توحید افعالی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
خط ۳۵: خط ۳۵:
[[امامیه]] اگر‌چه چون سایر مذاهب، به توحید افعالی سخت معتقدند و بر همین مبنا خدا را خالق افعال و خلق را منحصر به او می‌دانند که ناظر به یک بخش از آیات قرآن است، اما در مقابل و مطابق با بخشی دیگر از آیات قرآن، به [[عدل‌الهی]] نیز اعتقاد دارند و انسان را مسئول افعال خود دانسته و او را در باره آنچه انجام می‌دهد، تحسین کرده مستحق جزا می‌دانند. امامیه در تفسیر این مطلب پیرو تعالیم اولیای الهی هستند و در تایید آن، به روایتی استناد می‌کنند که شخصی از [[امام علی ‌علیه‌السلام]] راجع به قدر و تکلیف افعال بشر در مواجهه با توحید افعالی می‌پرسد، حضرت در پاسخ امر بین‌الامرین یعنی راهی میان جبر و تفویض را تعلیم می‌کند. <ref>مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج۵، ص۵۷</ref> در این‌صورت، علاوه بر اقرار به توحید افعالی، به مسئولیت انسان راجع به افعالش اعتراف می‌شود.
[[امامیه]] اگر‌چه چون سایر مذاهب، به توحید افعالی سخت معتقدند و بر همین مبنا خدا را خالق افعال و خلق را منحصر به او می‌دانند که ناظر به یک بخش از آیات قرآن است، اما در مقابل و مطابق با بخشی دیگر از آیات قرآن، به [[عدل‌الهی]] نیز اعتقاد دارند و انسان را مسئول افعال خود دانسته و او را در باره آنچه انجام می‌دهد، تحسین کرده مستحق جزا می‌دانند. امامیه در تفسیر این مطلب پیرو تعالیم اولیای الهی هستند و در تایید آن، به روایتی استناد می‌کنند که شخصی از [[امام علی ‌علیه‌السلام]] راجع به قدر و تکلیف افعال بشر در مواجهه با توحید افعالی می‌پرسد، حضرت در پاسخ امر بین‌الامرین یعنی راهی میان جبر و تفویض را تعلیم می‌کند. <ref>مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج۵، ص۵۷</ref> در این‌صورت، علاوه بر اقرار به توحید افعالی، به مسئولیت انسان راجع به افعالش اعتراف می‌شود.


