جایگاه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی سادات در جوامع اسلامی ومبانی آن (مقاله)

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۵۷ توسط Shafiee (بحث | مشارکت‌ها)
عنوان مقاله جایگاه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی سادات در جوامع اسلامی ومبانی آن
زبان مقاله فارسی
اطلاعات نشر ایران
نویسنده احمد شفیعی نیا

جایگاه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی سادات در جوامع اسلامی ومبانی آن، عنوان مقاله ای است که نویسنده آن: احمد شفیعی نیا به سادات پژوهی که نقطه عطفی در تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جوامع اسلامی قلمداد می گردد، و از عوامل بنيادين رشد تمدن اسلامي به حساب مي آيد پرداخته است؛ كه با بستر عاطفی و اعتقادی خود به جهت وابستگی که به خاندان وحی دارد، چشم انداز درخشان و همه جانبه اي را در جهت الگوگیری از مکتب خاندان نبوی به ويژه اهل بیت (عليهم السلام) ترسیم می نماید. برنامه اصلی دولت‌هاي استعماري براي مقابله با گسترش فرهنگ اسلامی، ایجاد اختلاف ‌و حمايت از جریانات فرقه ‌ساز در جهان اسلام است؛ که دستاویز عمده آنان در رسیدن به این هدف، سوء استفاده از جایگاه پر قدرت دینی و اجتماعی سیادت بوده است، که به لحاظ استواری بر بستر دین، ضرورتا می بایستی مبانی اعتقادی و فقهی داشته باشد. و از آنجا که جایگاه اجتماعی سیادت جدای از پیامبر (صلی الله علیه و آله) اعتباری ندارد، پرداختن به مبانی اعتقادی و فقهی تاثیر گذاری سادات نیز بدون لحاظ جایگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) ممکن نیست. کلید واژه ها: اهل بیت، سادات، سیادت، تصوف، بابیت.

پیش درآمد

1. تاثير پذیری از الگوهای مقبول

سادات پژوهی و به ویژه امام زاده پژوهی نقطه عطفی در تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جوامع اسلامی و بطور خاص شیعیان قلمداد می گردد. این رخداد تاریخی که بر بستری عاطفی و اعتقادی استوار است دارای تاثيرات پرفایده ای است که نتيجه آن خلق چشم انداز درخشانی در جهت الگوپذیری از مکتب اهل بیت (عليهم السلام) را ترسیم می نماید؛ زیرا اهتمام به شناخت سادات و امامزادگان با رویکرد معرفتی و دستيابي به آموزه های عملي در جهت احترام و تکریم اهل ‌بیت (علیهم السلام) و ذریه آنان، می تواند سمت و سوي نگاه جامعه و خصوصا قلم نقد و نظر پژوهشگران این عرصه را به جایگاه تاثیر گذار آنان معطوف نماید. اين دست پژوهش می تواند همزمان با ارائه شناخت لازم، جامعه را با نمونه هاي عيني آشنا نماید، که با نقش تاثیر گذار خود موجب می شوند تا از این رهگذر مسلمانان گامي عملی و اميد بخش را به دلیل حضور الگوهای جامع و مقبول، در جهت فرایند تکاملی و معنوی خویش بردارند. از طرفی این نوع پژوهش می‌تواند نقطه عطفی در تاریخ سیاسی و اجتماعی سادات معاصر نیز به حساب آید؛ تا از یکسو جایگاه بی نظیر اجتماعی و معنوی پرافتخار گذشته خویش را بازيابی نمايند، و با آسيب شناسي دقييق و علمي اسباب رشد سابق و افول امروز را به بوته نقد و نظر بگذارند. و از سوی دیگر با الگو پذیری از گذشتگان خود راه گسترش فرهنگ سازنده اسلامی را هموارتر نمایند، و از رهیافت انتساب جسمی عاطفه مدار، و فکری اعتقاد باور خود با خاندان وحی، دیگر مسلمانان را به پیروی از خود وادار نمایند. و نتیجه این تربیت پذیری از الگوهای کامل تربیت جامعه ای بیدار و یک دست و متکامل است، که می تواند فریادی علیه تمام مظاهر استبداد فرهنگی و استعمار اقتصادی دشمنان اسلام باشد. امیر المومنین (علیه السلام) در بیان جایگاه تکامل بخش اهل بیت (علیهم السلام) می فرماید: «بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ؛ وتَسَنَّمْتُمُ ذُرْوَةَ الْعَلْيَاءَ؛ وبِنَا انْفَجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ». شما اي مردم، به وسيله ما از تاريکيهاي جهل و فساد رها گشتيد، و راه هدايت را در پيش گرفتيد و گام بر فراز اعتلا نهاديد. [۱].

2. ضرورت تقريب و نقش خاندان پيامبر

در اثر انشعاباتی که بین مسلمانان بعد از عصر رسالت به وقوع پیوست به تدریج مذاهب و فرقی در جهان اسلام شکل گرفت. پیدایش این مذاهب که اغلب بر محور تکثر اجتهادات فقهی صورت گرفت پیامدهای شومی را در جوامع اسلامی در پی داشت که بارزترین آنها تفرقه، تکفیر و منازعات خانمان سوز بین پیروان مذاهب بود که تاکنون نیز ادامه دارد. عصر ظهور مذاهب فقهی از اوایل قرن دوم آغاز شد و تا اوایل قرن چهارم ادامه یافت. در پایان قرن اول و اوایل قرن دوم، نسلی از فقها پا به عرصۀ علم و افتاء گذاردند که با تدوین فقه، فروع فقهی را گسترش دادند. به‌‌‌‌دنبال این وضعیت، مذاهب فقهی فراوان شدند. هر شهری فقیهی داشت که نظرش بر دیگر فقهای آن دیار مقدّم بود و هریک شیوه‌‌‌‌ای را در استنباط احکام برای خود برگزیده بود. حتی گفته شده است که تعداد این مذاهب از صد هم تجاوز کرده بود. [۲] روی‌‌‌‌هم‌‌‌‌رفته ازنظر دوام می‌‌‌‌توان مذاهب این عصر را به دو بخش «مذاهب منقرضشده» و «مذاهب منقرضنشده» تقسیم کرد. از همان روزهای نخستینی که زمزمه های تفرقه و تشتّت بین مسلمانان افتاد؛ رهروان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) به تبعیت از امامان معصوم خویش گام های بلندی را در تقریب بین پیروان مذاهب اسلامی برداشته، و آن را محور اصلی مجاهدت خویش در احیای اسلام، و هویت بخشیدن به مسلمانان قرار دادند، که نمونه عالی آن تدوین کتاب هایی نظیر (الاعلام) شیخ مفید؛ (الإنتصار و الناصريات) سيد مرتضی؛ (الخلاف) شيخ طوسي؛ (غنية النزوع) سيد ابن زهرة؛ (سرائر) ابن إدريس حلي؛ (جامع الخلاف والوفاق) علی بن محمد قمی سبزواری؛ (المعتبر) محقق حلی؛ (خلاف المذاهب الخمسه) حسن بن علی بن داود؛ (تذکرة الفقهاء و منتهی المطلب) علامه حلّي؛ (مفتاح الکرامة) حسيني عاملي؛ و (مجمع البیان) طبرسی و... می باشد که مورد توجه دانشمندان برجسته اهل سنت قرار گرفته است. استمرار این حرکت حیات بخش در تقریب مذاهب ضرورتی است که عقل و شرع آن را لازم دانسته و هر نوع اخلال و مخالفت با آن را گناهی بس عظیم می داند. امیر المومنین (علیه السلام) در راستای حفظ این مفهوم محوری فرمودند: «ألْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ وَإِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَلَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِهِ فَإِنَّمَا حُكِّمَ الْحَكَمَانِ لِيُحْيِيَا مَا أَحْيَا الْقُرْآنُ وَيُمِيتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ وَإِحْيَاؤُهُ الِاجْتِمَاعُ عَلَيْهِ وَإِمَاتَتُهُ الِافْتِرَاقُ عَنْهُ». با اكثريت همراه شويد، كه دست خدا بر سر جماعت است، و از تفرقه و جدايى بپرهيزيد، كه يكسو شده از مردم بهره شيطان است، چنان كه گوسفند دور مانده از گله نصيب گرگ است. آگاه باشيد كسى كه به اين شعار (تفرقه) دعوت كند او را بكشيد گرچه زير عمامه من باشد. به آن دو نفر حكميت داده شد كه آنچه را قرآن زنده كرده زنده كنند، و آنچه را قرآن ميرانده بميرانند. احياء قرآن در يك دلى همگان در عمل به آن است، و ميراندن قرآن جدايى از اوست. [۳]. سیره امام صادق (علیه السلام) در تعامل با مذاهب و فرق اسلامی یکی از زیباترین نمونه های تاریخی است که می تواند الگویی جامع در روابط مسلمانان با یکدیگر به رغم اعتقادشان به مذاهب گوناگون قرار گیرد. آن حضرت در روش فقهی و کلامی و تفسیریشان به اندیشه های مخالفین خویش احترام گذاشته و به تبیین آنها می پرداخت چنانکه یکی از رهبران بزرگ اهل سنت ابو حنیفه که از شاگردان امام (علیه السلام) شمرده می شود آن حضرت را عالم ترین شخص دانسته و می گفت: «واللهِ ما رأيتُ أفقَهَ مِن جعفرِ بنِ محمّدٍ». به خدا قسم من فقیه تر از جعفر بن محمد ندیدم. [۴] حضور رهبران پیروان مذاهب گوناگون در درس امام صادق (علیه السلام)، گواهی روشنی است بر اینکه تقریب میان مذاهب ریشه در قرآن و سیره اهل بیت (علیهم السلام) داشته، و مخالفت با آن عدول از این دو منبع عظیم اسلامی خواهد بود. امیر المومنین (علیه السلام) این موقعیت بی نظیر خاندان وحی و ذریه طاهرین پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به عنوان محوری ترین عامل نگه دارنده جامعه مسلمانان در مسیر هدایت می شمارند: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذِه الأُمَّةِ أَحَدٌ، ولَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْه أَبَداً، هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وعِمَادُ الْيَقِينِ، إِلَيْهِمْ يَفِيءُ الْغَالِي وبِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي». كسى را با خاندان رسالت نمى‏شود مقايسه كرد و آنان كه پرورده نعمت هدايت اهل بيت پيامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پيامبر أساس دين، و ستون‏هاى استوار يقين مى‏باشند. شتاب كننده، بايد به آنان بازگردد و عقب مانده بايد به آنان بپيوندد. [۵]. باز در تبیین جایگاه عقلانی و اعتدال مدار خاندان پیامبر، و اینکه اهل بیت (علیهم السلام) معیار شناخت خط افراط و تفریط اند، فرمودند: «نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي؛ وإِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي». ما تكيه گاه ميانه ايم، عقب ماندگان به ما مى¬رسند، و پيش تاختگان به ما باز مى گردند. [۶]

