تفویضیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'آن‌ها' به 'آنها')
خط ۲: خط ۲:


==تاریخچه==
==تاریخچه==
تفویضیه عنوان عام گروه‌ها و فرقه‌های شیعی و غیرشیعی معتقد به فضیلت و برتری [[امام علی|امام علی (ع)]] بر دیگر [[صحابه]] و [[خلفای راشدین|خلفا]] است. آنان حضرت علی ‌علیه‌السلام را بعد از [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر اکرم (ص)]] برترین فرد می‌دانند و او را شایستگی بر مقام امامت و خلافت بر دیگران ترجیح و تفضیل می‌دهند. البته این اعتقاد مخصوص شیعه نیست، بلکه گروه‌هایی از [[اهل سنّت]] نیز چنین اعتقادی دارند. هر چند آن‌ها امامت مفضول را با وجود افضل جایز می‌دانند. این سخن [[ابن ابی الحدید|ابن ابی‌الحدید]] به عنوان شارح [[نهج البلاغه (کتاب)|نهج البلاغه]] است که می‌گوید عموم بغدادیان و عده‌ای از بصریان معتقدند که حضرت علی (ع) بر دیگران برتری دارد و خود او نیز معتقد به برتری علی (ع) است. [[زیدیه]]، [[تبریه]]، [[صالحیه]] و [[جارودیه]] از تفضیلیه به شمار می‌روند.
تفویضیه عنوان عام گروه‌ها و فرقه‌های شیعی و غیرشیعی معتقد به فضیلت و برتری [[امام علی|امام علی (ع)]] بر دیگر [[صحابه]] و [[خلفای راشدین|خلفا]] است. آنان حضرت علی ‌علیه‌السلام را بعد از [[محمد (ص) خاتم الانبیاء|پیامبر اکرم (ص)]] برترین فرد می‌دانند و او را شایستگی بر مقام امامت و خلافت بر دیگران ترجیح و تفضیل می‌دهند. البته این اعتقاد مخصوص شیعه نیست، بلکه گروه‌هایی از [[اهل سنّت]] نیز چنین اعتقادی دارند. هر چند آنها امامت مفضول را با وجود افضل جایز می‌دانند. این سخن [[ابن ابی الحدید|ابن ابی‌الحدید]] به عنوان شارح [[نهج البلاغه (کتاب)|نهج البلاغه]] است که می‌گوید عموم بغدادیان و عده‌ای از بصریان معتقدند که حضرت علی (ع) بر دیگران برتری دارد و خود او نیز معتقد به برتری علی (ع) است. [[زیدیه]]، [[تبریه]]، [[صالحیه]] و [[جارودیه]] از تفضیلیه به شمار می‌روند.
عبدالجلیل رازی می‌گوید: « شیعه را مفوضه نامیده‌اند، چرا که ایشان می‌گویند خداوند در قیامت، کارها را به [[علی ‌علیه‌السلام]] تفویض می‌کند». <ref>رازی عبدالجلیل، النقض، ص 538</ref>
عبدالجلیل رازی می‌گوید: « شیعه را مفوضه نامیده‌اند، چرا که ایشان می‌گویند خداوند در قیامت، کارها را به [[علی ‌علیه‌السلام]] تفویض می‌کند». <ref>رازی عبدالجلیل، النقض، ص 538</ref>
میر سید شریف جرجانی، به فرقه‌ای با این عنوان اشاره می‌کند و می‌نویسد: ایشان معتقدند خداوند خلق دنیا را به [[محمد صلی الله علیه و آله]] تفویض کرده است. <ref>میر سید شریف جرجانی، تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم، ص183</ref>
میر سید شریف جرجانی، به فرقه‌ای با این عنوان اشاره می‌کند و می‌نویسد: ایشان معتقدند خداوند خلق دنیا را به [[محمد صلی الله علیه و آله]] تفویض کرده است. <ref>میر سید شریف جرجانی، تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم، ص183</ref>

نسخهٔ ‏۱۴ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۳۹

تفویضیه ‏(یا مفوضه) گروهی از غلاة شیعه هستند که می‌گویند خداوند تدبیر امور دنیا را به حضرت محمّد (ص) تفویض کرد و نیز گروهی از ایشان می‌گویند که خداوند ماموریت پیامبر(ص) را به امام علی (ع) تفویض و هر چه در دنیا است برای او مباح کرد.

