شبهه سهو النبی (ص)

از ویکی‌وحدت
عنوان مقاله شبهه سهو النبی(ص)
زبان مقاله فارسی
اطلاعات نشر ایران - پژوهشگاه مطالعات تقریبی
نویسنده فاطمه ملکی طجر
ویکی نویس رحیم ابوالحسینی

چکیده

در شرایع الهی لازمه نبوت، برخورداری از عصمت است، و دینداران نیز به برکت برخورداری از تعالیم پیامبران، و درک فطری و عقلانی خویش، نفی عصمت را به معنای انکار نبوت تلقی می‌کرده‌اند. بنابراین لازم است موضوع سهو النبی از این منظر مورد بررسی قرار گیرد که آیا سهو یا نسیان پیامبر با عصمت او سازگار است یا خیر؟ در واقع عصمت به مصونیت خاصی اطلاق می شود که پیامبران را در مقابل گناه و خطا حفظ می کند.

معنای لغوی سهو

سهو در لغت فراموشی و غفلت از چیزی است که به دلیل توجه به امری دیگر رخ می دهد. (خلیل فراهیدی ،ج ۴، ص ۷۱ ) مولف لسان العرب این غفلت را به دو نوع تقسیم بندی می نماید و نوعی از آن را خارج از اختیار انسان می‌داند مانند غفلت یک فرد مجنون، و نوع دوم را ناشی از اختیار انسان می داند که توسط فراهم آوردن اسبابی به صورت ارادی سبب غفلت خودش شده است. (ابن منظور، ج ۱۴، ص۴۰۶؛ راغب اصفهانی، ص۲۴۶)

سهو در اصطلاح

زمانی که واژه ی سهو در کنار واژه ی نبی قرار می گیرد معنای اصطلاحی مدنظر در این پژوهش را این گونه القا می نماید که ارتکاب اعمالی از حضرت رسول (ص) به صورت خاص و انبیاء به صورت عموم که ناشی از سهو و غفلتشان است کاملا طبیعی می باشد و مصونیت ( عصمت ) ویژه ی آنها فقط از گناهان می باشد .

