جبر و اختیار: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'در باره' به 'درباره')
(۹۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
=جبر و اختیار در لغت و اصطلاح=
'''جبر و اختیار''' دو واژه‌ای است که فهم آن نیاز به هیچ تاملی ندارد، به‌ طوری که انسان با دیدن این دو واژه، بدون درنگ به معنای آن پی می‌برد.و اما اولین تداعی از کلمه جبر در ذهن، وادار کردن یا وادار شدن فاعل به فعلی است که مورد رضایتش نباشد، بلکه او آن فعل را با اکراه انجام دهد. و اولین تداعی درباره اختیار آن است که فاعل در انجام یا ترک فعل مختار باشد.


جبر و اختیار در لغت و اصطلاح
== اهمیت جبر و اختیار در علم کلام ==
جبر و اختیار از جمله واژگانی است که نیازی به تفسیر و تحلیل ندارد و ذهن بدون هیچ تاملی و صرفا از راه ارتکاز معنای آن را می فهمد. علاوه، چنین واژه هایی حتی معنای کنایی را نیز تحمل نمی کند. مثلا اولین تداعی از کلمه جبر وادار کردن یا وادار شدن فاعل به فعلی است که مورد رضایتش نباشد، بلکه آن فعل با اکراه انجام شود.
جبر و اختیار و مباحث مربوط به آن، از موضوعات بسیار مهم کلامی است که همواره مورد مناقشات جدی میان [[مذاهب اسلامی]] بوده است، زیرا به طور مستقیم با افعال عباد ارتباط دارد. با این توضیح که بندگان در افعال خود یا مختارند و یا مجبور و یا افعال‌شان بین جبر و اختیار قرار دارد. به همین دلیل هنگام  طرح این مباحث، موضوعاتی چون قدرت، استطاعت، [[قضا و قدر]]، [[طلب و اراده]] و نیز تفاسیر مربوط به آن که می تواند ناشی از آرای هر یک از مذاهب [[امامیه]]، [[اشاعره]]، [[ماتریدیه]] و [[اهل حدیث]] باشد نیز مطرح می‌شود.  
و اما تفحص در باره کلمه جبر این نتیجه را می دهد که این واژه از لغات اضداد به معنای مقابل است و با حفظ معنای ارتکازی اش، کاربرد های متفاوتی دارد. علاوه؛ این واژه در منابع دیگر(قرآن، فقه، حقوق، فلسفه، کلام و...) تعریف خاص خود را دارد با این حال، در جستجوی منابع لغوی، به این نکته می رسیم که در معنای جبر، نوعی اکراه شدید یا مضاعف وجود دارد. مثلا این که شخص را با اجبار و اکراه وادار به انجام عملی کنی که مطابق با میل او نیست. البته جبر به معنای سر نوشت از قبل تعیین شده نیز می آید به طوری که شخص هیچ اختیاری در تغییر حال خود ندارد تا آن را به نفع خود عوض کند، در نتیجه خود را مسئول هیچ فعلی نمی داند. علاوه، اختیار نیز چون جبر (با حفظ معنای ارتکازی اش) دارای معانی متفاوت اما هم سو است. این واژه نیز در هر علمی مطابق با معنای خودش به کار می رود. مثلا اختیار در فقه مقابل اضطرار است و در حقوق معنایی مقابل اکراه و در فلسفه و کلام معنایی مقابل اجبار دارد، ولی مقصود این پژوهش معنا شناسی جبر و اختیار در حوزه کلام است که در ادامه بررسی خواهد شد.
نوشته اند: جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. ابن منظور یکی از معانی جبر را به معنای اجبار و اکراه بر امری دانسته و  نوشته است: «و جَبَرَ الرجلَ على الأَمر يَجْبُرُه‏ جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه‏: أَكرهه»  . ابن منظور، لسان العرب،ج 4، ص 116


هم چنین در منابع اهل سنت آورده اند:«الجَبْر هو أن‏ تَجْبُر إنسانا على ما لا يريد و تُكْرِهه‏».فراهیدی خلیل بن احمد، کتاب العین،ج 6، ص 115
=معناشناسی جبر و اختیار=
واژه جبر از لغات اضداد و به معنای مقابل است و با حفظ معنای ارتکازی‌اش، کاربرد‌های متفاوتی دارد. همچنین این واژه در [[قرآن]] و منابعی چون [[فقه]]، [[حقوق]]، [[فلسفه]] و [[کلام]] تفسیر مربوط به خود را دارد.


