خداشیه

از ویکی‌وحدت

خداشيه‏ از فرق «راونديه» قايل به نبوت مردى به نام عمار (عمارة بن بديل) ملقب به «خداش» بودند كه در خراسان قيام كرده و به دست اسد بن عبد الله برادر خالد بن عبد الله القسرى به قتل رسيد.

تاریخچه

گويا «خداش» لقب زشتى است كه مخالفان به او داده اند و به قول ايشان چون وى به دين اسلام خدشه وارد می کرد، او را خداش مى ‏خواندند. وى در آغاز از پيروان كثير نامى بود كه از داعيان آل عباس به شمار مى‏ رفت. چون كثير بى ‏سواد بود، خداش در او نفوذ کرد. طبرى و ابن اثير مى ‏نويسند كه: «خداش» در آغاز نصرانى بود و در كوفه مسلمان شد و سپس به خراسان آمد. در آغاز خود را مانند پيشوايش كثير از داعيان عباسى معرفى ‏ كرد. مطهر بن طاهر مقدسى مى ‏نويسد: چيزى نگذشت كه «خداش» موضوع دعوت را تغيير داد و راه «اباحه» پيش گرفت و زنان مردم را بر يكديگر جايز شمرد و نخستين كسى بود كه مذهب باطنيه را آشكار کرد و چنين وانمود مى‏ كرد كه همه اين امور را به دستور امام محمد بن على بن عبد الله بن عباس مى‏ كند و اين اعتقاد و روش دينى اوست. گويند: چون محمد بن على بن عبد الله از دعاوى باطل «خداش» آگاه شد سخت برآشفت و بكير بن ماهان را با نامه‏هايى براى شيعيانش به خراسان روانه كرد و از خداش و پيروان او بيزارى جست. محققان معاصر نوشته‏ اند كه خداش در لفافه دعوت عباسى به تبليغ افكار مزدكى و شيوعى مى‏پرداخت. فن فلوتن خاورشناس هلندى احتمال داده است كه خداش از راونديان باشد و مى ‏گويداين فرقه مى ‏كوشيدند تا در زير پرده شعائر دينى مردم را به اسلام بى ‏اعتقاد كنند. [۱]

رهبر فرقه

رهبر فرقه خداشیه مردی به نام عمار یا عماره بن بدیل بوده که ملقب به خداش می‌باشد و آنچه به نظر می‌رسد، این است که این لقب را سایر مسلمانان به وی داده باشند به عنوان اینکه او به اسلام ضربه و خدشه وارد کرده است و در واقع این لقب نوعی اهانت به آن ها است به خصوص که خداشیه خود را فرقه‌ای از راوندیه می‌داند.برخی قائل‌اند خداش در ابتدا نصرانی بوده است و بعدا در کوفه مسلمان شده و به مرو و خراسان برای تبلیغ مرام خود رفته است. [۲]

سر انجام

طبرى مى ‏نويسد كه خداش مردى دروغ‏ پرداز بود و مردم را به آيين خرميه دعوت مى‏ كرد و به پيروان خود مى‏ گفت كه مراد از «روزه» خوددارى از ذكر نام امام و تأويل «نماز» دعا براى او و «حج»، قصد رفتن به سوى اوست.او مى ‏گفت اين سخنان را از محمد بن على بن عبد الله بن عباس شنيده است. اسد بن عبد الله عامل خراسان چون از دعوت او آگاه شد او را دستگير كرده دستور داد وى را مثله كردند و بكشتند.[۳]

در نقل دیگری هم آمده است که آن ها باعث اختلافاتی در مرو خراسان شدند که موجب شد اسد بن عبدالله برادر خالد بن عبدالله القسری به آن ها حمله کند و و تعدادی از آنها را بکشد و نیز خداش را مثله کند. در این حالت بود که یحیی بن نعیم شیبانی دستور داد تا وی را بکشند. [۴] [۵] و این گونه شد که قائله خداشیه به پایان رسید.


اعتقادات

پیروان خداش معتقد بودند که خداش حرام های خدا را حلال کرده و نیز استفاده از زنان مردم برای یکدیگر جایز است این فرقه برای آن که واجبات را انجام ندهند از توجیه و تاویل استفاده می کردند. معتقد بودند که خداش این مطلب را از مالک بن هیثم و هریش بن سلیم اعج گرفته است. [۶]

خداشیه معقتد بودند که نماز،روزه، و حج واجب نیست و وقتی اسم این ها می آید هدف چیز دیگری است.یعنی این که منظور از نماز، دعا برای امام و رهبر جامعه و ذکر و یادآوری وی و اطاعت از وی است، نه اعمال و حرکات مخصوصی که از صدر اسلام بدان عمل می‌شده است.و منظور از روزه، خودداری از ذکر نام امام است. (ظاهراً این تأویل یک نوع توجیه سیاسی است).


و مقصود از حج این نیست که بروی مکه و مناسک خاص را انجام دهی ؛ بلکه مقصود حرکت برای دیدار امام و رهبر فرقه است.مطابق با این مبنا در نماز اصطلاحی مسلمانان هیچ گونه مزیتی وجود ندارد و روزه ای که مسملمانان می گیرند فقط گرسنگی و تشنگی بدون هیچ فایده ای است. بنابراین انسان نباید در هیچ حالی خود را از لذت نعمت‌هایی که خدا داده(مثل خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ ها و جماع)، ممنوع کند.

[۷]

آن‌ها برای تبیین اعتقادات خود (از جمله اباحه‌گری) به آیه ۹۳ سوره مائده استناد می‌کنند.[۸]

  1. ر ک فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، ص 178
  2. نهروانی، أبوالفرج معافی بن زکریا، الجلیس الصالح والأنیس الناصح، ج۱، ص۵۶۴، بیروت، بی‌نا، بی‌تا.
  3. ر ک فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، ص 178
  4. الشیبانی، أبوالحسن علی بن أبی‌الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲۰، تحقیق:عبدالله القاضی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ه، چاپ دوم.
  5. النویری، شهاب‌الدین أحمد بن عبدالوهاب، نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج۲۲، ص۱۴، تحقیق مفید قمحیه وجماعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۴ه، چاپ اول.
  6. الشافعی، أبی‌القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبدالله، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، تحقیق:محب‌الدین أبی‌سعید عمر بن غرامه العمری، ج۵۶، ص۵۱۷، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۵.
  7. الشافعی، أبی‌القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبدالله، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، تحقیق،محب‌الدین أبی‌سعید عمر بن غرامه العمری، ج۵۶، ص۵۱۷، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۵.
  8. http://www.wikifeqh.ir/%D9%81%D8%B1%D9%82%D9%87_%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87