حق بازگشت از منظر حقوق بین الملل و نظام حقوقی اسلام

از ویکی‌وحدت
عنوان مقاله حق بازگشت از منظر حقوق بين الملل و نظام حقوقی اسلام
زبان مقاله فارسی
اطلاعات نشر ایران - پژوهشگاه مطالعات تقریبی
نویسنده سید مصطفی حسینی رودباری

حق باز گشت از منظر حقوق بين الملل و نظام حقوقي اسلام عنوان مقاله است که در مورد حق بازگشت به عنوان یک حق بشری طبیعی برای هر انسانی در پژوهشگاه مطالعات تقریبی توسط سید مصطفی حسینی به رشته تحریر در آمده است.

چکیده

از جمله حقوق انسانها كه مورد اتفاق مجامع جهاني بوده و نظام حقوقي اسلام نيز انرا تاييد نموده است حق بازگشت انسانها به اوطانشان مي باشد . خلاء‌ امنيت و بحران روحي كه بعد از جنگ جهاني دوم در فضاي عمومي جهان حاكم گرديد رهبران دنيا را بر ان داشت كه اقدام اساسي در حل اين معضل جهاني بنمايند؛ ازاينرو با تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر در سنه 1948 بسياري از حقوق طبيعي انسانها - كه از جمله انها حق بازگشت مي باشد – را به رسميت شناخته و از نظامهاي سياسي سراسر جهان خواستند كه بدان پايبند باشند . در شريعت اسلام نيز بدليل اهتمام جدي به حقوق انسانها - كه از جمله انها حق بازگشت مي باشد – با سلب كنندگان اين حقوق مقابله جدي شده است . اين امر در ايات و روايات متعدد بخوبي مشهود است . در مقاله حاضر ضمن بررسي حق بازگشت از منظر اسلام - و تبيين ايات و روايات در اين مساله- و حقوق بين الملل ، برتري نظام حقوق اسلام بر منشور جهاني حقوق بشر – حقوق بين المللي – اثبات گرديده است . كليد واژه حقوق ، وطن ، قران ، حديث ، بازگشت ، بين الملل ، صهيونيزم


مقدمه

از جمله مباحث برجسته و گرانسنگ در نظامات حقوقي- قطع نظر از مذهب و مرام خاص - مساله حقوق طبيعي انسانهاست . ادميان بدليل برخورداري از نعمت وجود و نيز استعدادهاي گوناگوني كه افريدگار جهان در انها به وديعت نهاده است طبعا از سلسله حقوقي كه مقتضاي طبيعي امكانات مذكوراست برخوردار[۱] بديهي است اين حقوق با حقوق قانوني و قراردادي كه توسط حاكمان در راستاي نظم اجتماعي تشريع مي گردد متفاوت خواهد بود چون اولا منشا پيدايش حقوق طبيعي اصل خلقت ادميان و استعدادهاي تعبيه شده در وجود انان بوده در حالي كه منشا پيدايش حقوق قانوني، اعتبار و جعل حاكمان و سياستمداران [۲] ثانيا حقوق طبيعي انسانها اموري جهاني بوده و اداب و رسوم خاص جوامع بشري در اثبات ، اصلاح يا نفي ان دخالت ندارد در حالي كه حقوق قانوني و اعتباري بوسيله سيستمهاي خاص اجتماعي و سياسي به افراد جامعه اعطا شده و قابليت اصلاح يا سلب را داراست. نكته اساسي در مساله حقوق طبيعي ان است كه برغم اتفاق همه مكاتب و مذاهب – ديني و غيرديني – در پذيرش اصل اين حقوق ، نسبت به برخي از موارد و مصاديقش بين انان اختلافاتي ديده مي شود كه از جمله انها حق بازگشت مي باشد . در اين مقاله به تبيين دو ديدگاه حقوقي "اسلام و حقوق بين الملل "در زمينه حق بازگشت بعنوان يكي از مصاديق حقوق طبيعي انسانها خواهيم پرداخت . اما قبل از ورود به مبحث اصلي لازم است به تبيين مفهوم و جايگاه حقوق بين الملل پرداخته شود :‌


