شهید اول: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - ' بی نظیر' به ' بی‌نظیر')
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی')
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
== اساتید اهل سنت شهید اول ==
== اساتید اهل سنت شهید اول ==


وی مصنّفات و مرویّات حدود چهل تن از علماى مکّه، مدینه، بغداد، دمشق، بیت‌المقدس و مقام خلیل (در فلسطین) را از آنان روایت مى کرد. احادیث کتاب <big>صحیح بخارى</big> را از گروه زیادى به سند خود آنها از بخارى و نیز صحیح مسلم، مسند ابى داوود، جامع ترمذى، مُسند احمد و دیگر کتاب‌هاى آنان را روایت مى کرد. <ref>عاملی٬ تکملة أمل الآمل٬ ۱۴۰۶ق٬ ص۳۶۵</ref> از مشایخ وی به نام افراد زیر تصریح شده است:
وی مصنّفات و مرویّات حدود چهل تن از علمای مکّه، مدینه، بغداد، دمشق، بیت‌المقدس و مقام خلیل (در فلسطین) را از آنان روایت می کرد. احادیث کتاب <big>صحیح بخاری</big> را از گروه زیادی به سند خود آنها از بخاری و نیز صحیح مسلم، مسند ابی داوود، جامع ترمذی، مُسند احمد و دیگر کتاب‌های آنان را روایت می کرد. <ref>عاملی٬ تکملة أمل الآمل٬ ۱۴۰۶ق٬ ص۳۶۵</ref> از مشایخ وی به نام افراد زیر تصریح شده است:


شیخ ابراهیم بن عمر ملقب به برهان الدین جعبری.
شیخ ابراهیم بن عمر ملقب به برهان الدین جعبری.
خط ۱۸۷: خط ۱۸۷:
الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة از جمله کتب منسوب به شهید اول است.
الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة از جمله کتب منسوب به شهید اول است.
    
    
ذکرى الشیعة فى احکام الشریعة کتابِ فقهى-استدلالى است که در آن مباحث طهارت و صلات بیان شده است.
ذکری الشیعة فی احکام الشریعة کتابِ فقهی-استدلالی است که در آن مباحث طهارت و صلات بیان شده است.


=نظر شهید اول در مورد حکومت=
=نظر شهید اول در مورد حکومت=

نسخهٔ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۱۵

شهید اول
شهید اول
نام ابوعبدالله شمس‌الدین محمد بن جمال الدین مکی عاملی
لقب ابن مکی، شهید اول
دین اسلام
مذهب شیعه
زادروز ۷۳۴ق
زادگاه لبنان
وفات ۷۸۶ ق - قلعۀ شام
آرامگاه وادی السلام
محل زندگی قریه جزین جبل عامل لبنان
اساتید فخرالمحققین، سید عمیدالدین بن عبدالمطلب حلی، سید ضیاءالدین عبدالله حلی،...
شاگردان شیخ مقداد سیوری، شیخ حسن بن سلیمان حلی، سید بدرالدین حسن بن ایوب،...
آثار اختصار الجعفر، الأربعون حدیث شهید اول، الاربعون مساله، اللمعه الدمشقیه،...

ابوعبدالله شمس الدین محمد بن مکی بن محمد شامی عاملی جزینی معروف به شهید اول در سال‏ 734ق در جِزِّین از قرای جبل عامل متولد شد. این قریه یکی از مناطق پر برکت از نظر پرورش فقها و علما است، به‌طوری که در دوران شهید ثانی در تشییع‌جنازه‏‌ای، هفتاد مجتهد صاحب فتوا حضور داشته‏‌اند و شهید اول و دوم نیز هر دو از آن منطقه هستند. هنگامی که در اصطلاح فقها کلمه شهید بی‏‌قرینه ذکر گردد مقصود همان شهید اول است.

شهید اول از فقهای نامدار شیعه و شاگرد فخرالمحققین در قرن هشتم هجری است. از کتب فقهی وی می‌توان اللمعة الدمشقیه را نام برد. شهید اول در فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت متبحر بود و به کشورهای مختلف اسلامی سفر کرد و اجازاتی نیز دریافت نمود. او به دست مخالفان شیعه و پس از یکسال اسارت در قلعه شام[۱] به شهادت رسید.