نقش سیادت در روندهای جوامع اسلامی

(الف) استفاده از جایگاه سیادت

1. تصوف در بستر سیادت

امروزه تصوف با تمام انشعاباتي كه پیدا کرده است بخش عمده اي از جهان اسلام را به خود اختصاص داده است، و به همين جهت از جايگاه تاثیر گذاری برخوردار می باشد، و به طبع می تواند عامل بزرگی در راه ایجاد امت واحده اسلامی باشد. با مطالعه در آثار صوفیان عشق به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و احترام به ذریه آن حضرت موج می زند، و حتي برخی از بنیان گذاران این عقیده از سادات می باشند؛ و این خود نشان از نقش آفرینی بسیار بالای سیادت در جهت دهی اعتقادات جهان اسلام است. مثلا عبد القادر گیلانی عارف، صوفی، محدث، و شاعر ایرانی قرن پنجم و ششم قمری، مؤسس سلسله تصوف قادریه است، كه خود از خاندان سادات مي باشد، كه به جهت مورد توجه بودن وی از نظر تمامی مذاهب اهل سنت، از مبرزین تصوف در جهان اسلام به حساب می آید؛ که بعنوان نمونه مورد بحث قرار می گیرد. علی قادری هروی در رساله‌ای به نام «نزهة الخواطر» تلاش می‌کند که نسبت عبد القادر را به حسن مثنی از نسل امام حسن مجتبی (عليه السلام) برساند، [۷]. در «فوات الوفيات» این نسبت به حسین بن علی (عليهما السلام) رسانده شده‌است. [۸]. در تاریخ الوردی آمده است: «الشَّيْخ محيي الدّين أَبُو مُحَمَّد عبد الْقَادِر بن أبي صالح موسى جنكي دوست بن أبي عبد الله بن يحيى الزَّاهد بن محمد بن داود بن موسى بن عبد الله بن موسى الجون بن عبد الله المحض المجل بن الحسن المثنى بن الحسن بن علي بن أبي طالب رضي الله عنهم، ...واُمُّه أم الْخير أمَة الجياد فاطمة بنت أبي عبد الله الصومعي، لها أَحْوال وكرامات، ...وحملت به وهي إبْنة ستِّين سنة، ويقال: لا تحمل لستين سنة إلاَّ قرشية ولا لخمسين إلاَّ عربيَّة وأم إبْنه عبد الله أم سلمة بنت محمد بن طلحة بن عبد الله بن عبد الرَّحمن بن أبي بكر الصِّديق رضي الله عنهم، والمحض لقب لعبد الله بمعنى الخالص لأَنَّ أَباه الْحسن بن الْحسن بن عليٍّ وأمُّه فاطمة بنت الْحسين بن عليٍّ، فنسبه من أَبويه خالص؛ لسلامته من الموالي وانتهائه إلى عليٍّ كرَّم الله وجهه». [۹]. در النجوم الزاهرة في ملوك مصر والقاهرة آمده است: «محيى الدين أبو محمد عبد القادر بن أبى صالح موسى بن عبد الله بن يحيى الزاهد بن محمد بن داود بن موسى بن عبد الله ابن موسى الجون بن عبد الله المحض بن الحسن أبى محمد المثنّى بن الحسن بن علىّ ابن أبى طالب الهاشمىّ القرشىّ العلوىّ الجيلىّ الحنبلىّ السيد الشريف الصالح المشهور المعروف بسبط أبى عبد الله الصّومعىّ الزاهد. وأمّه أمّ الخير أمة الجبّار فاطمة بنت أبى عبد الله الصّومعىّ». [۱۰]. از مجموع آنچه گفته شده است نتیجه‌گیری می‌شود که نسب وی از جانب پدر به امام حسن مجتبی (عليه السلام) و از جانب مادر به امام رضا (عليه السلام) و از طریق آن حضرت به امام حسین (عليه السلام) می‌رسد.