حقوق بين الملل

مراد از حقوق بين الملل حقوقي است كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر به رسميت شناخته شده و همه دولتها موظف به اجراي ان هستند. در اين اعلاميه كه مشتمل بر سي اصل مي باشد مهمترين حقوق طبيعي انسانها نظير ازادي بيان ، عقيده و...به رسميت شناخته [۳] در مقدمه اين اعلاميه امده است :‌ از آنجا که شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان ، اساس آزادی، عدالت و صلح را در جهان تشکیل می دهد؛ از آنجا که عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانه ای گردیده است بشریت را که رو به عصیان واداشته و ظهور دنیایی که درآن افراد بشر در بیان عقیده، آزاد و از ترس و فقر، فارغ باشند به عنوان بالاترین آمال بشر اعلام شده است... از آنجا که مردم ملل متحد، ایمان خود را به حقوق اساسی بشر و مقام و ارزش فرد انسانی حقوق مرد و زن و تساوی مجددا" در منشور، اعلام کرده اند و تصمیم راسخ گرفته اند که به پیشرفت اجتمایی کمک کنند و در محیطی آزادتر وضع زندگی بهتری بوجود آورند ....مجمع عمومی این اعلامیه جهانی حقوق بشر را آرمان مشترکی برای تمام مردم و کلیه ملل، [۴] نگاهي به اعلاميه جهاني حقوق بشر - حقوق بين الملل - بروز جنگ جهاني اول و دوم كه به كشته شدن مليونها انسان – قريب 100مليون نفر- منتهي گرديده و جامعه جهاني را بشدت تكان داد از عوامل اصلي تنظيم و تصويب اعلاميه مذكور بود . احساس عدم امنيت و نگراني از بروز مجدد فجايعي اينچنين در فضاي عمومي جهان سبب گرديد مهمترين اصول و حقوق انساني در ان گنجانده شود . هر چند دولتهاي غربي كه خود افتخار تدوين چنين اعلاميه اي را داشتند در حيطه عمل از بزرگترين ناقضان ان شمرده مي شوند اما اين امر از طبيعي بودن چنين حقوقي نمي كاهد . اعلاميه مذكور معياري است براي ملتهاي جهان كه رفتار دولتها و حاكماني را كه مدعي طرفداري از حقوق بشرند با ان مورد [۵]

تحليل شهيد مطهري از ناكارامدي اعلاميه حقوق بشر

در اينكه چرا اعلاميه مذكور به رغم پشتوانه هاي عريض و طويلش هنوز نتوانسته است در سطح جهان خوشبختي را براي بشريت معاصر به ارمغان اورده و نگراني ها را بزدايد بلكه اينده جهان را بشدت درمعرض تهديد قرار داده است دلائل مهمي مطرح گرديده است كه مهمترين ان تناقضي است كه بين حقوق مطرح شده دراعلاميه مذكور و مباني فكري تدوين كنندگان – دولتهاي غربي - ان در زمينه انسان شناسي است . شهيد مطهري در تبيين اين تناقض مي نويسد :‌ تكيه گاه اين اعلاميه «مقام ذاتى انسان» است ، شرافت و حيثيت ذاتى انسان است.از نظر اين اعلاميه انسان به واسطه يك نوع كرامت و شرافت مخصوص به خود داراى يك سلسله حقوق و آزاديها شده است كه ساير جانداران به واسطه فاقد بودن آن حيثيت و شرافت و كرامت ذاتى، از آن حقوق و آزاديها بى‏بهره‏اند. ... بايد بپرسيم آن حيثيت ذاتى انسانى كه منشأ حقوقى براى انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و كبوتر متمايز ساخته چيست؟ و همين جاست كه يك تناقض واضح ميان اساس اعلاميه حقوق بشر از يك طرف و ارزيابى انسان در فلسفه غرب از طرف ديگر [۶] ايشان ادامه مي دهد :‌ در فلسفه غرب سالهاست كه انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. ...انسان از نظر غربى تا حدود يك ماشين تنزل كرده است، روح و اصالت آن مورد انكار واقع شده است. اعتقاد به علت غايى و هدف داشتن طبيعت يك عقيده ارتجاعى تلقى مى‏گردد....از نظر برخى فلسفه‏هاى نيرومند غربى انسان ماشينى است كه محرك او جز منافع اقتصادى نيست. دين و اخلاق و فلسفه و علم و ادبيات و هنر همه رو بناهايى هستند كه زيربناى آنها طرز توليد و پخش و تقسيم ثروت است؛ همه اينها جلوه‏ها و مظاهر جنبه‏هاى اقتصادى زندگى انسان است. ... اگر بناست نيك و بد به‏طور كلى مفاهيم نسبى باشند و الهامات فطرى و وجدانى سخن ياوه شمرده شود، اگر انسان جنساً بنده شهوات و ميلهاى نفسانى خود باشد و جز در برابر زور سر تسليم خم نكند، ....چگونه مى‏توانيم از حيثيت و شرافت انسانى و حقوق غير قابل سلب و شخصيت قابل احترام انسان دم بزنيم و آن را اساس و پايه همه فعاليتهاى خود قرار دهيم؟! نتيجه انكه از منظر ايشان ‌براى غرب لازم بود نخست در تفسير خويش از انسان تجديد نظر نموده آنگاه اعلاميه‏هاى بالابلند در زمينه حقوق مقدس و فطرى بشر صادر كند. بعد از بيان مقدمات ذكر شده اينك به تبيين موضوع اصلي مقاله – حق بازگشت از منظر حقوق بين الملل و نظام حقوقي اسلام – مي پردازيم :‌

الف - حق بازگشت به موطن در حقوق بين الملل

از جمله حقوق طبيعي كه خالق هستي به همه انسانها كرامت فرموده و در منشور جهاني حقوق بشر نيز مورد تصويب قرار گرفته است حق ادميان در انتخاب مكان جهت اقامت و سكني و نيز حق بازگشت به ان است . در ماده13 اعلاميه مذكور امده است : ماده 13- الف) هرکس حق دارد در داخل هر کشور آزادانه نقل مکان کند و هر کجا بخواهد اقامت گزیند. ب) هرکس می تواند هر کشوری را که بخواهد، منجمله کشور خود را،ترک کند و می تواند به کشور خود باز گردد. بر اين اساس ادميان ازادند در هر كجا كه بخواهند اقامت داشته و انرا موطن خويش قرار دهند . هيچكس نمي تواند انانرا از موطني كه برگزيده اند اخراج نموده و يا مانع بازگشت انان به موطن اصلي شان گردد.

