برزخ: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '== پانویس ==↵↵' به '== پانویس == {{پانویس}}')
 
(۲۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
 
'''برزخ''' در اصطلاح [[قرآن]]، روایات و مجموعه تعالیم اسلامی به معنای عالم پس از مرگ و حد فاصل بین دنیا و [[آخرت]] است. <ref>منبع: [[دانشنامه ی اسلامی]]</ref>
<div class="wikiInfo">
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
!عنوان مقاله!! data-type="authorName" |برزخ
|-
|زبان مقاله
| data-type="authorfatherName" |فارسی
 
|-
|}
</div>
 
منبع : دانشنامه ی اسلامی  
 


== واژه برزخ ==
== واژه برزخ ==


برزخ واژه‌اى عربى از ريشه (ب - ر - ز) و در لغت به معناى حايل بين دو چيز است؛ گويا اين واژه در اصل به معناى پاره زمينى بوده كه بين دو چيز خودنمايى و بروز داشته؛ ولى بعدها اين معنا توسعه يافته و بر هر امر حايل بين دو چيز، برزخ اطلاق گشته است.[۱] برخى معناى اصلى برزخ را حالت ثانوى و جديدى دانسته‌اند كه بر شىء عارض شده و با حالت پيشين فرق مى‌كند،[۲] به هر حال در صورت عربى بودن «برزخ» حرف «خ» در آن زايد بوده، بر مبالغه دلالت دارد؛[۳] ولى در صورتى كه آن را معرّب «بَرْزَهْ» بدانيم[۴] كه آن نيز به‌ معناى حاجز و حايل است، حرف مزبور جزو حروف اصلى كلمه خواهد بود.
برزخ واژه‌ای عربی از ریشه (ب - ر - ز) و در لغت به معنای حایل بین دو چیز است؛ گویا این واژه در اصل به معنای پاره‌زمینی بوده که بین دو چیز خودنمایی و بروز داشته؛ ولی بعدها این معنا توسعه یافته و بر هر امر حایل بین دو چیز، برزخ اطلاق گشته است. [۱] برخی معنای اصلی برزخ را حالت ثانوی و جدیدی دانسته‌اند که بر شیء عارض شده و با حالت پیشین فرق می‌کند، [۲] به هر حال در صورت عربی بودن «برزخ» حرف «خ» در آن زاید بوده، بر مبالغه دلالت دارد؛ [۳] ولی در صورتی که آن را معرّب «بَرْزَهْ» بدانیم[۴] که آن نیز به‌ معنای حاجز و حایل است، حرف مزبور جزو حروف اصلی کلمه خواهد بود.
 


==برزخ در اصطلاح ==
== برزخ در اصطلاح ==


واژه برزخ در اصطلاح علماى جغرافيا بر قطعه زمينى كه بين دو نهر يا دو دريا واقع شده يا شبه‌جزيره و در اصطلاح حكمت اشراق بر جسم[۵] در اصطلاح اهل معرفت بر عالمى كه از نظر مرتبه بين عالم ماده و عالم عقل قرار گرفته و از‌ آن به عالم مثال تعبير مى‌كنند اطلاق مى‌گردد. اهل معرفت برزخ را به نزولى و صعودى تقسيم كرده، برزخ نزولى را پيش از دنيا و برزخ صعودى را بعد از آن دانسته‌اند و نيز صور برزخ صعودى را بر‌خلاف صور برزخ نزولى نتيجه افعالى مى‌دانند كه در نشئه دنيا گذشته است.[۶]
واژه برزخ در اصطلاح علمای جغرافیا بر قطعه زمینی که بین دو نهر یا دو دریا واقع شده یا شبه‌جزیره و در اصطلاح حکمت اشراق بر جسم[۵] در اصطلاح اهل معرفت بر عالمی که از نظر مرتبه بین عالم ماده و عالم عقل قرار گرفته و از‌ آن به عالم مثال تعبیر می‌کنند اطلاق می‌گردد. اهل معرفت برزخ را به نزولی و صعودی تقسیم کرده، برزخ نزولی را پیش از دنیا و برزخ صعودی را بعد از آن دانسته‌اند و نیز صور برزخ صعودی را بر‌خلاف صور برزخ نزولی نتیجه افعالی می‌دانند که در نشئه دنیا گذشته است. [۶]


== برزخ در قرآن و روایات ==
== برزخ در قرآن و روایات ==


برزخ در اصطلاح قرآن، روايات و مجموعه تعاليم اسلامى به معناى عالم پس از مرگ و حد فاصل بين دنيا و آخرت است. شايد بتوان ادعا كرد كه برزخ بدين معنا نخستين بار، در تعاليم اسلامى و در قرآن استعمال گرديده است. واژه برزخ به معناى مذكور تنها يك بار در قرآن آمده و در آن، حالِ انسانهاى تبهكار و مجرم، هنگام فرارسيدن مرگ و درخواست غيرقابل قبول آنان مبنى بر بازگشت به دنيا و پاسخ آنان به اين كه فراروى ايشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند، گزارش شده است: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون × لَعَلّى اَعمَلُ صلِحـًا فيما‌ تَرَكتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها و مِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون». (سوره مومنون/23، 99 ـ 100)
برزخ در اصطلاح قرآن، روایات و مجموعه تعالیم اسلامی به معنای عالم پس از مرگ و حد فاصل بین دنیا و آخرت است. شاید بتوان ادعا کرد که برزخ بدین معنا نخستین بار، در تعالیم اسلامی و در قرآن استعمال گردیده است. واژه برزخ به معنای مذکور تنها یک بار در قرآن آمده و در آن، حالِ انسان‌های تبهکار و مجرم، هنگام فرارسیدن مرگ و درخواست غیرقابل قبول آنان مبنی بر بازگشت به دنیا و پاسخ آنان به این که فراروی ایشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند، گزارش شده است: «حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون × لَعَلّی اَعمَلُ صلِحـًا فیما‌ تَرَکتُ کَلاّ اِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها و مِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلی یَومِ یُبعَثون». (سوره مومنون/23، 99 ـ 100)


افزون بر آيه مزبور كه به صراحت از برزخ سخن به ميان آورده است. آيات ديگرى را مى‌توان يافت كه به نوعى بر حقايق برزخى دلالت داشته و براى اثبات عالم پس از مرگ (قبل از قيامت) قابل بهره‌بردارى است.
افزون بر آیه مزبور که به صراحت از برزخ سخن به میان آورده است. آیات دیگری را می‌توان یافت که به نوعی بر حقایق برزخی دلالت داشته و برای اثبات عالم پس از مرگ (قبل از قیامت) قابل بهره‌برداری است.


در اين آيات به موضوعات ذيل پرداخته شده‌ است: ادامه حيات شهيدان پس از مرگ (سوره آل‌ عمران/3، 169، 170؛ سوره بقره/2،154؛ سوره يس/36،26ـ27)،[۷] احوال ارواح انسان ها هنگام انتقال از زندگى دنيوى به سراى ديگر (سوره نحل/16،32؛ سوره نساء/4،97؛ سوره انفال/8‌، 50‌؛ سوره انعام/6‌، 93؛ سوره نوح/71،25؛ سوره واقعه/56‌،88ـ89‌؛ سوره فجر/89‌، 27-30)، سرگذشت انسان ها پس از مرگ.
در این آیات به موضوعات ذیل پرداخته شده‌ است: ادامه حیات شهیدان پس از مرگ (سوره آل‌ عمران/3، 169، 170؛ سوره بقره/2،154؛ سوره یس/36،26ـ27)، [۷] احوال ارواح انسان‌ها هنگام انتقال از زندگی دنیوی به سرای دیگر (سوره نحل/16،32؛ سوره نساء/4،97؛ سوره انفال/8‌، 50‌؛ سوره انعام/6‌، 93؛ سوره نوح/71،25؛ سوره واقعه/56‌،88ـ89‌؛ سوره فجر/89‌، 27-30)، سرگذشت انسان‌ها پس از مرگ.


به همراه برخى خصوصيات و نحوه حيات آنها (سوره غافر/40،46؛ سوره مريم/19، 15)، تعدد حيات و مرگ. (سوره بقره/ 2، 28؛ سوره مؤمن/ 40، 11 و نيز سوره روم/30، 55‌، 56) آيات ديگرى نيز مرتبط با بحث است كه دلالت آنها بر برزخ به وضوح آيات سابق نيست؛ مانند: سوره سجده/32، 21؛ سوره طارق/86‌،9؛[۸] سوره آل‌ عمران/3،185؛[۹] سوره مريم/19،62‌؛ سوره هود11/106؛ سوره تكاثر/102،3ـ4 و نيز سوره فرقان/25، 22ـ 24 البته با توجه به آيات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6‌.
به همراه برخی خصوصیات و نحوه حیات آنها (سوره غافر/40،46؛ سوره مریم/19، 15)، تعدد حیات و مرگ. (سوره بقره/ 2، 28؛ سوره مؤمن/ 40، 11 و نیز سوره روم/30، 55‌، 56) آیات دیگری نیز مرتبط با بحث است که دلالت آنها بر برزخ به وضوح آیات سابق نیست؛ مانند: سوره سجده/32، 21؛ سوره طارق/86‌،9؛[۸] سوره آل‌ عمران/3،185؛[۹] سوره مریم/19،62‌؛ سوره هود11/106؛ سوره تکاثر/102،3ـ4 و نیز سوره فرقان/25، 22ـ 24 البته با توجه به آیات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6‌.


برزخ در حقيقت ادامه وجود عالم دنيا و استمرار حيات انسان پس از مرگ تا برپايى قيامت است.[۱۰] در روايتى از امام صادق علیه السلام آمده كه روح پس از مرگ به بدنى مانند بدن دنيوى منتقل مى‌شود...‌[۱۱] روايات ديگرى با همين مضمون را نيز مى‌توان يافت و تلاش هايى نيز براى تطبيق آنها با بدن مثالى صورت گرفته است.[۱۲]
برزخ در حقیقت ادامه وجود عالم دنیا و استمرار حیات انسان پس از مرگ تا برپایی قیامت است. [۱۰] در روایتی از امام صادق ‌علیه‌السلام آمده که روح پس از مرگ به بدنی مانند بدن دنیوی منتقل می‌شود... ‌[۱۱] روایات دیگری با همین مضمون را نیز می‌توان یافت و تلاش‌هایی نیز برای تطبیق آنها با بدن مثالی صورت گرفته است. [۱۲]


به اعتقاد برخى بر پايه روايات خاصه و عامه روح پس از مفارقت بدن به اجسامى كه در نهايت لطافت‌اند تعلق مى‌گيرد. اين اجسام شبيه جسم جن و شبيه بدن عنصرى هستند به نحوى كه اگر كسى آن را ببيند مى‌گويد: اين همان شخصى است كه در دنيا او را مى‌ديديم.[۱۳]
به اعتقاد برخی بر پایه روایات خاصه و عامه روح پس از مفارقت بدن به اجسامی که در نهایت لطافت‌اند تعلق می‌گیرد. این اجسام شبیه جسم جن و شبیه بدن عنصری هستند به نحوی که اگر کسی آن را ببیند می‌گوید: این همان شخصی است که در دنیا او را می‌دیدیم. [۱۳]
تفاوت افراد مختلف در مقدار مکث در برزخ
تفاوت افراد مختلف در مقدار مکث در برزخ


يكى از مباحث مربوط به برزخ، عموميت آن و مقدار مكث انسان در برزخ است. عالم برزخ مرحله‌اى قهرى از مراتب وجود است و عبور از آن براى همه ضرورى است ولى كسانى كه در دنيا در سعادت يا شقاوت كامل شده و كمالات عقلانى و فضايل يا رذايل كسب كرده‌اند برزخشان كوتاه بوده و زودتر از افراد متوسط وارد بهشت يا جهنم اخروى مى‌شوند،[۱۴] از اين‌رو بر اساس برخى روايات، برزخ اولياى الهى بيش از سه روز نيست كه آن هم به سبب علاقه طبيعى و تعلّق جبلى آنان است.[۱۵]
یکی از مباحث مربوط به برزخ، عمومیت آن و مقدار مکث انسان در برزخ است. عالم برزخ مرحله‌ای قهری از مراتب وجود است و عبور از آن برای همه ضروری است ولی کسانی که در دنیا در سعادت یا شقاوت کامل شده و کمالات عقلانی و فضایل یا رذایل کسب کرده‌اند برزخشان کوتاه بوده و زودتر از افراد متوسط وارد بهشت یا جهنم اخروی می‌شوند، [۱۴] از این‌رو بر اساس برخی روایات، برزخ اولیای الهی بیش از سه روز نیست که آن هم به سبب علاقه طبیعی و تعلّق جبلی آنان است. [۱۵]


برخى نيز از رواياتى استفاده كرده‌اند كه نفوس كامله مانند پيامبر و ائمه عليهم السلام برزخ نداشته، بدون مكث در عالم برزخ، وارد آخرت مى‌شوند؛[۱۶] ولى بر اساس روايات ديگرى در برزخ تنها از محض ايمان و محض كفر پرسش مى‌شود و انسانهاى متوسط رها مى‌شوند.[۱۷]
برخی نیز از روایاتی استفاده کرده‌اند که نفوس کامله مانند پیامبر و ائمه علیهم‌السلام برزخ نداشته، بدون مکث در عالم برزخ، وارد آخرت می‌شوند؛ [۱۶] ولی بر اساس روایات دیگری در برزخ تنها از محض ایمان و محض کفر پرسش می‌شود و انسان‌های متوسط رها می‌شوند. [۱۷]


در توضيح اين روايات ـ به گونه‌اى كه با آنچه گذشت منافات نداشته باشد ـ شايد بتوان گفت: مقصود آن است كه از انسانهاى كامل در ايمان يا كفر، پرسش مى‌شود تا به سرعت آنان را از برزخ عبور داده، وارد آخرت كنند و انسان هاى متوسط در برزخ رها مى‌شوند. برخى گفته‌اند: در عالم برزخ فقط از مسائلى كه انسان بايد به آنها اعتقاد و ايمان داشته باشد، سؤال مى‌شود و رسيدگى به ساير مسائل، به قيامت موكول مى‌گردد.[۱۸]
در توضیح این روایات ـ به گونه‌ای که با آنچه گذشت منافات نداشته باشد ـ شاید بتوان گفت: مقصود آن است که از انسان‌های کامل در ایمان یا کفر، پرسش می‌شود تا به سرعت آنان را از برزخ عبور داده، وارد آخرت کنند و انسان‌های متوسط در برزخ رها می‌شوند. برخی گفته‌اند: در عالم برزخ فقط از مسائلی که انسان باید به آنها اعتقاد و ایمان داشته باشد، سؤال می‌شود و رسیدگی به سایر مسائل، به قیامت موکول می‌گردد. [۱۸]


== تکامل برزخی ==
== تکامل برزخی ==


از ديگر مباحث مربوط به برزخ، تكامل برزخى است. تكامل برزخى از منظر روايات امرى مسلم است؛ مانند ثواب بردن شخصى كه از دنيا رفته از صدقات جاريه‌اى كه پس از مرگ وى نيز براى ديگران سودمند است؛ نظير ساختن مسجد و باقى گذاردن علم مفيد يا سود بردن از كارهاى نيكى كه ديگران انجام داده و ثوابش را به او هديه مى‌كنند،[۱۹] از اين‌رو تكامل برزخى بايد به گونه‌اى تبيين شود كه با مبانى عقلى نيز ناسازگارى نداشته‌ باشد.
از دیگر مباحث مربوط به برزخ، تکامل برزخی است. تکامل برزخی از منظر روایات امری مسلم است؛ مانند ثواب بردن شخصی که از دنیا رفته از صدقات جاریه‌ای که پس از مرگ وی نیز برای دیگران سودمند است؛ نظیر ساختن مسجد و باقی گذاردن علم مفید یا سود بردن از کارهای نیکی که دیگران انجام داده و ثوابش را به او هدیه می‌کنند، [۱۹] از این‌رو تکامل برزخی باید به گونه‌ای تبیین شود که با مبانی عقلی نیز ناسازگاری نداشته‌ باشد.
 


