سعد بن عباده: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:


=پانویس=
=پانویس=
{{پانویس|2}}
{{پانویس|3}}


[[رده:حاضران در سقیفه]]
[[رده:حاضران در سقیفه]]
[[رده:انصار]]
[[رده:انصار]]
[[رده:نُقَبای دوازده‌گانه]]
[[رده:نُقَبای دوازده‌گانه]]

نسخهٔ ‏۲۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۳

÷

Ambox clock.svg


نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.

یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در

سعد بن عباده
نام سَعد بن عُبادة بن دُلَیم بن حارثه خزرجی
القاب و سایر نام‌ها ابوثابت یا ابوقیس • سعد کامل
محل زندگی مدینه
درگذشت ۱۵ق • حوران (شام)
نحوه درگذشت منابع شیعی: قتل به دستور عمر • منابع اهل سنت: کشته شدن به دست جنیان
دین و مذهب مسلمان
فعالیت‌ها مخالفت با خلفاء در سقیفه بنی ساعده • تمام غزوات • غزوه بدر اختلافی

سعدبن عباده بن دليم از صحابه ي بزرگ پیامبر و جزء انصار و بزرگ و شيخ قبيله خزرج و بني ساعده بوده است. او در پیمان عقبه اول با حضرت محمد(ص) بیعت کرد. پس از درگذشت پیامبر(ص)، در سقیفه سعد بن عباده گزینه خلافت انصار بود. اما با ورود ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح، با بیعت عمر خلافت ابوبکر مسجل گردید. سعد هیچگاه با خلیفه اول و خلیفه دوم بیعت نکرد. وی در عصر خلافت عمر بن خطاب به قتل رسید که برخی آن را منتسب به جنیان کردند.

خاندان

نام کامل او، سَعد بن عُباده بن دُلَیم بن حارثه خَزرَجی است که با کنیه ابوثابت یا ابوقیس شناخته می‌شده است. خاندان سعد از اشراف قبیله خزرج بودند و پدرش عباده از بزرگان قبیله خزرج در یثرب بود و مادرش عمره بنت مسعود بن قیس از بانوانی بود که با پیامبر اسلام(ص) بیعت کرد و در سال پنجم هجرت وفات نمود[۱].

سعد از صحابۀ پیامبر اسلام(ص)، اهل مدینه، بزرگ قبیله خزرج در جاهلیت و اسلام بوده است[۲]. ابن حزم نوشته که وی ۲۱ حدیث از پیامبر(ص) نقل کرده است[۳]. وی در زمان پیش از اسلام به جهت آشنایی با «خواندن و نوشتن، تیراندازی و شنا»، به سعد کامل معروف بوده است[۴].

سعد و پدرانش در زمان جاهلیت به سیادت و سخاوتمندی معروف بودند[۵]، و این شرافت و سیادت در زمان اسلام هم ادامه پیدا کرد و ایشان از اصحاب اطعام در مدینه بودند[۶]. گفته شده که در هیچ خاندانی از عرب سابقه نداشته است که میهمانداری در چهار نسل به این صورت ادامه یابد و قیس پسر سعد نیکوکاریش از همه بیشتر بوده است[۷].

در سخاوت سعد حکایات فراوانی ذکر شده است؛ نقل شده که دلیم، جد وی، منزلی داشته است که هر روز کسی از آن منزل ندا می‌داده است: «‌هر کس غذایی چرب و نرم می‌خواهد، به خانه دلیم بیاید.‌» پس از مرگ دلیم، این اطعام را عباده و بعد از او سعد و بعدها پسرش قیس ادامه دادند[۸].

همچنین ابن سیرین نقل کرده که پیامبر(ص)، هر شب اهل صفه را برای اطعام، میان اصحاب تقسیم می‌کرد. بعضی یک نفر، برخی دو نفر و برخی بیشتر، اما سعد هر شب هشتاد نفر را برای اطعام به منزل می‌برد[۹].

پیامبر(ص) روزی پس از افطار در منزل سعد چنین دعا فرمود:

  • روزه‌داران و نیکان بر سر سفره شما غذا بخورند، و فرشتگان بر شما درود فرستند[۱۰].
  • سعد و فرزندانش، در فراهم کردن اسباب مراسم عروسی علی(ع) و فاطمه (س)، بسیار کمک کردند[۱۱].

اسلام آوردن

سعد بن عباده در بیعت عقبه، با هفتاد تن از انصار (اهل یثرب)، با رسول خدا(ص) بیعت کرد و زمانی که ایمان آورد به همراه منذر بن عمرو و ابودُجانه، بت‌های بنی ساعده را شکست[۱۲]. او یکی از نقباء دوازده‌گانه بود که پیامبر به اشاره جبرئیل ایشان را تعیین کرد[۱۳].