تاریخچه

تفویضیه عنوان عام گروه‌ها و فرقه‌های شیعی و غیرشیعی معتقد به فضیلت و برتری امام علی (ع) بر دیگر صحابه و خلفا است. آنان حضرت علی ‌علیه‌السلام را بعد از پیامبر اکرم (ص) برترین فرد می‌دانند و او را شایستگی بر مقام امامت و خلافت بر دیگران ترجیح و تفضیل می‌دهند. البته این اعتقاد مخصوص شیعه نیست، بلکه گروه‌هایی از اهل سنّت نیز چنین اعتقادی دارند. هر چند آنها امامت مفضول را با وجود افضل جایز می‌دانند. این سخن ابن ابی‌الحدید به عنوان شارح نهج البلاغه است که می‌گوید عموم بغدادیان و عده‌ای از بصریان معتقدند که حضرت علی (ع) بر دیگران برتری دارد و خود او نیز معتقد به برتری علی (ع) است. زیدیه، تبریه، صالحیه و جارودیه از تفضیلیه به شمار می‌روند. عبدالجلیل رازی می‌گوید: « شیعه را مفوضه نامیده‌اند، چرا که ایشان می‌گویند خداوند در قیامت، کارها را به علی ‌علیه‌السلام تفویض می‌کند». [۱] میر سید شریف جرجانی، به فرقه‌ای با این عنوان اشاره می‌کند و می‌نویسد: ایشان معتقدند خداوند خلق دنیا را به محمد صلی الله علیه و آله تفویض کرده است. [۲] مرتضی رازی عین همین مطلب را بیان کرده و علاوه بر پیامبر، امامان را نیز به این مجموعه اضافه کرده است و می‌نویسد: برخی از ایشان ادعا می‌کنند که محمد (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیهم السلام) آمر و ناهی و حاکم‌اند و خدا امر خلق و حیات و مرگ آنان را به ایشان تفویض کرده و پیامبر و امامان مستحق عبادت‌اند و... [۳]

