خوارج: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:


آن چه در باره [[خوارج]] بیشتر مد نظر و عطف توجه است، تفکر آن ها است نه اشخاص ایشان. به گواه تاریخ، آغاز خوارج مربوط به زمانی است که گروهی از افراد خود سر که عضو  سپاه [[امام علی علیه السلام]] در [[جنگ صفین]] بودند،  در پی طرح مسئله [[حکمیت]] و پذیرش آن از سوی امام، با آن مخالفت کرده راه خود را از راه حضرت جدا کردند.در نگاه ایشان، حکمیت خلاف بوده و همه کسانی که به آن راضی شدند خصوصا امام علی علیه‌السلام، می بایستی از این خطا توبه می کردند.  
آن چه در باره [[خوارج]] بیشتر مد نظر و عطف توجه است، تفکر آن ها است نه اشخاص ایشان که البته از آغاز پیدایش تا کنون در هر مقطعی از زمان به نوعی حضور دارند. به گواه تاریخ، آغاز خوارج مربوط به زمانی است که گروهی از افراد خودسر که عضو  سپاه [[امام علی علیه السلام]] در [[جنگ صفین]] بودند،  در پی طرح مسئله [[حکمیت]] و پذیرش آن از سوی امام، با آن مخالفت کرده راه خود را از راه حضرت جدا کردند و آماده مقابله با ایشان شدند.در نگاه خوارج، حکمیت خلاف بوده و همه کسانی که به آن راضی شدند خصوصا امام علی علیه‌السلام، می بایستی از این خطا توبه می کردند.  


==معناشناسی خوارج==
==معناشناسی خوارج==

نسخهٔ ‏۲۰ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۲۷

آن چه در باره خوارج بیشتر مد نظر و عطف توجه است، تفکر آن ها است نه اشخاص ایشان که البته از آغاز پیدایش تا کنون در هر مقطعی از زمان به نوعی حضور دارند. به گواه تاریخ، آغاز خوارج مربوط به زمانی است که گروهی از افراد خودسر که عضو سپاه امام علی علیه السلام در جنگ صفین بودند، در پی طرح مسئله حکمیت و پذیرش آن از سوی امام، با آن مخالفت کرده راه خود را از راه حضرت جدا کردند و آماده مقابله با ایشان شدند.در نگاه خوارج، حکمیت خلاف بوده و همه کسانی که به آن راضی شدند خصوصا امام علی علیه‌السلام، می بایستی از این خطا توبه می کردند.

معناشناسی خوارج

خوارج جمع خارجی است و در اصطلاح عام به معنای سرکشی و شورش علیه امام برحق مسلمانان می باشد. [۱] خوارج در معنای خاص مربوط به دومین اختلاف بین مسلمانان است که در سال‌های ۳۶ و ۳۷ هجری و پس از جنگ صفین و پذیرش حکمیت رخ داد و به پیدایش فرقه‌ای مستقل به نام خوارج منجر شد.آن ها علیه امام علی (علیه‌السلام)، معاویه و پذیرش حکمیت شورش کردند و با امام جنگیدند. [۲] [۳] [۴]

علت پیدایش خوارج

شواهد تاریخی گواه این نکته است که فرقه مذکور پس از آن به وجود آمد که حضرت علی علیه السلام با نقض حکمیت از سوی معاویه مخالفت کرد. خوارج اگر چه خودشان در ابتدا مسئله حکمیت را مطرح کرده بودند، اما بعد از پذیرش حکمیت از سوی امام علی و خاتمه یافتن جنگ، از خواسته خود پشیمان شدند و با سر دادن شعار «لا حکم الا لله»، خواهان ادامه جنگ شدند و پذیرش حکمیت را کفر دانستند و حتی امام را به توبه دعوت کردند، و در اعتراض به امیرمؤمنان علی (ع) گفتند: «تو در دین خدا داوری را به مردان سپردی، درحالی که خداوند می‌گوید: تنها حکم از آن خداست.»ولی امام با استناد به آیه «أَوْفُوا بِالْعُقُود» [۵] نپذیرفت که عهد و پیمان خود را بشکند. پس از آنکه امام به کوفه و معاویه به شام بازگشت، مخالفان حکمیت از امام علی جدا شدند و به حروراء در نزدیکی کوفه رفتند[۶] که در تاریخ به خوارج یا حروریّه شهرت یافتند. در جریان حکمیت، عمروبن عاص که داور شام بود توانست با ترفندی دغل کارانه، ابوموسی اشعری را که داور عراق بود، فریب دهد وعده ای از لشکر امام علی ع که متوجه این نیرنگ زشت شدند به حضرت اعتراض کردند که نمی بایست زیر بار حکمیت می رفت این تعداد در ابتدا جمعیت چندانی را تشکیل نمی دادند اما به مرور بر شمار آن ها افزوده شد و سر انجام در منطقه ای به نام حروراء تجمع کرده با امام اعلان جنگ کردند. امام در این جنگ شکست سختی بر آنان وارد کرد. خوارج هر چند به ظاهر در این نبرد نابود شدند، اما انحراف اعتقادی آنان در خط و سیر جغرافیای اسلام ماندگار و به مکتبی خاص تبدیل شد.