2. ميدان داري سادات علوي در تحولات سياسي

از ميان مناطقي كه سادات عظام در آنها حضور فعال داشته اند ماوراء النهر است، كه بعد از فتح توسط مسلمانان به اين اسم شهرت یافت. سرزمینی در شمال رود سیحون و جیحون، شامل بخارا، سمرقند، خجند، اسروشنه و ترمذ. امروزه تمام كشور ازبكستان و بخش اعظمي از تاجيكستان و بخش هايي از قرقيزستان و قزاقستان بر آن منطبقند. اين منطقه كه امروزه به آن آسیای مرکزی یا آسیای میانه گفته می‌شود، مدت پنج قرن مهد تمدن اسلامی ایران و مرکز حکومت های ایرانی و تا دوره قاجاریه تابع حکومت مرکزی ایران بوده است. ماوراء النهر مولد و مدفن بسیاری از دانشمندان بزرگ ایرانی است. دین غالب مردم این منطقه قبل از ورود اسلام، زرتشتی بود. با ورود مسلمانان به این منطقه، دین اسلام به سرعت در این سرزمین گسترش یافت و توانست در زمان کوتاهی خود را به‌عنوان قطب فرهنگ و تمدن اسلامی مطرح کند. از شهرهای مهم آن می‌توان به مرو، بلخ، بخارا، سمرقند و... اشاره کرد. [۱۱]. این منطقه از سده دوم قمری به‌علت دوری از مرکز خلافت عباسی مکان مناسبی برای شیعیان به‌شمار می‌آمد که نقطه عطف آن در زمان سامانیان بود؛ به‌طوری‌که برخی حضور گسترده‌ای از آنان را در منطقه گزارش کرده‌اند. دلایلی چون تسامح مذهبی سامانیان، [۱۲] و سختگیری‌های مذهبی سلجوقیان در هجرت شیعیان، به این منطقه بی‌تاثیر نبوده است. [۱۳]. ماوراء النهر در زمینه‌های مختلف علمی دانشمندان بزرگی را به جهان معرفی کرده است که از جمله می‌توان به عیاشی، کشی، ابن سینا، فارابی اشاره کرد. سامانیان، قراخانیان، غزنویان، سلجوقیان در این منطقه حکومت می کردند؛ ولی سامانیان در گسترش تمدن اسلامی نقش بارزتری داشتند. [۱۴]. مذهب عمده مردم ماوراء النهر به خصوص در قرن ششم هجری قمری، سنی حنفی بود. البته به منزلت اهل‌بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز اقرار داشتند. فخر رازی در کتاب انساب خود از حضور گروه عظیمی از سادات علوی در این منطقه را گزارش می‌کند؛ برخی دیگر با استناد به روایت حدیث در فضائل اهل‌بیت (علیهم السلام) در مجالس نقل حدیث ماوراء النهر و عزاداری در روز عاشورا، معتقدند که می‌توان به حضور گسترده شیعیان در این منطقه پی برد؛ همانطور که می‌توان به اشعاری که در مدح اهل‌‌بیت (علیهم السلام) که در آن دیار توسط شاعران معروفی چون سوزنی سمرقندی و صابونی کشی و... سروده شده و در متون ادبی آن زمان باقی مانده، استناد کرد. یکی از مراکز مهم شیعیان در ماوراء النهر، شهر سمرقند بود. محمد بن مسعود عیاشی از عالمان برجسته شیعه حوزه علمیه فعالی را در این شهر تأسیس کرد. از دیگر شهرهای شیعه نشین این دیار می‌توان به نیشابور، مشهد، بخارا، قوهستان، رَقه اشاره کرد به طوری که سادات علوی در این سرزمین‌ها مقامی بس ارجمند داشتند. [۱۵]. مسلمانان ماوراء النهر را در سالهاى پايانى قرن اول هجرى در دوران خلافت وليد بن عبد الملك اموى تحت فرماندهی قتيبة بن مسلم باهلى‌ تصرف كردند. با گرايش روز افزون مردم به اين دين آسماني، ماوراء النهر پس از گذشت يك قرن به يك جامعه كاملاً ديني و مسلمان تبديل شد، و مطالعات ديني در زمينه‌هاي حديث و علوم قرآني و فقه به صورتي جدي و پويا شكل گرفت به طوري كه از قرن سوم هجري علماي بزرگي از آن ديار برآمدند، و تأليفات بسياري كه حاصل تلاش هاي علمي آنان بود از خود به يادگار گذاشتند. [۱۶]. تاريخ فرهنگ و تمدن اين ديار بعد از سقوط سامانيان به علت بى توجهى مورخان و محققان در هاله اى از ابهام مانده و كسى در اين باره تحقيق يا تأليفى مستقل انجام نداده است. اين بى توجهى، چنان جدى است كه در يك نگاه سطحى تصور مى شود پس از سقوط سامانيان بر اين سرزمين، بدويت حاكم شده و چرخ تمدن، فرهنگ، علم و دانش از حركت باز ايستاده است. اما بررسی ها نشان می دهد که جريان فرهنگ و تمدن در ماوراء النهر پس از سقوط سامانيان تا آمدن مغولان تا حدودى ضعيف تر و كندتر از روزگار سامانيان ادامه داشته، و حيات فرهنگى و اجتماعى در آنجا بر اساس تعليمات دينى و با توجه به شرايط سياسى و اجتماعى غالب ادامه داشته است. در این دوران تلاش هاى پايانى براى گسترش اسلام و فرهنگ اسلامى در دورترين نقاط ماوراءالنهر و تركستان در قرن هاى پنجم و ششم هجرى انجام گرفت و فرهنگ اسلامى در همين سده ها در ماوراء النهر به زبان تركى تدوين و بازنويسى شد. گروه‌های زیادی از سادات علوی و شیعیان اسماعیلی، به سبب وجود شرائط خاص سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ماوراء النهر حضور یافته و مسکن گزیده‌اند. در نتيجه مغولان در ماوراء النهر تحت تأثير فرهنگ و تمدن اسلامى دسته دسته مسلمان شدند. از اولين فرمانروايان جغتايى كه مسلمان شد، براق خان بود. با مسلمان شدن مغولان در ماوراء النهر، خوى وحشيگرى آنان پايان يافت، و دايره نفوذ تمدن اسلامى به مرزهاى چين نيز رسيد. ماوراء النهر از نظر فرهنگی بعد از سلطه مغول و در سده هاى هفتم، هشتم و نهم هجرى وضع قابل توجهى داشت و دوباره در دوره تيموريان به يكى از مهمترين مراكز تمدنى عالم اسلام تبديل شده بود. [۱۷].

(ب) سوء استفاده از جايگاه سیادت در گذشته و معاصر

1. گذشته: انتساب خلفای عباسی به پیامبر

بنی عباس از مهم‌ترین سلسله‌های خلافت اسلامی است که بیش از پنج قرن بر اکثر مناطق اسلامی حکومت داشتند. خلفای عباسی مشروعیت خویش را به عباس عموی پیامبر (صلي الله عليه و آله) مستند می‌کردند، به همین دلیل نام حکومت خویش را بنی عباس نهادند. آنها می‌کوشیدند تا چهره تاریخی عباس و برخی فرزندان و نوادگان او را با برنامه سیاسی خود هماهنگ کنند. آنان نخست سعی کردند از جنبه منفی حضور عباس در برخی حوادث صدر اسلام در مخالفت با پیامبر بکاهند؛ سپس برخی فضایل را به او نسبت دهند. عباسیان چنین توجیه کردند که حضور عباس در جنگ بدر در صف مشرکان برنامه‌ای از سر ضرورت بوده و به همین سبب پس از اسارت او، پیامبر (صلي الله عليه و آله) دستور داد تا او را نکشند. یا گفتند که عباس پنهانی با پیامبر تماس داشته و اخبار مشرکان را به او می رسانده است. [۱۸] آنان با استفاده از شعار الرضا من آل محمد خود را به عنوان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مردم به ویژه خراسانیان معرفی کردند و توانستند با کمک سردار خویش ابومسلم خراسانی، سلسله امویان را براندازند و به حکومت برسند. [۱۹] و سرانجام آخرین خلیفه عباسی (المستعصم بالله)، در سال ۶۵۶ق. توسط هلاکوخان مغول کشته شد و حکومت عباسیان در بغداد به پایان رسید. [۲۰].

2. معاصر: استوار سازی بابیت بر گرده سیادت

ادعاي بابيت براي امام عصر (علیه السلام) از زمان غيبت صغرا آغاز شده و اين ادعاهاي دروغين و انحرافي تا عصر حاضر ادامه داشته است. برخي از علماي بزرگ شيعه وجود اين مدعيان را مؤيد براي وجود آن حضرت دانسته‌اند. از آن جهت كه در سايه حقيقت باطل به حيات خود ادامه مي‌دهد، مدعيان براي اثبات ادعاي خود از امامت كمك مي‌گيرند و هميشه براي ترويج و تحريفات از آنچه براي مردم مورد توجه و اعتماد بوده، استفاه نموده‌اند. از اینرو دولت‌هاي استعماري براي مقابله با نفوذ و گسترش اسلام و جلوگيري از بسط قلمرو حكومت اسلام و اجراي طرح‌هاي استعماري خود در خاورميانه و آسيا به اقدامات مختلف روي آوردند. مناطق بزرگی از جهان اسلام از جمله ايران که از مناطق مهم استراتژيك جهان به شمار مي‌رود، با ذخاير و منابع زيرزميني، آثار فرهنگي و تاريخي ديرين، و تمدن درخشان از سویی؛ و از سوي دیگر دارا بودن عقايد ديني و مذهبي ناب اسلامي موجب شده تا دشمنان، بویژه استعمارگران از جهات بسياري بدان توجه كرده‌، و در طول تاريخ استعمار ضربه‌هاي سختی در ابعاد مختلف به آن زده‌اند. اختلافات قدرت، قوميت وعقايد در طول تاريخ، بسیاری از کشورهای اسلامی خصوصا ايران را آسيب‌پذير نموده و سيطره طولاني استبداد، سبب ناهنجاري‌هاي اجتماعي شده و اسباب حضور بيگانگان را فراهم آورده است. نگاه مثبت به جایگاه مرجعیت علمی و دینی اهل بیت، و بالاتر از همه انديشه اعتقاد به مهدويت از مهم‌ترين عناصر پايداري و همبستگي مسلمانان بویژه ملت ايران به شمار مي‌رود. دشمنان نیز اين عنصر اميدبخش را شناخته‌اند و براي از ميان برداشتن آن و رسيدن به اهداف مادي و اسلام برانداز خود، ترفندها و حيله‌هاي گوناگوني را پي‌گرفته‌اند. آنان از تمام زمينه هاي اختلاف ‌افكني و فرقه ‌سازي در جهان اسلام؛ خصوصاً در ايران، حمايت پنهان و آشكار نموده‌اند تا بدين وسيله هم اصل امامت و ولايت را دچار خدشه سازند و هم مهدويت را انديشه‌اي موهوم جلوه دهند. آنان در اين راه از فرقه‌ها و افراد مدعي مهدويت حمايت كردند، از جمله زمينه‌هاي پيدايش بابيت را به وجود آوردند و سيد علي محمد باب را در دوره قاجار علم نمودند. دولت استعماري روس از اين فرد و فرقة نو تأسيس، حمايت مادي و فكري و سياسي كرد. و دولت استعمار گر انگليس نيز به صورت پنهاني و در استتار كامل از آن حمايت نمود؛ و سپس از ثمره آن (بهائيت) به آشكار حمايت كرد. آنان در كشورهاي اسلامي ديگر نيز همواره از اين گونه فرقه‌ها حمايت نموده‌اند. سید علی ‌محمد شیرازی ملقب به باب، یک روحانی و از خاندان سادات و نظریه ‌پرداز و شارع آئین بابیه بود. وی در اول محرم سال 1235 در شیراز به دنیا آمد و در 27 شعبان 1266 در سن 31 سالگی به دار آویخته شد. وی مطابق اسناد و قرائن معتبر از ایام نوجوانی و جوانی دارای عادات غیرمتعارف بوده به طوری که در اوان جوانی خود را از لذّات زندگی محروم نموده و مانند مرتاضان مصائب زیادی را به خود روا داشته و مطابق اصول علم روانکاوی همین مرارتها در آتیه همانند دمل چرکین سرگشود و او را وادار نمود تا دست به کارهای عجیب و ضداجتماعی و متضاد با منطق عقلانی زده و ادعاهای شگفتی بنماید. با اتمام هزاره اول پس از آغاز غیبت امام دوازدهم شیعیان، وی جنبش باب را در ایران بنیان گذاشت و پیروانی از تمامی اقشار و اصناف جامعه و از مناطق مختلف ایران را به خود جذب کرد. به گفته برخی او ادعای نیابت امام زمان، و در ادامه ادعای ظهور را داشت. بهائیان او را مبشر آیین بهائیت می‌دانند؛ او نیز خود را بشارت دهنده دینی دیگر که قرار بوده پس از وی از طرف خداوند توسط «من یظهره ‌الله» فرستاده شود معرفی کرد، و در آثار خود به ظهور «من یظهره ‌الله» اشاره می‌کند. پس از او افراد بسیاری ادعا کردند من یظهره الله‌اند؛ هرچند به اعتقاد بهاییان، من یظهره ‌الله همان میرزا حسینعلی نوری است که او را بهاء الله می‌خوانند. در هر صورت جنبش بابیت در نقطه عطف خود بر گرده سیادت مثل سید محمد علی شروع شد، و اگر چه خود باب شش سال بعد از آغاز جنبشش، در تبریز به فرمان امیرکبیر تیر باران شد، ولی تفکر بابی تا به امروز همچنان تاخت و تاز می کند. [۲۱].  