[[اهل‌حدیث]] در تفسیر توحید افعالی، به نظریه خلق‌افعال‌عباد متوسل شدند. پیروان این مکتب در نگاه ظاهری متهم به جبرگرایی هستند اما بر خلاف این نگاه، آنها با طرح این نظریه تلاش کردند تا با  این نسبت را از خود دور کنند. توجه به شواهد فراوانی در آثار گوناگون متکلمان مشهور این مکتب چون [[محمد بخاری]]، [[ابن تیمیه]]، [[ابن قیم جوزیه]] و [[ابن حجر عسقلانی]] ثابت می‌کند که متکلمان این مکتب و مکاتبی چون [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]]، جبر‌گرا نیستند، بلکه آنها فقط میان خلق و فعل تفاوت قائل شدند و خلق را منحصر به خداوند و فعل را منحصر به بندگان دانسته‌اند و بیان کردند که انسان هرچند فعل را خلق نمی‌کند، با این‌حال فاعل واقعی افعال خویش است.<ref>ر، ک، ابن تیمیه، افعال العباد و الرد علی الجهمیة، ج1، ص 293.</ref><ref>همان، ص 300</ref> <ref>همان، ج 2، ص 74</ref> <ref>ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 1، ص 459</ref> <ref>همان، ج 2، ص 298</ref> <ref>همان، ج 3، ص 74</ref> <ref>همان، ج 3، ص 110</ref><ref>ابن قیم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 144</ref> <ref> ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ص 528</ref> و حتی در برابر جبریون محض و نیز متهمین به جبر، چون ابوالحسن اشعری، موضع خلاف می‌گیرند <ref> ر. ک. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 3، ص 31</ref> <ref>ابن قیم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 143</ref> و معتقدند که وجود قدر موجب بطلان احکام شعری بر مبنای کسب عباد نمی‌شود.<ref>ر. ک. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 13، ص</ref> 449علاوه بر این مطالب، باید گفت که اهل حدیث خود را [[امت وسط]] می‌دانند یعنی امتی که نه جبری است و نه تفویضی. <ref>ر. ک. ابن تیمیه، العقیده الواسطیه، ص 112 و113</ref><ref>ابن قیم جوزیه، مفتاح دار السعاده ،ص 1513</ref>پس با وجود چنین شواهد صریح و محکمی نمی‌توان انگشت اتهام را به سوی اهل حدیث نشانه کرد و گفت چون این مکتب از توحید افعالی دفاع می‌کند لاجرم جبرگرا است. زیرااهل حدیث معتقدند که توحید افعالی یعنی این که انسان در مسئله خلق نمی‌تواند شریک خالق باشد، چون خلق منحصر به خداوند است، اما انسان می‌تواند با قدرتی که خدا به او می‌دهد در فعل آفریده شده تصرف کند. آنها بر همین مبنا نظریه خلق افعال عباد را پایه‌گذاری کردند تا بگویند که میان خالق و فاعل تفاوت وجود دارد و انسان فاعل واقعی افعال خود می‌باشد. این نوع تفسیر، فهم این مذهب را در مسئله توحید افعالی و رابطه آن با افعال انسان؛ به فهم امامیه از امر بین الامرین نزدیک می‌کند.  