تولد شهید اول

محمدبن مکی ملقب به شمس الدین و شهید اول (734-786 ق) با کنیه ابوعبدالله پدرش ابومحمد مکی ملقب به جمال الدین و شرف الدین و مادرش بانویی است از آل معیه، زنی از خاندان علوی در عراق و جدش شیخ محمد، ملقب به شمس الدین [۲]

شهید اول از فقهای ناموری است که پدر و اجدادش همه از دانشمندان بنام بودند، وی در خاندانی زندگی کرد و تربیت شد که همه اهل دین و دانش و فضیلت و تقوا بودند و همت در نشر معارف اسلامی‌داشتند و از مدافعان واقعی اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به شمار می‌آمدند. تبارنامه شهید به چهار قبیله ی همدان، اوس، خزرج و مطلب متصل است که از بزرگترین و مقدس ترین قبایل عرب در صدر اسلام بودند و به هر کدام از جهتی منتسب است. [۳] وی در جبل عامل که منطقه ای است کوهستانی در جنوب لبنان که شهر کهای جباع، نبطیه، جزین در آن واقع شده است به دنیا آمد، این منطقه نامی است آشنا که در تاریخ شیعه سوابق درخشانی دارد.

زادگاه شهید اول

از قرن‌ها پیش تا کنون دانشمندان و فرزانگان زیادی از این منطقه بر خاسته اند که هر یک افتخاری بزرگ برای اسلام و مسلمین اند. [۴] شیخ حر عاملی که خود از مفاخر جبل عامل است، می‌نویسد که از بعضی استادان بزرگ شنیدم که در یکی از روستاهای جبل عامل در زمان شهید اول هفتاد مجتهد در تشییع جنازه ای شرکت داشتند، شمار دانشمندان و نویسندگان این منطقه نسبت به دیگر دانشمندان و نویسندگان حدود یک پنجم است، در صورتی که از نظر وسعت یک صدم دیگر کشورها را تشکیل می‌دهد. [۵]

شهید اول دوران کودکی را در زادگاهش جزین جبل عامل سپری نمود و در محیطی آکنده از معنویت و روحانیت در موقعیتی استثنایی رشد کرد، وی در آغاز کودکی، از هوش و استعداد سرشاری برخوردار بود و بیش از اندازه به فراگیری دانش و رسیدن به فضائل اخلاقی و معنوی علاقه داشت. وی تا شانزده سالگی در وطنش بزیست و از محضر پدرش که استادی فاضل و از بزرگان اساتید اجازه به شمار می‌رفت مقدمات علوم دینی و فقه[۶] را آموخت.

فضائل خانوادگی شهید اول

در این مدت نیز از محضر عموی پدرش شیخ اسدالدین صائغ جزینی بهره کافی برد و مقدمات ریاضی را فراگرفت [۷] شیخ اسدالدین صائغ، دانشمندی بزرگ بود و در سیزده رشته از علوم ریاضی تخصص و مهارت داشت. شهید اول با دختر استاد و عموی پدرش شیخ اسدالدین صائغ ازدواج کرد. [۸]

همسر وی علاوه بر این که دختر دانشمندی چون صائغ جزینی است، بانوئی فقیه و دانشمند بوده است که به«ام علی» مشهور و پیوسته مورد تعریف و تمجید شهید اول بوده و شهید به دیگر زن ها دستور می‌داد که در مسائل شرعی و مشکلات مذهبی به او مراجعه نمایند [۹] ثمره این پیوند سه پسر و یک دختر گردید که همه آنان از ابرار و فرزانگان به نام شیعی بودند و از نسل آن ها دانشوران و چهره‌های علمی برازنده ای برخاستند که در علم و تقوا و فضیلت شهرت فراوانی داشتند.

رضی الدین ابوطالب محمد، بزرگترین فرزند شهید، دانشمندی فاضل و والا مقام بود که از پدرش و ابن معیه و دیگر محدثان حدیث نقل می‌کند [۱۰] ضیاءالدین ابوالقاسم علی، فرزند دیگر شهید، شخصیتی بزرگوار و مورد اعتماد بود و در شمار پرهیزکاران و صالحان جای داشت، که از پدر و دیگر استادان حدیث، روایت نقل می‌کند و محمدبن داوود مؤذن عاملی از او حدیث نقل می‌کند [۱۱] فرزند دیگر شهید اول، جمال الدین ابومنصور حسن است که از محققان و فقهای برجسته بود و از دست پدر به دریافت اجازه ی نقل حدیث مفتخر گردید [۱۲] دختر شهید، ام الحسن فاطمه است که به استاد حدیث معروف است.