مباني كلامي ـ فقهي جايگاه تاثیر گذار سیادت

بدون شک هر حرکت اجتماعی که بر بستر دین و اعتقاد استوار باشد، ضرورتا می بایستی مبانی اعتقادی (کلامی) و شرعی (فقهی) داشته باشد. و از آنجا که جایگاه اجتماعی خاندان رسالت اعم از اهل بیت (علیهم السلام) و ذریه آنان یعنی سادات عظام جدای از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیست، پرداختن به مبانی اعتقادی و فقهی ذریه آن حضرت نیز بدون لحاظ جایگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) ممکن نیست. بنابراین در مباحثی که درپی می آید ابتدا با توجه به خود پیامبر (صلی الله علیه و آله)، و سپس با توسعه آن به ذریه آن حضرت سخن خواهیم گفت.

(الف) وجوب محبت به پیامبر

1. محبت مباشر

خداوند در مقاطعی از کلام آسمانیش مردم را به دوستی پیامبرش دستور داده، و حتی آن را در کنار دوست داشتن خود قرار داده است: «قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَايَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ». (ای رسول ما امت را) بگو: اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان خود و اموالی که جمع آورده‌اید، و تجارتی که از کسادی آن بیمناکید، و منازلی را که به آن دل خوش داشته‌اید بیش از خدا و رسول و جهاد در راه او دوست می‌دارید، منتظر باشید تا خدا امر خود را جاری سازد (پیروزی اسلام بر کفر تا دنیا طلبان از فعل خود پشیمان و زیانکار شوند) و خدا فسّاق را هدایت نخواهد کرد. [۲۲]. تقریب استدلال: در این آیه چند قرینه بر استفاده حکم وجوبی نسبت به دوستی پیامبر (صلِّي الله عليه و آله) وجود دارد: 1. سياق: محبت به پیامبر (صلِّي الله عليه و آله) در كنار محبت به خداوند و جهاد که هر دو واجب هستند قرار گرفته است. 2. وعید عقاب: خداوند متخلفین از دوستی پیامبرش را وعید عذاب و دوری از هدایت داده است؛ و این ممکن نیست مگر آنکه مورد دستور داده شده از واجبات باشد. در جای دیگر خداوند دستور می فرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ». بگو (ای پیغمبر): اگر خدا را دوست می‌دارید مرا پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد و گناه شما را ببخشد، و خدا آمرزنده و مهربان است. [۲۳]. در این آیه خداوند به زبان پیامبرش بندگان را دستور داده است که معیار دوستی خداوند اطاعت از پیامبرش می باشد؛ و به عبارت دیگر تبعیت از پیامبر مقدمه دوستی خداوند است، ومقدمه واجب وجوب شرعی و عقلی دارد. قاضی عیاض در استفاده وجوب از آیه می گوید: «فَكَفَى بِهَذَا حَضًّا وَتَنْبِيهًا وَدَلَالَةً وَحُجَّةً على إلتزام مَحَبَّتِهِ وَوُجُوبِ فَرْضِهَا، وَعِظَمِ خَطَرِهَا، وَاسْتِحْقَاقِهِ لَهَا (صلَّى الله عليه وسلَّم)، إذ قَرَّعَ اللهُ تَعَالَى مَنْ كَانَ مَالُهُ وَأَهْلُهُ وَوَلَدُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَوْعَدَهُمْ بِقَوْلِهِ تَعَالَى: «فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ»، ثُمَّ فَسَّقَهُمْ بِتَمَامِ الْآيَةِ وَأَعْلَمَهُمْ أَنَّهُمْ مِمَّنْ ضَلَّ وَلَمْ يَهْدِهِ اللهُ». همین مقدار در واجب بودن دوستی آن حضرت کافیست که خداوند توبیخ کرده است کسانی را که دارائی¬هایشان را بر دوستی پیامبرشان ترجیح داده اند؛ و آنان را فاسق و گمراه برشمرده است. [۲۴]. بیهقی نیز می گوید: «فَأَبَانَ بِهَذَا أَنَّ حُبَّ اللهِ وَحُبَّ رَسُولِهِ، وَالْجِهَادَ فِي سَبِيلِهِ فَرْضٌ، وَأَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ شَيْءٌ سِوَاهُ أَحَبَّ إِلَيْهِمْ مِنْهُ، وَبِمِثْلِ ذَلِكَ جَاءَتِ السُّنَّةُ». با این بیان معلوم کرده که دوستی خدا و رسولش و جهاد در راه او واجبی است که جایگزین برنمی دارد، و این معنا مورد تاکید روایات هم می باشد. [۲۵]. سلامی بغدادی در اشاره به این دسته از روایات می گوید: «وَقَدْ ثَبَتَ فِي الصَّحِيحَيْنِ عَنْهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) أَنَّهُ قَالَ: «لَا يُؤْمَنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَوَلَدِهِ وَأَهْلِهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ»؛ فُلَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتَّى يُقَدِّمَ مَحَبَّةَ الرَّسُولِ عَلَى مَحَبَّةِ جَمِيعِ الْخَلْقِ، وَمَحَبَّةُ الرَّسُولِ تَابِعَةٌ لِمَحَبَّةِ مُرْسِلِهِ. وَالْمَحَبَّةُ الصَّحِيحَةُ تَقْتَضِي الْمُتَابَعَةَ وَالْمُوَافَقَةَ فِي حُبِّ الْمَحْبُوبَاتِ وَبُغْضِ الْمَكْرُوهَات». در صحیح مسلم و بخاری آمده است که پیامبر فرمود: هیچ یک از شما به حقیقت ایمان راه نمی یابد تا اینکه من از فرزند و پدر و مادرش، و از همه مردم نزد او عزیزتر باشم. و این محبت از محبت الهی نشات گرفته است، که به دنبال خود تبعیت در رفتار را هم لازم دارد. [۲۶]. از این گفتار هم استفاده می شود که محبت به پیامبر (صلِّي الله عليه و آله) شرط ایمان آوری است؛ و از آنجا که ایمان به خداوند از واجبات اعتقادی است پس مقدمه آن هم واجب می باشد. از جمله ادله بر وجوب ایمان دستور خداوند به این موضوع اعتقادی است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ». [۲۷].