تاثیر حضور خوارج در جامعه اسلامی

خوارج یکی از بخش های پر حاشیه، تاثیر گذار تاریخ اسلام است. مهم ترین تاثیر این فرقه ایجاد انشعاب و دو دستگی در سپاه امام علی علیه السلام بود. [۷] این حادثه موجب شد تا اولین گروه معارض دینی در اسلام شکل بگیرد.[۸] این فرقه در آغاز پیدایش صرفا حرکتی سیاسی داشت، اما در زمان خلافت عبد الملک مروان رویکرد خود را تغییر داده در تعالیم خود مباحث کلامی را وارد کردند.[۹] مورخینی چون طبری و ابن اعثم معتقدند مقابله خوارج با امام علی علیه السلام که منجر به شهادت حضرت شد، راه را برای تصاحب حکومت معاویه باز کرد.[۱۰] البته خوارج در زمان امام حسن علیه السلام جهت مقابله با معاویه به سپاه امام پیوستند.[۱۱] همچنین پس از صلح حضرت مبارزه با معاویه و امویان را ادامه دادند.[۱۲] خوارج امویان و پیروان شان را کافر می دانستند و معتقد بودند که برای ریشه کن شدن ظلم می بایستی با هر کسی که کافر است، مبارزه کرد.[۱۳] فرقه مذکور در قیام های معروفی که در ضدیت با امویان شکل گرفت شرکت کردند به همین دلیل به افرادی چون عبد الله بن زبیر و زیدبن علی و ابو مسلم خراسانی یاری رساندند.[۱۴] اگر چه در برخی از موارد با والیان اموی همراه شدند و از طرف آن ها به مناصبی رسیدند.[۱۵] در برخی از موارد نیز خود عهده دار خلافت شده در برخی از مناطق و شهرها با عناوینی چون چون خلیفه، امام و امیر المومنین نامیده می شدند.[۱۶] بنی امیه در مناطقی چون عراق و ایران در سرکوب خوارج به شدت عمل می کردند.[۱۷] البته این رویارویی ها به تدریج موجب ضعف دولت اموی شده در نهایت به سقوط دولت آنان انجامید. [۱۸]

مبانی اعتقادی خوارج

مبانی مهم اعتقادی خوارج عبارت است از:

تکفیر

خوارج در این عقیده اجماع دارند که مرتکب کبیره را کافر و از ساکنان جحیم می دانند. [۱۹] [۲۰] در واکنش به این عقیده خاص خوارج که مخالف عقاید شیعه، مرجئه و معتزله است، [۲۱] [۲۲] و موجب شد تا مکاتب مرجئه و معتزله خوارج شکل بگیرد، دو نکته به دست می آید:

'نکته اول

سر زمینی که خوارج در آن حکومت نکند دار الکفر است و کسی که در چنین سرزمینی ساکن شود کافر است و باید با او مبارزه کرد همچنان که خلیفه یا حاکم دینی اگر مرتکب کبیره ای بشود مسلمان نیست و واجب است که علیه او اقدام کرد.[۲۳] [۲۴]

نکته دوم

خوارج مناطقی را که تحت سلطه چنین حاکمی باشد سرزمین کفر می پندارند و ریختن خون مردم ساکن در آن مناطق را جایز می دانند بنا بر این، دست به کشتارهای وسیع می زنند. هم چنان این نوع کشتارها در طول حیات سیاسی این فرقه وجود دارد.[۲۵] [۲۶] [۲۷]

خلافت

خوارج معتقدند که خلیفه مسلمین از مسیر انتخاب مردم برگزیده می شود این اساس عقیده خوارج است بنا بر این از نگاه این فرقه انتخاب خلیفه از مسیر نص یا استخلاف و یا قریشی بودن و ... انتخاب صحیحی نیست.خلیفه مسلمین پس از انتخاب حق ندارد کسی را مامور به داوری در امر حکومت کند. [۲۸]. [۲۹] ش[۳۰] [۳۱]همچنین معتقدند که خلافت ابوبکر و عمر و نیز خلافت عثمان در سال های نخست صحیح بوده و بر کناری عثمان چون مرتکب بدعت شده بود، واجب بود.در باره امام علی ع نیز می گویند چون خلافت امری انتخابی است که باید با انتخاب مردم انجام شود، پس به امام علی ع و نسل او اختصاص ندارد. [۳۲]. علاوه خروج علیه امام سنت شکن واجب است.

برابری میان عرب و موالی

خوارج حقوق و تکالیف عرب و موالی را مساوی هم می دانند و معتقدند گناه کاران برای همیشه مستحق عذاب اند.[۳۳] [۳۴] [۳۵]

پانویس

==رده ها== حکمیت،جنگ صفین، فرق و مذاهب، اهل سنت،جنگ نهروان.

