بررسی ادله قائلین به عدم امکان تفسیر قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
|-
!عنوان مقاله!!data-type="authorName" بررسي ادله قائلين به عدم امكان تفسير قرآن
!عنوان مقاله!!بررسی ادله قائلين به عدم امكان تفسير قرآن
|-
|-
|زبان مقاله
|زبان مقاله

نسخهٔ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۲۰

عنوان مقاله بررسی ادله قائلين به عدم امكان تفسير قرآن
زبان مقاله فارسی
اطلاعات نشر ایران - پژوهشگاه مطالعات تقریبی
نویسنده سید مصطفی حسینی رودباری

ادله قائلین به عدم امکان تفسیر قرآن و فهم ناپذیری آن


مقدمه

در مقابل دیدگاه قائلین به امکان فهم پذیری قران و تفسیر ان ، بعضی با استناد به برخی ادله – نقلی و عقلی – اظهار می دارند که قران کریم برای انسانهای عادی قابل فهم نبوده و اغلب انان مدعی ان هستند که قران تنها بوسیله پیامبر ص و اهل بیت ع قابل درک می باشد.دراین فصل به نقد و بررسی ادله اینان می پردازیم :


1-روایات

روایاتی که قائلین به فهم ناپذیری قران بدان استناد می کنند به چهار طائفه می باشند  : طائفه اول : روایاتی که مفادشان نهی از تفسیر به رای قران می باشد . طائفه دوم  : روایاتی که تفسیر قران را مختص به پیامبر ص و اهل بیت ع می داند . طائفه سوم : روایاتی که ورود عقل را در تفسیر قران ناصواب می داند : طائفه چهارم: روایاتی که نهی از ضرب القران بعضه ببعض دارد .


نقد و بررسی ادله روائی قائلین به فهم ناپذیری قران

الف  : روایات طائفه اول - اخبار ناهیه از تفسیر به رای :

برخی از روایات طائفه اول به شرح ذیل می باشد : عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : سئل عن الحكومة فقال : من حكم برأيه بين اثنين فقد كفر ، ومن فسر برأيه آية من كتاب الله فقد كفر - . عن أبي عبد الله ( عليه السلام قال : من فسر القرآن برأيه ، إن أصاب لم يوجر ، وإن أخطأ خر أبعد من السماء . عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : من فسر القرآن برأيه إن أصاب لم يؤجر وإن أخطأ فهو بعد من السماء . أمير المؤمنين ( عليه السلام ) به شخصی که مدعی وجود تناقض در قران بود

فرمود : « إياك أن تفسر القرآن برأيك حتى تفقهه عن العلماء ، فإنه رب تنزيل يشبه كلام البشر وهو كلام الله ، وتأويله لا يشبه كلام البشر ، كما ليس شيء من خلقه يشبهه ، كذلك لا يشبه فعله تبارك وتعالى شيئا من أفعال البشر ، ولا يشبه شيء من كلامه كلام البشر ، وكلام الله تبارك وتعالى صفته ، وكلام البشر أفعالهم ، فلا تشبه كلام الله بكلام البشر ، فتهلك وتضل » . عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : سئل عن الحكومة فقال : من حكم برأيه بين اثنين فقد كفر ، ومن فسر آية من كتاب الله فقد كفر .

عن أبي جعفر ( عليه السلام قال : ما علمتم فقولوا : وما لم تعلموا فقولوا : الله أعلم ، فان الرجل ينتزع الآية فيخر فيها أبعد ما بين السماء والأرض . در منابع اهل سنت نیز روایات ناهیه از تفسیر به رای امده است که برخی از انها بشرح ذیل می باشد :

عن ابن عباس رضي الله عنهما عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال ( من قال في القرآن بغير علم فليتبوأ مقعده من النار ) قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ( من فسر القرآن برأيه فقد أخطأ ) ، وفى رواية : ( من قال في القرآن برأيه فقد كفر ) .- انتهی - قال رسول الله ص  : من فسر القرآن برأيه وهو على وضوء فليعد وضوءه( الديلمي عن أبي هريرة ) عن النبی ص  : من فسر القرآن برأيه فليتبوأ مقعده من النار .