ادله اختیاری بودن سهو

سید مرتضی در کتاب الصحیح من سیره النبی (ص) سهو و نسیان را از اعمالی می دانند که انسان در انجام آن دارای اختیار است و دلایل خود را چنین بیان می کند : ۱ – تلاش مضاعف انسان برای ضابط بودن و حافظ بودن و عدم داشتن نسیان سبب می شود که درصد خطای انسان نیز کمتر شود، در واقع اهتمام زیاد سبب نسیان کمتر می شود . پیامبر (ص) به عنوان اشرف مخلوقات و حافظ ترین و ضابط ترین فرد، تنها هدفشان جلب رضایت الهی بوده است و علاوه بر آن تلاشهای ایشان در راه حفظ دین و احکام الهی نیز موجب فیض و لطف الهی می شود . (( والذین جاهدوا فینا لهدینهم سبلنا )) (( ولینصرن الله من ینصره )) (( ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا )) ۲ – ذکر مواردی که با اجتناب از آنها می توان از نسیان جلوگیری کرد مانند خوردن پنیر و … و در مقابل ذکر مواردی که سبب تقویت حافظه می شود نشاندهنده این امر است که سهو و نسیان از امور اختیاری است . و انسان می تواند اسباب و وسایلی فراهم آورد که هرگز به دام خطا و نسیان نیفتد . کسی که نسبت به اسباب و علل تحقق کاری اختیار داشته باشد، می توان گفت که بر خود آن کار نیز اختیار دارد، زیرا قدرت بر سبب عین قدرت بر مسبب است . ۳ – سرزنش نسیان در بسیاری از آیات و هم چنین ذکر موارد عقاب در آخرت به دلیل نسیان • (( و من اظلم ممن ذکر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ما قدمت یداه )) کهف:۵۷ (( نسوا الله فنسیهم )) توبه :۶۷ (( فالیوم ننساهم کما نسوا لقاء یومکم هذا )) اعراف :۳ (( و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم )) حشر:۹ (( اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم )) بقره :۴۴ (( فذوقوا بما نسیتم لقائ یومکم هذا )) سجده : ۱۴ (( ربنا لا تواخذنا ان نسینا او اخطانا )) بقره :۲۸۶ در مورد آیه اخیر سید مرتضی معتقدند این مطلب بعد از فرض صحت مواخذه بر نسیان صحیح است و به طور کلی دلیل غیاب این مطالب از ذهن را سهل انگاری و عدم اهتمام می داند . در ادامه ایشان به نهی برخی از آیات از نسیان اشاره می کنند و معتقدند نهی بر امریست که توانمندی بر آن باشد . (( ولا تنس نصیبک من الدنیا )) قصص : ۷۷ (( و لا تنسوا الفضل بینکم )) بقره :۲۳۷ در این دو آیه مقصود ترک نسیان ناشی از سهل انگاری و عدم اهتمام است با علم به اینکه مکلف امکان عدم نسیان را دارد . در نتیجه عقاب بر نسیان در موارد مشابه ناپسند نیست . خداوند متعال نیز به اختیاری بودن نسیان در انسان اشاره کرده اند : (( و لقد عهدنا الی آدم من قبل فنسی و لم نجد له عزما )) این آیه دال بر این است که اگر آدم دارای طاقت و و تحمل و عزم بود به آن کار اقدام نمی کرد و هر چه که قدرت انسان و عزم و طاقت او زیاد شود به نسبت آن نسیان او به مقتضای آیه کم می شود . ۴ – دلیل آخر بر اختیاری بودن نسیان را از اقوال حضرت رسول (ص) انتخاب کرده اند که : « رفع عن امتی نسیان حیث انه رفع امتنان و تسهیل » به گفته ایشان رفع و از بین رفتن امری زمانی معنا می یابد که در مقابلش مواخذه باشد و مواخذه نیز برای امور اختیاری است . ( صحیح من سیره النبی، ج ۵، ص ۱۸۵ ) نگاهی گذرا به دیدگاه سایر علماء در زمینه عصمت با پیش فرض اختیاری بودن سهو و نسیان، در اثبات فرضیه عصمت از سهو و نسیان تاثیر به سزایی دارد .

روایات سهو النبی (ص)

روایات دربرگیرنده ی سهو پیامبر ص) دوازده روایت می باشند که از دیدگاه سید مرتضی و علامه شوشتری تنها چهار روایت صحیح و یکی از آنها حسن می باشد .این دسته از روایات اخبار آحادی است که نه تنها فایده علمی ندارند بلکه سبب وجوب عملی نیز نمی شوند . واخبار آحاد تنها سبب ظن می شود و عمل از روی ظن طبق فرامین الهی در قرآن و سنت باطل می باشد: ” وأن تقولوا على الله ما لا تعلمون ” بقره ۱۶۹ ” إلا من شهد بالحق وهم یعلمون ” زخرف۸۶ ” ولا تقف ما لیس لک به علم “اسراء ۳۶٫ ( شوشتری، ص ۸-۲ ) با توجه به اینکه اکثر این روایات دارای این مضمون مشترک اند که حضرت رسول (ص) در یک نمازی که عصر، ظهر، مغرب و … اشاره شده است دچار سهو می شوند و رکعاتی از نماز را نمی خوانند و با تذکر مردم و خصوصا ذوالیدین متوجه این سهو شده و برگشته و ادامه نماز را می خوانند، در بررسی سندی و متنی روایات به معنای روایات ذکر شده اشاره نشده است .