  1. شهرستانی، ابوالفتح محمد، الملل و النحل، ج۱، ص۱۳۱، تحقیق احمد فهیمی محمد، بیروت - لبنان دارالکتب العلمیه.
  2. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۱۱ به بعد، تحقیق عبد السلام محمد هارون، القاهرة، المؤسسة العربیة الحدیثة، الطبعة الثانیة، ۱۳۸۲، افست قم، منشورات مکتبة المرعشی النجفی.
  3. شهرستانی، ابوالفتح محمد، الملل و النحل، ج۱، ص۱۰۶، تحقیق احمد فهیمی محمد، بیروت - لبنان دارالکتب العلمیه.
  4. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۷۸، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  5. سوره مائده، آیه 1
  6. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ۱۳۸۲ق، ص ۵۱۳-۵۱۴؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۴۰۳ق، ج۵، ص۶۳، ۷۲، ۷۸
  7. بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۱۳؛ طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج۵، ص۶۲.
  8. نجار، الخوارج: عقیدة و فکرا و فلسفة، ۱۹۸۸م، ص۱۴۴؛ معیطه، الاسلام الخوارجی، ۲۰۰۶م، ص۱۴، ۱۷؛ عقل، الخوارج: اول الفرق فى تاریخ الاسلام، ۱۴۱۹ق، ص۲۴-۲۵
  9. ابوالنصر، الخوارج فی الاسلام، ۱۹۴۹م، ص۴۱، ۱۰۱-۱۰۲.
  10. طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج۵، ص۷۸؛ ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۵۷-۵۸.
  11. شیخ مفید، الارشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۱۰؛ بهاءالدین اربلی، کشف الغمّة فی معرفة الائمة، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۱۶۲.
  12. بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۱۶۹؛ طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج۵، ص۱۶۵-۱۶۶؛ عاملی، علی (ع) و الخوارج، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۵۱؛ قلماوی، ادب الخوارج فی العصر الاموی، ۱۹۴۵م، ص۱۵۰-۱۵۱.
  13. سبحانی محمد تقی، بحوث فی الملل و النحل، ۱۳۷۱ش، ج۵، ص۱۵۸-۱۷۴.
  14. بخاری، التاریخ الصغیر، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۹۲-۱۹۳؛ بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۶۰، ۳۷۳؛ اخبار الدولة العباسیة، ۱۹۷۱م، ص۲۹۷-۳۰۰؛ حمیرى، الحور العین، ۱۹۷۲م، ص۱۸۵-۱۸۷.
  15. ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۴۷، ص۲۷۴؛ شیخ مفید، الاختصاص، ۱۴۰۲ق، ص۱۲۲؛ عاملی، علی (ع) و الخوارج، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۷۱-۷۶، ۹۴-۹۶.
  16. مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ج۴، ص۲۶-۲۷؛ ابن حزم اندلسی، الفصل فی الملل والاهواء والنحل، ۱۳۱۷-۱۳۲۰ق، ص۳۸۶؛ یاقوت حموی، معجم الادباء، ۱۹۹۳م، ج۱، ص۲۸، ج۶، ص۲۴۹۷؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ۱۴۰۷ق، ج۱۰، ص۳۰.
  17. بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۳۰؛ دینوری، الأخبار الطوال، ۱۹۶۰م، ص۲۷۰-۲۷۷.
  18. عاملی، دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۳۹-۴۰؛ اخبار الدولة العباسیة، ۱۹۷۱م، ص۲۵۱؛ مسعودی، مروج الذهب، بیروت، ج۴، ص۷۹-۸۰.
  19. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۴۲، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.
  20. ابن عبری، غریغوریوس الملطی، تاریخ مختصر الدول، ص۹۷، تحقیق انطون صالحانی الیسوعی، بیروت، دار الشرق، ط الثالثة، ۱۹۹۲.
  21. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۴۲، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.
  22. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۳۸، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجرة، چ دوم، ۱۴۰۹.
  23. مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ج۱، ص۹۴، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، نشر آگه، چ اول، ۱۳۷۴.
  24. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۱۳۸، تحقیق اسعد داغر، قم، نشر دارالهجرة، چ دوم، ۱۴۰۹.
  25. دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۰۵ ۲۰۶، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال‌الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.
  26. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۳۹، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  27. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۸۲، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، ط الثانیة، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  28. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ۴۵۴، تحقیق محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، مکتبة النهضة المصریه، ۱۳۶۹ق
  29. همان، ص 157
  30. شهرستانی، ابوالفتح محمد، الملل و النحل، ج۱، ص۱۳۴، تحقیق احمد فهیمی محمد، بیروت - لبنان دارالکتب العلمیه.
  31. همان، ص 119
  32. شهرستانی، ابوالفتح محمد، الملل و النحل، ج۱، ص۱۳۵، تحقیق احمد فهیمی محمد، بیروت - لبنان دارالکتب العلمیه
  33. شهرستانی، ابوالفتح محمد، الملل و النحل، ج۱، ص۱۳۲، تحقیق احمد فهیمی محمد، بیروت - لبنان دارالکتب العلمیه.
  34. بغدادی، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر تمیمی، الفرق بین الفرق، ص۲۵، تحقیق و تصحیح محمد محی‌الدین عبدالحمید، مصر (قاهره)، مکتبة محمد صبیح و اولاده، بی‌تا.
  35. بغدادی، ابومنصور، همان، ص۷۳ ـ ۷۴