[[اهل‌حدیث]] در تفسیر توحید افعالی، به نظریه خلق‌افعال‌عباد متوسل شدند. پیروان این مکتب در نگاه ظاهری متهم به جبرگرایی هستند اما بر خلاف این نگاه، آنها با طرح این نظریه تلاش کردند تا با  این نسبت را از خود دور کنند. توجه به شواهد فراوانی در آثار گوناگون متکلمان مشهور این مکتب چون [[محمد بخاری]]، [[ابن تیمیه]]، [[ابن قیم جوزیه]] و [[ابن حجر عسقلانی]] ثابت می‌کند که متکلمان این مکتب مثل دو مکتب [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]]، جبر‌گرا نبوده‌اند، بلکه آنها فقط میان خلق و فعل تفاوت قائل شدند و خلق را منحصر به خداوند و فعل را منحصر به بندگان دانسته‌اند و بیان کردند که انسان هرچند فعل را خلق نمی‌کند، با این‌حال می‌تواند فاعل واقعی افعال خویش باشد.<ref>ر، ک، ابن تیمیه، افعال العباد و الرد علی الجهمیة، ج1، ص 293.</ref><ref>همان، ص 300</ref> <ref>همان، ج 2، ص 74</ref> <ref>ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 1، ص 459</ref> <ref>همان، ج 2، ص 298</ref> <ref>همان، ج 3، ص 74</ref> <ref>همان، ج 3، ص 110</ref><ref>ابن قیم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 144</ref> <ref> ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ص 528</ref> و حتی در برابر جبریون محض و نیز متهمین به جبر، چون ابوالحسن اشعری، موضع می‌گیرند <ref> ر. ک. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 3، ص 31</ref> <ref>ابن قیم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 143</ref> و معتقدند که وجود قدر موجب بطلان احکام شعری بر مبنای کسب عباد نمی‌شود.<ref>ر. ک. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 13، ص</ref> 449علاوه بر این مطالب، باید گفت که اهل حدیث خود را [[امت وسط]] می‌دانند یعنی امتی که نه جبری است و نه تفویضی. <ref>ر. ک. ابن تیمیه، العقیده الواسطیه، ص 112 و113</ref><ref>ابن قیم جوزیه، مفتاح دار السعاده ،ص 1513</ref>پس با وجود چنین شواهد صریح و محکمی نمی‌توان انگشت اتهام را به سوی اهل حدیث نشانه کرد و گفت چون این مکتب از توحید افعالی دفاع می‌کند لاجرم جبرگرا است. زیرا اهل حدیث معتقدند که توحید افعالی یعنی این که انسان در مسئله خلق نمی‌تواند شریک خالق باشد، چون خلق منحصر به خداوند است، اما انسان می‌تواند با قدرتی که خدا به او می‌دهد در فعل آفریده شده تصرف کند. آنها بر همین مبنا نظریه خلق افعال عباد را پایه‌گذاری کردند تا بگویند که میان خالق و فاعل تفاوت وجود دارد و انسان فاعل واقعی افعال خود می‌باشد. این نوع تفسیر، فهم این مذهب را در مسئله توحید افعالی و رابطه آن با افعال انسان؛ به فهم امامیه از امر بین الامرین نزدیک می‌کند.  