بر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق اراده اش نیست و بر انجامش اکراه دارد. و نیز آورده اند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره: قهره و اکرهه علی الاتیان به»عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفويض والقضاء والقدر، ص5
از نتیجه جستجو در منابع لغت این نکته به دست می‌آید که جبر به معنای نوعی [[اکراه]] شدید یا مضاعف است. مثلا شخص را با [[اجبار]] و اکراه وادار به انجام عملی کنند که مطابق میل او نباشد. اضافه بر این، جبر به معنای سر‌نوشت نیز می‌باشد به طوری که شخص هیچ اختیاری در تغییر حال خود نداشته باشد تا آن را به نفع خود عوض کند، در این‌صورت هیچ مسئولیتی متوجه او نخواهد بود.
یعنی جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار همراه با غلبه بر انجام کاری است و در اصطلاح به معنای اجبار خدای متعال نسبت به تمام افعال(اعم از خیر و شر) می باشد. «الجبر في الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه على ما يفعلون، خيراً كان أو شراً، حسناً كان أو قبيحاً، دون أنْ يكون للعبد إرادة واختيارُ الرفض والامتناع» عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفويض والقضاء والقدر، ص5
اختیار نیز همچون جبر (با حفظ معنای ارتکازی‌اش) دارای معانی متفاوت اما همسو است. همچنین این واژه در هر علمی تفسیر خاص خود را دارد. مثلا اختیار در فقه مقابل اضطرار، در حقوق مقابل اکراه و در فلسفه  مقابل اجبار است و در [[علم کلام]] در کنار [[تفویض]] قرار می‌گیرد.
یعنی جبر در اصطلاح، اجبار خدای متعال نسبت به بندگانش در آن چه انجام می دهند می باشد (چه آن فعل نیکو باشد یا زشت، فرقی ندارد) بدون آن که عبد اراده و اختیاری نسبت به ترک و امتناع از انجام فعل داشته باشد. در دیگر منابع نیز جبر این گونه تفسیر شده است: « الجبر عند أهل الكلام يستعمل كثيرا بمعنى إسناد فعل العبد إلى اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إليه لا إلى اللّه تعالى. فالجبر إفراط في تفويض الأمر إلى اللّه تعالى بحيث يصير العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختيار. و القدر تفريط في ذلك بحيث يصير العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و كلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعه.»
تهانوی محمد بن علی بن محمد، كشاف اصطلاحات الفنون، ج‏1، ص 549
== معنای جبر در لغت ==
یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بنده به خدای متعال است آن گونه که عبد همانند جماد فرض می شود که هیچ گونه اختیار و اراده ای از خود ندارد و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خدای متعال است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشته اند:«الجبر و هو اسناد فعل العبد الى اللّه‏» .جرجانی میر سید شریف، التعریفات، ص 33
جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. نوشته‌اند: جبر به معنای اجبار و اکراه بر امری است: «و جَبَرَ الرجلَ علی الأَمر یَجْبُرُه‏ جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه‏ أَکرهه» <ref> ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 116</ref> در تعریف دیگری نوشته‌اند:«الجَبْر هو أن‏ تَجْبُر إنسانا علی ما لا یرید و تُکْرِهه‏»<ref> فراهیدی خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 6، ص 115</ref> جبر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق اراده‌اش نیست و درباره آن اکراه دارد. و نیز آورده‌اند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره، قهره و اکرهه علی الاتیان به».<ref> عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض و القضاء والقدر، ص5</ref> یعنی جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار همراه با غلبه بر انجام کاری است.
جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض ( اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفويض (فوّض) الأمر إليه جعل له التصرف فيه. »
 
