سید عباس موسوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۲۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
زندگی نامه شهید حجت الاسلام و المسلمین سید عباس موسوی دبیر کل سابق حزب الله لبنان
{{جعبه اطلاعات شخصیت
| عنوان = سید عباس موسوی
| تصویر =سید عباس موسوی.jpg
| نام = سید عباس موسوی
| نام‌های دیگر =
| سال تولد = 1371  م
| تاریخ تولد =
| محل تولد = [[غزه]]
| سال درگذشت =
| تاریخ درگذشت =
| محل درگذشت =
| استادان =
| شاگردان =
| دین = [[اسلام]]
| مذهب = [[شیعه]]
| آثار =
| فعالیت‌ها =دبیرکل سابق [[حزب الله لبنان]]
| وبگاه =
}}
'''سید‌عباس موسوی''' دبیرکل سابق [[حزب الله لبنان|حزب‌الله لبنان]] بود که توسط بالگرد نیروهای اشغالگر [[رژیم صهیونیستی|صهیونیستی]] به شهادت رسید.


=ولادت=
== زندگی‌نامه ==
(1)
شهر نبی شیث از توابع [[بعلبک]] [[لبنان]] منسوب به حضرت شیث فرزند [[حضرت آدم(ع)|حضرت آدم (علیه‌السلام)]] است که گروهی از سادات هاشمی و موسوی از گذشته در آن شهر سکونت داشته‌اند. در سال 1371 ق، برابر با 1331 ش، در شهر نبی شیث در خانواده‌ای خوشنام، از پدری موسوی و مادری هاشمی متولد شد، برایش نام عباس را برگزیدند، با این امید که مانند [[عباس بن علی|حضرت ابوالفضل العباس]]، در مسیر فداکاری و شجاعت گام بردارد و همۀ توان خویش را برای دفاع از حق و ارزش‌های الهی به‌کار گیرد.


شهر نبي شيث از توابع بعلبك لبنان منسوب به حضرت شيث، فرزند حضرت آدم(ع)، است كه گروهي از سادات هاشمي و موسوي از گذشته در آن شهر سكونت داشته اند. در سال 1371 هـ .ق برابر با 1331 شمسي در نبي شيث در خانواده اي خوشنام، از پدري موسوي و مادري هاشمي كودكي ديده به جهان گشود كه برايش نام عباس را برگزيدند، با اين اميد كه مانند حضرت ابوالفضل العباس، در مسير فداكاري و شجاعت گام بردارد و همه توان خويش را براي دفاع از حق و ارزش هاي الهي به كار گيرد.
=فصل رویش=


=فصل رويش=
این خانواده مدتی در شهر نبی شیث ساکن بودند، تا آنکه به ناحیه شیاح، در حومه جنوبی بیروت کوچ و در همسایگی مسجدی اقامت کردند. گویا برخی عوامل و شرایط دست به دست هم داده بود تا ویژگی‌های شخصیتی سید‌عباس با اثرپذیری از مکارم و فضایل فرستادگان الهی و ائمه هدی آن هم در فضایی که رایحه توحید و عبادت از آن استشمام می‌شد، شکل گیرد.
سید‌عباس از همان دوران کودکی، با رشد و رویش زودرس، در میان کودکان محله، ممتاز و منحصر به فرد شد. غیر از تربیت‌های خانوادگی و شایستگی‌های درونی، آنچه او را فردی شایسته و شیفته فضیلت، شجاع و دلاور می‌کرد، انس همیشگی او با مسجد امام حسین (علیه‌السلام) در شیاح و شرکت در مجالس [[عزاداری]] سالار شهیدان [[حسین بن علی (سید الشهدا)|حضرت امام حسین(علیه‌السلام)]]، از کودکی و نوجوانی بود.
از همان روزها رفتارهای او شگفتی اطرافیان را برمی انگیخت. وی شیفته دانش و معرفت بود و با فراست و شهامت خاصی رفتار می‌کرد، ویژگی‌هایی که در کمتر کسی به سن و سال او دیده می‌شد.


اين خانواده مدتي در شهر نبي شيث ساكن بودند، تا آنكه به ناحيه شياح، در حومه جنوبي بيروت كوچ و در همسايگي مسجدي اقامت كردند. گويا برخي عوامل و شرايط دست به دست هم داده بود تا ويژگي هاي شخصيتي سيد عباس با اثرپذيري از مكارم و فضايل فرستادگان الهي و ائمه هدي آن هم در فضايي كه رايحه توحيد و عبادت از آن استشمام مي شد، شكل گيرد.
=پاییزی در پانزدهمین بهار=
سيد عباس از همان دوران كودكي، با رشد و رويش زودرس، در ميان كودكان محله، ممتاز و منحصر به فرد شد. غير از تربيت هاي خانوادگي و شايستگي هاي دروني، آنچه او را فردي شايسته و شيفته فضيلت، شجاع و دلاور مي كرد، انس هميشگي او با مسجد امام حسين(ع) در شياح و شركت در مجالس عزاداري سالار شهيدان حضرت امام حسين(ع)، از كودكي و نوجواني بود.
از همان روزها رفتارهاي او شگفتي اطرافيان را برمي انگيخت. وي شيفته دانش و معرفت بود و با فراست و شهامت خاصي رفتار مي كرد، ويژگي هايي كه در كمتر كسي به سن و سال او ديده مي شد.


=پاييزي در پانزدهمين بهار=
آگاهی‌های مذهبی و تربیت دینی، پویایی سیاسی و اجتماعی زودرسی را در او شکوفا کرد و سبب آشنایی پیش از موعد او با مشکلات و نابسامانی‌های جهان اسلام شد. در پانزدهمین بهار زندگی خود در سال 1386 ق، برابر با 1346 شمسی و مصادف با ژوئن 1967 م. پاییزی برگبار و ناگوار روح سید‌عباس را به شدت رنجاند. شکست ذلت‌بار ژوئن 1967 م. موسوم به نبرد حزیران، برای او تحمل ناپذیر بود و از این ذلتی که گریبان‌گیر چندین کشور مسلمان عرب شده بود، رنج می‌برد. این ضایعه مانند ابری تیره، آن قدر ذهن و دلش را مکدر کرد که تصمیم گرفت به صف مجاهدانی که در دفاع از مردم مظلوم فلسطین، نخستین قبله گاه مسلمانان، جان فشانی می‌کردند، بپیوندد. ظرفیت او در مشاهده شکست اعراب از رژیم اشغالگر قدس، چنان بالا بود که با وجود نوجوانی اش، در پایگاه‌های آموزشی فدائیان حضور یافت. وی در یکی از تمرین‌های نظامی و عملیات چریکی که در فلسطین برای آماده سازی برگزار شده بود، از ناحیه پا به شدت مصدوم شد و ناگزیر در حالی که با عصا راه می‌رفت، صحنه مزبور را ترک کرد. پدرش، سید علی، در‌این‌باره می‌گوید:
در آن حال، من و مادرش به دیدارش در پادگان شتافتیم و او را در حالی یافتیم که بر تختی فلزی و قدیمی به پشت خوابیده بود. پس از سلام و اطمینان خاطر از وضع عمومی او، از وی پرسیدم چگونه قادر است این گونه ناملایمات را آن هم در سن نوجوانی تحمل کند؟ پاسخ داد این راه که مسیر ایثار و خون است، از ما پذیرش سختی‌ها را می‌طلبد.
== تحصیلات حوزوی ==
=== در حوزۀ صور ===
یک سال بعد از آنکه سید‌عباس در زمینه‌های رزمی‌توانمند شد، خود را برای فراگیری علوم اسلامی آماده کرد. او گفته است:
نقطه عطف در گرایش من به کسب دانش‌های دینی، در سال 1387 ق، بود. در آن موقع در منطقه اوزاعی با امام موسی صدر، در خانه‌اش ملاقاتی داشتم. از او درباره حوزه علمیه صور جنوبی (مرکز مطالعات اسلامی) پرسیدم و در مورد تحصیل با او مشورت کردم. امام موسی صدر راهنمایی کرد و شوق خاصی در نهادم پدید آورد. پس از این دیدار بی درنگ به آن مرکز آموزشی پیوستم و مطالعات علمی و مذهبی را نزد مربیان و استادانی فاضل دنبال کردم.
به تحصیلاتم در حوزه شهر صور، حتی پس از انتقال آن به حومه صور، ادامه دادم. من جزو اولین افرادی بودم که به این مرکز نوبنیاد راه یافتم. تحصیلات سید‌عباس در این کانون دو سال طول کشید.


آگاهي هاي مذهبي و تربيت ديني، پويايي سياسي و اجتماعي زودرسي را در او شكوفا كرد و سبب آشنايي پيش از موعد او با مشكلات و نابساماني هاي جهان اسلام شد. در پانزدهمين بهار زندگي خود در سال 1386 هـ .ق برابر با 1346 شمسي و مصادف با ژوئن 1967م. پاييزي برگبار و ناگوار روح سيد عباس را به شدت رنجاند. شكست ذلت بار ژوئن 1967م. موسوم به نبرد حزيران، براي او تحمل ناپذير بود و از اين ذلتي كه گريبان گير چندين كشور مسلمان عرب شده بود، رنج مي برد. اين ضايعه مانند ابري تيره، آن قدر ذهن و دلش را مكدّر كرد كه تصميم گرفت به صف مجاهداني كه در دفاع از مردم مظلوم فلسطين، نخستين قبله گاه مسلمانان، جان فشاني مي كردند، بپيوندد. ظرفيت او در مشاهده شكست اعراب از رژيم اشغالگر قدس، چنان بالا بود كه با وجود نوجواني اش، در پايگاه هاي آموزشي فدائيان حضور يافت. وي در يكي از تمرين هاي نظامي و عمليات چريكي كه در فلسطين براي آماده سازي برگزار شده بود، از ناحيه پا به شدت مصدوم شد و ناگزير در حالي كه با عصا راه مي رفت، صحنه مزبور را ترك كرد. پدرش، سيد علي، در اين باره مي گويد:
== به سوی نجف اشرف ==
در آن حال، من و مادرش به ديدارش در پادگان شتافتيم و او را در حالي يافتيم كه بر تختي فلزي و قديمي به پشت خوابيده بود. پس از سلام و اطمينان خاطر از وضع عمومي او، از وي پرسيدم چگونه قادر است اين گونه ناملايمات را آن هم در سن نوجواني تحمل كند؟ پاسخ داد اين راه كه مسير ايثار و خون است، از ما پذيرش سختي ها را مي طلبد.
سید‌عباس در سال 1388 ق، برای ادامه تحصیل و بهره‌مندی از برکات حوزه نجف، عازم عراق شد. آشنایان او در این شهر مقدس، از شیفتگی فوق‌العاده‌اش در فراگیری معارف اسلامی و مطالعات دینی سخن گفته‌اند. هوش سرشار، همت والا و داشتن استادانی بلندپایه و دانشور، این جوان مشتاق معرفت را برانگیخت تا دوره‌های مقدماتی و سطح متداول حوزه را در پنج سال با موفقیت بگذراند، در حالی که این دوران برای طلبه‌های عادی حدود ده سال به طول می‌انجامد.
=تحصیلات حوزوی=
در نجف سید‌عباس تمام وقت‌هایش را صرف تحصیل علم و تزکیه درون کرد، به دانش و معنویت دل بست و عاشقانه محضر علما را غنیمت شمرد. روزها هنگام طلوع فجر، به تلاوت قرآن، خواندن دعای صباح و دعای عهد می‌پرداخت و این سنّت را تا زمان شهادت ادامه داد. سپس به فجریات روی آورد که همراه دوستانش در تفسیر قرآن کریم به مطالعه و بررسی‌های عمیق می‌پرداخت. اشتیاق او در فراگیری علوم قرآنی بدان حد بود که برای حضور در درس شهید عبدالمجید حکیم هر روز هنگام طلوع آفتاب، چهارکیلومتر را طی می‌کرد.
==در حوزه صور==
 
يك سال بعد از آنكه سيد عباس در زمينه هاي رزمي توانمند شد، خود را براي فراگيري علوم اسلامي آماده كرد. او گفته است:
نقطه عطف در گرايش من به كسب دانش هاي ديني، در سال 1387 هـ .ق بود. در آن موقع در منطقه اوزاعي با امام موسي صدر، در خانه اش ملاقاتي داشتم. از او درباره حوزه علميه صور جنوبي (مركز مطالعات اسلامي) پرسيدم و در مورد تحصيل با او مشورت كردم. امام موسي صدر راهنمايي كرد و شوق خاصي در نهادم پديد آورد. پس از اين ديدار بي درنگ به آن مركز آموزشي پيوستم و مطالعات علمي و مذهبي را نزد مربيان و استاداني فاضل دنبال كردم.
به تحصيلاتم در حوزه شهر صور، حتي پس از انتقال آن به حومه صور، ادامه دادم. من جزو اولين افرادي بودم كه به اين مركز نوبنياد راه يافتم. تحصيلات سيد عباس در اين كانون دو سال طول كشيد.
 
==به سوي نجف اشرف==
 
سيد عباس در سال 1388 هـ .ق براي ادامه تحصيل و بهره مندي از بركات حوزه نجف، عازم عراق شد. آشنايان او در اين شهر مقدس، از شيفتگي فوق العاده اش در فراگيري معارف اسلامي و مطالعات ديني سخن گفته اند. هوش سرشار، همت والا و داشتن استاداني بلندپايه و دانشور، اين جوان مشتاق معرفت را برانگيخت تا دوره هاي مقدماتي و سطح متداول حوزه را در پنج سال با موفقيت بگذراند، در حالي كه اين دوران براي طلبه هاي عادي حدود ده سال به طول مي انجامد.
در نجف سيد عباس تمام وقت هايش را صرف تحصيل علم و تزكيه درون كرد، به دانش و معنويت دل بست و عاشقانه محضر علما را غنيمت شمرد. روزها هنگام طلوع فجر، به تلاوت قرآن، خواندن دعاي صباح و دعاي عهد مي پرداخت و اين سنّت را تا زمان شهادت ادامه داد. سپس به فجريات روي آورد كه همراه دوستانش در تفسير قرآن كريم به مطالعه و بررسي هاي عميق مي پرداخت. اشتياق او در فراگيري علوم قرآني بدان حد بود كه براي حضور در درس شهيد عبدالمجيد حكيم هر روز هنگام طلوع آفتاب، چهاركيلومتر را طي مي كرد.
برادر هم درسش گفته است:
برادر هم درسش گفته است:
سيد عباس حتي در سرماي شديد زمستان از فراگيري معارف اسلامي دست برنمي داشت و در اين راه آسودگي نمي شناخت؛ هرگز مزه آسايش را نچشيد. در حالي كه كتاب روي سينه اش بود، خواب مي رفت. تعطيلي پنج شنبه و جمعه در كوشش هاي تحصيلي او خللي وارد نمي كرد. ايام مرخصي و زمان اعياد و وفيات مجاهدت هاي فكري و علمي، او را متوقف نمي كرد. اين همت والا و با فراست و درايت، سيد عباس را يك روحاني فاضل و گرانمايه پرورش داد.
سید‌عباس حتی در سرمای شدید زمستان از فراگیری معارف اسلامی دست برنمی‌داشت و در این راه آسودگی نمی‎شناخت؛ هرگز مزه آسایش را نچشید. در حالی که کتاب روی سینه اش بود، خواب می‌رفت. تعطیلی پنج‌شنبه و جمعه در کوشش‌های تحصیلی او خللی وارد نمی‌کرد. ایام مرخصی و زمان اعیاد و وفیات مجاهدت‌های فکری و علمی، او را متوقف نمی‌کرد. این همت والا و با فراست و درایت، سید‌عباس را یک روحانی فاضل و گرانمایه پرورش داد.
در كنار درس هاي حوزه، به فراگيري زبان هاي خارجي روي آورد و در كلاس هاي زبان انگليسي و فرانسه حاضر مي شد. شهيد سيد محمدباقر صدر، هزينه آموزش هاي مزبور سيد عباس را پرداخت مي كرد. سيد عباس در ايام تحصيل در نجف، هيچ گونه مستمري دريافت نمي كرد، شعارش زهد و فروتني بدون تظاهر و تكلّف بود. در مدت اقامتش در نجف بر زيارت مستمر امير مؤمنان علي(ع) وفادار ماند و هرگز از رفتن به كربلا و زيارت بارگاه امام حسين(ع) و ديگر شهيدان نينوا باز نماند. مسير طولاني بين نجف تا كربلا را غالباً به شوق زيارت، پياده طي مي كرد.
در کنار درس‌های حوزه، به فراگیری زبان‌های خارجی روی آورد و در کلاس‌های زبان انگلیسی و فرانسه حاضر می‌شد. شهید سید محمدباقر صدر، هزینه آموزش‌های مزبور سید‌عباس را پرداخت می‌کرد. سید‌عباس در ایام تحصیل در نجف، هیچ گونه مستمری دریافت نمی‌کرد، شعارش زهد و فروتنی بدون تظاهر و تکلّف بود. در مدت اقامتش در نجف بر زیارت مستمر [[علی بن ابی طالب|امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام)]] وفادار ماند و هرگز از رفتن به کربلا و زیارت بارگاه [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین (علیه‌السلام)]] و دیگر شهیدان نینوا باز نماند. مسیر طولانی بین نجف تا کربلا را غالباً به شوق زیارت، پیاده طی می‌کرد.
سيد عباس دروس سطح حوزه را در محضر آيات محترم سيد محمود هاشمي، شيخ محمدجعفر شمس الدين و سيد ابوعلي موسوي فرا گرفت
سید‌عباس دروس سطح حوزه را در محضر آیات محترم سید محمود هاشمی، شیخ محمدجعفر شمس الدین و سید ابوعلی موسوی فراگرفت


===در محضر شهيد سيد محمدباقر صدر===
=== در محضر شهید سید محمدباقر صدر ===
سید‌عباس وقتی دروس مقدمات و سطح را به پایان رساند، به محضر شهید [[سید محمدباقر صدر]] رفت و ضمن کسب فیض از پرتو اندیشه‌های والای او، با این دانشمند سترگ روابط نزدیک علمی و فکری برقرار کرد. یکی از دوستان هم دوره اش می‌گوید:
انتخاب متفکر بزرگی چون سید محمدباقر صدر از جانب سید‌عباس به عنوان مربی و معلم از آن جهت بود که وی در وجود این استاد، حقایقی را که مدت‌ها در جست وجویش بود، متبلور یافت و او را تجسم بخش اندیشه ژرف و دیدگاه اصولی و صحیح تشیع یافت.
خود سید‌عباس در‌این‌باره می‌گوید: «شهید صدر پرده از اسلامی عظیم و اندیشه‌ای آرمانی برافکند. اسلام را به عنوان فکری جهان شمول مطرح کرد؛ اندیشه‌ای که می‌تواند مسائل زندگی بشری را در تمام ابعادش دربرگیرد.» در باور او، شهید صدر، هم موضوعی و هم کاربردی با اندیشه‌های مخالف و معارض اسلام برخورد کرد و دیدگاه‌های مغایر با معارف دینی را از راه استدلال و برهان باطل کرد. همچنین، ویژگی‌های علمی اسلام را از خلال جهاد خویش آشکار ساخت و سرانجام، خود را در این راه مقدس قربانی نمود.
شهید صدر شاگردانی چون شهید سید‌عباس موسوی را به فهم عمیق ‌ترو فراتر از کلاس‌های درس و بحث ترغیب می‌کرد و برای امثال او، مانند پدری مهربان و پرعاطفه بود. از سویی دیگر، مجاهدت‌های فرهنگی شهید صدر که با بعد سیاسی و مبارزاتی همراه بود، این گونه دانش پژوهان را به وجد می‌آورد و همین اشتیاق سبب شد، سید‌عباس و دوستانش با استاد خود پیوندی عاطفی برقرار کنند و چنان به آموزگار و مربی خود اخلاص بورزند که برای افراد عادی شگفت‌انگیز باشد.
آن روزها که بر اثر طغیان و سرکشی حزب بعث اختناق شدیدی در عراق حاکم بود، سید‌عباس و دیگر هم دوره‌های او، تلخ کامی‌های فرساینده‌ای را لمس می‌کردند و در این اوضاع تیره و تار به خانه استاد که در بازار عماره حوالی مدرسه صفیر آیت‌الله بروجردی قرار داشت، می‌رفتند و به محضر آن تندیس دانش و تقوا شرفیاب می‌شدند و به سخنان گهربارش گوش فرا می‌دادند.
پس از آن سید‌عباس مصمم شد با الهام از اندیشه‌ها و ابتکارهای شهید محمدباقر صدر، فرهنگ تشیع را ترویج و هویت دینی را در لبنان احیا کند. در نجف نیز تلاش‌های تبلیغی او، شهید صدر را نیز جلب کرد. ازاین رو، مسئولیت‌های تبلیغی و بسیجی به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان و محرّم را بر دوش وی و برادرانش نهاد. آنها برای تعظیم شعائر مذهبی و دمیدن روحی تازه در مفاهیم عاشورایی ـ که به تدریج شکل سنتی کم خاصیت و تقلیدی به خود گرفته بود ـ به لبنان می‌آمدند.
سال 1398 ق، آخرین باری بود که سید شهید برای گرامیداشت خاطره حماسه آفرینان عاشورا به لبنان می‌آمد. در همان حال نیروهای سازمان امنیت عراق، برای چندمین بار خانه سید‌عباس را در نجف اشرف محاصره کردند. آنان قصد داشتند وی را دستگیر کنند که موفق نشدند. همین وضع سبب شد از همسرش، امّ یاسر، بخواهند به سید‌عباس خبر برساند که به عراق باز نگردد.
سید‌عباس ابتدا نپذیرفت، ولی با اصرار خانواده و تأکید شهید صدر و به دنبال اوج گرفتن دستگیری‌های علما و بازداشت‌های مکرر اهل فضل و طلاب حوزه نجف، پذیرفت که در لبنان بماند و پس از چندی همسرش به او پیوست.


سيد عباس وقتي دروس مقدمات و سطح را به پايان رساند، به محضر شهيد سيد محمدباقر صدر رفت و ضمن كسب فيض از پرتو انديشه هاي والاي او، با اين دانشمند سترگ روابط نزديك علمي و فكري برقرار كرد. يكي از دوستان هم دوره اش مي گويد:
=== خوشه چینی از خرمن فقاهت ===
انتخاب متفكر بزرگي چون سيد محمدباقر صدر از جانب سيد عباس به عنوان مربي و معلم از آن جهت بود كه وي در وجود اين استاد، حقايقي را كه مدت ها در جست وجويش بود، متبلور يافت و او را تجسم بخش انديشه ژرف و ديدگاه اصولي و صحيح تشيع يافت.
خود سيد عباس در اين باره مي گويد: «شهيد صدر پرده از اسلامي عظيم و انديشه اي آرماني برافكند. اسلام را به عنوان فكري جهان شمول مطرح كرد؛ انديشه اي كه مي تواند مسائل زندگي بشري را در تمام ابعادش دربرگيرد.» در باور او، شهيد صدر، هم موضوعي و هم كاربردي با انديشه هاي مخالف و معارض اسلام برخورد كرد و ديدگاه هاي مغاير با معارف ديني را از راه استدلال و برهان باطل كرد. همچنين، ويژگي هاي علمي اسلام را از خلال جهاد خويش آشكار ساخت و سرانجام، خود را در اين راه مقدس قرباني نمود.
شهيد صدر شاگرداني چون شهيد سيد عباس موسوي را به فهم عميق تر و فراتر از كلاس هاي درس و بحث ترغيب مي كرد و براي امثال او، مانند پدري مهربان و پرعاطفه بود. از سويي ديگر، مجاهدت هاي فرهنگي شهيد صدر كه با بعد سياسي و مبارزاتي همراه بود، اين گونه دانش پژوهان را به وجد مي آورد و همين اشتياق سبب شد، سيد عباس و دوستانش با استاد خود پيوندي عاطفي برقرار كنند و چنان به آموزگار و مربي خود اخلاص بورزند كه براي افراد عادي شگفت انگيز باشد.
آن روزها كه بر اثر طغيان و سركشي حزب بعث اختناق شديدي در عراق حاكم بود، سيد عباس و ديگر هم دوره هاي او، تلخ كامي هاي فرساينده اي را لمس مي كردند و در اين اوضاع تيره و تار به خانه استاد كه در بازار عماره حوالي مدرسه صفير آيت الله بروجردي قرار داشت، مي رفتند و به محضر آن تنديس دانش و تقوا شرفياب مي شدند و به سخنان گهربارش گوش فرا مي دادند.
پس از آن سيد عباس مصمم شد با الهام از انديشه ها و ابتكارهاي شهيد محمدباقر صدر، فرهنگ تشيع را ترويج و هويت ديني را در لبنان احيا كند. در نجف نيز تلاش هاي تبليغي او، شهيد صدر را نيز جلب كرد. ازاين رو، مسئوليت هاي تبليغي و بسيجي به مناسبت ايام ماه مبارك رمضان و محرّم را بر دوش وي و برادرانش نهاد. آنها براي تعظيم شعائر مذهبي و دميدن روحي تازه در مفاهيم عاشورايي ـ كه به تدريج شكل سنتي كم خاصيت و تقليدي به خود گرفته بود ـ به لبنان مي آمدند.
سال 1398 هـ .ق آخرين باري بود كه سيد شهيد براي گراميداشت خاطره حماسه آفرينان عاشورا به لبنان مي آمد. در همان حال نيروهاي سازمان امنيت عراق، براي چندمين بار خانه سيد عباس را در نجف اشرف محاصره كردند. آنان قصد داشتند وي را دستگير كنند كه موفق نشدند. همين وضع سبب شد از همسرش، امّ ياسر، بخواهند به سيد عباس خبر برساند كه به عراق باز نگردد.
سيد عباس ابتدا نپذيرفت، ولي با اصرار خانواده و تأكيد شهيد صدر و به دنبال اوج گرفتن دستگيري هاي علما و بازداشت هاي مكرر اهل فضل و طلاب حوزه نجف، پذيرفت كه در لبنان بماند و پس از چندي همسرش به او پيوست.


خوشه چيني از خرمن فقاهت
[[سید ابوالقاسم خوئی|آیت‌الله خوئی]] استاد دیگری است که سید‌عباس در دوره درس خارج فقه و اصول، از محضرش بهره‌مند شد. حوزه درسی این مرجع نامدار برای سید‌عباس در چند محور جاذبه داشت:
1. جلسات منظم، برنامه‌ریزی و دقت ویژه در امور درسی و صرفه جویی در وقت؛
2. بیان رسا، شیرین و همراه با مقاصد عالی و نکات عمیق علمی و فکری؛
3. تحلیل، بررسی و نقد اندیشه‌های دیگران در زمینه علم اصول؛
4. مطرح کردن دیدگاه‌های جدید، ابتکار در مبانی، پژوهش و ژرف نگری و توجه به نیازهای زمان؛
5. توجه استاد به امور اجتماعی و سیاسی مانند رسیدگی به خانواده‌های زندانیان، مفقودان و شهدایی که در نبرد با رژیم بعث دچار مشکل شده بودند؛
6. پرهیز از زندگی مرفه و انتخاب سیری ساده و بی آلایش.
بسیاری از این ویژگی‌ها دقیقاً در زندگی سید‌عباس موسوی نیز قابل مشاهده است.


آيت الله خويي استاد ديگري است كه سيد عباس در دوره درس خارج فقه و اصول، از محضرش بهره مند شد. حوزه درسي اين مرجع نامدار براي سيد عباس در چند محور جاذبه داشت:
== تأسیس مدرسه امام منتظر عج الله تعالی فرجه الشریف ==
1. جلسات منظم، برنامه ريزي و دقت ويژه در امور درسي و صرفه جويي در وقت؛
2. بيان رسا، شيرين و همراه با مقاصد عالي و نكات عميق علمي و فكري؛
3. تحليل، بررسي و نقد انديشه هاي ديگران در زمينه علم اصول؛
4. مطرح كردن ديدگاه هاي جديد، ابتكار در مباني، پژوهش و ژرف نگري و توجه به نيازهاي زمان؛
5. توجه استاد به امور اجتماعي و سياسي مانند رسيدگي به خانواده هاي زندانيان، مفقودان و شهدايي كه در نبرد با رژيم بعث دچار مشكل شده بودند؛
6. پرهيز از زندگي مرفه و انتخاب سيري ساده و بي آلايش.
بسياري از اين ويژگي ها دقيقاً در زندگي سيد عباس موسوي نيز قابل مشاهده است.


تأسيس مدرسه امام منتظر عج الله تعالی فرجه الشریف
سید‌عباس پس از نه سال اقامت در نجف، زیر فشارهای سیاسی رژیم بعثی حاکم بر عراق، ناگزیر به لبنان بازگشت و چون رهسپار بعلبک شد، تصمیم گرفت در این شهر مرکزی مدرسه علمیه‌ای برای فراگیری علوم دینی تأسیس کند تا برای کسانی که امکان رفتن به نجف را ندارند، مکان مناسبی باشد و بتواند تا حدودی اهداف حوزه نجف را تأمین کند.
بدین منظور، حوزه امام منتظر را در بعلبک بنا نهاد که در منطقه عین بورضای این شهر قرار دارد. این حوزه در 1398 قمری، برابر با 1357 شمسی در یک خانه استیجاری فعالیت خود را آغاز کرد و یک سال بعد به ساختمانی در کنار مسجد امام علی (علیه‌السلام) انتقال یافت.
به دلیل گسترش فعالیت‌ها و استقبال فراوان از این مکان آموزشی و مذهبی، ضرورت داشت این حوزه به ساختمانی مجهزتر انتقال یابد. ازاین رو، ساختمان مناسبی در زمینی به مساحت 13000 مترمربع و زیربنای 4000 مترمربع احداث و در روز عید غدیر سال 1412 ق، در مراسم باشکوهی و با حضور چندین نفر از شخصیت‌های علمی و فرهنگی افتتاح شد.
آن روحانی مجاهد با کمترین امکانات مادی در این راه قدم برداشت. در آغاز، ساختمانی را اجاره کرد که محل نگه‌داری کودکان بی سرپرست بود. در نخستین قدم طلّابی را که از نجف اشرف تبعید شده بودند، گرد آورد و سپس پذیرای دانشجویان جدید گشت. بعد از آن مکانی را در رأس العین بعلبک اجاره کرد. سپس موفق شد مدرسه یکی از احزاب محلی را که مرحوم شیخ حبیب آل ابراهیم بنا کرده بود، به این امر اختصاص دهد. او توانست با درایت و پایداری، بزرگان بعلبک را در نبرد آزادسازی مدرسه و مسجد مجاورش، حامی خویش کند و در این زمینه پیروز شود. همان مکانی که پس از یورش اشغال گران صهیونیست در تابستان سال 1982م به پایگاه مهمی برای فعالیت‌های اسلامی حزب‌الله تبدیل شد و بعد از آن به ساختمان‌های جدیدی که بدان اشاره کردیم، منتقل گردید.
یکی از همکاران سید‌عباس درباره برپایی این مرکز مهم علمی و فرهنگی می‌گوید:
حرکت و پویایی سید، در بنیان‌گذاری مدرسه امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، آغاز تلاش‌های او برای یک تحول مهم فرهنگی، اجتماعی و آ موزشی در جنوب لبنان بود. گویی میان او و امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف پیوندی ناگسستنی وجود داشت. سید با تمام وجودش برای احیای راه [[حجت بن حسن (مهدی)|امام مهدی (عج‌الله تعالی فرجه الشریف)]] زندگی کرد.
به راستی این گونه بود؛ چرا که هر صبح دم با امام منتظَر تجدید عهد می‌کرد. پنج روز قبل از شهادتش در آخرین دیدار با عالمان همه گروه‌های مسلمان، درباره ضرورت ارتباط معنوی مردم با حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف سخن گفت و تأکید کرد:
امت مسلمان سالروز ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را صرفاً مراسمی سالانه تلقی نکنند، بلکه این مناسبت مهم را محور اساسی زندگی روزانه خود قرار دهند و از نماز فجر تا پایان روز به یاد آن فروغ فروزان، برنامه خویش را تنظیم کنند.
اهداف سید از تأسیس این دانشگاه دینی و علمی عبارت بود از:
1. تربیت مبلغان پرتوان، دلسوز و کوشا برای دفاع از حریم تشیع در برابر یورش‌های فکری، عقیدتی و فرهنگی دشمنان اسلام و قرآن؛
2. ارشاد و هدایت نسل نوجوان و جوان به سوی تعالیم اصیل، سازنده و رشد دهنده اسلامی و مصونیت آنان در برابر گمراهان و انحراف‌های عقیدتی و اخلاقی؛
3. زنده کردن ارزش‌های دینی، سنّت‌های اسلامی و شعائر مکتب اهل بیت(ع) در میان شیعیان لبنان به ویژه بقاع و بعلبک؛
4. ایجاد تحرک و نشاط اجتماعی ـ سیاسی در میان مسلمانان، خاصه شیعیان، در برابر تهدیدهای دشمنان و حفظ هویت دینی.