بررسی سندی روایات

حدثنا آدم حدثنا شعبه عن سعد بن ابراهیم عن ابی سلمه عن ابی هریره رضی الله عنه قال صلی بنا النبی صلی الله علیه و سلم الظهر او العصر فسلم فقال له ذوالیدین الصلاه یا رسول الله انقصت فقال النبی صلی اله علیه و سلم لاصحابه احق ما یقول قالوا نعم فصلی رکعتین اخریین ثم سجد سجدتین . ( بخاری، ج ۲، ص ۶۵ ) اخبرنا سلیمان بن عبدالله قال حدثنا بهز بن اسد قال حدثنا شعبه عن سعیدبن ابراهیم انه سمع اباسلمه یحدث عن ابی هریره ان رسول الله صلی الله علیه و سلم صلی صلاه الظهر رکعتین ثم سلم فقالوا قصرت الصلوه فقام و صلی رکعتین ثم سلم ثم سجد سجدتین . ( نسائی، ج۳، ص ۲۲ ) با توجه به این که روایت از لحاظ سندی مشابه روایت قبلی می باشد، از لحاظ متنی متفاوت ذکر شده است . حدثنا عبدالله حدثنی ابی ثنا عبدالرزاق انا سفیان عن جابر عن عبدالرحمان بن الاسود عن الاسود عن عبدالله ان النبی صلی الله علیه و سلم صلی الظهر او العصر خمسا ثم سجد سجدتی السهو ثم قال رسول الله صلی الله علیه و سلم‌هاتان سجدتان لمن ظن منکم انه زاد او نقص . ( احمد بن حنبل، ج۱، ص ۴۰۹) حدثنا عبدالله حدثنا ابی ثنا یحیی بن آدم ثنا ابوبکر بن عبدالله النهشلی قال ثنا عبدالرحمان بن الاسود عن ابیه عن عبدالله بن مسعود قال صلی رسول الله صلی الله علیه و سلم خمسا الظهر او العصر فلما انصرف قیل له یا رسول الله ازید فی الصلاه قال لا قالوا فانک صلیت خمسا قال فسجد سجدتی السهو ثم قال انما انا بشر اذکر کما تذکرون و انسی کما تنسون . ( احمدبن حنبل، ج ۱، ص ۴۲۰) این دو روایت با توجه به اینکه دارای سندی مشابه اند اما در متن تفاوت زیادی دارند و از طریق نقل به معنا نیز قابل جمع نیستند . حدثنا عبدالله بن یوسف قال اخبرنا مالک بن انس عن ایوب بن ابی تمیمه السختیانی عن محمد بن سیرین عن ابی هریره رضی الله عنه ان رسول الله صلی الله علیه و سلم انصرف من اثنتین فقال له ذوالیدین اقصرت الصلوه ام نسیت یا رسول الله فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم اصدق ذوالیدین فقال الناس نعم فقام رسول الله صلی الله علیه و سلم فصلی اثنتین اخریین ثم سلم ثم کبر فسجد مثل سجوده او اطول ثم رفع . ( بخاری، ج ۲ ،ص ۶۶ ) حدثناسفیان بن عیینه حدثنا ایوب قال سمعت محمد بن سیرین یقول صلی بنا رسول الله صلی الله علیه و سلم احدی صلاتی العشی اما الظهر و اما العصر فسلم فی رکعتین ثم اتی جذعا فی قبله المسجد فاستند الیها مغضبا و فی القوم ابوبکر و عمر فهابا ان یتکلما و خرج سرعان الناس قصرت الصلاه فقال یا رسول الله اقصرت الصلوه ام نسیت فنظر النبی صلی الله علیه و سلم یمینا و شمالا فقال ما یقول ذوالیدین قالوا صدق لم تصل الا رکعتین فصلی رکعتین و سلم ثم کبر فرفع و سجد ثم کبر و رفع . (مسلم، ج۲، ص ۸۶ ) به نظر می رسد روایت دوم در مقایسه با روایت اول دارای ارسال باشد، ضمن اینکه دارای متنی کاملا متفاوت نیز می باشند . حدثنا ابوالولید حدثنا شعبه عن الحکم عن ابراهیم عن علقمه عن عبدالله رضی الله عنه ان رسول الله صلی الله علیه و سلم صلی الظهر خمسا فقیل له ازید فی الصلوه فقال و ما ذاک قال صلیت خمسا فسجد سجدتین بعد ما سلم . ( بخاری، ج۲، ص ۶۵) حدثنا عبدالله بن عامر بن زراره ثنا علی بن مسهر عن الاعمش عن ابراهیم عن علقمه عن عبدالله قال صلی رسول الله صلی الله علیه و سلم فزاد او نقص ( قال ابراهیم : والوهم منی ) فقیل له : یا رسول الله ! ازید فی الصلاه شی ؟ قال انما انا بشر انسی کما تنسون فاذا نسی احدکم فلیسجد سجدتین و هو جالس ثم تحول النبی صلی الله علیه و سلم فسجد سجدتین . ( قزوینی ،ج۱، ص ۳۸۰ ) این دو روایت نیز با وجود سند یکسان دارای متنی متفاوتند .