پیدایش

برخی درباره پیدایش مفوضه نوشته‌اند: «در دهه‌های سوم و چهارم قرن دوم هجری، در دوره زندگی و امامت امام صادق ‌علیه‌السلام گروه دیگری از غلاة در جامعه شیعه پدیدار شدند. این گروه به بسیاری از نظریات وعقاید گروه کیسانیه (که تقریباً ناپدید شده‌اند) علاقه‌مند بوده و از آنان جانب داری می‌کردند و خود را دنباله رو آنان می‌دانستند. از جمله به پیروی آنان، ائمه آل محمد (صلی الله علیه و آله) را موجوداتی فوق بشری می‌خواندند که دارای علم نامحدود از جمله علم بر غیب و قدرت تصرف در کائنات بودند. این گروه جدید از غلاة، پیامبر و ائمه را خدا نمی‌خواندند بلکه معتقد بودند که خداوند کار جهان از خلق و رزق و اختیار تشریع احکام را به آنان تفویض فرموده است. نتیجتاً پیامبر و ائمه عملاً تمام کارهایی را که خداوند باید انجام دهد انجام می‌دهند با این فرق که قدرت خدا اصلی و قدرت آنان تبعی و فرعی است. پس فرق اصلی میان آنان و غلاة ملحد آن بود که غلاة ملحد، ائمه را در عرض خدا و در درجه او می‌دانستند ولی اینان به اصطلاح رائج ادوار اخیر در طول خدا می‌دانستند. این فکر به زودی در سنت شیعه با کلمه تفویض شناخته شد که گروه مزبور را به این اعتبار مفوضه نامیدند. همچنان که سایر گروه‌های غلاة که ائمه را خدا می‌دانستند، به طور اخص غلاة طیاره یا به طور ساده و خلاصه طیاره خوانده می‌شدند. در کتب رجال حدیث شیعه معمولاً افراد این گروه‌های دوم (یعنی آنان که ائمه را خدا می‌دانستند یا عملاً با این عقیده و با تفسیرهای باطنی خاص خود از ربقه اسلام و تشیع خارج شده و گروه‌های مستقل برای خود تشکیل داده بودند) با تعبیراتی نظیر فاسدالمذهب یا فاسدالاعتقاد و اهل تخلیط (تفسیر باطنی از شریعت) مشخص شده و گروه اول که همچنان در داخل مذهب تشیع مانده و به اصطلاح غلاة درون گروهی بودند با تعبیراتی نظیر اهل الارتفاع، فی مذهبه (یـا فی حدیثه) ارتفـاع، مرتفع القـول، یا فیه غلـوّ و ترفّع ممتـاز گردانیده‌اند که همه حـاکی از تندروی و بلنـدپروازی نابجـای کسـانی است که ائمـه را گرچه خـدا ندانستند ولی آنان را به ناحق از مقام واقعی خود بالابرده و با نسبت دادن علم و قدرت نامحدود و معجزات و نظائر آن، موجودات فوق بشری و غیرطبیعی معرفی کرده بودند. با این همه در استعمال اعمّ، اصطلاح غلاة بر هـر دو دسته به طور معمول و متـداول اطلاق می‌شده است مگر آن که دو اصطلاح غلاة و مفوضه با هم دیگر به کار می‌رفت که در این صورت منظور از کلمه غلاة مشخصاً کسانی بود که ائمه را خدا (و احیاناً پیامبر) می‌خواندند.[۴]