== اثبات برزخ ==
== اثبات برزخ ==


برخى گفته‌اند: اصولا مسئله برزخ ماهيت نقلى دارد و عقل را به آن راهى نيست[۲۰] و بعضى بر اين عقيده‌اند كه افزون بر ادله نقلى، دلايل عقلى نيز مى‌تواند پاداش و كيفر برزخى را ثابت كند.[۲۱] البته تجزيه و تحليل ادله ياد شده نشان مى‌دهد كه اين ادله بيش از آن كه ضرورت برزخ را ثابت كند امكان آن را ثابت مى‌كند، در هر حال اين نكته درخور توجه است كه اولين گام براى اثبات برزخ، اثبات حقيقت روح و تجرد نفس و بقاى آن است، از اين‌رو كسانى كه به سبب جهانبينى مادى خود، همه حقايق موجودات عالم را در ماديات منحصر مى‌دانند به طور كلى منكر عالم پس از مرگ هستند،[۲۲] افزون بر اين براى اثبات برزخ ممكن است به ادله تجربى و حسّى با استفاده از روش هايى كه مى‌توان با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار كرد نيز بهره گرفت. اين روشها كه در علمى به نام فراروانشناسى (Parapsychology) طرح مى‌گردد ثابت مى‌كند كه براى مردگان، نوعى حيات و ادامه زندگى تحقق دارد كه آن همان برزخ است.
برخی گفته‌اند: اصولا مسئله برزخ ماهیت نقلی دارد و عقل را به آن راهی نیست[۲۰] و بعضی بر این عقیده‌اند که افزون بر ادله نقلی، دلایل عقلی نیز می‌تواند پاداش و کیفر برزخی را ثابت کند. [۲۱] البته تجزیه و تحلیل ادله یاد شده نشان می‌دهد که این ادله بیش از آن که ضرورت برزخ را ثابت کند امکان آن را ثابت می‌کند، در هر حال این نکته درخور توجه است که اولین گام برای اثبات برزخ، اثبات حقیقت روح و تجرد نفس و بقای آن است، از این‌رو کسانی که به سبب جهانبینی مادی خود، همه حقایق موجودات عالم را در مادیات منحصر می‌دانند به طور کلی منکر عالم پس از مرگ هستند، [۲۲] افزون بر این برای اثبات برزخ ممکن است به ادله تجربی و حسّی با استفاده از روش‌هایی که می‌توان با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار کرد نیز بهره گرفت. این روش‌ها که در علمی به نام فراروانشناسی (Parapsychology) طرح می‌گردد ثابت می‌کند که برای مردگان، نوعی حیات و ادامه زندگی تحقق دارد که آن همان برزخ است.
 
توجه به اين نكته نيز لازم است كه خواه دليل عقلى را نيز دليلى مستقل براى اثبات حيات برزخى بپذيريم يا آن را تمام ندانيم، در هر صورت اصل اين مسئله در مجموعه معارف اسلامى امرى روشن است و از همين روى برخى از صاحب نظران احتمال ضرورى بودن آن را بعيد ندانسته‌اند،[۲۳] گرچه به گفته برخى از محققان مسئله حيات برزخى در اواسط عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله از ضروريات قرآنى نبوده است و حتى امروزه نيز برخى از مسلمين كه نفس انسان را مجرد نمى‌دانند به نوعى اين حقيقت را نمى‌پذيرند،[۲۴] به هر حال مهم‌ترين ادلّه حيات برزخى آيات و روايات است كه آيات در اين زمينه به شرح ذيل است:
 
آيه 100 سوره مومنون/ 23 برزخ را پيشاپيش ظالمان و محيط بر آنان دانسته است:[۲۵] «ومِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون». برخى «وراء» را به معناى پشت و برزخ را به منزله مانعى از بازگشت به دنيا دانسته‌اند؛[۲۶] ولى قيد «اِلى يَومِ يُبعَثون» به روشنى دلالت بر اين نكته دارد كه كلمه «وراء» به معناى جلو است زيرا اگر آن را به‌ معناى پشت بدانيم ديگر قيد مذكور لغو خواهد‌ بود.[۲۷]
 
 
در برخى آيات درباره شهيدان چنين آمده است: «كسانى را كه در راه خدا كشته شدند مرده مپنداريد. ايشان زندگان‌اند و نزد خدا روزى داده مى‌شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمان‌اند و براى كسانى كه از پى ايشان‌اند و هنوز به آنان نپيوسته‌اند شادى مى‌كنند كه نه بيمى برايشان است و نه اندوهگين مى‌شوند» (سوره آل‌ عمران/3، 169 ـ 170) و نيز سوره بقره/2، 154)؛ همچنين در آيات 26 - 27 سوره يس/36 از شهيدى چنين نقل مى‌كند: «هنگامى كه به وى گفته شد: به بهشت درآى گفت: اى كاش قوم من از اين همه رحمت الهى كه مرا دربر گرفته باخبر مى‌شدند». بر اساس آيات مزبور شهيدان لذت ها را درك مى‌كنند و اگر آنان مرده و فاقد حيات باشند ديگر دركى ندارند تا لذت برده و متنعم باشند.[۲۸]
 
 
گفته شده: آيه 170 سوره آل‌ عمران/3 به روشنى دلالت دارد كه حيات برزخى شهدا مقارن با حيات دنيوى كسانى است كه به آنان ملحق نگشته‌اند.[۲۹] برخى از متكلمان خواسته‌اند دلالت عام آيات ياد شده بر حيات برزخ براى همه انسان ها را انكار و آن را محدود به حيات شهيدان بدانند[۳۰] كه دليلى بر اختصاص در دست نيست بلكه سياق آيات‌ 169‌-‌171 سوره آل‌ عمران/3 مفيد اشتراك ديگر مؤمنان با شهدا در حيات برزخى است.[۳۱]
 
 
برخى آيات با حرف عطف «فاى تعقيب» كه بر پشت سر هم بودن دو امر دلالت دارد حالاتى از حيات را براى انتقال يافتگان از دنيا ترسيم مى‌كند كه از اين آيات نيز براى اثبات برزخ استفاده شده است؛ مانند وارد شدن قوم حضرت نوح عليه السلام به آتش در پى غرق شدن آنان: «مِمّا خَطيتِهِم اُغرِقوا فَاُدخِلوا نارًا...». (سوره نوح/71،25)[۳۲] برخى آياتِ «ياَيَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه × اِرجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرضيَّه × فَادخُلى فى عِبدى × وادخُلى جَنَّتى» (سوره فجر/89‌، 27 ـ 30) را نيز به جهت وجود فاى تعقيب (فَادخُلى) دليل بر حيات برزخى دانسته‌اند؛[۳۳] همچنين در آياتِ «فَاَمّا اِن كانَ مِنَ المُقَرَّبين × فَرَوحٌ و رَيحانٌ و جَنَّتُ نَعيم». (سوره واقعه/56‌،88 ـ 89) گفته شده: فاى تعقيب دلالت بر اين دارد كه روح و ريحان و جنّت، پس از مرگ و در برزخ حاصل مى‌شود.[۳۴] البته در روايتى از امام‌ صادق عليه السلام، روح و ريحان در قبر و جنّت نعيم در آخرت دانسته شده است.[۳۵] برخى، آيات 88 - 89 سوره واقعه/56 را مربوط به آخرت دانسته‌اند.[۳۶] گفتنى است كه نمى‌توان به صرف دلالت آيات مزبور بر فاصله نبودن ميان مرگ و دخول در آتش يا متنعم شدن استناد كرد و از آنها در اثبات برزخ بهره جست زيرا ممكن است انتقال‌يافتگان از دنيا در آيات ياد شده از جمله كسانى باشند كه بدون توقف در برزخ به جهنم يا بهشت اخروى داخل مى‌شوند.
 
 
طبق مضمون برخى آيات، فرشتگان هنگام مرگ از ستمگران بازخواست مى‌كنند: «اِنَّ الَّذينَ تَوَفّهُمُ المَلئِكَةُ ظالِمى اَنفُسِهِم قالوا فيمَ كُنتُم...» (سوره نساء/4،97) و به آنها مى‌گويند: جان هاى خود را برآريد: «ولَو تَرَى اِذِ الظّلِمونَ فى غَمَرتِ المَوتِ والمَلئِكَةُ باسِطوا اَيديهِم اَخرِجوا اَنفُسَكُمُ اليَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ بِما كُنتُم تَقولونَ عَلَى اللّهِ غَيرَ الحَقِّ و كُنتُم عَن ءايتِهِ تَستَكبِرون». (سوره انعام/6‌، 93) آيات مزبور نيز مرتبط با سؤال قبر[۳۷] و عذاب برزخى[۳۸] است و در برخى آثار به اين آيات و همچنين آيات 32 سوره نحل/16 و 50 سوره انفال/8 براى اثبات برزخ استدلال شده است.[۳۹]


توجه به این نکته نیز لازم است که خواه دلیل عقلی را نیز دلیلی مستقل برای اثبات حیات برزخی بپذیریم یا آن را تمام ندانیم، در هر صورت اصل این مسئله در مجموعه معارف اسلامی امری روشن است و از همین روی برخی از صاحب‌نظران احتمال ضروری بودن آن را بعید ندانسته‌اند، [۲۳] گرچه به گفته برخی از محققان مسئله حیات برزخی در اواسط عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله از ضروریات قرآنی نبوده است و حتی امروزه نیز برخی از مسلمین که نفس انسان را مجرد نمی‌دانند به نوعی این حقیقت را نمی‌پذیرند، [۲۴] به هر حال مهم‌ترین ادلّه حیات برزخی آیات و روایات است که آیات در این زمینه به شرح ذیل است:


اثبات برخى ويژگي ها براى حيات پس از مرگ در برخى آيات از جمله وجود شب و روز: «اَلنّارُ يُعرَضونَ عَلَيها غُدُوًّا و عَشيـًّا...» (سوره غافر/40،46) دليل بر وجود حيات برزخى دانسته شده است زيرا بر اساس روايات اهل‌ بيت عليهم السلام كه متكلمان نيز از آنها استفاده كرده‌اند[۴۰] در قيامت شب و روزى وجود ندارد، از اين‌رو بايد گفت عذاب مذكور در آيه، مربوط به حيات برزخى است.[۴۱] البته برخى گفته‌اند: اين بدان معنا نيست كه در برزخ لزوماً شب و روز وجود داشته باشد بلكه مى‌توان گفت عذاب فرعون و پيروان او پس از مرگ مقارن با شب و روز دنيوى است و عذاب آنها با ظرف زمانى دنيا سنجيده شده است.[۴۲] برخى نيز از عطف جمله «وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» بر ماقبل آن در آيه ياد شده‌ استفاده كرده‌اند كه عذابى كه در جمله قبل، از آن سخن به ميان آمده و شب و روز در آن مطرح گرديده عذابى است كه قبل از قيامت بر مجرمان وارد مى‌شود و عذابى كه در اين جمله وجود دارد و همراه با «أشدّ» است عذاب آخرت است.[۴۳] برخى از محققان آيه «ولَهُم رِزقُهُم فِيها بُكرَةً و عَشيـّا» (سوره مريم/19،62) را نيز به دليل مطرح كردن صبح و شام مربوط به حيات برزخى دانسته‌اند:[۴۴] برخى نيز شب و روز را در آيات ياد شده كنايه از دوام عذاب و پاداش دانسته‌اند.[۴۵]
آیه 100 سوره مومنون/ 23 برزخ را پیشاپیش ظالمان و محیط بر آنان دانسته است:[۲۵] «ومِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلی یَومِ یُبعَثون». برخی «وراء» را به معنای پشت و برزخ را به منزله مانعی از بازگشت به دنیا دانسته‌اند؛ [۲۶] ولی قید «اِلی یَومِ یُبعَثون» به روشنی دلالت بر این نکته دارد که کلمه «وراء» به معنای جلو است زیرا اگر آن را به‌ معنای پشت بدانیم دیگر قید مذکور لغو خواهد‌ بود. [۲۷]


در برخی آیات درباره شهیدان چنین آمده است: «کسانی را که در راه خدا کشته شدند مرده مپندارید. ایشان زندگان‌اند و نزد خدا روزی داده می‌شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمان‌اند و برای کسانی که از پی ایشان‌اند و هنوز به آنان نپیوسته‌اند شادی می‌کنند که نه بیمی برایشان است و نه اندوهگین می‌شوند» (سوره آل‌ عمران/3، 169 ـ 170) و نیز سوره بقره/2، 154)؛ همچنین در آیات 26 - 27 سوره یس/36 از شهیدی چنین نقل می‌کند: «هنگامی که به وی گفته شد: به بهشت درآی گفت: ای کاش قوم من از این همه رحمت الهی که مرا دربر گرفته باخبر می‌شدند». بر اساس آیات مزبور شهیدان لذت‌ها را درک می‌کنند و اگر آنان مرده و فاقد حیات باشند دیگر درکی ندارند تا لذت برده و متنعم باشند. [۲۸]