تحلیل و بررسی


قبل از بیان دیدگاه مفسران و عالمان علوم قرانی نکاتی را که می توان با تدبر در روایات مذکور بدست اورد بیان می کنیم :


1-مراد از تفسیر به رای در قران ان است که قران به رای و اندیشه شخصی مفسر معنا و تبیین گردد – فسر القران برایه - بدین معنا که مفسر با رای و اندیشه ای که از قبل برای خویش بر گزیده است بسراغ قران امده تا برای ان اندیشه و دیدگاه شخصی اش از قران هم موید بیاورد یعنی قران را مطابق اندیشه پیشین خود تبیین و تفسیر کند در حالی که می بایست قبل از مراجعه به قران و تدبر در ان ، ذهن از هر نوع اندیشه و تصوری خالی و انگاه به قران نگریست تا پیامش دریافت گردد .


2- مفهوم احادیث ناهیه از تفسیر قران ان است که فهم دقیق معانی قران تنها با ذهن خالص و عاری از تعصبات برگرفته از افکار دیگران و دخالتهای نفسانی مفسر ممکن خواهد بود .


3-روایات ناهیه از تفسیر به رای را باید نافی روش هرمنوتیک دانست که معتقد است اولا هیچگاه نمی توان به مراد واقعی مولف دست یافت و ثانیا تمامی اندیشه های تفسیری از متون مقدس و غیر ان متاثر از شرائط محیطی خاص بوده و ذهن را نمی توان بهنگام مطالعه اثار دیگران عاری از عوامل دیگرنمود .


4- روایات ناهیه از تفسیر به رای قران را باید در مقایسه با روش تفسیر قران به قران مورد سنجش قرار داد ؛ بدین معنا که درفهم قران باید به قران رجوع نمود نه اراء و اندیشه های دیگران . بر این اساس ایاتی که دعوت به تدبر در قران می کند مفادش این است که متدبر قبل از هر چیز دریابد قران چه می گوید تا در مرحله بعد بتواند ان اموزه ها و معارف قرانی را تحلیل و بررسی کند و در مرتبه نهائی اندیشه های خود را با معارفی که از قران بر گرفته است مقایسه کند یعنی قران را معیار سنجش اندیشه های خویش قرار دهد .


5-در تبیین بیشتر روایات ناهیه از تفسیر به رای می توان به گفتار امام علی علیه السلام نیز تمسک کرد انگاه که یکی از اقدامات امام عصر ع را بعد از ظهور ، برگرداندن اندیشه ها و اراء به قران – بعد از رجعت مردم به تفسیر های ناصواب از قران – می داند  : " چون امام منتظر از پس پرده غیبت بیرون آید هوای نفس را به هدایت و رستگاری برمی گرداند (گمراه شدگان را به راه راست می برد) زمانی که مردم هدایت را به هوای نفس تبدیل کرده باشند (از شریعت محمدیه دست شسته خواهش نفس را پیروی نمایند) و رای را به قرآن بر می گرداند (مردم را از بکار بستن اندیشه های نادرست نهی و به رجوع به قرآن وامیدارد تا به دستور کتاب خدا رفتار نموده و مخالف آن را دور اندازند) زمانی که مردم قرآن را به رای و اندیشه (خود) مبدل کرده باشند (از قرآن چشم پوشیده امور را طبق اندیشه نادرست خود انجام دهند.


دیدگاه مفسرین فریقین نسبت به اخبار نهی از تفسیر به رایبعد از بیان اجمالی مفاد روایات ناهیه از تفسیر به رای ، اینک به بیان دیدگاه مفسرین فریقین در این زمینه می پردازیم :

دیدگاه طبرسی در مجمع البیان در زمینه اخبار ناهیه از تفسیربه رای ایشان بعد از بیان دلیل قائلین به لزوم مراجعه به روایات در تفسیر قران - از جمله روایات ناهیه از تفسیر به رای در قران- در رد دلیل مذکور می نویسد :با عنایت به ایات متعدد قران که بیانگر لزوم تدبر در ایات بوده و نیز روایات لزوم عرض احادیث به قران ، مراد از تفسیر به رای منهی عنه درروایات ان است که انسان قران را بدون توجه به شواهد و قرائن، به رای خودش حمل نماید . بنابر این بر اساس روایات ناهیه از تفسیربه رای ، تفسیر قران براساس رای شخصی و بدون شواهدی از الفاظ قرانی صحیح نیست حتی اگر ان فهم مطابق با واقع باشد .