[[متلکمان اشعری]] و ماتریدی در تفسیر توحید افعالی، همچون اهل حدیث باورمندی شدیدی نسبت به این مسئله دارند و خداوند را فاعل تمام فعل و انفعالاتی می‌دانند که در جهان هستی رخ می‌دهد. بنابراین، در مواجهه با مسئله افعال انسان که می‌تواند به جبر گرایی منجر شود، نظریه کسب را ابداع و با تفسیری که از این نظریه ارایه می‌کنند راه برون رفت از این مخمصه را نشان می‌دهند. با این حال متکلمان اشعری از این نظریه تفسیری یکدست ارایه نمی‌کنند. مثلا تمام توجه ابوالحسن اشعری در تفسیر نظریه کسب، حفظ حریم توحید افعالی است. به همین جهت برای انسان در کسب، به نازل‌ترین حد اختیار بسنده می‌کند. اختیاری که از سوی خداوند و با قوه حادث <ref>ر. ک. ابوا لحسن اشعری ابوالحسن، اللمع، ص 76</ref> <ref>ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، ص 542</ref> به او داده می‌شود و البته قوه حادث هیچ نقشی نه در خلق فعل دارد و نه در تعیین نوع آن.<ref>ر. ک. فخر رازی، کتاب القضا و القدر ،ص 32</ref> اما متکلم بعد از او یعنی [[ابوبکر باقلانی|ابوبکر باقلانی]] در تفسیر توحید افعالی و تفسیر آن با افعال عباد، معتقد است که انسان بر همان مبنای اعتقاد به توحید افعالی هیچ نقشی در خلق افعال ندارد، ولی در تعیین نوع آن نقش مستقیم دارد.<ref>ر. ک. فاضل مقداد، إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین ،ص 263</ref> این نوع تعبیر نشان می‌دهد که باقلانی از نوع تفسیر اشعری فاصله گرفته و هر چند چون او به توحید افعالی اعتقاد دارد، اما برای اختیار انسان و مسئولیتش نسبت به افعالی که انجام می‌دهد، نیز جایگاه ویژه ای قایل است. و اما آرای [[عبدالملک جوینی]] با آرای اشاعره پیش از خودش بسیار متفاوت بوده نظریه کسب را به گونه‌ای تفسیر می‌کند که شباهت بسیاری به تفسیر امر بین الامرین امامیه دارد. وی با اعتراف به انتساب واقعی فعل به فاعل کاسب، به صراحت از وجود فاعل‌های طولی <ref> ر. ک. عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ص 111 و 112</ref> در ایجاد فعل نام می‌برد که نشان می‌دهد که آرای این متکلم اشعری در این جهت چه اندازه به آرای متکلمان امامیه در تفسیر امر بین الامرین شباهت دارد. سایر متکلمان اشعری نیز توانستند با رایی متفاوت از ابوالحسن اشعری از اختیار انسان به نحو منطقی دفاع کنند و به نظریه کسب وجهه قابل قبولی بدهند.
[[متلکمان اشعری]] و ماتریدی در تفسیر توحید افعالی، همچون اهل حدیث باورمندی شدیدی نسبت به این مسئله دارند و خداوند را فاعل تمام فعل و انفعالاتی می‌دانند که در جهان هستی رخ می‌دهد. بنابراین، در مواجهه با مسئله افعال انسان که می‌تواند به جبر گرایی منجر شود، نظریه کسب را ابداع و با تفسیری که از این نظریه ارایه می‌کنند راه برون رفت از این مخمصه را نشان می‌دهند. با این حال متکلمان اشعری از این نظریه تفسیری یکدست ارایه نمی‌کنند. مثلا تمام توجه ابوالحسن اشعری در تفسیر نظریه کسب، حفظ حریم توحید افعالی است. به همین جهت برای انسان در کسب، به نازل‌ترین حد اختیار بسنده می‌کند. اختیاری که از سوی خداوند و با قوه حادث <ref>ر. ک. ابوا لحسن اشعری ابوالحسن، اللمع، ص 76</ref> <ref>ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، ص 542</ref> به او داده می‌شود و البته قوه حادث هیچ نقشی نه در خلق فعل دارد و نه در تعیین نوع آن.<ref>ر. ک. فخر رازی، کتاب القضا و القدر ،ص 32</ref> اما متکلم بعد از او یعنی [[ابوبکر باقلانی|ابوبکر باقلانی]] در تفسیر توحید افعالی و تفسیر آن با افعال عباد، معتقد است که انسان بر همان مبنای اعتقاد به توحید افعالی هیچ نقشی در خلق افعال ندارد، ولی در تعیین نوع آن نقش مستقیم دارد.<ref>ر. ک. فاضل مقداد، إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین ،ص 263</ref> این نوع تعبیر نشان می‌دهد که باقلانی از نوع تفسیر اشعری فاصله گرفته و هر چند چون او به توحید افعالی اعتقاد دارد، اما برای اختیار انسان و مسئولیتش نسبت به افعالی که انجام می‌دهد، نیز جایگاه ویژه ای قایل است. و اما آرای [[عبدالملک جوینی]] با آرای اشاعره پیش از خودش بسیار متفاوت بوده نظریه کسب را به گونه‌ای تفسیر می‌کند که شباهت بسیاری به تفسیر امر بین الامرین امامیه دارد. وی با اعتراف به انتساب واقعی فعل به فاعل کاسب، به صراحت از وجود فاعل‌های طولی <ref> ر. ک. عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ص 111 و 112</ref> در ایجاد فعل نام می‌برد که نشان می‌دهد که آرای این متکلم اشعری در این جهت چه اندازه به آرای متکلمان امامیه در تفسیر امر بین الامرین شباهت دارد. سایر متکلمان اشعری نیز توانستند با رایی متفاوت از ابوالحسن اشعری از اختیار انسان به نحو منطقی دفاع کنند و به نظریه کسب وجهه قابل قبولی بدهند.