عبدالله بن یوسف قال اخبرنا مالک عن یحیی بن سعید عن عبدالرحمان الاعرج عن عبدالله ابن بحینه رضی الله عنه قال ان رسول الله صلی الله علیه و سلم قام من اثنتین من الظهر لم یجلس بینهما فلما قضی صلاته سجد سجدتین ثم سلم بعد ذلک . ( بخاری، ج۲، ص ۶۵)

حدثنا ابوالربیع الزهرانی حدثنا حماد حدثنا یحیی بن سعید عن عبدالرحمان الاعرج عن عبدالله بن مالک ابن بحینه الازدی ان رسول الله صلی الله علیه و سلم قام فی الشفع الذی یرید ان یجلس فی صلاته فمضی فی صلاته فلما کان آخر الصلاه سجد قبل ان یسلم ثم سلم . ( مسلم، ج ۲، ص۸۳) این دو روایت نیز با وجود سندی یکسان تفاوت مطلق متنی دارند که به هیچ وجه قابل توجیه نیست و می توان گفت روایت اول به نوعی دارای تدلیس است و با استفاده از سند مشابه در روایات به ذکر متنی متفاوت پرداخته است . حدثنا ابن نمیر حدثنا ابن ادریس عن الحسن بن عبیدالله عن ابراهیم عن علقمه انه صلی بهم خمسا . حدثنا عثمان بن ابی شیبه و اللفظ له حدثنا جریر عن الحسن بن عبیدالله عن ابراهیم بن سوید قال صلی بنا علقمه الظهر خمسا فلما سلم قال القوم یا ابا شبل قد صلیت خمسا قال کلاما فعلت قالوا بلی قال و کنت فی ناحیه القوم و انا غلام فقلت بلی قد صلیت خمسا قال لی و انت ایضا یا اعور تقول ذاک قال قلت نعم قال فانفتل فسجد سجدتین ثم سلم ثم قال قال عبدالله صلی بنا رسول الله صلی الله علیه و سلم خمسا فلما انفتل توشوش القوم بینهم فقال ما شانکم قالوا یا رسول الله عل زید فی الصلاه قال لا قالوا فانک قد صلیت خمسا فانفتل ثم سجد سجدتین ثم سلم ثم قال انما انا بشر مثلکم انسی کما تنسون . ( مسلم، ج ۲، ص۸۵) به نظر می رسد این روایت توجیه عملی است که از علقمه سر زده است و احتمال وضع آن بسیار زیاد است. اخبرنا عبدالله بن صالح حدثنی اللیث حدثنی یونس هو ابن شهاب اخبرنی ابن المسیب و ابوسلمه بن عبدالرحمان و ابوبکر بن عبدالرحمان و عبیدالله بن عبدالله عن ابی هریره قال صلی رسول الله صلی اله علیه و سلم صلاه الظهر او العصر فسلم فی رکعتین من احداهما فقال له ذوالشمالین بن عبدالله بن عمروبن نضله الخزاعی و هو حلیف نی زهره افصرت الصلاه ام نسیت یا رسول الله قال رسول الله صلی الله علیه و سلم لم انس و لم تقصر فقال ذوالشمالین قد