سخن از تعدد حيات و موت و بيان شمار آنها در برخى آيات نيز از ديگر دلايل اثبات برزخ شمرده شده است: «كَيفَ تَكفُرونَ بِاللّهِ وكُنتُم اَموتـًا فَاَحيكُم ثُمَّ يُميتُكُم ثُمَّ يُحييكُم ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعون». (سوره بقره/2،28) در اين آيه از عبارتِ«ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعون» كه به روشنى بر بعث اخروى دلالت دارد مى‌توان برداشت كرد كه عبارتِ «ثُمَّ يُميتُكُم ثُمَّ يُحييكُم» مربوط به حيات برزخى است.[۴۶] برخى به دليل آن نيز تصريح كرده‌اند؛[۴۷] يعنى عطف با «ثمّ» كه فاصله و تراخى را مى‌رساند. براى اين تفسير در جوامع روايى نيز مى‌توان شواهدى يافت.[۴۸]
گفته شده: آیه 170 سوره آل‌ عمران/3 به روشنی دلالت دارد که حیات برزخی شهدا مقارن با حیات دنیوی کسانی است که به آنان ملحق نگشته‌اند. [۲۹] برخی از متکلمان خواسته‌اند دلالت عام آیات یاد شده بر حیات برزخ برای همه انسان‌ها را انکار و آن را محدود به حیات شهیدان بدانند[۳۰] که دلیلی بر اختصاص در دست نیست بلکه سیاق آیات‌ 169‌-‌171 سوره آل‌ عمران/3 مفید اشتراک دیگر مؤمنان با شهدا در حیات برزخی است. [۳۱]


برخی آیات با حرف عطف «فای تعقیب» که بر پشت سر هم بودن دو امر دلالت دارد حالاتی از حیات را برای انتقال یافتگان از دنیا ترسیم می‌کند که از این آیات نیز برای اثبات برزخ استفاده شده است؛ مانند وارد شدن قوم حضرت نوح ‌علیه‌السلام به آتش در پی غرق شدن آنان: «مِمّا خَطیتِهِم اُغرِقوا فَاُدخِلوا نارًا...». (سوره نوح/71،25)[۳۲] برخی آیاتِ «یاَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه × اِرجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرضیَّه × فَادخُلی فی عِبدی × وادخُلی جَنَّتی» (سوره فجر/89‌، 27 ـ 30) را نیز به جهت وجود فای تعقیب (فَادخُلی) دلیل بر حیات برزخی دانسته‌اند؛ [۳۳] همچنین در آیاتِ «فَاَمّا اِن کانَ مِنَ المُقَرَّبین × فَرَوحٌ و رَیحانٌ و جَنَّتُ نَعیم». (سوره واقعه/56‌،88 ـ 89) گفته شده: فای تعقیب دلالت بر این دارد که روح و ریحان و جنّت، پس از مرگ و در برزخ حاصل می‌شود. [۳۴] البته در روایتی از امام‌ صادق ‌علیه‌السلام، روح و ریحان در قبر و جنّت نعیم در آخرت دانسته شده است. [۳۵] برخی، آیات 88 - 89 سوره واقعه/56 را مربوط به آخرت دانسته‌اند. [۳۶] گفتنی است که نمی‌توان به صرف دلالت آیات مزبور بر فاصله نبودن میان مرگ و دخول در آتش یا متنعم شدن استناد کرد و از آنها در اثبات برزخ بهره جست زیرا ممکن است انتقال‌یافتگان از دنیا در آیات یاد شده از جمله کسانی باشند که بدون توقف در برزخ به جهنم یا بهشت اخروی داخل می‌شوند.


نظير استدلال ياد شده، استدلال به آيه 11 سوره غافر/40 است: «قالواْ رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَينِ واَحيَيتَنا اثنَتَينِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلى خُروج مِن سَبيل» كه البته فرق بين دو آيه كاملا مشهود است و آن اين كه در آيه نخست از مرگ اول به «كُنتُم اَمواتاً» تعبير شده كه به راحتى يا با اندكى تأمّل مى‌تواند بر دوره پيش از تعلق روح منطبق شود؛ اما در آيه دوم موت در قالب لفظ «اماته» طرح گرديده كه به معناى ميراندن است و تطبيق آن بر دوره پيش از حيات دنيوى دشوار است و از اين‌ رو بهتر آن مى‌نمايد كه ميراندن نخست به مرگ پس از حيات دنيوى و ميراندن دوم به مرگ پس از حيات برزخى برگردد. به گفته برخى، بيشتر علما بر همين اساس به اين آيه براى اثبات برزخ استدلال كرده‌اند.[۴۹]
طبق مضمون برخی آیات، فرشتگان هنگام مرگ از ستمگران بازخواست می‌کنند: «اِنَّ الَّذینَ تَوَفّهُمُ المَلئِکَةُ ظالِمی اَنفُسِهِم قالوا فیمَ کُنتُم...» (سوره نساء/4،97) و به آنها می‌گویند: جان‌های خود را برآرید: «ولَو تَرَی اِذِ الظّلِمونَ فی غَمَرتِ المَوتِ والمَلئِکَةُ باسِطوا اَیدیهِم اَخرِجوا اَنفُسَکُمُ الیَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ بِما کُنتُم تَقولونَ عَلَی اللّهِ غَیرَ الحَقِّ و کُنتُم عَن ءایتِهِ تَستَکبِرون». (سوره انعام/6‌، 93) آیات مزبور نیز مرتبط با سؤال قبر[۳۷] و عذاب برزخی[۳۸] است و در برخی آثار به این آیات و همچنین آیات 32 سوره نحل/16 و 50 سوره انفال/8 برای اثبات برزخ استدلال شده است. [۳۹]


اثبات برخی ویژگی‌ها برای حیات پس از مرگ در برخی آیات از جمله وجود شب و روز: «اَلنّارُ یُعرَضونَ عَلَیها غُدُوًّا و عَشیـًّا...» (سوره غافر/40،46) دلیل بر وجود حیات برزخی دانسته شده است زیرا بر اساس روایات اهل‌ بیت علیهم‌السلام که متکلمان نیز از آنها استفاده کرده‌اند[۴۰] در قیامت شب و روزی وجود ندارد، از این‌رو باید گفت عذاب مذکور در آیه، مربوط به حیات برزخی است. [۴۱] البته برخی گفته‌اند: این بدان معنا نیست که در برزخ لزوماً شب و روز وجود داشته باشد بلکه می‌توان گفت عذاب فرعون و پیروان او پس از مرگ مقارن با شب و روز دنیوی است و عذاب آنها با ظرف زمانی دنیا سنجیده شده است. [۴۲] برخی نیز از عطف جمله «وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» بر ماقبل آن در آیه یاد شده‌ استفاده کرده‌اند که عذابی که در جمله قبل، از آن سخن به میان آمده و شب و روز در آن مطرح گردیده عذابی است که قبل از قیامت بر مجرمان وارد می‌شود و عذابی که در این جمله وجود دارد و همراه با «أشدّ» است عذاب آخرت است. [۴۳] برخی از محققان آیه «ولَهُم رِزقُهُم فِیها بُکرَةً و عَشیـّا» (سوره مریم/19،62) را نیز به دلیل مطرح کردن صبح و شام مربوط به حیات برزخی دانسته‌اند:[۴۴] برخی نیز شب و روز را در آیات یاد شده کنایه از دوام عذاب و پاداش دانسته‌اند. [۴۵]


در اين ميان منكران دلالت دو آيه و نيز منكران عذاب قبر گفته‌اند كه در اين دو آيه سخن از دو مرگ و دو حيات رفته است؛ نه سه مرگ و سه حيات[۵۰] كه مرگ اول حالت پيشين ابدان، قبل از تعلق روح است كه مرده بودند و مرگ دوم انتقال از نشئه دنيا به آخرت است و حيات اول زندگى دنيا و حيات دوم زندگى آخرت است و اگر حيات و مرگ برزخى وجود داشت و مورد نظر بود بايد در اين آيات از سه مرگ و سه حيات سخن به ميان مى‌آمد. ابن‌مسعود، ابن‌عباس، قتاده و ضحاك بر اين عقيده‌اند كه آيات ياد شده تنها به حيات دنيوى و اخروى اشاره دارد و در ميان متقدمان تنها سدّى دلالت آنها را بر حيات برزخى تمام مى‌داند.[۵۱]
سخن از تعدد حیات و موت و بیان شمار آنها در برخی آیات نیز از دیگر دلایل اثبات برزخ شمرده شده است: «کَیفَ تَکفُرونَ بِاللّهِ وکُنتُم اَموتـًا فَاَحیکُم ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحییکُم ثُمَّ اِلَیهِ تُرجَعون». (سوره بقره/2،28) در این آیه از عبارتِ«ثُمَّ اِلَیهِ تُرجَعون» که به روشنی بر بعث اخروی دلالت دارد می‌توان برداشت کرد که عبارتِ «ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحییکُم» مربوط به حیات برزخی است. [۴۶] برخی به دلیل آن نیز تصریح کرده‌اند؛ [۴۷] یعنی عطف با «ثمّ» که فاصله و تراخی را می‌رساند. برای این تفسیر در جوامع روایی نیز می‌توان شواهدی یافت. [۴۸]


نظیر استدلال یاد شده، استدلال به آیه 11 سوره غافر/40 است: «قالواْ رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَینِ واَحیَیتَنا اثنَتَینِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلی خُروج مِن سَبیل» که البته فرق بین دو آیه کاملا مشهود است و آن این که در آیه نخست از مرگ اول به «کُنتُم اَمواتاً» تعبیر شده که به راحتی یا با اندکی تأمّل می‌تواند بر دوره پیش از تعلق روح منطبق شود؛ اما در آیه دوم موت در قالب لفظ «اماته» طرح گردیده که به معنای میراندن است و تطبیق آن بر دوره پیش از حیات دنیوی دشوار است و از این‌ رو بهتر آن می‌نماید که میراندن نخست به مرگ پس از حیات دنیوی و میراندن دوم به مرگ پس از حیات برزخی برگردد. به گفته برخی، بیشتر علما بر همین اساس به این آیه برای اثبات برزخ استدلال کرده‌اند. [۴۹]


اينان براى حل مشكل لفظ «اماته» در آيه دوم كه با بى‌جان بودن در دوره قبل از تعلق روح سازگار نيست به مجاز و كنايه روى آورده‌اند. ايشان بر اين عقيده‌اند كه همان‌طور كه در مثال گفته مى‌شود: «ضيّق فم الركية» و با آن كه دهانه چاه وسيع نيست به چاه كَن گفته مى‌شود كه دهانه آن را تنگ كن همين‌طور هم با آن كه شخص قبل از آمدن به دنيا چيزى نبوده لفظ اماته بر او صادق‌است.[۵۲] برخى از محققان اين توجيهات را نوعى تكلف دانسته و گفته‌اند: اين آيه در خصوص حيات برزخى و اخروى است و ارتباطى با حيات دنيوى ندارد. وى با توجه به قرينه كلامى در آيه مورد بحث مى‌گويد: اين آيه سخن كافران در دوزخ اخروى است و آنها براى آن كه از انكار خود در طول زندگى دنيوى پشيمان شده‌اند حال در قيامت آنچه را كه منكر شده‌اند با زبان عجز اقرار مى‌كنند و روشن است كه آنها در عالم دنيا حيات دنيوى خويش را منكر نبوده‌اند، بلكه حيات برزخى و اخروى را منكر شده‌اند.[۵۳]
در این میان منکران دلالت دو آیه و نیز منکران عذاب قبر گفته‌اند که در این دو آیه سخن از دو مرگ و دو حیات رفته است؛ نه سه مرگ و سه حیات[۵۰] که مرگ اول حالت پیشین ابدان، قبل از تعلق روح است که مرده بودند و مرگ دوم انتقال از نشئه دنیا به آخرت است و حیات اول زندگی دنیا و حیات دوم زندگی آخرت است و اگر حیات و مرگ برزخی وجود داشت و مورد نظر بود باید در این آیات از سه مرگ و سه حیات سخن به میان می‌آمد. ابن‌مسعود، ابن‌عباس، قتاده و ضحاک بر این عقیده‌اند که آیات یاد شده تنها به حیات دنیوی و اخروی اشاره دارد و در میان متقدمان تنها سدّی دلالت آنها را بر حیات برزخی تمام می‌داند. [۵۱]


اینان برای حل مشکل لفظ «اماته» در آیه دوم که با بی‌جان بودن در دوره قبل از تعلق روح سازگار نیست به مجاز و کنایه روی آورده‌اند. ایشان بر این عقیده‌اند که همان‌طور که در مثال گفته می‌شود: «ضیّق فم الرکیة» و با آن که دهانه چاه وسیع نیست به چاه کَن گفته می‌شود که دهانه آن را تنگ کن همین‌طور هم با آن که شخص قبل از آمدن به دنیا چیزی نبوده لفظ اماته بر او صادق‌است. [۵۲] برخی از محققان این توجیهات را نوعی تکلف دانسته و گفته‌اند: این آیه در خصوص حیات برزخی و اخروی است و ارتباطی با حیات دنیوی ندارد. وی با توجه به قرینه کلامی در آیه مورد بحث می‌گوید: این آیه سخن کافران در دوزخ اخروی است و آنها برای آن که از انکار خود در طول زندگی دنیوی پشیمان شده‌اند حال در قیامت آنچه را که منکر شده‌اند با زبان عجز اقرار می‌کنند و روشن است که آنها در عالم دنیا حیات دنیوی خویش را منکر نبوده‌اند، بلکه حیات برزخی و اخروی را منکر شده‌اند. [۵۳]


اين تفسير از سوى برخى چنين نقد شده كه كافران در حيات دنيوى نيز احيا و خلق خويش را از هيچ و عدم به دست خداوند منكر بوده‌اند و اقرار مذكور در قيامت مى‌تواند به همين‌ نكته باز‌گردد.[۵۴]
این تفسیر از سوی برخی چنین نقد شده که کافران در حیات دنیوی نیز احیا و خلق خویش را از هیچ و عدم به دست خداوند منکر بوده‌اند و اقرار مذکور در قیامت می‌تواند به همین‌ نکته باز‌گردد. [۵۴]