علما و اساتید بزرگ از او به نیکی یاد کرده‌اند و نیز شهید اول پیوسته از دختر دانشمندش ستایش می‌کرد و به زنان دستور می‌داد که او را الگو و اسوه ی خویش قرار دهند و در مسائل شرعی و عبادی به وی مراجعه کنند [۱۳] شهید ثانی (911- 965 یا 966 ق) می‌گوید: من نوشته ی سید بزرگوار تاج الدین ابن معیه را دیدم که به استاد ما شمس الدین محمدبن مکی و دو فرزندش محمد و علی و نیز خواهرشان ام الحسن فاطمه، اجازه نقل روایت داده بود. [۱۴]

هجرت شهید اول به حله ی عراق

مدرسه و حوزه علمیه حلّه در قرن هشتم هجری از رونق به سزایی برخوردار بود، اندیشمندان بزرگ شیعه در آن جا حضور داشتند. به طوری که تشنگان دانش و فقاهت از هر سو به آن سر چشمه ی دانش و فضیلت روی می آوردند. در این زمان حوزه ی درس فخرالمحققین، فرزند نابغه علامه حلی[۱۵]، اهمیت فوق العاده ای داشت. از این رو شهید اول آهنگ این شهر شیعه نشین و فقیه پرور را کرد و در سال 75 ق در حالی که شانزده سال داشت، برای تکمیل معلومات خویش و رشد فکری و علمی بیشتر و استفاده از دانش و علم دانشمندان بزرگ و فقهای نامی، به عراق هجرت کرد و وارد شهر تاریخی حلّه شد.

نقل شده است که شهید اول اولین شخصی است که از جبل عامل برای تحصیل علم به عراق[۱۶] مهاجرت کرد [۱۷] شهید اول پنج سال در حلّه ماند و در آن جا از محضر فقهای شیعی نظیر فخرالمحققین، سید فخار موسوی، سید عمیدالدین حسینی و برادرش سید ضیاءالدین حسینی {خواهرزادگان علامه حلی} تاج الدین ابن معیه حسینی، نجم الدین جعفر بن نما استفاده کرد [۱۸] وی در سال 751 ق در سن هفده سالگی وتنها یک سال پس از ورودش به حلّه، موفق به دریافت گواهی اجتهاد[۱۹] و نقل حدیث از سوی فخرالمحققین می‌شود [۲۰] سخن فخرالمحققین درباره ی شهید اول چنین است: مولای ما امام، علامه ی بزرگوار، افضل دانشمندان جهان، خورشید حق و دین، محمدبن مکی، خداوند عمرش را طولانی گرداند. [۲۱]

این سخن را فخرالمحققین که خود از فقهای نامدار شعیه است، درباره ی کسی می‌گوید که فقط یک سال از ورودش به مجلس درس او می گذشت. او همچنین می‌گوید: من از شاگردان محمدبن مکی، بیش از آن چه او از من استفاده نموده است، بهره برده ام [۲۲] شهید اول، دومین و سومین اجازه نقل حدیث را در سال 756 ق از فخرالمحققین دریافت نمود. [۲۳] همچنین وی در سال 752 ق از جعفربن نما اجازه نقل حدیث نمی‌گیرد و دو سال پس از آن، از تاج الدین معیه حسنی گواهی اجتهاد و نقل حدیث دریافت می‌کند و سه سال پس از آن از مطار آبادی به دریافت اجازه مفتخر می‌شود. [۲۴]