نسخهٔ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۵۳

توحید افعالی و به تعبیر دیگر توحید در خالقیت به این معنا است که در جهان هستی فقط یک خالق یا فاعل وجود دارد و آن خداوند است. بنابراین از نگاه کسانی که باورمندی شدیدی به توحید و معانی مرتبط با آن دارند، اطلاق خالقیت به غیر خداوند جایز نیست. این موضوع معرکه آرای مذاهب‌کلامی بوده و از مباحث پر بحث و جدل در کلام و فلسفه است. به طور مثال، مذاهبی چون اشاعره، ماتریدیه و اهل‌حدیث به توحید در خالقیت معتقدند. از نگاه متکلمان این مذاهب، انسان فاعل به معنای خالق نیست. با این‌حال، نسبت انسان به افعالش در مواجهه با توحید‌افعالی یا توحید در خالقیت، به گونه منطقی تفسیر می‌شود که بنابر اعتقاد امامیه نظریه امر بین‌الامرین و بنابر اعتقاد اشاعره و ماتریدیه، نظریه‌کسب و بنابر اعتقاد اهل‌حدیث، نظریه خلق‌افعال‌عباد این هدف را تامین می‌کند.

معنای توحید در لغت

«توحید» مصدر باب «تفعیل» و به معنای «یگانه دانستن» است. ریشه این کلمه «وحد» و به معنای انفراد است و از این‌رو، «واحد» به چیزی اطلاق می‌شود که جزء ندارد.[۱]

معنای توحید در اصطلاح فلاسفه

توحید در اصطلاح فلاسفه به این معنا است که همه نظام‌ها، سنت‌ها، علت‌ها و معلول‌ها، اسباب و مسببات و افعال الهی، ناشی از اراده خداوند است. موجودات عالم همچنان که در ذات خود استقلال وجودی ندارند، در مقام تأثیر و علیت نیز استقلال ندارند. خداوند نیز همان‌طور که در ذات خودش شریک ندارد، در فاعلیت نیز شریک ندارد. هر فاعل و سببی، هم حقیقت و هم تأثیر و فاعلیت خود را از او دارد.[۲] توحید‌افعالی خداوند دقیقاً مصداق تسبیح مبارک "لاحَولَ و لاقُوّة إلاَّ بِالله" است.[۳] که در فلسفه تحت عنوان قاعده "لامُؤَثَّرَ فِی الوجودِ الاّ الله" بیان می‌شود. [۴] [۵]

اقسام توحید نظری

توحید نظری در نگاه کلی بر سه قسم توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی تقسیم می‌شود.

توحید ذاتی توحید ذاتی یعنی اعتقاد به اینکه ذات خداوند متعال یکتا و بدون شریک است. نه ترکیبی در درون ذاتش و و نه خدای دیگری خارج از ذاتش وجود دارد. یک ذات بسیط و بدون ترکیب از اجزاء و اعضاء و هم‌چنین یگانه و بی‌شریک است.

توحید صفاتی توحید‌صفاتی یعنی اعتقاد به اینکه صفات خداوند عین ذات او و عین یکدیگرند و همان‌گونه که ذات او ازلی و ابدی است، صفات ذاتی او همچون علم و قدرت نیز ازلی و ابدی می‌باشد و این چنین نیست که این صفات، زاید بر ذاتش بوده و جنبه عارض و معروض داشته باشد، بلکه عین ذات اوست.

توحید افعالی توحید اَفعالی، یعنی اینکه همه افعال هستی با قدرت و اراده الهی خلق می‌شود. در این تعریف، خداوند هیچ شریکی در امر خلق ندارد و هیچ فاعلی جز خداوند نمی‌تواند خالق باشد. این معنا بر همه افعال الهی منطبق است که از زمره مهم‌ترین آنها آفرینش، ربوبیت و تدبیر است.

اقسام توحید افعالی

در برخی از کتاب‌های کلامی، در بحث توحید افعالی به دو شاخه آن یعنی توحید در ربوبیت و توحید در خالقیت اشاره شده است.[۶] [۷]

معنای توحید در ربوبیت توحید در ربوبیت یعنی اینکه که خداوند تدبیر کننده جهان و همه موجودات آن است و روابط هستی و موجودات را به گونه‌ای تنظیم می‌کند تا به هدفی که برای آنها منظور شده است، برسند.[۸] و اما برخی از آیاتِ بیان‌کننده توحید در ربوبیت که البته ناظر به توحید در خالقیت نیز می‌باشد،[۹] عبارت است از آیه ۵۴ سوره اعراف: «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ‌؛ آگاه باشید که آفرینش و تدبیر به او اختصاص دارد» و آیه ۵۰ سوره طه: «رَ‌بُّنَا الَّذِی أَعْطَیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَیٰ؛ پروردگار ما کسی است که همه چیز را آفرید؛ آنگاه هدایت کرد». [۱۰]