افزون بر آیات گذشته، آیات دیگری نیز به برزخ مربوط دانسته شده که دلالت آنها بر حیات برزخی به وضوح دلالت آیات پیشین نیست، چنان که در آیه «ولَنُذیقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الاَدنی دونَ‌العَذابِ الاَکبَر» (سوره سجده/32،21) گفته شده: عذاب ادنی مربوط به عذاب قبر و دنیاست و برخی آن را فقط عذاب دنیوی دانسته‌اند، [۵۵] چنان که برخی مقصود از«مَعِیشَةً ضَنْکا» را در آیه 124 سوره طه/20 عذاب قبر دانسته‌اند. [۵۶] آیات «یَومَ تُبلَی السَّرائِر» (سوره طارق/86‌،9)، «ولَهُم رِزقُهُم بُکرَةً و عَشیـّا» (سوره مریم/19،62)، «فَاَمَّا الَّذینَ شَقوا فَفِی النّار» (سوره هود/11،106) و «اَلهکُمُ التَّکاثُر × حَتّی زُرتُمُ المَقابِر»(سوره تکاثر/ 102، 1-2) نیز در مورد برزخ دانسته شده است. [۵۷] در این میان برخی آیات نیز با قرینه آیات دیگر بر حالات برزخ دلالت دارد؛ همچون: «قالَ الَّذینَ لایَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَینَا المَلئِکَةُ اَو نَری رَبَّنا × یَومَ یَرَونَ المَلئِکَةَ لابُشری یَومَئِذ لِلمُجرِمینَ و یَقولونَ حِجرًا مَحجورا». (سوره فرقان/25، 21 ـ 22) این آیه درباره کسانی است که به پیامبر اعتراض می‌کردند و به عنوان بهانه کفر خویش می‌گفتند: چرا ملائکه بر ما نازل نمی‌شود. خداوند در پاسخ ایشان می‌فرماید: روزی که ایشان ملائکه را ببینند روز خوشی برای آنها نخواهد بود. این آیه با توجه به آیات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6 که برخورد شدید ملائکه را با مجرمان هنگام مرگ و در حیات برزخی مطرح می‌کند می‌تواند در گروه آیات دلالت کننده بر حیات برزخی قرار گیرد. [۵۸]


افزون بر آيات گذشته، آيات ديگرى نيز به برزخ مربوط دانسته شده كه دلالت آنها بر حيات برزخى به وضوح دلالت آيات پيشين نيست، چنان كه در آيه «ولَنُذيقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الاَدنى دونَ‌العَذابِ الاَكبَر» (سوره سجده/32،21) گفته شده: عذاب ادنى مربوط به عذاب قبر و دنياست و برخى آن را فقط عذاب دنيوى دانسته‌اند،[۵۵] چنان كه برخى مقصود از«مَعِيشَةً ضَنْكا» را در آيه 124 سوره طه/20 عذاب قبر دانسته‌اند.[۵۶] آيات «يَومَ تُبلَى السَّرائِر» (سوره طارق/86‌،9)، «ولَهُم رِزقُهُم بُكرَةً و عَشيـّا» (سوره مريم/19،62)، «فَاَمَّا الَّذينَ شَقوا فَفِى النّار» (سوره هود/11،106) و «اَلهكُمُ التَّكاثُر × حَتّى زُرتُمُ المَقابِر»(سوره تكاثر/ 102، 1-2) نيز در مورد برزخ دانسته شده است.[۵۷] در اين ميان برخى آيات نيز با قرينه آيات ديگر بر حالات برزخ دلالت دارد؛ همچون: «قالَ الَّذينَ لايَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَينَا المَلئِكَةُ اَو نَرى رَبَّنا × يَومَ يَرَونَ المَلئِكَةَ لابُشرى يَومَئِذ لِلمُجرِمينَ و يَقولونَ حِجرًا مَحجورا». (سوره فرقان/25، 21 ـ 22) اين آيه درباره كسانى است كه به پيامبر اعتراض مى‌كردند و به عنوان بهانه كفر خويش مى‌گفتند: چرا ملائكه بر ما نازل نمى‌شود. خداوند در پاسخ ايشان مى‌فرمايد: روزى كه ايشان ملائكه را ببينند روز خوشى براى آنها نخواهد بود. اين آيه با توجه به آيات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6 كه برخورد شديد ملائكه را با مجرمان هنگام مرگ و در حيات برزخى مطرح مى‌كند مى‌تواند در گروه آيات دلالت كننده بر حيات برزخى قرار گيرد.[۵۸]
در احادیث نبوی نیز برخی از آیات بر وقایع برزخ تطبیق شده است؛ از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذیل آیه «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا بِالقَولِ الثّابِت فِی‌الحَیوةِ الدُنیا وَ فِی‌الآخِرَة» (سوره ابراهیم/14،27) نقل شده که این آیه درباره مرده‌ای است که در قبر از او سؤال می‌شود. [۵۹] با توجه به همین روایت در مورد این آیه گفته شده: در قرآن آخرت گاهی به معنای برزخ می‌آید. [۶۰] بسیاری از مفسران ذیل همین آیه مباحث گسترده‌ای را درباره احوال قبر و برزخ مطرح کرده‌اند. [۶۱]


== نفی ادلّه منکران برزخ:==


در احاديث نبوى نيز برخى از آيات بر وقايع برزخ تطبيق شده است؛ از رسول خدا صلى الله عليه و آله ذيل آيه «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا بِالقَولِ الثّابِت فِى‌الحَيوةِ الدُنيا وَ فِى‌الآخِرَة» (سوره ابراهيم/14،27) نقل شده كه اين آيه درباره مرده‌اى است كه در قبر از او سؤال مى‌شود.[۵۹] با توجه به همين روايت در مورد اين آيه گفته شده: در قرآن آخرت گاهى به معناى برزخ مى‌آيد.[۶۰] بسيارى از مفسران ذيل همين آيه مباحث گسترده‌اى را درباره احوال قبر و برزخ مطرح كرده‌اند.[۶۱]
به رغم اثبات برزخ با تمسک به آیات یاد شده، برخی با تمسک به ظاهر بعضی از آیات در وجود عالم برزخ تشکیک کرده‌اند؛ از جمله آیه «لایَذوقونَ فیهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولی» (سوره دخان/44،56) که دلالت بر مرگ واحد دارد[۶۲] و ظاهراً مقصود از آن مرگ در دنیاست. در جواب این شبهه گفته شده: «اِلاّ» در آیه استثنا نیست بلکه به معنای «سِوی» بوده و مجموع «اِلاّ» و ما بعد آن بدل از موت است و آیه در صدد نفی مرگی غیرمرگ دنیا یعنی مرگ برزخ است زیرا مرگ دنیا قبلاً تحقق یافته و بازگشت به دنیا و چشیدن دوباره مرگ آن امکان ندارد و مفاد آیه این است که در بهشت آخرت هیچ مرگی وجود ندارد؛ نه مرگ دنیا و نه مرگ برزخ. [۶۳]


== نفى ادلّه منكران برزخ: ==
برخی در پاسخ از شبهه مذکور چنین گفته‌اند: اشتمال آیه بر ذکر مرگ نخستین (انتقال از دنیا به برزخ) منافات با وجود مرگ بعدی (انتقال از برزخ به آخرت) ندارد زیرا مؤمنان که در نشئه برزخ از انواع نعمت‌های برزخی بهره‌مند بوده‌اند هنگام انتقال به آخرت و بهره‌مندی بیشتر، تلخی مرگ را ادراک نمی‌کنند نه این که اصلاً مرگی در کار نباشد، برخلاف دیگران که تلخی مرگ را در هر دو انتقال می‌چشند. [۶۴]


به رغم اثبات برزخ با تمسك به آيات ياد شده، برخى با تمسك به ظاهر بعضى از آيات در وجود عالم برزخ تشكيك كرده‌اند؛ از جمله آيه «لايَذوقونَ فيهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولى» (سوره دخان/44،56) كه دلالت بر مرگ واحد دارد[۶۲] و ظاهراً مقصود از آن مرگ در دنياست. در جواب اين شبهه گفته شده: «اِلاّ» در آيه استثنا نيست بلكه به معناى «سِوى» بوده و مجموع «اِلاّ» و ما بعد آن بدل از موت است و آيه در صدد نفى مرگى غيرمرگ دنيا يعنى مرگ برزخ است زيرا مرگ دنيا قبلاً تحقق يافته و بازگشت به دنيا و چشيدن دوباره مرگ آن امكان ندارد و مفاد آيه اين است كه در بهشت آخرت هيچ مرگى وجود ندارد؛ نه مرگ دنيا و نه مرگ برزخ.[۶۳]
آیه دیگری که منکران برزخ بدان استدلال کرده‌اند آیه «و ما اَنتَ بِمُسمِع مَن فِی‌القُبور» (سوره فاطر/35،22) است، زیرا اگر در قبر احیایی در کار بود باید اسماع (شنواندن) اهل قبور امکان‌پذیر بود. در پاسخ این استدلال گفته شده: در آیه مزبور حال کافران به حال مردگان تشبیه شده و تردیدی نیست که مرده قابل اسماع نیست. [۶۵]


برخى در پاسخ از شبهه مذكور چنين گفته‌اند: اشتمال آيه بر ذكر مرگ نخستين (انتقال از دنيا به برزخ) منافات با وجود مرگ بعدى (انتقال از برزخ به آخرت) ندارد زيرا مؤمنان كه در نشئه برزخ از انواع نعمت هاى برزخى بهره‌مند بوده‌اند هنگام انتقال به آخرت و بهره‌مندى بيشتر، تلخى مرگ را ادراك نمى‌كنند نه اين كه اصلاً مرگى در كار نباشد، برخلاف ديگران كه تلخى مرگ را در هر دو انتقال مى‌چشند.[۶۴]
برخی از معتزله نیز به آیه «اِنَّما تُوَفَّونَ اُجُورَکُم یَومَ القِیمَةِ» (سوره آل‌ عمران/3، 185) استدلال کرده و گفته‌اند: جایگاه عذاب و ثواب تنها قیامت است که در پاسخ آنها گفته شده: کلمه «توفیه» به معنای تکمیل است، پس قسمتی از عذاب در برزخ است و تکمیل آن در قیامت صورت می‌گیرد. [۶۶]


آيه ديگرى كه منكران برزخ بدان استدلال كرده‌اند آيه «و ما اَنتَ بِمُسمِع مَن فِى‌القُبور» (سوره فاطر/35،22) است، زيرا اگر در قبر احيايى در كار بود بايد اسماع (شنواندن) اهل قبور امكان‌پذير بود. در پاسخ اين استدلال گفته شده: در آيه مزبور حال كافران به حال مردگان تشبيه شده و ترديدى نيست كه مرده قابل اسماع نيست.[۶۵]
آیه دیگری که ممکن است مورد استدلال منکران قرار گیرد «قَالوا یوَیلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا» (سوره یس/36،52) است که در قیامت شخص به یک باره از قبر برانگیخته می‌شود، بدون این که حیاتی را در قبر تجربه کرده باشد. در پاسخ این شبهه گفته شده: آیه دلالتی بر نفی حیات برزخی ندارد زیرا ممکن است عذاب قبر متصل به قیامت نباشد یا این که در قیامت به جهت عظمت واقعه گفته می‌شود که گویا از خواب بیدار شده‌ایم. [۶۷]


برخى از معتزله نيز به آيه «اِنَّما تُوَفَّونَ اُجُورَكُم يَومَ القِيمَةِ» (سوره آل‌ عمران/3، 185) استدلال كرده و گفته‌اند: جايگاه عذاب و ثواب تنها قيامت است كه در پاسخ آنها گفته شده: كلمه «توفيه» به معناى تكميل است، پس قسمتى از عذاب در برزخ است و تكميل آن در قيامت صورت مى‌گيرد.[۶۶]
از دیگر آیاتی که ممکن است برای نفی برزخ به آن استدلال شود. آیات 15 - 16 سوره مومنون است: «ثُمَّ‌اِنَّکُم بَعدَ ذلِکَ لَمَیِّتون × ثُمَّ اِنَّکُم یَومَ‌القِیمَةِ تُبعَثون» ،[۶۸] زیرا در آن سخنی از برزخ بین مرگ و بعث در قیامت به میان نیامده است. در پاسخ گفته شده: عدم ذکر برزخ در آیه دلیلی بر نفی آن نیست و استعمال‌های عرفی نیز این مطلب را تأیید می‌کند. [۶۹]


آيه ديگرى كه ممكن است مورد استدلال منكران قرار گيرد «قَالوا يوَيلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا» (سوره يس/36،52) است كه در قيامت شخص به يك باره از قبر برانگيخته مى‌شود، بدون اين كه حياتى را در قبر تجربه كرده باشد. در پاسخ اين شبهه گفته شده: آيه دلالتى بر نفى حيات برزخى ندارد زيرا ممكن است عذاب قبر متصل به قيامت نباشد يا اين كه در قيامت به جهت عظمت واقعه گفته مى‌شود كه گويا از خواب بيدار شده‌ايم.[۶۷]
== ویژگی‌های برزخ ==


از ديگر آياتى كه ممكن است براى نفى برزخ به آن استدلال شود. آيات 15 - 16 سوره مومنون است: «ثُمَّ‌اِنَّكُم بَعدَ ذلِكَ لَمَيِّتون × ثُمَّ اِنَّكُم يَومَ‌القِيمَةِ تُبعَثون»،[۶۸] زيرا در آن سخنى از برزخ بين مرگ و بعث در قيامت به ميان نيامده است. در پاسخ گفته شده: عدم ذكر برزخ در آيه دليلى بر نفى آن نيست و استعمال هاى عرفى نيز اين مطلب را تأييد مى‌كند.[۶۹]
1. شباهت به عالم رؤیا:


== ويژگي هاى برزخ ==
در برخی آیات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسان‌ها تشبیه شده است: «اَللّهُ یَتَوَفَّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها والَّتی لَم تَمُت فی مَنامِها فَیُمسِکُ الَّتی قَضی عَلَیهَا المَوتَ ویُرسِلُ الاُخری اِلی اَجَل مُسَمًّی اِنَّ فی ذلِکَ لاَیت لِقَوم یَتَفَکَّرون». (سوره زمر/39،42) در برخی روایات نیز آمده است که خواب برادر مرگ است. برخی گفته‌اند: بعید نیست روح انسان به هنگام خواب به جسم مثالی باز‌گردد زیرا در روایات، برزخ به حالت خواب تشبیه شده است. [۷۰]


1. شباهت به عالم رؤيا:
2. سنخیت با دنیا:


در برخى آيات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسانها تشبيه شده است: «اَللّهُ يَتَوَفَّى الاَنفُسَ حينَ مَوتِها والَّتى لَم تَمُت فى مَنامِها فَيُمسِكُ الَّتى قَضى عَلَيهَا المَوتَ ويُرسِلُ الاُخرى اِلى اَجَل مُسَمًّى اِنَّ فى ذلِكَ لاَيت لِقَوم يَتَفَكَّرون». (سوره زمر/39،42) در برخى روايات نيز آمده است كه خواب برادر مرگ است. برخى گفته‌اند: بعيد نيست روح انسان به هنگام خواب به جسم مثالى باز‌گردد زيرا در روايات، برزخ به حالت خواب تشبيه شده است.[۷۰]
در قیامت سؤال می‌شود که به شمار سال‌ها چه مدت در زمین درنگ کردید؟ در پاسخ گفته می‌شود: روزی (یک روز) یا پاره‌ای از روز: «قلَ کَم لَبِثتُم فِی الاَرضِ عَدَدَ سِنین × قالوا لَبِثنا یَومـًا اَو بَعضَ یَوم». (سوره مؤمنون/23، 112ـ113) از این پرسش و پاسخ چنین برداشت شده که مکث در برزخ از نظر قرآن مکث در زمین به شمار آمده است. [۷۱]