کان بعض ذلک یا رسول الله فاقبل رسول الله صلی الله علیه و سلم علی الناس فقال اصدق ذوالیدین قالوا نعم یا رسول الله فقام رسول الله صلی الله علیه و سلم فاتم الصلوه . ( دارمی، ج ۱، ص ۳۵۳) … ثنا عبدالله بن محمد ثنا اسحاق بن منصور ثنا عبیدالله بن موسی عن شیبان عن یحیی بن ابی کثیر عن ابی سلمه عن ابی هریره رضی الله عنه قال بینما اصلی مع رسول الله صلی الله علیه و سلم صلوه الظهر فسلم رسول الله صلی الله علیه و سلم من الرکعتین فقام رجل من بنی سلیم فقال یا رسول الله اقصرت الصلوه ام نسیت قال لم تقصر و لم انس فقال یا رسول الله انما صلیت رکعتین قال رسول الله صلی الله علیه و سلم حقا ما یقول ذوالیدین قالوا نعم فصلی بهم رکعتین اخریین . (بیهقی، ج ۲، ۳۵۷ ) اخبرنا ابو محمد عبدالله بن یحیی بن عبدالجبار انبا اسماعیل بن محمد الصفار ثنا احمد بن منصور الرمادی ثنا عبدالرزاق انبا نعنر عن الزهری عن ابی سلمه و ابی بکر بن سلیمان عن ابی هریره رضی الله عنه قال صلی النبی صلی الله علیه و سلم الظهر او العصر فسها فی رکعتین فانصرف فقال له ذوالشمالین بن عبد عمرو و کان حلیفا لبنی زهره یا رسول الله اخففت الصلوه ام نسیت فقال النبی صلی الله علیه و سلم ما یقول ذوالیدین قالوا صدق یا نبی الله قال فاتم بهم الرکعتین اللتین نقص قال زهری ثم سجد سجدتین بعد ما تفرغ . ( بیهقی، ج ۲، ص۳۵۸) این سه روایت هم با اینکه از طریق ابوسلمه از ابوهریره نقل شده اند اما دارای متنی متفاوت اند، ضمن اینکه فردی که متذکر فراموشی حضرت رسول (ص)می شوند نیز متفاوت نقل شده اند . برخی از متون اهل سنت با توجه به تعدد و پراکندگی روایات پیرامون سهو النبی سه روایت منقول از ابن بحینه و ابن مسعود و ذوالیدین را قابل پذیرش دانسته اند، از این روی روایات ذکر شده شامل منقولات این سه تن نیز بود تا ضعف در این روایات به صورت عموم و در روایات این سه نفر به طور اخص اشاره شود . با نگاهی گذرا به روایات ذکر شده می توان گفت ذکر احادیث با سند یکسان و متن متفاوت در یک موضوع خاص از نکات قابل توجهی است که در پذیرش این روایات ما را دچار تردید می سازد . علاوه بر این، نکته قابل توجه دیگر پیرامون شخصیت فردی است که می توان به نقش محوری او در این روایات اشاره نمود .