بازگشت شهید اول به وطن و اقدامات وی

شهید اول در سال 755 ق در سن 21 سالگی به زادگاهش، جزین باز می‌گردد و در اولین فرصت مدرسه علمیه ی وسیع و گسترده‌ای را بنیاد می‌گذارد و از این طریق موفق به تعلیم و تربیت تعداد زیادی از داوطلبان علوم دینی می‌شود که از آن جمله می‌توان سید بدرالدین حسن بن ایوب مشهور به ابن نجم الدین اعرجی حسینی، شیخ شمس الدین محمدبن عبدالعالی کرکی عاملی، زین الدین ابوالحسن علی بن حسن مشهور به «ابن خازن»، شمس الدین محمدبن نجده معروف به «ابن نجده» و شرف الدین مقداد بن عبدالله مشهور به «فاضل مقداد» نویسنده ی کتاب کنزالعرفان فی فقه القرآن را نام برد [۲۵] وی علاوه بر تدریس و تربیت شاگردان، پاسخگوی مشکلات مذهبی، اعتقادی و اجتماعی مردم بوده است. وی ملجا شیعه و پرچمدار شریعت بود و هنوز نظریات علمی و فقهی وی سرچشمه ی آرای فقهی دانشمندان ماست و کتاب هایش مرجع فقیهان و آرای علمی او نقطه ی استناد آرائشان می‌باشد.

آوازه اش در زمینه فقه و اصول و سهم بزرگش در پیشرفت علوم، روشن تر از آن است که نیازی به شرح و بیان داشته باشد وستودن وی. به ستودن خورشید می ماند که خود مایه ی ستایش مدح کننده ی آن است [۲۶] همچنین شیخ حر عاملی درباره ی شهید اول می‌نویسد که دانشمندی معتبر، فقیه و محدثی دقیق و مورد اعتماد، دریا دل کامل، جامع فنون عملی و نقلی، زاهد و عابدی پارسا، شاعر و ادیبی اهل قلم، یگانه ی روزگار و درعصر خود بی‌نظیر بود [۲۷] وی با اطلاع و آگاهی کامل از فقه غنی شیعه با دانشمندان بزرگ اهل سنت نیز در ارتباط بود و در حوزه های درس آن ها شرکت می‌کرد. چنان بر نظرات فقهی آنان آگاهی و تسلط داشت که اهل سنت در اعمال عبادی و مسائل مذهبی به وی مراجعه می‌کردند و بر مذهب آنان فتوا می‌داد.

خودش می‌نویسد مصنفات و مروّیات حدود چهل تن از علمای مکه، مدینه، بغداد، دمشق، بیت‌المقدس و مقام خلیل در فلسطین را از آنان روایت می کنم. من صحیح بخاری را از گروه زیادی به سند خود آن ها از بخاری و نیز صحیح مسلم، مسند ابی داوود، جامع ترمذی، مسند احمد و دیگر کتاب های آنان را روایت می کنم [۲۸] شهید اول به منظور دیدار و ملاقات علمای بزرگ اسلام و کسب تجارب و بهره‌مندی از اندوخته های آنان به سیر آفاق پرداخت و به مراکز علمی دمشق، مصر، فلسطین، مکه و مدینه و دیگر شهرها مسافرت کرد. در سال 768 ق در دمشق به محضر فیلسوف بزرگ شیعی و حکیم فرزانه، قطب الدین رازی، مشرف شد و از خرمن دانش او خوشه ها چید و به گواهی نقل روایت از دست مبارکش مفتخر گشت.[۲۹]

اساتید شهید اول

فخرالمحققین فرزند علامه حلی

اسدالدین صائغ جزینی

عبدالحمید بن فخار موسوی

نجم الدین جعفر بن نما حلی

سید مهنا بن سنا مدنی

سید عمیدالدین بن عبدالمطلب حلی

سید ضیاءالدین عبدالله حلی

سید تاج‌الدین بن زهره حسینی

سید علاءالدین بن زهره حسینی

شیخ علی بن طراز مطارآبادی

شیخ رضی‌الدین علی بن احمد مزیدی

شیخ جلال‌الدین محمد حارثی

شیخ قطب‌الدین محمد بویهی رازی، شارح شمسیه. وی استاد علم کلام شهید اول بود. [۳۰]

اساتید اهل سنت شهید اول

وی مصنّفات و مرویّات حدود چهل تن از علمای مکّه، مدینه، بغداد، دمشق، بیت‌المقدس و مقام خلیل (در فلسطین) را از آنان روایت می کرد. احادیث کتاب صحیح بخاری را از گروه زیادی به سند خود آنها از بخاری و نیز صحیح مسلم، مسند ابی داوود، جامع ترمذی، مُسند احمد و دیگر کتاب‌های آنان را روایت می کرد. [۳۱] از مشایخ وی به نام افراد زیر تصریح شده است:

شیخ ابراهیم بن عمر ملقب به برهان الدین جعبری.