2. سنخيت با دنيا:
برخی از محققان برای اثبات این مدعا به آیه «ولَکُم فِی الاَرضِ مُستَقَرٌّ ومَتعٌ اِلی حین» (سوره اعراف/7،24) تمسک کرده و گفته‌اند: چون «حین» در روایات به روز قیامت معنا شده می‌توان فهمید که مدت بقا در برزخ هم بقای در زمین دانسته شده است، [۷۲] چنان که «اَرْض» در آیه «ثُمَّ اِذا دَعاکُم دَعوَةً مِنَ الاَرض» (سوره روم/30،25) به قبر تفسیر شده[۷۳] و برخی از جنت برزخی به جنت دنیا تعبیر کرده‌اند. [۷۴]


در قيامت سؤال مى‌شود كه به شمار سالها چه مدت در زمين درنگ كرديد؟ در پاسخ گفته مى‌شود: روزى (يك روز) يا پاره‌اى از روز: «قلَ كَم لَبِثتُم فِى الاَرضِ عَدَدَ سِنين × قالوا لَبِثنا يَومـًا اَو بَعضَ يَوم». (سوره مؤمنون/23، 112ـ113) از اين پرسش و پاسخ چنين برداشت شده كه مكث در برزخ از نظر قرآن مكث در زمين به شمار آمده است.[۷۱]
در روایات نیز این مضمون مکرر آمده که برزخ همان قبر است. [۷۵] البته باید توجه داشت که مراد از قبر یاد شده محل دفن بدن انسان نیست بلکه حقیقت دیگری است که متفکران اسلامی آن را به شیوه‌های گوناگون تبیین کرده‌اند، [۷۶] با این حال از مضامین روایات به روشنی برمی‌آید که قبر به معنای محل دفن، ارتباط مستقیم و غیرقابل انکاری با عالم قبر به معنای برزخ دارد که گونه‌هایی از این ارتباط را در همین متون می‌توان یافت؛ [۷۷] همچنین در برخی روایات ارتباط خاصی بین برخی از مکان‌های معین در زمین با جایگاه ارواح پس از مرگ مطرح‌ گردیده است. در این احادیث گفته شده که روح هر مؤمن متوفا در شرق و غرب عالم به وادی‌السلام می‌آید و در برخی روایات دیگر نیز جایگاه ارواح کافران وادی برهوت در حضرموت دانسته شده است. [۷۸]


برخى از محققان براى اثبات اين مدعا به آيه «ولَكُم فِى الاَرضِ مُستَقَرٌّ ومَتعٌ اِلى حين» (سوره اعراف/7،24) تمسك كرده و گفته‌اند: چون «حين» در روايات به روز قيامت معنا شده مى‌توان فهميد كه مدت بقا در برزخ هم بقاى در زمين دانسته شده است،[۷۲] چنان كه «اَرْض» در آيه «ثُمَّ اِذا دَعاكُم دَعوَةً مِنَ الاَرض» (سوره روم/30،25) به قبر تفسير شده[۷۳] و برخى از جنت برزخى به جنت دنيا تعبير كرده‌اند.[۷۴]
3. کوتاه بودن برزخ در قیاس با آخرت:


در روايات نيز اين مضمون مكرر آمده كه برزخ همان قبر است.[۷۵] البته بايد توجه داشت كه مراد از قبر ياد شده محل دفن بدن انسان نيست بلكه حقيقت ديگرى است كه متفكران اسلامى آن را به شيوه‌هاى گوناگون تبيين كرده‌اند،[۷۶] با اين حال از مضامين روايات به روشنى برمى‌آيد كه قبر به معناى محل دفن، ارتباط مستقيم و غيرقابل انكارى با عالم قبر به معناى برزخ دارد كه گونه‌هايى از اين ارتباط را در همين متون مى‌توان يافت؛[۷۷] همچنين در برخى روايات ارتباط خاصى بين برخى از مكان هاى معين در زمين با جايگاه ارواح پس از مرگ مطرح‌ گرديده است. در اين احاديث گفته شده كه روح هر مؤمن متوفا در شرق و غرب عالم به وادى‌السلام مى‌آيد و در برخى روايات ديگر نيز جايگاه ارواح كافران وادى برهوت در حضرموت دانسته شده است.[۷۸]
از منظر آیات قرآن، مجموع حیات دنیوی و برزخی در نگاه کسی که از جایگاهی برتر (آخرت) به آن می‌نگرد بسیار کوتاه است: «قلَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَلیلاً لَو اَنَّکُم کُنتُم تَعلَمون». (سوره مؤمنون/23،114 و نیز سوره روم/30،55‌؛ سوره احقاف/46،35؛ سوره یونس/10،45؛ سوره نازعات/79،46) نظیر همین مضمون در آیات 103 ـ 104 سوره طه/20 نیز آمده است. البته برخی توضیح داده‌اند که کوتاه بودن برزخ و دنیا از آن جهت است که آنها متناهی هستند، برخلاف حیات اخروی که این‌ گونه نیست. [۷۹]


3. كوتاه بودن برزخ در قياس با آخرت:
بعضی از مفسران آیه 55 سوره روم/30 را مربوط به برزخ دانسته‌اند[۸۰] و برخی آیه «و تَظُنّونَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَلیلا» (سوره اسراء/17،52) را در مورد بهشتیان دانسته و گفته‌اند: ایشان بر اثر تنعم فراوان در بهشت برزخی توقف در آن را کوتاه گمان می‌کنند، [۸۱] به هر حال از دیدگاه قرآن مسلم است که مجموع حیات دنیا و برزخ، بخش بسیار ناچیزی از مجموعه حیات انسان را تشکیل می‌دهد.
 
از منظر آيات قرآن، مجموع حيات دنيوى و برزخى در نگاه كسى كه از جايگاهى برتر (آخرت) به آن مى‌نگرد بسيار كوتاه است: «قلَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلاً لَو اَنَّكُم كُنتُم تَعلَمون». (سوره مؤمنون/23،114 و نيز سوره روم/30،55‌؛ سوره احقاف/46،35؛ سوره يونس/10،45؛ سوره نازعات/79،46) نظير همين مضمون در آيات 103 ـ 104 سوره طه/20 نيز آمده است. البته برخى توضيح داده‌اند كه كوتاه بودن برزخ و دنيا از آن جهت است كه آنها متناهى هستند، برخلاف حيات اخروى كه اين‌ گونه نيست.[۷۹]
 
بعضى از مفسران آيه 55 سوره روم/30 را مربوط به برزخ دانسته‌اند[۸۰] و برخى آيه «و تَظُنّونَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلا» (سوره اسراء/17،52) را در مورد بهشتيان دانسته و گفته‌اند: ايشان بر اثر تنعم فراوان در بهشت برزخى توقف در آن را كوتاه گمان مى‌كنند،[۸۱] به هر حال از ديدگاه قرآن مسلم است كه مجموع حيات دنيا و برزخ، بخش بسيار ناچيزى از مجموعه حيات انسان را تشكيل مى‌دهد.
 
از ديگر ويژگي هاى برزخ بروز و ظهور عقايد و اعمال و خلقيات دنيوى در آن، سؤال قبر (سوره ابراهيم/14،27)، فشار قبر و نيز ارتباط اهل برزخ با يكديگر و با عالم دنياست كه روايات فراوانى موارد ياد شده را به تفصيل بيان‌ كرده‌اند.[۸۲]


از دیگر ویژگی‌های برزخ بروز و ظهور عقاید و اعمال و خلقیات دنیوی در آن، سؤال قبر (سوره ابراهیم/14،27)، فشار قبر و نیز ارتباط اهل برزخ با یکدیگر و با عالم دنیاست که روایات فراوانی موارد یاد شده را به تفصیل بیان‌ کرده‌اند. [۸۲]


== پانویس ==
== پانویس ==
 
{{پانویس}}مقاییس اللغه، ج‌1، ص‌333، «برزخ».
مقاييس اللغه، ج‌1، ص‌333، «برزخ».
التحقیق، ج‌1، ص‌252، «برزخ».
التحقيق، ج‌1، ص‌252، «برزخ».
التحقیق، ج‌1، ص‌252، «برزخ».
التحقيق، ج‌1، ص‌252، «برزخ».
مفردات، ص‌118، «برزخ».
مفردات، ص‌118، «برزخ».
لغت‌نامه، ج‌3، ص‌3958؛ شرح المنظومه، ج‌3، ص‌662‌؛ مجموعه مصنفات، ج‌2، ص‌177، «حكمة الاشراق».
لغت‌نامه، ج‌3، ص‌3958؛ شرح المنظومه، ج‌3، ص‌662‌؛ مجموعه مصنفات، ج‌2، ص‌177، «حکمة الاشراق».
شرح فصوص‌الحكم، ص‌97‌ـ‌102.
شرح فصوص‌الحکم، ص‌97‌ـ‌102.
مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌658‌ـ‌659‌؛ الميزان، ج‌17، ص‌79.
مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌658‌ـ‌659‌؛ المیزان، ج‌17، ص‌79.
تفسير صدرالمتالهين، ج‌7، ص‌344.
تفسیر صدرالمتالهین، ج‌7، ص‌344.
الميزان، ج‌4، ص‌83‌.
المیزان، ج‌4، ص‌83‌.
همان، ج‌1، ص‌349؛ ج‌15، ص‌68‌.
همان، ج‌1، ص‌349؛ ج‌15، ص‌68‌.
الكافى، ج‌3، ص‌244.
الکافی، ج‌3، ص‌244.
معاد، ج‌2، ص‌266‌ـ‌267.
معاد، ج‌2، ص‌266‌ـ‌267.
بحارالانوار، ج‌6‌، ص‌271؛ حق اليقين، ج‌2، ص‌64‌.
بحارالانوار، ج‌6‌، ص‌271؛ حق الیقین، ج‌2، ص‌64‌.
معاد از ديدگاه امام خمينى، ص‌372.
معاد از دیدگاه امام خمینی، ص‌372.
همان، ص‌175؛ چهل حديث، ص‌124.
همان، ص‌175؛ چهل حدیث، ص‌124.
دررالفوائد، ج‌2، ص‌419؛ البرهان، ج‌4، ص‌36.
دررالفوائد، ج‌2، ص‌419؛ البرهان، ج‌4، ص‌36.
الكافى، ج‌3، ص‌235‌ـ‌236.
الکافی، ج‌3، ص‌235‌ـ‌236.
مجموعه آثار، ج‌2، ص‌518‌، «زندگى جاويد يا حيات اخروى».
مجموعه آثار، ج‌2، ص‌518‌، «زندگی جاوید یا حیات اخروی».
المعتبر، ج‌1، ص‌341؛ الخصال، ص‌151، 323.
المعتبر، ج‌1، ص‌341؛ الخصال، ص‌151، 323.
روح‌المعانى، مج2، ج‌2، ص30؛ شرح الاصول الخمسه، ص‌494‌ـ‌495.
روح‌المعانی، مج2، ج‌2، ص30؛ شرح الاصول الخمسه، ص‌494‌ـ‌495.
التفسير الكبير، ج‌3، ص‌427.
التفسیر الکبیر، ج‌3، ص‌427.
گوهر مراد، ص‌649‌ـ‌650‌؛ شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌117؛ التفسير الكبير، ج‌9، ص‌93‌ـ‌94.
گوهر مراد، ص‌649‌ـ‌650‌؛ شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌117؛ التفسیر الکبیر، ج‌9، ص‌93‌ـ‌94.
حق‌اليقين، ج‌2، ص‌64‌.
حق‌الیقین، ج‌2، ص‌64‌.
الميزان، ج‌1، ص‌346.
المیزان، ج‌1، ص‌346.
الدرالمنثور، ج‌6‌، ص‌115؛ الميزان، ج‌15، ص‌68‌.
الدرالمنثور، ج‌6‌، ص‌115؛ المیزان، ج‌15، ص‌68‌.
جامع‌البيان، مج10، ج‌18، ص‌69‌؛ مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌187.
جامع‌البیان، مج10، ج‌18، ص‌69‌؛ مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌187.
الميزان، ج‌15، ص‌68‌.
المیزان، ج‌15، ص‌68‌.
جامع البيان، ج‌2، ص‌53.
جامع البیان، ج‌2، ص‌53.
مجمع البيان، ج‌1، ص‌434؛ التفسير الكبير، ج‌9، ص‌90؛ الابانه، ص‌76.
مجمع البیان، ج‌1، ص‌434؛ التفسیر الکبیر، ج‌9، ص‌90؛ الابانه، ص‌76.
التحرير والمرسع، ص‌284.
التحریر والمرسع، ص‌284.
الميزان، ج‌1، ص‌348‌ـ‌349.
المیزان، ج‌1، ص‌348‌ـ‌349.
شرح الاصول الخمسه، ص‌493؛ التفسير الكبير، ج‌4، ص‌164؛ شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌111‌-‌112.
شرح الاصول الخمسه، ص‌493؛ التفسیر الکبیر، ج‌4، ص‌164؛ شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌111‌-‌112.
التفسير الكبير، ج‌9، ص‌91.
التفسیر الکبیر، ج‌9، ص‌91.
همان، ص‌92؛ جامع‌البيان، مج13، ج‌27، ص‌275‌ـ276.
همان، ص‌92؛ جامع‌البیان، مج13، ج‌27، ص‌275‌ـ276.
تفسير قمى، ج‌2، ص‌361؛ الامالى، صدوق، ص‌365، 561‌.
تفسیر قمی، ج‌2، ص‌361؛ الامالی، صدوق، ص‌365، 561‌.
جامع البيان، مج‌13، ج‌27، ص‌275.
جامع البیان، مج‌13، ج‌27، ص‌275.
الميزان، ج‌5‌، ص‌49.
المیزان، ج‌5‌، ص‌49.
الميزان، ج‌7، ص‌284.
المیزان، ج‌7، ص‌284.
صحيح البخارى، ج‌2، ص‌123؛ الفرقان، ج‌14، ص‌330؛ ج‌10، ص‌261.
صحیح البخاری، ج‌2، ص‌123؛ الفرقان، ج‌14، ص‌330؛ ج‌10، ص‌261.
سلسله مؤلفات، ج‌7، ص‌62‌ـ‌64‌، «مسار الشيعه».
سلسله مؤلفات، ج‌7، ص‌62‌ـ‌64‌، «مسار الشیعه».
تفسير قمى، ج‌2، ص‌261؛ مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌818‌.
تفسیر قمی، ج‌2، ص‌261؛ مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌818‌.
التفسير الكبير، ج‌27، ص‌73.
التفسیر الکبیر، ج‌27، ص‌73.
الابانه، ص‌75.
الابانه، ص‌75.
الفرقان، ج‌16، ص‌355‌ـ‌356.
الفرقان، ج‌16، ص‌355‌ـ‌356.
التفسير الكبير، ج‌27، ص‌73.
التفسیر الکبیر، ج‌27، ص‌73.
التبيان، ج‌1، ص‌122‌ـ‌123؛ روض الجنان، ج‌1، ص‌185.
التبیان، ج‌1، ص‌122‌ـ‌123؛ روض الجنان، ج‌1، ص‌185.
الميزان، ج‌1، ص‌111‌ـ‌112.
المیزان، ج‌1، ص‌111‌ـ‌112.
تفسير منسوب به امام عسكرى عليه السلام، ص‌210.
تفسیر منسوب به امام عسکری ‌علیه‌السلام، ص‌210.
التفسير الكبير، ج‌27، ص‌39؛ الميزان، ج‌17، ص‌313‌ـ‌314.
التفسیر الکبیر، ج‌27، ص‌39؛ المیزان، ج‌17، ص‌313‌ـ‌314.
شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌115.
شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌115.
تفسير قرطبى، ج‌15، ص‌194.
تفسیر قرطبی، ج‌15، ص‌194.
الكشاف، ج‌4، ص‌154.
الکشاف، ج‌4، ص‌154.
الميزان، ج‌17، ص‌312‌ـ‌314.
المیزان، ج‌17، ص‌312‌ـ‌314.
من وحى القرآن، ج‌20، ص‌22‌ـ‌23.
من وحی القرآن، ج‌20، ص‌22‌ـ‌23.
جامع البيان، مج‌10، ج‌21، ص‌132‌ـ‌133.
جامع البیان، مج‌10، ج‌21، ص‌132‌ـ‌133.
همان، مج‌9، ج‌16، ص‌283؛ مجمع البيان، ج‌7، ص‌55‌.
همان، مج‌9، ج‌16، ص‌283؛ مجمع البیان، ج‌7، ص‌55‌.
جامع البيان، مج‌15، ج‌30، ص‌363؛ تفسير صدر المتالهين، ج‌7، ص‌344‌ـ‌345.
جامع البیان، مج‌15، ج‌30، ص‌363؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج‌7، ص‌344‌ـ‌345.
معاد، ج‌1، ص‌233‌ـ‌234.
معاد، ج‌1، ص‌233‌ـ‌234.
الامالى، طوسى، ص‌377.
الامالی، طوسی، ص‌377.
مجمع البيان، ج‌6، ص‌482.
مجمع البیان، ج‌6، ص‌482.
تفسير ابن‌كثير، ج‌2، ص‌550 - 557‌.
تفسیر ابن‌کثیر، ج‌2، ص‌550 - 557‌.
شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌112‌ـ‌113.
شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌112‌ـ‌113.
الميزان، ج‌18، ص‌150.
المیزان، ج‌18، ص‌150.
انوار درخشان، ج‌15، ص‌189.
انوار درخشان، ج‌15، ص‌189.
شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌115‌ـ‌116.
شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌115‌ـ‌116.
الكشاف، ج1، ص448؛ تفسير المنار، ج4، ص271.
الکشاف، ج1، ص448؛ تفسیر المنار، ج4، ص271.
التبيان، ج‌8‌، ص‌466‌ـ‌467.
التبیان، ج‌8‌، ص‌466‌ـ‌467.
التفسير الكبير، ج‌23، ص‌87‌.
التفسیر الکبیر، ج‌23، ص‌87‌.
التبيان، ج‌7، ص‌355.
التبیان، ج‌7، ص‌355.
بحارالانوار، ج‌6‌، ص‌271.
بحارالانوار، ج‌6‌، ص‌271.
الميزان، ج‌1، ص‌139.
المیزان، ج‌1، ص‌139.
الميزان، ج‌1، ص‌139.
المیزان، ج‌1، ص‌139.
مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌471.
مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌471.
سلسله مؤلفات، ج‌7، ص‌63‌ـ‌64‌، «مسار الشيعه».
سلسله مؤلفات، ج‌7، ص‌63‌ـ‌64‌، «مسار الشیعه».
الكافى، ج‌3، ص‌242.
الکافی، ج‌3، ص‌242.
اسفار، ج‌9، ص‌219.
اسفار، ج‌9، ص‌219.
معاد، ص‌247‌ـ‌260.
معاد، ص‌247‌ـ‌260.
الكافى، ج‌3، ص‌243، 246‌ـ‌247.
الکافی، ج‌3، ص‌243، 246‌ـ‌247.
مجمع البيان، ج‌7، ص‌192.
مجمع البیان، ج‌7، ص‌192.
جامع‌البيان، مج‌11، ج‌21، ص‌68‌؛ مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌486.
جامع‌البیان، مج‌11، ج‌21، ص‌68‌؛ مجمع‌البیان، ج‌8‌، ص‌486.
مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌649‌.
مجمع البیان، ج‌6‌، ص‌649‌.
اعتقادات، ص‌98‌ـ‌102؛ بحار الانوار، ج‌6‌، ص‌279، 268.
اعتقادات، ص‌98‌ـ‌102؛ بحار الانوار، ج‌6‌، ص‌279، 268.
=پانویس=