معنای توحید در خالقیت توحید در خالقیت که تعبیر دیگر توحید افعالی است به این معنا است که همه موجودات جهان را خداوند آفریده است.[۱۱] دامنه این معنا آن قدر وسیع است که حتی شامل افعالی می‌شود که دیگر موجودات در ظاهر فاعل آن بوده‌اند، اما در واقع آنها نیز مخلوق خداوند هستند.[۱۲] و اما آیاتی که بر توحید خداوند در خالقیت دلالت دارند، آیات ۱۶ سوره رعد، ۶۲ سوره زُمَر و ۶۲ سوره غافر است در این آیات، خداوند «خالقُ کلِّ شیءٍ» (آفریدگار همه چیز)، معرفی شده است. [۱۳]

توحید افعالی از منظر مذاهب اسلامی

هر یک از مذاهب مشهور کلامی در تفسیر توحیدافعالی نظریاتی بعضا متفاوتی ارائه داده‌اند که البته می‌توان از میان بیشتر این نظریات، به وجه جامع و قابل قبول همه مذاهب دست یافت. با این توضیح که وجه‌الجمع آراء مذاهب اسلامی در تفسیر توحید افعالی چنین است که همزمان با اعتقاد به فاعلیت انحصاری خداوند در باره مخلوقات و به قول ملاصدرا لاموثر فی الوجود الا الله یعنی در عالم وجود، جز خداوند هیچ موثر(فاعلی) شناخته نمی‌شود؛ [۱۴]انسان نیز فاعل واقعی فعل خود به حساب می‌آید. در این تعریف، خداوند علة‌العلل همه افعال هستی است. با این‌حال، مذاهب مشهوری چون امامیه، معتزله، اشاعره، ماتریدیه و اهل‌حدیث هر کدام فراخور فهم خود از توحید افعالی که به طور مستقیم با افعال‌عباد و نحوه تبیین آن با جبر و اختیار ارتباط دارد، تفاسیری ارائه داده‌اند که بعضا قابل توجه است و همانطور که اشاره شد، می‌شود از میان همه آنها به وجه جامع قابل قبولی رسید.

امامیه اگر‌چه چون سایر مذاهب، به توحید افعالی سخت معتقدند و بر همین مبنا خدا را خالق افعال و خلق را منحصر به او می‌دانند که ناظر به یک بخش از آیات قرآن است، اما در مقابل و مطابق با بخشی دیگر از آیات قرآن، به عدل‌الهی نیز اعتقاد دارند و انسان را مسئول افعال خود دانسته و او را در باره آنچه انجام می‌دهد، تحسین کرده مستحق جزا می‌دانند. امامیه در تفسیر این مطلب پیرو تعالیم اولیای الهی هستند و در تایید آن، به روایتی استناد می‌کنند که شخصی از امام علی ‌علیه‌السلام راجع به قدر و تکلیف افعال بشر در مواجهه با توحید افعالی می‌پرسد، حضرت در پاسخ امر بین‌الامرین یعنی راهی میان جبر و تفویض را تعلیم می‌کند. [۱۵] در این‌صورت، علاوه بر اقرار به توحید افعالی، به مسئولیت انسان راجع به افعالش اعتراف می‌شود.