سيد عباس پس از نه سال اقامت در نجف، زير فشارهاي سياسي رژيم بعثي حاكم بر عراق، ناگزير به لبنان بازگشت و چون رهسپار بعلبك شد، تصميم گرفت در اين شهر مركزي مدرسه علميه اي براي فراگيري علوم ديني تأسيس كند تا براي كساني كه امكان رفتن به نجف را ندارند، مكان مناسبي باشد و بتواند تا حدودي اهداف حوزه نجف را تأمين كند.
== جویباری از علم و ایمان ==
بدين منظور، حوزه امام منتظر را در بعلبك بنا نهاد كه در منطقه عين بورضاي اين شهر قرار دارد. اين حوزه در 1398 هـ .ق برابر با 1357 شمسي در يك خانه استيجاري فعاليت خود را آغاز كرد و يك سال بعد به ساختماني در كنار مسجد امام علي(ع) انتقال يافت.
به دليل گسترش فعاليت ها و استقبال فراوان از اين مكان آموزشي و مذهبي، ضرورت داشت اين حوزه به ساختماني مجهزتر انتقال يابد. ازاين رو، ساختمان مناسبي در زميني به مساحت 13000 مترمربع و زيربناي 4000 مترمربع احداث و در روز عيد غدير سال 1412 هـ .ق در مراسم باشكوهي و با حضور چندين نفر از شخصيت هاي علمي و فرهنگي افتتاح شد.
آن روحاني مجاهد با كمترين امكانات مادي در اين راه قدم برداشت. در آغاز، ساختماني را اجاره كرد كه محل نگه داري كودكان بي سرپرست بود. در نخستين قدم طلّابي را كه از نجف اشرف تبعيد شده بودند، گرد آورد و سپس پذيراي دانشجويان جديد گشت. بعد از آن مكاني را در رأس العين بعلبك اجاره كرد. سپس موفق شد مدرسه يكي از احزاب محلي را كه مرحوم شيخ حبيب آل ابراهيم بنا كرده بود، به اين امر اختصاص دهد. او توانست با درايت و پايداري، بزرگان بعلبك را در نبرد آزادسازي مدرسه و مسجد مجاورش، حامي خويش كند و در اين زمينه پيروز شود. همان مكاني كه پس از يورش اشغال گران صهيونيست در تابستان سال 1982م به پايگاه مهمي براي فعاليت هاي اسلامي حزب الله تبديل شد و بعد از آن به ساختمان هاي جديدي كه بدان اشاره كرديم، منتقل گرديد.
يكي از همكاران سيد عباس درباره برپايي اين مركز مهم علمي و فرهنگي مي گويد:
حركت و پويايي سيد، در بنيان گذاري مدرسه امام مهدي عج الله تعالی فرجه الشریف ، آغاز تلاش هاي او براي يك تحول مهم فرهنگي، اجتماعي و آ موزشي در جنوب لبنان بود. گويي ميان او و امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف پيوندي ناگسستني وجود داشت. سيد با تمام وجودش براي احياي راه امام مهدي عج الله تعالی فرجه الشریف زندگي كرد.
به راستي اين گونه بود؛ چرا كه هر صبح دم با امام منتظَر تجديد عهد مي كرد. پنج روز قبل از شهادتش در آخرين ديدار با عالمان همه گروه هاي مسلمان، درباره ضرورت ارتباط معنوي مردم با حضرت مهدي عج الله تعالی فرجه الشریف سخن گفت و تأكيد كرد:
امت مسلمان سالروز ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را صرفاً مراسمي سالانه تلقي نكنند، بلكه اين مناسبت مهم را محور اساسي زندگي روزانه خود قرار دهند و از نماز فجر تا پايان روز به ياد آن فروغ فروزان، برنامه خويش را تنظيم كنند.
اهداف سيد از تأسيس اين دانشگاه ديني و علمي عبارت بود از:
1. تربيت مبلغان پرتوان، دلسوز و كوشا براي دفاع از حريم تشيع در برابر يورش هاي فكري، عقيدتي و فرهنگي دشمنان اسلام و قرآن؛
2. ارشاد و هدايت نسل نوجوان و جوان به سوي تعاليم اصيل، سازنده و رشد دهنده اسلامي و مصونيت آنان در برابر گمراهان و انحراف هاي عقيدتي و اخلاقي؛
3. زنده كردن ارزش هاي ديني، سنّت هاي اسلامي و شعائر مكتب اهل بيت(ع) در ميان شيعيان لبنان به ويژه بقاع و بعلبك؛
4. ايجاد تحرك و نشاط اجتماعي ـ سياسي در ميان مسلمانان، خاصه شيعيان، در برابر تهديدهاي دشمنان و حفظ هويت ديني.


جويباري از علم و ايمان
سید شهید از حوزه امام منتظر عج الله تعالی فرجه الشریف سر برآورد و تلاش مداوم خود را از دره بقاع آغاز کرد. در مدتی کوتاه حرکت تبلیغی گسترده‌ای را از این پایگاه سامان داد که امواجش تمام روستاها و آبادی‌های منطقه بعلبک ـ هرمل را دربرگرفت. حتی روستاهایی بسیار دورافتاده در شوره زارهای هرمل و دیگر مناطق در عکّار، در شمال لبنان، که هیچ مبلّغی به آنجاها قدم نگذاشته بود و مردمانش پیش از ورود وی با فردی روحانی روبه رو نشده بودند، مشمول این برنامه فرهنگی ـ ترویجی قرار گرفتند. سید شهید همراه طلابی جوان و پرنشاط در ماه رمضان و محرّم، نخستین کسانی بودند که به این نقاط محروم می‌رفتند.
تعداد زیادی از روحانیان و مجاهدانی که در مناطق مرکزی، جنوبی و غربی لبنان به تبلیغ رفتند، دانش آموخته مدرسه امام منتظر بودند و سید شهید جایگاه مهمی در تربیت و شکوفایی استعدادشان داشت. سید همواره از روستایی به روستایی در حرکت بود. در یک آبادی اقامه جماعت می‌کرد و در روستای بعدی مناسبتی را گرامی می‌داشت. با مردم صمیمانه دیدار و گفت وگو داشت. به مشکلات، دردها و تقاضاهای آنان به دقت گوش می‌داد و آنان را برای رهایی از گرفتاری‌ها و تنگناها راهنمایی می‌کرد.
سید‌عباس موسوی از طریق این پایگاه اعتقادی و فرهنگی، در کنار فعالیت‌های مردمی، برای تقویت زیربنای فکری و سیاسی نسل جوان، مؤمن و پرتحرک خالصانه گام برمی‌داشت و علاوه بر بعلبک، کلاس‌های آموزشی تربیتی فراوانی در روستاها و نقاط دوردست برگزار می‌کرد. تمام وقت و توجه خود را در اختیار جوانان مؤمن قرار داد. با آنها دیدارهای پرفایده داشت و در گردهمایی‌های آنان با اشتیاقی بالا حضور می‌یافت. محبتی پدرانه و عطوفتی مشفقانه بر آنها داشت.
نسل نوخاسته را در فضایی صمیمی، دوستانه و خودمانی از معارف و تعالیم اسلامی بهره‌مند می‌کرد و آنان را با سیره، روش و جهت گیری‌های فرستادگان الهی و ائمه هدی (علیهم‌السلام) آشنا می‌کرد. با جوانان می‌زیست و این قشر از جامعه را از عمق دل دوست داشت و آنان نیز به وی علاقه داشتند. نهایت توان و همت خود را به کار گرفت تا از آنان انسان‌هایی مؤمن، با صلابت، شجاع و مقاوم بسازد که هسته اصلی، سازنده و فعال اسلامی را تشکیل دهند.
بهترین پاداشی که خداوند در ازای این همه زحمت و تحمل مشقت به وی عطا کرد، به بار نشستن شکوهمندانه نهالی بود که در قلب‌های جوانان مؤمن و مجاهد می‌کاشت؛ برخی از تربیت یافتگان مکتب او در پی رزمی خالصانه به شهادت رسیدند و برخی دیگر در انتظار شهادت برای حفظ مکتب تشیع و دفع ستم و تجاوز مشغول جهادند.
در میان پرورش یافتگان محفل این سید شهید، می‌توان روحانی فاضل، پزشک، مهندس، استاد دانشگاه و نیروهای مسلح بسیاری را مشاهده کرد. سید‌عباس در دو مسیر موازی حرکت کرد: خط سازندگی فکری و سیاسی و خط تهذیب، تزکیه درون و خودسازی معنوی و اخلاقی. او با وارستگی و تقوایی که داشت بر شاگردان خود تأثیر شگفتی می‌نهاد و آثار و انعکاس رفتارهای خویش را در زیرساخت شخصیت ایمانی و جهادی آنان بر جای می‌گذاشت.
سید شهید همگام با فعالیت‌های فرهنگی، ارشادی و جهادی، به نگارش و تألیف روی آورد که مهم‌ترین اثرش علماء ثغور الاسلام فی لبنان نام دارد که در سال 2000 میلادی در انتشارات دارالمرتضی چاپ شده است.


سيد شهيد از حوزه امام منتظر عج الله تعالی فرجه الشریف سر برآورد و تلاش مداوم خود را از دره بقاع آغاز كرد. در مدتي كوتاه حركت تبليغي گسترده اي را از اين پايگاه سامان داد كه امواجش تمام روستاها و آبادي هاي منطقه بعلبك ـ هرمل را دربرگرفت. حتي روستاهايي بسيار دورافتاده در شوره زارهاي هرمل و ديگر مناطق در عكّار، در شمال لبنان، كه هيچ مبلّغي به آنجاها قدم نگذاشته بود و مردمانش پيش از ورود وي با فردي روحاني روبه رو نشده بودند، مشمول اين برنامه فرهنگي ـ ترويجي قرار گرفتند. سيد شهيد همراه طلابي جوان و پرنشاط در ماه رمضان و محرّم، نخستين كساني بودند كه به اين نقاط محروم مي رفتند.
== همسری شایسته ==
تعداد زيادي از روحانيان و مجاهداني كه در مناطق مركزي، جنوبي و غربي لبنان به تبليغ رفتند، دانش آموخته مدرسه امام منتظر بودند و سيد شهيد جايگاه مهمي در تربيت و شكوفايي استعدادشان داشت. سيد همواره از روستايي به روستايي در حركت بود. در يك آبادي اقامه جماعت مي كرد و در روستاي بعدي مناسبتي را گرامي مي داشت. با مردم صميمانه ديدار و گفت وگو داشت. به مشكلات، دردها و تقاضاهاي آنان به دقت گوش مي داد و آنان را براي رهايي از گرفتاري ها و تنگناها راهنمايي مي كرد.
سيد عباس موسوي از طريق اين پايگاه اعتقادي و فرهنگي، در كنار فعاليت هاي مردمي، براي تقويت زيربناي فكري و سياسي نسل جوان، مؤمن و پرتحرك خالصانه گام برمي داشت و علاوه بر بعلبك، كلاس هاي آموزشي تربيتي فراواني در روستاها و نقاط دوردست برگزار مي كرد. تمام وقت و توجه خود را در اختيار جوانان مؤمن قرار داد. با آنها ديدارهاي پرفايده داشت و در گردهمايي هاي آنان با اشتياقي بالا حضور مي يافت. محبتي پدرانه و عطوفتي مشفقانه بر آنها داشت.
نسل نوخاسته را در فضايي صميمي، دوستانه و خودماني از معارف و تعاليم اسلامي بهره مند مي كرد و آنان را با سيره، روش و جهت گيري هاي فرستادگان الهي و ائمه هدي(ع) آشنا مي كرد. با جوانان مي زيست و اين قشر از جامعه را از عمق دل دوست داشت و آنان نيز به وي علاقه داشتند. نهايت توان و همت خود را به كار گرفت تا از آنان انسان هايي مؤمن، با صلابت، شجاع و مقاوم بسازد كه هسته اصلي، سازنده و فعال اسلامي را تشكيل دهند.
بهترين پاداشي كه خداوند در ازاي اين همه زحمت و تحمل مشقت به وي عطا كرد، به بار نشستن شكوهمندانه نهالي بود كه در قلب هاي جوانان مؤمن و مجاهد مي كاشت؛ برخي از تربيت يافتگان مكتب او در پي رزمي خالصانه به شهادت رسيدند و برخي ديگر در انتظار شهادت براي حفظ مكتب تشيع و دفع ستم و تجاوز مشغول جهادند.
در ميان پرورش يافتگان محفل اين سيد شهيد، مي توان روحاني فاضل، پزشك، مهندس، استاد دانشگاه و نيروهاي مسلح بسياري را مشاهده كرد. سيد عباس در دو مسير موازي حركت كرد: خط سازندگي فكري و سياسي و خط تهذيب، تزكيه درون و خودسازي معنوي و اخلاقي. او با وارستگي و تقوايي كه داشت بر شاگردان خود تأثير شگفتي مي نهاد و آثار و انعكاس رفتارهاي خويش را در زيرساخت شخصيت ايماني و جهادي آنان بر جاي مي گذاشت.
سيد شهيد همگام با فعاليت هاي فرهنگي، ارشادي و جهادي، به نگارش و تأليف روي آورد كه مهم ترين اثرش علماء ثغور الاسلام في لبنان نام دارد كه در سال 2000 ميلادي در انتشارات دارالمرتضي چاپ شده است.


همسري شايسته
سید‌عباس در همان ایامی که در مدرسه شهر صور مشغول تحصیل بود، با امّ یاسر، بانویی مؤمن و برخاسته از خاندان سیادت، علم و تقوا ازدواج کرد. این زن از همان روزهای نخست آموزش‌ها و برنامه‌های تربیتی سید‌عباس را فراگرفت و سید تلاوت قرآن، احکام شرعی، [[نهج‌البلاغه]] و برخی مبحث‌های منطق و دیگر دروس را به وی یاد داد. امّ یاسر بنابر علاقه شخصی، مطالعه کتاب‌ها و بهره‌مندی از معارف و مکارم شوهر شجاعش، بدون اتلاف وقت ضمن اینکه به خودسازی و تقویت بنیان‌های علمی مشغول بود، هنگام اقامت در نجف اشرف شرایطی را فراهم ساخت تا سید‌عباس به دور از نگرانی‌ها و برخی مشکلات، به درس خواندن ادامه دهد و محضر پرفیض استادان برجسته حوزه این شهر را غنیمت شمارد.1
امّ یاسر با قناعت و ساده‌زیستی خو گرفته بود و به تدریج به جلسه‌های علمی و فکری شهیده سیده بنت الهدی صدر علاقه‌مند شد و از آنها بهره برد. او کتاب شرایع و عقاید الشیعه را از این بانوی فرزانه و ادیب آموخت و از تحلیل‌های وی دربارۀ [[اهل بیت|اهل‌بیت (علیهم‌السلام)]]، و برخی مسائل اجتماعی و سیاسی شیعیان استفاده کرد.
بنت الهدی شرایط زن معاصر را بررسی می‌کرد و تقلید از اندیشه‌های غربی و افکار وارداتی بیگانگان را ضایعه‌ای برای بانوان مسلمان می‌دانست.2
هدف واقعی بنت الهدی از فعالیت‌های تبلیغی و آموزشی در خانه و تأسیس مدارس الزهرا، پرورش بانوان و ایجاد احساس مسئولیت در آنان نسبت به مسائل مسلمانان و نشر حقایق اسلامی بود. تا از این رهگذر، بانوان فرهیخته و مسلمان، نوعی تحول فکری و اثرگذار در جامعه پدید آورند و ضمن تعالیم دینی و علمی از توجه به نیازهای اجتماعی غافل نباشند. بانو امّ یاسر جویبار باطراوتی بود که از این چشمه جاری شد. او وقتی همراه همسرش به لبنان بازگشت، تجربه‌ها و اندوخته‌های برگرفته از جلسات و کلاس‌های پربار نجف را با تدبیر و برنامه‌ریزی خاصی به کار بست و در شهر بعلبک، حوزه الزهرا را با یاری برخی بانوان مؤمن بنا نهاد تا به زنان آموزش‌های لازم را بدهد و آنان را برای تربیت نسلی باایمان و شجاع و فعالیت‌های تبلیغی آماده سازد.
امّ یاسر به این تلاش بسنده نکرد و موقعی که سید‌عباس مسئولیت‌های گوناگونی داشت، در خط مقدّم مبارزه با اشغالگران قدس قرار گرفت، هسته‌های مقاومت تشکیل داد، حزب‌الله لبنان را به وجود آورد، و با این فعالیت‌ها به یاری همسرش شتافت. تشکیل هیئت زنان در این مجموعه، رسیدگی به خانواده‌های شهدای حزب‌الله و تلاش برای تربیت فرزندان شهیدان، برخی از خدمات او در این راستاست. او در این مسیر چندین بار به استقبال خطرها رفت و در حالی که خود زندگی سختی داشت، برای رفاه خانواده‌های محروم و مجاهدان، پیوسته و خالصانه می‌کوشید.
سیره این بانو به گونه‌ای بود که آشنایان و خویشاوندان، او را زنی اهل ایمان و پارسایی می‌دانستند و او را همیشه تسلیم اوامر الهی می‌دیدند. بانویی که برای رفع ناگواری‌ها و غم‌های افراد و برآوردن حاجت‌ها، فداکارانه دوشادوش شوهرش گام‌های استواری برمی‌داشت. آن دو هیچ گاه به رفاه شخصی فکر نکردند، ولی برای کمک به دیگران و اطعام کودکان خانواده‌های شهدا و مبارزان همواره مصمم بودند و تحمل این همه مشقت برای کسب رضای حق و استشمام رایحه بهشت بود. تقدیر الهی چنان صورت گرفت که سید‌عباس و همسرش و نیز کودکش با هم به شهادت برسند و هم نشین عرشیان و قدسیان شوند.


سيد عباس در همان ايامي كه در مدرسه شهر صور مشغول تحصيل بود، با امّ ياسر، بانويي مؤمن و برخاسته از خاندان سيادت، علم و تقوا ازدواج كرد. اين زن از همان روزهاي نخست آموزش ها و برنامه هاي تربيتي سيد عباس را فرا گرفت و سيد تلاوت قرآن، احكام شرعي، نهج البلاغه و برخي مبحث هاي منطق و ديگر دروس را به وي ياد داد. امّ ياسر بنابر علاقه شخصي، مطالعه كتاب ها و بهره مندي از معارف و مكارم شوهر شجاعش، بدون اتلاف وقت ضمن اينكه به خودسازي و تقويت بنيان هاي علمي مشغول بود، هنگام اقامت در نجف اشرف شرايطي را فراهم ساخت تا سيد عباس به دور از نگراني ها و برخي مشكلات، به درس خواندن ادامه دهد و محضر پرفيض استادان برجسته حوزه اين شهر را غنيمت شمارد.1
== شاگردی دانشور و شجاع ==
امّ ياسر با قناعت و ساده زيستي خو گرفته بود و به تدريج به جلسه هاي علمي و فكري شهيده سيده بنت الهدي صدر علاقه مند شد و از آنها بهره برد. او كتاب شرايع و عقايد الشيعه را از اين بانوي فرزانه و اديب آموخت و از تحليل هاي وي درباره اهل بيت(ع)، و برخي مسائل اجتماعي و سياسي شيعيان استفاده كرد.
بنت الهدي شرايط زن معاصر را بررسي مي كرد و تقليد از انديشه هاي غربي و افكار وارداتي بيگانگان را ضايعه اي براي بانوان مسلمان مي دانست.2
هدف واقعي بنت الهدي از فعاليت هاي تبليغي و آموزشي در خانه و تأسيس مدارس الزهرا، پرورش بانوان و ايجاد احساس مسئوليت در آنان نسبت به مسائل مسلمانان و نشر حقايق اسلامي بود. تا از اين رهگذر، بانوان فرهيخته و مسلمان، نوعي تحول فكري و اثرگذار در جامعه پديد آورند و ضمن تعاليم ديني و علمي از توجه به نيازهاي اجتماعي غافل نباشند. بانو امّ ياسر جويبار باطراوتي بود كه از اين چشمه جاري شد. او وقتي همراه همسرش به لبنان بازگشت، تجربه ها و اندوخته هاي برگرفته از جلسات و كلاس هاي پربار نجف را با تدبير و برنامه ريزي خاصي به كار بست و در شهر بعلبك، حوزه الزهرا را با ياري برخي بانوان مؤمن بنا نهاد تا به زنان آموزش هاي لازم را بدهد و آنان را براي تربيت نسلي باايمان و شجاع و فعاليت هاي تبليغي آماده سازد.
امّ ياسر به اين تلاش بسنده نكرد و موقعي كه سيد عباس مسئوليت هاي گوناگوني داشت، در خط مقدّم مبارزه با اشغالگران قدس قرار گرفت، هسته هاي مقاومت تشكيل داد، حزب الله لبنان را به وجود آورد، و با اين فعاليت ها به ياري همسرش شتافت. تشكيل هيئت زنان در اين مجموعه، رسيدگي به خانواده هاي شهداي حزب الله و تلاش براي تربيت فرزندان شهيدان، برخي از خدمات او در اين راستاست. او در اين مسير چندين بار به استقبال خطرها رفت و در حالي كه خود زندگي سختي داشت، براي رفاه خانواده هاي محروم و مجاهدان، پيوسته و خالصانه مي كوشيد.
سيره اين بانو به گونه اي بود كه آشنايان و خويشاوندان، او را زني اهل ايمان و پارسايي مي دانستند و او را هميشه تسليم اوامر الهي مي ديدند. بانويي كه براي رفع ناگواري ها و غم هاي افراد و برآوردن حاجت ها، فداكارانه دوشادوش شوهرش گام هاي استواري برمي داشت. آن دو هيچ گاه به رفاه شخصي فكر نكردند، ولي براي كمك به ديگران و اطعام كودكان خانواده هاي شهدا و مبارزان همواره مصمم بودند و تحمل اين همه مشقت براي كسب رضاي حق و استشمام رايحه بهشت بود. تقدير الهي چنان صورت گرفت كه سيد عباس و همسرش و نيز كودكش با هم به شهادت برسند و هم نشين عرشيان و قدسيان شوند.


شاگردي دانشور و شجاع
در حوزه امام منتظر که سید‌عباس مدیریت آن را عهده‌دار بود، از ابتدا شانزده طلبه مشغول تحصیل بودند که برخی از آنان عبارتند از: سید حسن نصرالله، شهید شیخ علی کریم، شیخ حسن یاسین و شیخ محمد خاتون. در میان این افراد سید حسن نصرالله برجستگی ویژه‌ای دارد. وی در سال 1379 قمری، برابر با 1339 شمسی در روستای بازوریه در جنوب لبنان به دنیا آمد. شانزده ساله بود که راهی نجف اشرف شد. در بدو ورود، سراغ طلاب لبنانی را گرفت و برخی او را به سید‌عباس موسوی که نزد شهید صدر درس می‌خواند، راهنمایی کردند. سید حسن در ملاقات با شهید موسوی تصور کرد وی طلبه‌ای عراقی است؛ زیرا سیمایی گندمگون داشت. سید‌عباس در حالی که به گرمی از مهمان خویش پذیرایی می‌کرد، خطاب به او گفت: «نگران نباش، من هم طلبه‌ای از روستای نبی شیث در دره بقاع لبنان هستم.» این دیدار سرآغاز روابط دوستانه و صمیمانه سید حسن نصرالله و سید‌عباس موسوی بود. در حقیقت، سید شهید نه یک دوست و برادر بزرگ‌تر، بلکه استاد و رفیق راه او نیز شد.
سید محمد غروی از سوی امام موسی صدر در مساجد شهر صور به تدریس اشتغال داشت. او که از نزدیکان و دوستان صمیمی شهید سید محمدباقر صدر بود، وقتی شوق سید حسن نوجوان را برای عزیمت به نجف و تحصیل علوم دینی دید، در نامه‌ای خطاب به شهید صدر او را به ایشان معرفی کرد. سید حسن این نامه را به سید‌عباس داد تا او به استادش بدهد. سید محمدباقر صدر وقتی از مضمون نامه آگاهی یافت، به سید‌عباس توصیه کرد نیازهای سید حسن را تأمین کند و مسئولیت آموزش و تعلیم او را بر عهده گیرد. شهید صدر هنگام دریافت نامه غروی، وضعیت مالی سید حسن را جویا شد. چون او پاسخ منفی داد، شهید صدر از سید‌عباس موسوی خواست ضمن رسیدگی به مهمان خود، پول، اتاق، مدرسه، لباس، کتاب و حقوق ماهیانه‌ای را برایش تدارک ببیند و بر تعلیم و تربیت وی نظارت کند.
شهید موسوی بعد از دریافت رهنمودهای شهید صدر، در حق دوست جدیدش سید حسن نصرالله از هیچ اموری کوتاهی نکرد. در یکی از خوابگاه‌های حوزه علمیه، نزدیک خانه مسکونی خود، برایش اتاقی تهیه کرد؛ زیرا سید‌عباس متأهل بود و طلابی که تشکیل خانواده داده بودند، بر خلاف طلبه‌های مجرد، در خانه‌های شخصی و مستقل زندگی می‌کردند. در اتاق خوابگاه‌ها، دو یا سه طلبه زندگی می‌کردند و از مراجع بزرگ تقلید در حوزه آن روز، مانند آیات عظام امام خمینی رحمه الله، شهید صدر، حکیم و شاهرودی شهریه ماهانه می‌گرفتند.
سید‌عباس موسوی که چندین سال قبل از سید حسن به نجف آمده بود، در این مدت مرحله سطح و خارج فقه و اصول را با موفقیت پشت سر گذاشت و این مراحل را برای طلاب جدید که سید حسن نصرالله یکی از آنان بود، تدریس می‌کرد.
موسوی در تدریس، استادی قاطع و جدی بود. شاگردانش با شیوه تدریسش موفق شدند مرحله پنج ساله تحصیلات مقدماتی را در دو سال به پایان برسانند. شاگردان خود را از تعطیلات ماه مبارک رمضان، سفر حج و تعطیلات آخر هفته محروم می‌کرد و درس می‌خواندند. سید حسن در سال 1978 م، برابر با 1357 شمسی، مطابق با 1398 ق، مقدمات حوزه را با موفقیت تمام کرد. او که رابطه‌ای صمیمی با سید‌عباس برقرار کرده بود، هرگز نمی‌خواست چنین مربی دلسوزی را از دست بدهد. در این سال فشار حزب بعث عراق بر طلاب حوزه علمیه نجف اشرف شدت یافت و بسیاری از آنان به اجبار اخراج شدند. رژیم دیکتاتوری حاکم بر عراق نیز از وجود طلاب لبنانی در عراق به شدت احساس هراس کرد و برخی از آنان را به همکاری با سازمان‌های امنیتی سوریه متهم کرد.
در آن سال مأموران صدام به حوزه نجف و خانه مسکونی سید‌عباس موسوی هجوم بردند. عباس در لبنان بود، ولی افراد خانواده‌اش در منزل بودند و شاگردانش به او خبر دادند که مأموران عراقی در تعقیب و جست وجوی او هستند و از او خواستند به نجف نرود. پس از چند روز طلاب لبنانی دستگیر و از عراق خارج شدند. آن روز سید حسن در بیرون حوزه بود که با شنیدن این خبر، مخفیانه از مرز خارج شد و به لبنان بازگشت.
او قبل از هر چیز علاقه داشت تحصیلاتش را ادامه دهد. پس از مدتی سید‌عباس با همکاری عده‌ای از علمای لبنان حوزه‌ای را در شهر بعلبک تأسیس کرد که همچنان فعال است. سید حسن در این حوزه، هم در سطوح بالاتر درس می‌خواند و هم به طلاب جدید درس می‌داد و در عین حال فعالیت سیاسی در جنبش امل را دنبال می‌کرد. در پی برخی اختلافات، سید حسن نصرالله به همراه تعداد بسیاری از نیروهای درجه اول جنبش امل مثل سید‌عباس موسوی، سید حسین موسوی (ابوهشام)، شیخ صبحی طفیلی و سید ابراهیم الامین از این جنبش کناره‌گیری کردند و هسته‌های اولیه حزب‌الله را به وجود آوردند.
با شروع مقاومت اسلامی، سید حسن در این تشکل صاحب جایگاه مهمی شد و در کنار مبارزات سیاسی، تحصیلات خویش را در حوزه علمیه بعلبک ادامه داد. به دلیل تعهدی که وی نسبت به حزب داشت و بیشتر وقت خود را صرف پویایی، گسترش و انسجام آن می‌کرد، تحصیلات خویش را متوقف ساخت. در سال 1368 شمسی برای پیگیری تحصیلات علوم دینی عازم حوزه علمیه قم شد تا دانش اندوزی در علوم عقلی و نقلی را ادامه دهد، ولی به دنبال برخی آشفتگی‌ها در جنوب لبنان و حساس شدن وظایف حزب‌الله، به اصرار سید‌عباس موسوی به بیروت بازگشت. با شهادت سید‌عباس موسوی، به اتفاق آرای اعضای شورای مرکزی حزب، سید حسن که 32 سال داشت، به دبیر کلی حزب انتخاب شد. مقاومت اسلامی در دوران مسئولیت او، صحنه‌های درخشانی از شجاعت، پایداری و فداکاری را در راه حفظ استقلال لبنان و جلوگیری از تجاوزهای رژیم صهیونیستی بر جای گذاشت.