ایشان در تایید برداشت مذکور از روایات ناهیه از تفسیر به رای و نیز جهت اثبات مبنای خویش در " جواز فهم و تفسیر قران فی الجمله " ، به روایات دیگر و نیز کلام ابن عباس استناد می کند .- دیدگاه علامه طباطبائی ایشان معتقد است مراد از اخبار ناهیه از تفسیر به رای، نهی از اجتهاد مطلق در تفسیر قران نیست چون دراین صورت معارض ایاتی خواهد بود که امر به تدبر در قران می کند.از منظر علامه مراد از تفسیربه رای منهی عنه در این روایات ، نفی استقلال در فهم قران و عدم تدبرعمیق در ایات است چون برای درک قران لازم است همه ایات ملاحظه شده تا ایات الهی بوسیله یکدیگر تفسیر گردد . نکات اصلی گفتار ایشان در زمینه روایات نهی از تفسیر به رای به شرح ذیل است :


1-مفهوم" رای" ، اعتقاد به چیزی از روی سعی و تلاش است .

ایشان می فرماید : مراد ا ز رای ، اعتقاد از روی سعی و تلاش شخصی بوده و گاهی بر سخن و دیدگاهی که بر اساس هوای نفس و استحسان اظهار شده است نیز اطلاق می گردد اما در روایات ناهیه از تفسیر به رای هیچگاه از اجتهاد و تلاش مطلق در جهت تفسیر و فهمیدن قران نهی نشده است تا مستلزم توقف فهم قران بر تفسیر اهلبیت ع باشد بعلاوه انکه برداشت مذکور- فهم ناپذیرقران برای عموم و اختصاص ان به اهلبیت ع -منافات با سائر ایات و روایات است که قران را برای عموم مردم فهم پذیر می داند .


2-در فهم قران باید از متن قران بهره گرفت – تفسیر قران به قران -ایشان روش فهم قران را متفاوت با سائر روشها دانسته و معتقد است روش فهم قران مختص به قران می باشد بدین معنا که ایات قران همگی به هم پیوسته بوده و در فهم ان فقط باید از متن قران بهره گرفت بعبارت دیگر منهی عنه در روایات مذکور -روایات ناهی از تفسیر به رای – طریق و روش فهم متعارف در قران است ..

3-منهی عنه در روایات مذکور ، استقلال در فهم و اعتماد مفسر به فهم خود و عدم مراجعه به متن قران می باشد . ایشان بعد از بیان وجوه دهگانه در مفهوم تفسیربه رای در روایات ، پاسخ به انها را بدلیل واضح البطلان بودنشان ، لازم نمی داند .


دیدگاه نهائی علامه طباطبائی در روایات ناهیه از تفسیر به رای


از منظر علامه نهى در روايات ناهیه از تفسیر به رای ، مربوط به طريقه تفسير است ، نه اصل تفسير ، غرض اصلی ان است که كلام خدا را همانند طريقى كه كلام بشر تفسير می شود نمی توان تفسیر نمود : "كوتاه سخن ، اينكه آنچه از آيات و روايات به دست مىآيد مثل آيه : « أفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ » و آيه : « الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ » و آيه : « إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا أفَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ » و آيه « يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه » و آيه : « وَلا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِه عِلْمٌ » و آياتى ديگر هم كه آن را تاييد مىكند ، اين است كه نهى در روايات ، مربوط به طريقه تفسير است ، نه اصل تفسير ، مىخواهد بفرمايد كلام خدا را به طريقى كه كلام خلق تفسير مىشود تفسير نبايد كرد .


گفتار علامه در تفاوت روش فهم قران با روشهای دیگر


ایشان در تبیین روش خاص فهم قران و تمایز ان با سائر روشها می نویسد :....معلوم است كه فرق بين آن دو- روش فهم قران با سائر روشها - در نحوه استعمال الفاظ ، و چيدن جملات ، و به كار بردن فنون ادبى ، و صناعات لفظى ، نيست ، ...بلكه اختلاف بين آن دو از جهت مراد و مصداق است ، مصداقى كه مفهوم كلى كلام بر آن منطبق است ،