سعدی ابو حبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290
== معنای جبر در اصطلاح ==
تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشته اند: و«التَّفْويض‏ رد الأمر إلى الغير»
جبر در اصطلاح یعنی این‌که خداوند بندگانش را بر افعال خوب و بد مجبور کند. «الجبر فی الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه علی ما یفعلون، خیراً کان أو شراً، حسناً کان أو قبیحاً، دون أنْ یکون للعبد إرادة واختیارُ الرفض والامتناع»<ref>عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض والقضاء والقدر، ص5</ref> یعنی جبر در اصطلاح، یعنی این‌که خداوند بندگانش را مجبور کند تا فعلی انجام دهند چه آن فعل خیر باشد یا شرّ، نیکو باشد یا زشت، بدون آن که بندگان اختیاری بر امتناع از انجام فعل داشته باشند.
سعدی ابو حبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290
 
تفویض ارجاع امر به غیر است. هم چنین نوشته اند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخصی دیگر است:« فَوَّضَ‏ إليه الأمرَ أى ردَّه إليه.» جوهری، صحاح اللغه، جلد سوم، ص 1099
== معنای اختیار در لغت ==
و «فوَّضَ‏ إليه أمرَه، إذا ردَّه‏» ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، جلد چهارم، ص 460
اختیار در لغت به معنای برگزیدن است. نوشته‌اند: «و الاختیار الاصطفاء، کذلک‏ التَّخَیُّر» <ref> ابن منظور، لسان العرب، ج‏4، ص 267</ref> اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است.  
و «فَوَّضَ‏أَمْرَهُ إِلَيْهِ تَفْوِيضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَيْه‏» فیومی احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 483
 
معنای هر سه جمله در این جمله خلاصه می شود که مقصود از تفویض، سپردن کار به شخص دیگر است. یعنی او را در انجام کار صاحب اختیار قرار داده است.هم چنین آورده اند: «و الاختيار الاصطفاء، كذلك‏ التَّخَيُّر»
== معنای اختیار در اصطلاح ==
  ابن منظور، لسان العرب، ج‏4، ص 267
در تعریف اختیار اصطلاحی به معنای تفویض نوشته‌اند:«الاختیار بمعنی التفویض بمعنی أنه لیس للّه سبحانه أی صنع فی فعل العبد... فهو مستقل‏ فی‏ فعله‏ و فی إیجاده و تأثیره حفظا لعدله سبحانه.» <ref> سبحانی جعفر، الإلهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج2، ص257.</ref> اختیار به معنای تفویض است، به این معنا که خداوند در افعال بنده‌اش دخالت نمی‌کند، بلکه او در انجام افعال مستقل است، زیرا که عدالت خدا به غیر از این ثابت نمی‌شود.
اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است. و در معنای اصطلاحی اختیار (به معنای تفویض) نوشته اند:« الاختيار بمعنى التفويض بمعنى أنه ليس للّه سبحانه أي صنع في فعل العبد... فهو مستقل‏ في‏ فعله‏ و في إيجاده و تأثيره حفظا لعدله سبحانه.» سبحانی جعفر، الإلهيات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج2، ص257
 
اختیار به معنای تفویض است، به این معنا که خدای متعال در افعال بنده اش دخالت نمی کند، بلکه او در انجام افعال مستقل است، زیرا که عدالت خدا به غیر از این ثابت نمی شود. و در جای دیگر نوشته اند: «(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالى فوّض أفعال العباد إليهم يفعلون ما يشاءون على وجه الاستقلال دون أن يكون للَّه سلطان على أفعالهم»  
== معنای تفویض در لغت ==
عسکری سید مرتضی، الجبر و التفويض و القضاء و القدر، ص6
تفویض در لغت به معنای واگذاری، سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن است. نوشته‌اند:«(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالی فوّض أفعال العباد إلیهم یفعلون ما یشاءون علی وجه الاستقلال دون أن یکون للَّه سلطان علی أفعالهم» <ref> عسکری سید مرتضی، الجبر و التفویض و القضاء و القدر، ص6</ref> [[تفویض]] یعنی این که خداوند [[افعال عباد]] را به خودشان واگذار کرده است که آن‌چه می‌خواهند مستقلا و بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خداوند انجام دهند.  
تفویض یعنی این که خدای متعال افعال عباد را به خودشان واگذار کرده است که آن چه می خواهند مستقلا و بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خدای متعال انجام دهند.  
 