در حوزه امام منتظر كه سيد عباس مديريت آن را عهده دار بود، از ابتدا شانزده طلبه مشغول تحصيل بودند كه برخي از آنان عبارتند از: سيد حسن نصرالله، شهيد شيخ علي كريم، شيخ حسن ياسين و شيخ محمد خاتون. در ميان اين افراد سيد حسن نصرالله برجستگي ويژه اي دارد. وي در سال 1379 هـ .ق برابر با 1339 شمسي در روستاي بازوريه در جنوب لبنان به دنيا آمد. شانزده ساله بود كه راهي نجف اشرف شد. در بدو ورود، سراغ طلاب لبناني را گرفت و برخي او را به سيد عباس موسوي كه نزد شهيد صدر درس مي خواند، راهنمايي كردند. سيد حسن در ملاقات با شهيد موسوي تصور كرد وي طلبه اي عراقي است؛ زيرا سيمايي گندمگون داشت. سيد عباس در حالي كه به گرمي از مهمان خويش پذيرايي مي كرد، خطاب به او گفت: «نگران نباش، من هم طلبه اي از روستاي نبي شيث در دره بقاع لبنان هستم.» اين ديدار سرآغاز روابط دوستانه و صميمانه سيد حسن نصرالله و سيد عباس موسوي بود. در حقيقت، سيد شهيد نه يك دوست و برادر بزرگ تر، بلكه استاد و رفيق راه او نيز شد.
== ارتباط با امام موسی صدر ==
سيد محمد غروي از سوي امام موسي صدر در مساجد شهر صور به تدريس اشتغال داشت. او كه از نزديكان و دوستان صميمي شهيد سيد محمدباقر صدر بود، وقتي شوق سيد حسن نوجوان را براي عزيمت به نجف و تحصيل علوم ديني ديد، در نامه اي خطاب به شهيد صدر او را به ايشان معرفي كرد. سيد حسن اين نامه را به سيد عباس داد تا او به استادش بدهد. سيد محمدباقر صدر وقتي از مضمون نامه آگاهي يافت، به سيد عباس توصيه كرد نيازهاي سيد حسن را تأمين كند و مسئوليت آموزش و تعليم او را بر عهده گيرد. شهيد صدر هنگام دريافت نامه غروي، وضعيت مالي سيد حسن را جويا شد. چون او پاسخ منفي داد، شهيد صدر از سيد عباس موسوي خواست ضمن رسيدگي به مهمان خود، پول، اتاق، مدرسه، لباس، كتاب و حقوق ماهيانه اي را برايش تدارك ببيند و بر تعليم و تربيت وي نظارت كند.
شهيد موسوي بعد از دريافت رهنمودهاي شهيد صدر، در حق دوست جديدش سيد حسن نصرالله از هيچ اموري كوتاهي نكرد. در يكي از خوابگاه هاي حوزه علميه، نزديك خانه مسكوني خود، برايش اتاقي تهيه كرد؛ زيرا سيد عباس متأهل بود و طلابي كه تشكيل خانواده داده بودند، بر خلاف طلبه هاي مجرد، در خانه هاي شخصي و مستقل زندگي مي كردند. در اتاق خوابگاه ها، دو يا سه طلبه زندگي مي كردند و از مراجع بزرگ تقليد در حوزه آن روز، مانند آيات عظام امام خميني رحمه الله ، شهيد صدر، حكيم و شاهرودي شهريه ماهانه مي گرفتند.
سيد عباس موسوي كه چندين سال قبل از سيد حسن به نجف آمده بود، در اين مدت مرحله سطح و خارج فقه و اصول را با موفقيت پشت سر گذاشت و اين مراحل را براي طلاب جديد كه سيد حسن نصرالله يكي از آنان بود، تدريس مي كرد.
موسوي در تدريس، استادي قاطع و جدي بود. شاگردانش با شيوه تدريسش موفق شدند مرحله پنج ساله تحصيلات مقدماتي را در دو سال به پايان برسانند. شاگردان خود را از تعطيلات ماه مبارك رمضان، سفر حج و تعطيلات آخر هفته محروم مي كرد و درس مي خواندند. سيد حسن در سال 1978م / 1357 شمسي / 1398 هـ .ق مقدمات حوزه را با موفقيت تمام كرد. او كه رابطه اي صميمي با سيد عباس برقرار كرده بود، هرگز نمي خواست چنين مربي دل سوزي را از دست بدهد. در اين سال فشار حزب بعث عراق بر طلاب حوزه علميه نجف اشرف شدت يافت و بسياري از آنان به اجبار اخراج شدند. رژيم ديكتاتوري حاكم بر عراق نيز از وجود طلاب لبناني در عراق به شدت احساس هراس كرد و برخي از آنان را به همكاري با سازمان هاي امنيتي سوريه متهم كرد.
در آن سال مأموران صدام به حوزه نجف و خانه مسكوني سيد عباس موسوي هجوم بردند. عباس در لبنان بود، ولي افراد خانواده اش در منزل بودند و شاگردانش به او خبر دادند كه مأموران عراقي در تعقيب و جست وجوي او هستند و از او خواستند به نجف نرود. پس از چند روز طلاب لبناني دستگير و از عراق خارج شدند. آن روز سيد حسن در بيرون حوزه بود كه با شنيدن اين خبر، مخفيانه از مرز خارج شد و به لبنان بازگشت.
او قبل از هر چيز علاقه داشت تحصيلاتش را ادامه دهد. پس از مدتي سيد عباس با همكاري عده اي از علماي لبنان حوزه اي را در شهر بعلبك تأسيس كرد كه همچنان فعال است. سيد حسن در اين حوزه، هم در سطوح بالاتر درس مي خواند و هم به طلاب جديد درس مي داد و در عين حال فعاليت سياسي در جنبش امل را دنبال مي كرد. در پي برخي اختلافات، سيد حسن نصرالله به همراه تعداد بسياري از نيروهاي درجه اول جنبش امل مثل سيد عباس موسوي، سيد حسين موسوي (ابوهشام)، شيخ صبحي طفيلي و سيد ابراهيم الامين از اين جنبش كناره گيري كردند و هسته هاي اوليه حزب الله را به وجود آوردند.
با شروع مقاومت اسلامي، سيد حسن در اين تشكل صاحب جايگاه مهمي شد و در كنار مبارزات سياسي، تحصيلات خويش را در حوزه علميه بعلبك ادامه داد. به دليل تعهدي كه وي نسبت به حزب داشت و بيشتر وقت خود را صرف پويايي، گسترش و انسجام آن مي كرد، تحصيلات خويش را متوقف ساخت. در سال 1368 شمسي براي پيگيري تحصيلات علوم ديني عازم حوزه علميه قم شد تا دانش اندوزي در علوم عقلي و نقلي را ادامه دهد، ولي به دنبال برخي آشفتگي ها در جنوب لبنان و حساس شدن وظايف حزب الله، به اصرار سيد عباس موسوي به بيروت بازگشت. با شهادت سيد عباس موسوي، به اتفاق آراي اعضاي شوراي مركزي حزب، سيد حسن كه 32 سال داشت، به دبير كلي حزب انتخاب شد. مقاومت اسلامي در دوران مسئوليت او، صحنه هاي درخشاني از شجاعت، پايداري و فداكاري را در راه حفظ استقلال لبنان و جلوگيري از تجاوزهاي رژيم صهيونيستي بر جاي گذاشت.


ارتباط با امام موسي صدر
امام موسی صدر بنا بر توصیه علامه سید عبدالحسین شرف الدین در سال 1959 م، برابر با 1338 شمسی از قم به لبنان مهاجرت کرد. چنین شخصیتی با داشتن نبوغ و سابقه علمی و توان فکری، در حالی به این کشور مهاجرت می‌کند که ظلم‌ها، جنایت‌ها، فقر و فلاکت مادی و فرهنگی بر لبنان سایه‌ای شوم و ذلت‌بار افکنده است. او با دیدن این ناگواری‌ها، به شدت غمگین می‌شود. بی درنگ پس از ورود به لبنان، به منطقه جبل عامل در جنوب لبنان می‌رود و در شهر صور، بزرگ‌ترین شهر جنوب این سرزمین اقامت می‌گزیند و امامت مسجدی را می‌پذیرد. وی در عرض چند سال برای رفع محرومیت از جبل عامل چندین مرکز علمی، فرهنگی، آموزشی و حرفه‌ای تأسیس می‌کند.
به گفته حجت‌الاسلام والمسلمین غروی، نخستین کسی که در لبنان حوزه‌ای فعال بنیان نهاد، سید موسی صدر بود که «معهد الدراسات الاسلامیه» نام داشت. آن روحانی والامقام، در این مکان آموزشی شاگردانی چند پرورش داد که برخی از آنان شیخ حسن حریری، شیخ ابراهیم قصیر و شهید سید‌عباس موسوی نام دارند. سید‌عباس در معهد یاد شده، از مقدمات تا ابتدای سطوح عالیه (مکاسب و کفایه) را خواند.
این، نخستین آشنایی سید‌عباس با کانون امید محرومان لبنان نبود؛ زیرا پدرش سید علی در سال اول ورود آیت‌الله صدر به لبنان با ایشان ارتباط برقرار کرد. سید علی یکی از اعضای انجمن‌هاشمی بود و زیر نظر امام موسی صدر فعالیت می‌کرد، ازاین رو هفته‌ای چند بار در صور و بیروت به حضور ایشان می‌رسید. این روابط و شرکت در برخی جلسه‌های خصوصی سید‌عباس را با شخصیت، افکار و سیره سیاسی ـ اجتماعی صدر آشنا کرد.
هنگامی که سید‌عباس برای تمرین‌های نظامی نزد رزمندگان فلسطین به یک اردوگاه آموزشی رفت، از ناحیه پا به شدت آسیب دید. روزی امام صدر با دیدن مشکل او در راه رفتن، علت را از پدرش رسید. پدر ماجرا را توضیح داد. امام صدر از سید‌عباس پرسید: «تو در این سن از فلسطین چه می‌دانی؟» او پاسخ داد: «مردمی مظلوم هستند که با فشار غاصبان صهیونیست، از سرزمین خود بیرون رانده شده‌اند و اکنون در اردوگاه‌ها زندگی سختی را می‌گذرانند. دنیا به فریاد آنان اعتنایی نمی‌کند. فلسطینی‌ها باید به قدس، خانه و سرزمین خویش بازگردند.» سید موسی پرسید: «فلسطینی‌ها چگونه می‌توانند به کشور خویش بازگردند؟» سید‌عباس جواب داد: «از راه مبارزه و جهاد.» صدر لبخندی زد و گفت: «تو چگونه می‌خواهی جهاد کنی؟» سید‌عباس پاسخ داد: «ان شاءالله فنون نظامی را یاد می‌گیرم، رزمنده‌ای خواهم شد و همراه مبارزان فلسطینی به نبرد با اشغالگران ادامه می‌دهیم تا قدس رها شود.» در پایان این گفت وگوی جالب، امام صدر، سید علی را مخاطب قرار داد و گفت: او یک نوجوان عادی نیست، شایسته است به کسب علم و معرفت اهتمام ورزد، تا استعدادهایش در مسیری درست شکوفا شود. بدین ترتیب، در حوزه امام صدر تحصیلات را آغاز کرد و پس از دو سال به دست امام صدر مُعمّم شد و سپس در حوزه نجف حدود نه سال درس خواند.
هنگام اقامت در نجف نیز سید‌عباس حلقه وصل آیت‌الله سید محمدباقر صدر و امام موسی صدر بود. هر سال که به لبنان می‌آمد، ضمن دیدار با خانواده، هم امام صدر را از برنامه‌های شهید سید محمدباقر صدر باخبر می‌کرد و هم از تلاش‌های ایشان خبر می‌گرفت تا به سید محمدباقر صدر انتقال دهد. این ارتباط‌ها گاهی مخفیانه بود؛ چرا که خبر ستم‌های بعثی‌ها و فشار سیاسی آنان به علما و طلاب عراق، نمی‌توانست در حالت عادی گزارش شود و مأموران امنیتی مراقبت‌های شدیدی به عمل می‌آوردند که از این برنامه‌ها آگاه شوند.
یک بار که مردم شیعه عراق بنا بر آداب و رسوم گذشته در ایام محرّم، با پای پیاده از نجف عازم کربلا بودند، هواپیماها، تانک‌ها، توپ خانه‌های ارتش بعث به آنان حمله کرد و افراد زیادی را به شهادت رساند. سید‌عباس بعد از این حادثه غم انگیز مخفیانه به لبنان آمد تا شهید امام موسی صدر را از شرایط آشفته و خونین عراق با خبر کند. سید‌عباس گاهی برای یک سفر دو روزه عازم لبنان می‌شد که برای امام موسی صدر نامه‌ای بیاورد یا نامه‌های ایشان را به نجف ببرد. این نوع اقدام‌ها چنان محرمانه صورت می‌گرفت که حتی خانواده سید از جزئیات آن با خبر نمی‌شدند. او حتی چندین بار مخفیانه در نجف به منزل امام خمینی رفت و از امام موسی صدر و شهید محمدباقر صدر به رهبر کبیر انقلاب اسلامی پیام‌هایی داد.
همین رفتارهای سیاسی سید‌عباس موجب شد شهید سید محمدباقر صدر از توطئه حزب بعث علیه وی نگران شود. ازاین رو، شخصاً بهای بلیت هواپیما را پرداخت و او را مکلف ساخت همان روز با همان پرواز، عراق را ترک کند و چون شرایط سیاسی این کشور به وی اجازه فعالیت‌های تبلیغی و اجتماعی نمی‌داد، هرگز به نجف بازنگشت.
مدیریت حوزه‌ای که سید‌عباس بنیان کرد، با ایشان بود، ولی از حمایت‌های مالی و فکری سید موسی صدر بهره‌مند می‌شد. سید‌عباس از همان اول همراه شانزده طلبه حوزه، در یکی از دوره‌های آموزشی حرکت المحرومین که امام موسی صدر آن را تشکیل داده بود، فنون نظامی را فراگرفت. آن دوره در اردوگاه جنتا برگزار شد. سید‌عباس در دفتر یادداشتی که همراه در آن وقایع روزانه را یادداشت می‌کرد و تمام آنها موجود است، این مسائل را نوشته است.
سید‌عباس نیروهای تحت تربیت و آموزش خود را به نقاط دوردست لبنان می‌فرستاد تا اندیشه‌های سیاسی و فرهنگی سید موسی صدر را برای اهالی آن نواحی و جوانان تشریح نمایند. این افراد در مورد خطرات روزافزون صهیونیسم برای جهان اسلام و نقشه‌های آینده آنان برای تهاجم به لبنان و تجزیه و ایجاد تفرقه در این کشور، هشدارهایی می‌دادند و درباره ضرورت مقابله با این غاصبان و جانیان، رهنمودهای فراوانی می‌کردند. البته شهید موسوی با حرکت المحرومین ارتباط آشکار نداشت و می‌کوشید کاملاً سرّی مسئولیت‌هایی را در این تشکل پیگیر باشد. سید‌عباس، امام صدر را استاد، مرشد، حامی و پدر معنوی خود می‌دانست و در فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی از او الگو می‌گرفت و بر این باور بود که امام موسی صدر برنامه‌هایی پیش گرفته که صهیونیسم جهانی را دچار هراس کرده است و سبب ربوده شدن آن بزرگوار را همین برنامه‌ها می‌دانست.


امام موسي صدر بنا بر توصيه علامه سيد عبدالحسين شرف الدين در سال 1959م / 1338 شمسي از قم به لبنان مهاجرت كرد. چنين شخصيتي با داشتن نبوغ و سابقه علمي و توان فكري، در حالي به اين كشور مهاجرت مي كند كه ظلم ها، جنايت ها، فقر و فلاكت مادي و فرهنگي بر لبنان سايه اي شوم و ذلت بار افكنده است. او با ديدن اين ناگواري ها، به شدت غمگين مي شود. بي درنگ پس از ورود به لبنان، به منطقه جبل عامل در جنوب لبنان مي رود و در شهر صور، بزرگ ترين شهر جنوب اين سرزمين اقامت مي گزيند و امامت مسجدي را مي پذيرد. وي در عرض چند سال براي رفع محروميت از جبل عامل چندين مركز علمي، فرهنگي، آموزشي و حرفه اي تأسيس مي كند.
== حامی راستین قدس و فلسطین ==
به گفته حجت الاسلام والمسلمين غروي، نخستين كسي كه در لبنان حوزه اي فعال بنيان نهاد، سيد موسي صدر بود كه «معهد الدراسات الاسلاميه» نام داشت. آن روحاني والامقام، در اين مكان آموزشي شاگرداني چند پرورش داد كه برخي از آنان شيخ حسن حريري، شيخ ابراهيم قصير و شهيد سيد عباس موسوي نام دارند. سيد عباس در معهد ياد شده، از مقدمات تا ابتداي سطوح عاليه (مكاسب و كفايه) را خواند.
اين، نخستين آشنايي سيد عباس با كانون اميد محرومان لبنان نبود؛ زيرا پدرش سيد علي در سال اول ورود آيت الله صدر به لبنان با ايشان ارتباط برقرار كرد. سيد علي يكي از اعضاي انجمن هاشمي بود و زير نظر امام موسي صدر فعاليت مي كرد، ازاين رو هفته اي چند بار در صور و بيروت به حضور ايشان مي رسيد. اين روابط و شركت در برخي جلسه هاي خصوصي سيد عباس را با شخصيت، افكار و سيره سياسي ـ اجتماعي صدر آشنا كرد.
هنگامي كه سيد عباس براي تمرين هاي نظامي نزد رزمندگان فلسطين به يك اردوگاه آموزشي رفت، از ناحيه پا به شدت آسيب ديد. روزي امام صدر با ديدن مشكل او در راه رفتن، علت را از پدرش رسيد. پدر ماجرا را توضيح داد. امام صدر از سيد عباس پرسيد: «تو در اين سن از فلسطين چه مي داني؟» او پاسخ داد: «مردمي مظلوم هستند كه با فشار غاصبان صهيونيست، از سرزمين خود بيرون رانده شده اند و اكنون در اردوگاه ها زندگي سختي را مي گذرانند. دنيا به فرياد آنان اعتنايي نمي كند. فلسطيني ها بايد به قدس، خانه و سرزمين خويش بازگردند.» سيد موسي پرسيد: «فلسطيني ها چگونه مي توانند به كشور خويش بازگردند؟» سيد عباس جواب داد: «از راه مبارزه و جهاد.» صدر لبخندي زد و گفت: «تو چگونه مي خواهي جهاد كني؟» سيد عباس پاسخ داد: «ان شاءالله فنون نظامي را ياد مي گيرم، رزمنده اي خواهم شد و همراه مبارزان فلسطيني به نبرد با اشغالگران ادامه مي دهيم تا قدس رها شود.» در پايان اين گفت وگوي جالب، امام صدر، سيد علي را مخاطب قرار داد و گفت: او يك نوجوان عادي نيست، شايسته است به كسب علم و معرفت اهتمام ورزد، تا استعدادهايش در مسيري درست شكوفا شود. بدين ترتيب، در حوزه امام صدر تحصيلات را آغاز كرد و پس از دو سال به دست امام صدر مُعمّم شد و سپس در حوزه نجف حدود نه سال درس خواند.
هنگام اقامت در نجف نيز سيد عباس حلقه وصل آيت الله سيد محمدباقر صدر و امام موسي صدر بود. هر سال كه به لبنان مي آمد، ضمن ديدار با خانواده، هم امام صدر را از برنامه هاي شهيد سيد محمدباقر صدر باخبر مي كرد و هم از تلاش هاي ايشان خبر مي گرفت تا به سيد محمدباقر صدر انتقال دهد. اين ارتباط ها گاهي مخفيانه بود؛ چرا كه خبر ستم هاي بعثي ها و فشار سياسي آنان به علما و طلاب عراق، نمي توانست در حالت عادي گزارش شود و مأموران امنيتي مراقبت هاي شديدي به عمل مي آوردند كه از اين برنامه ها آگاه شوند.
يك بار كه مردم شيعه عراق بنا بر آداب و رسوم گذشته در ايام محرّم، با پاي پياده از نجف عازم كربلا بودند، هواپيماها، تانك ها، توپ خانه هاي ارتش بعث به آنان حمله كرد و افراد زيادي را به شهادت رساند. سيد عباس بعد از اين حادثه غم انگيز مخفيانه به لبنان آمد تا شهيد امام موسي صدر را از شرايط آشفته و خونين عراق با خبر كند. سيد عباس گاهي براي يك سفر دو روزه عازم لبنان مي شد كه براي امام موسي صدر نامه اي بياورد يا نامه هاي ايشان را به نجف ببرد. اين نوع اقدام ها چنان محرمانه صورت مي گرفت كه حتي خانواده سيد از جزئيات آن با خبر نمي شدند. او حتي چندين بار مخفيانه در نجف به منزل امام خميني رفت و از امام موسي صدر و شهيد محمدباقر صدر به رهبر كبير انقلاب اسلامي پيام هايي داد.
همين رفتارهاي سياسي سيد عباس موجب شد شهيد سيد محمدباقر صدر از توطئه حزب بعث عليه وي نگران شود. ازاين رو، شخصاً بهاي بليت هواپيما را پرداخت و او را مكلف ساخت همان روز با همان پرواز، عراق را ترك كند و چون شرايط سياسي اين كشور به وي اجازه فعاليت هاي تبليغي و اجتماعي نمي داد، هرگز به نجف بازنگشت.
مديريت حوزه اي كه سيد عباس بنيان كرد، با ايشان بود، ولي از حمايت هاي مالي و فكري سيد موسي صدر بهره مند مي شد. سيد عباس از همان اول همراه شانزده طلبه حوزه، در يكي از دوره هاي آموزشي حركت المحرومين كه امام موسي صدر آن را تشكيل داده بود، فنون نظامي را فراگرفت. آن دوره در اردوگاه جنتا برگزار شد. سيد عباس در دفتر يادداشتي كه همراه در آن وقايع روزانه را يادداشت مي كرد و تمام آنها موجود است، اين مسائل را نوشته است.
سيد عباس نيروهاي تحت تربيت و آموزش خود را به نقاط دوردست لبنان مي فرستاد تا انديشه هاي سياسي و فرهنگي سيد موسي صدر را براي اهالي آن نواحي و جوانان تشريح نمايند. اين افراد در مورد خطرات روزافزون صهيونيسم براي جهان اسلام و نقشه هاي آينده آنان براي تهاجم به لبنان و تجزيه و ايجاد تفرقه در اين كشور، هشدارهايي مي دادند و درباره ضرورت مقابله با اين غاصبان و جانيان، رهنمودهاي فراواني مي كردند. البته شهيد موسوي با حركت المحرومين ارتباط آشكار نداشت و مي كوشيد كاملاً سرّي مسئوليت هايي را در اين تشكل پيگير باشد. سيد عباس، امام صدر را استاد، مرشد، حامي و پدر معنوي خود مي دانست و در فعاليت هاي سياسي، اجتماعي و مبارزاتي از او الگو مي گرفت و بر اين باور بود كه امام موسي صدر برنامه هايي پيش گرفته كه صهيونيسم جهاني را دچار هراس كرده است و سبب ربوده شدن آن بزرگوار را همين برنامه ها مي دانست.


حامي راستين قدس و فلسطين
آزادسازی فلسطین از دست غاصبان صهیونیست، عالی‌ترین هدف برای سید در دوران کودکی بود. او از نوجوانی با موضوع قدس زیست و چشمانش را با شکست سه کشور عربی از اسرائیل در جنگ 1967 م، برابر با 1386 ق، گشود و این واقعه به شدت او را غمگین کرد. سید‌عباس برای تحقق بخشیدن به آرمان پاک خود، تا زمان شهادت که در راه قدس شریف و در حوالی فلسطین اشغالی به وقوع پیوست، همچنان در خیزش و خروش بود و از فعالیت باز نایستاد.
گروه‌های انقلابی و اسلامی فلسطین او را ستوده و او را به نام شهید قدس می‌شناسند و بارها گفته‌اند سید‌عباس می‌گفت فلسطین در قلبش بود. او نیز در قلب فلسطینی‌ها جای داشت. شهید دکتر فتحی شقاقی، دبیر کل سابق حرکت جهاد اسلامی، گفت: سید‌عباس یک قهرمان نادر در دوره‌ای استثنایی است. او همواره‌اندوه فلسطین، حزن قیام، کودکان و فقرا، غم وحدت، جهاد و تلاش را بر دوش داشت، او را بیش از پیش، فلسطینی یافتم.
روزی که متجاوزان صهیونیست در سال 1982م، برابر با 1361 شمسی لبنان را محل تاخت و تاز قرار دادند، در حالی که تمام نیروها از شهامت بیان سخن حق و موضع‌گیری استوار و اصولی باز ماندند، او بر فراز منبرها در مساجد و حسینیه‌ها خطر غده سرطانی اسرائیل را در منطقه به گوش‌ها رسانید و به برانگیختن روح ایمانی در دل جوانان مجاهد و پیوستن آنان به صفوف جهاد بر ضد دشمن صهیونیستی مبادرت ورزید. نوک پیکان جهادش را علیه این دشمن خطرناک جهان اسلام نشانه رفت.
بارها تأکید کرد به همان میزان که باید از شیعیان لبنان دفاع و امنیت، رفاه و آبادانی را به آنان اهدا کنیم، باید برای رفع دشواری‌های ملت مسلمان فلسطین و آوارگان این سرزمین غصب شده بکوشیم و نباید اجازه دهیم صهیونیست‌ها به جنایت‌ها و توطئه‌های خود ادامه دهند. در این مسیر باید آن چنان از خیزش‌های خودجوش فلسطینی‌ها پشتیبانی کنیم که بتوانند در برابر غاصبان به مقاومت خود ادامه دهند و هرگونه همکاری با قیام فلسطین می‌تواند، توطئه‌ها را خنثا کند. از سوی دیگر باید به عملیات مقاومت علیه صهیونیست‌ها ادامه دهیم تا مسلمانان فلسطینی احساس کنند از خارج فلسطین هم حمایت می‌شوند و تنها نیستند.
برنامه‌های سیاسی و اجتماعی و کوشش‌های تبلیغی سید‌عباس در زمینه همگامی و همراهی با انتفاضه فلسطین به قدری ریشه دار و آشکار شد که حتی مخالفان و دشمنان زبان به اعتراف گشودند و گفتند سید‌عباس ضمن اینکه می‌خواهد هویت، استقلال و عزت شیعیان لبنان را حفظ کند، طلایه دار نیروهایی است که می‌خواهند از تجاوزات صهیونیسم جلوگیری کنند و نیز او می‌تواند حامی جدی فلسطینی‌ها باشد.
اسحاق شامیر، از سران صهیونیست، نگرانی خود را از مجاهدت‌های سید اعلام داشت و موشید آرنز، از سیاستمداران صهیونیست، گفت سید‌عباس تمام تهاجم‌های ضد ارتش اسرائیلی را هدایت و نظارت می‌کند. ایهود باراک، نخست‌وزیر صهیونیستی، اعتراف کرد ترور سید موسوی نه تنها جلوی مجاهدت‌های نیروهای تحت امر او را ننمی‌گیرد، بلکه آتش خشم آنان را شعله‌ور می‌سازد.
سید‌عباس فلسطین را نشانه حقیقی عزت مسلمانان می‌دانست و هدف او از نبرد با غاصبان، بازگشت این عزت و عظمت به جهان اسلام بود. ابو محمد، نماینده حرکت مقاومت اسلامی در فلسطین، گفته است:
سید‌عباس دانشمند و مجاهدی نمونه بود که به فلسطین ارادت می‌ورزید و سرانجام خون پاکش همچون راهنمایی روشن و پرچمی سرافراز در مسیر مجاهدان برای آزادسازی فلسطین بر زمین جاری شد.
زمانی که مرتجعان منطقه برای فروش قدس صف می‌بستند، سید‌عباس به دفاع از آن سرزمین مقدس برخاست و آنگاه که اسرائیل در روز روشن و با سکوت رژیم‌های سازش کار عربی و حمایت‌های بین‌المللی به جذب مهاجران یهود از روسیه و اروپای شرقی اقدام کرد، سید شهید بر فراز منبرها و به هر مناسبتی فریاد برآورد، اخطار کرد و هشدار داد و مردم را برای رویارویی با این اقدام اسرائیل غاصب فراخواند. آن روحانی مقاوم، با رعایت تکالیف شرعی و الهی خود، با وجود سختی شرایط و شدت فشارها، به مبارزه و پایداری برخاست. وی در‌این‌باره می‌گوید:
برای شکست دادن چنین دشمنی و نابودی توطئه‌های توسعه‌طلبانه اش، چاره‌ای جز جهاد و مقاومت نداریم و مذاکره با این خصم خطرناک، هیچ گونه دستاوردی در پی ندارد. آنچه بر جای می‌ماند، موضع‌گیری شیخ شهدا، شهید راغب حرب است که گفته بود: «موضع‌گیری سلاح است و دست دادن با دشمن، اعتراف است».
سید‌عباس در سخنانی دیگر چنین می‌گوید:
ما ادعا نمی‌کنیم قادریم به تنهایی به عنوان جنبش مقاومت، اسرائیل غاصب را نابود کنیم، ولی از همان روز اول گفتیم که ما پیوسته خنجری در پهلوی دشمن خواهیم بود و این امتی که خنجرش با گذشتن از قربانی‌ها و جهاد مستمرش حرکت می‌کند، به لطف خداوند به گلوگاه آنها خواهد رسید و این واقعیتی است که شهیدان ما را بدان مژده می‌دهند. همان شهیدانی که روزی افرادی اندک بودند، در میان امت پراکنده شدند و سپس به جریان گسترده‌ای تبدیل شدند و ان شاءالله ره توشه‌ای برای قیام امت مسلمان در رویارویی با صهیونیست‌ها و استکبارستیزان جهانی خواهند بود.
سید‌عباس دریافته بود امتی که سلاح شهادت را بر دوش می‌کشد، پیروزی را به ارمغان خواهد آورد. امتی که توان و امکانات مادی لازم را برای رویارویی با دشمن ندارد، تنها چاره او به کارگیری همه نیروهایش است و آیا نیرویی قوی ‌تراز توان امتی که شهادت را بر مرگ با ذلت ترجیح داده و آن را با ایمان و اطمینان قلبی برگزیده‌اند، وجود دارد؟ نیروی مقاومت اسلامی، با شکست انکارناپذیر دشمن در برابر نیروی ملت، این واقعیت را اثبات کرد و این اولین شکست اسرائیل در تاریخ ستیز ملت مسلمان با صهیونیست‌هاست؛ شکستی که بر اثر آن اسرائیل از سرزمین‌هایی که به زور اشغال کرده بود، خارج شد. بدین ترتیب، مقاومت اسلامی، امت مسلمان را از مرحله شکست‌های مداوم به مرحله پیروزی و از مرحله فرار و عقب‌نشینی، به موضع تهاجمی‌رساند.
بعد از این دلاوری‌های افتخارآفرین، قیام ملت فلسطین به پیشرفت‌های فراوانی دست یافت و حرکت انتفاضه تا رژیم غاصب نفوذ کرد. قیامی که همگام با مقاومت اسلامی، هر روز ریشه دارتر و گسترده ‌ترمی‌شود و امید و اعتماد جهان اسلام را به خود جلب کرده است.