شیخ ابراهیم بن عبدالرحیم. [۳۲]

شیخ شمس الدّین محمّد بن یوسف قرشی شافعی.

زین الدّین احمد بن عبدالرحمن عضدی. [۳۳]

شاگردان شهید اول

از کسانی که از شهید اول تلمذ و اجازه روایتی داشته اند می‌توان افراد زیر را نام برد:

شیخ مقداد سیوری صاحب کتاب التنقیح.

شیخ حسن بن سلیمان حلی صاحب کتاب مختصر بصائر الدرجات.

سید بدرالدین حسن بن ایوب مشهور به نجم الدین اعرج الحسینی.

صاحب کتاب المحجه البیضا در طهارت.

شیخ شمس الدین محمد مشهور به ابن عبدالعال کرکی عاملی.

شیخ زین الدین علی بن خازن حائری، استاد روایت احمد بن فهد حلی، صاحب المهذب و الموجز و عدة الداعی. شهید اول در تاریخ ۱۲ رمضان ۷۸۴ ه. ق، دو سال قبل از شهادت خویش به افتخار او اجازه روایتی مفصلی صادر فرموده اند که متن آن در روضات الجنات آمده است. [۳۴]

تألیفات و آثار شهید اول

فهرست تألیفات شهید اول بر اساس آنچه در ریحانة الادب آمده چنین است:

اختصار الجعفر.

الأربعون حدیث شهیداول.

الاربعون مساله.

الاعتقادیه.

الالفیه فی فقه الصلوه، با شرحی که شهید ثانی بر آن مرقوم داشته اند، تحت نام «المقاصد العلیه» در تهران چاپ سنگی شده است.

الباقیات الصالحات.

البیان در فقه (مطبوع).

التکلیف یا تکلیفیه.

جامع البین یا الجامع بین شرحی الاخوین که شرح «تهذیب الوصول» علامه حلی است که ما بین دو شرح تهذیب که از سید عمیدالدین و سید ضیاءالدین خواهرزادگان خود علامه حلی می‌باشد، جمع و تالیف نموده است.

حاشیه شرح ارشاد علامه حلی که نامش غایة المراد فی شرح نکت الارشاد می‌باشد و در ایران چاپ سنگی گردیده است.

حاشیه قواعد علامه حلی.

خلاصه الاعتبار فی الحج و الاعتمار.

الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه (مطبوع).

الذکری در فقه امامیه (مطبوع).

القواعد الکلیه فی الاصول والفروع، که به قواعد شهید معروف است و چاپ سنگی شده است.

اللمعة الدمشقیه که بارها در ایران چاپ گردیده و جز کتاب های درسی حوزه علمیه اسلامی است.

مجامیع ثلثه در سه مجلد.

المزار.

المسائل، که به مسائل ابن مکی معروف است.

النفلیه که با الفوائد المکیه که شرح شهید ثانی بر همان کتاب می‌باشد، در تهران چاپ سنگی شده است.

نکت الارشاد که همان غایة المراد می‌باشد. [۳۵]

الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة از جمله کتب منسوب به شهید اول است.

ذکری الشیعة فی احکام الشریعة کتابِ فقهی-استدلالی است که در آن مباحث طهارت و صلات بیان شده است.

نظر شهید اول در مورد حکومت

شهید اول معتقد است چون منافع انسان‌ها باهم در تضاد است لذا باید حاسمی (=قانون) باشد و آن شریعت است و سائسی (=حاکم) که آن هم امام معصوم و یا نائب اوست. [۳۶]

وی تعیین حاکم و مشروعیت او را الهی می‌داند و اذعان می‌کند مسئله تعیین ولی و رهبر با امور دیگر بسیار متفاوت است و ما به دلیل اینکه نص خداوند ناظر به فرد خاصی از افراد جامعه است، اطاعت از او را بر خود واجب دانسته و او را رهبر مشروع جامعه می‌دانیم. پس هر کس به غیر از این طریق، به ریاست جامعه برسد، او را غیر مشروع می دانیم.[۳۷]

اگر حکومتی مطلوب بود مردم باید آن را گرامی‌داشته و از دستورات رهبر و حاکم آن پیروی کنند. از این رو حتی قبول ولایت از جانب حاکم عادل و مطلوب نه تنها جایز که مستحب است و گاه واجب نیز می‌گردد؛ مثلاً اگر حاکم عادل، شخص را ملزم به قبول ولایت کند و یا فرد صالح دیگری برای پذیرش ولایت موجود نباشد. [۳۸]