ایشان در توضیح بیشتر مطلب مذکور می فرماید : "توضيح اينكه ما انسانها به خاطر ارتباطى كه با عالم طبيعت داريم ، و در عالم ماده پديد آمده و در آن زندگى مىكنيم و در آخر هم در آن مىميريم ، ذهنمان مانوس با ماديات شده ، از هر معنايى ، مفهوم مادى آن را مىفهميم ، و هر مفهومى را با مصداق جسمانيش منطبق مىسازيم ، مثلا وقتى از يك نفر مثل خود كلامى بشنويم ، كلامى كه حكايت از حال امرى مىكند بعد از آنكه معناى كلام را فهميديم ، آن را بر مصداقى حمل و منطبق مىكنيم كه معهود ذهن ما ، و نظام حاكم در آن است ، چون مىدانيم گوينده كلام غير اين مصداق را در نظر نگرفته ، چون او هم انسانى است مثل ما ، و خودش هم از چنين كلامى غير آنچه ما فهميديم نمىفهمد ، و غير آن را هم نمىفهماند ، و در نتيجه همين نظام ، نظامى است كه حاكم در مصداق است ، و همين « نظام حاكم در مصداق » ، در مفهوم هم جارى است ، چه بسا مىشود كه به مفهوم كلى استثنا مىزند ، و يا مفهوم يك حكم جزئى را تعميم مىدهد ، يا به هر نحوى ديگر ، در مفهوم دخل و تصرف مىكند كه ما اين تصرفات را ، « تصرف قرائن عقليه غير لفظيه » مىناميم


ایشان در تبیین بیشتر نکته فوق می فرماید : ...بيانات قرآنى بالنسبه به معارف الهيه همان جنبه اى را دارد ، كه امثال با ممثلات دارند ، و اين بيانات قرآنى در آياتى متفرق شده ، و در قالبهاى مختلفى ريخته شده ، تا نكات دقيقى كه ممكن است در هر يك از آن آيات نهفته باشد ، به وسيله آيات ديگر تبيين شود ، و به همين جهت بعضى از آيات قرآنى شاهد بعضى ديگر است ، و يكى مفسر ديگر است ، و اگر جز اين بود امر معارف الهيه در حقايقش مختل مىماند ، و ممكن نبود كه يك مفسر در تفسير يك آيه گرفتار قول به غير علم نشود.... از اينجا روشن مىشود كه تفسير به رأى به بيانى كه كرديم خالى از قول بدون علم نيست ، هم چنان كه در حديث ديگرى كه گذشت بجاى « من فسر القرآن برأيه » آمده بود :« من قال فى القرآن به غير علم فليتبوا مقعده من النار


گفتار علامه در اثار زیانبار تفسیر به رای ایشان در اثار زیانبار تفسیر به رای می نویسد: "سخن كوتاه اينكه تفسير به رأى باعث مىشود ترتيب آيات خدا از بين رفته و در هم و بر هم شود و هر يك منظور و مقصود آن ديگرى را نفى كند ، و در نهايت مقصود هر دو از بين برود ، چون به حكم قرآن در او اختلافى نيست ، و اگر اختلافى در بين آيات پيدا شود تنها بجهت اختلال نظم آنها ، و در نتيجه اختلاف مقاصد آنها است و اين همان است كه در بعضى از روايات از آن به عبارت « ضرب بعض قرآن به بعض ديگر تعبير شده ، مانند روایتی که در تفسير عياشى از امام صادق از پدر بزرگوارش ( ع ) آمده كه فرمود : هيچ كس بعضى از قرآن را به بعضى ديگرش نمىزند مگر آنكه كافر مىشود . – انتهی -

ديدگاه محقق اردبیلی در زبده البیان فی احکام القران

ایشان معتقد است مراد از روایات ناهیه از تفسیر به رای ، یقین به فهم خود از ایاتی است که دلیلی بر اثبات ان وجود نداشته و مستند ان فقط استحسانات عقلی می باشد : مراد از تفسیر به رای ممنوع ان است ک بدون دلیل به مراد از لفظی که ظهور در معنائی خاص ندارد حکم کنیم .


دیدگاه ابن تیمیه در تفسیر به رای :


ایشان در کتاب " مقدمه التفسیر" بعد از بیان مراحل تفسیر قران : 1- تفسیرقران به قران 2- تفسیر قران به سنت 3- تفسیر قران به قول صحابه 4- تفسیرقران به روایات تابعین ، تحت عنوان "فصل [تفسير القرآن بمجرد الرأي] "این نوع تفسیر را در مقابل تفسیر اثری دانسته و در بطلان ان اظهار می دارد : تفسیر قران لازم است بر اساس علم صورت گیرد نه ظن و رای ؛ از اینرو تفسیر به رای را که در مقابل تفسیر اثری است مردود و حرام می باشد . ایشان در این زمینه به روایات زیادی استشهاد می کند که مفادشان توقف صحابه در تفسیر ایاتی است که پیرامون ان روایتی بدست شان نرسیده است نظیر روایت : عن إبراهيم التيمي؛ أن أبا بكر الصديق سئل عن قوله : {وَفَاكِهَةً وَأَبًّا } [ عبس : 31 ] فقال : أي سماء تظلني، وأي أرض تقلني، إن أنا قلت في كتاب اللّه ما لا أعلم ؟ منقطع وقال أبو عبيد أيضًا : حدثنا يزيد، عن حميد، عن أنس؛ أن عمر بن الخطاب قرأ على المنبر : {وَفَاكِهَةً وَأَبًّا } فقال : هذه الفاكهة قد عرفناها فما الأبُّ ؟ ثم رجع إلى نفسه فقال : إن هذا لهو التكلف يا عمر ..