اهل‌حدیث در تفسیر توحید افعالی، به نظریه خلق‌افعال‌عباد متوسل شدند. پیروان این مکتب در نگاه ظاهری متهم به جبرگرایی هستند اما بر خلاف این نگاه، آنها با طرح این نظریه تلاش کردند تا با این نسبت را از خود دور کنند. توجه به شواهد فراوانی در آثار گوناگون متکلمان مشهور این مکتب چون محمد بخاری، ابن تیمیه، ابن قیم جوزیه و ابن حجر عسقلانی ثابت می‌کند که متکلمان این مکتب مثل دو مکتب اشاعره و ماتریدیه، جبر‌گرا نبوده‌اند، بلکه آنها فقط میان خلق و فعل تفاوت قائل شدند و خلق را منحصر به خداوند و فعل را منحصر به بندگان دانسته‌اند و بیان کردند که انسان هرچند فعل را خلق نمی‌کند، با این‌حال می‌تواند فاعل واقعی افعال خویش باشد.[۱۶][۱۷] [۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲][۲۳] [۲۴] و حتی در برابر جبریون محض و نیز متهمین به جبر، چون ابوالحسن اشعری، موضع می‌گیرند [۲۵] [۲۶] و معتقدند که وجود قدر موجب بطلان احکام شعری بر مبنای کسب عباد نمی‌شود.[۲۷] 449علاوه بر این مطالب، باید گفت که اهل حدیث خود را امت وسط می‌دانند یعنی امتی که نه جبری است و نه تفویضی. [۲۸][۲۹]پس با وجود چنین شواهد صریح و محکمی نمی‌توان انگشت اتهام را به سوی اهل حدیث نشانه کرد و گفت چون این مکتب از توحید افعالی دفاع می‌کند لاجرم جبرگرا است. زیرا اهل حدیث معتقدند که توحید افعالی یعنی این که انسان در مسئله خلق نمی‌تواند شریک خالق باشد، چون خلق منحصر به خداوند است، اما انسان می‌تواند با قدرتی که خدا به او می‌دهد در فعل آفریده شده تصرف کند. آنها بر همین مبنا نظریه خلق افعال عباد را پایه‌گذاری کردند تا بگویند که میان خالق و فاعل تفاوت وجود دارد و انسان فاعل واقعی افعال خود می‌باشد. این نوع تفسیر، فهم این مذهب را در مسئله توحید افعالی و رابطه آن با افعال انسان؛ به فهم امامیه از امر بین الامرین نزدیک می‌کند.

متلکمان اشعری و ماتریدی در تفسیر توحید افعالی، همچون اهل حدیث باورمندی شدیدی نسبت به این مسئله دارند و خداوند را فاعل تمام فعل و انفعالاتی می‌دانند که در جهان هستی رخ می‌دهد. بنابراین، در مواجهه با مسئله افعال انسان که می‌تواند به جبر گرایی منجر شود، نظریه کسب را ابداع و با تفسیری که از این نظریه ارایه می‌کنند راه برون رفت از این مخمصه را نشان می‌دهند. با این حال متکلمان اشعری از این نظریه تفسیری یکدست ارایه نمی‌کنند. مثلا تمام توجه ابوالحسن اشعری در تفسیر نظریه کسب، حفظ حریم توحید افعالی است. به همین جهت برای انسان در کسب، به نازل‌ترین حد اختیار بسنده می‌کند. اختیاری که از سوی خداوند و با قوه حادث [۳۰] [۳۱] به او داده می‌شود و البته قوه حادث هیچ نقشی نه در خلق فعل دارد و نه در تعیین نوع آن.[۳۲] اما متکلم بعد از او یعنی ابوبکر باقلانی در تفسیر توحید افعالی و تفسیر آن با افعال عباد، معتقد است که انسان بر همان مبنای اعتقاد به توحید افعالی هیچ نقشی در خلق افعال ندارد، ولی در تعیین نوع آن نقش مستقیم دارد.[۳۳] این نوع تعبیر نشان می‌دهد که باقلانی از نوع تفسیر اشعری فاصله گرفته و هر چند چون او به توحید افعالی اعتقاد دارد، اما برای اختیار انسان و مسئولیتش نسبت به افعالی که انجام می‌دهد، نیز جایگاه ویژه ای قایل است. و اما آرای عبدالملک جوینی با آرای اشاعره پیش از خودش بسیار متفاوت بوده نظریه کسب را به گونه‌ای تفسیر می‌کند که شباهت بسیاری به تفسیر امر بین الامرین امامیه دارد. وی با اعتراف به انتساب واقعی فعل به فاعل کاسب، به صراحت از وجود فاعل‌های طولی [۳۴] در ایجاد فعل نام می‌برد که نشان می‌دهد که آرای این متکلم اشعری در این جهت چه اندازه به آرای متکلمان امامیه در تفسیر امر بین الامرین شباهت دارد. سایر متکلمان اشعری نیز توانستند با رایی متفاوت از ابوالحسن اشعری از اختیار انسان به نحو منطقی دفاع کنند و به نظریه کسب وجهه قابل قبولی بدهند.