وی حکومت‌های مطلوب را حکومت پیامبر(ص)، حکومت امام(ع) و حکومت نایب الامام معرفی می‌کند. وی برای نایب امام شرایطی ذکر می‌کند:

اول: ایمان یعنی شیعه بودن؛

دوم: علم به احکام و توانایی تطبیق فروع بر اصول و استنباط فروع از درون اصول [۳۹]؛

سوم: عدالت که با وجود آن شخص حائز تقوا و مروت بوده، از انحراف در تعالیم الهی و ناسازگاری با عرف عمومی جامعه، محفوظ می‌ماند. [۴۰] پس رهبر کسی است که دارای عدالت و کمال و شایستگی فتوا می‌باشد. [۴۱]

شهید اول معتقد است در عصر غیبت٬ به غیر از نائب خاص٬ نواب عام حاکم هستند. در نظر وی فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت٬ حکمش همانند حکم نائبی است که بالخصوص از سوی امام معصوم منصوب شده است. [۴۲]

ارتباط شهید اول با اهل سنت

شهید اول که مدت زیادی در دمشق که مرکزی سنی‌نشین بود٬ زیست. او گفته است مجلس من در دمشق از دانشمندان اهل سنت به موجب نزدیکی و رابطه‌ای که با آنها داشتم خالی نبود. [۴۳]

دعوت سربداران از شهید اول

خواجه علی آخرین حاکم سربداران که به ترویج تشیع امامی در خراسان پرداخت و در دفاتر و سکه‌ها از اسامی دوازده امام استفاده می‌کرد٬‌ نامه‌ای به شهید اول نوشت و او را به خراسان دعوت کرد؛ ولی وی در آن زمان در زندان بود. به همین جهت کتاب لمعه دمشقیه را به نام خواجه علی مؤید در زندان نوشت و آن را به خراسان فرستاد تا بر اساس آن عمل کنند. [۴۴] البته طبق نوشته شهید ثانی این حادثه چهار سال قبل از شهادت شهید اول بوده است و وی کتاب را در خانه و با رعایت تقیه و مخفی‌کاری شدید نگاشته است. [۴۵]

مظلومیت و شهادت شهید اول

تقی الدین جبلی و یوسف بن یحیی گزارشاتی علیه شهید اول تهیه کردند که در آن تهمت های ناروائی مبنی بر داشتن عقاید ناپسند به وی زده شده بود و هفتاد نفر از اهالی کوهستان از طوایفی که نسبت به وی کینه داشتند، علیه وی شهـادت دادند و نخست به فتـوای برهان الـدین مالـکی و عبادبـن جماعـه ی شافعی، شهید اول یک سال در قلعه دمشق زندانی شد.

در همین زمینه حدود هزار نفر از اهالی سواحل و عوام جاهل مطالبی نوشته و در محضر قاضی بیروت و قاضی صیدا بردند و همچنین آن صورت جلسه را نزد قاضی دمشق، عبادبن جماعه بردند و او آن را نزد قاضی مالکی فرستاد و به وی گفت: در این قضیه به موجب مذهب خودت حکم صادر کن وگرنه تو را برکنار خواهم نمود.

شاه از فرماندهان، والیان، قضات و مشایخ جلسه‌ای تشکیل داده و شهید اول را احضار نمود و آن صورت جلسه و شهادت نامه را برایش خواندند ولی شهید اول آن را تکذیب نمود اما تکذیب و دلائلش را نپذیرفتند و حکم را به قاضی مالکی ارجاع دادند. قاضی مالکی برخاسته وضو ساخت و دو رکعت نماز خواند و گفت حکم من این است که خونش باید ریخته شود و او را لباس اعدام بپوشانید، آنگاه او را کشتند و به دار آویختند و جسدش را سنگسار کردند و آتش زدند [۴۶] پسر شهید در اجازه نامه‌ای که شهید اول برای ابن خازن نوشته به خط خود چنین نوشته است. پدرم، امام، ‌ علامه که این خط مبارک وی است، شمس الدین ابوعبدالله محمدبن مکی روز پنج‌شنبه دهم جمادی الاول سال 786 ق در داخل قلعه ی دمشق اعدام و سپس همان جا آتش زده شد. [۴۷]