2. محبت غیر مباشر

اسلام دین تکریم به همه انسان ها حتی غیر مسلمانان است؛ اما برای مسلمانان و مؤمنان احترام بیشتری قائل است و در میان مؤمنان، احترام به منسوبین به پیامبر (صلی الله علیه و آله) سفارش ویژه کرده است. ریشه اصلی احترام به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بازگشتش آیه شریفه مودّت است؛ زیرا عده ای در بیان مصادیق قربی به بیشتر از امامان معصوم (علیهم السلام) اشاره کرده اند. مفسرین از اهل سنت این مطلب را اینگونه نقل می کند: «إخْتلفُوا فِي ذَوي الْقُرْبَى من هم؟ قَالَ مُجَاهِد. هم بَنو هَاشم خَاصَّة؛ وَرُوِيَ عَن ابْن عَبَّاس أَنه قَالَ: جَمِيع قُرَيْش؛ وَالْقَوْل الثَّالِث: أَن ذَوي الْقُرْبَى هم بَنو هَاشم وَبَنُو الْمطلب، وَهَذَا قَول الشَّافِعِي وَقد دلّ عَلَيْهِ الْخَبَر الْمَرْوِيّ بطرِيق جُبَير بن مطعم». در ذوی القربی اختلاف شده است که چه کسانی اند؛ مجاهد می گوید: فقط بنی هاشم مراد است، روایتی هم می گوید: تمام قریش مراد است. شافعی هم می گوید: بنا بر روایت جبیر بن مطعم، بنی هاشم و بنی عبد المطلب مرادند. [۲۸]. و البته روایاتی هستند که از آنها احترام و دوستی ذریه پیامبر (صلی الله علیه و آله) قابل برداشت است: 1. امام صادق (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل فرمودند: «إِنِّي شَافِعٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لأَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ ولَوْ جَاءُوا بِذُنُوبِ أَهْلِ الدُّنْيَا رَجُلٌ نَصَرَ ذُرِّيَّتِي ورَجُلٌ بَذَلَ مَالَه لِذُرِّيَّتِي عِنْدَ الْمَضِيقِ ورَجُلٌ أَحَبَّ ذُرِّيَّتِي بِاللِّسَانِ وبِالْقَلْبِ ورَجُلٌ يَسْعَى فِي حَوَائِجِ ذُرِّيَّتِي إِذَا طُرِدُوا أَوْ شُرِّدُوا». چهار دسته را روز قیامت شفاعت می کنم هر چند با گناه اهل دنیا به صحرای محشر حاضر شوند: آن که اولاد مرا یاری کند. آن که از اموالش به اولاد تنگدستم کمک کند. کسی که با زبان و قلب، آنان را دوست بدارد و آن که تلاش کند در انجام حوائج و نیازهای افرادی از ذریه ام که تبعید شده و یا رانده شده اند. [۲۹]. 2. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إذا كان يوم القيامة نادى منادٍ: أيها الخلائق أنصتوا فانَّ محمدا (صلّى الله عليه وآله) يكلمكم، فتنصت الخلائق فيقوم النبيّ (صلّى الله عليه وآله) فيقول: يا معشر الخلائق من كانت له عندي يد أو منة أو معروف فليقم حتى أكافئه، فيقولون: بآبائنا وأمهاتنا وأيّ يد أو أيّ منة وأيّ معروف لنا، بل اليد والمنة والمعروف لله ولرسوله على جميع الخلائق؛ فيقول لهم: بلى من آوى أحدا من أهل بيتي، أو برّهم، أو كساهم من عرى، أو أشبع جائعهم فليقم حتى أكافئه؛ فيقوم أناس قد فعلوا ذلك فيأتي النداء من عند الله تعالى: يا محمد يا حبيبي قد جعلت مكافأتهم إليك فأسكنهم من الجنة حيث شئت، قال: فيسكنهم في الوسيلة حيث لا يحجبون عن محمد وأهل بيته (عليهم السلام)». هر گاه روز قیامت شود منادى فریاد می زند که، اى گروه مردمان! خاموش باشید که همانا محمّد سخن می گوید. مردم خاموش می شوند؛ پیامبر حرکت مى‏ کند و می فرماید: اى گروه مردمان! هر کس براى او در پیش من دستى و منّتى و نیکى هست باید حرکت کند تا جبران کنم. می گویند چه دست و چه منّت و چه نیکى است براى ما بلکه تمام این ها براى خدا و رسولش بر تمام مردمان است. می فرماید: هر کس یکى از فرزندان مرا پناه داده، نیکى به او کرده، او را از برهنگى پوشیده، او را گرسنه بوده، سیر کرده باید حرکت کند تا جبران کنم. پس بلند می شوند مردمى که این کردار را انجام داده‏اند. پس ندا از پیشگاه خداى جلّ و علا می رسد که، اى محمّد! حبیب من! پاداش آنان را به تو واگذار کردم در هر کجاى بهشت که می خواهى آنان را جاى ده. پس آنان را در وسیله جا می دهد مکانى که محمّد و آل محمّد را مى‏بینند. [۳۰]. 3. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «لا يُؤمن عبدٌ حتی أََكون أحبَّ اليه من نفسه، و يكون عترتي أَحبَّ إليه من عترته، و يكون أهلي أَحبّ إليه من أَهله و يَكون ذاتي أحب اليه مِن ذاته». ایمان هیچ عبدی کامل نمی شود مگر آنکه من پیش او از خودش عزیزتر باشم، و خاندانم پیش او از خاندنش عزیزتر باشند، و ذریه ام پیش او از ذریه اش عزیزتر باشند، و جانم از جانش عزیزتر باشد. [۳۱].

(ب) وجوب تعظیم و توقیر پیامبر

1. تعظیم و توقیر مباشر

خداوند در بیان وظیفه مردم راجع به پیامبرش می فرماید: «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا * لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا». تو را گواه و مژده دهنده و بیم دهنده فرستاده ایم. تا به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و یاریش کنید و بزرگش دارید و خدا را صبحگاه و شامگاه تسبیح گویید. [۳۲]. بنابراینکه مرجع ضمیر در (وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ) پیامبر اسلام باشد، خداوند ما را به یاری رساندن و بزرگداشت وی دستور می دهد. [۳۳]. شیخ طوسی می گوید: «ثم بين الغرض بالارسال، فقال: أرسلناك بهذه الصفة (لتؤمنوا) ومن قرأ ـ بالياء ـ أي ليؤمنوا هؤلاء الكفار (بالله). ومن قرأ ـ بالتاء ـ وجه الخطاب إلى الخلق أي أرسلته إليكم (لتؤمنوا بالله) فتوحدوه ورسوله (فتصدقوه وتغرروه) أي تنصروه، فالهاء راجعة إلى النبيّ (صلّى الله عليه وآله). وقال المبرد: معنى (تعزّروه) تعظّموه يقال: غرّرت الرجل إذا كبّرته بلسانك (وتوقّروه) أي تعظّموه. يعني النبيّ (صلّى الله عليه وآله) في قول قتادة وقال ابن عباس (تعزّروه) من الاجلال (وتوقّروه) من الإعظام». خداوند هدف از فرستادن پیامبرش را تعظیم و تکریم وی برشمرده است. [۳۴].

2. تعظیم و توقیر غیر مباشر

1/2 ـ تعظیم پیامبر به واسطه تعظیم به سادات

قاضی عياض می گوید: «وَمِنْ إِعْظَامِهِ وَإِكْبَارِهِ إِعْظَامُ جَمِيعِ أَسْبَابِهِ، وَإِكْرَامُ مَشَاهِدِهِ وَأَمْكِنَتِهِ مِنْ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ، وَمَعَاهِدِهِ. وَمَا لَمَسَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَوْ عُرِفَ به». از جمله مصادیق تعظیم و بزرگداشت وی تکریم مکانهای زندگی و عبادت، و آنچه که آن را لمس کرده است می باشد. [۳۵]. از این تعمیم استفاده می شود که هر کاری که تکریم او به حساب آید را شامل می شود؛ مثل تکریم خاندان آن حضرت. چنانکه آیت الله بروجردی در تقسیم غنایم می فرماید: «ثُمَّ جعل ثلاثة أسهم منه لليتامى والمساكين وأبناء السبيل المنتسبين إلى هؤلاء السادة وهم أقرباء الرسول (صلَّى اللَّه عليه وآله) فان المرء يحفظ في ولده». سه سهم از غنایم به یتیمان و مساکین و در راه ماندهای منتسب به خاندان رسالت از سادات و نزدیکان پیامبر اختصاص داده شده است؛ زیرا حفظ انسان در حفظ خاندان اوست. [۳۶]. همین معنا در قضيه فدك آمده است؛ وقتی خليفه اول به حديث «نحن معاشر الانبياء لا نورِّث، ما تركنا صدقة» استدلال کرد، حضرت فاطمه (علیها السلام) پاسخ فرمودند: «يا أبا بكر! تريد أن تأخذ منّي أرضا جعلها لي رسول الله (صلّى الله عليه وآله) وتصدّق بها عليَّ من الوجيف الذي لم يوجف المسلمون عليه بخيل ولا ركاب؟ أما كان قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): (المرء يحفظ في ولده بعده)؟ وقد علمتَ أنَّه لم يترك لولده شيئا غيرها». [۳۷].