هویت ذوالشمالین و ذوالیدین

در مورد هویت ایشان نظرات متعددی وجود دارد که به اختصار اشاره می شود : شوشتری : ذوالیدین فردی ناشناخته و مجهول است و در اصول فقهاء نیز هیچ حدیثی از او یاد نشده است . علامه الحلی : اخبار وارده از ایشان را به دلیل عدم جواز سهو بر نبی (ص)باطل می دانند و به نقل تاریخی این قضیه پرداخته و امکان رویت او با ابوهریره را رد نموده است به دلیل اینکه او در جنگ بدر شهید شده، در حالی که ابوهریره چندین سال بعد از بدر اسلام آورده است : خبر ذى الیدین عندنا باطل لان النبی صلى الله علیه وآله لا یجوز علیه السهو مع ان جماعه من أصحاب الحدیث طعنوا فیه لان راویه أبو هریره وکان إسلامه بعد موت ذى الیدین بسنتین فان ذا الیدین قتل یوم بدر وذلک بعد الهجره بسنتین وأسلم أبو هریره بعد الهجره بسبع سنین قال المحتجون به ان المقتول یوم بدر وهو ذوا الشمالین واسمه عبد الله بن عمرو بن فضیله الخزاعى وذو الیدین عاش بعد النبی صلى الله علیه وآله ومات فی ایام معویه وقبره بذى خشب واسمه الخرباق لان عمران بن الحسین روى هذا الحدیث فقال فیه فقام الخرباق فقال اقصرت الصلوه واجیب بان الاوزاعی قال فقام ذو الشمالین فقال اقصرت الصلوه ام نسیت یا رسول الله صلى الله علیه وآله فقال کل ذلک لم یکن وروى انه قال انما أسهو لابین لکم وروى انه قال لم أنس ولم تقصر الصلوه وروى من طریق الخاصه ان ذا الیدین کان یقال له ذا الشمالین عن الصادق ( ع ) .( تذکره الفقهاء، ج ۱، ص ۱۳۰ ) ابن حجر : در توجیه روایاتی که شامل نام ذوالشمالین یا ذوالیدین یا هر دوی آنها می باشد به این نکات اشاره می نماید : این عمل ناشی از توهم زهری می باشد . در ادامه می گوید که با توجه به اینکه ذوالشمالین (عمیر بن عبد عمرو بن نضله) در جنگ بدر شهید شده است مقتضای قصه این است که قبل جنگ بدر رخ داده باشد که این امری محال است زیرا قبل از اسلام ابوهریره می شود و ابوهریره بالغ بر پنج سال بعد از بدر اسلام آورده است . اما ذوالیدین ( خرباق ) مدتی بعد از رحلت پیامبر (ص) نیز زندگی نمود . در جواب این توجیه باید گفت که روایات دربرگیرنده سهو پیامبر(ص) در بسیاری از منابع اهل سنت از طریق ذوالشمالین نقل شده است وپذیرش این توجیه موجب نادرست دانستن آن روایتها و عدم پذیرش استناد به آنها می شود . در ادامه توجیهات اشاره به جواز ائمه بر وقوع این قصه برای هر دوی آنها می نماید و می گوید که روایت ابوهریره از ذوالشمالین دارای ارسال است و روایت از ذوالیدین را ناشی از مشاهده او می داند . در پاسخ این توجیه باید گفت که به چه دلیلی و برای چه مصلحتی می توان تکرار در این قضیه را پذیرفت ؟ علاوه بر اینکه ارسال در روایت سبب ضعف و رد آن روایت می شود . در صورت مشاهده این قضیه توسط ابوهریره اختلافات موجود در نقل او که در منابع مختلف قابل استنادند چگونه توجیه می شود ؟ در احتمال بعدی که ذکر می کند می گوید شاید ذوالشمالین را ذوالیدین نیز می نامیدند و هم چنین بالعکس ذوالیدین نیز ذوالشمالین نامیده می شد و این امر سبب اشتباه شده است .( ابن حجر، فتح الباری ،ج۳، ص۷۷ و ابن اثیر ،ج ۲ ،ص ۱۴۱) این توجیه نیز از ادعاهایی است که هیچ دلیلی برای آن ذکر نشده است .

