با استعمار و صهيونيسم بود. شيخ محمدحسين با پديده امپرياليسم در آن روزگار آشنا بود. آگاهى او را در اين زمينه مى‌توان در پاسخ وى به کنگره آمريکايى «بحمدون» يافت. در دهم رجب 1373 گارلندايوانز هاپکينز، نايب رئيس «انجمن آمريکايى دوستداران خاورميانه» نامه‌اى به شيخ محمدحسين نوشت و در آن از وى دعوت کرد در کنگره‌اى که به منظور بررسى راه‌هاى همکارى اسلام و مسيحيت در امر مقابله با الحاد و ماده‌گرايى، با عضويت عده‌اى از پيشوايان دو دين در 18شعبان همان سال در شهر بحمدون لبنان تشکيل مى‌شود، شرکت کند. او اين دعوت را رد کرد و علت شرکت نکردن خود را طى نامه مفصلى به آمريکا فرستاد که به صورت کتاب المثل العليا در آمد.

وى با اين که مسلمانان را به احياى ايمان صدر اسلام فرا مى‌خواند و مبارزه با استعمار غربى را ضرورى مى‌ديد، توجه داشت که يکى از راه‌هاى نجات از ارتجاع کهن و استعمار نوين، توسعه اقتصادى و آموختن علوم و فنون جديد است. در سخن‌رانى وى در مسجد جامع کوفه، که پس از بازگشت از کنگره فلسطين ايراد شده، آمده است:

«غرب بر شرق مالک نشد مگر به صنعت و مکيدن از چشمه‌هاى ثروت. دين شريف ما همه مصالحى را که مفيد ثروت است، براى ما بيان کرده و ضرورت رشد اقتصادى را گوشزد کرده است».

دوران پيرى و وفات او

شيخ محمدحسين تا آخرين لحظات عمر خويش، مسلمانان را به وحدت و همدلى فرا مى‌خواند. وى در سن 79 سالگى در بيمارستان کرخ بغداد بسترى شد. در همين ايام بين طوايف مختلف بحرين (ظاهراً طوايف سنى و شيعه) نزاع سختى در گرفت. هنگامى که خبر اين ماجرا به گوش او رسيد، از تخت بيمارستان پيامى براى مسلمانان بحرين فرستاد و از آنان خواست جنگ را پايان بخشند. در بخشى از پيام او آمده است که صهيونيست‌ها با هم متحدند اما مسلمانان از يکديگر جدا هستند. اگر يکى از صهيونيست‌ها در عراق بيمار شود ديگرى در چين برايش ناراحت می‌ شود. بدانيد که دشمنان اسلام جنگ بين شيعه و سنى را به راه می‌اندازند. وى در اين پيام با تأکيد بر محبت و مهرورزى بين مسلمانان، توانست آشوب بحرين را خاتمه داد.

کاشف الغطاء نزديک به يک ماه در بيمارستان بسترى بود سپس با توصيه پزشکان مبنى بر انتقال او به نقطعه‌اى خوش آب و هوا، به روستايى بين کرمانشاه و خانقين انتقال يافت و سرانجام در پانزدهم ذيقعده 1373 در کرند کرمانشاه، بعد از اقامه نماز صبح و پيش از طلوع خورشيد، آفتاب عمرش غروب کرد. پيکر پاک کاشف الغطاء با تشييع مردم کرند، به نجف انتقال يافت و در قبرستان وادى السلام به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

پانویس

  1. دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 2، ص 100 و امين عاملى، اعيان الشيعه (قطع بزرگ)، (بيروت، 1407 ق)، ج 4، ص 99، شماره 300.
  2. امين عاملى، همان، ج 4، ص 100.
  3. محمد حرزالدين، معارف الرجال، (قم، 1405 ق)، ج 1، ص 215 و 216.
  4. همان، ج 3، ص 97.
  5. همان، ج 2، ص 356ـ358.
  6. همان، ص 283 و 284.
  7. همان، ج 3، ص 52.
  8. آقابزرگ تهرانى، طبقات اعلام الشيعه، سده سيزده.
  9. حرزالدين، همان، ج 2، ص 408.
  10. امين عاملى، اعيان الشيعه، ج 10، ص 231 و آقا بزرگ تهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 1، ص 303.