2/2– اجماع مسلمین بر حرمت صدقه واجب بر سادات

چنانکه صدقه واجب (زکات، نذز، کفارات) بر خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) حرام است بر ذریه آن حضرت تا روز قیامت نیز حرام می باشد؛ زیرا از کثافات دستان مردم است؛ چنانکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «يَا بَنِي هَاشِمٍ! إنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ حَرَّمَ عَلَيْكُمْ غُسَالَةَ النَّاسِ، وَأَوْسَاخَهُمْ وَعَوَّضَكُمْ مِنْهَا بِخُمُسِ الْخُمُسِ». [۳۸]. باز فرمودند: «إِنَّ هَذِهِ الصَّدَقَاتِ إِنَّمَا هِيَ أَوْسَاخُ النَّاسِ، وَإِنَّهَا لَا تَحِلُّ لِمُحَمَّدٍ، وَلَا لِآلِ مُحَمَّدٍ». [۳۹]. این حکم از اجماعات مسلمین است، چنانکه گفته شده: «آل مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) الَّذِينَ لَهُمْ أَحْكَامٌ خَاصَّةٌ هُمْ: آل عَلِيٍّ، وَآل عَبَّاسٍ، وَآل جَعْفَرٍ، وَآل عَقِيلٍ، وَآل الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَمَوَالِيهِمْ، خِلاَفًا لاِبْنِ الْقَاسِمِ مِنَ الْمَالِكِيَّةِ وَمَعَهُ أَكْثَرُ الْعُلَمَاءِ حَيْثُ لَمْ يَعُدُّوا الْمَوَالِيَ مِنَ الآْل. أَمَّا أَزْوَاجُهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فَذَكَرَ أَبُو الْحَسَنِ بْنُ بَطَّالٍ فِي شَرْحِ الْبُخَارِيِّ أَنَّ الْفُقَهَاءَ كَافَّةً اتَّفَقُوا عَلَى أَنَّ أَزْوَاجَهُ (عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ) لاَ يَدْخُلْنَ فِي آلِهِ الَّذِينَ حَرُمَتْ عَلَيْهِمُ الصَّدَقَةُ». مسلمین اجماع دارند بر حرمت صدقه بر آل علی و عباس و جعفر و عقیل و حارث بن عبد مطلب و خادمین آنان، البته ابن قاسم از مالکیه و هماهنگ با وی اکثر علماء خادمین را مشمول ندانسته اند، چنانکه زنان آن حضرت را هم خارج نموده اند. [۴۰]. صاحب جواهر نیز اجماع مسلمانان را اینگونه تبیین می کند: «(الوصف الرابع أن لا يكون هاشميا ، فلو كان كذلك لم تحل له زكاة غيره) الواجبة بلا خلاف أجده فيه بين المؤمنين بل وبين المسلمين، بل الاجماع بقسميه عليه بل المحكي منهما متواتر كالنصوص التي اعترف غير واحد بكونها كذلك إكراما لهم بالتنزيه عن أوساخ الناس التي هي من الرجس الذي أذهب الله عنهم وطهرهم عنه تطهيرا، فحرمه عليهم وعوضهم عن الخمس من غير فرق بين أهل العصمة منهم وبين غيرهم». [۴۱].

(ج) حرمت ایذاء پیامبر

1. حرمت إیذاء شخص پیامبر

«وَمَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ». و شما حقّ نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد. (احزاب: 53) هر چند این آیه در واقعه ای خاص نازل شده است ولی بدون شک هرگونه اذیت رساندن به آن حضرت را منع می کند. سماعة از امام صادق (عليه السلام) نقل می کند که فرمود: «مالكم تسيئون رسول الله (صلى الله عليه وآله) فقال له رجل: جعلت فداك وكيف يسيئون؟ فقال: أما تعلمون أنَّ أعمالكم تعرض عليه، فإذا رأى فيها معصية ساء». چرا پیامبر را اذیت می کنید؟ مردی پرسید: چگونه؟ فرمودند: با اعمالتان که بر وی عرضه می شود و در آن معصیت است. (ابن فروخ [۴۲].

2. حرمت ایذاء ذریه پیامبر

چنانکه گذشت اذیت پیامبر (صلى الله عليه و آله) منحصر در شان نزول آیه نیست، و از جمله مصادیق اذیت آن حضرت که در روایات آمده است اذیت کردن اهل بیت و ذریه اوست؛ ابن عباس از آن حضرت نقل می کند که در پاسخ کسی که پدر عمویش عباس را دشنام می داد، فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ أَيُّ أَهْلِ الْأَرْضِ أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ؟» قَالُوا: أَنْتَ، قَالَ: «فَإِنَّ الْعَبَّاسَ مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ، فَلَا تَسُبُّوا أَمْوَاتَنَا، فَتُؤْذُوا أَحْيَاءَنَا» فَجَاءَ الْقَوْمُ فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ غَضَبِكَ». ای مردم از اهل زمین چه کسی در پیشگاه خداوند با کرامت تر است؟ گفتند: شما. سپس فرمود: عباس هم از من است و من از وی، پس مردگان ما را دشنام ندهید که موجب اذیت زندها می شود. همگی گفتند: به خدا پناه می بریم از غضب پیامبرش.[۴۳]. ذکر مصادیقی مثل عباس بن عبد المطلب گویای این نکته است که اذیت کردن بقیه ذریه از خاندانش نیز می توانند مصداق حرمت اذیت کردن باشند، چنانکه همین حکم را نسبت به اذیت نمودن مومنین فرمودند. أنس بن مالك می گوید: «بَيْنَمَا النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) يَخْطُبُ إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ يَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ حَتَّى جَلَسَ قَرِيبًا مِنَ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) فَلَمَّا قَضَى رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) صَلَاتَهُ قَالَ: «مَا مَنَعَكَ يَا فُلَانُ أَنْ تُجَمِّعَ مَعَنَا؟» قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ حَرَصْتُ أَنْ أَضَعَ نَفْسِي بِالْمَكَانِ الَّذِي تُرَى قَالَ: «قَدْ رَأَيْتُكَ تَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ وَتُؤْذِيهِمْ، مَنْ آذَى مُسْلِمًا فَقَدْ آذَانِي وَمَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ (عَزَّ وَجَلَّ)». مردی از میان جمعیت برخواست و با لگد کردن بقیه خود را به پیامبر رساند، آن حضرت وی را توبیخ کرده و فرمود: هر کس مسلمانی را بیازارد گویی مرا آزرده است؛ و هر کس مرا بیازارد گویی خدا را آزرده است. [۴۴] در جوامع روایی شیعه نیز آمده است: «من آذى مؤمنا فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى الله ومن آذى الله فهو ملعون في التوراة والإنجيل والزبور والفرقان»؛ وفي خبر آخر: «فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين». هر کس مومنی را بیازارد گویی مرا آزرده است؛ و هر کس مرا بیازارد گویی خدا را آزرده است. و هر کس خدا را بیازارد در تورات و انجیل و زبور و فرقان ملعون است. در روایت دیگر آمده: لعنت خدا و ملائکه و همگی مردم بر او. [۴۵].