علاوه بر مطالب فوق، در باره تفویض اصطلاحی و تقسیم آن مطالب دیگری نیز بیان شده است. نوشته اند: تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1.معنای اول تفویض به معنای واگذاری امور به خدا است به این معنا که شخص تمام امور زندگانی اش را به خدای متعال می سپرد که البته این نوع تفویض می تواند مرتبه ای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خدا باشد و شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم می شود.«فهي مقامات ثلاث من مقامات العبوديه التوكل، ثم التفويض و هو أدق من التوكل ثم التسليم و هو أدق منهما.»
== معنای تفویض در اصطلاح ==
طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 17، ص 334
تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1. تفویض به معنای واگذار کردن امور به خداوند است، یعنی این که شخص تمام امور زندگانی‌اش را به خداوند می‌سپرد که البته این نوع تفویض می‌تواند مرتبه‌ای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خداوند باشد که شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم می‌شود. «فهی مقامات ثلاث من مقامات العبودیه التوکل، ثم التفویض و هو أدق من التوکل ثم التسلیم و هو أدق منهما.» <ref> طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 17، ص 334</ref> یعنی [[عبودیت]] دارای سه مقام است. اول [[توکل]]، دوم تفویض که دقیق‌تر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیق‌تر است. [[مومن آل فرعون]] بعد از انجام رسالت خویش نسبت به آل فرعون، امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد: «وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. سوره غافر(40)آیه 44» یعنی من امور خودم را به خداوند واگذار می‌کنم. به درستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم می‌شود. بنا براین، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم آن و به معنای کلامی است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار می‌رود. به همین دلیل در تفسیر تفویض، این موضوع لحاظ خواهد شد.
یعنی عبودیت دارای سه مقام است.اول توکل دوم تفویض که دقیق تر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیق تر است. مومن آل فرعون بعد از انجام رسالت خویش نسبت به آل فرعون، امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد«وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. غافر(40) 44 » من امور خود را به خداوند واگذار می‌کنم. به درستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا که به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم می شود. بنا بر این، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم و به معنای کلامی آن است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار می رود. به همین دلیل در تفسیر تفویض این موضوع لحاظ خواهد شد.
 
== معنای جبر و تفویض در کلام ==
جبر در علم کلام  معنای خاص خودش را دارد. نوشته‌اند:«الجبر عند أهل الکلام یستعمل کثیرا بمعنی إسناد فعل العبد إلی اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إلیه لا إلی اللّه تعالی. فالجبر إفراط فی تفویض الأمر إلی اللّه تعالی بحیث یصیر العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختیار. و القدر تفریط فی ذلک بحیث یصیر العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و کلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعة.»<ref> تهانوی محمد بن علی بن محمد، کشاف اصطلاحات الفنون، ج‏1، ص 549</ref>یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بندگان به خداوند است آن‌گونه که عبد همانند جماد فرض می‌شود که هیچ‌گونه اختیار و اراده‌ای از خود ندارد. و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خداوند است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشته‌اند:«الجبر و هو اسناد فعل العبد الی اللّه‏».<ref> جرجانی میر سید شریف، التعریفات، ص 33</ref> جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض (اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفویض (فوّض) الأمر إلیه جعل له التصرف فیه.» <ref> سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290</ref>تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشته‌اند: و«التَّفْویض‏ رد الأمر إلی الغیر»<ref> سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290</ref> تفویض ارجاع امر به غیر است. همچنین نوشته‌اند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخص دیگر است:«فَوَّضَ‏ إلیه الأمرَ أی ردَّه إلیه.» <ref> جوهری، صحاح اللغه، جلد سوم، ص 1099</ref>و «فوَّضَ‏ إلیه أمرَه، إذا ردَّه‏»<ref> ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، جلد چهارم، ص 460</ref> و «فَوَّضَ ‏أَمْرَهُ إِلَیْهِ تَفْوِیضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَیْه‏» <ref>فیومی احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 483</ref> معنای هر سه تعریف در این جمله خلاصه می‌شود که مقصود از تفویض، سپردن کار به شخص دیگر است. یعنی به او در انجام کار اختیار داده است.
 