نيرنگ صهيونيزم در تصويب " قانون بازگشت"

از شگفتي هاي جهان معاصر ان است كه اندكي بعد از تصويب اعلاميه جهاني حقوق بشر و گنجاندن حق بازگشت در ان پارلمان دولت جعلي اسرائيل در برابر ديدگان جهانيان قانوني را بعنوان قانون بازگشت تصويب نمود كه تعارض جدي با قانون بازگشت در اعلاميه مذكور داشت. بر اساس اين قانون كه در پنج ژوئیه سال ۱۹۵۰ تصویب شد"صراحتا به هر يهودي حق داده است كه (پس از سالها غيبت موقت ) به اسرائيل مهاجرت كند يا باز گردد و بطور ضمني اين حق را براي فلسطينيان كه در سال 1948از زمين خود مهاجرت كردند- انكار مي كند تا فضاي حياتي براي يهوديان و كشور يهودي فراهم شود و خالي از اعراب باشد. اين قانون دو بار ابتدا در اوت 1954 و بارديگر در مارس 1970 بدين شكل اصلاح گرديد كه هر يهودي در جهان حق دارد كه به فلسطين مهاجرت كند و به محض رسيدن به يك شهروند تبديل شود.

منطق سست و ظالمانه صهيونيزم در عدم حق بازگشت فلسطينيان

قانون بازگشت يهوديان بر اين فرض بنا شده است كه "‌فلسطين سرزمين بدون ملت است و اگردر طي دهها قرن گذشته ملتي در ان وجود داشته است اين وجود عرضي و موقتي است و هيچ حقوق ثابتي به اعضاي اين ملت نمي دهد زيرا يهوديان به تنهائي در زمين فلسطين- يا انگونه كه در ادبيات صهيونيستي و اسرائيلي و يهودي گفته مي شود - در ارتش يسرائيل از حقوق مطلق اندامي برخوردارند ." ." بايد گفت صهيونيست ها جهت مشروعيت بخشيدن به اقدام شومشان در اخراج فلسطينيان و اسكان يهوديان مهاجر در سرزمين انها ، از واژه"بازگشت" بجاي واژه " مهاجرت و تابعيت " استفاده نمودند تا مهاجرت يهوديان به فلسطين را امري طبيعي جلوه داده و در سطح دنيا چنين وانمود شود كه گويا اينان از نقاط مختلف دنيا به وطنشان باز مي گردند . صهيونيست ها در تعليل نامگذاري قانون بازگشت معتقدند كه :‌" يهوديان يك ملت بدون سرزمين و ملتي اندام وار ارگانيك هستند كه دو هزارسال است از ميهن خود فلسطين تبعيد شده اند اما اين تبعيدشدن در اعضاي اين ملت تاثير نداشته است زيرا بر اساس تصور صهيونيسم بيشتر انها پيوند كاملي با ميهنشان دارند و بازگشت به ميهن را مي خواهند تا به حالت پراكندگي پايان دهندو يكپارچگي ملت يهود را با زمين يهودي ان تحقق بخشند نامگذاري اين قانون به قانون بازگشت از همين جا سرچشمه مي گيرد ". عجيب انكه صهيونيست ها معتقدند كه حق بازگشت يهوديان به فلسطين در نهاد هر يهودي نهفته است و قانون بازگشت در صدد ان نيست كه حقي را براي يهوديان تشريع كند بلكه "غرض اين قانون مشخص كردن ويژگي كشور صهيونيستي و هدف بي نظير ان است – به اين معنا كه - اين كشور از نظر عناصر تشكيل دهنده و اهداف با ديگر كشورها جهان فرق مي كند، حاكميت ان محدود به ساكنانش است اما درهاي ان به روي هر يهودي در هر جائي كه باشد باز است ". نتيجه انكه بر اساس قانون بازگشت ، يهوديان در هر سرزميني كه باشند حق مهاجرت به اسرائیل را داشته اما فلسطينياني كه در اثر اشغال سرزمين شان توسط صهيونيست ها از خانه پدري و اباء‌ واجدادي شان اواره شده و به كشورهاي مختلف گريخته اند حق بازگشت به سرزمين خود را نخواهند داشت .

ب - حق بازگشت به موطن در اسلام

در نظام اجتماعي اسلام مبحث حقوق ادميان – با قطع نظر از مباني اعتقادي و فكري شان - از اهميت ويژه اي برخوردار مي باشد . دليل اين امر شواهد متعدد قراني و روايي و نيز سيره عملي رهبران الهي است كه در مقاله حاضر به تبيين برخي از انها خواهيم پرداخت .