نتیجه گیری

در اثر انشعاباتی که بین مسلمانان بعد از عصر رسالت به وقوع پیوست پیامدهای شومی را در جوامع اسلامی در پی داشت که تاکنون نیز ادامه دارد. در مقابل امیر المومنین (علیه السلام) ذریه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را محوری ترین عامل نگه دارنده مسلمانان در مسیر هدایت شمرده، و آنان را اساس دين، و ستون‏هاى استوار يقين معرفی مى کند که شتاب كننده بايد به آنان بازگردد، و عقب مانده بايد به آنان بپيوندد. به همين جهت بنی عباس با استفاده از شعار (الرضا من آل محمد) خود را به عنوان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به مردم معرفی کردند و توانستند با براندازی امویان به حکومت برسند. جنبش بابیت نیز در نقطه عطف خود بر گرده سیادت شروع شد. با مطالعه در آثار متصوفه که امروز بخش عمده اي از جهان اسلام را به خود اختصاص داده است، عشق و احترام به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) موج می زند، و حتي برخی از بنیان گذاران این عقیده از سادات می باشند. مردم زرتشتی آسیای مرکزی نیز که بعد از فتح توسط مسلمانان به ماوراء النهر شهرت یافت، با ورود اسلام به سرزمین توانست در زمان کوتاهی خود را به‌عنوان قطب تمدن اسلامی مطرح کند، که محققین آن را مدیون حضور شیعیان و خصوصا سادات علوی در این منطقه می دانند. از طرفی حرکات اجتماعی دین محور ضرورتا می بایستی مبانی اعتقادی (کلامی) و شرعی (فقهی) داشته باشند. لذا خداوند در قرآن مردم را به دوستی پیامبرش در کنار دوست داشتن خود دستور داده است. و اگر چه تکریم انسان مورد توجه اسلام است؛ ولی برای مسلمانان احترام ویژه ای قائل است، و در بزرگداشت منسوبین پیامبر (صلی الله علیه و آله) سفارش نموده است؛ زیرا اساس احترام به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بازگشتش به آیه مودّت است که عده ای در بیان مصادیق آن به بیشتر از امامان معصوم (علیهم السلام) اشاره کرده اند.

پانویس

  1. نهج البلاغة، خطبه: 4
  2. مکارم شیرازی، 1385 ش، ج1، ص135
  3. نهج البلاغه، خطبه 127
  4. انصاری، 1415 ق، ج1، ص34
  5. نهج البلاغه: خطبه: 2
  6. نهج البلاغه: حکمت: 109.
  7. الحسني الطالبي، 1420 هـ، 1999م، ج1، ص117
  8. ابن شاكر الملقب بصلاح الدين، 1974 م، الجزء: 2، ص373
  9. ابن الوردي المعري الكندي، 1417هـ ـ 1996م، ج2، ص68
  10. أبو المحاسن جمال الدين، ج5، ص371
  11. الصَّلاَّبي، 1421 هـ ـ 2001 م، ج1، ص26؛ البلاذُري، 1988 م، ج1، ص411 ـ 416
  12. ابن كثير، 1408 هـ ـ 1988 م، ج11، ص373 و ج12، ص37
  13. الصَّلاَّبي، 1421 هـ ـ 2001 م، ج1، ص26؛ أحمد معمور العسيرين، 1417 هـ ـ 1996 م، ج1، ص212
  14. أحمد معمور العسيرين، 1417 هـ ـ 1996 م، ج1، ص222؛ الصَّلاَّبي، 1427 هـ ـ 2006 م، ج1، ص23
  15. ابن الندیم، 1417 هـ - 1997 م، ج1، ص240
  16. ابن خليفة الشيباني العصفري، 1397 ق، ج1، ص291ـ 301؛ البَلَاذُري، 1988 م، ج1، ص327
  17. رحمتی، 1393ش، شماره 21
  18. البغدادي، ج1، ص162
  19. مسكويه، 2000 م، ج3، ص293؛ الذهبي، 1413 هـ ـ 1993 م، ج8، ص336؛ ابن كثير، 1408 هـ ـ 1988 م، ج11، ص268
  20. قطب الدين اليونيني، 1413 هـ ـ 1992 م، ج1، ص85؛ أبو الفداء شاهنشاه بن أيوب، ج3، ص193
  21. الحدیدی، 2006م، 13 ـ 65؛ عبد الرحمن الوکیل، 1407 هـ ، 1986م، 3 ـ5؛ حسینی طباطبائی، 1380 هـ ، 45 ـ 50
  22. توبه: 24
  23. آل عمران: 31
  24. قاضی عیاض، 1407 هـ، ج2 ص43
  25. بیهقی، 1423 هـ ـ 2003 م، ج2، ص5
  26. سلامی بغدادی، 1422هـ ـ 2001م، ج2 ص396 و ج3 ص1149
  27. نساء: 136
  28. سمعاني، 1418 هـ ـ 1997م، ج2، ص 266 ـ 267؛ قرطبی، 1384 هـ ـ 1964 م، ج8، ص12
  29. کلینی، 1365ش، ج4، ص60
  30. شیخ حر عاملی، 1414 هـ ، ج 16، ص: 333
  31. علامه مجلسی، 1403 – 1983م، ج 17، ص: 13
  32. فتح: 8 ـ 9
  33. قرطبی، 1384هـ ـ 1964 م، ج6 ص250؛ فخر رازی 1420 هـ ، ج28 ص72؛ طوسی، 1409 هـ ، ج9، ص318؛ طبرسی، 1415 هـ ـ 1995 م، ج9، ص187
  34. شیخ طوسی، 1409 هـ، ج9، ص318
  35. قاضی عياض، 1407 هـ ، ج2، ص126
  36. حسيني قزويني، 1380 هـ ، ص: 8
  37. سلیم بن قیس، 1422 هـ ـ 1380 ش، ص:390؛ قاضي نعمان مغربي، ج3، ص37؛ طبرسی، 1386 هـ ـ 1966 م، ج1، ص139؛ ابن شهر آشوب، 1376 ـ 1956 م، ج2، ص5، ابن میثم بحرانی، 1362 ش، ج5، ص106؛ علامه عسکری، 1410 هـ – 1990م، ج2، ص147؛ ابن ابی الحدید، 1962م، ج16، ص212
  38. زیلعلی، 1418هـ/1997م، ج2، ص403
  39. مسلم، 1374 هـ ـ 1954 م، ج2، ص 752 و 754
  40. الموسوعة الفقهية الكويتية، 1404 ـ 1427 هـ ، ج1، ص100
  41. شیخ جواهری، 1367 ش، ج15، ص406
  42. الصفار، 1404 ق ـ 1362 ش، 465
  43. احمد بن حنبل، 1403هـ – 1983م، ج2، ص925؛ ترمذی، 1998 م، ج6، ص111؛ نسائی، 1421 هـ ـ 2001 م، ج6، ص345 و ج7، ص319؛ طبرانی، 1415 هـ ـ 1994 م، ج12، ص36
  44. هیثمی، 1414 هـ ـ 1994 م، ج2، ص179، ح3092.
  45. بروجردی، 1410 هـ ـ 1368 ش، ج16، ص305

فهرست منابع

1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. ابن أبي الحديد، فخرالدین ابوحامد عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ناشر: دار إحياء الكتب العربية، عيسى البابي الحلبي وشركاه، سال چاپ: 1962 م.
4. ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمد بن علی، مناقب آل أبي طالب، ناشر: المكتبة الحيدرية، النجف الأشرف، سال چاپ: 1376 هـ ـ 1956 م.
5. أبو الحسن القشيري النيسابوري، مسلم بن الحجاج، المسند الصحيح المختصر، الناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1374 هـ ـ 1954 م.
6. أبو المحاسن جمال الدين، يوسف بن تغري بردي، النجوم الزاهرة في ملوك مصر والقاهرة، الناشر: وزارة الثقافة والإرشاد القومي، دار الكتب، مصر.
7. الأنصاري الخزرجي القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبي بكر بن فرح، الجامع لأحكام القرآن = تفسير القرطبي، الناشر: دار الكتب المصرية، القاهرة، الطبعة: الثانية، عام النشر: 1384هـ ـ 1964 م.
8. الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبي بكر، الجامع لأحكام القرآن، الناشر: دار الكتب المصرية، القاهرة، الطبعة: الثانية، عام النشر: 1384هـ ـ 1964 م.
9. الانصاری، محمد علی، الموسوعه الفقهیه المیسره، چاپ1، ناشر: مجمع الفکر الاسلامی، 1415ق.
10. البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر بن داود، فتوح البلدان، الناشر: دار ومكتبة الهلالـ بيروت، عام النشر: 1988 م.
11. البخاري، محمد بن إسماعيل، صحيح البخاري، الناشر: دار طوق النجاة، الطبعة: الأولى، 1422هـ .
12. البروجردي، السيد الحسین، جامع أحاديث الشيعة، ناشر: منشورات مدينة العلم، السید الخوئي، قم، سال چاپ: 1410 هـ ـ 1368 ش.
13. البغدادي، محمد بن حبيب، المحبر، تحقيق: إيلزة ليختن شتيتر، الناشر: دار الآفاق الجديدة، بيروت.
14. البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسى، شعب الإيمان، الناشر: مكتبة الرشد بالرياض بالتعاون مع الدار السلفية ببومباي بالهند، الطبعة: الأولى، عام النشر: 1423 هـ ـ2003 م.