پانویس

  1. ر. ک:مقاله شام
  2. محسن امین اعیان الشیعه، ج 3، ص 281
  3. محمدرضا شمس الدین حیاه الامام الشهید الاول، ص 9-27
  4. نورا... شوشتری مجالس المؤمنین، ج 1، ص 77
  5. محمدبن حسن حر عامللی، امل الآمل، ج 1، ص 15
  6. ر. ک:مقاله فقه
  7. حر عاملی، محمدبن حسن، امل الآمل، انتشارات دارالکتاب السلامی، قم 1413ه ق
  8. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، ‌ انتشارات اسماعیلیان، قم 1390ه ق
  9. محمدبن حسن حر عاملی، امل الآمل، ج 1، ص 193
  10. امل الآمل، همان ص 179
  11. امل الآمل، همان ص 134
  12. امل الآمل، همان ص 67
  13. امل الآمل، همان ص 193
  14. امل الآمل، همان ص 179
  15. ر. ک:مقاله علامه حلی
  16. ر. ک:مقاله عراق
  17. محمدرضا شمس الدین حیاة الامام الشهید اول، ص 57
  18. محمدرضا شمس الدین حیاة الامام الشهید اول، ص 41
  19. ر. ک:مقاله اجتهاد
  20. علی دوانی مفاخر اسلام، ج4، ص 330
  21. محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج 7، ص 4
  22. محمدرضا شمس الدین حیاة الامام الشهیدالاول، ص 38
  23. محمدرضا شمس الدین حیاة الامام الشهیدالاول، ص 41
  24. علی دوانی، مفاخر اسلام، ج 4، ص 330
  25. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج107، ص 194
  26. عبدالحسین امینی، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلال‌الدین فارصی، ص 156
  27. محمدبن حسن حر عاملی، امل الآمل، ج 1، ص 181
  28. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 3، ص 437
  29. محمدمهدی آصفی، مقدمه اللمعه الدمشقیه، ج 1، ص 94
  30. امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ق، ج۱۰، ص۶۲؛ شهید اول، الالفیه و النفلیه، ۱۴۰۸ق، ص۲۵
  31. عاملی٬ تکملة أمل الآمل٬ ۱۴۰۶ق٬ ص۳۶۵
  32. شهید ثانی، ‌ الروضه البهیه فی شرح‌المعة الدمشقیه، ۱۴۱۰ق٬ ج۱، ص۱۰۱ (مقدمه)
  33. شهید اول، اللمعة الدمشقیة فی فقه الإمامیة، ۱۴۱۰ق٬ ص۱۶ مقدمه (دو تن اخیر از مشایخ روایی شهید هستند)
  34. روضات الجنات، ج ۷، ص ۸
  35. ریحانه الادب، ج ۳، ص ۲۷۷
  36. شهید اول٬ القواعد و الفوائد، مکتبه المفید، ج۱ ٬ صص۳۶-۳۸
  37. شهید اول٬ القواعد و الفوائد، مکتبه المفید، ج۲ ٬ صص۱۸۳
  38. شهید اول٬ القواعد و الفوائد، مکتبه المفید، ج۳ ٬ صص۱۷۴
  39. شهید اول٬ اللمعه الدمشقیه، ۱۴۱۱ق، ص۷۵
  40. شهید اول٬ الدروس الشرعیه، ۱۴۱۴ق٬ ج۲، ص ۱۲۵
  41. شهید اول٬ اللمعه الدمشقیه، ۱۴۱۱ق، ص۷۹
  42. شهید اول٬ الدروس الشرعیه، ۱۴۱۴ق٬ ج۲، ص۶۷
  43. جمعی از نویسندگان٬ گلشن ابرار٬ ۱۳۷۹ش٬ ج۱ ٬ ص۱۴۹
  44. ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ۱۳۵۰ش، ص۲۵۰
  45. شهید ثانی، ‌ الروضه البهیه فی شرح‌المعة الدمشقیه، ۱۴۱۰ق٬ ج۱، ص۲۳۹
  46. عبدالحسین امینی، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلال‌الدین فارسی، ص 159-160
  47. محمدباقر خوانساری، روضات الجنات، ج 7، ص 13