الف – حق بازگشت در قران

حق باز گشت به موطن از جمله حقوق طبيعي است كه در قران كريم بران تاكيد گرديده و با سلب كنندگان چنين حقي ازانسانها بشدت برخورد شده است. در اين مقاله به تبيين برخي از اياتي كه بر اثبات چنين حقي دلالت مي كند خواهيم پرداخت :‌ ايه نخست :‌ وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ هر چند خطاب ظاهري ايه مذكور جمعيت بني اسرائيل بوده كه متذكر به پيمانهاي الهي شده اند اما وجود قرائن در ايه و نيز ايات قبل و بعد ان بيانگر ان است كه نمي توان مخاطبين ايه را خصوص بني اسرائيل دانسته و ديگر ادميان را از پيمانهاي مذكور كه اموري انساني و ارزشي هستند مستثني دانست. در تبيين نكته مذكور بايد گفت :‌ اولا سياق و متن ايه ذكر شده و نيز ايه قبل از ان - وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ ، بيانگر ان است كه خطاب مذكور متوجه همه انسانها بوده و مختص به بني اسرائيل نمي باشد چون پيمانهاي ذكر شده در اين ايه عمومي و جهاني مي باشد . ثانيا منحصر نمودن خطاب در ايات مذكور به خصوص بني اسرائيل و عدم تعميم ان به سائر انسانها با فلسفه ذكر انها در قران- عبرت گرفتن از خطاها و عواقب پيشينيان - منافات خواهد داشت.

نكات


:‌ برخي از نكاتي را كه از ايه مذكور قابل استنباط است عبارتند از :‌ . ‌ 1-در ايه مذكور از دو پيمان الهي با انسانها سخن بميان امده است كه در عرض يكديگر قرار دارند :‌ پيمان منع از كشتار و خونريزي و پيمان اجتناب از اخراج مردم از موطنشان- وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ- 2- از فقره ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ بدست مي ايد كه پيمان مذكورمورد تاييد ادميان نيز قرار گرفته است . 3-گناه اخراج انسانها از موطنشان معادل كشتن و ريختن خون انان مي باشد. 4- از فقره وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ بدست مي ايد كه سلب حق طبيعي ديگران مستلزم سلب حق خويش نيز خواهد بود بدليل انكه جامعه انساني وجودي مستقل از افراد داشته و افراد هر جامعه از روحي واحد و جمعي برخوردارند از اينرو هر نوع ظلم به ديگران در واقع ظلم به خويشتن – ظلم كننده - خواهد بود بهمين جهت اخراج انسانها از موطن خود در واقع ظلم به همه افراد جامعه – كه از روح واحدي برخوردارند- از جمله ظلم به نفس اخراج كنندگان نيز خواهد بود. 5-ميل انسانها به وطن و مكان اقامتشان امري طبيعي بوده و اخراج انان از وطنشان برخلاف طبيعت و ضد ارزش مي باشد. ايه دوم :‌ أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا ۗ وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ برخي از مفسرين شان نزول ايه مذكور را مهاجريني مي دانند كه بناحق از خانه و كاشانه اشان از مكه اخراج گرديده و بسوي مدينه هجرت گزيدند اما شكي نيست كه اين شان نزول مانع ان نيست كه مفادش را مطلق كساني بدانيم كه توسط حاكمان جور از مناطق خويش ظالمانه اخراج گرديده و به سرزميني ديگر مهاجرت نموده اند بخصوص انكه تعليل ذكر شده در ايه "وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ... "مبني بر لزوم دفاع در برابر متجاوزين به حقوق انسانها ، قرينه بر تعميم و عدم اختصاص ايه به خصوص مهاجريني است كه ظالمانه از موطنشان در مكه اخراج گرديده اند .


نكات برخي از نكاتي كه از ايه مذكور قابل استنباط است عبارتند از :‌ ‌ 1- مشروعيت ديني جهاد با متجاوزين و اشغالگران :‌ از فقره أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا بدست مي ايد كه خداوند به كساني كه مورد ستم و تجاوزقرار گرفته و از موطنشان بناحق اخراج گرديده اند اذن داده است كه به جهاد با مهاجمين و اشغالگران برخيزند. 2- ترك قتال با متجاوزين سبب نابودي دين و شعائر ديني مي گردد :‌ از فقره وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا بدست مي ايد كه عدم مبارزه و جهاد با اشغالگران و سلب كنندگان حق طبيعي بازگشت به موطن سبب زوال شعائر ديني و امنيت عمومي خواهد گرديد. 3- وعده الهي به نصرت و ياري كساني كه به جهاد در برابر اشغالگران مي پردازند :‌ از فقرات وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ و وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ كه از مضمون واحدي برخوردار مي باشند بدست مي ايد كه مدد ونصرت خداوند در نبرد مذكور با كساني است كه به نداي الهي در جهاد با متجاوزان و اشغالگران لبيك گفته و در صدد بازگشت به موطن شان مي باشند. 4- قداست جهاد با اشغالگران و متجاوزين :‌ از فقرات وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ و وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ بدست مي ايد همه كساني كه در مبارزه با اشغالگران و اخراج كنندگان مردم ازسرزمين شان پيكارمي كنند درزمره كساني هستند كه به ياري خدا برخاسته و خداوند نيز به انها وعده نصرت داده است . بنابراين جهاد با متجاوزين و اشغالگران علاوه بر مشروعيت از قداست نيز برخوردار مي باشد كه در نتيجه چنين عملي سبب تقرب مجاهدان به حضرت حقتعالي خواهد بود. 5- بازگشت به وطن امري ذاتي و طبيعي است :‌ از مجموع ايه مذكور بدست مي ايد كه بازگشت به وطن حق طبيعي انسانها بوده و اخراج انان از موطنشان امري قبيح ، ظلمي اشكارو عمل ضد ارزشي مي باشد.