15. الجواهري، محمد حسن، جواهر الكلام، چاپ: دوم، سال چاپ: چاپخانه: خورشيد، ناشر: دار الكتب الإسلامية، طهران، 1367 ش.
16. الحسني الطالبي، عبد الحي بن فخر الدين بن عبد العلي، الإعلام بمن في تاريخ الهند من الأعلام المسمى بـ (نزهة الخواطر وبهجة المسامع والنواظر)، دار النشر: دار ابن حزم، بيروت، الطبعة: الأولى، 1420 هـ، 1999م.
17. الحديدي، مصطفي محمد، ماجراي باب و بهاء، انتشارات: روزنه، چاپ: سوم، سال نشر: 1380هـ .
18. الحديدي، مصطفي محمد، القول الحق في البابية والبهائية والقاديانية والمهدية، الناشر: الدار المصرية اللبنانية، القاهرة، عام النشر: 2009م.
19. الحر العاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعة (آل البيت)، چاپ: الثانية، چاپخانه: مهر – قم، ناشر: مؤسسة آل البيت (علیه السلام) لإحياء التراث، سال چاپ: 1414 هـ .
20. الحسيني القزويني، السيد عباس، زبدة المقال في خمس الرسول والآل، چاپخانه: العلمية، قم، 1380 هـ .
21. الذهبي، شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، الناشر: دار الكتاب العربي، بيروت، الطبعة: الثانية، 1413 هـ ـ 1993 م. 22. الرازي، أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين، مفاتيح الغيب = التفسير الكبير، الناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، الطبعة: الثالثة، عام النشر: 1420 هـ . 23. الزيلعي، جمال الدين أبو محمد عبد الله بن يوسف، نصب الراية، الناشر: مؤسسة الريان، بيروت/ دار القبلة للثقافة الإسلامية، جدة، الطبعة: الأولى، عام النشر: 1418هـ ـ 1997م. 24. السلامي البغدادي، زين الدين عبد الرحمن بن أحمد، جامع العلوم والحكم في شرح خمسين حديثا من جوامع الكلم، الناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، الطبعة: السابعة، 1422هـ . 25. الشيباني، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل، فضائل الصحابة، الناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، الطبعة: الأولى، عام النشر: 1403 هـ – 1983م. 26. الشيباني العصفري البصري، أبو عمرو خليفة بن خياط بن خليفة، تاريخ خليفة بن خياط، الناشر: دار القلم , مؤسسة الرسالة، دمشق ـ بيروت، الطبعة: الثانية، 1397م. 27. الصَّلاَّبي، علي محمد، الدولة العُثمانية ـ عَوَامل النهُوض وأسباب السُّقوط، الناشر: دار التوزيع والنشر الإسلامية، مصر، الطبعة: الأولى، 1421 هـ ـ 2001 م. 28. الصَّلاَّبي، علي محمد، دولة السلاجقة وبروز مشروع إسلامى لمقاومة التغلغل الباطني والغزو الصليبي، الناشر: مؤسسة اقرأ، القاهرة، الطبعة: الأولى، 1427 هـ ـ 2006 م. 29. الطبراني، سليمان بن أحمد أبو القاسم، المعجم الكبير، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، القاهرة، الطبعة: الثانية، دار الصميعي، الرياض، الطبعة: الأولى، 1415هـ ـ 1994م. 30. الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب، الاحتجاج، ناشر: دار النعمان، النجف الأشرف، سال چاپ: 1386 هـ ـ 1966 م. 31. الطبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، چاپ: الأولى، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت، سال چاپ: 1415 هـ ـ 1995 م. 32. الطوسي، محمد بن الحسن، التبيان في تفسير القرآن، چاپ: الأولى، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، سال چاپ: 1409هـ . 33. العسكري، السيد مرتضى، معالم المدرستين، سال چاپ: 1410 هـ ـ 1990 م، ناشر: مؤسسة النعمان، بيروت. 34. العسيرين، أحمد معمور، موجز التاريخ الإسلامي منذ عهد آدم عليه السلام (تاريخ ما قبل الإسلام) إلى عصرنا الحاضر، الناشر: غير معروف مكتبة الملك فهد الوطنية، الرياض، الطبعة: الأولى، 1417 هـ ـ 1996 م. 35. القاضي النعمان المغربي، نعمان بن محمد، شرح الأخبار، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة. 36. القرشي البصري الدمشقي، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير، البداية والنهاية، الناشر: دار إحياء التراث العربي، الطبعة: الأولى، عام النشر: 1408، هـ ـ 1988 م. 37. المجلسي، محمد باقر، بحار الأنوار، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ: الثالثة، سال چاپ: 1403 هـ ـ 1983 م. 38. المروزى السمعاني، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار ابن أحمد، تفسير القرآن، الناشر: دار الوطن، الرياض، الطبعة: الأولى، عام النشر: 1418هــ 1997م. 39. المعري الكندي، عمر بن مظفر بن عمر، تاريخ ابن الوردي، الناشر: دار الكتب العلمية، لبنان، بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ ـ 1996م. 40. النسائي، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي الخراساني، السنن الكبرى، الناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، الطبعة: الأولى، عام النشر: 1421هـ ـ 2001م. 41. الوكيل، عبد الرحمن، البهائية؛ تاريخها وعقيدتها وصلتها الباطنية والصهيونية، الناشر: دار المدني، جدَّة، الطبعة الثانية، عام النشر: 1407 هـ ـ 1986م. 42. الهلالي الكوفي، سليم بن قيس، کتاب سليم بن قيس، چاپ: الأولى، ناشر: دليل ما، سال چاپ: 1422 هـ ـ 1380 ش. 43. الهيثمي، أبو الحسن نور الدين علي بن أبي بكر، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، الناشر: مكتبة القدسي، القاهرة، عام النشر: 1414 هـ ـ 1994 م. 44. اليحصبي السبتي، عياض بن موسى، الشفا بتعريف حقوق المصطفى، الناشر: دار الفيحاء، عمان، الطبعة: الثانية، عام النشر: 1407 هـ . 45. رحمتی، محسن، مقاله نقش سادات علوی در تحولات سیاسی ماوراء النهر در قرن ششم هجری، مجله مطالعات تاریخ فرهنگی سال پنجم، شماره: 21، سال چاپ: 1393 ش. 46. صاحب حماة أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي بن محمود بن محمد، المختصر في أخبار البشر، الناشر: المطبعة الحسينية المصرية، الطبعة: الأولى. 47. قطب الدين اليونيني، أبو الفتح موسى بن محمد، ذيل مرآة الزمان، الناشر: دار الكتاب الإسلامي، القاهرة، الطبعة: الثانية، 1413 هـ ـ 1992 م. 48. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، عام النشر: 1365ش. 49. مسكويه، أبو علي أحمد بن محمد بن يعقوب، تجارب الأمم وتعاقب الهمم، المحقق: أبو القاسم إمامي، الناشر: سروش، طهران، الطبعة: الثانية، 2000 م. 50. الصفار، محمد بن الحسن بن فروخ، بصائر الدرجات، الناشر: منشورات الأعلمي، طهران، سال چاپ: 1404 ق ـ 1362 ش. 51. صلاح الدين، محمد بن شاكر بن أحمد، فوات الوفيات، الناشر: دار صادر، بيروت، الطبعة: الأولى، الجزء: 1 ـ 1973 م؛ الجزء: 2، 3، 4 ـ 1974 م. 52. الضحاك الترمذي، محمد بن عيسى، الجامع الكبير (سنن الترمذي)، الناشر: دار الغرب الإسلامي، بيروت، سنة النشر: 1998 م. 53. مکارم شیرازی، دائرةالمعارف فقه مقارن، چ1، مدرسۀ امام علی‌بن‌ابیطالب، 1385ش. 54. وزارة الأوقاف والشئون الإسلامية، الموسوعة الفقهية الكويتية، عدد الأجزاء: 45 جزءا: الطبعة: (من 1404 ـ 1427 هـ)، الأجزاء 1ـ 23: الطبعة الثانية، دارالسلاسل، الكويت الأجزاء 24ـ 38: الطبعة الأولى، مطابع دار الصفوة، مصر، الأجزاء 39 ـ 45: الطبعة الثانية، طبع الوزارة. 55. ابن النديم، أبو الفرج محمد بن إسحاق بن محمد، الفهرست، الناشر: دار المعرفة بيروت، الطبعة: الثانية، 1417 هـ - 1997 م. 56. سایت: https://www.wikipedia.org 57. سایت: http://en.wikishia.net 58. سایت: http://wiki.ahlolbait.com 59. سایت: http://imamalmahdi.com/main/far/news.php