{{پانویس|2}}


== منابع ==
== منابع ==


برزخ، حسين ديبا و بخش فلسفه و كلام دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص467-477.
برزخ، حسین دیبا و بخش فلسفه و کلام دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص467-477.
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۴۳

برزخ در اصطلاح قرآن، روایات و مجموعه تعالیم اسلامی به معنای عالم پس از مرگ و حد فاصل بین دنیا و آخرت است. [۱]

واژه برزخ

برزخ واژه‌ای عربی از ریشه (ب - ر - ز) و در لغت به معنای حایل بین دو چیز است؛ گویا این واژه در اصل به معنای پاره‌زمینی بوده که بین دو چیز خودنمایی و بروز داشته؛ ولی بعدها این معنا توسعه یافته و بر هر امر حایل بین دو چیز، برزخ اطلاق گشته است. [۱] برخی معنای اصلی برزخ را حالت ثانوی و جدیدی دانسته‌اند که بر شیء عارض شده و با حالت پیشین فرق می‌کند، [۲] به هر حال در صورت عربی بودن «برزخ» حرف «خ» در آن زاید بوده، بر مبالغه دلالت دارد؛ [۳] ولی در صورتی که آن را معرّب «بَرْزَهْ» بدانیم[۴] که آن نیز به‌ معنای حاجز و حایل است، حرف مزبور جزو حروف اصلی کلمه خواهد بود.

برزخ در اصطلاح

واژه برزخ در اصطلاح علمای جغرافیا بر قطعه زمینی که بین دو نهر یا دو دریا واقع شده یا شبه‌جزیره و در اصطلاح حکمت اشراق بر جسم[۵] در اصطلاح اهل معرفت بر عالمی که از نظر مرتبه بین عالم ماده و عالم عقل قرار گرفته و از‌ آن به عالم مثال تعبیر می‌کنند اطلاق می‌گردد. اهل معرفت برزخ را به نزولی و صعودی تقسیم کرده، برزخ نزولی را پیش از دنیا و برزخ صعودی را بعد از آن دانسته‌اند و نیز صور برزخ صعودی را بر‌خلاف صور برزخ نزولی نتیجه افعالی می‌دانند که در نشئه دنیا گذشته است. [۶]

برزخ در قرآن و روایات

برزخ در اصطلاح قرآن، روایات و مجموعه تعالیم اسلامی به معنای عالم پس از مرگ و حد فاصل بین دنیا و آخرت است. شاید بتوان ادعا کرد که برزخ بدین معنا نخستین بار، در تعالیم اسلامی و در قرآن استعمال گردیده است. واژه برزخ به معنای مذکور تنها یک بار در قرآن آمده و در آن، حالِ انسان‌های تبهکار و مجرم، هنگام فرارسیدن مرگ و درخواست غیرقابل قبول آنان مبنی بر بازگشت به دنیا و پاسخ آنان به این که فراروی ایشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند، گزارش شده است: «حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون × لَعَلّی اَعمَلُ صلِحـًا فیما‌ تَرَکتُ کَلاّ اِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها و مِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلی یَومِ یُبعَثون». (سوره مومنون/23، 99 ـ 100)

افزون بر آیه مزبور که به صراحت از برزخ سخن به میان آورده است. آیات دیگری را می‌توان یافت که به نوعی بر حقایق برزخی دلالت داشته و برای اثبات عالم پس از مرگ (قبل از قیامت) قابل بهره‌برداری است.

در این آیات به موضوعات ذیل پرداخته شده‌ است: ادامه حیات شهیدان پس از مرگ (سوره آل‌ عمران/3، 169، 170؛ سوره بقره/2،154؛ سوره یس/36،26ـ27)، [۷] احوال ارواح انسان‌ها هنگام انتقال از زندگی دنیوی به سرای دیگر (سوره نحل/16،32؛ سوره نساء/4،97؛ سوره انفال/8‌، 50‌؛ سوره انعام/6‌، 93؛ سوره نوح/71،25؛ سوره واقعه/56‌،88ـ89‌؛ سوره فجر/89‌، 27-30)، سرگذشت انسان‌ها پس از مرگ.

به همراه برخی خصوصیات و نحوه حیات آنها (سوره غافر/40،46؛ سوره مریم/19، 15)، تعدد حیات و مرگ. (سوره بقره/ 2، 28؛ سوره مؤمن/ 40، 11 و نیز سوره روم/30، 55‌، 56) آیات دیگری نیز مرتبط با بحث است که دلالت آنها بر برزخ به وضوح آیات سابق نیست؛ مانند: سوره سجده/32، 21؛ سوره طارق/86‌،9؛[۸] سوره آل‌ عمران/3،185؛[۹] سوره مریم/19،62‌؛ سوره هود11/106؛ سوره تکاثر/102،3ـ4 و نیز سوره فرقان/25، 22ـ 24 البته با توجه به آیات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6‌.

برزخ در حقیقت ادامه وجود عالم دنیا و استمرار حیات انسان پس از مرگ تا برپایی قیامت است. [۱۰] در روایتی از امام صادق ‌علیه‌السلام آمده که روح پس از مرگ به بدنی مانند بدن دنیوی منتقل می‌شود... ‌[۱۱] روایات دیگری با همین مضمون را نیز می‌توان یافت و تلاش‌هایی نیز برای تطبیق آنها با بدن مثالی صورت گرفته است. [۱۲]

به اعتقاد برخی بر پایه روایات خاصه و عامه روح پس از مفارقت بدن به اجسامی که در نهایت لطافت‌اند تعلق می‌گیرد. این اجسام شبیه جسم جن و شبیه بدن عنصری هستند به نحوی که اگر کسی آن را ببیند می‌گوید: این همان شخصی است که در دنیا او را می‌دیدیم. [۱۳] تفاوت افراد مختلف در مقدار مکث در برزخ

یکی از مباحث مربوط به برزخ، عمومیت آن و مقدار مکث انسان در برزخ است. عالم برزخ مرحله‌ای قهری از مراتب وجود است و عبور از آن برای همه ضروری است ولی کسانی که در دنیا در سعادت یا شقاوت کامل شده و کمالات عقلانی و فضایل یا رذایل کسب کرده‌اند برزخشان کوتاه بوده و زودتر از افراد متوسط وارد بهشت یا جهنم اخروی می‌شوند، [۱۴] از این‌رو بر اساس برخی روایات، برزخ اولیای الهی بیش از سه روز نیست که آن هم به سبب علاقه طبیعی و تعلّق جبلی آنان است. [۱۵]

برخی نیز از روایاتی استفاده کرده‌اند که نفوس کامله مانند پیامبر و ائمه علیهم‌السلام برزخ نداشته، بدون مکث در عالم برزخ، وارد آخرت می‌شوند؛ [۱۶] ولی بر اساس روایات دیگری در برزخ تنها از محض ایمان و محض کفر پرسش می‌شود و انسان‌های متوسط رها می‌شوند. [۱۷]

در توضیح این روایات ـ به گونه‌ای که با آنچه گذشت منافات نداشته باشد ـ شاید بتوان گفت: مقصود آن است که از انسان‌های کامل در ایمان یا کفر، پرسش می‌شود تا به سرعت آنان را از برزخ عبور داده، وارد آخرت کنند و انسان‌های متوسط در برزخ رها می‌شوند. برخی گفته‌اند: در عالم برزخ فقط از مسائلی که انسان باید به آنها اعتقاد و ایمان داشته باشد، سؤال می‌شود و رسیدگی به سایر مسائل، به قیامت موکول می‌گردد. [۱۸]

تکامل برزخی

از دیگر مباحث مربوط به برزخ، تکامل برزخی است. تکامل برزخی از منظر روایات امری مسلم است؛ مانند ثواب بردن شخصی که از دنیا رفته از صدقات جاریه‌ای که پس از مرگ وی نیز برای دیگران سودمند است؛ نظیر ساختن مسجد و باقی گذاردن علم مفید یا سود بردن از کارهای نیکی که دیگران انجام داده و ثوابش را به او هدیه می‌کنند، [۱۹] از این‌رو تکامل برزخی باید به گونه‌ای تبیین شود که با مبانی عقلی نیز ناسازگاری نداشته‌ باشد.

اثبات برزخ

برخی گفته‌اند: اصولا مسئله برزخ ماهیت نقلی دارد و عقل را به آن راهی نیست[۲۰] و بعضی بر این عقیده‌اند که افزون بر ادله نقلی، دلایل عقلی نیز می‌تواند پاداش و کیفر برزخی را ثابت کند. [۲۱] البته تجزیه و تحلیل ادله یاد شده نشان می‌دهد که این ادله بیش از آن که ضرورت برزخ را ثابت کند امکان آن را ثابت می‌کند، در هر حال این نکته درخور توجه است که اولین گام برای اثبات برزخ، اثبات حقیقت روح و تجرد نفس و بقای آن است، از این‌رو کسانی که به سبب جهانبینی مادی خود، همه حقایق موجودات عالم را در مادیات منحصر می‌دانند به طور کلی منکر عالم پس از مرگ هستند، [۲۲] افزون بر این برای اثبات برزخ ممکن است به ادله تجربی و حسّی با استفاده از روش‌هایی که می‌توان با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار کرد نیز بهره گرفت. این روش‌ها که در علمی به نام فراروانشناسی (Parapsychology) طرح می‌گردد ثابت می‌کند که برای مردگان، نوعی حیات و ادامه زندگی تحقق دارد که آن همان برزخ است.