اعتقادات

اصول اعتقادی مفوضه شکل تکامل یافته عقاید غلاة صدر اول بود. چنین به نظر می‌رسد که جریان فکری مفوضه پیوندی نامبارک از دو نظریه غالی گرا از غلاة کیسانی در اوائل قرن دوم بوده است. نظریه اول، نظریه حلول روح خداوند یا نور او در جسم پیامبر و ائمه بود. غلاة قرن اول، پیامبر یا ائمه را به طور ساده خدا و تجسم تمام هویت الهی می‌دانستند اما بنابراین نظر متأخرتر، امام مظهرِ بخشی از روح خدا یا محل استقرار اخگری از نور الهی بود که از آدم از طریق سلسله‌ای از پیامبران به آنان رسیده بود. نظریه دوم تفسیر جدیدی بود که گویا برای نخستین بار بیان بن سمعان نهدی (م: 119ق) از رؤسای کیسانیه آن عصر از آیه و هو الذی فی السماوات اله و فی الارض اله (سوره زخرف، آیه 84) عرضه داشت. او می‌گفت این آیه از دو خدا سخن می‌گوید که یکی خدای آسمانهاست و دیگری خدای زمین، هرچند خدای آسمان‌ها بزرگ‌تر و خدای زمین کوچک تر و فرمان بردار اوست. این دو نظریه در دهه چهارم قرن دوم وسیله ابوالخطّاب محمد بن ابی زینب اسدی (م:حوالی138ق) رئیس غلاة خطّابیه با یکدیگر به این صورت تلفیق شد که روح خدا در مقام تنزّل در شکل امام صادق ‌علیه‌السلام مجسم شده و اکنون وی خدای زمین است. مذهب مفوضه که‌ اندکی پس از کشته شدن ابوالخطّاب محمد بن ابی زینب، توسط یکی از هواداران پیشین او مفضل بن عمر جعفی صیرفی (م: پیش از179ق) بنیاد نهاده شد، به شکل روشن صورت متطوّرتری از همان فکر بود. مفوضه معتقد بودند که پیامبر و ائمه، اولین و تنها مخلوقاتی هستند که مستقیماً به دست قدرت حق، از ماده‌ای متفاوت با سایر بشر آفریده شدند. خداوند آن گاه قدرت و مسئولیت امور عالم خلقت را به ایشان واگذار نمود فرمود: پس هر چه در این جهان روی می‌دهد از آنان است. آنان ـ به طوری که قبلاً هم اشاره شد ـ به این ترتیب تمام کارهایی را که علی الاصول به خدا نسبت داده می‌شود مثل خلق و رزق و میراندن و نظائر آن را انجام می‌دهند. آنان می‌توانند حکمی شرعی را تشریع یا نسخ کنند و حلال را حرام و حرام را حلال نمایند. آنان بر همه چیز از جمله غیب آگاه‌اند. برخی از مفوضه می‌گفتند که ائمه نیز مانند پیامبر، وحی دریافت می‌کنند. آنان نه تنها زبان همه انسان‌ها را می‌فهمند، بلکه زبان پرندگان و حیوانات را هم درک می‌کنند. آنان دارای توانایی غیر محدود و علم نامحدود بوده و خالق همه چیز‌اند و روح آنان در همه جا حضور دارد. » [۵] این کتاب سپس به شرح عقاید مفضل بن عمر جعفی به عنوان اولین سخنگوی این گروه در جامعه شیعه پرداخته است. آقا بزرگ تهرانی درباره کتاب التوحید که به توحید مفضل معروف است می‌نویسد: «این کتاب متعلق به ابوعبدالله یا ابومحمد مفضل بن عمر جعفی کوفی است. احمد بن علی نجاشی از این کتاب با عنوان کتاب الفکر یاد می‌کند و برخی آن را کنزالحقائق و المعارف نامیده‌اند و سیدعلی بن طاووس لزوم مصاحبت این کتاب را سفارش کرده و نوشته این کتاب را امام صادق (‌علیه‌السلام) املا کرده و درباره آثار خلق الهی است. » [۶] سید محسن امین نیز با اشاره به این کتاب می‌نویسد: «هرکسی به حدیث مشهور مفضل از امام صادق (‌علیه‌السلام) نگاه کند، می‌فهمد که این خطاب بلیغ و معانی عجیب و الفاظ غریب را امام جز برای مردی عظیم و جلیل که علم بسیار داشته، باهوش بوده و می‌توانسته اسرار رفیع و دقایقی بدیع را تحمل کند، بیان نمی‌داشته است. »[۷] همچنین مدرسی طباطبایی در حاشیه این کتاب همچنین به نقل از شیخ مفید در اوائل المقالات به تفاوت غلاة و مفوضه اشاره کرده و در بحث از عدم علم امام به غیب می‌نویسد: « و علی ذلک جماعة أهل الامامة إلّا من شذّ عنهم من المفوضة و من إنتمی إلیهم من الغلاة. این تعبیر دقیقی است که موضوع درون گروهی بودن مفوضه را در برابر جدایی کامل غلاة ملحد ـ که فقط دعوی انتساب به تشیع را می‌نمودند ـ نشان می‌دهد. [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵]

پانویس

  1. رازی عبدالجلیل، النقض، ص 538
  2. میر سید شریف جرجانی، تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم، ص183
  3. رازی مرتضی، تبصرة العوام، ص 176
  4. مدرسی طباطبایی سید حسین، مکتب در فرایند تکامل، ص 31
  5. مدرسی طباطبایی سید حسین، مکتب در فرایند تکامل، ص 31
  6. آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج4، ص 482
  7. امین سید محسن، اعیان الشیعة، ج10، ص 132
  8. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی،چاپ اول، ص 123 و 423
  9. فخر رازی، اعتقادات، ص 74
  10. ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 142
  11. اقبال آشتیانی عباس، خاندان نوبختی ص 264
  12. حنفی عبدالمنعم، موسوعة الفرق و الجماعات و المذاهب و الاحزاب و الحرکات الاسلامیة، ص 616
  13. مقریزی احمد بن علی،المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار،ج2، ص351
  14. شریف یحیی الامین، فرهنگ نامه فرقه‌های اسلامی، ص 262
  15. صلاح ابوسعود، الفرق و الجماعات و المذاهب الاسلامیة، ص61