حضور در غزوات

سعد در بیشتر غزوات رسول خدا(ص) حضور داشت، اما در مورد حضور وی در غزوه بدر، اختلاف وجود دارد[۱۴]. او از افراد مورد اعتماد و مشورت پیامبر(ص) بود. در جنگ احزاب پیامبر(ص) پس از مشورت با سعد بن عباده و سعد بن معاذ، و سرسختی آنان در دفاع از حیثیت اسلام و پیامبر(ص)، ادامه مذاکره با سران مشرکین را رد کرد[۱۵].

وی از پرچمداران سپاه اسلام بود چنانکه نوشته شده، در تمام غزوات پیامبر(صلی‌الله علیه و آله)، پرچم مهاجرین به دست امام علی(ع) و پرچم انصار در دست سعد بوده است[۱۶]. هرچند در فتح مکه نیز پرچم به دست سعد بن عباده بود[۱۷]، اما پس از آنکه سعد شعار خونریزی و انتقام‌جویی سرداد و گفتارش به گوش پیامبر(صلی‌الله علیه و آله) رسید، حضرت فرمود: «علی(ع) خود را به او برساند و پرچم را از دستش گرفته و شعار مرحمت و عفو را اعلام نماید.» البته نقلی هم هست که قیس پسر سعد، مأمور به این امر شد[۱۸].

خلافت ابوبکر

بعد از درگذشت پیامبر(ص)، سعد بن عباده به همراه برخی از بزرگان مسلمان شهر مدینه در سقیفۀ بنی ساعده به عنوان گزینه خلافت مطرح شد[۱۹]. اما با ورود ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح به سقیفه، مسلمانان حاضر در این مکان به سمت ابوبکر متمایل شدند و باوجود مخالفت فراوان سعد، با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند. البته برخی می‌گویند سعد خودش ادعای خلافت نداشت، بلکه این خزرجیان بودند که تمایل به او داشتند[۲۰]. سعد هیچ‌گاه با خلفاء بیعت نکرد و قبیله‌اش نیز به تبعیت از او، با ابوبکر بیعت نکردند[۲۱]. در مقابل برخی نوشته‌اند که سعد آهنگ خلافت کرد و چون به نوایی نرسید، با خلیفه بیعت نکرد[۲۲].

پس از کناره‌گیری سعد، دستگاه خلافت تلاش کرد از سعد بیعت بگیرد اما سعد از بیعت استنکاف کرده و گفت: این دروغ را به خود نخواستم، به دیگری هم نخواهم و از برای خاطر دیگران به دوزخ نروم[۲۳].

خلافت عمر

داستان عدم بیعت سعد با خلیفه اول، در زمان عمر هم تکرار شد. هرچه خلیفه دوم در بیعت گرفتن از سعد اصرار کرد، راه به جایی نبرد. نقل شده که کثرت و قوت قبیله سعد، دستگاه حاکمه را از تعرض به سعد باز می‌داشت[۲۴].

پسر سعد روزی عمر را نصیحت می‌کند که «‌سعد سوگند یاد کرده که با شما بیعت نکند و شما هم نمی‌توانید به اجبار از او بیعت بگیرید مگر آنکه او را بکشید! قتل او هم منوط به قتل همه قبیلۀ خزرج و قتل خزرج منوط به قتل اوس است و قتل اوس منوط به قتل جملۀ بطون یمن است و این مقدور شما و اعوانتان نخواهد بود، پس با او بسازید[۲۵].

قیس بن سعد

قیس پسر سعد از اولین کسانی بود که در مسائل پس از وفات پیامبر(ص) و در قضایای سقیفه و انتخاب خلیفه، با ابوبکر بیعت نکرد و به امیرالمؤمنین(ع) مراجعه کرد و از یاران و کارگزاران امام علی(ع) بود[۲۶].

وفات

سعد در سال ۱۵ق[۲۷] در مسیر حرکت به سوی حوران شام درگذشت.البته تاریخ وفات وی را ۱۱ق، ۱۴ق ذکر کرده‌اند که به نظر می‌رسد همان ۱۵ ق. درست‌تر باشد.

در مورد نحوه مرگ او اختلاف وجود دارد. برخی می‌گویند پس از این که وی از بیعت با عمر اجتناب کرد بنا به خواست وی از مدینه خارج شد و در مسیرش به سمت حوران شام[۲۸] به مرگ طبیعی در گذشت[۲۹]. برخی نیز معتقدند که سعد به قتل رسید. اما این که چه کسی وی را به قتل رساند دو نظر وجود دارد. برخی از منابع اهل سنت نوشته‌اند: جنیان وی را به این دلیل که ایستاده بول کرد کشتند[۳۰]. آنان پس از ارتکاب این قتل در حالی که دف می‌زدند این شعر را می‌خواندند[۳۱]:

قد قَتَلنا سیدَ الخزرجِ سَعدَ بن عُباده ورَمَیناهُ بسهمین فلم یخطِ فُؤادَه

ما سعد بن عباده، سرور خزرج را کشتیم

و دو تیر به قلب او زدیم و تیرها به خطا نرفت.