ضمنا -همانطور که در فصل بعدی می اید- ایشان معتقد است تمام قران توسط پیامبر تفسیر شده بنابر این لازم است در تفسیر قران ، روایات تفسیریه دیده شود و براساس ان ایات ، تفسیر گردد .

مقایسه دیدگاه ابن تیمیه با دیدگاه علامه طباطبائی در شیوه تفسیر قران و تفسیر به رای

دقت در گفتار ابن تیمیه بیانگر این است که دیدگاه ایشان از جهاتی به دیدگاه علامه طباطبائی شباهت دارد از جهت انکه در گفتار ابن تیمیه -همانطور که در ادامه بحث می اید - در مراحل تفسیر قران امده است که برترین روش تفسیر ، تفسیر قران به قران می باشد و تنها در صورت عدم امکان این طریق - تفسیر قران به قران - لازم است به روایات تفسیریه یا قول صحابه و تابعین مراجعه گردد . بدیهی است این گفتار شبیه دیدگاه علامه طباطبائی است که ذیل روایات ناهیه از تفسیر به رای نقل گردید که برترین روش تفسیرقران ، تفسیر قران بقران است .


ب- روایات طائفه دوم : روایاتی که تفسیر قران را مختص به پیامبر ص و اهل بیت ع می داند .

روایات این طائفه علاوه بر اینکه مفادشان لزوم مراجعه به اهل بیت در تفسیر قران می باشد بیانگر ان است که فقط مخاطبین اصلی قران قادر به فهم قران بوده و اینان نیز منحصر به پیامبر ص و معصومین می باشند .


برخی از روایات این طائفه عبارتند از :


امام صادق ع به ابوحنیفه اظهار داشت : ایا خود را فقیه عراق می دانی ؟ اظهار داشت : اری امام ع فرمود  : با کدامین منیع و مستند دینی فتوا می دهی ؟ اظهار داشت : با کتاب خدا و سنت پیامبر ص امام فرمود : ایا به کتاب خدا معرفت کامل داری ایا می توانی ناسخ از منسوخ را تشخیص دهی ؟ اظهار داشت : اری امام فرمود: ای ابوحنیفه ادعائی نمودی که که در شان تو نبود . این ادعا – معرفت جامع به قران – مختص کسانی از ذریه پیامبر ص است که تو حتی حرفی از قران را هم نمی دانی " .


نظیر روایت فوق در مورد قتاده نیز ذکر شده است . زيد الشحام می گوید : روزی قتاده بر امام باقر ع وارد شد و امام به او فرمود : ایا خود را فقیه اهل بصره می دانی ؟ اظهار داشت : مردم اینگونه می پندارند . امام فرمود : بمن خبررسیده است که قران را تفسیر می کنی . اظهار داشت : اری . فرمود : ایا تفسیرت عالمانه است یا جاهلانه ؟ اظهار داشت : عالمانه تفسیر می گویم . انگاه امام ع از او تفسیر ایه" وقدرنا فيها السير سيروا فيها ليالي وأياما آمنين " را سئوال نمود . قتاده پاسخ داد : مراد ایه این است که انان که با زاد و راحله شان به قصد زیارت کعبه می روند در امنیت هستند تا به موطن شان بر گردند .


امام فرمود : تو را به الله تبارک و تعالی قسم می دهم ایا می دانی – و می پذیری – که چه بسا فردی با زاد و راحله اش به قصد زیارت بیت الله الحرام می رود اما گرفتار راهزنان می گردد و سرمایه اش نابود می گردد ؟ قتاده اظهار داشت : اری . امام ع – بعد از انکه خطای قتاده را در قالب نمونه مذکور بدو تفهیم نمود- فرمود : وای بر تو قتاده اگر قران را براساس نظرشخصی ات و یا بر اساس اراء دیگران تفسیر نمائی خود و دیگران را هلاک نموده ای . تفسیر صحیح ایه مذکوراین است که : فردی که با زاد و راحله اش به قصد زیارت بیت الله الحرام اقدام نماید و نیز عارف به حقوق ما اهلبیت ع باشد در قیامت از عذاب جهنم ایمن خواهد بود . قتاده اظهار داشت بخدا قسم تاکنون بدینگونه قران را تفسیر ننموده ام . امام ع فرمود : وای بر تو قران را فقط کسانی می فهمند – و قادر به تفسیر ان هستند - که مخاطب اصلی ان باشند . .