آرای متکلمان ماتریدی در مواجهه با توحید افعالی و ارتباط آن با افعال عباد، هر چند در کلیت فهم با آرای اشاعره یکی است، اما در تفصیل آن از دو جهت با آرای آنان تفاوت دارد که این دو تفاوت را می‌توان در فهم عقلانی‌تر و نیز آرای یکدست متکلمان این مکتب در تفسیر نظریه کسب مشاهده کرد. با این حال ماتریدیه نیز چون اشاعره، در تفسیر کسب ضمن تاکید بر توحید افعالی، انسان را نیز فاعل واقعی افعال خود می‌دانند. [۳۵] [۳۶] ابوالیسر بزدوی محمد بن محمد، اصول الدین، ص 104</ref>[۳۷] [۳۸]

پانویس

  1. راغب اصفهانی، مفردات، نشر مرتضوی، 1388، ص 551.
  2. مطهری مرتضی؛ مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج2، ص103.
  3. همان
  4. ملاصدرا؛ اسفار، چ بیروت، ج2، ص219–216
  5. سید محمد حسین طباطبایی، نهایة الحکمة، چاپ مؤسسه امام خمینی، ج3، ص677.
  6. ر. ک. مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۳۸۷
  7. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۷۷و۸۵.
  8. ر. ک. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۸۷.
  9. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۸۷.
  10. . ک. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۸۷.
  11. ر. ک. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۷۷.
  12. با اقتباس از کتاب آموزش فلسفه مصباح یزدی، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۳۸۷و۳۸۸.
  13. ر. ک. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۷۸.
  14. صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج‏6، ص373
  15. مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج۵، ص۵۷
  16. ر، ک، ابن تیمیه، افعال العباد و الرد علی الجهمیة، ج1، ص 293.
  17. همان، ص 300
  18. همان، ج 2، ص 74
  19. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 1، ص 459
  20. همان، ج 2، ص 298
  21. همان، ج 3، ص 74
  22. همان، ج 3، ص 110
  23. ابن قیم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 144
  24. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ص 528
  25. ر. ک. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 3، ص 31
  26. ابن قیم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمة و التعلیل، ص 143
  27. ر. ک. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 13، ص
  28. ر. ک. ابن تیمیه، العقیده الواسطیه، ص 112 و113
  29. ابن قیم جوزیه، مفتاح دار السعاده ،ص 1513
  30. ر. ک. ابوا لحسن اشعری ابوالحسن، اللمع، ص 76
  31. ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین، ص 542
  32. ر. ک. فخر رازی، کتاب القضا و القدر ،ص 32
  33. ر. ک. فاضل مقداد، إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین ،ص 263
  34. ر. ک. عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ص 111 و 112
  35. ابومنصور ماتریدی ،التوحید، ص 167 و 168
  36. همان ص 188
  37. ابومعین نسفی، التمهید فی اصول الدین، ص 62
  38. ابوالثناء لامشی، التمهید لقواعد التوحید ،ص 97