خداشیه

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۲۶ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')

خداشيه‏ از شاخه «راونديه» و قايل به نبوت مردى به نام عمار (عمارة بن بديل) ملقب به «خداش» بودند که در خراسان قيام کرده و به دست اسد بن عبد الله برادر خالد بن عبد الله القسرى به قتل رسيد.

تاریخچه

گويا «خداش» لقب زشتى است که مخالفان به او داده اند و به قول ايشان چون وى به دين اسلام خدشه وارد می کرد، او را خداش مى ‏خواندند. وى در آغاز از پيروان شخصی به نام کثير بود که از داعيان آل عباس به شمار مى‏ رفت. چون کثير بى ‏سواد بود، خداش در او نفوذ کرد. طبرى و ابن اثير مى ‏نويسند که «خداش» در آغاز نصرانى بود و در کوفه مسلمان شد و سپس برای تبلیغ مرام خود به خراسان آمد.[۱] وی در آغاز خود را مانند پيشوايش کثير از داعيان عباسى معرفى ‏ کرد. مطهر بن طاهر مقدسى مى ‏نويسد: چيزى نگذشت که «خداش» موضوع دعوت را تغيير داد و راه «اباحه» پيش گرفت و زنان مردم را بر يکديگر جايز شمرد و نخستين کسى بود که مذهب باطنيه را آشکار کرد و چنين وانمود مى‏ کرد که همه اين امور را به دستور امام محمد بن على بن عبد الله بن عباس مى‏ کند و اين اعتقاد و روش دينى اوست. گويند چون محمد بن على بن عبد الله از دعاوى باطل «خداش» آگاه شد، سخت برآشفت و بکير بن ماهان را با نامه ‏هايى براى شيعيانش به خراسان روانه کرد و از خداش و پيروان او بيزارى جست. محققان معاصر نوشته‏ اند که خداش در لفافه دعوت عباسى؛ به تبليغ افکار مزدکى و شيوعى مى ‏پرداخت. فن فلوتن خاورشناس هلندى احتمال داده است که خداش از راونديان باشد و مى ‏گويداين فرقه مى ‏کوشيدند تا در زير پرده شعائر دينى مردم را به اسلام بى ‏اعتقاد کنند.[۲]

رهبر فرقه

رهبر فرقه خداشیه مردی به نام عمار یا عماره بن بدیل بوده که ملقب به خداش می‌باشد و آنچه به نظر می‌رسد این است که این لقب را سایر مسلمانان به وی داده اند، زیرا او به اسلام ضربه و خدشه وارد کرده است و در واقع این لقب نوعی اهانت به آن ها است به خصوص که خداشیه خود را فرقه‌ای از راوندیه می‌دانند.[۳]

اعتقادات

پیروان خداش معتقد بودند که خداش حرام های خدا را حلال کرده و نیز استفاده از زنان مردم برای را برای یکدیگر جایز می دانسته است. این فرقه برای آن که واجبات را انجام ندهند از توجیه و تاویل استفاده می کردند. معتقد بودند که خداش این مطلب را از مالک بن هیثم و هریش بن سلیم گرفته است.[۴] خداشیه معقتد بودند که نماز،روزه، و حج واجب نیست و وقتی اسم این ها می آید، هدف دیگری دنبال می شود. یعنی این که منظور از نماز، دعا برای امام و رهبر جامعه و ذکر و یادآوری وی و اطاعت از وی است، نه اعمال و حرکات مخصوصی که از صدر اسلام بدان عمل می‌ شده است.و منظور از روزه، خودداری از ذکر نام امام است. (ظاهراً این تأویل یک نوع توجیه سیاسی است).و مقصود از حج این نیست که بروی مکه و مناسک خاص را انجام دهی، بلکه مقصود حرکت برای دیدار امام و رهبر فرقه است.مطابق با این مبنا در نماز اصطلاحی مسلمانان، هیچ گونه مزیتی وجود ندارد و روزه ای که مسلمانان می گیرند فقط گرسنگی و تشنگی است و هیچ فایده ای بر آن مترتب نمی شود. بنابراین، انسان نباید در هیچ حالی خود را از لذت نعمت‌هایی که خدا داده(مثل خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ ها و جماع)، ممنوع کند.[۵]آن‌ها برای تبیین اعتقادات خود (از جمله اباحه‌گری) به آیه ۹۳ سوره مائده استناد می‌کنند.[۶]

سر انجام

طبرى مى ‏نويسد که خداش مردى دروغ‏ پرداز بود و مردم را به آيين خرميه دعوت مى‏ کرد و به پيروان خود مى‏ گفت که مراد از «روزه» خوددارى از ذکر نام امام و تأويل «نماز» دعا براى او و «حج»، قصد رفتن به سوى اوست.او مى ‏گفت اين سخنان را از محمد بن على بن عبد الله بن عباس شنيده است. اسد بن عبد الله عامل خراسان چون از دعوت او آگاه شد او را دستگير کرده دستور داد وى را مثله کرده و سپس کشتند.[۷]در نقل دیگری هم آمده است که خداشیه باعث اختلافاتی در مرو خراسان شدند که موجب شد اسد بن عبدالله برادر خالد بن عبدالله القسری به آن ها حمله کند و و تعدادی از آن ها را بکشد و نیز خداش را مثله کرده کشتند. [۸] [۹] و این گونه شد که قائله خداشیه به پایان رسید.

پانویس

  1. نهروانی، أبوالفرج معافی بن زکریا، الجلیس الصالح والأنیس الناصح، ج۱، ص۵۶۴، بیروت، بی‌نا، بی‌تا.
  2. ر ک فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، ص 178
  3. نهروانی، أبوالفرج معافی بن زکریا، الجلیس الصالح والأنیس الناصح، ج۱، ص۵۶۴، بیروت، بی‌نا، بی‌تا.
  4. الشافعی، أبی‌القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبدالله، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، تحقیق:محب‌الدین أبی‌سعید عمر بن غرامه العمری، ج۵۶، ص۵۱۷، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۵.
  5. الشافعی، أبی‌القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبدالله، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، تحقیق،محب‌الدین أبی‌سعید عمر بن غرامه العمری، ج۵۶، ص۵۱۷، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۵.
  6. http://www.wikifeqh.ir/%D9%81%D8%B1%D9%82%D9%87_%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87
  7. ر ک فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، ص 178
  8. الشیبانی، أبوالحسن علی بن أبی‌الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲۰، تحقیق:عبدالله القاضی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ه، چاپ دوم.
  9. النویری، شهاب‌الدین أحمد بن عبدالوهاب، نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج۲۲، ص۱۴، تحقیق مفید قمحیه وجماعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۴ه، چاپ اول.