 ايه سوم :‌ 

لایَنْهاکُمْ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِى الدّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ إِنَّما یَنْهاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوکُمْ فی الدّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأوُلئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»؛ ‌ در اين ايه نيز همانند ايات پيشين طبق نقل مفسرين مخاطبين ان مهاجريني هستند كه بزور از ديارشان - مكه – رانده شده و در مدينه اقامت گزيدند اما شكي نيست كه مفاد ان همه كساني را كه ظالمانه در اخراج انسانها از ديارشان اقدام مي كنند شامل مي گردد. سيد قطب در تفسير في ظلال القران به اين تعميم تصريح كرده و معتقد است ايه مذكور بيانگر لزوم نفي رابطه مودت اميز و ولايت پذيري با كساني است كه با مسلمانان بجهت عقائد ديني شان پيكار نموده و انان را از سرزمين شان اخرا ج نموده اند . برخي ديگر از انديشمندان اسلامي نيز ضمن پذيرش تعميم - در ايه مذكور- يكي از مصاديق بارز ايه " إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ" در جهان معاصر را صهيونيست ها و دولتهائي مي داند كه به حمايت از اشغالگران فلسطين اقدام نمودند :‌ بايد از وجدان بشريت معاصر پرسيد :‌ امروزه چه كساني با مسلمانان پيكار نموده و انان را از ديارشان اخراج نموده اند ؟چه كساني از اشغالگران فلسطين در جهت نابودي مسلمانان و مردم فلسطين حمايت مي كنند...در چنين شرائطي بر هر انسان دينداري لازم است به ايه «قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ» كه دستور مبارزه با متجاوزين را مي دهد عمل نمايد .

 نكات :‌

1-از تقارن فقرات قاتَلُوکُمْ فی الدّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ بدست مي ايد اخراج مردم از موطنشان معادل جنگ اعتقادي با انان مي باشد. 2- از فقره ظاهَرُوا عَلى اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ بدست مي ايد حمايت وهمكاري با سلب كنندگان حق طبيعي انسانها - زيستن درموطن خويش - و اخراج انان از ديارشان ادمي را در رديف كساني قرار خواهد داد كه نقش اصلي را در اخراج انسانها از خانه و كاشانه شان داشته اند.

3- مسلمانان مامور به اجتناب از ولايت پذيري ، رابطه  محبت اميز  و همكاري با هر دو گروه- اخراج كنندگان و حاميانشان -  گرديده اند -...وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى اِخراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ.- 

4- از فقره وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأوُلئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ بدست مي ايد كه ولايت پذيري و همكاري با اخراج كنندگان انسانها از وطنشان حرام شرعي بوده و تخلف از اين دستور الهي ادمي را در رديف ستمكاران به حقوق انسانها قرار خواهد داد.


ايه چهارم :

‌ أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ تبيين  :‌ در ايه مذكور از زبان گروهى از بنى اسرائیل نقل شده است انگاه كه از پيامبرخويش خواستند تا فرماندهي براي انان جهت پيكار با اشغالگران سرزمين شان تعيين نمايد به انان ابلاغ شد كه ايا در نبرد با متجاوزين مصمم هستيد ؟ انان گفتند : وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ چگونه با دشمنانمان پيكار ننمائيم درحالي كه انان ما را از ديار و فرزندانمان جدا نموده و سرزمين مان را اشغال نموده اند . در ايه مذكور اخراج ظالمانه بني اسرائيل از سرزمين شان" وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا" علت وجوب پيكار انان با متجاوزين شمرده شده است "وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ" بنابراين از تقارن ايندو - علت و معلول - بدست مي ايد كه اقامت در وطن و بازگشت بدان ازجمله حقوق طبيعي و قطعي ادميان مي باشد از اينرو هيچ قدرتي حق سلب انها را داشته و طبق ايه مذكور پيكار با سلب كنندگان اين حقوق واجب خواهد بود. نكات :‌ 1-جهاد با متجاوزين و اخراج كنندگان انسانها از اوطانشان نيازمند داشتن فرماندهي لائق و داناست- ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- 2- وجود رهبر و فرمانده لائق در هر جامعه اي مانع سلطه اشغالگران و اخراج افراد ان جامعه از سرزمين شان خواهد بود. 3- پيكار با متجاوزين به حقوق انسانها – ودفاع از حق طبيعي بازگشت به وطن – از قداست معنوي برخوردار بوده و از مصاديق جهاد في سبيل الله خواهد بود . -وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا ۖ- ايه پنجم :

إِنَّ الّذى فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَاد»؛ (آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت باز مى گرداند).  