آزادسازي فلسطين از دست غاصبان صهيونيست، عالي ترين هدف براي سيد در دوران كودكي بود. او از نوجواني با موضوع قدس زيست و چشمانش را با شكست سه كشور عربي از اسرائيل در جنگ 1967 م. / 1386 هـ .ق گشود و اين واقعه به شدت او را غمگين كرد. سيد عباس براي تحقق بخشيدن به آرمان پاك خود، تا زمان شهادت كه در راه قدس شريف و در حوالي فلسطين اشغالي به وقوع پيوست، همچنان در خيزش و خروش بود و از فعاليت باز نايستاد.
== مطیع امام خمینی رحمه الله، شیفته‌ انقلاب اسلامی ==
گروه هاي انقلابي و اسلامي فلسطين او را ستوده و او را به نام شهيد قدس مي شناسند و بارها گفته اند سيد عباس مي گفت فلسطين در قلبش بود. او نيز در قلب فلسطيني ها جاي داشت. شهيد دكتر فتحي شقاقي، دبير كل سابق حركت جهاد اسلامي، گفت: سيد عباس يك قهرمان نادر در دوره اي استثنايي است. او همواره اندوه فلسطين، حزن قيام، كودكان و فقرا، غم وحدت، جهاد و تلاش را بر دوش داشت، او را بيش از پيش، فلسطيني يافتم.
روزي كه متجاوزان صهيونيست در سال 1982م. / 1361 شمسي لبنان را محل تاخت و تاز قرار دادند، در حالي كه تمام نيروها از شهامت بيان سخن حق و موضع گيري استوار و اصولي باز ماندند، او بر فراز منبرها در مساجد و حسينيه ها خطر غده سرطاني اسرائيل را در منطقه به گوش ها رسانيد و به برانگيختن روح ايماني در دل جوانان مجاهد و پيوستن آنان به صفوف جهاد بر ضد دشمن صهيونيستي مبادرت ورزيد. نوك پيكان جهادش را عليه اين دشمن خطرناك جهان اسلام نشانه رفت.
بارها تأكيد كرد به همان ميزان كه بايد از شيعيان لبنان دفاع و امنيت، رفاه و آباداني را به آنان اهدا كنيم، بايد براي رفع دشواري هاي ملت مسلمان فلسطين و آوارگان اين سرزمين غصب شده بكوشيم و نبايد اجازه دهيم صهيونيست ها به جنايت ها و توطئه هاي خود ادامه دهند. در اين مسير بايد آن چنان از خيزش هاي خودجوش فلسطيني ها پشتيباني كنيم كه بتوانند در برابر غاصبان به مقاومت خود ادامه دهند و هرگونه همكاري با قيام فلسطين مي تواند، توطئه ها را خنثا كند. از سوي ديگر بايد به عمليات مقاومت عليه صهيونيست ها ادامه دهيم تا مسلمانان فلسطيني احساس كنند از خارج فلسطين هم حمايت مي شوند و تنها نيستند.
برنامه هاي سياسي و اجتماعي و كوشش هاي تبليغي سيد عباس در زمينه همگامي و همراهي با انتفاضه فلسطين به قدري ريشه دار و آشكار شد كه حتي مخالفان و دشمنان زبان به اعتراف گشودند و گفتند سيد عباس ضمن اينكه مي خواهد هويت، استقلال و عزت شيعيان لبنان را حفظ كند، طلايه دار نيروهايي است كه مي خواهند از تجاوزات صهيونيسم جلوگيري كنند و نيز او مي تواند حامي جدي فلسطيني ها باشد.
اسحاق شامير، از سران صهيونيست، نگراني خود را از مجاهدت هاي سيد اعلام داشت و موشيد آرنز، از سياستمداران صهيونيست، گفت سيد عباس تمام تهاجم هاي ضد ارتش اسرائيلي را هدايت و نظارت مي كند. ايهود باراك، نخست وزير صهيونيستي، اعتراف كرد ترور سيد موسوي نه تنها جلوي مجاهدت هاي نيروهاي تحت امر او را نمي گيرد، بلكه آتش خشم آنان را شعله ور مي سازد.
سيد عباس فلسطين را نشانه حقيقي عزت مسلمانان مي دانست و هدف او از نبرد با غاصبان، بازگشت اين عزت و عظمت به جهان اسلام بود. ابو محمد، نماينده حركت مقاومت اسلامي در فلسطين، گفته است:
سيد عباس دانشمند و مجاهدي نمونه بود كه به فلسطين ارادت مي ورزيد و سرانجام خون پاكش همچون راهنمايي روشن و پرچمي سرافراز در مسير مجاهدان براي آزادسازي فلسطين بر زمين جاري شد.
زماني كه مرتجعان منطقه براي فروش قدس صف مي بستند، سيد عباس به دفاع از آن سرزمين مقدس برخاست و آنگاه كه اسرائيل در روز روشن و با سكوت رژيم هاي سازش كار عربي و حمايت هاي بين المللي به جذب مهاجران يهود از روسيه و اروپاي شرقي اقدام كرد، سيد شهيد بر فراز منبرها و به هر مناسبتي فرياد برآورد، اخطار كرد و هشدار داد و مردم را براي رويارويي با اين اقدام اسرائيل غاصب فراخواند. آن روحاني مقاوم، با رعايت تكاليف شرعي و الهي خود، با وجود سختي شرايط و شدت فشارها، به مبارزه و پايداري برخاست. وي در اين باره مي گويد:
براي شكست دادن چنين دشمني و نابودي توطئه هاي توسعه طلبانه اش، چاره اي جز جهاد و مقاومت نداريم و مذاكره با اين خصم خطرناك، هيچ گونه دستاوردي در پي ندارد. آنچه بر جاي مي ماند، موضع گيري شيخ شهدا، شهيد راغب حرب است كه گفته بود: «موضع گيري سلاح است و دست دادن با دشمن، اعتراف است».
سيد عباس در سخناني ديگر چنين مي گويد:
ما ادعا نمي كنيم قادريم به تنهايي به عنوان جنبش مقاومت، اسرائيل غاصب را نابود كنيم، ولي از همان روز اول گفتيم كه ما پيوسته خنجري در پهلوي دشمن خواهيم بود و اين امتي كه خنجرش با گذشتن از قرباني ها و جهاد مستمرش حركت مي كند، به لطف خداوند به گلوگاه آنها خواهد رسيد و اين واقعيتي است كه شهيدان ما را بدان مژده مي دهند. همان شهيداني كه روزي افرادي اندك بودند، در ميان امت پراكنده شدند و سپس به جريان گسترده اي تبديل شدند و ان شاءالله ره توشه اي براي قيام امت مسلمان در رويارويي با صهيونيست ها و استكبارستيزان جهاني خواهند بود.
سيد عباس دريافته بود امتي كه سلاح شهادت را بر دوش مي كشد، پيروزي را به ارمغان خواهد آورد. امتي كه توان و امكانات مادي لازم را براي رويارويي با دشمن ندارد، تنها چاره او به كارگيري همه نيروهايش است و آيا نيرويي قوي تر از توان امتي كه شهادت را بر مرگ با ذلت ترجيح داده و آن را با ايمان و اطمينان قلبي برگزيده اند، وجود دارد؟ نيروي مقاومت اسلامي، با شكست انكارناپذير دشمن در برابر نيروي ملت، اين واقعيت را اثبات كرد و اين اولين شكست اسرائيل در تاريخ ستيز ملت مسلمان با صهيونيست هاست؛ شكستي كه بر اثر آن اسرائيل از سرزمين هايي كه به زور اشغال كرده بود، خارج شد. بدين ترتيب، مقاومت اسلامي، امت مسلمان را از مرحله شكست هاي مداوم به مرحله پيروزي و از مرحله فرار و عقب نشيني، به موضع تهاجمي رساند.
بعد از اين دلاوري هاي افتخارآفرين، قيام ملت فلسطين به پيشرفت هاي فراواني دست يافت و حركت انتفاضه تا رژيم غاصب نفوذ كرد. قيامي كه همگام با مقاومت اسلامي، هر روز ريشه دارتر و گسترده تر مي شود و اميد و اعتماد جهان اسلام را به خود جلب كرده است.


مطيع امام خميني رحمه الله ، شيفته انقلاب اسلامي
سید‌عباس در مدت اقامت در نجف، که حدود نه سال طول کشید، همواره درباره مسائل سیاسی و اجتماعی ملاقات‌هایی با امام خمینی رحمه الله داشت. بر اثر این آشنایی‌ها و پیوندها، از پرتوهای پرفروغ آن رهبر فرزانه بهره‌مند شد و آن را در خط مشی خویش و انسجام و رهبری مجاهدان و نیروهای مقاومت به کار گرفت.
هم زمان با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی رحمه الله در ایران، سید شهید با این تحول عظیم و شگفت و رهبر آن مأنوس ‌ترگشت و از جمله اولین حامیان و پیروان امام خمینی رحمه الله شد. او از مدافعان سرسخت انقلاب و ولایت فقیه شده بود. خود را در وجود امام خمینی رحمه الله درآمیخت و حرکت جهادی خویش را در انقلاب اسلامی ذوب کرد. در این راه دعوت استاد شهید خویش سید محمدباقر صدر را پذیرفت. سپس مردم را با این سخن فراخواند: «در امام خمینی رحمه الله ذوب شوید؛ همچنان که او در اسلام ذوب شده است».
در بیاناتی سید‌عباس تأکید کرد: امام خمینی رحمه الله یاور و مونس ما در تمامی سفرها و عزیمت‌هایمان بود، خیمه‌ای بود که زیر سایه اش پناه می‌جستیم.
او کوشید بذر محبت امام خمینی رحمه الله و ولایت او را در دل جوانان برویاند و روح امام و انقلاب را در وجودشان بدمد و به آنان راه و رسم وفاداری به رهبری انقلاب اسلامی و خط مشی بابرکتش را آموزش دهد. با ارتحال امام خمینی رحمه الله، سید همچنان به سیره او متمسک بود و مطیع جانشین برحق امام، آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، باقی ماند. رحلت جانگداز امام، زخمی در قلب سید‌عباس بر جای نهاد که تا هنگام شهادتش التیام نیافت. او با تأثر می‌گفت:
خبر ارتحال تأثربرانگیز امام، از اعماق وجود تکانمان داد و احساس کردیم گویا تحولی در هستی به وقوع پیوسته است. آن لحظه‌ها برایمان با حزن و اندوه فراوان همراه بود. لحظه‌های خشوع برای تجسم روح بزرگی که به سوی خالقش عروج کرد.
در روز وفات امام، در شهر بعلبک با قلبی سرشار از حسرت و چشمانی اشکبار، با او وداع کرد و برای او گریست؛ گریه‌ای لبریز از درد فقدان او. سید بار دیگر در جمع مردم گفت: «مصیبت، بزرگ است، ولی ما امتی هستیم که با دست‌های امام خمینی رحمه الله تربیت شده ایم. مؤمنان سراسر جهان شجاعت، کرامت و عزت خود را وامدار او هستند».
آن بزرگوار مدرسه علمیه امام منتظر عج الله تعالی فرجه الشریف را پایگاه فرستادگان امام خمینی یعنی سپاه پاسدران انقلاب اسلامی‌کرد. همانان که به فرمان امام برای مبارزه با دشمن صهیونیستی و آموزش جوانان مجاهد لبنان و آماده سازی آنان و نیز دمیدن روح مبارزه جویی در میان مردم، آمده بودند و آن بزرگوار از پیشگامان در پیوستن به اولین دوره آموزشی بود. او درباره این تجربه گفته است:
با صراحت به عنوان کسی که فارغ‌التحصیل یکی از مهم‌ترین مراکز حوزه علمیه نجف اشرف است، می‌گویم: آنگاه که به صفوف پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شدم و به اولین دوره آنان پیوستم، احساس کردم وارد فضایی از اسلام حقیقی شدم و از آن بهره‌های فراوان بردم و این تلقی حسن بود به عنوان یک پیشتاز مکتب. پس چگونه است حال جوانانی که به صفوف پاسداران می‌پیوندند؟
از آن زمان مردم به شکل صحیح بر ضد دشمنان اسلام یعنی اسرائیل و مستکبران جهانی، بسیج و با اصول انقلاب اسلامی آشنا شدند.
یکی از دوستان و هم رزمان سید‌عباس می‌گوید:
به همراه سید شهید با امام خمینی دیداری داشتیم. این ملاقات بعد از یورش اسرائیل به لبنان صورت گرفت. در آنجا سید درباره اوضاع لبنان مطالبی بیان کرد و از شرایط سیاسی ـ اجتماعی این کشور گزارشی شفاهی تقدیم امام کرد و آن بزرگوار در پاسخ به ما گفت: «بر شماست که از صفر شروع کنید، شرایط شما از اوضاعی که ما داریم دشوارتر نیست.» و این بیعت با امام بود که در خاتمه برایمان آرزوی موفقیت کرد و سید شهید با توشه دعای خیر امام راهی لبنان گشت تا با همراهی برخی برادران و جمعی از دانشجویان، هسته اصلی مقاومت را بنیان نهد.
خود سید در‌این‌باره می‌گوید:
پس از آن دست به کار عملی سیاسی ـ جهادی شدیم و فعالیت خویش را در همه زمینه‌ها آغاز کردیم. مسیر حرکت در لبنان دگرگون شد تا انقلاب کم‌نظیری حداقل در سطح منطقه شکل گیرد که به لطف پروردگار و حمایت رهبری انقلاب اسلامی ایران، موفق شد دستاوردهای بزرگ و درخشانی را در عمل تجلی بخشد. به خصوص از خلال مقاومت اسلامی که بعد از ایثارگری‌ها و دلاوری‌های فراوان، توهّم شکست ناپذیری دشمن صهیونیستی را به اثبات رسانیدند.
امام خمینی در 20 بهمن 1366 برابر با 20 جمادی الثانی 1408 ق، برای سید‌عباس موسوی اجازه‌ای در امور حسبیّه و شرعیه صادر فرمود که متن کامل آن در صحیفه امام آمده است.
رابطه امام و سید‌عباس موسوی البته فراتر از این مجوز شرعی بود؛ چرا که تجربه مقاومت اسلامی لبنان، که سید شهید در پایه‌گذاری آن نقش ارزنده‌ای داشت، از گفتارها و عملکردهای امام اثر می‌پذیرفت. او بود که در ذهن و دل مجاهدان تحت امر سید، تجلی کرد و راه‌های کمال و افق‌های روشنی را به آنان نشان داد.
در بینش امام، مقاومت اسلامی لبنان عبادتی در عرصه‌های پیکار و دفاع بود، نه در گوشه‌های انزوا. مقاومت اسلامی درس وحدت و انسجام و هم بستگی ملی و روش ایجاد حرکت میهنی را در مکتب امام آموخت و با تکیه بر ملت و مجاهدان مخلص، از خداوند متعال نصرت و پیروزی را طلب کرد.
مقاومت اسلامی لبنان ثمره اندیشه، افکار، روحیات و نفس گرم امام بود و موفق شد برای امت اسلام کرامت و عزت به ارمغان آورد و سرزمین‌های اشغال شده را آزاد کند. سید‌عباس و یارانش با تکیه بر راه امام و با ایمان به اینکه جهاد و مبارزه کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به پیروزی امت و شهادت نزدیک‌ترین راه وصول مجاهدان مؤمن به لقای پروردگار است، در مسیر فداکاری و جان فشانی گام برداشتند.


سيد عباس در مدت اقامت در نجف، كه حدود نه سال طول كشيد، همواره درباره مسائل سياسي و اجتماعي ملاقات هايي با امام خميني رحمه الله داشت. بر اثر اين آشنايي ها و پيوندها، از پرتوهاي پرفروغ آن رهبر فرزانه بهره مند شد و آن را در خط مشي خويش و انسجام و رهبري مجاهدان و نيروهاي مقاومت به كار گرفت.
== شهید موسوی و شکل گیری حزب‌الله ==
هم زمان با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني رحمه الله در ايران، سيد شهيد با اين تحول عظيم و شگفت و رهبر آن مأنوس تر گشت و از جمله اولين حاميان و پيروان امام خميني رحمه الله شد. او از مدافعان سرسخت انقلاب و ولايت فقيه شده بود. خود را در وجود امام خميني رحمه الله درآميخت و حركت جهادي خويش را در انقلاب اسلامي ذوب كرد. در اين راه دعوت استاد شهيد خويش سيد محمدباقر صدر را پذيرفت. سپس مردم را با اين سخن فراخواند: «در امام خميني رحمه الله ذوب شويد؛ همچنان كه او در اسلام ذوب شده است».
در بياناتي سيد عباس تأكيد كرد: امام خميني رحمه الله ياور و مونس ما در تمامي سفرها و عزيمت هايمان بود، خيمه اي بود كه زير سايه اش پناه مي جستيم.
او كوشيد بذر محبت امام خميني رحمه الله و ولايت او را در دل جوانان بروياند و روح امام و انقلاب را در وجودشان بدمد و به آنان راه و رسم وفاداري به رهبري انقلاب اسلامي و خط مشي بابركتش را آموزش دهد. با ارتحال امام خميني رحمه الله ، سيد همچنان به سيره او متمسك بود و مطيع جانشين برحق امام، آيت الله سيد علي خامنه اي، باقي ماند. رحلت جانگداز امام، زخمي در قلب سيد عباس بر جاي نهاد كه تا هنگام شهادتش التيام نيافت. او با تأثر مي گفت:
خبر ارتحال تأثربرانگيز امام، از اعماق وجود تكانمان داد و احساس كرديم گويا تحولي در هستي به وقوع پيوسته است. آن لحظه ها برايمان با حزن و اندوه فراوان همراه بود. لحظه هاي خشوع براي تجسم روح بزرگي كه به سوي خالقش عروج كرد.
در روز وفات امام، در شهر بعلبك با قلبي سرشار از حسرت و چشماني اشكبار، با او وداع كرد و براي او گريست؛ گريه اي لبريز از درد فقدان او. سيد بار ديگر در جمع مردم گفت: «مصيبت، بزرگ است، ولي ما امتي هستيم كه با دست هاي امام خميني رحمه الله تربيت شده ايم. مؤمنان سراسر جهان شجاعت، كرامت و عزت خود را وامدار او هستند».
آن بزرگوار مدرسه علميه امام منتظر عج الله تعالی فرجه الشریف را پايگاه فرستادگان امام خميني يعني سپاه پاسدران انقلاب اسلامي كرد. همانان كه به فرمان امام براي مبارزه با دشمن صهيونيستي و آموزش جوانان مجاهد لبنان و آماده سازي آنان و نيز دميدن روح مبارزه جويي در ميان مردم، آمده بودند و آن بزرگوار از پيشگامان در پيوستن به اولين دوره آموزشي بود. او درباره اين تجربه گفته است:
با صراحت به عنوان كسي كه فارغ التحصيل يكي از مهم ترين مراكز حوزه علميه نجف اشرف است، مي گويم: آنگاه كه به صفوف پاسداران انقلاب اسلامي ملحق شدم و به اولين دوره آنان پيوستم، احساس كردم وارد فضايي از اسلام حقيقي شدم و از آن بهره هاي فراوان بردم و اين تلقي حسن بود به عنوان يك پيشتاز مكتب. پس چگونه است حال جواناني كه به صفوف پاسداران مي پيوندند؟
از آن زمان مردم به شكل صحيح بر ضد دشمنان اسلام يعني اسرائيل و مستكبران جهاني، بسيج و با اصول انقلاب اسلامي آشنا شدند.
يكي از دوستان و هم رزمان سيد عباس مي گويد:
به همراه سيد شهيد با امام خميني ديداري داشتيم. اين ملاقات بعد از يورش اسرائيل به لبنان صورت گرفت. در آنجا سيد درباره اوضاع لبنان مطالبي بيان كرد و از شرايط سياسي ـ اجتماعي اين كشور گزارشي شفاهي تقديم امام كرد و آن بزرگوار در پاسخ به ما گفت: «بر شماست كه از صفر شروع كنيد، شرايط شما از اوضاعي كه ما داريم دشوارتر نيست.» و اين بيعت با امام بود كه در خاتمه برايمان آرزوي موفقيت كرد و سيد شهيد با توشه دعاي خير امام راهي لبنان گشت تا با همراهي برخي برادران و جمعي از دانشجويان، هسته اصلي مقاومت را بنيان نهد.
خود سيد در اين باره مي گويد:
پس از آن دست به كار عملي سياسي ـ جهادي شديم و فعاليت خويش را در همه زمينه ها آغاز كرديم. مسير حركت در لبنان دگرگون شد تا انقلاب كم نظيري حداقل در سطح منطقه شكل گيرد كه به لطف پروردگار و حمايت رهبري انقلاب اسلامي ايران، موفق شد دستاوردهاي بزرگ و درخشاني را در عمل تجلي بخشد. به خصوص از خلال مقاومت اسلامي كه بعد از ايثارگري ها و دلاوري هاي فراوان، توهّم شكست ناپذيري دشمن صهيونيستي را به اثبات رسانيدند.
امام خميني در 20 بهمن 1366 برابر با 20 جمادي الثاني 1408 هـ . ق براي سيد عباس موسوي اجازه اي در امور حسبيّه و شرعيه صادر فرمود كه متن كامل آن در صحيفه امام آمده است.
رابطه امام و سيد عباس موسوي البته فراتر از اين مجوز شرعي بود؛ چرا كه تجربه مقاومت اسلامي لبنان، كه سيد شهيد در پايه گذاري آن نقش ارزنده اي داشت، از گفتارها و عملكردهاي امام اثر مي پذيرفت. او بود كه در ذهن و دل مجاهدان تحت امر سيد، تجلي كرد و راه هاي كمال و افق هاي روشني را به آنان نشان داد.
در بينش امام، مقاومت اسلامي لبنان عبادتي در عرصه هاي پيكار و دفاع بود، نه در گوشه هاي انزوا. مقاومت اسلامي درس وحدت و انسجام و هم بستگي ملي و روش ايجاد حركت ميهني را در مكتب امام آموخت و با تكيه بر ملت و مجاهدان مخلص، از خداوند متعال نصرت و پيروزي را طلب كرد.
مقاومت اسلامي لبنان ثمره انديشه، افكار، روحيات و نفس گرم امام بود و موفق شد براي امت اسلام كرامت و عزت به ارمغان آورد و سرزمين هاي اشغال شده را آزاد كند. سيد عباس و يارانش با تكيه بر راه امام و با ايمان به اينكه جهاد و مبارزه كوتاه ترين راه براي رسيدن به پيروزي امت و شهادت نزديك ترين راه وصول مجاهدان مؤمن به لقاي پروردگار است، در مسير فداكاري و جان فشاني گام برداشتند.


شهيد موسوي و شكل گيري حزب الله
با آغاز حرکت امام موسی صدر، تعداد زیادی از جوانان که عضو احزاب گوناگون بودند به حرکت المحرومین و جنبش امل پیوستند، ولی با از دست دادن دو رهبر اصلی این جنبش یعنی امام موسی صدر و شهید دکتر مصطفی چمران، جنبش امل توانایی حفظ وحدت و یکپارچگی نیروهایش را از دست داد.
از سویی چرخش ایدئولوژیک برخی عناصر سیاسی امل از مذهب شیعه به سمت حرکت سیاسی لائیک، انگیزه جوانان شیعی را برای پیوستن به صفوف مجاهدان تقویت کرد. مجموعه‌های متفرق اسلام‌گرا که بعلبک را پایگاه خود قرار داده بودند، به تدریج دریافتند در شرایط حاضر تنها راه نجات، حفظ وحدت و یکپارچگی است. آنان در اثرپذیری از دیدگاه‌های سیاسی امام خمینی رحمه الله و در اعتقاد به ضرورت مقابله با اسرائیل، با یکدیگر متحد بودند. ازاین رو، به این نتیجه رسیدند که در شرایطی که ظرفیت لازم برای مبارزه با دشمن خارجی در دیگر احزاب و سازمان‌های سیاسی وجود ندارد، باید با بهره گیری از تجربه‌های ایران به فکر ایجاد تشکیلاتی متناسب با اوضاع جاری خود باشند.
از طرف دیگر در سال 1982 م. لبنان به عنوان مرکز یک کشور اسلامی در قلب خاورمیانه، سقوط کرد و به اشغال نیروهای صهیونیستی درآمد. بدین ترتیب، دوران مقاومت نیروهای فلسطینی علیه اسرائیل در خاک لبنان خاتمه یافت. پیش تر، قوای ارتش سوریه نیز از بیروت و اطراف آن عقب نشسته و پشت ارتفاعات بقاع مستقر شده بودند. جریان‌های ملی، عربی و چپ فلسطینی و لبنانی با نومیدی و سرخوردگی، از صحنه خارج شده بودند.
دولت غاصب صهیونیستی، که هیچ قدرتی را پیش روی نمی‌یافت و همگان را تهدید می‌کرد، یکی از متحدان خود را به ریاست‌جمهوری لبنان گمارد تا هرم قدرت در این سرزمین، شیعیان را زیر سیطره خود درآورد.
در این شرایط گروهی از جوانان شیعه با برنامه‌ریزی‌ها و تدبیر و فراست سید‌عباس موسوی و برخی از همکارانش، در دره بقاع جمع شدند تا حرکت جدیدی را برای رهایی کشورشان از سلطه اسرائیل آغاز کنند.
این گروه نوپای مقاوم، که بعدها حزب‌الله نام گرفت، با سازماندهی نیروهای شیعه در مناطق مختلف اعم از بقاع، بیروت و جنوب لبنان، مقاومت علیه اشغالگران را آغاز کرد. وجه تمایز این تشکل شیعی از دیگر نیروهای مقاومت فلسطینی و لبنانی در چند نکته نهفته بود؛ اول آنکه گرایش اسلامی‌داشت و ازاین روی شاخه نظامی خود را مقاومت اسلامی نام نهاد و دیگر اینکه مبارزه علیه صهیونیسم را با محوریت دفاع از مردم و توجه به خواسته‌های آنان اداره می‌کرد. همچنین حفاظت از جان و مال آنان را در نظر گرفت و حمایت وسیع مردم، آن را آسیب ناپذیر می‌کرد.
از سوی دیگر حزب‌الله هیچ گاه در چنبره جاذبه‌های سیاست داخلی گرفتار نشد و از پذیرش سمت‌های رسمی دولتی اعم از وزارت و مانند آن پرهیز کرد تا بی پیرایه به انجام رسالت خویش بپردازد. هرچند به منظور فراهم کردن حمایت‌های سیاسی برای مقاومت، در اولین انتخابات پارلمانی بعد از جنگ‌های داخلی سال 1992م. شرکت کرد و وزن سیاسی سنگین و حمایت وسیع مردمی از خود را به رخ دشمنان و مخالفان کشید و یکی از بزرگ‌ترین فراکسیون‌های پارلمان لبنان را تشکیل داد.
مناسبات حزب‌الله با تمام طرف‌های داخلی لبنانی، روابط استراتژیک با سوریه و ایران، تکیه بر عقل و تدبیر، به کارگیری علم، معرفت، منطق و سیاست، همگی در خدمت رسالت اصلی آن یعنی مبارزه علیه صهیونیست‌ها درآمد.
با این همه پرسش اصلی این است که چگونه با وجود اقلیت بودن حزب‌الله و فشارها، آوارگی‌ها و سختی‌های زیاد، این مشکلات را تحمل کرده است و نه تنها توانسته به حیات خود ادامه دهد، بلکه تأثیر عمیقی بر فرهنگ و اجتماع کشورهای اسلامی بگذارد و غاصبان قدس و استکبار را در هراسی عمیق فرو برد؟ پاسخ این پرسش گرچه روشن، بایسته است از دیدگاه دکتر فرانسوا توال که حاصل سال‌ها مطالعه و پژوهش او درباره تشکّل‌های شیعه است، استفاده کرد:
1. اعتقاد به اصل مهدویت: یعنی شیعه هیچ گاه به وضع موجود تن در نمی‌دهد و افق نگاه خود را معطوف آرمان شهری می‌نماید که حاکم آن مردی الهی، پیام آور عدالت، صلح و امنیت است و تلاش برای فراهم آوردن زمینه‌های ظهور آن منجی، تلاش حزب‌الله را مضاعف می‌کرد. سید‌عباس که نیروی محرکه مقاومت اسلامی و حزب‌الله بود، هر صبح دم با حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف تجدید عهد می‌نمود. به گفته شیخ محمد بزیک، سید شهید با تمام وجودش، فکرش، جهادش و سخنرانی‌هایش، برای امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف زندگی می‌کرد.
2. اعتقاد رهبر حزب‌الله به عاشورا: که بر اساس آن، در راه تحقق آرمان‌های الهی و مبارزه با ستم جائران، «چه بکشی و چه کشته شوی» را عاملی حیاتی در پویایی و ماندگاری دانسته است. سید شهید حرکت خود برای پایداری در برابر دشمنان متجاوز صهیونیستی را با الهام از فرهنگ عاشورا آغاز کرد. معنویت رزمندگان را با حماسه‌های کربلا تقویت می‌کرد. در روضه‌ها، سخنرانی‌ها و خطابه‌ها از مصائب دشت نینوا می‌گفت و فداکاران لبنان را با دلاوران عاشورایی از طریق اشک و آه و زاری پیوند می‌داد.
3. اعتقاد به ولایت و مرجعیت: سید شهید در ترسیم مسیر مقاومت، به پیروی از ولایت فقیه سخت پایبند بود و می‌گفت سکان هدایت ما به دست آگاه‌ترین افراد است. این شخص امام خمینی است و پس از او مقتدای ما ولی امر مسلمین، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است.
حزب‌الله با تدبیر سید‌عباس و یاران و شاگردانش با مقاومت، حضور خود را در صحنه عمل نشان داد و حضوری برجسته را در مدتی کوتاه و در خلال عملیاتی جهادی رقم زد. پایبندی عقیدتی این تشکل، او را وادار کرد که اشغالگری را مردود بداند و با غاصبان به نبرد برخیزد. با این روش روشن بود که جهاد را به کارهای دیگر اولویت می‌داد، ولی دارای خط مشی و رویکردی برای زندگی، در همه ابعاد فراگیر آن بود. هرگز در گرو ه‌های مبارز نظامی محصور نشد، بلکه در همه بافت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم حضور داشت و به جریانی کاملاً مردمی تبدیل شد.
تأسیس حزب‌الله واکنش طبیعی شکست یا ناتوانی دیگر راه‌های مقاومت بود که با اثرپذیری از انقلاب اسلامی ایران، در صحنه سیاسی ـ اجتماعی ظاهر شد. این تشکل پس از انجام چند رشته عملیات قهرمانانه و کم‌نظیر نام خود را به طور رسمی اعلام کرد و در رأس آنها عملیات شهادت‌طلبانه شهید احمد قصیر در 11/11/1983م. صورت گرفت.
سید‌عباس که از بنیان‌گذاران برجسته حزب‌الله است، از همان آغاز توجه همگان را به نبوغ، علم، اخلاص و جهاد خود جلب کرد. او کوشید ارزش‌های ایثار و فداکاری و آگاهی زودهنگام درباره صف‌آرایی دشمنان و دوستان را در ذهن و ضمیر نیروهای مقاومت و حزب‌الله شکوفا کند.
سید‌عباس موسوی که مدتی عضو شورای رهبری حزب‌الله لبنان بود، توانایی فوق‌العاده، دیدگاه‌های انقلابی، روحیه سرشار از اخلاص و صفا، برخوردهای واقع بینانه و مردمی بودن و زندگی زاهدانه و تلاش شبانه‌روزی، او را به مقام دبیر کلی حزب‌الله رساند و تا زمان شهادت این وظیفه را عهده‌دار بود. در این مدت، حزب‌الله به موفقیت‌ها و پیروزی‌های درخشنده‌ای دست یافت به گونه‌ای که شخصیت‌های علمی و فکری لبنان، سوریه و برخی رجال برجسته جنبش مردمی فلسطین، اعتراف کردند که رزمندگان مقاومت اسلامی جنوب لبنان، الگوی مناسبی برای مبارزان فلسطینی در نبرد با رژیم صهیونیستی هستند.
آری کارنامه عزت بخش و همراه با مباهات حزب‌الله و صفای باطن دبیر کل آن یعنی شهید سید‌عباس موسوی چنان موجب پیشرفت این تشکل شد که از یک سو توانست تشکیلاتی مقتدر، صاحب نفوذ و اثرگذار در تصمیم‌گیری‌های مهم لبنان شود و از سوی دیگر محافل سیاسی، سازمان‌های منطقه، بین‌المللی و جهانی را به سوی خود جلب و تحلیل گران را به شگفتی دچار کند. حتی دشمنان اعتراف کرده‌اند خستگی ناپذیرترین گروه مخالف رژیم صهیونیستی، حزب‌الله است.
تخلیه اراضی اشغالی جنوب لبنان از نیروهای مسلح صهیونیستی که یک شکست بزرگ سیاسی بود و افسانه شکست‌ناپذیری رژیم غاصب را با ملل اعلام کرد، جز با دست توانای سلحشوران حزب‌الله و حمایت شیعیان لبنان ممکن نبود.