بررسی متنی روایات

در این قسمت می توان به موارد ذیل که برخاسته از متن روایات می باشد اشاره نمود : تعیین نمازی که در آن سهو رخ داده است : … قال ابوهریره صلی بنا النبی صلی الله علیه و سلم احدی صلاتی العشی قال قال ابوهریره ولکنی نسیت قال فصلی بنا رکعتین ثم سلم . ( نسائی، ج ۳، ص ۲۰ ) … یحدث عن ابی هریره ان رسول الله صلی الله علیه و سلم صلی صلوه الظهر رکعتین ثم سلم . ( همان، ص ۲۲ ) … عن عمران بن حصین رضی الله عنه قال سلم رسول الله صلی الله علیه و سلم فی ثلاث رکعات من العصر ثم قام فدخل الحجره . ( بیهقی، ج۲، ص ۳۵۴) … عن معاویه بن حدیج قال صلیت مع رسول الله صلی الله علیه و سلم المغرب فسها فسلم فی رکعتین .( بیهقی، ج ۲، ص ۳۵۹) … عن عبدالله بن مسعود ان النبی صلی الله علیه و سلم صلی الظهر او العصر خمسا ثم سجد سجدتی السهو . ( صنعانی، ص ۳۰۲ ) در کتاب فتح الباری در این زمینه به این موارد اشاره شده است : در طریق آدم از شعبه تعیین نماز با شک همراه است، در نقل از ابوالولید از شعبه و در طریق ابوسلمه با قاطعیت لفظ ظهر آمده است، در طریق ابوسفیان مولی بن ابی احمد بدون هیچ شکی نماز عصر گفته شده است، در طریق ابن سیرین آمده : اکثر ظنی انها العصر، در طریق دیگری از ابن سیرین از ابوهریره آمده احدی صلاتی العشی که ابوهریره نام برده و ابن سیرین فراموش نموده است، در طریق دیگری از ابن سیرین از ابوهریره آمده شک از جانب ابوهریره می باشد که فراموش کرده است .دلیل این تشتت از جانب ابوهریره در فتح الباری اینگونه آمده که شاید او زمانی یقین داشته نماز عصر بوده و با قاطعیت گفته نماز عصر و گاهی اندیشه نماز ظهر بر او غلبه می یافته و این تفاوت به دلیل اهتمام به ذکر رویدادی است که شامل احکام شرعی می باشد . در ادامه ایشان روایت عمران را بدون اختلاف می دانند که او به نماز عصر اشاره نموده و به این قرینه روایات ابوهریره که نماز عصر را گفته اند ترجیح داده است . ( ابن حجر، فتح الباری، ج۳، ص ۷۷ ) با توجه به روایات ذکر شده اختلاف نظر در مورد نمازی که در آن سهو رخ داده کاملا مشهود است . علیرغم وجود افراد مشترک در اسناد دیده می شود که گاهی نقل‌های متفاوتی از یک فرد در این زمینه وجود دارد از جمله : روایات منقول از ابوهریره که عمده روایات است در تعیین این نماز گاهی با اطمینان کامل نماز ظهر و گاهی نماز عصر و گاهی ظهر یا عصر و … بیان شده است . در مجموعه این روایات نیز از افراد متفاوت این اختلاف وجود دارد که برخی نماز مغرب را مطرح نموده اند . در تعداد رکعات نماز نیز برخی قایل به نقصان در دو رکعت و برخی در یک رکعت از یک نماز چهار رکعتی شده اند و برخی از این روایات که عمدتا منقول از ابن مسعود است قایل به زیادت در رکعات نماز شده اند . این اختلاف نظر نیز از جمله عوامل موثر در رد این روایات می باشد . در توجیه ابن حجر که عامل اصلی این تشت را از جانب ابوهریره اهتمام به بیان مساله شرعی عنوان می کند باید گفت: این تشتت فقط در منقولات ابوهریره وجود ندارد بلکه سایر افرادی که روایات مشابه را ذکر نموده اند نیز دارای این اختلاف اند، آن روایات چگونه قابل توجیه اند و از طرفی چگونه این روایات با اختلافات زیاد راجع به یک مساله قابل جمع اند ؟ !