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]]
[[رده:مقاله‌ها]]

نسخهٔ ‏۱۳ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۳۶

جبر و اختیار دو واژه‌ای است که فهم آن نیاز به هیچ تاملی ندارد، به‌ طوری که انسان با دیدن این دو واژه، بدون درنگ به معنای آن پی می‌برد.و اما اولین تداعی از کلمه جبر در ذهن، وادار کردن یا وادار شدن فاعل به فعلی است که مورد رضایتش نباشد، بلکه او آن فعل را با اکراه انجام دهد. و اولین تداعی درباره اختیار آن است که فاعل در انجام یا ترک فعل مختار باشد.

اهمیت جبر و اختیار در علم کلام

جبر و اختیار و مباحث مربوط به آن، از موضوعات بسیار مهم کلامی است که همواره مورد مناقشات جدی میان مذاهب اسلامی بوده است، زیرا به طور مستقیم با افعال عباد ارتباط دارد. با این توضیح که بندگان در افعال خود یا مختارند و یا مجبور و یا افعال‌شان بین جبر و اختیار قرار دارد. به همین دلیل هنگام طرح این مباحث، موضوعاتی چون قدرت، استطاعت، قضا و قدر، طلب و اراده و نیز تفاسیر مربوط به آن که می تواند ناشی از آرای هر یک از مذاهب امامیه، اشاعره، ماتریدیه و اهل حدیث باشد نیز مطرح می‌شود.

معناشناسی جبر و اختیار

واژه جبر از لغات اضداد و به معنای مقابل است و با حفظ معنای ارتکازی‌اش، کاربرد‌های متفاوتی دارد. همچنین این واژه در قرآن و منابعی چون فقه، حقوق، فلسفه و کلام تفسیر مربوط به خود را دارد.

از نتیجه جستجو در منابع لغت این نکته به دست می‌آید که جبر به معنای نوعی اکراه شدید یا مضاعف است. مثلا شخص را با اجبار و اکراه وادار به انجام عملی کنند که مطابق میل او نباشد. اضافه بر این، جبر به معنای سر‌نوشت نیز می‌باشد به طوری که شخص هیچ اختیاری در تغییر حال خود نداشته باشد تا آن را به نفع خود عوض کند، در این‌صورت هیچ مسئولیتی متوجه او نخواهد بود. اختیار نیز همچون جبر (با حفظ معنای ارتکازی‌اش) دارای معانی متفاوت اما همسو است. همچنین این واژه در هر علمی تفسیر خاص خود را دارد. مثلا اختیار در فقه مقابل اضطرار، در حقوق مقابل اکراه و در فلسفه مقابل اجبار است و در علم کلام در کنار تفویض قرار می‌گیرد.

معنای جبر در لغت

جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. نوشته‌اند: جبر به معنای اجبار و اکراه بر امری است: «و جَبَرَ الرجلَ علی الأَمر یَجْبُرُه‏ جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه‏ أَکرهه» [۱] در تعریف دیگری نوشته‌اند:«الجَبْر هو أن‏ تَجْبُر إنسانا علی ما لا یرید و تُکْرِهه‏»[۲] جبر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق اراده‌اش نیست و درباره آن اکراه دارد. و نیز آورده‌اند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره، قهره و اکرهه علی الاتیان به».[۳] یعنی جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار همراه با غلبه بر انجام کاری است.

معنای جبر در اصطلاح

جبر در اصطلاح یعنی این‌که خداوند بندگانش را بر افعال خوب و بد مجبور کند. «الجبر فی الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه علی ما یفعلون، خیراً کان أو شراً، حسناً کان أو قبیحاً، دون أنْ یکون للعبد إرادة واختیارُ الرفض والامتناع»[۴] یعنی جبر در اصطلاح، یعنی این‌که خداوند بندگانش را مجبور کند تا فعلی انجام دهند چه آن فعل خیر باشد یا شرّ، نیکو باشد یا زشت، بدون آن که بندگان اختیاری بر امتناع از انجام فعل داشته باشند.

معنای اختیار در لغت

اختیار در لغت به معنای برگزیدن است. نوشته‌اند: «و الاختیار الاصطفاء، کذلک‏ التَّخَیُّر» [۵] اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است.