با آغاز حركت امام موسي صدر، تعداد زيادي از جوانان كه عضو احزاب گوناگون بودند به حركت المحرومين و جنبش امل پيوستند، ولي با از دست دادن دو رهبر اصلي اين جنبش يعني امام موسي صدر و شهيد دكتر مصطفي چمران، جنبش امل توانايي حفظ وحدت و يكپارچگي نيروهايش را از دست داد.
== همدردی با مسلمانان جهان ==
از سويي چرخش ايدئولوژيك برخي عناصر سياسي امل از مذهب شيعه به سمت حركت سياسي لائيك، انگيزه جوانان شيعي را براي پيوستن به صفوف مجاهدان تقويت كرد. مجموعه هاي متفرق اسلام گرا كه بعلبك را پايگاه خود قرار داده بودند، به تدريج دريافتند در شرايط حاضر تنها راه نجات، حفظ وحدت و يكپارچگي است. آنان در اثرپذيري از ديدگاه هاي سياسي امام خميني رحمه الله و در اعتقاد به ضرورت مقابله با اسرائيل، با يكديگر متحد بودند. ازاين رو، به اين نتيجه رسيدند كه در شرايطي كه ظرفيت لازم براي مبارزه با دشمن خارجي در ديگر احزاب و سازمان هاي سياسي وجود ندارد، بايد با بهره گيري از تجربه هاي ايران به فكر ايجاد تشكيلاتي متناسب با اوضاع جاري خود باشند.
از طرف ديگر در سال 1982م. لبنان به عنوان مركز يك كشور اسلامي در قلب خاورميانه، سقوط كرد و به اشغال نيروهاي صهيونيستي درآمد. بدين ترتيب، دوران مقاومت نيروهاي فلسطيني عليه اسرائيل در خاك لبنان خاتمه يافت. پيش تر، قواي ارتش سوريه نيز از بيروت و اطراف آن عقب نشسته و پشت ارتفاعات بقاع مستقر شده بودند. جريان هاي ملي، عربي و چپ فلسطيني و لبناني با نوميدي و سرخوردگي، از صحنه خارج شده بودند.
دولت غاصب صهيونيستي، كه هيچ قدرتي را پيش روي نمي يافت و همگان را تهديد مي كرد، يكي از متحدان خود را به رياست جمهوري لبنان گمارد تا هرم قدرت در اين سرزمين، شيعيان را زير سيطره خود درآورد.
در اين شرايط گروهي از جوانان شيعه با برنامه ريزي ها و تدبير و فراست سيد عباس موسوي و برخي از همكارانش، در دره بقاع جمع شدند تا حركت جديدي را براي رهايي كشورشان از سلطه اسرائيل آغاز كنند.
اين گروه نوپاي مقاوم، كه بعدها حزب الله نام گرفت، با سازماندهي نيروهاي شيعه در مناطق مختلف اعم از بقاع، بيروت و جنوب لبنان، مقاومت عليه اشغالگران را آغاز كرد. وجه تمايز اين تشكل شيعي از ديگر نيروهاي مقاومت فلسطيني و لبناني در چند نكته نهفته بود؛ اول آنكه گرايش اسلامي داشت و ازاين روي شاخه نظامي خود را مقاومت اسلامي نام نهاد و ديگر اينكه مبارزه عليه صهيونيسم را با محوريت دفاع از مردم و توجه به خواسته هاي آنان اداره مي كرد. همچنين حفاظت از جان و مال آنان را در نظر گرفت و حمايت وسيع مردم، آن را آسيب ناپذير مي كرد.
از سوي ديگر حزب الله هيچ گاه در چنبره جاذبه هاي سياست داخلي گرفتار نشد و از پذيرش سمت هاي رسمي دولتي اعم از وزارت و مانند آن پرهيز كرد تا بي پيرايه به انجام رسالت خويش بپردازد. هرچند به منظور فراهم كردن حمايت هاي سياسي براي مقاومت، در اولين انتخابات پارلماني بعد از جنگ هاي داخلي سال 1992م. شركت كرد و وزن سياسي سنگين و حمايت وسيع مردمي از خود را به رخ دشمنان و مخالفان كشيد و يكي از بزرگ ترين فراكسيون هاي پارلمان لبنان را تشكيل داد.
مناسبات حزب الله با تمام طرف هاي داخلي لبناني، روابط استراتژيك با سوريه و ايران، تكيه بر عقل و تدبير، به كارگيري علم، معرفت، منطق و سياست، همگي در خدمت رسالت اصلي آن يعني مبارزه عليه صهيونيست ها درآمد.
با اين همه پرسش اصلي اين است كه چگونه با وجود اقليت بودن حزب الله و فشارها، آوارگي ها و سختي هاي زياد، اين مشكلات را تحمل كرده است و نه تنها توانسته به حيات خود ادامه دهد، بلكه تأثير عميقي بر فرهنگ و اجتماع كشورهاي اسلامي بگذارد و غاصبان قدس و استكبار را در هراسي عميق فرو برد؟ پاسخ اين پرسش گرچه روشن، بايسته است از ديدگاه دكتر فرانسوا توال كه حاصل سال ها مطالعه و پژوهش او درباره تشكّل هاي شيعه است، استفاده كرد:
1. اعتقاد به اصل مهدويت: يعني شيعه هيچ گاه به وضع موجود تن در نمي دهد و افق نگاه خود را معطوف آرمان شهري مي نمايد كه حاكم آن مردي الهي، پيام آور عدالت، صلح و امنيت است و تلاش براي فراهم آوردن زمينه هاي ظهور آن منجي، تلاش حزب الله را مضاعف مي كرد. سيد عباس كه نيروي محركه مقاومت اسلامي و حزب الله بود، هر صبح دم با حضرت ولي عصر عج الله تعالی فرجه الشریف تجديد عهد مي نمود. به گفته شيخ محمد بزيك، سيد شهيد با تمام وجودش، فكرش، جهادش و سخنراني هايش، براي امام مهدي عج الله تعالی فرجه الشریف زندگي مي كرد.
2. اعتقاد رهبر حزب الله به عاشورا: كه بر اساس آن، در راه تحقق آرمان هاي الهي و مبارزه با ستم جائران، «چه بكشي و چه كشته شوي» را عاملي حياتي در پويايي و ماندگاري دانسته است. سيد شهيد حركت خود براي پايداري در برابر دشمنان متجاوز صهيونيستي را با الهام از فرهنگ عاشورا آغاز كرد. معنويت رزمندگان را با حماسه هاي كربلا تقويت مي كرد. در روضه ها، سخنراني ها و خطابه ها از مصائب دشت نينوا مي گفت و فداكاران لبنان را با دلاوران عاشورايي از طريق اشك و آه و زاري پيوند مي داد.
3. اعتقاد به ولايت و مرجعيت: سيد شهيد در ترسيم مسير مقاومت، به پيروي از ولايت فقيه سخت پايبند بود و مي گفت سكان هدايت ما به دست آگاه ترين افراد است. اين شخص امام خميني است و پس از او مقتداي ما ولي امر مسلمين، حضرت آيت الله خامنه اي است.
حزب الله با تدبير سيد عباس و ياران و شاگردانش با مقاومت، حضور خود را در صحنه عمل نشان داد و حضوري برجسته را در مدتي كوتاه و در خلال عملياتي جهادي رقم زد. پايبندي عقيدتي اين تشكل، او را وادار كرد كه اشغالگري را مردود بداند و با غاصبان به نبرد برخيزد. با اين روش روشن بود كه جهاد را به كارهاي ديگر اولويت مي داد، ولي داراي خط مشي و رويكردي براي زندگي، در همه ابعاد فراگير آن بود. هرگز در گرو ه هاي مبارز نظامي محصور نشد، بلكه در همه بافت هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي مردم حضور داشت و به جرياني كاملاً مردمي تبديل شد.
تأسيس حزب الله واكنش طبيعي شكست يا ناتواني ديگر راه هاي مقاومت بود كه با اثرپذيري از انقلاب اسلامي ايران، در صحنه سياسي ـ اجتماعي ظاهر شد. اين تشكل پس از انجام چند رشته عمليات قهرمانانه و كم نظير نام خود را به طور رسمي اعلام كرد و در رأس آنها عمليات شهادت طلبانه شهيد احمد قصير در 11/11/1983م. صورت گرفت.
سيد عباس كه از بنيان گذاران برجسته حزب الله است، از همان آغاز توجه همگان را به نبوغ، علم، اخلاص و جهاد خود جلب كرد. او كوشيد ارزش هاي ايثار و فداكاري و آگاهي زودهنگام درباره صف آرايي دشمنان و دوستان را در ذهن و ضمير نيروهاي مقاومت و حزب الله شكوفا كند.
سيد عباس موسوي كه مدتي عضو شوراي رهبري حزب الله لبنان بود، توانايي فوق العاده، ديدگاه هاي انقلابي، روحيه سرشار از اخلاص و صفا، برخوردهاي واقع بينانه و مردمي بودن و زندگي زاهدانه و تلاش شبانه روزي، او را به مقام دبير كلي حزب الله رساند و تا زمان شهادت اين وظيفه را عهده دار بود. در اين مدت، حزب الله به موفقيت ها و پيروزي هاي درخشنده اي دست يافت به گونه اي كه شخصيت هاي علمي و فكري لبنان، سوريه و برخي رجال برجسته جنبش مردمي فلسطين، اعتراف كردند كه رزمندگان مقاومت اسلامي جنوب لبنان، الگوي مناسبي براي مبارزان فلسطيني در نبرد با رژيم صهيونيستي هستند.
آري كارنامه عزت بخش و همراه با مباهات حزب الله و صفاي باطن دبير كل آن يعني شهيد سيد عباس موسوي چنان موجب پيشرفت اين تشكل شد كه از يك سو توانست تشكيلاتي مقتدر، صاحب نفوذ و اثرگذار در تصميم گيري هاي مهم لبنان شود و از سوي ديگر محافل سياسي، سازمان هاي منطقه، بين المللي و جهاني را به سوي خود جلب و تحليل گران را به شگفتي دچار كند. حتي دشمنان اعتراف كرده اند خستگي ناپذيرترين گروه مخالف رژيم صهيونيستي، حزب الله است.
تخليه اراضي اشغالي جنوب لبنان از نيروهاي مسلح صهيونيستي كه يك شكست بزرگ سياسي بود و افسانه شكست ناپذيري رژيم غاصب را با ملل اعلام كرد، جز با دست تواناي سلحشوران حزب الله و حمايت شيعيان لبنان ممكن نبود.


همدردي با مسلمانان جهان
سید‌عباس در همان دوران زندگی در نجف، برای چاره‌اندیشی برخی مشکلات کشورهای اسلامی به پا خاست و انجمن هفتگی تشکیل داد که در آن با بعضی از برادرانش اجتماع می‌کرد. آنان طی جلسه‌هایی منظم و هدف‌دار، اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و مسائل فرهنگی و ارتباطی امت مسلمان از جنوب آفریقا تا شرق آسیا را مطالعه و بررسی می‌کردند.
سید حتی آنگاه که به شهادت رسید، حتی اندوه مسلمانان الجزایر و آسیای مرکزی و قفقاز را با خود همراه داشت. در حالی کشته شد که در چشمانش اشکی بر مسلمانان مظلوم برمه (میانمار) جمع شده و غم افراد مسلمان سرزمین کشمیر قلبش را در فشار قرار داده بود.
در زندگی کوتاه ولی پربارش، با مسلمانان چهارسوی جهان پیوند داشت و از آنان در منزلش به گرمی و با اشتیاق استقبال می‌کرد. از هر کجا که آمده بودند با آغوش باز می‌پذیرفت. گاه نیز در سنگرهای جهاد به دیدارشان می‌شتافت. به رفع گرفتاری‌های امت مسلمان از آزادی گرفته، تا استقلال، عزت و اتحاد، صادقانه و خالصانه اهتمام می‌ورزید.
اصرار داشت در قلب و کانون واقعیت‌های تلخ و شیرین و فراز و فرودهای جهان اسلام قرار گیرد و در این راه از تمام امکانات فکری، تبلیغی، قلبی و روحی، تأیید زبانی و مادی و اقدام‌های عملی در موقعیت‌های پیشگامی در جهاد، دریغ نمی‌ورزید. چنان که در پاییز سال 1362 شمسی برای دفاع از جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی رژیم بعثی، در عملیات فجر شرکت جست تا سرانجام به درخواست امام خمینی رحمه الله و بنا بر اتفاق نظر مسئولان امر به لبنان بازگشت؛ چرا که صحنه‌های نبرد در جنوب این کشور بیش از جبهه عراق به او نیازمند بود.
سپس به سرزمین‌های پاکستان، کشمیر و افغانستان رفت و در کنفرانس‌های سیاسی، فکری و فرهنگی در تهران، اسلام آباد، دمشق، آلمان و لبنان حاضر شد. در اجتماع‌ها و گردهم آیی‌هایی که درباره موضوع فلسطین، جامو و کشمیر یا هم بستگی با مسلمانان انقلابی در الجزایر، مراکش، تونس، مصر و عراق یا دیگران منعقد می‌شد نیز حضوری مداوم و فعال داشت.
از طریق فعالیت‌های نظامی، سیاسی و ترویجی، به شبکه ارتباطی مهم و بزرگی پیوست و با برجسته‌ترین رهبران اسلامی و انقلابی در جهان عرب، دنیای اسلام، آفریقا و خاورمیانه و نیز کسانی که به او احترام بسیاری می‌گذاشتند، ارتباط برقرار کرد. در آوریل 1998م. از علامه شهید سید عارف حسینی، رهبر شیعیان پاکستان، استقبال کرد و او را در بازدیدی که از برخی روستاهای درگیر جنگ در بقاع غربی و جبل عامل و بسیاری از محورهای مقابله با دشمن صهیونیستی به عمل می‌آورد، همراهی کرد.
تنها یک هفته پیش از شهادتش، در مرکز حزب‌الله، یکی از سرشناس‌ترین علمای آفریقا را به حضور پذیرفت و بین این دو نفر مذاکرات مفصل و جامعی در مورد تنگناهای مسلمانان قاره آفریقا رد و بدل شد و سید شهید وی را به برانگیختن عوامل پنهان و نیروهای خفته در امت و شکوفا ساختن توانایی‌های آنان در راه درمان دردها و اصلاح امور فراخواند و شیخ آفریقا را با این گفته وداع گفت که راه اسلام با سختی و مشقت همراه شده و نباید توقع داشت که انسان در مسیر فارغ البال زندگی کند.


سيد عباس در همان دوران زندگي در نجف، براي چاره انديشي برخي مشكلات كشورهاي اسلامي به پا خاست و انجمن هفتگي تشكيل داد كه در آن با بعضي از برادرانش اجتماع مي كرد. آنان طي جلسه هايي منظم و هدف دار، اوضاع سياسي ـ اجتماعي و مسائل فرهنگي و ارتباطي امت مسلمان از جنوب افريقا تا شرق آسيا را مطالعه و بررسي مي كردند.
== سید سلحشوران ==
سيد حتي آنگاه كه به شهادت رسيد، حتي اندوه مسلمانان الجزاير و آسياي مركزي و قفقاز را با خود همراه داشت. در حالي كشته شد كه در چشمانش اشكي بر مسلمانان مظلوم برمه (ميانمار) جمع شده و غم افراد مسلمان سرزمين كشمير قلبش را در فشار قرار داده بود.
در زندگي كوتاه ولي پربارش، با مسلمانان چهارسوي جهان پيوند داشت و از آنان در منزلش به گرمي و با اشتياق استقبال مي كرد. از هر كجا كه آمده بودند با آغوش باز مي پذيرفت. گاه نيز در سنگرهاي جهاد، به ديدارشان مي شتافت. به رفع گرفتاري هاي امت مسلمان از آزادي گرفته، تا استقلال، عزت و اتحاد، صادقانه و خالصانه اهتمام مي ورزيد.
اصرار داشت در قلب و كانون واقعيت هاي تلخ و شيرين و فراز و فرودهاي جهان اسلام قرار گيرد و در اين راه از تمام امكانات فكري، تبليغي، قلبي و روحي، تأييد زباني و مادي و اقدام هاي عملي در موقعيت هاي پيشگامي در جهاد، دريغ نمي ورزيد. چنان كه در پاييز سال 1362 شمسي براي دفاع از جمهوري اسلامي ايران در جنگ تحميلي رژيم بعثي، در عمليات فجر شركت جست تا سرانجام به درخواست امام خميني رحمه الله و بنا بر اتفاق نظر مسئولان امر به لبنان بازگشت؛ چرا كه صحنه هاي نبرد در جنوب اين كشور بيش از جبهه عراق به او نيازمند بود.
سپس به سرزمين هاي پاكستان، كشمير و افغانستان رفت و در كنفرانس هاي سياسي، فكري و فرهنگي در تهران، اسلام آباد، دمشق، آلمان و لبنان حاضر شد. در اجتماع ها و گردهم آيي هايي كه درباره موضوع فلسطين، جامو و كشمير يا هم بستگي با مسلمانان انقلابي در الجزاير، مراكش، تونس، مصر و عراق يا ديگران منعقد مي شد نيز حضوري مداوم و فعال داشت.
از طريق فعاليت هاي نظامي، سياسي و ترويجي، به شبكه ارتباطي مهم و بزرگي پيوست و با برجسته ترين رهبران اسلامي و انقلابي در جهان عرب، دنياي اسلام، افريقا و خاورميانه و نيز كساني كه به او احترام بسياري مي گذاشتند، ارتباط برقرار كرد. در آوريل 1998م. از علامه شهيد سيد عارف حسيني، رهبر شيعيان پاكستان، استقبال كرد و او را در بازديدي كه از برخي روستاهاي درگير جنگ در بقاع غربي و جبل عامل و بسياري از محورهاي مقابله با دشمن صهيونيستي به عمل مي آورد، همراهي كرد.
تنها يك هفته پيش از شهادتش، در مركز حزب الله، يكي از سرشناس ترين علماي افريقا را به حضور پذيرفت و بين اين دو نفر مذاكرات مفصل و جامعي در مورد تنگناهاي مسلمانان قاره افريقا رد و بدل شد و سيد شهيد وي را به برانگيختن عوامل پنهان و نيروهاي خفته در امت و شكوفا ساختن توانايي هاي آنان در راه درمان دردها و اصلاح امور فراخواند و شيخ افريقا را با اين گفته وداع گفت كه راه اسلام با سختي و مشقت همراه شده و نبايد توقع داشت كه انسان در مسير فارغ البال زندگي كند.


سيد سلحشوران
سید‌عباس که دل را متوجه خدا کرده بود، خود را به پایگاه استواری پیوند زد که شدیدترین توفان‌ها هم آن را به تلاطم وانمی‌داشت. این قدرت روحی و معنوی، وی را به انسانی شجاع، مقاوم، قاطع و پایدار تبدیل کرد. انس با فرهنگ عاشورا و حماسه حسینی و تأثیرپذیری از صلابت علوی، سید‌عباس را در مسیر فداکاری و جانبازی مصمم ‌ترمی‌کرد و در این راه خالصانه‌ترین تلاش‌ها را به کار گرفت تا آنکه خداوند متعال وی را مشمول فضل خویش ساخت و او را در زمره شهدا قرار داد.
سید‌عباس خود، چنین نغمه سرایی کرده است:
به خاطر تو‌ای خداوند بزرگ جان‌هایمان را ارزانی خواهیم کرد، فرزندانمان و همه چیزمان را تقدیم می‌کنیم. دنیا را با تمام آراستگی‌ها و زیور و آ ذین‌هایش رها می‌نماییم، باشد که این روندِ حرکت، پیوسته برقرار و مستدام گردد.
سید شهید از همان دوران کودکی شجاعت ویژه‌ای از خود نشان می‌داد که در کمتر کسی به سن و سال وی یافت می‌شد. از روزگار نوجوانی با آراستگی به فضایلی چون دلیری و شهامت و استواری در راه حق، از دیگران متمایز می‌شد.
نمونه‌ای از پایداری سید را می‌توان در آزادسازی مسجد و مدرسه‌ای در بعلبک از دست یکی از احزاب ملی دید. او برای تربیت شاگردانی شایسته و دلاور، ساختمان دارالایتام، محلی در منطقه رأس العین بعلبک را اجاره کرد، ولی بر اثر فشارهای مادی، سید خود را در برابر تصمیم‌گیری‌های دشوار در تنگنا یافت که ساده‌ترین آنها آزادسازی مدرسه‌ای است که مرحوم شیخ حبیب آل ابراهیم ساخته و زیر سیطره یکی از حزب‌های محله‌ای قرار گرفته بود. ایشان توانست با درایت و پایداری در موضع‌گیری‌هایش، پس از آنکه بزرگان این شهر را به حمایت خویش درآورد، مسجد و مدرسه را در اختیار گرفت و به تکمیل آنها پرداخت. همان جایی که پس از یورش صهیونیست‌ها در سال 1361ش به تکیه‌گاه مهمی برای فعالیت‌های حزب‌الله تبدیل شد.
سید در مسیر مبارزه و ایثار، سمبل حرکتی آرامش ناپذیر و اراده‌ای نستوه بود و هرگز خستگی را نمی‎شناخت و طعم استراحت را کمتر می‌چشید.
در آن هنگام که همه خود را شکست خورده می‌پنداشتند و صداها خاموش و فضای نومیدانه‌ای بر ذهن‌ها چیره شده بود، فریاد سید به همراه برخی یاران فداکارش در آسمان لبنان طنین افکند و بارقه‌های امید را بر دل‌ها دمید. کوشید هاله وحشت و هراس را که مردم دچارش بودند، از بین ببرد و به مردم اعتماد به نفس بدهد.
سید نمی‌توانست برخی صحنه‌های ذلت و خواری مردم را ببیند، به همین دلیل با تشکیل هسته‌های مقاومت و انجام برخی عملیات نظامی، به مردم ثابت کرد این دشمن در اندازه‌ای نیست که شرایط غم انگیز و شکست‌های پیاپی را به شما تحمیل کند. جوانان دلیر و مجاهد ما می‌توانند به آسانی آن را نابود سازند. مردم وقتی پیروزی‌های نیروهای مسلمان و مؤمن را دیدند، در فضای جدید، از روحیه همراه با زبونی فاصله گرفتند و از آن پس به خیابان‌ها می‌آمدند و دشمنان متجاوز و غاصب را به مبارزه می‌طلبیدند. در این مراحل، دشمن استهزا شد و حتی کودکان در خیابان‌ها دشمن صهیونیستی را دچار فشارهای عصبی کرده بودند؛ همان دشمنی که ارتش چندین کشور از آن هراس داشت.
سید‌عباس و جهاد و دفاع همزاد بودند، هرگاه نام مجاهدان به میان می‌آمد، او از زمره پیشتازان بود که بدون هیچ تأمل و تشویشی با دشمنان صهیونیست به مبارزه برمی خاست. هرگاه مدافعان دلاور در طلب شهادت از یکدیگر سبقت می‌جستند، او را در صفوف خود می‌دیدند، عزم و همتشان را جزم می‌کرد، معنویتشان را بالا می‌برد و در رسیدن به لقاءالله از آنان پیشی می‌گرفت، به مبارزه پی درپی عادت داشت، به ویژه در سنگرهای مقدّم در رویارویی با اشغالگران در این راه از زمان اشغال، لحظه‌ای از مبارزه دست نکشید.


سيد عباس كه دل را متوجه خدا كرده بود، خود را به پايگاه استواري پيوند زد كه شديدترين توفان ها هم آن را به تلاطم وانمي داشت. اين قدرت روحي و معنوي، وي را به انساني شجاع، مقاوم، قاطع و پايدار تبديل كرد. انس با فرهنگ عاشورا و حماسه حسيني و تأثيرپذيري از صلابت علوي، سيد عباس را در مسير فداكاري و جانبازي مصمم تر مي كرد و در اين راه خالصانه ترين تلاش ها را به كار گرفت تا آنكه خداوند متعال وي را مشمول فضل خويش ساخت و او را در زمره شهدا قرار داد.
== آخرین سخنرانی، وداع آخر ==
سيد عباس خود، چنين نغمه سرايي كرده است:
به خاطر تو اي خداوند بزرگ جان هايمان را ارزاني خواهيم كرد، فرزندانمان و همه چيزمان را تقديم مي كنيم. دنيا را با تمام آراستگي ها و زيور و آ ذين هايش رها مي نماييم، باشد كه اين روندِ حركت، پيوسته برقرار و مستدام گردد.
سيد شهيد از همان دوران كودكي شجاعت ويژه اي از خود نشان مي داد كه در كمتر كسي به سن و سال وي يافت مي شد. از روزگار نوجواني با آراستگي به فضايلي چون دليري و شهامت و استواري در راه حق، از ديگران متمايز مي شد.
نمونه اي از پايداري سيد را مي توان در آزادسازي مسجد و مدرسه اي در بعلبك از دست يكي از احزاب ملي ديد. او براي تربيت شاگرداني شايسته و دلاور، ساختمان دارالايتام، محلي در منطقه رأس العين بعلبك را اجاره كرد، ولي بر اثر فشارهاي مادي، سيد خود را در برابر تصميم گيري هاي دشوار در تنگنا يافت كه ساده ترين آنها آزادسازي مدرسه اي است كه مرحوم شيخ حبيب آل ابراهيم ساخته و زير سيطره يكي از حزب هاي محله اي قرار گرفته بود. ايشان توانست با درايت و پايداري در موضع گيري هايش، پس از آنكه بزرگان اين شهر را به حمايت خويش درآورد، مسجد و مدرسه را در اختيار گرفت و به تكميل آنها پرداخت. همان جايي كه پس از يورش صهيونيست ها در سال 1361ش به تكيه گاه مهمي براي فعاليت هاي حزب الله تبديل شد.
سيد در مسير مبارزه و ايثار، سمبل حركتي آرامش ناپذير و اراده اي نستوه بود و هرگز خستگي را نمي شناخت و طعم استراحت را كمتر مي چشيد.
در آن هنگام كه همه خود را شكست خورده مي پنداشتند و صداها خاموش و فضاي نوميدانه اي بر ذهن ها چيره شده بود، فرياد سيد به همراه برخي ياران فداكارش در آسمان لبنان طنين افكند و بارقه هاي اميد را بر دل ها دميد. كوشيد هاله وحشت و هراس را كه مردم دچارش بودند، از بين ببرد و به مردم اعتماد به نفس بدهد.
سيد نمي توانست برخي صحنه هاي ذلت و خواري مردم را ببيند، به همين دليل با تشكيل هسته هاي مقاومت و انجام برخي عمليات نظامي، به مردم ثابت كرد اين دشمن در اندازه اي نيست كه شرايط غم انگيز و شكست هاي پياپي را به شما تحميل كند. جوانان دلير و مجاهد ما مي توانند به آساني آن را نابود سازند. مردم وقتي پيروزي هاي نيروهاي مسلمان و مؤمن را ديدند، در فضاي جديد، از روحيه همراه با زبوني فاصله گرفتند و از آن پس به خيابان ها مي آمدند و دشمنان متجاوز و غاصب را به مبارزه مي طلبيدند. در اين مراحل، دشمن استهزا شد و حتي كودكان در خيابان ها دشمن صهيونيستي را دچار فشارهاي عصبي كرده بودند؛ همان دشمني كه ارتش چندين كشور از آن هراس داشت.
سيد عباس و جهاد و دفاع همزاد بودند، هرگاه نام مجاهدان به ميان مي آمد، او از زمره پيشتازان بود كه بدون هيچ تأمل و تشويشي با دشمنان صهيونيست به مبارزه برمي خاست. هرگاه مدافعان دلاور در طلب شهادت از يكديگر سبقت مي جستند، او را در صفوف خود مي ديدند، عزم و همتشان را جزم مي كرد، معنويتشان را بالا مي برد و در رسيدن به لقاءالله از آنان پيشي مي گرفت، به مبارزه پي درپي عادت داشت، به ويژه در سنگرهاي مقدّم در رويارويي با اشغالگران در اين راه از زمان اشغال، لحظه اي از مبارزه دست نكشيد.


آخرين سخنراني، وداع آخر
27 بهمن سال 1370 شمسی / 16 فوریه 1992م. با هشتمین سالگرد شهادت شیخ شهیدان لبنان، روحانی مجاهد، راغب حرب همزمان بود. سید‌عباس در حالی که همسرش امّ یاسر و کودک پنج ساله اش حسین را با خود همراه داشت، بنا بر عادت همیشگی صبح زود از خانه بیرون رفت تا با عده‌ای از نیروهای مقاومت، دوستان و شاگردانش به قصد گرامی‌داشت یاد شیخ راغب حرب، به سوی شهر جبشیت حرکت کند.
سید‌عباس در مراسم تجلیل از ایثارگری‌ها، خدمات علمی، فرهنگی و تبلیغی شیخ راغب حرب به سخنرانی پرداخت که طنین فریاد مظلومیت و پایمردی جبل عامل بود و درحقیقت مرامنامه شیعیان این سامان به شمار می‌رفت. او در این سخنان که وداع آخرش بود، از علی(ع) و همدردی امیر مؤمنان با محرومان جامعه سخن گفت و افزود: ما پیروان آن امام همام، نباید در راه خدمت به گروه‌هایی که در فشارهای سیاسی و اقتصادی به سر می‌برند، اهمال بورزیم، به ویژه اهتمام ورزیدن برای مردمانی که کارنامه درخشان و پربار علمی و فرهنگی دارند و به اسلام و جامعه مسلمانان خدمات گرانبهایی کرده‌اند، اجری افزون ‌ترخواهد داشت.
او در سخنانش هرگونه سازش با زورگویان و متجاوزان صهیونیستی را خیانت معرفی کرد و افزود: گفت وگو با آنهایی که فقط زبان سلاح را می‌فهمند، از نظر ما مطرود است و هر کس تن به این ذلت دهد، کارنامه‌ای ننگین از خود به یادگار خواهد گذاشت.
حاضران شعار می‌دادند: انقلاب، انقلاب اسلامی، مقاومت، مقاومت. سید گفت: «فریادتان را بلند کنید تا خائنان به امت مسلمان لبنان و فلسطین صدایتان را بشنوند.» مردم با سر دادن تکبیر و شعار مرگ بر سازشکاران، سخنان او را تأیید کردند. سپس سید‌عباس به مشکلاتی که برای جنوب لبنان به وجود آمده و نیز شکاف طبقاتی در جامعه لبنان اشاره کرد و از تبعیضی که دولت وقت درباره شهروندانش اعمال می‌کند، به شدت انتقاد نمود.
سپس افزود: همان گونه که حضرت علی(ع) به ستم و بی‌عدالتی رضایت نمی‌داد، ما هم نباید این روش‌ها را تحمل کنیم و فریاد زد در سالروز شهادت شیخ راغب حرب و بر منبر شیخ شهیدان و از مسجد جامع شهر جبشیت اعلام می‌کنیم و با فریاد بلند می‌گوییم همان گونه که با متجاوزان به نبرد پرداخته ایم، با اهمال کاری‌های مغرضانه و رفتارهای دوگانه در تصمیم‌گیری‌های کارگزاران حاکم بر لبنان مبارزه می‌کنیم. این گفته‌ها نیز با تکبیر حاضران تأیید شد.
آخرین جمله‌هایی که بر زبان آورد، اینها بود: در پایان با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف پیمان می‌بندیم، همان گونه که با شیخ الشهدا، روح امام عزیزمان امام خمینی رحمه الله، رهبر فرزانه ایران آیت‌الله سید علی خامنه‌ای و اُسرایمان در فلسطین پیمان می‌بندیم و نیز با تمام اولیای الهی پیمان می‌بندیم که در راه مقاومت با اشغال گری‌های اسرائیل و اهمال کاری‌های دولت وقت لبنان ثابت قدم بمانیم تا کلمةالله هی العلیا گردد و کلمة السفلی للذین کفروا. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


27 بهمن سال 1370 شمسي / 16 فوريه 1992م. با هشتمين سالگرد شهادت شيخ شهيدان لبنان، روحاني مجاهد، راغب حرب همزمان بود. سيد عباس در حالي كه همسرش امّ ياسر و كودك پنج ساله اش حسين را با خود همراه داشت، بنا بر عادت هميشگي صبح زود از خانه بيرون رفت تا با عده اي از نيروهاي مقاومت، دوستان و شاگردانش به قصد گرامي داشت ياد شيخ راغب حرب، به سوي شهر جبشيت حركت كند.
== روایت شهادت ==
سيد عباس در مراسم تجليل از ايثارگري ها، خدمات علمي، فرهنگي و تبليغي شيخ راغب حرب به سخنراني پرداخت كه طنين فرياد مظلوميت و پايمردي جبل عامل بود و درحقيقت مرامنامه شيعيان اين سامان به شمار مي رفت. او در اين سخنان كه وداع آخرش بود، از علي(ع) و همدردي امير مؤمنان با محرومان جامعه سخن گفت و افزود: ما پيروان آن امام همام، نبايد در راه خدمت به گروه هايي كه در فشارهاي سياسي و اقتصادي به سر مي برند، اهمال بورزيم، به ويژه اهتمام ورزيدن براي مردماني كه كارنامه درخشان و پربار علمي و فرهنگي دارند و به اسلام و جامعه مسلمانان خدمات گرانبهايي كرده اند، اجري افزون تر خواهد داشت.
او در سخنانش هرگونه سازش با زورگويان و متجاوزان صهيونيستي را خيانت معرفي كرد و افزود: گفت وگو با آنهايي كه فقط زبان سلاح را مي فهمند، از نظر ما مطرود است و هر كس تن به اين ذلت دهد، كارنامه اي ننگين از خود به يادگار خواهد گذاشت.
حاضران شعار مي دادند: انقلاب، انقلاب اسلامي، مقاومت، مقاومت. سيد گفت: «فريادتان را بلند كنيد تا خائنان به امت مسلمان لبنان و فلسطين صدايتان را بشنوند.» مردم با سر دادن تكبير و شعار مرگ بر سازشكاران، سخنان او را تأييد كردند. سپس سيد عباس به مشكلاتي كه براي جنوب لبنان به وجود آمده و نيز شكاف طبقاتي در جامعه لبنان اشاره كرد و از تبعيضي كه دولت وقت درباره شهروندانش اعمال مي كند، به شدت انتقاد نمود.
سپس افزود: همان گونه كه حضرت علي(ع) به ستم و بي عدالتي رضايت نمي داد، ما هم نبايد اين روش ها را تحمل كنيم و فرياد زد در سالروز شهادت شيخ راغب حرب و بر منبر شيخ شهيدان و از مسجد جامع شهر جبشيت اعلام مي كنيم و با فرياد بلند مي گوييم همان گونه كه با متجاوزان به نبرد پرداخته ايم، با اهمال كاري هاي مغرضانه و رفتارهاي دوگانه در تصميم گيري هاي كارگزاران حاكم بر لبنان مبارزه مي كنيم. اين گفته ها نيز با تكبير حاضران تأييد شد.
آخرين جمله هايي كه بر زبان آورد، اينها بود: در پايان با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف پيمان مي بنديم، همان گونه كه با شيخ الشهدا، روح امام عزيزمان امام خميني رحمه الله ، رهبر فرزانه ايران آيت الله سيد علي خامنه اي و اُسرايمان در فلسطين پيمان مي بنديم و نيز با تمام اولياي الهي پيمان مي بنديم كه در راه مقاومت با اشغال گري هاي اسرائيل و اهمال كاري هاي دولت وقت لبنان ثابت قدم بمانيم تا كلمةالله هي العليا گردد و كلمة السفلي للذين كفروا. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.


