خداشیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'رده: مذاهب کلامی ' به ' ')
جز (جایگزینی متن - 'رده: کلام ' به ' ')
خط ۲۲: خط ۲۲:


[[رده: فرق و مذاهب]]
[[رده: فرق و مذاهب]]
[[رده: کلام ]]

نسخهٔ ‏۲۹ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۵۴

خداشیه‏ از شاخه «راوندیه» و قایل به نبوت مردى به نام عمار (عمارة بن بدیل) ملقب به «خداش» بودند که در خراسان قیام کرده و به دست اسد بن عبدالله برادر خالد بن عبدالله القسرى به قتل رسید.

تاریخچه

گویا «خداش» لقب زشتى است که مخالفان به او داده‌اند و به قول ایشان چون وى به دین اسلام خدشه وارد می‌کرد، او را خداش مى‌خواندند. وى در آغاز از پیروان شخصی به نام کثیر بود که از داعیان آل عباس به شمار مى‏ رفت. چون کثیر بى ‏سواد بود، خداش در او نفوذ کرد. طبرى و ابن اثیر می‌‏نویسند که «خداش» در آغاز نصرانى بود و در کوفه مسلمان شد و سپس برای تبلیغ مرام خود به خراسان آمد.[۱] وی در آغاز خود را مانند پیشوایش کثیر از داعیان عباسى معرفى ‏ کرد. مطهر بن طاهر مقدسى مى‌‏نویسد: چیزى نگذشت که «خداش» موضوع دعوت را تغییر داد و راه «اباحه» پیش گرفت و زنان مردم را بر یکدیگر جایز شمرد و نخستین کسى بود که مذهب باطنیه را آشکار کرد و چنین وانمود مى‏‌کرد که همه این امور را به دستور امام محمد بن على بن عبدالله بن عباس مى‌کند و این اعتقاد و روش دینى اوست. گویند چون محمد بن على بن عبدالله از دعاوى باطل «خداش» آگاه شد، سخت برآشفت و بکیر بن ماهان را با نامه ‏هایى براى شیعیانش به خراسان روانه کرد و از خداش و پیروان او بیزارى جست. محققان معاصر نوشته‏ اند که خداش در لفافه دعوت عباسى؛ به تبلیغ افکار مزدکى و شیوعى مى ‏پرداخت. فن فلوتن خاورشناس هلندى احتمال داده است که خداش از راوندیان باشد و مى ‏گوید این فرقه مى ‏کوشیدند تا در زیر پرده شعائر دینى مردم را به اسلام بى ‏اعتقاد کنند.[۲]

رهبر فرقه

رهبر فرقه خداشیه مردی به نام عمار یا عماره بن بدیل بوده که ملقب به خداش می‌باشد و آنچه به نظر می‌رسد این است که این لقب را سایر مسلمانان به وی داده‌اند، زیرا او به اسلام ضربه و خدشه وارد کرده است و در واقع این لقب نوعی اهانت به آن‌ها است به خصوص که خداشیه خود را فرقه‌ای از راوندیه می‌دانند.[۳]

اعتقادات

پیروان خداش معتقد بودند که خداش حرام‌های خدا را حلال کرده و نیز استفاده از زنان مردم برای را برای یکدیگر جایز مى‌دانسته است. این فرقه برای آن که واجبات را انجام ندهند از توجیه و تاویل استفاده می‌کردند. معتقد بودند که خداش این مطلب را از مالک بن هیثم و هریش بن سلیم گرفته است.[۴] خداشیه معقتد بودند که نماز،روزه، و حج واجب نیست و وقتی اسم این‌ها می‌آید، هدف دیگری دنبال می‌شود. یعنی این که منظور از نماز، دعا برای امام و رهبر جامعه و ذکر و یادآوری وی و اطاعت از وی است، نه اعمال و حرکات مخصوصی که از صدر اسلام بدان عمل می‌ شده است.و منظور از روزه، خودداری از ذکر نام امام است. (ظاهراً این تأویل یک نوع توجیه سیاسی است).و مقصود از حج این نیست که بروی مکه و مناسک خاص را انجام دهی، بلکه مقصود حرکت برای دیدار امام و رهبر فرقه است.مطابق با این مبنا در نماز اصطلاحی مسلمانان، هیچ گونه مزیتی وجود ندارد و روزه ای که مسلمانان می‌گیرند فقط گرسنگی و تشنگی است و هیچ فایده ای بر آن مترتب نمی‌شود. بنابراین، انسان نباید در هیچ حالی خود را از لذت نعمت‌هایی که خدا داده(مثل خوردنی‌ها و آشامیدنی‌‌ها و جماع)، ممنوع کند.[۵]آن‌ها برای تبیین اعتقادات خود (از جمله اباحه‌گری) به آیه ۹۳ سوره مائده استناد می‌کنند.[۶]

سر انجام

طبرى مى ‏نویسد که خداش مردى دروغ‏ پرداز بود و مردم را به آیین خرمیه دعوت مى‏ کرد و به پیروان خود مى‏‌گفت که مراد از «روزه» خوددارى از ذکر نام امام و تأویل «نماز» دعا براى او و «حج»، قصد رفتن به سوى اوست. او مى ‏گفت این سخنان را از محمد بن على بن عبدالله بن عباس شنیده است. اسد بن عبدالله عامل خراسان چون از دعوت او آگاه شد او را دستگیر کرده دستور داد وى را مثله کرده و سپس کشتند.[۷]در نقل دیگری هم آمده است که خداشیه باعث اختلافاتی در مرو خراسان شدند که موجب شد اسد بن عبدالله برادر خالد بن عبدالله القسری به آن‌ها حمله کند و و تعدادی از آن‌ها را بکشد و نیز خداش را مثله کرده کشتند. [۸] [۹] و این گونه شد که قائله خداشیه به پایان رسید.

پانویس

  1. نهروانی، أبوالفرج معافی بن زکریا، الجلیس الصالح والأنیس الناصح، ج۱، ص۵۶۴، بیروت، بی‌نا، بی‌تا.
  2. ر ک فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، ص 178
  3. نهروانی، أبوالفرج معافی بن زکریا، الجلیس الصالح والأنیس الناصح، ج۱، ص۵۶۴، بیروت، بی‌نا، بی‌تا.
  4. الشافعی، أبی‌القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبدالله، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، تحقیق:محب‌الدین أبی‌سعید عمر بن غرامه العمری، ج۵۶، ص۵۱۷، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۵.
  5. الشافعی، أبی‌القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبدالله، تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل، تحقیق،محب‌الدین أبی‌سعید عمر بن غرامه العمری، ج۵۶، ص۵۱۷، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۵.
  6. http://www.wikifeqh.ir/%D9%81%D8%B1%D9%82%D9%87_%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%87
  7. ر ک فرهنگ فرق اسلامی، محمد جواد مشکور، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، ص 178
  8. الشیبانی، أبوالحسن علی بن أبی‌الکرم محمد بن محمد بن عبدالکریم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۲۰، تحقیق:عبدالله القاضی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ه، چاپ دوم.
  9. النویری، شهاب‌الدین أحمد بن عبدالوهاب، نهایه الأرب فی فنون الأدب، ج۲۲، ص۱۴، تحقیق مفید قمحیه وجماعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۴ه، چاپ اول.