توجه به این نکته نیز لازم است که خواه دلیل عقلی را نیز دلیلی مستقل برای اثبات حیات برزخی بپذیریم یا آن را تمام ندانیم، در هر صورت اصل این مسئله در مجموعه معارف اسلامی امری روشن است و از همین روی برخی از صاحب‌نظران احتمال ضروری بودن آن را بعید ندانسته‌اند، [۲۳] گرچه به گفته برخی از محققان مسئله حیات برزخی در اواسط عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله از ضروریات قرآنی نبوده است و حتی امروزه نیز برخی از مسلمین که نفس انسان را مجرد نمی‌دانند به نوعی این حقیقت را نمی‌پذیرند، [۲۴] به هر حال مهم‌ترین ادلّه حیات برزخی آیات و روایات است که آیات در این زمینه به شرح ذیل است:

آیه 100 سوره مومنون/ 23 برزخ را پیشاپیش ظالمان و محیط بر آنان دانسته است:[۲۵] «ومِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلی یَومِ یُبعَثون». برخی «وراء» را به معنای پشت و برزخ را به منزله مانعی از بازگشت به دنیا دانسته‌اند؛ [۲۶] ولی قید «اِلی یَومِ یُبعَثون» به روشنی دلالت بر این نکته دارد که کلمه «وراء» به معنای جلو است زیرا اگر آن را به‌ معنای پشت بدانیم دیگر قید مذکور لغو خواهد‌ بود. [۲۷]

در برخی آیات درباره شهیدان چنین آمده است: «کسانی را که در راه خدا کشته شدند مرده مپندارید. ایشان زندگان‌اند و نزد خدا روزی داده می‌شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمان‌اند و برای کسانی که از پی ایشان‌اند و هنوز به آنان نپیوسته‌اند شادی می‌کنند که نه بیمی برایشان است و نه اندوهگین می‌شوند» (سوره آل‌ عمران/3، 169 ـ 170) و نیز سوره بقره/2، 154)؛ همچنین در آیات 26 - 27 سوره یس/36 از شهیدی چنین نقل می‌کند: «هنگامی که به وی گفته شد: به بهشت درآی گفت: ای کاش قوم من از این همه رحمت الهی که مرا دربر گرفته باخبر می‌شدند». بر اساس آیات مزبور شهیدان لذت‌ها را درک می‌کنند و اگر آنان مرده و فاقد حیات باشند دیگر درکی ندارند تا لذت برده و متنعم باشند. [۲۸]

گفته شده: آیه 170 سوره آل‌ عمران/3 به روشنی دلالت دارد که حیات برزخی شهدا مقارن با حیات دنیوی کسانی است که به آنان ملحق نگشته‌اند. [۲۹] برخی از متکلمان خواسته‌اند دلالت عام آیات یاد شده بر حیات برزخ برای همه انسان‌ها را انکار و آن را محدود به حیات شهیدان بدانند[۳۰] که دلیلی بر اختصاص در دست نیست بلکه سیاق آیات‌ 169‌-‌171 سوره آل‌ عمران/3 مفید اشتراک دیگر مؤمنان با شهدا در حیات برزخی است. [۳۱]

برخی آیات با حرف عطف «فای تعقیب» که بر پشت سر هم بودن دو امر دلالت دارد حالاتی از حیات را برای انتقال یافتگان از دنیا ترسیم می‌کند که از این آیات نیز برای اثبات برزخ استفاده شده است؛ مانند وارد شدن قوم حضرت نوح ‌علیه‌السلام به آتش در پی غرق شدن آنان: «مِمّا خَطیتِهِم اُغرِقوا فَاُدخِلوا نارًا...». (سوره نوح/71،25)[۳۲] برخی آیاتِ «یاَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه × اِرجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرضیَّه × فَادخُلی فی عِبدی × وادخُلی جَنَّتی» (سوره فجر/89‌، 27 ـ 30) را نیز به جهت وجود فای تعقیب (فَادخُلی) دلیل بر حیات برزخی دانسته‌اند؛ [۳۳] همچنین در آیاتِ «فَاَمّا اِن کانَ مِنَ المُقَرَّبین × فَرَوحٌ و رَیحانٌ و جَنَّتُ نَعیم». (سوره واقعه/56‌،88 ـ 89) گفته شده: فای تعقیب دلالت بر این دارد که روح و ریحان و جنّت، پس از مرگ و در برزخ حاصل می‌شود. [۳۴] البته در روایتی از امام‌ صادق ‌علیه‌السلام، روح و ریحان در قبر و جنّت نعیم در آخرت دانسته شده است. [۳۵] برخی، آیات 88 - 89 سوره واقعه/56 را مربوط به آخرت دانسته‌اند. [۳۶] گفتنی است که نمی‌توان به صرف دلالت آیات مزبور بر فاصله نبودن میان مرگ و دخول در آتش یا متنعم شدن استناد کرد و از آنها در اثبات برزخ بهره جست زیرا ممکن است انتقال‌یافتگان از دنیا در آیات یاد شده از جمله کسانی باشند که بدون توقف در برزخ به جهنم یا بهشت اخروی داخل می‌شوند.

طبق مضمون برخی آیات، فرشتگان هنگام مرگ از ستمگران بازخواست می‌کنند: «اِنَّ الَّذینَ تَوَفّهُمُ المَلئِکَةُ ظالِمی اَنفُسِهِم قالوا فیمَ کُنتُم...» (سوره نساء/4،97) و به آنها می‌گویند: جان‌های خود را برآرید: «ولَو تَرَی اِذِ الظّلِمونَ فی غَمَرتِ المَوتِ والمَلئِکَةُ باسِطوا اَیدیهِم اَخرِجوا اَنفُسَکُمُ الیَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ بِما کُنتُم تَقولونَ عَلَی اللّهِ غَیرَ الحَقِّ و کُنتُم عَن ءایتِهِ تَستَکبِرون». (سوره انعام/6‌، 93) آیات مزبور نیز مرتبط با سؤال قبر[۳۷] و عذاب برزخی[۳۸] است و در برخی آثار به این آیات و همچنین آیات 32 سوره نحل/16 و 50 سوره انفال/8 برای اثبات برزخ استدلال شده است. [۳۹]

اثبات برخی ویژگی‌ها برای حیات پس از مرگ در برخی آیات از جمله وجود شب و روز: «اَلنّارُ یُعرَضونَ عَلَیها غُدُوًّا و عَشیـًّا...» (سوره غافر/40،46) دلیل بر وجود حیات برزخی دانسته شده است زیرا بر اساس روایات اهل‌ بیت علیهم‌السلام که متکلمان نیز از آنها استفاده کرده‌اند[۴۰] در قیامت شب و روزی وجود ندارد، از این‌رو باید گفت عذاب مذکور در آیه، مربوط به حیات برزخی است. [۴۱] البته برخی گفته‌اند: این بدان معنا نیست که در برزخ لزوماً شب و روز وجود داشته باشد بلکه می‌توان گفت عذاب فرعون و پیروان او پس از مرگ مقارن با شب و روز دنیوی است و عذاب آنها با ظرف زمانی دنیا سنجیده شده است. [۴۲] برخی نیز از عطف جمله «وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» بر ماقبل آن در آیه یاد شده‌ استفاده کرده‌اند که عذابی که در جمله قبل، از آن سخن به میان آمده و شب و روز در آن مطرح گردیده عذابی است که قبل از قیامت بر مجرمان وارد می‌شود و عذابی که در این جمله وجود دارد و همراه با «أشدّ» است عذاب آخرت است. [۴۳] برخی از محققان آیه «ولَهُم رِزقُهُم فِیها بُکرَةً و عَشیـّا» (سوره مریم/19،62) را نیز به دلیل مطرح کردن صبح و شام مربوط به حیات برزخی دانسته‌اند:[۴۴] برخی نیز شب و روز را در آیات یاد شده کنایه از دوام عذاب و پاداش دانسته‌اند. [۴۵]

سخن از تعدد حیات و موت و بیان شمار آنها در برخی آیات نیز از دیگر دلایل اثبات برزخ شمرده شده است: «کَیفَ تَکفُرونَ بِاللّهِ وکُنتُم اَموتـًا فَاَحیکُم ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحییکُم ثُمَّ اِلَیهِ تُرجَعون». (سوره بقره/2،28) در این آیه از عبارتِ«ثُمَّ اِلَیهِ تُرجَعون» که به روشنی بر بعث اخروی دلالت دارد می‌توان برداشت کرد که عبارتِ «ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحییکُم» مربوط به حیات برزخی است. [۴۶] برخی به دلیل آن نیز تصریح کرده‌اند؛ [۴۷] یعنی عطف با «ثمّ» که فاصله و تراخی را می‌رساند. برای این تفسیر در جوامع روایی نیز می‌توان شواهدی یافت. [۴۸]

نظیر استدلال یاد شده، استدلال به آیه 11 سوره غافر/40 است: «قالواْ رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَینِ واَحیَیتَنا اثنَتَینِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلی خُروج مِن سَبیل» که البته فرق بین دو آیه کاملا مشهود است و آن این که در آیه نخست از مرگ اول به «کُنتُم اَمواتاً» تعبیر شده که به راحتی یا با اندکی تأمّل می‌تواند بر دوره پیش از تعلق روح منطبق شود؛ اما در آیه دوم موت در قالب لفظ «اماته» طرح گردیده که به معنای میراندن است و تطبیق آن بر دوره پیش از حیات دنیوی دشوار است و از این‌ رو بهتر آن می‌نماید که میراندن نخست به مرگ پس از حیات دنیوی و میراندن دوم به مرگ پس از حیات برزخی برگردد. به گفته برخی، بیشتر علما بر همین اساس به این آیه برای اثبات برزخ استدلال کرده‌اند. [۴۹]

در این میان منکران دلالت دو آیه و نیز منکران عذاب قبر گفته‌اند که در این دو آیه سخن از دو مرگ و دو حیات رفته است؛ نه سه مرگ و سه حیات[۵۰] که مرگ اول حالت پیشین ابدان، قبل از تعلق روح است که مرده بودند و مرگ دوم انتقال از نشئه دنیا به آخرت است و حیات اول زندگی دنیا و حیات دوم زندگی آخرت است و اگر حیات و مرگ برزخی وجود داشت و مورد نظر بود باید در این آیات از سه مرگ و سه حیات سخن به میان می‌آمد. ابن‌مسعود، ابن‌عباس، قتاده و ضحاک بر این عقیده‌اند که آیات یاد شده تنها به حیات دنیوی و اخروی اشاره دارد و در میان متقدمان تنها سدّی دلالت آنها را بر حیات برزخی تمام می‌داند. [۵۱]

اینان برای حل مشکل لفظ «اماته» در آیه دوم که با بی‌جان بودن در دوره قبل از تعلق روح سازگار نیست به مجاز و کنایه روی آورده‌اند. ایشان بر این عقیده‌اند که همان‌طور که در مثال گفته می‌شود: «ضیّق فم الرکیة» و با آن که دهانه چاه وسیع نیست به چاه کَن گفته می‌شود که دهانه آن را تنگ کن همین‌طور هم با آن که شخص قبل از آمدن به دنیا چیزی نبوده لفظ اماته بر او صادق‌است. [۵۲] برخی از محققان این توجیهات را نوعی تکلف دانسته و گفته‌اند: این آیه در خصوص حیات برزخی و اخروی است و ارتباطی با حیات دنیوی ندارد. وی با توجه به قرینه کلامی در آیه مورد بحث می‌گوید: این آیه سخن کافران در دوزخ اخروی است و آنها برای آن که از انکار خود در طول زندگی دنیوی پشیمان شده‌اند حال در قیامت آنچه را که منکر شده‌اند با زبان عجز اقرار می‌کنند و روشن است که آنها در عالم دنیا حیات دنیوی خویش را منکر نبوده‌اند، بلکه حیات برزخی و اخروی را منکر شده‌اند. [۵۳]

این تفسیر از سوی برخی چنین نقد شده که کافران در حیات دنیوی نیز احیا و خلق خویش را از هیچ و عدم به دست خداوند منکر بوده‌اند و اقرار مذکور در قیامت می‌تواند به همین‌ نکته باز‌گردد. [۵۴]

افزون بر آیات گذشته، آیات دیگری نیز به برزخ مربوط دانسته شده که دلالت آنها بر حیات برزخی به وضوح دلالت آیات پیشین نیست، چنان که در آیه «ولَنُذیقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الاَدنی دونَ‌العَذابِ الاَکبَر» (سوره سجده/32،21) گفته شده: عذاب ادنی مربوط به عذاب قبر و دنیاست و برخی آن را فقط عذاب دنیوی دانسته‌اند، [۵۵] چنان که برخی مقصود از«مَعِیشَةً ضَنْکا» را در آیه 124 سوره طه/20 عذاب قبر دانسته‌اند. [۵۶] آیات «یَومَ تُبلَی السَّرائِر» (سوره طارق/86‌،9)، «ولَهُم رِزقُهُم بُکرَةً و عَشیـّا» (سوره مریم/19،62)، «فَاَمَّا الَّذینَ شَقوا فَفِی النّار» (سوره هود/11،106) و «اَلهکُمُ التَّکاثُر × حَتّی زُرتُمُ المَقابِر»(سوره تکاثر/ 102، 1-2) نیز در مورد برزخ دانسته شده است. [۵۷] در این میان برخی آیات نیز با قرینه آیات دیگر بر حالات برزخ دلالت دارد؛ همچون: «قالَ الَّذینَ لایَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَینَا المَلئِکَةُ اَو نَری رَبَّنا × یَومَ یَرَونَ المَلئِکَةَ لابُشری یَومَئِذ لِلمُجرِمینَ و یَقولونَ حِجرًا مَحجورا». (سوره فرقان/25، 21 ـ 22) این آیه درباره کسانی است که به پیامبر اعتراض می‌کردند و به عنوان بهانه کفر خویش می‌گفتند: چرا ملائکه بر ما نازل نمی‌شود. خداوند در پاسخ ایشان می‌فرماید: روزی که ایشان ملائکه را ببینند روز خوشی برای آنها نخواهد بود. این آیه با توجه به آیات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6 که برخورد شدید ملائکه را با مجرمان هنگام مرگ و در حیات برزخی مطرح می‌کند می‌تواند در گروه آیات دلالت کننده بر حیات برزخی قرار گیرد. [۵۸]

در احادیث نبوی نیز برخی از آیات بر وقایع برزخ تطبیق شده است؛ از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذیل آیه «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا بِالقَولِ الثّابِت فِی‌الحَیوةِ الدُنیا وَ فِی‌الآخِرَة» (سوره ابراهیم/14،27) نقل شده که این آیه درباره مرده‌ای است که در قبر از او سؤال می‌شود. [۵۹] با توجه به همین روایت در مورد این آیه گفته شده: در قرآن آخرت گاهی به معنای برزخ می‌آید. [۶۰] بسیاری از مفسران ذیل همین آیه مباحث گسترده‌ای را درباره احوال قبر و برزخ مطرح کرده‌اند. [۶۱]