روايت شهادت
سید‌عباس بعد از این سخنرانی افشاگرانه و تاریخی به کنار مزار شهید شیخ راغب حرب رفت و پس از تجدید میثاق با روح پاک آن شهید، خواندن فاتحه و زیارت اهل قبور، دستش را روی مرقد او گذاشت و به احمد، فرزند شیخ نگریست و خطاب به وی گفت: «وصیتی داری که بخواهی برای پدرت برسانی؟» سپس به دیدار اسیر آزاد شده از زندان صهیونیست‌ها یعنی شیخ عبدالکریم رفت و برای سلامتی او و مادرش دعا کرد.
محافظان سید متوجه بالگردهای جنگی اسرائیلی می‌شوند که حالت عادی نداشتند. این را به سید می‌گویند، شهید موسوی می‌گوید: مگر ترسیده اید؟ آنان با حالتی از مزاح و شوخی می‌گویند: اگر شما از این ماجرا بیمی ندارید، ولی ما زن و بچه داریم. سید خم می‌شود، سنگی را از زمین برمی‌دارد و به دست فرزند پنج ساله اش سید حسین می‌دهد و می‌گوید: با این سنگ آن بالگردها را هدف قرار ده.
بعد سید به طرف بیروت حرکت می‌کند، همسرش امّ یاسر و فرزندش همراهش بودند؛ چون سید پیش‌بینی کرده بود همراه اعضای خانواده‌اش به فیض شهادت خواهد رسید. بعد به منطقه‌ای به نام تفاحنا می‌رسند که ناگهان بالگردهایی که با دستگاه‌های هدایت شونده الکترونیکی در حال حرکت بودند، از راه می‌رسند و ماشین حامل سید را موشک باران می‌کنند. دو محافظی که سید را همراهی می‌کردند، به شدت می‌سوزند، ولی شهید نمی‌شوند؛ شهید موسوی به آنان گفته بود: کسی از همراهانم کشته نمی‌شود.


سيد عباس بعد از اين سخنراني افشاگرانه و تاريخي به كنار مزار شهيد شيخ راغب حرب رفت و پس از تجديد ميثاق با روح پاك آن شهيد، خواندن فاتحه و زيارت اهل قبور، دستش را روي مرقد او گذاشت و به احمد، فرزند شيخ نگريست و خطاب به وي گفت: «وصيتي داري كه بخواهي براي پدرت برساني؟» سپس به ديدار اسير آزاد شده از زندان صهيونيست ها يعني شيخ عبدالكريم رفت و براي سلامتي او و مادرش دعا كرد.
== گزارش جنایت، از زبان خلبان اسرائیلی ==
محافظان سيد متوجه بالگردهاي جنگي اسرائيلي مي شوند كه حالت عادي نداشتند. اين را به سيد مي گويند، شهيد موسوي مي گويد: مگر ترسيده ايد؟ آنان با حالتي از مزاح و شوخي مي گويند: اگر شما از اين ماجرا بيمي نداريد، ولي ما زن و بچه داريم. سيد خم مي شود، سنگي را از زمين برمي دارد و به دست فرزند پنج ساله اش سيد حسين مي دهد و مي گويد: با اين سنگ آن بالگردها را هدف قرار ده.
بعد سيد به طرف بيروت حركت مي كند، همسرش امّ ياسر و فرزندش همراهش بودند؛ چون سيد پيش بيني كرده بود همراه اعضاي خانواده اش به فيض شهادت خواهد رسيد. بعد به منطقه اي به نام تفاحنا مي رسند كه ناگهان بالگردهايي كه با دستگاه هاي هدايت شونده الكترونيكي در حال حركت بودند، از راه مي رسند و ماشين حامل سيد را موشك باران مي كنند. دو محافظي كه سيد را همراهي مي كردند، به شدت مي سوزند، ولي شهيد نمي شوند؛ شهيد موسوي به آنان گفته بود: كسي از همراهانم كشته نمي شود.


گزارش جنايت، از زبان خلبان اسرائيلي
یکی از چهار خلبانی که مجری جنایت ترور شهید موسوی دبیر کل سابق حزب‌الله لبنان بود، بعد از شانزده سال در بهمن 1386، واقعه به شهادت رساندن وی را چنین شرح داد: ما قصد داشتیم سید‌عباس موسوی را برباییم و این عملیات به دستور مستقیم ایهود باراک، رئیس ستاد ارتش وقت رژیم صهیونیستی، صورت گرفت. ولی چون شکست خوردیم، از فرماندهی دستوری گرفتیم مبنی بر اینکه هرچه سریع‌تر تمامی اعضای کاروان همراه سید‌عباس موسوی هدف حملات موشکی و گلوله‌باران قرار گیرند.
سه ساعت طول کشید تا اجرای دستور لازم را برای پرواز به سوی هدف آغاز کردیم. ضمن آنکه یک تیم متشکل از نیروهای امنیتی، در داخل لبنان به طور دقیق تحرکات سید‌عباس را در نظر داشتند. ما ابتدا اطلاعاتی درباره آغاز حرکت کاروان دریافت کردیم. بی درنگ به سوی هدف پرواز نمودیم تا فرصتی را از دست ندهیم. زمانی که دو بالگرد برای یورش به سوی کاروان، در حال حرکت بودند، دو بالگرد دیگر به سمت ساحل لبنان حرکت می‌کرد تا در صورت تغییر مسیر ناگهانی کاروان به سوی کرانه مدیترانه، آنها را در این قسمت به دام اندازیم.
بعد از ده دقیقه کاروان حامل خودروهای مشکی رنگ و یک دستگاه جیپ حامل محافظان سید‌عباس شناسایی گردید. خودرو حامل سید‌عباس که از قصد ما آگاه شد، چندین بار برای گمراه کردن ما، مسیر خود را در درون کاروان تغییر داد به گونه‌ای که ما موفق نشدیم خودرو حامل وی را تشخیص دهیم. در این لحظه با فرماندهی تماس برقرار کردیم. موضوع را به آگاهی آنان رساندیم. در پاسخ دستور داده شد تمام کاروان را با خاک یکسان کنیم تا خیالمان از هدف اصلی راحت شود.
بالگردهایی که خلبانان آنها در ایالات متحده آمریکا آموزش دیده بودند، موشک نخست را شلیک کردند که به انفجار نخستین خودرو و سرنگونی آن منجر شد. اگرچه بالگرد من از چند ناحیه زمین هدف گلوله قرار گرفت، موفق شدیم از صحنه بگریزیم. پس از فرود، از طریق رسانه‌های گروهی باخبر شدیم که موسوی، اعضای خانواده و برخی همراهانش به قتل رسیده‌اند. اگرچه می‌دانستیم شخص مهمی را باید هدف قرار دهیم و در واقع چگونگی حرکت و تعداد خودروهای کاروان هم دلیلی بر آن بود، به ما گفته نشد این شخص مهم دبیر کل حزب‌الله است.
بعدها اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل انتقادهای زیادی از تصمیم گیران به طرح ترور موسوی گرفت؛ زیرا قرار بود با هدف آزادی رون آراد خلبان مفقودی ارتش اسرائیل در ازای آزادی سید‌عباس موسوی، وی ربوده شود. ولی این ترور بر اثر شکست آن طرح انجام شد که با تأیید مستقیم موشه آرنز، وزیر جنگ وقت پیش رفت.


يكي از چهار خلباني كه مجري جنايت ترور شهيد موسوي دبير كل سابق حزب الله لبنان بود، بعد از شانزده سال در بهمن 1386، واقعه به شهادت رساندن وي را چنين شرح داد: ما قصد داشتيم سيد عباس موسوي را برباييم و اين عمليات به دستور مستقيم ايهود باراك، رئيس ستاد ارتش وقت رژيم صهيونيستي، صورت گرفت، ولي چون شكست خورديم، از فرماندهي دستوري گرفتيم مبني بر اينكه هرچه سريع تر تمامي اعضاي كاروان همراه سيد عباس موسوي هدف حملات موشكي و گلوله باران قرار گيرند.
== منابع ==
سه ساعت طول كشيد تا اجراي دستور لازم را براي پرواز به سوي هدف آغاز كرديم. ضمن آنكه يك تيم متشكل از نيروهاي امنيتي، در داخل لبنان به طور دقيق تحركات سيد عباس را در نظر داشتند. ما ابتدا اطلاعاتي درباره آغاز حركت كاروان دريافت كرديم. بي درنگ به سوي هدف پرواز نموديم تا فرصتي را از دست ندهيم. زماني كه دو بالگرد براي يورش به سوي كاروان، در حال حركت بودند، دو بالگرد ديگر به سمت ساحل لبنان حركت مي كرد تا در صورت تغيير مسير ناگهاني كاروان به سوي كرانه مديترانه، آنها را در اين قسمت به دام اندازيم.
* برگرفته از کتاب زندگی و مبارزات شهید سید‌عباس موسوی «دبیرکل حزب‌الله لبنان» نوشتۀ غلامرضا گلی زواره.
بعد از ده دقيقه كاروان حامل خودروهاي مشكي رنگ و يك دستگاه جيپ حامل محافظان سيد عباس شناسايي گرديد. خودرو حامل سيد عباس كه از قصد ما آگاه شد، چندين بار براي گمراه كردن ما، مسير خود را در درون كاروان تغيير داد به گونه اي كه ما موفق نشديم خودرو حامل وي را تشخيص دهيم. در اين لحظه با فرماندهي تماس برقرار كرديم. موضوع را به آگاهي آنان رسانديم. در پاسخ دستور داده شد تمام كاروان را با خاك يكسان كنيم تا خيالمان از هدف اصلي راحت شود.
بالگردهايي كه خلبانان آنها در ايالات متحده امريكا آموزش ديده بودند، موشك نخست را شليك كردند كه به انفجار نخستين خودرو و سرنگوني آن منجر شد. اگرچه بالگرد من از چند ناحيه زمين هدف گلوله قرار گرفت، موفق شديم از صحنه بگريزيم. پس از فرود، از طريق رسانه هاي گروهي باخبر شديم كه موسوي، اعضاي خانواده و برخي همراهانش به قتل رسيده اند. اگرچه مي دانستيم شخص مهمي را بايد هدف قرار دهيم و در واقع چگونگي حركت و تعداد خودروهاي كاروان هم دليلي بر آن بود، به ما گفته نشد اين شخص مهم دبير كل حزب الله است.
بعدها اطلاعات نظامي ارتش اسرائيل انتقادهاي زيادي از تصميم گيران به طرح ترور موسوي گرفت؛ زيرا قرار بود با هدف آزادي رون اراد خلبان مفقودي ارتش اسرائيل در ازاي آزادي سيد عباس موسوي، وي ربوده شود، ولي اين ترور بر اثر شكست آن طرح انجام شد كه با تأييد مستقيم موشه آرنز، وزير جنگ وقت پيش رفت.


1- برگرفته از کتاب زندگي و مبارزات شهيد سيد عباس موسوي «دبيركل حزب‌الله لبنان» از غلامرضا گلی زواره
[[رده:شخصیت‌ها]]
[[رده: رهبران مقاومت]]
[[رده:لبنان]]
[[رده: شهدای مقاومت]]
[[رده: شخصیت های وحدت گرای جهان اسلام]]
[[رده: شخصیت های مهم لبنان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۴۴

سید عباس موسوی
سید عباس موسوی.jpg
نام کاملسید عباس موسوی
اطلاعات شخصی
سال تولد1371 م، ۷۴۹ ش‌، ۷۷۲ ق
محل تولدغزه
دیناسلام، شیعه
فعالیت‌هادبیرکل سابق حزب الله لبنان

سید‌عباس موسوی دبیرکل سابق حزب‌الله لبنان بود که توسط بالگرد نیروهای اشغالگر صهیونیستی به شهادت رسید.

زندگی‌نامه

شهر نبی شیث از توابع بعلبک لبنان منسوب به حضرت شیث فرزند حضرت آدم (علیه‌السلام) است که گروهی از سادات هاشمی و موسوی از گذشته در آن شهر سکونت داشته‌اند. در سال 1371 ق، برابر با 1331 ش، در شهر نبی شیث در خانواده‌ای خوشنام، از پدری موسوی و مادری هاشمی متولد شد، برایش نام عباس را برگزیدند، با این امید که مانند حضرت ابوالفضل العباس، در مسیر فداکاری و شجاعت گام بردارد و همۀ توان خویش را برای دفاع از حق و ارزش‌های الهی به‌کار گیرد.

فصل رویش

این خانواده مدتی در شهر نبی شیث ساکن بودند، تا آنکه به ناحیه شیاح، در حومه جنوبی بیروت کوچ و در همسایگی مسجدی اقامت کردند. گویا برخی عوامل و شرایط دست به دست هم داده بود تا ویژگی‌های شخصیتی سید‌عباس با اثرپذیری از مکارم و فضایل فرستادگان الهی و ائمه هدی آن هم در فضایی که رایحه توحید و عبادت از آن استشمام می‌شد، شکل گیرد. سید‌عباس از همان دوران کودکی، با رشد و رویش زودرس، در میان کودکان محله، ممتاز و منحصر به فرد شد. غیر از تربیت‌های خانوادگی و شایستگی‌های درونی، آنچه او را فردی شایسته و شیفته فضیلت، شجاع و دلاور می‌کرد، انس همیشگی او با مسجد امام حسین (علیه‌السلام) در شیاح و شرکت در مجالس عزاداری سالار شهیدان حضرت امام حسین(علیه‌السلام)، از کودکی و نوجوانی بود. از همان روزها رفتارهای او شگفتی اطرافیان را برمی انگیخت. وی شیفته دانش و معرفت بود و با فراست و شهامت خاصی رفتار می‌کرد، ویژگی‌هایی که در کمتر کسی به سن و سال او دیده می‌شد.

پاییزی در پانزدهمین بهار

آگاهی‌های مذهبی و تربیت دینی، پویایی سیاسی و اجتماعی زودرسی را در او شکوفا کرد و سبب آشنایی پیش از موعد او با مشکلات و نابسامانی‌های جهان اسلام شد. در پانزدهمین بهار زندگی خود در سال 1386 ق، برابر با 1346 شمسی و مصادف با ژوئن 1967 م. پاییزی برگبار و ناگوار روح سید‌عباس را به شدت رنجاند. شکست ذلت‌بار ژوئن 1967 م. موسوم به نبرد حزیران، برای او تحمل ناپذیر بود و از این ذلتی که گریبان‌گیر چندین کشور مسلمان عرب شده بود، رنج می‌برد. این ضایعه مانند ابری تیره، آن قدر ذهن و دلش را مکدر کرد که تصمیم گرفت به صف مجاهدانی که در دفاع از مردم مظلوم فلسطین، نخستین قبله گاه مسلمانان، جان فشانی می‌کردند، بپیوندد. ظرفیت او در مشاهده شکست اعراب از رژیم اشغالگر قدس، چنان بالا بود که با وجود نوجوانی اش، در پایگاه‌های آموزشی فدائیان حضور یافت. وی در یکی از تمرین‌های نظامی و عملیات چریکی که در فلسطین برای آماده سازی برگزار شده بود، از ناحیه پا به شدت مصدوم شد و ناگزیر در حالی که با عصا راه می‌رفت، صحنه مزبور را ترک کرد. پدرش، سید علی، در‌این‌باره می‌گوید: در آن حال، من و مادرش به دیدارش در پادگان شتافتیم و او را در حالی یافتیم که بر تختی فلزی و قدیمی به پشت خوابیده بود. پس از سلام و اطمینان خاطر از وضع عمومی او، از وی پرسیدم چگونه قادر است این گونه ناملایمات را آن هم در سن نوجوانی تحمل کند؟ پاسخ داد این راه که مسیر ایثار و خون است، از ما پذیرش سختی‌ها را می‌طلبد.

تحصیلات حوزوی

در حوزۀ صور

یک سال بعد از آنکه سید‌عباس در زمینه‌های رزمی‌توانمند شد، خود را برای فراگیری علوم اسلامی آماده کرد. او گفته است: نقطه عطف در گرایش من به کسب دانش‌های دینی، در سال 1387 ق، بود. در آن موقع در منطقه اوزاعی با امام موسی صدر، در خانه‌اش ملاقاتی داشتم. از او درباره حوزه علمیه صور جنوبی (مرکز مطالعات اسلامی) پرسیدم و در مورد تحصیل با او مشورت کردم. امام موسی صدر راهنمایی کرد و شوق خاصی در نهادم پدید آورد. پس از این دیدار بی درنگ به آن مرکز آموزشی پیوستم و مطالعات علمی و مذهبی را نزد مربیان و استادانی فاضل دنبال کردم. به تحصیلاتم در حوزه شهر صور، حتی پس از انتقال آن به حومه صور، ادامه دادم. من جزو اولین افرادی بودم که به این مرکز نوبنیاد راه یافتم. تحصیلات سید‌عباس در این کانون دو سال طول کشید.

به سوی نجف اشرف

سید‌عباس در سال 1388 ق، برای ادامه تحصیل و بهره‌مندی از برکات حوزه نجف، عازم عراق شد. آشنایان او در این شهر مقدس، از شیفتگی فوق‌العاده‌اش در فراگیری معارف اسلامی و مطالعات دینی سخن گفته‌اند. هوش سرشار، همت والا و داشتن استادانی بلندپایه و دانشور، این جوان مشتاق معرفت را برانگیخت تا دوره‌های مقدماتی و سطح متداول حوزه را در پنج سال با موفقیت بگذراند، در حالی که این دوران برای طلبه‌های عادی حدود ده سال به طول می‌انجامد. در نجف سید‌عباس تمام وقت‌هایش را صرف تحصیل علم و تزکیه درون کرد، به دانش و معنویت دل بست و عاشقانه محضر علما را غنیمت شمرد. روزها هنگام طلوع فجر، به تلاوت قرآن، خواندن دعای صباح و دعای عهد می‌پرداخت و این سنّت را تا زمان شهادت ادامه داد. سپس به فجریات روی آورد که همراه دوستانش در تفسیر قرآن کریم به مطالعه و بررسی‌های عمیق می‌پرداخت. اشتیاق او در فراگیری علوم قرآنی بدان حد بود که برای حضور در درس شهید عبدالمجید حکیم هر روز هنگام طلوع آفتاب، چهارکیلومتر را طی می‌کرد. برادر هم درسش گفته است: سید‌عباس حتی در سرمای شدید زمستان از فراگیری معارف اسلامی دست برنمی‌داشت و در این راه آسودگی نمی‎شناخت؛ هرگز مزه آسایش را نچشید. در حالی که کتاب روی سینه اش بود، خواب می‌رفت. تعطیلی پنج‌شنبه و جمعه در کوشش‌های تحصیلی او خللی وارد نمی‌کرد. ایام مرخصی و زمان اعیاد و وفیات مجاهدت‌های فکری و علمی، او را متوقف نمی‌کرد. این همت والا و با فراست و درایت، سید‌عباس را یک روحانی فاضل و گرانمایه پرورش داد. در کنار درس‌های حوزه، به فراگیری زبان‌های خارجی روی آورد و در کلاس‌های زبان انگلیسی و فرانسه حاضر می‌شد. شهید سید محمدباقر صدر، هزینه آموزش‌های مزبور سید‌عباس را پرداخت می‌کرد. سید‌عباس در ایام تحصیل در نجف، هیچ گونه مستمری دریافت نمی‌کرد، شعارش زهد و فروتنی بدون تظاهر و تکلّف بود. در مدت اقامتش در نجف بر زیارت مستمر امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) وفادار ماند و هرگز از رفتن به کربلا و زیارت بارگاه امام حسین (علیه‌السلام) و دیگر شهیدان نینوا باز نماند. مسیر طولانی بین نجف تا کربلا را غالباً به شوق زیارت، پیاده طی می‌کرد. سید‌عباس دروس سطح حوزه را در محضر آیات محترم سید محمود هاشمی، شیخ محمدجعفر شمس الدین و سید ابوعلی موسوی فراگرفت

در محضر شهید سید محمدباقر صدر

سید‌عباس وقتی دروس مقدمات و سطح را به پایان رساند، به محضر شهید سید محمدباقر صدر رفت و ضمن کسب فیض از پرتو اندیشه‌های والای او، با این دانشمند سترگ روابط نزدیک علمی و فکری برقرار کرد. یکی از دوستان هم دوره اش می‌گوید: انتخاب متفکر بزرگی چون سید محمدباقر صدر از جانب سید‌عباس به عنوان مربی و معلم از آن جهت بود که وی در وجود این استاد، حقایقی را که مدت‌ها در جست وجویش بود، متبلور یافت و او را تجسم بخش اندیشه ژرف و دیدگاه اصولی و صحیح تشیع یافت. خود سید‌عباس در‌این‌باره می‌گوید: «شهید صدر پرده از اسلامی عظیم و اندیشه‌ای آرمانی برافکند. اسلام را به عنوان فکری جهان شمول مطرح کرد؛ اندیشه‌ای که می‌تواند مسائل زندگی بشری را در تمام ابعادش دربرگیرد.» در باور او، شهید صدر، هم موضوعی و هم کاربردی با اندیشه‌های مخالف و معارض اسلام برخورد کرد و دیدگاه‌های مغایر با معارف دینی را از راه استدلال و برهان باطل کرد. همچنین، ویژگی‌های علمی اسلام را از خلال جهاد خویش آشکار ساخت و سرانجام، خود را در این راه مقدس قربانی نمود. شهید صدر شاگردانی چون شهید سید‌عباس موسوی را به فهم عمیق ‌ترو فراتر از کلاس‌های درس و بحث ترغیب می‌کرد و برای امثال او، مانند پدری مهربان و پرعاطفه بود. از سویی دیگر، مجاهدت‌های فرهنگی شهید صدر که با بعد سیاسی و مبارزاتی همراه بود، این گونه دانش پژوهان را به وجد می‌آورد و همین اشتیاق سبب شد، سید‌عباس و دوستانش با استاد خود پیوندی عاطفی برقرار کنند و چنان به آموزگار و مربی خود اخلاص بورزند که برای افراد عادی شگفت‌انگیز باشد. آن روزها که بر اثر طغیان و سرکشی حزب بعث اختناق شدیدی در عراق حاکم بود، سید‌عباس و دیگر هم دوره‌های او، تلخ کامی‌های فرساینده‌ای را لمس می‌کردند و در این اوضاع تیره و تار به خانه استاد که در بازار عماره حوالی مدرسه صفیر آیت‌الله بروجردی قرار داشت، می‌رفتند و به محضر آن تندیس دانش و تقوا شرفیاب می‌شدند و به سخنان گهربارش گوش فرا می‌دادند. پس از آن سید‌عباس مصمم شد با الهام از اندیشه‌ها و ابتکارهای شهید محمدباقر صدر، فرهنگ تشیع را ترویج و هویت دینی را در لبنان احیا کند. در نجف نیز تلاش‌های تبلیغی او، شهید صدر را نیز جلب کرد. ازاین رو، مسئولیت‌های تبلیغی و بسیجی به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان و محرّم را بر دوش وی و برادرانش نهاد. آنها برای تعظیم شعائر مذهبی و دمیدن روحی تازه در مفاهیم عاشورایی ـ که به تدریج شکل سنتی کم خاصیت و تقلیدی به خود گرفته بود ـ به لبنان می‌آمدند. سال 1398 ق، آخرین باری بود که سید شهید برای گرامیداشت خاطره حماسه آفرینان عاشورا به لبنان می‌آمد. در همان حال نیروهای سازمان امنیت عراق، برای چندمین بار خانه سید‌عباس را در نجف اشرف محاصره کردند. آنان قصد داشتند وی را دستگیر کنند که موفق نشدند. همین وضع سبب شد از همسرش، امّ یاسر، بخواهند به سید‌عباس خبر برساند که به عراق باز نگردد. سید‌عباس ابتدا نپذیرفت، ولی با اصرار خانواده و تأکید شهید صدر و به دنبال اوج گرفتن دستگیری‌های علما و بازداشت‌های مکرر اهل فضل و طلاب حوزه نجف، پذیرفت که در لبنان بماند و پس از چندی همسرش به او پیوست.

خوشه چینی از خرمن فقاهت

آیت‌الله خوئی استاد دیگری است که سید‌عباس در دوره درس خارج فقه و اصول، از محضرش بهره‌مند شد. حوزه درسی این مرجع نامدار برای سید‌عباس در چند محور جاذبه داشت: 1. جلسات منظم، برنامه‌ریزی و دقت ویژه در امور درسی و صرفه جویی در وقت؛ 2. بیان رسا، شیرین و همراه با مقاصد عالی و نکات عمیق علمی و فکری؛ 3. تحلیل، بررسی و نقد اندیشه‌های دیگران در زمینه علم اصول؛ 4. مطرح کردن دیدگاه‌های جدید، ابتکار در مبانی، پژوهش و ژرف نگری و توجه به نیازهای زمان؛ 5. توجه استاد به امور اجتماعی و سیاسی مانند رسیدگی به خانواده‌های زندانیان، مفقودان و شهدایی که در نبرد با رژیم بعث دچار مشکل شده بودند؛ 6. پرهیز از زندگی مرفه و انتخاب سیری ساده و بی آلایش. بسیاری از این ویژگی‌ها دقیقاً در زندگی سید‌عباس موسوی نیز قابل مشاهده است.

تأسیس مدرسه امام منتظر عج الله تعالی فرجه الشریف

سید‌عباس پس از نه سال اقامت در نجف، زیر فشارهای سیاسی رژیم بعثی حاکم بر عراق، ناگزیر به لبنان بازگشت و چون رهسپار بعلبک شد، تصمیم گرفت در این شهر مرکزی مدرسه علمیه‌ای برای فراگیری علوم دینی تأسیس کند تا برای کسانی که امکان رفتن به نجف را ندارند، مکان مناسبی باشد و بتواند تا حدودی اهداف حوزه نجف را تأمین کند. بدین منظور، حوزه امام منتظر را در بعلبک بنا نهاد که در منطقه عین بورضای این شهر قرار دارد. این حوزه در 1398 قمری، برابر با 1357 شمسی در یک خانه استیجاری فعالیت خود را آغاز کرد و یک سال بعد به ساختمانی در کنار مسجد امام علی (علیه‌السلام) انتقال یافت. به دلیل گسترش فعالیت‌ها و استقبال فراوان از این مکان آموزشی و مذهبی، ضرورت داشت این حوزه به ساختمانی مجهزتر انتقال یابد. ازاین رو، ساختمان مناسبی در زمینی به مساحت 13000 مترمربع و زیربنای 4000 مترمربع احداث و در روز عید غدیر سال 1412 ق، در مراسم باشکوهی و با حضور چندین نفر از شخصیت‌های علمی و فرهنگی افتتاح شد. آن روحانی مجاهد با کمترین امکانات مادی در این راه قدم برداشت. در آغاز، ساختمانی را اجاره کرد که محل نگه‌داری کودکان بی سرپرست بود. در نخستین قدم طلّابی را که از نجف اشرف تبعید شده بودند، گرد آورد و سپس پذیرای دانشجویان جدید گشت. بعد از آن مکانی را در رأس العین بعلبک اجاره کرد. سپس موفق شد مدرسه یکی از احزاب محلی را که مرحوم شیخ حبیب آل ابراهیم بنا کرده بود، به این امر اختصاص دهد. او توانست با درایت و پایداری، بزرگان بعلبک را در نبرد آزادسازی مدرسه و مسجد مجاورش، حامی خویش کند و در این زمینه پیروز شود. همان مکانی که پس از یورش اشغال گران صهیونیست در تابستان سال 1982م به پایگاه مهمی برای فعالیت‌های اسلامی حزب‌الله تبدیل شد و بعد از آن به ساختمان‌های جدیدی که بدان اشاره کردیم، منتقل گردید. یکی از همکاران سید‌عباس درباره برپایی این مرکز مهم علمی و فرهنگی می‌گوید: حرکت و پویایی سید، در بنیان‌گذاری مدرسه امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، آغاز تلاش‌های او برای یک تحول مهم فرهنگی، اجتماعی و آ موزشی در جنوب لبنان بود. گویی میان او و امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف پیوندی ناگسستنی وجود داشت. سید با تمام وجودش برای احیای راه امام مهدی (عج‌الله تعالی فرجه الشریف) زندگی کرد. به راستی این گونه بود؛ چرا که هر صبح دم با امام منتظَر تجدید عهد می‌کرد. پنج روز قبل از شهادتش در آخرین دیدار با عالمان همه گروه‌های مسلمان، درباره ضرورت ارتباط معنوی مردم با حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف سخن گفت و تأکید کرد: امت مسلمان سالروز ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را صرفاً مراسمی سالانه تلقی نکنند، بلکه این مناسبت مهم را محور اساسی زندگی روزانه خود قرار دهند و از نماز فجر تا پایان روز به یاد آن فروغ فروزان، برنامه خویش را تنظیم کنند. اهداف سید از تأسیس این دانشگاه دینی و علمی عبارت بود از: 1. تربیت مبلغان پرتوان، دلسوز و کوشا برای دفاع از حریم تشیع در برابر یورش‌های فکری، عقیدتی و فرهنگی دشمنان اسلام و قرآن؛ 2. ارشاد و هدایت نسل نوجوان و جوان به سوی تعالیم اصیل، سازنده و رشد دهنده اسلامی و مصونیت آنان در برابر گمراهان و انحراف‌های عقیدتی و اخلاقی؛ 3. زنده کردن ارزش‌های دینی، سنّت‌های اسلامی و شعائر مکتب اهل بیت(ع) در میان شیعیان لبنان به ویژه بقاع و بعلبک؛ 4. ایجاد تحرک و نشاط اجتماعی ـ سیاسی در میان مسلمانان، خاصه شیعیان، در برابر تهدیدهای دشمنان و حفظ هویت دینی.

جویباری از علم و ایمان

سید شهید از حوزه امام منتظر عج الله تعالی فرجه الشریف سر برآورد و تلاش مداوم خود را از دره بقاع آغاز کرد. در مدتی کوتاه حرکت تبلیغی گسترده‌ای را از این پایگاه سامان داد که امواجش تمام روستاها و آبادی‌های منطقه بعلبک ـ هرمل را دربرگرفت. حتی روستاهایی بسیار دورافتاده در شوره زارهای هرمل و دیگر مناطق در عکّار، در شمال لبنان، که هیچ مبلّغی به آنجاها قدم نگذاشته بود و مردمانش پیش از ورود وی با فردی روحانی روبه رو نشده بودند، مشمول این برنامه فرهنگی ـ ترویجی قرار گرفتند. سید شهید همراه طلابی جوان و پرنشاط در ماه رمضان و محرّم، نخستین کسانی بودند که به این نقاط محروم می‌رفتند. تعداد زیادی از روحانیان و مجاهدانی که در مناطق مرکزی، جنوبی و غربی لبنان به تبلیغ رفتند، دانش آموخته مدرسه امام منتظر بودند و سید شهید جایگاه مهمی در تربیت و شکوفایی استعدادشان داشت. سید همواره از روستایی به روستایی در حرکت بود. در یک آبادی اقامه جماعت می‌کرد و در روستای بعدی مناسبتی را گرامی می‌داشت. با مردم صمیمانه دیدار و گفت وگو داشت. به مشکلات، دردها و تقاضاهای آنان به دقت گوش می‌داد و آنان را برای رهایی از گرفتاری‌ها و تنگناها راهنمایی می‌کرد. سید‌عباس موسوی از طریق این پایگاه اعتقادی و فرهنگی، در کنار فعالیت‌های مردمی، برای تقویت زیربنای فکری و سیاسی نسل جوان، مؤمن و پرتحرک خالصانه گام برمی‌داشت و علاوه بر بعلبک، کلاس‌های آموزشی تربیتی فراوانی در روستاها و نقاط دوردست برگزار می‌کرد. تمام وقت و توجه خود را در اختیار جوانان مؤمن قرار داد. با آنها دیدارهای پرفایده داشت و در گردهمایی‌های آنان با اشتیاقی بالا حضور می‌یافت. محبتی پدرانه و عطوفتی مشفقانه بر آنها داشت. نسل نوخاسته را در فضایی صمیمی، دوستانه و خودمانی از معارف و تعالیم اسلامی بهره‌مند می‌کرد و آنان را با سیره، روش و جهت گیری‌های فرستادگان الهی و ائمه هدی (علیهم‌السلام) آشنا می‌کرد. با جوانان می‌زیست و این قشر از جامعه را از عمق دل دوست داشت و آنان نیز به وی علاقه داشتند. نهایت توان و همت خود را به کار گرفت تا از آنان انسان‌هایی مؤمن، با صلابت، شجاع و مقاوم بسازد که هسته اصلی، سازنده و فعال اسلامی را تشکیل دهند. بهترین پاداشی که خداوند در ازای این همه زحمت و تحمل مشقت به وی عطا کرد، به بار نشستن شکوهمندانه نهالی بود که در قلب‌های جوانان مؤمن و مجاهد می‌کاشت؛ برخی از تربیت یافتگان مکتب او در پی رزمی خالصانه به شهادت رسیدند و برخی دیگر در انتظار شهادت برای حفظ مکتب تشیع و دفع ستم و تجاوز مشغول جهادند. در میان پرورش یافتگان محفل این سید شهید، می‌توان روحانی فاضل، پزشک، مهندس، استاد دانشگاه و نیروهای مسلح بسیاری را مشاهده کرد. سید‌عباس در دو مسیر موازی حرکت کرد: خط سازندگی فکری و سیاسی و خط تهذیب، تزکیه درون و خودسازی معنوی و اخلاقی. او با وارستگی و تقوایی که داشت بر شاگردان خود تأثیر شگفتی می‌نهاد و آثار و انعکاس رفتارهای خویش را در زیرساخت شخصیت ایمانی و جهادی آنان بر جای می‌گذاشت. سید شهید همگام با فعالیت‌های فرهنگی، ارشادی و جهادی، به نگارش و تألیف روی آورد که مهم‌ترین اثرش علماء ثغور الاسلام فی لبنان نام دارد که در سال 2000 میلادی در انتشارات دارالمرتضی چاپ شده است.