درشان نزول ايه مذكور امده است :‌ پيامبرص در مسير هجرت از مكه به مدينه انگاه كه به جحفه رسيد شوق به وطن – مكه - در دلش راه يافت ايه مذكور ان حضرت را تسلي داده و به او م‍‍‍ژده بازگشت مجدد به مكه را داد. در تفسير نمونه ذيل ايه مذكور امده است كه خداوند پيامبرش را بهنگام خروج از مكه اينچنين بشارت داد كه :‌ غم مخور همان خدايى كه موسى را در طفوليت به مادرش بازگرداند، همان خدايى كه او را بعد از يك غيبت ده ساله از مصر به زادگاه اصليش بازگردانيد تا چراغ توحيد را برافروزد و حكومت مستضعفان را تشكيل دهد و قدرت فرعونيان طاغوتى را درهم بشكند، همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مكه باز مى‏گرداند، و چراغ توحيد را با دست تو در اين سرزمين مقدس‏برمى‏افروزد.همان خدايى كه قرآن را بر تو نازل كرد و ابلاغش را فرض نمود و احكامش را واجب گردانيد، آرى خداى قرآن، خداى با عظمت زمين و آسمان اين امور در برابر قدرتش سهل و آسان است. نكات 1- تعلق و ميل انسانها به وطن - محيط اقامت - و نيز بازگشت به ان امري طبيعي است . 2-نگاه تمدني قران به مساله بازگشت  :‌ در زمينه ارتباط صدر و ذيل ايه – بين فرض قران بر پيامبرص و بازگشت ان حضرت به مكه – در تفسير "من هدي القران" امده است :‌ تعبير خاص قران در ايه مذكور إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ‏» و عدم بكار گيري "ان اللّه العزيز مثلا "بيانگرنگاه تمدني قران در مهاجرت پيامبر از مكه به مدينه است بدين معنا كه همانگونه كه خداوند با نزول قران بر پيامبرص منهج عمل به دستورات الهي و التزام قلبي به پيامبر و مسلمانان اموخت قطعا بوسيله همين قران، حق او - و سائر مسلمانان - را در بازگشت پيروزمندانه به وطن -مكه - تضمين خواهدكرد . در تفسير انوار درخشان نيز در تبيين وجه ارتباط بين صدر و ذيل ايه امده است :‌... مفاد آيه‏ (إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ) تعليق حكم بر وصف است ؛ از جمله لوازم نزول آيات قرآنى برسول آنستكه شهر مكه را فتح نمايد و پروردگار آنرا در اختيار وى درآورد استفاده مى‏شود كه ركن انجام رسالت رسول و بناگذارى مكتب عالى قرآن در جهان آنستكه شهر مكه در تصرف اسلام و مسلمانان درآيد و در نتيجه دعوت رسول از شهر مكه و كانون توحيد صادر و باقطار جهان انتشار يابد. ايه ششم : ‌ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ ۖ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ ۖ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ ۗ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ" تبيين :‌ مفاد ايه مذكور ان است كه شدت قبح و حرمت برخي از گناهان بيشتر از گناه بزرگ جنگيدن در ماههاي حرام شمرده شده است؛ ازجمله اين گناهان اخراج نمودن انسانها از موطنشان مي باشد وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ. بجهت انكه صدمه اي كه بر اخراج انسانها از اوطانشان مترتب مي گردد بمراتب بيشتر از صدمه قتالي است كه در ماه حرام تحقق مي يابد. طبق ديدگاه مفسرين ايه مذكورزماني نازل شد كه مشركين مسلمانان را بجهت انكه در ماه حرام مرتكب قتلي شده بودند مورد سرزنش قرار داده و به انان مي گفتند كه حرمت ماه حرام توسط شما شكسته شد . با نزول ايه مذكور پيامبراكرم در پاسخ انان اظهار داشت كه هر چند عمل برخي مسلمانان در كشتن يكي از مشركين گناه بزرگي است اما گناه شما در اخراج نمودن مسلمانان از مكه بمراتب بزرگتر از گناه انان مي باشد . بر اين اساس مي توان از ايه مذكور استنباط نمود كه اقامت در وطن از جمله حقوقي است كه خداوند به انسانها موهبت نموده بگونه اي كه سلب چنين حقي از انان بزرگترين گناه محسوب مي گردد. ايات ديگري كه حق طبيعي بازگشت از انها استنباط مي گردد :‌ علاوه بر ايات ذكر شده به ايات ديگري نيز مي توان در اثبات حق اتخاذ وطن و بازگشت بدان استناد نمود كه برخي از انها به شرح ذيل مي باشد :‌ - أَ لاَ تُقَاتِلُونَ‌ قَوْماً نَکَثُوا أَيْمَانَهُمْ‌ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ‌ الرَّسُولِ‌ وَ هُمْ‌ بَدَءُوکُمْ‌ أَوَّلَ‌ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ‌ فَاللَّهُ‌ أَحَقُ‌ أَنْ‌ تَخْشَوْهُ‌ إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ مُؤْمِنِينَ‌ - فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ - إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ۚ ذَٰلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا ۖ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ -وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيَارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ ۖ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا - وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا ۖ وَإِذًا لَّا يَلْبَثُونَ خِلَافَكَ إِلَّا قَلِيلًا وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ -...يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِۦ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ -وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا ۖ فَأَوْحَىٰ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ

ب- "حق بازگشت "در منابع حديثي

بطور كلي  احاديثي  را كه بحث  وطن در انها مطرح گرديده است  مي توان به چند طائفه تفسيم  نمود :‌  

1- رواياتي كه علاقه به وطن را از اثار ايمان مي داند ؛ نظير روايت نبوي ص :‌ حب الوطن من الايمان ؛ ‌ وطن در لغت به محل اقامت و مكاني كه زادگاه ادمي بوده و در ان رشد و نما كرده است اطلاق مي گردد. هر چند برخي از عالمان و عارفان واژه وطن در روايت مذكور را بمعناي ديگري غير از معناي متعارف ان گرفته – وطن اسلامي و يا بمعناي بازگشت گاه حقيقي انسان – معاد – اما بايد گفت تا زماني كه حمل الفاظ در معناي حقيقي مستلزم تالي فاسدي نباشد انصراف از ان صحيح نخواهد بود. بر اين اساس مي گوئيم مفاد روايت مذكور و استعمال وطن در معناي متعارف منطبق با معيارهاي متني در سنجش روايات بوده و هيچ معناي منفي بر ان مترتب نمي باشد بدليل انكه اولا ميل ادميان به مكان اقامت و زادگاهشان امري طبيعي و غريزي بوده و با معارف اسلام كه بر اساس فطرت انساني بنا شده است منافاتي ندارد. ثانيا اياتي كه در زمينه اثبات حق بازگشت به وطن در بخش نخست مقاله مطرح گرديد - نظير اياتي كه دفاع از وطن در برابر اشغالگران را امري لازم مي داند- مويد مضمون ان مي باشد . در نتيجه بين ايمان به شريعت و عشق به وطن و زادگاه تضادي نخواهد بود. لازم به ذكر است كه وطن دوستي غير از وطن پرستي است كه امري مذموم مي باشد بدليل انكه وطن پرستي ناشي از تعصب بوده كه سبب فاصله گرفتن از اصول و حقائق انساني و ديني مي گردد بدين معنا كه چه بسا دفاع تعصب اميز از وطن مستلزم اشغال سرزمين ديگران و پايمال نمودن حقوق انان مي باشد . 2- رواياتي كه حب به وطن را امري غريزي و طبيعي در وجود انسان مي داند نظير روايت "عمرت البلاد لحب الاوطان." در اين روايت حب انسانها به اوطانشان سبب اباداني انها شمرده شده است چون حب وطن انگيزه انسان را در انجام اقدامات رفاهي و خدماتي در موطن خويش شدت مي بخشد . اين امر نشانه انست كه ميل و گرايش به وطن بعنوان امري طبيعي و غريزي در وجود انسان تعبيه شده است . 3- رواياتي كه عشق به وطن را از نشانه هاي كرامت انساني مي داند نظيرروايت : من كرم المرء‌بكائه علي ما مضي من زمانه و حنينه الي اوطانه و حفظه قديم اخوانه

بنابر اين عشق به وطن و ارزوي برگشت به ان و ريختن اشك تاثر از دوري ان نشانه طبيعي بودن  حق انسان در بازگشت به موطنش مي باشد. 

در روايتي ديگر از حالات پيامبر ص نقل شده است كه ان حضرت برغم انكه در مدينه موفق به تاسيس نظم اسلامي گرديدند اما همچنان شوق بازگشت به وطن اصلي شان – مكه – را داشتند :‌ وكان رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) يهتم لعشرة أشياء فآمنه الله منها وبشره بها : لفراقه وطنه ، فأنزل الله ( إن الذي فرض عليك القرآن لرادك إلى معاد ) 4-‌ رواياتي كه امر به لزوم دفاع از وطن در برابر اشغاگران و مهاجمين بدان مي كند :‌ ألا وإني قد دعوتكم إلى قتال ( حرب ) هؤلاء القوم ليلا ونهارا ، وسرا وإعلانا ، وقلت لكم : اغزوهم قبل أن يغزوكم ، فوالله ما غزي قوم قط في عقر دارهم إلا ذلوا ، فتواكلتم وتخاذلتم حتى شنت عليكم الغارات ، وملكت عليكم الأوطان در اين سخن امام ع علاوه بر اينكه مردم را در دفاع از وطنشان تحريك نموده و از انان مي خواهدمانع نفوذ و تجاوز بيگانگان به سرزمينشان گردند . بايد گفت اين گفتارحضرت نيز بيانگر طبيعي بودن ميل ادمي به وطن خويش مي باشد .

 5- رواياتي كه بي تفاوتي  و عدم  پيكار با متجاوزين به مكان اقامت  را  مبغوض الهي مي داند :‌ 

از پيامبر ص نقل شده است كه :‌ إن الله عز وجل يبغض رجلا يدخل عليه في بيته ولا يقاتل 6- رواياتي كه مرگ ادمي در غير وطن خويش - ديار غربت- را بمنزله شهادت مي داند نظير روايت :‌ موت الغريب شهاده

مفاد روايت مذكور ان است كه مرگ در غربت بدليل زجر اور بودن و سختي اش شهادت تلقي شده است.