نفی ادلّه منکران برزخ:

به رغم اثبات برزخ با تمسک به آیات یاد شده، برخی با تمسک به ظاهر بعضی از آیات در وجود عالم برزخ تشکیک کرده‌اند؛ از جمله آیه «لایَذوقونَ فیهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولی» (سوره دخان/44،56) که دلالت بر مرگ واحد دارد[۶۲] و ظاهراً مقصود از آن مرگ در دنیاست. در جواب این شبهه گفته شده: «اِلاّ» در آیه استثنا نیست بلکه به معنای «سِوی» بوده و مجموع «اِلاّ» و ما بعد آن بدل از موت است و آیه در صدد نفی مرگی غیرمرگ دنیا یعنی مرگ برزخ است زیرا مرگ دنیا قبلاً تحقق یافته و بازگشت به دنیا و چشیدن دوباره مرگ آن امکان ندارد و مفاد آیه این است که در بهشت آخرت هیچ مرگی وجود ندارد؛ نه مرگ دنیا و نه مرگ برزخ. [۶۳]

برخی در پاسخ از شبهه مذکور چنین گفته‌اند: اشتمال آیه بر ذکر مرگ نخستین (انتقال از دنیا به برزخ) منافات با وجود مرگ بعدی (انتقال از برزخ به آخرت) ندارد زیرا مؤمنان که در نشئه برزخ از انواع نعمت‌های برزخی بهره‌مند بوده‌اند هنگام انتقال به آخرت و بهره‌مندی بیشتر، تلخی مرگ را ادراک نمی‌کنند نه این که اصلاً مرگی در کار نباشد، برخلاف دیگران که تلخی مرگ را در هر دو انتقال می‌چشند. [۶۴]

آیه دیگری که منکران برزخ بدان استدلال کرده‌اند آیه «و ما اَنتَ بِمُسمِع مَن فِی‌القُبور» (سوره فاطر/35،22) است، زیرا اگر در قبر احیایی در کار بود باید اسماع (شنواندن) اهل قبور امکان‌پذیر بود. در پاسخ این استدلال گفته شده: در آیه مزبور حال کافران به حال مردگان تشبیه شده و تردیدی نیست که مرده قابل اسماع نیست. [۶۵]

برخی از معتزله نیز به آیه «اِنَّما تُوَفَّونَ اُجُورَکُم یَومَ القِیمَةِ» (سوره آل‌ عمران/3، 185) استدلال کرده و گفته‌اند: جایگاه عذاب و ثواب تنها قیامت است که در پاسخ آنها گفته شده: کلمه «توفیه» به معنای تکمیل است، پس قسمتی از عذاب در برزخ است و تکمیل آن در قیامت صورت می‌گیرد. [۶۶]

آیه دیگری که ممکن است مورد استدلال منکران قرار گیرد «قَالوا یوَیلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا» (سوره یس/36،52) است که در قیامت شخص به یک باره از قبر برانگیخته می‌شود، بدون این که حیاتی را در قبر تجربه کرده باشد. در پاسخ این شبهه گفته شده: آیه دلالتی بر نفی حیات برزخی ندارد زیرا ممکن است عذاب قبر متصل به قیامت نباشد یا این که در قیامت به جهت عظمت واقعه گفته می‌شود که گویا از خواب بیدار شده‌ایم. [۶۷]

از دیگر آیاتی که ممکن است برای نفی برزخ به آن استدلال شود. آیات 15 - 16 سوره مومنون است: «ثُمَّ‌اِنَّکُم بَعدَ ذلِکَ لَمَیِّتون × ثُمَّ اِنَّکُم یَومَ‌القِیمَةِ تُبعَثون» ،[۶۸] زیرا در آن سخنی از برزخ بین مرگ و بعث در قیامت به میان نیامده است. در پاسخ گفته شده: عدم ذکر برزخ در آیه دلیلی بر نفی آن نیست و استعمال‌های عرفی نیز این مطلب را تأیید می‌کند. [۶۹]

ویژگی‌های برزخ

1. شباهت به عالم رؤیا:

در برخی آیات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسان‌ها تشبیه شده است: «اَللّهُ یَتَوَفَّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها والَّتی لَم تَمُت فی مَنامِها فَیُمسِکُ الَّتی قَضی عَلَیهَا المَوتَ ویُرسِلُ الاُخری اِلی اَجَل مُسَمًّی اِنَّ فی ذلِکَ لاَیت لِقَوم یَتَفَکَّرون». (سوره زمر/39،42) در برخی روایات نیز آمده است که خواب برادر مرگ است. برخی گفته‌اند: بعید نیست روح انسان به هنگام خواب به جسم مثالی باز‌گردد زیرا در روایات، برزخ به حالت خواب تشبیه شده است. [۷۰]

2. سنخیت با دنیا:

در قیامت سؤال می‌شود که به شمار سال‌ها چه مدت در زمین درنگ کردید؟ در پاسخ گفته می‌شود: روزی (یک روز) یا پاره‌ای از روز: «قلَ کَم لَبِثتُم فِی الاَرضِ عَدَدَ سِنین × قالوا لَبِثنا یَومـًا اَو بَعضَ یَوم». (سوره مؤمنون/23، 112ـ113) از این پرسش و پاسخ چنین برداشت شده که مکث در برزخ از نظر قرآن مکث در زمین به شمار آمده است. [۷۱]

برخی از محققان برای اثبات این مدعا به آیه «ولَکُم فِی الاَرضِ مُستَقَرٌّ ومَتعٌ اِلی حین» (سوره اعراف/7،24) تمسک کرده و گفته‌اند: چون «حین» در روایات به روز قیامت معنا شده می‌توان فهمید که مدت بقا در برزخ هم بقای در زمین دانسته شده است، [۷۲] چنان که «اَرْض» در آیه «ثُمَّ اِذا دَعاکُم دَعوَةً مِنَ الاَرض» (سوره روم/30،25) به قبر تفسیر شده[۷۳] و برخی از جنت برزخی به جنت دنیا تعبیر کرده‌اند. [۷۴]

در روایات نیز این مضمون مکرر آمده که برزخ همان قبر است. [۷۵] البته باید توجه داشت که مراد از قبر یاد شده محل دفن بدن انسان نیست بلکه حقیقت دیگری است که متفکران اسلامی آن را به شیوه‌های گوناگون تبیین کرده‌اند، [۷۶] با این حال از مضامین روایات به روشنی برمی‌آید که قبر به معنای محل دفن، ارتباط مستقیم و غیرقابل انکاری با عالم قبر به معنای برزخ دارد که گونه‌هایی از این ارتباط را در همین متون می‌توان یافت؛ [۷۷] همچنین در برخی روایات ارتباط خاصی بین برخی از مکان‌های معین در زمین با جایگاه ارواح پس از مرگ مطرح‌ گردیده است. در این احادیث گفته شده که روح هر مؤمن متوفا در شرق و غرب عالم به وادی‌السلام می‌آید و در برخی روایات دیگر نیز جایگاه ارواح کافران وادی برهوت در حضرموت دانسته شده است. [۷۸]

3. کوتاه بودن برزخ در قیاس با آخرت:

از منظر آیات قرآن، مجموع حیات دنیوی و برزخی در نگاه کسی که از جایگاهی برتر (آخرت) به آن می‌نگرد بسیار کوتاه است: «قلَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَلیلاً لَو اَنَّکُم کُنتُم تَعلَمون». (سوره مؤمنون/23،114 و نیز سوره روم/30،55‌؛ سوره احقاف/46،35؛ سوره یونس/10،45؛ سوره نازعات/79،46) نظیر همین مضمون در آیات 103 ـ 104 سوره طه/20 نیز آمده است. البته برخی توضیح داده‌اند که کوتاه بودن برزخ و دنیا از آن جهت است که آنها متناهی هستند، برخلاف حیات اخروی که این‌ گونه نیست. [۷۹]

بعضی از مفسران آیه 55 سوره روم/30 را مربوط به برزخ دانسته‌اند[۸۰] و برخی آیه «و تَظُنّونَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَلیلا» (سوره اسراء/17،52) را در مورد بهشتیان دانسته و گفته‌اند: ایشان بر اثر تنعم فراوان در بهشت برزخی توقف در آن را کوتاه گمان می‌کنند، [۸۱] به هر حال از دیدگاه قرآن مسلم است که مجموع حیات دنیا و برزخ، بخش بسیار ناچیزی از مجموعه حیات انسان را تشکیل می‌دهد.

از دیگر ویژگی‌های برزخ بروز و ظهور عقاید و اعمال و خلقیات دنیوی در آن، سؤال قبر (سوره ابراهیم/14،27)، فشار قبر و نیز ارتباط اهل برزخ با یکدیگر و با عالم دنیاست که روایات فراوانی موارد یاد شده را به تفصیل بیان‌ کرده‌اند. [۸۲]

پانویس

مقاییس اللغه، ج‌1، ص‌333، «برزخ».

التحقیق، ج‌1، ص‌252، «برزخ». التحقیق، ج‌1، ص‌252، «برزخ». مفردات، ص‌118، «برزخ». لغت‌نامه، ج‌3، ص‌3958؛ شرح المنظومه، ج‌3، ص‌662‌؛ مجموعه مصنفات، ج‌2، ص‌177، «حکمة الاشراق». شرح فصوص‌الحکم، ص‌97‌ـ‌102. مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌658‌ـ‌659‌؛ المیزان، ج‌17، ص‌79. تفسیر صدرالمتالهین، ج‌7، ص‌344. المیزان، ج‌4، ص‌83‌. همان، ج‌1، ص‌349؛ ج‌15، ص‌68‌. الکافی، ج‌3، ص‌244. معاد، ج‌2، ص‌266‌ـ‌267. بحارالانوار، ج‌6‌، ص‌271؛ حق الیقین، ج‌2، ص‌64‌. معاد از دیدگاه امام خمینی، ص‌372. همان، ص‌175؛ چهل حدیث، ص‌124. دررالفوائد، ج‌2، ص‌419؛ البرهان، ج‌4، ص‌36. الکافی، ج‌3، ص‌235‌ـ‌236. مجموعه آثار، ج‌2، ص‌518‌، «زندگی جاوید یا حیات اخروی». المعتبر، ج‌1، ص‌341؛ الخصال، ص‌151، 323. روح‌المعانی، مج2، ج‌2، ص30؛ شرح الاصول الخمسه، ص‌494‌ـ‌495. التفسیر الکبیر، ج‌3، ص‌427. گوهر مراد، ص‌649‌ـ‌650‌؛ شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌117؛ التفسیر الکبیر، ج‌9، ص‌93‌ـ‌94. حق‌الیقین، ج‌2، ص‌64‌. المیزان، ج‌1، ص‌346. الدرالمنثور، ج‌6‌، ص‌115؛ المیزان، ج‌15، ص‌68‌. جامع‌البیان، مج10، ج‌18، ص‌69‌؛ مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌187. المیزان، ج‌15، ص‌68‌. جامع البیان، ج‌2، ص‌53. مجمع البیان، ج‌1، ص‌434؛ التفسیر الکبیر، ج‌9، ص‌90؛ الابانه، ص‌76. التحریر والمرسع، ص‌284. المیزان، ج‌1، ص‌348‌ـ‌349. شرح الاصول الخمسه، ص‌493؛ التفسیر الکبیر، ج‌4، ص‌164؛ شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌111‌-‌112. التفسیر الکبیر، ج‌9، ص‌91. همان، ص‌92؛ جامع‌البیان، مج13، ج‌27، ص‌275‌ـ276. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌361؛ الامالی، صدوق، ص‌365، 561‌. جامع البیان، مج‌13، ج‌27، ص‌275. المیزان، ج‌5‌، ص‌49. المیزان، ج‌7، ص‌284. صحیح البخاری، ج‌2، ص‌123؛ الفرقان، ج‌14، ص‌330؛ ج‌10، ص‌261. سلسله مؤلفات، ج‌7، ص‌62‌ـ‌64‌، «مسار الشیعه». تفسیر قمی، ج‌2، ص‌261؛ مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌818‌. التفسیر الکبیر، ج‌27، ص‌73. الابانه، ص‌75. الفرقان، ج‌16، ص‌355‌ـ‌356. التفسیر الکبیر، ج‌27، ص‌73. التبیان، ج‌1، ص‌122‌ـ‌123؛ روض الجنان، ج‌1، ص‌185. المیزان، ج‌1، ص‌111‌ـ‌112. تفسیر منسوب به امام عسکری ‌علیه‌السلام، ص‌210. التفسیر الکبیر، ج‌27، ص‌39؛ المیزان، ج‌17، ص‌313‌ـ‌314. شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌115. تفسیر قرطبی، ج‌15، ص‌194. الکشاف، ج‌4، ص‌154. المیزان، ج‌17، ص‌312‌ـ‌314. من وحی القرآن، ج‌20، ص‌22‌ـ‌23. جامع البیان، مج‌10، ج‌21، ص‌132‌ـ‌133. همان، مج‌9، ج‌16، ص‌283؛ مجمع البیان، ج‌7، ص‌55‌. جامع البیان، مج‌15، ج‌30، ص‌363؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج‌7، ص‌344‌ـ‌345. معاد، ج‌1، ص‌233‌ـ‌234. الامالی، طوسی، ص‌377. مجمع البیان، ج‌6، ص‌482. تفسیر ابن‌کثیر، ج‌2، ص‌550 - 557‌. شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌112‌ـ‌113. المیزان، ج‌18، ص‌150. انوار درخشان، ج‌15، ص‌189. شرح المقاصد، ج‌5‌، ص‌115‌ـ‌116. الکشاف، ج1، ص448؛ تفسیر المنار، ج4، ص271. التبیان، ج‌8‌، ص‌466‌ـ‌467. التفسیر الکبیر، ج‌23، ص‌87‌. التبیان، ج‌7، ص‌355. بحارالانوار، ج‌6‌، ص‌271. المیزان، ج‌1، ص‌139. المیزان، ج‌1، ص‌139. مجمع البیان، ج‌8‌، ص‌471. سلسله مؤلفات، ج‌7، ص‌63‌ـ‌64‌، «مسار الشیعه». الکافی، ج‌3، ص‌242. اسفار، ج‌9، ص‌219. معاد، ص‌247‌ـ‌260. الکافی، ج‌3، ص‌243، 246‌ـ‌247. مجمع البیان، ج‌7، ص‌192. جامع‌البیان، مج‌11، ج‌21، ص‌68‌؛ مجمع‌البیان، ج‌8‌، ص‌486. مجمع البیان، ج‌6‌، ص‌649‌. اعتقادات، ص‌98‌ـ‌102؛ بحار الانوار، ج‌6‌، ص‌279، 268.

پانویس

منابع

برزخ، حسین دیبا و بخش فلسفه و کلام دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص467-477.