همسری شایسته

سید‌عباس در همان ایامی که در مدرسه شهر صور مشغول تحصیل بود، با امّ یاسر، بانویی مؤمن و برخاسته از خاندان سیادت، علم و تقوا ازدواج کرد. این زن از همان روزهای نخست آموزش‌ها و برنامه‌های تربیتی سید‌عباس را فراگرفت و سید تلاوت قرآن، احکام شرعی، نهج‌البلاغه و برخی مبحث‌های منطق و دیگر دروس را به وی یاد داد. امّ یاسر بنابر علاقه شخصی، مطالعه کتاب‌ها و بهره‌مندی از معارف و مکارم شوهر شجاعش، بدون اتلاف وقت ضمن اینکه به خودسازی و تقویت بنیان‌های علمی مشغول بود، هنگام اقامت در نجف اشرف شرایطی را فراهم ساخت تا سید‌عباس به دور از نگرانی‌ها و برخی مشکلات، به درس خواندن ادامه دهد و محضر پرفیض استادان برجسته حوزه این شهر را غنیمت شمارد.1 امّ یاسر با قناعت و ساده‌زیستی خو گرفته بود و به تدریج به جلسه‌های علمی و فکری شهیده سیده بنت الهدی صدر علاقه‌مند شد و از آنها بهره برد. او کتاب شرایع و عقاید الشیعه را از این بانوی فرزانه و ادیب آموخت و از تحلیل‌های وی دربارۀ اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، و برخی مسائل اجتماعی و سیاسی شیعیان استفاده کرد. بنت الهدی شرایط زن معاصر را بررسی می‌کرد و تقلید از اندیشه‌های غربی و افکار وارداتی بیگانگان را ضایعه‌ای برای بانوان مسلمان می‌دانست.2 هدف واقعی بنت الهدی از فعالیت‌های تبلیغی و آموزشی در خانه و تأسیس مدارس الزهرا، پرورش بانوان و ایجاد احساس مسئولیت در آنان نسبت به مسائل مسلمانان و نشر حقایق اسلامی بود. تا از این رهگذر، بانوان فرهیخته و مسلمان، نوعی تحول فکری و اثرگذار در جامعه پدید آورند و ضمن تعالیم دینی و علمی از توجه به نیازهای اجتماعی غافل نباشند. بانو امّ یاسر جویبار باطراوتی بود که از این چشمه جاری شد. او وقتی همراه همسرش به لبنان بازگشت، تجربه‌ها و اندوخته‌های برگرفته از جلسات و کلاس‌های پربار نجف را با تدبیر و برنامه‌ریزی خاصی به کار بست و در شهر بعلبک، حوزه الزهرا را با یاری برخی بانوان مؤمن بنا نهاد تا به زنان آموزش‌های لازم را بدهد و آنان را برای تربیت نسلی باایمان و شجاع و فعالیت‌های تبلیغی آماده سازد. امّ یاسر به این تلاش بسنده نکرد و موقعی که سید‌عباس مسئولیت‌های گوناگونی داشت، در خط مقدّم مبارزه با اشغالگران قدس قرار گرفت، هسته‌های مقاومت تشکیل داد، حزب‌الله لبنان را به وجود آورد، و با این فعالیت‌ها به یاری همسرش شتافت. تشکیل هیئت زنان در این مجموعه، رسیدگی به خانواده‌های شهدای حزب‌الله و تلاش برای تربیت فرزندان شهیدان، برخی از خدمات او در این راستاست. او در این مسیر چندین بار به استقبال خطرها رفت و در حالی که خود زندگی سختی داشت، برای رفاه خانواده‌های محروم و مجاهدان، پیوسته و خالصانه می‌کوشید. سیره این بانو به گونه‌ای بود که آشنایان و خویشاوندان، او را زنی اهل ایمان و پارسایی می‌دانستند و او را همیشه تسلیم اوامر الهی می‌دیدند. بانویی که برای رفع ناگواری‌ها و غم‌های افراد و برآوردن حاجت‌ها، فداکارانه دوشادوش شوهرش گام‌های استواری برمی‌داشت. آن دو هیچ گاه به رفاه شخصی فکر نکردند، ولی برای کمک به دیگران و اطعام کودکان خانواده‌های شهدا و مبارزان همواره مصمم بودند و تحمل این همه مشقت برای کسب رضای حق و استشمام رایحه بهشت بود. تقدیر الهی چنان صورت گرفت که سید‌عباس و همسرش و نیز کودکش با هم به شهادت برسند و هم نشین عرشیان و قدسیان شوند.

شاگردی دانشور و شجاع

در حوزه امام منتظر که سید‌عباس مدیریت آن را عهده‌دار بود، از ابتدا شانزده طلبه مشغول تحصیل بودند که برخی از آنان عبارتند از: سید حسن نصرالله، شهید شیخ علی کریم، شیخ حسن یاسین و شیخ محمد خاتون. در میان این افراد سید حسن نصرالله برجستگی ویژه‌ای دارد. وی در سال 1379 قمری، برابر با 1339 شمسی در روستای بازوریه در جنوب لبنان به دنیا آمد. شانزده ساله بود که راهی نجف اشرف شد. در بدو ورود، سراغ طلاب لبنانی را گرفت و برخی او را به سید‌عباس موسوی که نزد شهید صدر درس می‌خواند، راهنمایی کردند. سید حسن در ملاقات با شهید موسوی تصور کرد وی طلبه‌ای عراقی است؛ زیرا سیمایی گندمگون داشت. سید‌عباس در حالی که به گرمی از مهمان خویش پذیرایی می‌کرد، خطاب به او گفت: «نگران نباش، من هم طلبه‌ای از روستای نبی شیث در دره بقاع لبنان هستم.» این دیدار سرآغاز روابط دوستانه و صمیمانه سید حسن نصرالله و سید‌عباس موسوی بود. در حقیقت، سید شهید نه یک دوست و برادر بزرگ‌تر، بلکه استاد و رفیق راه او نیز شد. سید محمد غروی از سوی امام موسی صدر در مساجد شهر صور به تدریس اشتغال داشت. او که از نزدیکان و دوستان صمیمی شهید سید محمدباقر صدر بود، وقتی شوق سید حسن نوجوان را برای عزیمت به نجف و تحصیل علوم دینی دید، در نامه‌ای خطاب به شهید صدر او را به ایشان معرفی کرد. سید حسن این نامه را به سید‌عباس داد تا او به استادش بدهد. سید محمدباقر صدر وقتی از مضمون نامه آگاهی یافت، به سید‌عباس توصیه کرد نیازهای سید حسن را تأمین کند و مسئولیت آموزش و تعلیم او را بر عهده گیرد. شهید صدر هنگام دریافت نامه غروی، وضعیت مالی سید حسن را جویا شد. چون او پاسخ منفی داد، شهید صدر از سید‌عباس موسوی خواست ضمن رسیدگی به مهمان خود، پول، اتاق، مدرسه، لباس، کتاب و حقوق ماهیانه‌ای را برایش تدارک ببیند و بر تعلیم و تربیت وی نظارت کند. شهید موسوی بعد از دریافت رهنمودهای شهید صدر، در حق دوست جدیدش سید حسن نصرالله از هیچ اموری کوتاهی نکرد. در یکی از خوابگاه‌های حوزه علمیه، نزدیک خانه مسکونی خود، برایش اتاقی تهیه کرد؛ زیرا سید‌عباس متأهل بود و طلابی که تشکیل خانواده داده بودند، بر خلاف طلبه‌های مجرد، در خانه‌های شخصی و مستقل زندگی می‌کردند. در اتاق خوابگاه‌ها، دو یا سه طلبه زندگی می‌کردند و از مراجع بزرگ تقلید در حوزه آن روز، مانند آیات عظام امام خمینی رحمه الله، شهید صدر، حکیم و شاهرودی شهریه ماهانه می‌گرفتند. سید‌عباس موسوی که چندین سال قبل از سید حسن به نجف آمده بود، در این مدت مرحله سطح و خارج فقه و اصول را با موفقیت پشت سر گذاشت و این مراحل را برای طلاب جدید که سید حسن نصرالله یکی از آنان بود، تدریس می‌کرد. موسوی در تدریس، استادی قاطع و جدی بود. شاگردانش با شیوه تدریسش موفق شدند مرحله پنج ساله تحصیلات مقدماتی را در دو سال به پایان برسانند. شاگردان خود را از تعطیلات ماه مبارک رمضان، سفر حج و تعطیلات آخر هفته محروم می‌کرد و درس می‌خواندند. سید حسن در سال 1978 م، برابر با 1357 شمسی، مطابق با 1398 ق، مقدمات حوزه را با موفقیت تمام کرد. او که رابطه‌ای صمیمی با سید‌عباس برقرار کرده بود، هرگز نمی‌خواست چنین مربی دلسوزی را از دست بدهد. در این سال فشار حزب بعث عراق بر طلاب حوزه علمیه نجف اشرف شدت یافت و بسیاری از آنان به اجبار اخراج شدند. رژیم دیکتاتوری حاکم بر عراق نیز از وجود طلاب لبنانی در عراق به شدت احساس هراس کرد و برخی از آنان را به همکاری با سازمان‌های امنیتی سوریه متهم کرد. در آن سال مأموران صدام به حوزه نجف و خانه مسکونی سید‌عباس موسوی هجوم بردند. عباس در لبنان بود، ولی افراد خانواده‌اش در منزل بودند و شاگردانش به او خبر دادند که مأموران عراقی در تعقیب و جست وجوی او هستند و از او خواستند به نجف نرود. پس از چند روز طلاب لبنانی دستگیر و از عراق خارج شدند. آن روز سید حسن در بیرون حوزه بود که با شنیدن این خبر، مخفیانه از مرز خارج شد و به لبنان بازگشت. او قبل از هر چیز علاقه داشت تحصیلاتش را ادامه دهد. پس از مدتی سید‌عباس با همکاری عده‌ای از علمای لبنان حوزه‌ای را در شهر بعلبک تأسیس کرد که همچنان فعال است. سید حسن در این حوزه، هم در سطوح بالاتر درس می‌خواند و هم به طلاب جدید درس می‌داد و در عین حال فعالیت سیاسی در جنبش امل را دنبال می‌کرد. در پی برخی اختلافات، سید حسن نصرالله به همراه تعداد بسیاری از نیروهای درجه اول جنبش امل مثل سید‌عباس موسوی، سید حسین موسوی (ابوهشام)، شیخ صبحی طفیلی و سید ابراهیم الامین از این جنبش کناره‌گیری کردند و هسته‌های اولیه حزب‌الله را به وجود آوردند. با شروع مقاومت اسلامی، سید حسن در این تشکل صاحب جایگاه مهمی شد و در کنار مبارزات سیاسی، تحصیلات خویش را در حوزه علمیه بعلبک ادامه داد. به دلیل تعهدی که وی نسبت به حزب داشت و بیشتر وقت خود را صرف پویایی، گسترش و انسجام آن می‌کرد، تحصیلات خویش را متوقف ساخت. در سال 1368 شمسی برای پیگیری تحصیلات علوم دینی عازم حوزه علمیه قم شد تا دانش اندوزی در علوم عقلی و نقلی را ادامه دهد، ولی به دنبال برخی آشفتگی‌ها در جنوب لبنان و حساس شدن وظایف حزب‌الله، به اصرار سید‌عباس موسوی به بیروت بازگشت. با شهادت سید‌عباس موسوی، به اتفاق آرای اعضای شورای مرکزی حزب، سید حسن که 32 سال داشت، به دبیر کلی حزب انتخاب شد. مقاومت اسلامی در دوران مسئولیت او، صحنه‌های درخشانی از شجاعت، پایداری و فداکاری را در راه حفظ استقلال لبنان و جلوگیری از تجاوزهای رژیم صهیونیستی بر جای گذاشت.

ارتباط با امام موسی صدر

امام موسی صدر بنا بر توصیه علامه سید عبدالحسین شرف الدین در سال 1959 م، برابر با 1338 شمسی از قم به لبنان مهاجرت کرد. چنین شخصیتی با داشتن نبوغ و سابقه علمی و توان فکری، در حالی به این کشور مهاجرت می‌کند که ظلم‌ها، جنایت‌ها، فقر و فلاکت مادی و فرهنگی بر لبنان سایه‌ای شوم و ذلت‌بار افکنده است. او با دیدن این ناگواری‌ها، به شدت غمگین می‌شود. بی درنگ پس از ورود به لبنان، به منطقه جبل عامل در جنوب لبنان می‌رود و در شهر صور، بزرگ‌ترین شهر جنوب این سرزمین اقامت می‌گزیند و امامت مسجدی را می‌پذیرد. وی در عرض چند سال برای رفع محرومیت از جبل عامل چندین مرکز علمی، فرهنگی، آموزشی و حرفه‌ای تأسیس می‌کند. به گفته حجت‌الاسلام والمسلمین غروی، نخستین کسی که در لبنان حوزه‌ای فعال بنیان نهاد، سید موسی صدر بود که «معهد الدراسات الاسلامیه» نام داشت. آن روحانی والامقام، در این مکان آموزشی شاگردانی چند پرورش داد که برخی از آنان شیخ حسن حریری، شیخ ابراهیم قصیر و شهید سید‌عباس موسوی نام دارند. سید‌عباس در معهد یاد شده، از مقدمات تا ابتدای سطوح عالیه (مکاسب و کفایه) را خواند. این، نخستین آشنایی سید‌عباس با کانون امید محرومان لبنان نبود؛ زیرا پدرش سید علی در سال اول ورود آیت‌الله صدر به لبنان با ایشان ارتباط برقرار کرد. سید علی یکی از اعضای انجمن‌هاشمی بود و زیر نظر امام موسی صدر فعالیت می‌کرد، ازاین رو هفته‌ای چند بار در صور و بیروت به حضور ایشان می‌رسید. این روابط و شرکت در برخی جلسه‌های خصوصی سید‌عباس را با شخصیت، افکار و سیره سیاسی ـ اجتماعی صدر آشنا کرد. هنگامی که سید‌عباس برای تمرین‌های نظامی نزد رزمندگان فلسطین به یک اردوگاه آموزشی رفت، از ناحیه پا به شدت آسیب دید. روزی امام صدر با دیدن مشکل او در راه رفتن، علت را از پدرش رسید. پدر ماجرا را توضیح داد. امام صدر از سید‌عباس پرسید: «تو در این سن از فلسطین چه می‌دانی؟» او پاسخ داد: «مردمی مظلوم هستند که با فشار غاصبان صهیونیست، از سرزمین خود بیرون رانده شده‌اند و اکنون در اردوگاه‌ها زندگی سختی را می‌گذرانند. دنیا به فریاد آنان اعتنایی نمی‌کند. فلسطینی‌ها باید به قدس، خانه و سرزمین خویش بازگردند.» سید موسی پرسید: «فلسطینی‌ها چگونه می‌توانند به کشور خویش بازگردند؟» سید‌عباس جواب داد: «از راه مبارزه و جهاد.» صدر لبخندی زد و گفت: «تو چگونه می‌خواهی جهاد کنی؟» سید‌عباس پاسخ داد: «ان شاءالله فنون نظامی را یاد می‌گیرم، رزمنده‌ای خواهم شد و همراه مبارزان فلسطینی به نبرد با اشغالگران ادامه می‌دهیم تا قدس رها شود.» در پایان این گفت وگوی جالب، امام صدر، سید علی را مخاطب قرار داد و گفت: او یک نوجوان عادی نیست، شایسته است به کسب علم و معرفت اهتمام ورزد، تا استعدادهایش در مسیری درست شکوفا شود. بدین ترتیب، در حوزه امام صدر تحصیلات را آغاز کرد و پس از دو سال به دست امام صدر مُعمّم شد و سپس در حوزه نجف حدود نه سال درس خواند. هنگام اقامت در نجف نیز سید‌عباس حلقه وصل آیت‌الله سید محمدباقر صدر و امام موسی صدر بود. هر سال که به لبنان می‌آمد، ضمن دیدار با خانواده، هم امام صدر را از برنامه‌های شهید سید محمدباقر صدر باخبر می‌کرد و هم از تلاش‌های ایشان خبر می‌گرفت تا به سید محمدباقر صدر انتقال دهد. این ارتباط‌ها گاهی مخفیانه بود؛ چرا که خبر ستم‌های بعثی‌ها و فشار سیاسی آنان به علما و طلاب عراق، نمی‌توانست در حالت عادی گزارش شود و مأموران امنیتی مراقبت‌های شدیدی به عمل می‌آوردند که از این برنامه‌ها آگاه شوند. یک بار که مردم شیعه عراق بنا بر آداب و رسوم گذشته در ایام محرّم، با پای پیاده از نجف عازم کربلا بودند، هواپیماها، تانک‌ها، توپ خانه‌های ارتش بعث به آنان حمله کرد و افراد زیادی را به شهادت رساند. سید‌عباس بعد از این حادثه غم انگیز مخفیانه به لبنان آمد تا شهید امام موسی صدر را از شرایط آشفته و خونین عراق با خبر کند. سید‌عباس گاهی برای یک سفر دو روزه عازم لبنان می‌شد که برای امام موسی صدر نامه‌ای بیاورد یا نامه‌های ایشان را به نجف ببرد. این نوع اقدام‌ها چنان محرمانه صورت می‌گرفت که حتی خانواده سید از جزئیات آن با خبر نمی‌شدند. او حتی چندین بار مخفیانه در نجف به منزل امام خمینی رفت و از امام موسی صدر و شهید محمدباقر صدر به رهبر کبیر انقلاب اسلامی پیام‌هایی داد. همین رفتارهای سیاسی سید‌عباس موجب شد شهید سید محمدباقر صدر از توطئه حزب بعث علیه وی نگران شود. ازاین رو، شخصاً بهای بلیت هواپیما را پرداخت و او را مکلف ساخت همان روز با همان پرواز، عراق را ترک کند و چون شرایط سیاسی این کشور به وی اجازه فعالیت‌های تبلیغی و اجتماعی نمی‌داد، هرگز به نجف بازنگشت. مدیریت حوزه‌ای که سید‌عباس بنیان کرد، با ایشان بود، ولی از حمایت‌های مالی و فکری سید موسی صدر بهره‌مند می‌شد. سید‌عباس از همان اول همراه شانزده طلبه حوزه، در یکی از دوره‌های آموزشی حرکت المحرومین که امام موسی صدر آن را تشکیل داده بود، فنون نظامی را فراگرفت. آن دوره در اردوگاه جنتا برگزار شد. سید‌عباس در دفتر یادداشتی که همراه در آن وقایع روزانه را یادداشت می‌کرد و تمام آنها موجود است، این مسائل را نوشته است. سید‌عباس نیروهای تحت تربیت و آموزش خود را به نقاط دوردست لبنان می‌فرستاد تا اندیشه‌های سیاسی و فرهنگی سید موسی صدر را برای اهالی آن نواحی و جوانان تشریح نمایند. این افراد در مورد خطرات روزافزون صهیونیسم برای جهان اسلام و نقشه‌های آینده آنان برای تهاجم به لبنان و تجزیه و ایجاد تفرقه در این کشور، هشدارهایی می‌دادند و درباره ضرورت مقابله با این غاصبان و جانیان، رهنمودهای فراوانی می‌کردند. البته شهید موسوی با حرکت المحرومین ارتباط آشکار نداشت و می‌کوشید کاملاً سرّی مسئولیت‌هایی را در این تشکل پیگیر باشد. سید‌عباس، امام صدر را استاد، مرشد، حامی و پدر معنوی خود می‌دانست و در فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی از او الگو می‌گرفت و بر این باور بود که امام موسی صدر برنامه‌هایی پیش گرفته که صهیونیسم جهانی را دچار هراس کرده است و سبب ربوده شدن آن بزرگوار را همین برنامه‌ها می‌دانست.

حامی راستین قدس و فلسطین

آزادسازی فلسطین از دست غاصبان صهیونیست، عالی‌ترین هدف برای سید در دوران کودکی بود. او از نوجوانی با موضوع قدس زیست و چشمانش را با شکست سه کشور عربی از اسرائیل در جنگ 1967 م، برابر با 1386 ق، گشود و این واقعه به شدت او را غمگین کرد. سید‌عباس برای تحقق بخشیدن به آرمان پاک خود، تا زمان شهادت که در راه قدس شریف و در حوالی فلسطین اشغالی به وقوع پیوست، همچنان در خیزش و خروش بود و از فعالیت باز نایستاد. گروه‌های انقلابی و اسلامی فلسطین او را ستوده و او را به نام شهید قدس می‌شناسند و بارها گفته‌اند سید‌عباس می‌گفت فلسطین در قلبش بود. او نیز در قلب فلسطینی‌ها جای داشت. شهید دکتر فتحی شقاقی، دبیر کل سابق حرکت جهاد اسلامی، گفت: سید‌عباس یک قهرمان نادر در دوره‌ای استثنایی است. او همواره‌اندوه فلسطین، حزن قیام، کودکان و فقرا، غم وحدت، جهاد و تلاش را بر دوش داشت، او را بیش از پیش، فلسطینی یافتم. روزی که متجاوزان صهیونیست در سال 1982م، برابر با 1361 شمسی لبنان را محل تاخت و تاز قرار دادند، در حالی که تمام نیروها از شهامت بیان سخن حق و موضع‌گیری استوار و اصولی باز ماندند، او بر فراز منبرها در مساجد و حسینیه‌ها خطر غده سرطانی اسرائیل را در منطقه به گوش‌ها رسانید و به برانگیختن روح ایمانی در دل جوانان مجاهد و پیوستن آنان به صفوف جهاد بر ضد دشمن صهیونیستی مبادرت ورزید. نوک پیکان جهادش را علیه این دشمن خطرناک جهان اسلام نشانه رفت. بارها تأکید کرد به همان میزان که باید از شیعیان لبنان دفاع و امنیت، رفاه و آبادانی را به آنان اهدا کنیم، باید برای رفع دشواری‌های ملت مسلمان فلسطین و آوارگان این سرزمین غصب شده بکوشیم و نباید اجازه دهیم صهیونیست‌ها به جنایت‌ها و توطئه‌های خود ادامه دهند. در این مسیر باید آن چنان از خیزش‌های خودجوش فلسطینی‌ها پشتیبانی کنیم که بتوانند در برابر غاصبان به مقاومت خود ادامه دهند و هرگونه همکاری با قیام فلسطین می‌تواند، توطئه‌ها را خنثا کند. از سوی دیگر باید به عملیات مقاومت علیه صهیونیست‌ها ادامه دهیم تا مسلمانان فلسطینی احساس کنند از خارج فلسطین هم حمایت می‌شوند و تنها نیستند. برنامه‌های سیاسی و اجتماعی و کوشش‌های تبلیغی سید‌عباس در زمینه همگامی و همراهی با انتفاضه فلسطین به قدری ریشه دار و آشکار شد که حتی مخالفان و دشمنان زبان به اعتراف گشودند و گفتند سید‌عباس ضمن اینکه می‌خواهد هویت، استقلال و عزت شیعیان لبنان را حفظ کند، طلایه دار نیروهایی است که می‌خواهند از تجاوزات صهیونیسم جلوگیری کنند و نیز او می‌تواند حامی جدی فلسطینی‌ها باشد. اسحاق شامیر، از سران صهیونیست، نگرانی خود را از مجاهدت‌های سید اعلام داشت و موشید آرنز، از سیاستمداران صهیونیست، گفت سید‌عباس تمام تهاجم‌های ضد ارتش اسرائیلی را هدایت و نظارت می‌کند. ایهود باراک، نخست‌وزیر صهیونیستی، اعتراف کرد ترور سید موسوی نه تنها جلوی مجاهدت‌های نیروهای تحت امر او را ننمی‌گیرد، بلکه آتش خشم آنان را شعله‌ور می‌سازد. سید‌عباس فلسطین را نشانه حقیقی عزت مسلمانان می‌دانست و هدف او از نبرد با غاصبان، بازگشت این عزت و عظمت به جهان اسلام بود. ابو محمد، نماینده حرکت مقاومت اسلامی در فلسطین، گفته است: سید‌عباس دانشمند و مجاهدی نمونه بود که به فلسطین ارادت می‌ورزید و سرانجام خون پاکش همچون راهنمایی روشن و پرچمی سرافراز در مسیر مجاهدان برای آزادسازی فلسطین بر زمین جاری شد. زمانی که مرتجعان منطقه برای فروش قدس صف می‌بستند، سید‌عباس به دفاع از آن سرزمین مقدس برخاست و آنگاه که اسرائیل در روز روشن و با سکوت رژیم‌های سازش کار عربی و حمایت‌های بین‌المللی به جذب مهاجران یهود از روسیه و اروپای شرقی اقدام کرد، سید شهید بر فراز منبرها و به هر مناسبتی فریاد برآورد، اخطار کرد و هشدار داد و مردم را برای رویارویی با این اقدام اسرائیل غاصب فراخواند. آن روحانی مقاوم، با رعایت تکالیف شرعی و الهی خود، با وجود سختی شرایط و شدت فشارها، به مبارزه و پایداری برخاست. وی در‌این‌باره می‌گوید: برای شکست دادن چنین دشمنی و نابودی توطئه‌های توسعه‌طلبانه اش، چاره‌ای جز جهاد و مقاومت نداریم و مذاکره با این خصم خطرناک، هیچ گونه دستاوردی در پی ندارد. آنچه بر جای می‌ماند، موضع‌گیری شیخ شهدا، شهید راغب حرب است که گفته بود: «موضع‌گیری سلاح است و دست دادن با دشمن، اعتراف است». سید‌عباس در سخنانی دیگر چنین می‌گوید: ما ادعا نمی‌کنیم قادریم به تنهایی به عنوان جنبش مقاومت، اسرائیل غاصب را نابود کنیم، ولی از همان روز اول گفتیم که ما پیوسته خنجری در پهلوی دشمن خواهیم بود و این امتی که خنجرش با گذشتن از قربانی‌ها و جهاد مستمرش حرکت می‌کند، به لطف خداوند به گلوگاه آنها خواهد رسید و این واقعیتی است که شهیدان ما را بدان مژده می‌دهند. همان شهیدانی که روزی افرادی اندک بودند، در میان امت پراکنده شدند و سپس به جریان گسترده‌ای تبدیل شدند و ان شاءالله ره توشه‌ای برای قیام امت مسلمان در رویارویی با صهیونیست‌ها و استکبارستیزان جهانی خواهند بود. سید‌عباس دریافته بود امتی که سلاح شهادت را بر دوش می‌کشد، پیروزی را به ارمغان خواهد آورد. امتی که توان و امکانات مادی لازم را برای رویارویی با دشمن ندارد، تنها چاره او به کارگیری همه نیروهایش است و آیا نیرویی قوی ‌تراز توان امتی که شهادت را بر مرگ با ذلت ترجیح داده و آن را با ایمان و اطمینان قلبی برگزیده‌اند، وجود دارد؟ نیروی مقاومت اسلامی، با شکست انکارناپذیر دشمن در برابر نیروی ملت، این واقعیت را اثبات کرد و این اولین شکست اسرائیل در تاریخ ستیز ملت مسلمان با صهیونیست‌هاست؛ شکستی که بر اثر آن اسرائیل از سرزمین‌هایی که به زور اشغال کرده بود، خارج شد. بدین ترتیب، مقاومت اسلامی، امت مسلمان را از مرحله شکست‌های مداوم به مرحله پیروزی و از مرحله فرار و عقب‌نشینی، به موضع تهاجمی‌رساند. بعد از این دلاوری‌های افتخارآفرین، قیام ملت فلسطین به پیشرفت‌های فراوانی دست یافت و حرکت انتفاضه تا رژیم غاصب نفوذ کرد. قیامی که همگام با مقاومت اسلامی، هر روز ریشه دارتر و گسترده ‌ترمی‌شود و امید و اعتماد جهان اسلام را به خود جلب کرده است.