این داستان مورد تردید برخی از اهل سنت واقع شده است. ابن ابی الحدید به داستانی اشاره کرده که به این ادعا طعنه می‌زند. نقل شده که مردی عامی از شیعه‌ای سؤال کرد که اگر خلافت حق علی(ع) بود و ابابکر آن را غصب کرد، چرا او درصدد بر نیامد تا خلافت را پس بگیرد؟ شیعه پاسخ می‌دهد: علی(ع) می‌ترسید که جنیان او را بکشند[۳۲]! شعری نیز در رد این ادعا سروده شده:

یقولون سعد شقت الجن بطنه الا ربما حققت فعلک بالغدر

و ماذنب سعد انه بال قائماً و لکن سعداً لم یبایع ابابکر

می‌گویند جنّیان شکم سعد را دریدند؛ ولی چه بسا تو با نیرنگ این کار را انجام داده باشی.

گناه سعد این نبود که ایستاده بول می‌کرد؛ بلکه گناهش این بود که با ابوبکر بیعت نکرد[۳۳].

برخی نیز معتقدند خالد بن ولید و محمد بن سلمه انصاری، به دستور عمر مأمور شدند که از او در شام بیعت بگیرند، زمانی که با مخالفت او روبرو شدند، هر یک تیری بر او بیانداختند و او را به قتل رساندند[۳۴].

منبع

برگرفته از سایت سعد بن عباده – وارد شد - الشیعهhttps://farsi.al-shia.org

پانویس

  1. رکـ: مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۳.
  2. تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۴۸؛ رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۱.
  3. ابن حزم، اسماء الصحابه الرواه، ص۱۱۹.
  4. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۸۵؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۳.
  5. رکـ: حائری، منتهی المقال، ج۳، صص۳۲۲-۳۲۳؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸؛ ابن حجر، تقریب التهذیب، ص۲۸۰؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۲۹۹؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۸۵.
  6. تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۴۸.
  7. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، صص۳۵۰-۳۵۱؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۳۰۰.
  8. رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۱؛ تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۵۴؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۳.
  9. تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۵۴؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۰.
  10. تستری، قاموس الرجال، ج۵، صص۵۳-۵۴.
  11. شوشتری، مجالس المؤمنین، ص۲۳۳.
  12. رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۱؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸، ص۲۷۹؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۴.
  13. رکـ: مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۱؛ ابن حجر، تقریب التهذیب، ص۲۸۰؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۳.
  14. رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۱؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۴۴؛ ابن حجر، تقریب التهذیب، صص۲۸۰-۲۸۱؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۲۹۹؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۷۸.
  15. رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، صص۱۶۲-۱۶۳؛ تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۴۸؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۳۰۰.
  16. مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۰؛ طبرانی، العجم الکبیر، ج۶، ص۱۵، ح۵۳۵۶؛ سیوطی، جامع الاحادیث، جزء۳۶، ص۱۷۳، باب مسند عبدالله بن عباس، ح۳۹۰۳۲؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۲۴۹.
  17. رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۲.
  18. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، صص۱۶۳-۱۶۴؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، صص۳۰۰-۳۰۱.
  19. ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۳۰۱؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۶.
  20. رکـ: شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، صص۲۳۳-۲۳۵؛ تستری، قاموس الرجال، ج۵، صص۴۹-۵۲.
  21. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۳.
  22. رکـ: ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۴؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۱؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۸۵.
  23. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۳.
  24. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۳.
  25. رکـ: شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، صص۲۳۳-۲۳۴؛ تستری، قاموس الرجال، ج۵، صص۵۱-۵۲؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۳.
  26. رکـ: حائری، منتهی المقال، ج۵، ص۲۴۳؛ ابن داوود، رجال، ص۱۵۵؛ طوسی، رجال، ص۵۴؛ علامه حلی، خلاصه الاقوال، ص۲۳۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۳۵۰.
  27. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۴؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۰؛ ابن حجر، تقریب التهذیب، ص۲۸۱؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۳۰۱.
  28. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۳.
  29. ابوحاتم، کتاب الثقات، ج۳، ص۱۴۹؛ زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۸۵.
  30. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۷
  31. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۴؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۲؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۵؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۸۰؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۶۱۷.
  32. تستری، قاموس الرجال، ج۵، ص۴۹.
  33. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۵.
  34. شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۳۵.