معنای اختیار در اصطلاح

در تعریف اختیار اصطلاحی به معنای تفویض نوشته‌اند:«الاختیار بمعنی التفویض بمعنی أنه لیس للّه سبحانه أی صنع فی فعل العبد... فهو مستقل‏ فی‏ فعله‏ و فی إیجاده و تأثیره حفظا لعدله سبحانه.» [۶] اختیار به معنای تفویض است، به این معنا که خداوند در افعال بنده‌اش دخالت نمی‌کند، بلکه او در انجام افعال مستقل است، زیرا که عدالت خدا به غیر از این ثابت نمی‌شود.

معنای تفویض در لغت

تفویض در لغت به معنای واگذاری، سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن است. نوشته‌اند:«(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالی فوّض أفعال العباد إلیهم یفعلون ما یشاءون علی وجه الاستقلال دون أن یکون للَّه سلطان علی أفعالهم» [۷] تفویض یعنی این که خداوند افعال عباد را به خودشان واگذار کرده است که آن‌چه می‌خواهند مستقلا و بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خداوند انجام دهند.

معنای تفویض در اصطلاح

تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1. تفویض به معنای واگذار کردن امور به خداوند است، یعنی این که شخص تمام امور زندگانی‌اش را به خداوند می‌سپرد که البته این نوع تفویض می‌تواند مرتبه‌ای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خداوند باشد که شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم می‌شود. «فهی مقامات ثلاث من مقامات العبودیه التوکل، ثم التفویض و هو أدق من التوکل ثم التسلیم و هو أدق منهما.» [۸] یعنی عبودیت دارای سه مقام است. اول توکل، دوم تفویض که دقیق‌تر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیق‌تر است. مومن آل فرعون بعد از انجام رسالت خویش نسبت به آل فرعون، امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد: «وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. سوره غافر(40)آیه 44» یعنی من امور خودم را به خداوند واگذار می‌کنم. به درستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم می‌شود. بنا براین، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم آن و به معنای کلامی است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار می‌رود. به همین دلیل در تفسیر تفویض، این موضوع لحاظ خواهد شد.

معنای جبر و تفویض در کلام

جبر در علم کلام معنای خاص خودش را دارد. نوشته‌اند:«الجبر عند أهل الکلام یستعمل کثیرا بمعنی إسناد فعل العبد إلی اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إلیه لا إلی اللّه تعالی. فالجبر إفراط فی تفویض الأمر إلی اللّه تعالی بحیث یصیر العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختیار. و القدر تفریط فی ذلک بحیث یصیر العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و کلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعة.»[۹]یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بندگان به خداوند است آن‌گونه که عبد همانند جماد فرض می‌شود که هیچ‌گونه اختیار و اراده‌ای از خود ندارد. و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خداوند است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشته‌اند:«الجبر و هو اسناد فعل العبد الی اللّه‏».[۱۰] جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض (اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفویض (فوّض) الأمر إلیه جعل له التصرف فیه.» [۱۱]تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشته‌اند: و«التَّفْویض‏ رد الأمر إلی الغیر»[۱۲] تفویض ارجاع امر به غیر است. همچنین نوشته‌اند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخص دیگر است:«فَوَّضَ‏ إلیه الأمرَ أی ردَّه إلیه.» [۱۳]و «فوَّضَ‏ إلیه أمرَه، إذا ردَّه‏»[۱۴] و «فَوَّضَ ‏أَمْرَهُ إِلَیْهِ تَفْوِیضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَیْه‏» [۱۵] معنای هر سه تعریف در این جمله خلاصه می‌شود که مقصود از تفویض، سپردن کار به شخص دیگر است. یعنی به او در انجام کار اختیار داده است.


پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 116
  2. فراهیدی خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 6، ص 115
  3. عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض و القضاء والقدر، ص5
  4. عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض والقضاء والقدر، ص5
  5. ابن منظور، لسان العرب، ج‏4، ص 267
  6. سبحانی جعفر، الإلهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج2، ص257.
  7. عسکری سید مرتضی، الجبر و التفویض و القضاء و القدر، ص6
  8. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 17، ص 334
  9. تهانوی محمد بن علی بن محمد، کشاف اصطلاحات الفنون، ج‏1، ص 549
  10. جرجانی میر سید شریف، التعریفات، ص 33
  11. سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290
  12. سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290
  13. جوهری، صحاح اللغه، جلد سوم، ص 1099
  14. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، جلد چهارم، ص 460
  15. فیومی احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 483