مطیع امام خمینی رحمه الله، شیفته‌ انقلاب اسلامی

سید‌عباس در مدت اقامت در نجف، که حدود نه سال طول کشید، همواره درباره مسائل سیاسی و اجتماعی ملاقات‌هایی با امام خمینی رحمه الله داشت. بر اثر این آشنایی‌ها و پیوندها، از پرتوهای پرفروغ آن رهبر فرزانه بهره‌مند شد و آن را در خط مشی خویش و انسجام و رهبری مجاهدان و نیروهای مقاومت به کار گرفت. هم زمان با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی رحمه الله در ایران، سید شهید با این تحول عظیم و شگفت و رهبر آن مأنوس ‌ترگشت و از جمله اولین حامیان و پیروان امام خمینی رحمه الله شد. او از مدافعان سرسخت انقلاب و ولایت فقیه شده بود. خود را در وجود امام خمینی رحمه الله درآمیخت و حرکت جهادی خویش را در انقلاب اسلامی ذوب کرد. در این راه دعوت استاد شهید خویش سید محمدباقر صدر را پذیرفت. سپس مردم را با این سخن فراخواند: «در امام خمینی رحمه الله ذوب شوید؛ همچنان که او در اسلام ذوب شده است». در بیاناتی سید‌عباس تأکید کرد: امام خمینی رحمه الله یاور و مونس ما در تمامی سفرها و عزیمت‌هایمان بود، خیمه‌ای بود که زیر سایه اش پناه می‌جستیم. او کوشید بذر محبت امام خمینی رحمه الله و ولایت او را در دل جوانان برویاند و روح امام و انقلاب را در وجودشان بدمد و به آنان راه و رسم وفاداری به رهبری انقلاب اسلامی و خط مشی بابرکتش را آموزش دهد. با ارتحال امام خمینی رحمه الله، سید همچنان به سیره او متمسک بود و مطیع جانشین برحق امام، آیت‌الله سید علی خامنه‌ای، باقی ماند. رحلت جانگداز امام، زخمی در قلب سید‌عباس بر جای نهاد که تا هنگام شهادتش التیام نیافت. او با تأثر می‌گفت: خبر ارتحال تأثربرانگیز امام، از اعماق وجود تکانمان داد و احساس کردیم گویا تحولی در هستی به وقوع پیوسته است. آن لحظه‌ها برایمان با حزن و اندوه فراوان همراه بود. لحظه‌های خشوع برای تجسم روح بزرگی که به سوی خالقش عروج کرد. در روز وفات امام، در شهر بعلبک با قلبی سرشار از حسرت و چشمانی اشکبار، با او وداع کرد و برای او گریست؛ گریه‌ای لبریز از درد فقدان او. سید بار دیگر در جمع مردم گفت: «مصیبت، بزرگ است، ولی ما امتی هستیم که با دست‌های امام خمینی رحمه الله تربیت شده ایم. مؤمنان سراسر جهان شجاعت، کرامت و عزت خود را وامدار او هستند». آن بزرگوار مدرسه علمیه امام منتظر عج الله تعالی فرجه الشریف را پایگاه فرستادگان امام خمینی یعنی سپاه پاسدران انقلاب اسلامی‌کرد. همانان که به فرمان امام برای مبارزه با دشمن صهیونیستی و آموزش جوانان مجاهد لبنان و آماده سازی آنان و نیز دمیدن روح مبارزه جویی در میان مردم، آمده بودند و آن بزرگوار از پیشگامان در پیوستن به اولین دوره آموزشی بود. او درباره این تجربه گفته است: با صراحت به عنوان کسی که فارغ‌التحصیل یکی از مهم‌ترین مراکز حوزه علمیه نجف اشرف است، می‌گویم: آنگاه که به صفوف پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شدم و به اولین دوره آنان پیوستم، احساس کردم وارد فضایی از اسلام حقیقی شدم و از آن بهره‌های فراوان بردم و این تلقی حسن بود به عنوان یک پیشتاز مکتب. پس چگونه است حال جوانانی که به صفوف پاسداران می‌پیوندند؟ از آن زمان مردم به شکل صحیح بر ضد دشمنان اسلام یعنی اسرائیل و مستکبران جهانی، بسیج و با اصول انقلاب اسلامی آشنا شدند. یکی از دوستان و هم رزمان سید‌عباس می‌گوید: به همراه سید شهید با امام خمینی دیداری داشتیم. این ملاقات بعد از یورش اسرائیل به لبنان صورت گرفت. در آنجا سید درباره اوضاع لبنان مطالبی بیان کرد و از شرایط سیاسی ـ اجتماعی این کشور گزارشی شفاهی تقدیم امام کرد و آن بزرگوار در پاسخ به ما گفت: «بر شماست که از صفر شروع کنید، شرایط شما از اوضاعی که ما داریم دشوارتر نیست.» و این بیعت با امام بود که در خاتمه برایمان آرزوی موفقیت کرد و سید شهید با توشه دعای خیر امام راهی لبنان گشت تا با همراهی برخی برادران و جمعی از دانشجویان، هسته اصلی مقاومت را بنیان نهد. خود سید در‌این‌باره می‌گوید: پس از آن دست به کار عملی سیاسی ـ جهادی شدیم و فعالیت خویش را در همه زمینه‌ها آغاز کردیم. مسیر حرکت در لبنان دگرگون شد تا انقلاب کم‌نظیری حداقل در سطح منطقه شکل گیرد که به لطف پروردگار و حمایت رهبری انقلاب اسلامی ایران، موفق شد دستاوردهای بزرگ و درخشانی را در عمل تجلی بخشد. به خصوص از خلال مقاومت اسلامی که بعد از ایثارگری‌ها و دلاوری‌های فراوان، توهّم شکست ناپذیری دشمن صهیونیستی را به اثبات رسانیدند. امام خمینی در 20 بهمن 1366 برابر با 20 جمادی الثانی 1408 ق، برای سید‌عباس موسوی اجازه‌ای در امور حسبیّه و شرعیه صادر فرمود که متن کامل آن در صحیفه امام آمده است. رابطه امام و سید‌عباس موسوی البته فراتر از این مجوز شرعی بود؛ چرا که تجربه مقاومت اسلامی لبنان، که سید شهید در پایه‌گذاری آن نقش ارزنده‌ای داشت، از گفتارها و عملکردهای امام اثر می‌پذیرفت. او بود که در ذهن و دل مجاهدان تحت امر سید، تجلی کرد و راه‌های کمال و افق‌های روشنی را به آنان نشان داد. در بینش امام، مقاومت اسلامی لبنان عبادتی در عرصه‌های پیکار و دفاع بود، نه در گوشه‌های انزوا. مقاومت اسلامی درس وحدت و انسجام و هم بستگی ملی و روش ایجاد حرکت میهنی را در مکتب امام آموخت و با تکیه بر ملت و مجاهدان مخلص، از خداوند متعال نصرت و پیروزی را طلب کرد. مقاومت اسلامی لبنان ثمره اندیشه، افکار، روحیات و نفس گرم امام بود و موفق شد برای امت اسلام کرامت و عزت به ارمغان آورد و سرزمین‌های اشغال شده را آزاد کند. سید‌عباس و یارانش با تکیه بر راه امام و با ایمان به اینکه جهاد و مبارزه کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به پیروزی امت و شهادت نزدیک‌ترین راه وصول مجاهدان مؤمن به لقای پروردگار است، در مسیر فداکاری و جان فشانی گام برداشتند.

شهید موسوی و شکل گیری حزب‌الله

با آغاز حرکت امام موسی صدر، تعداد زیادی از جوانان که عضو احزاب گوناگون بودند به حرکت المحرومین و جنبش امل پیوستند، ولی با از دست دادن دو رهبر اصلی این جنبش یعنی امام موسی صدر و شهید دکتر مصطفی چمران، جنبش امل توانایی حفظ وحدت و یکپارچگی نیروهایش را از دست داد. از سویی چرخش ایدئولوژیک برخی عناصر سیاسی امل از مذهب شیعه به سمت حرکت سیاسی لائیک، انگیزه جوانان شیعی را برای پیوستن به صفوف مجاهدان تقویت کرد. مجموعه‌های متفرق اسلام‌گرا که بعلبک را پایگاه خود قرار داده بودند، به تدریج دریافتند در شرایط حاضر تنها راه نجات، حفظ وحدت و یکپارچگی است. آنان در اثرپذیری از دیدگاه‌های سیاسی امام خمینی رحمه الله و در اعتقاد به ضرورت مقابله با اسرائیل، با یکدیگر متحد بودند. ازاین رو، به این نتیجه رسیدند که در شرایطی که ظرفیت لازم برای مبارزه با دشمن خارجی در دیگر احزاب و سازمان‌های سیاسی وجود ندارد، باید با بهره گیری از تجربه‌های ایران به فکر ایجاد تشکیلاتی متناسب با اوضاع جاری خود باشند. از طرف دیگر در سال 1982 م. لبنان به عنوان مرکز یک کشور اسلامی در قلب خاورمیانه، سقوط کرد و به اشغال نیروهای صهیونیستی درآمد. بدین ترتیب، دوران مقاومت نیروهای فلسطینی علیه اسرائیل در خاک لبنان خاتمه یافت. پیش تر، قوای ارتش سوریه نیز از بیروت و اطراف آن عقب نشسته و پشت ارتفاعات بقاع مستقر شده بودند. جریان‌های ملی، عربی و چپ فلسطینی و لبنانی با نومیدی و سرخوردگی، از صحنه خارج شده بودند. دولت غاصب صهیونیستی، که هیچ قدرتی را پیش روی نمی‌یافت و همگان را تهدید می‌کرد، یکی از متحدان خود را به ریاست‌جمهوری لبنان گمارد تا هرم قدرت در این سرزمین، شیعیان را زیر سیطره خود درآورد. در این شرایط گروهی از جوانان شیعه با برنامه‌ریزی‌ها و تدبیر و فراست سید‌عباس موسوی و برخی از همکارانش، در دره بقاع جمع شدند تا حرکت جدیدی را برای رهایی کشورشان از سلطه اسرائیل آغاز کنند. این گروه نوپای مقاوم، که بعدها حزب‌الله نام گرفت، با سازماندهی نیروهای شیعه در مناطق مختلف اعم از بقاع، بیروت و جنوب لبنان، مقاومت علیه اشغالگران را آغاز کرد. وجه تمایز این تشکل شیعی از دیگر نیروهای مقاومت فلسطینی و لبنانی در چند نکته نهفته بود؛ اول آنکه گرایش اسلامی‌داشت و ازاین روی شاخه نظامی خود را مقاومت اسلامی نام نهاد و دیگر اینکه مبارزه علیه صهیونیسم را با محوریت دفاع از مردم و توجه به خواسته‌های آنان اداره می‌کرد. همچنین حفاظت از جان و مال آنان را در نظر گرفت و حمایت وسیع مردم، آن را آسیب ناپذیر می‌کرد. از سوی دیگر حزب‌الله هیچ گاه در چنبره جاذبه‌های سیاست داخلی گرفتار نشد و از پذیرش سمت‌های رسمی دولتی اعم از وزارت و مانند آن پرهیز کرد تا بی پیرایه به انجام رسالت خویش بپردازد. هرچند به منظور فراهم کردن حمایت‌های سیاسی برای مقاومت، در اولین انتخابات پارلمانی بعد از جنگ‌های داخلی سال 1992م. شرکت کرد و وزن سیاسی سنگین و حمایت وسیع مردمی از خود را به رخ دشمنان و مخالفان کشید و یکی از بزرگ‌ترین فراکسیون‌های پارلمان لبنان را تشکیل داد. مناسبات حزب‌الله با تمام طرف‌های داخلی لبنانی، روابط استراتژیک با سوریه و ایران، تکیه بر عقل و تدبیر، به کارگیری علم، معرفت، منطق و سیاست، همگی در خدمت رسالت اصلی آن یعنی مبارزه علیه صهیونیست‌ها درآمد. با این همه پرسش اصلی این است که چگونه با وجود اقلیت بودن حزب‌الله و فشارها، آوارگی‌ها و سختی‌های زیاد، این مشکلات را تحمل کرده است و نه تنها توانسته به حیات خود ادامه دهد، بلکه تأثیر عمیقی بر فرهنگ و اجتماع کشورهای اسلامی بگذارد و غاصبان قدس و استکبار را در هراسی عمیق فرو برد؟ پاسخ این پرسش گرچه روشن، بایسته است از دیدگاه دکتر فرانسوا توال که حاصل سال‌ها مطالعه و پژوهش او درباره تشکّل‌های شیعه است، استفاده کرد: 1. اعتقاد به اصل مهدویت: یعنی شیعه هیچ گاه به وضع موجود تن در نمی‌دهد و افق نگاه خود را معطوف آرمان شهری می‌نماید که حاکم آن مردی الهی، پیام آور عدالت، صلح و امنیت است و تلاش برای فراهم آوردن زمینه‌های ظهور آن منجی، تلاش حزب‌الله را مضاعف می‌کرد. سید‌عباس که نیروی محرکه مقاومت اسلامی و حزب‌الله بود، هر صبح دم با حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف تجدید عهد می‌نمود. به گفته شیخ محمد بزیک، سید شهید با تمام وجودش، فکرش، جهادش و سخنرانی‌هایش، برای امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف زندگی می‌کرد. 2. اعتقاد رهبر حزب‌الله به عاشورا: که بر اساس آن، در راه تحقق آرمان‌های الهی و مبارزه با ستم جائران، «چه بکشی و چه کشته شوی» را عاملی حیاتی در پویایی و ماندگاری دانسته است. سید شهید حرکت خود برای پایداری در برابر دشمنان متجاوز صهیونیستی را با الهام از فرهنگ عاشورا آغاز کرد. معنویت رزمندگان را با حماسه‌های کربلا تقویت می‌کرد. در روضه‌ها، سخنرانی‌ها و خطابه‌ها از مصائب دشت نینوا می‌گفت و فداکاران لبنان را با دلاوران عاشورایی از طریق اشک و آه و زاری پیوند می‌داد. 3. اعتقاد به ولایت و مرجعیت: سید شهید در ترسیم مسیر مقاومت، به پیروی از ولایت فقیه سخت پایبند بود و می‌گفت سکان هدایت ما به دست آگاه‌ترین افراد است. این شخص امام خمینی است و پس از او مقتدای ما ولی امر مسلمین، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است. حزب‌الله با تدبیر سید‌عباس و یاران و شاگردانش با مقاومت، حضور خود را در صحنه عمل نشان داد و حضوری برجسته را در مدتی کوتاه و در خلال عملیاتی جهادی رقم زد. پایبندی عقیدتی این تشکل، او را وادار کرد که اشغالگری را مردود بداند و با غاصبان به نبرد برخیزد. با این روش روشن بود که جهاد را به کارهای دیگر اولویت می‌داد، ولی دارای خط مشی و رویکردی برای زندگی، در همه ابعاد فراگیر آن بود. هرگز در گرو ه‌های مبارز نظامی محصور نشد، بلکه در همه بافت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مردم حضور داشت و به جریانی کاملاً مردمی تبدیل شد. تأسیس حزب‌الله واکنش طبیعی شکست یا ناتوانی دیگر راه‌های مقاومت بود که با اثرپذیری از انقلاب اسلامی ایران، در صحنه سیاسی ـ اجتماعی ظاهر شد. این تشکل پس از انجام چند رشته عملیات قهرمانانه و کم‌نظیر نام خود را به طور رسمی اعلام کرد و در رأس آنها عملیات شهادت‌طلبانه شهید احمد قصیر در 11/11/1983م. صورت گرفت. سید‌عباس که از بنیان‌گذاران برجسته حزب‌الله است، از همان آغاز توجه همگان را به نبوغ، علم، اخلاص و جهاد خود جلب کرد. او کوشید ارزش‌های ایثار و فداکاری و آگاهی زودهنگام درباره صف‌آرایی دشمنان و دوستان را در ذهن و ضمیر نیروهای مقاومت و حزب‌الله شکوفا کند. سید‌عباس موسوی که مدتی عضو شورای رهبری حزب‌الله لبنان بود، توانایی فوق‌العاده، دیدگاه‌های انقلابی، روحیه سرشار از اخلاص و صفا، برخوردهای واقع بینانه و مردمی بودن و زندگی زاهدانه و تلاش شبانه‌روزی، او را به مقام دبیر کلی حزب‌الله رساند و تا زمان شهادت این وظیفه را عهده‌دار بود. در این مدت، حزب‌الله به موفقیت‌ها و پیروزی‌های درخشنده‌ای دست یافت به گونه‌ای که شخصیت‌های علمی و فکری لبنان، سوریه و برخی رجال برجسته جنبش مردمی فلسطین، اعتراف کردند که رزمندگان مقاومت اسلامی جنوب لبنان، الگوی مناسبی برای مبارزان فلسطینی در نبرد با رژیم صهیونیستی هستند. آری کارنامه عزت بخش و همراه با مباهات حزب‌الله و صفای باطن دبیر کل آن یعنی شهید سید‌عباس موسوی چنان موجب پیشرفت این تشکل شد که از یک سو توانست تشکیلاتی مقتدر، صاحب نفوذ و اثرگذار در تصمیم‌گیری‌های مهم لبنان شود و از سوی دیگر محافل سیاسی، سازمان‌های منطقه، بین‌المللی و جهانی را به سوی خود جلب و تحلیل گران را به شگفتی دچار کند. حتی دشمنان اعتراف کرده‌اند خستگی ناپذیرترین گروه مخالف رژیم صهیونیستی، حزب‌الله است. تخلیه اراضی اشغالی جنوب لبنان از نیروهای مسلح صهیونیستی که یک شکست بزرگ سیاسی بود و افسانه شکست‌ناپذیری رژیم غاصب را با ملل اعلام کرد، جز با دست توانای سلحشوران حزب‌الله و حمایت شیعیان لبنان ممکن نبود.

همدردی با مسلمانان جهان

سید‌عباس در همان دوران زندگی در نجف، برای چاره‌اندیشی برخی مشکلات کشورهای اسلامی به پا خاست و انجمن هفتگی تشکیل داد که در آن با بعضی از برادرانش اجتماع می‌کرد. آنان طی جلسه‌هایی منظم و هدف‌دار، اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و مسائل فرهنگی و ارتباطی امت مسلمان از جنوب آفریقا تا شرق آسیا را مطالعه و بررسی می‌کردند. سید حتی آنگاه که به شهادت رسید، حتی اندوه مسلمانان الجزایر و آسیای مرکزی و قفقاز را با خود همراه داشت. در حالی کشته شد که در چشمانش اشکی بر مسلمانان مظلوم برمه (میانمار) جمع شده و غم افراد مسلمان سرزمین کشمیر قلبش را در فشار قرار داده بود. در زندگی کوتاه ولی پربارش، با مسلمانان چهارسوی جهان پیوند داشت و از آنان در منزلش به گرمی و با اشتیاق استقبال می‌کرد. از هر کجا که آمده بودند با آغوش باز می‌پذیرفت. گاه نیز در سنگرهای جهاد به دیدارشان می‌شتافت. به رفع گرفتاری‌های امت مسلمان از آزادی گرفته، تا استقلال، عزت و اتحاد، صادقانه و خالصانه اهتمام می‌ورزید. اصرار داشت در قلب و کانون واقعیت‌های تلخ و شیرین و فراز و فرودهای جهان اسلام قرار گیرد و در این راه از تمام امکانات فکری، تبلیغی، قلبی و روحی، تأیید زبانی و مادی و اقدام‌های عملی در موقعیت‌های پیشگامی در جهاد، دریغ نمی‌ورزید. چنان که در پاییز سال 1362 شمسی برای دفاع از جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی رژیم بعثی، در عملیات فجر شرکت جست تا سرانجام به درخواست امام خمینی رحمه الله و بنا بر اتفاق نظر مسئولان امر به لبنان بازگشت؛ چرا که صحنه‌های نبرد در جنوب این کشور بیش از جبهه عراق به او نیازمند بود. سپس به سرزمین‌های پاکستان، کشمیر و افغانستان رفت و در کنفرانس‌های سیاسی، فکری و فرهنگی در تهران، اسلام آباد، دمشق، آلمان و لبنان حاضر شد. در اجتماع‌ها و گردهم آیی‌هایی که درباره موضوع فلسطین، جامو و کشمیر یا هم بستگی با مسلمانان انقلابی در الجزایر، مراکش، تونس، مصر و عراق یا دیگران منعقد می‌شد نیز حضوری مداوم و فعال داشت. از طریق فعالیت‌های نظامی، سیاسی و ترویجی، به شبکه ارتباطی مهم و بزرگی پیوست و با برجسته‌ترین رهبران اسلامی و انقلابی در جهان عرب، دنیای اسلام، آفریقا و خاورمیانه و نیز کسانی که به او احترام بسیاری می‌گذاشتند، ارتباط برقرار کرد. در آوریل 1998م. از علامه شهید سید عارف حسینی، رهبر شیعیان پاکستان، استقبال کرد و او را در بازدیدی که از برخی روستاهای درگیر جنگ در بقاع غربی و جبل عامل و بسیاری از محورهای مقابله با دشمن صهیونیستی به عمل می‌آورد، همراهی کرد. تنها یک هفته پیش از شهادتش، در مرکز حزب‌الله، یکی از سرشناس‌ترین علمای آفریقا را به حضور پذیرفت و بین این دو نفر مذاکرات مفصل و جامعی در مورد تنگناهای مسلمانان قاره آفریقا رد و بدل شد و سید شهید وی را به برانگیختن عوامل پنهان و نیروهای خفته در امت و شکوفا ساختن توانایی‌های آنان در راه درمان دردها و اصلاح امور فراخواند و شیخ آفریقا را با این گفته وداع گفت که راه اسلام با سختی و مشقت همراه شده و نباید توقع داشت که انسان در مسیر فارغ البال زندگی کند.

سید سلحشوران

سید‌عباس که دل را متوجه خدا کرده بود، خود را به پایگاه استواری پیوند زد که شدیدترین توفان‌ها هم آن را به تلاطم وانمی‌داشت. این قدرت روحی و معنوی، وی را به انسانی شجاع، مقاوم، قاطع و پایدار تبدیل کرد. انس با فرهنگ عاشورا و حماسه حسینی و تأثیرپذیری از صلابت علوی، سید‌عباس را در مسیر فداکاری و جانبازی مصمم ‌ترمی‌کرد و در این راه خالصانه‌ترین تلاش‌ها را به کار گرفت تا آنکه خداوند متعال وی را مشمول فضل خویش ساخت و او را در زمره شهدا قرار داد. سید‌عباس خود، چنین نغمه سرایی کرده است: به خاطر تو‌ای خداوند بزرگ جان‌هایمان را ارزانی خواهیم کرد، فرزندانمان و همه چیزمان را تقدیم می‌کنیم. دنیا را با تمام آراستگی‌ها و زیور و آ ذین‌هایش رها می‌نماییم، باشد که این روندِ حرکت، پیوسته برقرار و مستدام گردد. سید شهید از همان دوران کودکی شجاعت ویژه‌ای از خود نشان می‌داد که در کمتر کسی به سن و سال وی یافت می‌شد. از روزگار نوجوانی با آراستگی به فضایلی چون دلیری و شهامت و استواری در راه حق، از دیگران متمایز می‌شد. نمونه‌ای از پایداری سید را می‌توان در آزادسازی مسجد و مدرسه‌ای در بعلبک از دست یکی از احزاب ملی دید. او برای تربیت شاگردانی شایسته و دلاور، ساختمان دارالایتام، محلی در منطقه رأس العین بعلبک را اجاره کرد، ولی بر اثر فشارهای مادی، سید خود را در برابر تصمیم‌گیری‌های دشوار در تنگنا یافت که ساده‌ترین آنها آزادسازی مدرسه‌ای است که مرحوم شیخ حبیب آل ابراهیم ساخته و زیر سیطره یکی از حزب‌های محله‌ای قرار گرفته بود. ایشان توانست با درایت و پایداری در موضع‌گیری‌هایش، پس از آنکه بزرگان این شهر را به حمایت خویش درآورد، مسجد و مدرسه را در اختیار گرفت و به تکمیل آنها پرداخت. همان جایی که پس از یورش صهیونیست‌ها در سال 1361ش به تکیه‌گاه مهمی برای فعالیت‌های حزب‌الله تبدیل شد. سید در مسیر مبارزه و ایثار، سمبل حرکتی آرامش ناپذیر و اراده‌ای نستوه بود و هرگز خستگی را نمی‎شناخت و طعم استراحت را کمتر می‌چشید. در آن هنگام که همه خود را شکست خورده می‌پنداشتند و صداها خاموش و فضای نومیدانه‌ای بر ذهن‌ها چیره شده بود، فریاد سید به همراه برخی یاران فداکارش در آسمان لبنان طنین افکند و بارقه‌های امید را بر دل‌ها دمید. کوشید هاله وحشت و هراس را که مردم دچارش بودند، از بین ببرد و به مردم اعتماد به نفس بدهد. سید نمی‌توانست برخی صحنه‌های ذلت و خواری مردم را ببیند، به همین دلیل با تشکیل هسته‌های مقاومت و انجام برخی عملیات نظامی، به مردم ثابت کرد این دشمن در اندازه‌ای نیست که شرایط غم انگیز و شکست‌های پیاپی را به شما تحمیل کند. جوانان دلیر و مجاهد ما می‌توانند به آسانی آن را نابود سازند. مردم وقتی پیروزی‌های نیروهای مسلمان و مؤمن را دیدند، در فضای جدید، از روحیه همراه با زبونی فاصله گرفتند و از آن پس به خیابان‌ها می‌آمدند و دشمنان متجاوز و غاصب را به مبارزه می‌طلبیدند. در این مراحل، دشمن استهزا شد و حتی کودکان در خیابان‌ها دشمن صهیونیستی را دچار فشارهای عصبی کرده بودند؛ همان دشمنی که ارتش چندین کشور از آن هراس داشت. سید‌عباس و جهاد و دفاع همزاد بودند، هرگاه نام مجاهدان به میان می‌آمد، او از زمره پیشتازان بود که بدون هیچ تأمل و تشویشی با دشمنان صهیونیست به مبارزه برمی خاست. هرگاه مدافعان دلاور در طلب شهادت از یکدیگر سبقت می‌جستند، او را در صفوف خود می‌دیدند، عزم و همتشان را جزم می‌کرد، معنویتشان را بالا می‌برد و در رسیدن به لقاءالله از آنان پیشی می‌گرفت، به مبارزه پی درپی عادت داشت، به ویژه در سنگرهای مقدّم در رویارویی با اشغالگران در این راه از زمان اشغال، لحظه‌ای از مبارزه دست نکشید.

آخرین سخنرانی، وداع آخر

27 بهمن سال 1370 شمسی / 16 فوریه 1992م. با هشتمین سالگرد شهادت شیخ شهیدان لبنان، روحانی مجاهد، راغب حرب همزمان بود. سید‌عباس در حالی که همسرش امّ یاسر و کودک پنج ساله اش حسین را با خود همراه داشت، بنا بر عادت همیشگی صبح زود از خانه بیرون رفت تا با عده‌ای از نیروهای مقاومت، دوستان و شاگردانش به قصد گرامی‌داشت یاد شیخ راغب حرب، به سوی شهر جبشیت حرکت کند. سید‌عباس در مراسم تجلیل از ایثارگری‌ها، خدمات علمی، فرهنگی و تبلیغی شیخ راغب حرب به سخنرانی پرداخت که طنین فریاد مظلومیت و پایمردی جبل عامل بود و درحقیقت مرامنامه شیعیان این سامان به شمار می‌رفت. او در این سخنان که وداع آخرش بود، از علی(ع) و همدردی امیر مؤمنان با محرومان جامعه سخن گفت و افزود: ما پیروان آن امام همام، نباید در راه خدمت به گروه‌هایی که در فشارهای سیاسی و اقتصادی به سر می‌برند، اهمال بورزیم، به ویژه اهتمام ورزیدن برای مردمانی که کارنامه درخشان و پربار علمی و فرهنگی دارند و به اسلام و جامعه مسلمانان خدمات گرانبهایی کرده‌اند، اجری افزون ‌ترخواهد داشت. او در سخنانش هرگونه سازش با زورگویان و متجاوزان صهیونیستی را خیانت معرفی کرد و افزود: گفت وگو با آنهایی که فقط زبان سلاح را می‌فهمند، از نظر ما مطرود است و هر کس تن به این ذلت دهد، کارنامه‌ای ننگین از خود به یادگار خواهد گذاشت. حاضران شعار می‌دادند: انقلاب، انقلاب اسلامی، مقاومت، مقاومت. سید گفت: «فریادتان را بلند کنید تا خائنان به امت مسلمان لبنان و فلسطین صدایتان را بشنوند.» مردم با سر دادن تکبیر و شعار مرگ بر سازشکاران، سخنان او را تأیید کردند. سپس سید‌عباس به مشکلاتی که برای جنوب لبنان به وجود آمده و نیز شکاف طبقاتی در جامعه لبنان اشاره کرد و از تبعیضی که دولت وقت درباره شهروندانش اعمال می‌کند، به شدت انتقاد نمود. سپس افزود: همان گونه که حضرت علی(ع) به ستم و بی‌عدالتی رضایت نمی‌داد، ما هم نباید این روش‌ها را تحمل کنیم و فریاد زد در سالروز شهادت شیخ راغب حرب و بر منبر شیخ شهیدان و از مسجد جامع شهر جبشیت اعلام می‌کنیم و با فریاد بلند می‌گوییم همان گونه که با متجاوزان به نبرد پرداخته ایم، با اهمال کاری‌های مغرضانه و رفتارهای دوگانه در تصمیم‌گیری‌های کارگزاران حاکم بر لبنان مبارزه می‌کنیم. این گفته‌ها نیز با تکبیر حاضران تأیید شد. آخرین جمله‌هایی که بر زبان آورد، اینها بود: در پایان با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف پیمان می‌بندیم، همان گونه که با شیخ الشهدا، روح امام عزیزمان امام خمینی رحمه الله، رهبر فرزانه ایران آیت‌الله سید علی خامنه‌ای و اُسرایمان در فلسطین پیمان می‌بندیم و نیز با تمام اولیای الهی پیمان می‌بندیم که در راه مقاومت با اشغال گری‌های اسرائیل و اهمال کاری‌های دولت وقت لبنان ثابت قدم بمانیم تا کلمةالله هی العلیا گردد و کلمة السفلی للذین کفروا. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

روایت شهادت

سید‌عباس بعد از این سخنرانی افشاگرانه و تاریخی به کنار مزار شهید شیخ راغب حرب رفت و پس از تجدید میثاق با روح پاک آن شهید، خواندن فاتحه و زیارت اهل قبور، دستش را روی مرقد او گذاشت و به احمد، فرزند شیخ نگریست و خطاب به وی گفت: «وصیتی داری که بخواهی برای پدرت برسانی؟» سپس به دیدار اسیر آزاد شده از زندان صهیونیست‌ها یعنی شیخ عبدالکریم رفت و برای سلامتی او و مادرش دعا کرد. محافظان سید متوجه بالگردهای جنگی اسرائیلی می‌شوند که حالت عادی نداشتند. این را به سید می‌گویند، شهید موسوی می‌گوید: مگر ترسیده اید؟ آنان با حالتی از مزاح و شوخی می‌گویند: اگر شما از این ماجرا بیمی ندارید، ولی ما زن و بچه داریم. سید خم می‌شود، سنگی را از زمین برمی‌دارد و به دست فرزند پنج ساله اش سید حسین می‌دهد و می‌گوید: با این سنگ آن بالگردها را هدف قرار ده. بعد سید به طرف بیروت حرکت می‌کند، همسرش امّ یاسر و فرزندش همراهش بودند؛ چون سید پیش‌بینی کرده بود همراه اعضای خانواده‌اش به فیض شهادت خواهد رسید. بعد به منطقه‌ای به نام تفاحنا می‌رسند که ناگهان بالگردهایی که با دستگاه‌های هدایت شونده الکترونیکی در حال حرکت بودند، از راه می‌رسند و ماشین حامل سید را موشک باران می‌کنند. دو محافظی که سید را همراهی می‌کردند، به شدت می‌سوزند، ولی شهید نمی‌شوند؛ شهید موسوی به آنان گفته بود: کسی از همراهانم کشته نمی‌شود.

گزارش جنایت، از زبان خلبان اسرائیلی

یکی از چهار خلبانی که مجری جنایت ترور شهید موسوی دبیر کل سابق حزب‌الله لبنان بود، بعد از شانزده سال در بهمن 1386، واقعه به شهادت رساندن وی را چنین شرح داد: ما قصد داشتیم سید‌عباس موسوی را برباییم و این عملیات به دستور مستقیم ایهود باراک، رئیس ستاد ارتش وقت رژیم صهیونیستی، صورت گرفت. ولی چون شکست خوردیم، از فرماندهی دستوری گرفتیم مبنی بر اینکه هرچه سریع‌تر تمامی اعضای کاروان همراه سید‌عباس موسوی هدف حملات موشکی و گلوله‌باران قرار گیرند. سه ساعت طول کشید تا اجرای دستور لازم را برای پرواز به سوی هدف آغاز کردیم. ضمن آنکه یک تیم متشکل از نیروهای امنیتی، در داخل لبنان به طور دقیق تحرکات سید‌عباس را در نظر داشتند. ما ابتدا اطلاعاتی درباره آغاز حرکت کاروان دریافت کردیم. بی درنگ به سوی هدف پرواز نمودیم تا فرصتی را از دست ندهیم. زمانی که دو بالگرد برای یورش به سوی کاروان، در حال حرکت بودند، دو بالگرد دیگر به سمت ساحل لبنان حرکت می‌کرد تا در صورت تغییر مسیر ناگهانی کاروان به سوی کرانه مدیترانه، آنها را در این قسمت به دام اندازیم. بعد از ده دقیقه کاروان حامل خودروهای مشکی رنگ و یک دستگاه جیپ حامل محافظان سید‌عباس شناسایی گردید. خودرو حامل سید‌عباس که از قصد ما آگاه شد، چندین بار برای گمراه کردن ما، مسیر خود را در درون کاروان تغییر داد به گونه‌ای که ما موفق نشدیم خودرو حامل وی را تشخیص دهیم. در این لحظه با فرماندهی تماس برقرار کردیم. موضوع را به آگاهی آنان رساندیم. در پاسخ دستور داده شد تمام کاروان را با خاک یکسان کنیم تا خیالمان از هدف اصلی راحت شود. بالگردهایی که خلبانان آنها در ایالات متحده آمریکا آموزش دیده بودند، موشک نخست را شلیک کردند که به انفجار نخستین خودرو و سرنگونی آن منجر شد. اگرچه بالگرد من از چند ناحیه زمین هدف گلوله قرار گرفت، موفق شدیم از صحنه بگریزیم. پس از فرود، از طریق رسانه‌های گروهی باخبر شدیم که موسوی، اعضای خانواده و برخی همراهانش به قتل رسیده‌اند. اگرچه می‌دانستیم شخص مهمی را باید هدف قرار دهیم و در واقع چگونگی حرکت و تعداد خودروهای کاروان هم دلیلی بر آن بود، به ما گفته نشد این شخص مهم دبیر کل حزب‌الله است. بعدها اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل انتقادهای زیادی از تصمیم گیران به طرح ترور موسوی گرفت؛ زیرا قرار بود با هدف آزادی رون آراد خلبان مفقودی ارتش اسرائیل در ازای آزادی سید‌عباس موسوی، وی ربوده شود. ولی این ترور بر اثر شکست آن طرح انجام شد که با تأیید مستقیم موشه آرنز، وزیر جنگ وقت پیش رفت.

منابع

  • برگرفته از کتاب زندگی و مبارزات شهید سید‌عباس موسوی «دبیرکل حزب‌الله لبنان» نوشتۀ غلامرضا گلی زواره.