7- رواياتي كه مردم را به ماندن در وطن خويش توصيه كرده است نظير شعري كه به امام علي منسوب است كه :‌ يا قوم لاترغبوا في غربه ابدا ان الغريب غريب حيث ما كانا – 8-‌ رواياتي كه اخراج انسانها از ديارشان را كفر بما انزل الله مي داند :‌ امام صادق ع در تفسير ايه شريفه وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ....مي فرمايد :‌ اخراج مردم از سرزمين شان كفر به خداوند بوده و خداوند شديدترين عذابها را بر مرتكبين ان در قيامت اعمال خواهد كرد . 9-رواياتي كه گناه اخراج انسانها از اوطانشان را گناهي بزرگ مي داند :‌ از قتاده در تفسير ايه شريفه وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ منه أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ‏ امده است  :‌ إخراج محمد و أصحابه من مكة، أكبر عند الله من القتال في الشهر الحرام.

و از ابن عباس نيز نقل شده است كه : و اخراج اهله منه ‌ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ‏ يعني :‌ أكبر من القتال الذي أصاب أصحاب محمد صلى الله عليه و سلم. 

‌ از مجموع روايات ذكر شده بدست مي ايد كه اقامت در وطن و زادگاه از حقوق طبيعي انسانها بوده و اخراج انان از اوطانشان ظلمي بزرگ خواهد بود.

نتيجه :‌ در مقاله حاضر  حق بازگشت از منظر حقوق بين الملل و نظام حقوقي اسلام  تبيين گرديد . هر چند در نظام  بين الملل  حقوق  انسانها از جمله حق بازگشت به رسميت شناخته شده اما بدليل  تناقض  اين حقوق با مباني  فكري تدوين كنندگان غربي  ان  - نگرش مادي به انسان و جهان -  تصويب اين حقوق نتوانسته است  امنيت جهاني را تامين كند درحالي كه در نظام حقوقي اسلام  كه بر مبناي نگرش توحيدي و كرامت انساني بنا گرديده است  اين حق همانند سائر حقوق طبيعي  ضمانت اجرائي داشته و  بين مباني و حقوق مذكور تناقضي وجود نخواهد داشت  . و السلام 

پانويس

  1. خواهند بود .
  2. جوامع مي باشد .
  3. شده است .
  4. اعلام میکند .
  5. سنجش قرار دهند.
  6. نمايان مى‏گردد.

منابع

صفاتاج مجيد دانشنامه صهيونيسم و اسرائيل ناشر انتشارات ارون چاپ دوم 1391چاپخانه حيدري


طبرسى، فضل بن حسن مجمع البيان فى تفسير القرآن‏ ناشر: انتشارات ناصر خسرومكان چاپ: تهران‏ سال چاپ: 1372 ش


‏ طبرى ابو جعفر محمد بن جرير جامع البيان فى تفسير القرآن‏ ناشر: دار المعرفه‏ مكان چاپ: بيروت سال چاپ: 1412 ق‏


مغنيه، محمد جواد تفسير الكاشف‏ ناشر: دار الكتب الإسلامية مكان چاپ: تهران‏ سال چاپ: 1424 ق


سيد بن قطب بن ابراهيم شاذلي‏ فى ظلال القرآن‏ ناشر: دارالشروق‏ مكان چاپ: بيروت- قاهره‏ سال چاپ: 1412 ق


‏ طوسى، محمد بن حسن‏ التبيان فى تفسير القرآن‏ ناشر: دار احياء التراث العربى مكان چاپ: بيروت‏ نوبت چاپ: اول


‏ طباطبايى، سيد محمد حسين‏ الميزان فى تفسير القرآن‏ ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏ مكان چاپ: قم


‏ سيوطى، عبدالرحمن بن ابى‏بكر الدر المنثور فى تفسير المأثور ناشر: كتابخانه آية الله مرعشى نجفى‏ مكان چاپ: قم‏سال چاپ: 1404 ق‏


ثعلبى نيشابورى ابو اسحاق احمد بن ابراهيم‏الكشف و البيان عن تفسير القرآن‏ ناشر: دار إحياء التراث العربي‏ مكان چاپ: بيروت‏ سال چاپ: 1422 ق‏


مكارم شيرازى، ناصر تفسير نمونه‏ ناشر: دار الكتب الإسلامية مكان چاپ: تهران‏ سال چاپ: 1374 ش‏


حقى بروسوى اسماعيل‏تفسير روح البيان‏ ناشر: دارالفكر مكان چاپ: بيروت‏ نوبت چاپ: اول‏


عروسى حويزى عبد على بن جمعه‏ تفسير نور الثقلين‏ ناشر: انتشارات اسماعيليان‏ مكان چاپ: قم‏ سال چاپ: 1415 ق‏


ابن كثير، اسماعيل بن عمرتفسير القرآن العظيم‏ ناشر: دار الكتب العلمية مكان چاپ: بيروت سال چاپ: 1419 ق‏