در روایتی دیگر از امام صادق ع نقل شده است که علم به تنزیل و تاویل قران فقط در اختیار پیامبر ص و معصومین ع می باشد : « إن الله علم نبيه ( صلى الله عليه وآله ) التنزيل والتأويل ، فعلمه رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) عليا ( عليه السلام ) قال : وعلمنا والله طبرسی در مجمع البیان نیز مدعی وجود اخبار صحیح از اهل بیت ع در عدم جواز تفسیر بدون بیان روائی از معصومین ع می باشد : أن الخبر قد صح عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم وعن الأئمة القائمين مقامه ( عليه السلام ) أن تفسير القرآن لا يجوز إلا بالأثر الصحيح والنص الصريح . اخباریین با تمسک به روایات مذکور، تفسیر و فهم قران را مختص به پیامبر ص و اهل بیت ع دانسته و غیر انان را مجاز در فهم قران نمی دانند . در برابر اینان اعلام شیعی معتقدند این روایات بیانگر ان است که فهم جامع قران مختص ائمه علیهم السلام بوده و با امکان فهم فی الجمله غیر معصومین نسبت به قران منافات نخواهد داشت . دراینجا گفتار برخی از اعلام شیعی را در این زمینه بیان می کنیم

: گفتارعالمان شیعی در زمینه اخبار طائفه دوم ایه الله خوئی : ایشان در کتاب " البیان فی تفسیر القران " درپاسخ به مرسله شعیب بن انس که فهم قران را مختص به اهل بیت ع می داند اظهار می دارد این نوع روایات بیانگر ان است که فهم جامع و کامل قران مختص به انان می باشد . بدیهی است این امر منافاتی با جواز و امکان فهم دیگران نسبت به مراتب دیگر قران نخواهد داشت . ایشان در زمینه روایت دوم – روایت زید شحام - که فهم قران را مختص به من خوطب به می داند معتقدند : مراد از ان ، تفسیر بمعنای کشف القناع می باشد بنابر این روایت مذکور منافاتی با امکان فهم ظواهر قران برای غیر معصومین نخواهد داشت .


نکته مهم :باید گفت در روایت زید شحام گرچه واژه تفسیر ذکر شده است- إن كنت إنما فسرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت وأهلكت وإن كنت قد أخذته من الرجال فقد هلكت وأهلكت ،-اما این امر دلیل بر اختصاص تفسیر قران به معصومین ع نخواهد بود چون :

اولا تفسیر قران دارای مراتبی است که عالیترین مراتب ان مختص اهل بیت ع می باشد . بدیهی است مطلب ذکر شده با امکان فهم مراتب دیگر تفسیر برای غیر معصومین ع قابل جمع می باشد .


ثانیا ایاتی که بیانگر لزوم تدبردر قران است بمعنای ان است که امکان تفسیر برای غیر معصومین ع نیز وجود دارد چون مفهو واژه تدبر ان است که لایه های مخفی و مستوری – فراتر از ظواهر - در قران وجود دارد که جز با ژرف نگری ان قابل درک نخواهد بود بنابر این امر به تدبر در قران که بصورت عمومی در قران کریم ذکر شده است بیانگر امکان تفسیر قران برای غیر معصومین خواهد بود .


میرزای قمی: ایشان دررد تمسک اخباریین به روایت" من خوطب به " بر اختصاص فهم قران به پیامبرص " می نویسد: بر اساس روایت مذکور -من خوطب به-فهم قران اختصاص به پیامبر نداشته بلکه تمام کسانی که در مجلس وحی حاضر بوده و نیز تمام مردم زمان ان حضرت را شامل می گردد .


شیخ انصاری ایشان در رد تمسک اخباریین به روایات مذکور، پاسخ های متعددی می دهد که عبارتند از : 1-روایات مذکور نهی از عمل به ظواهر قران بعد از فحص از مخصص و ناسخ و ...نمی کند چون تفسیر رفع ابهام از امری مشکل است وعمل به ظواهر تفسیر نخواهد بود . 2- گفتار اخباریین در تمسک به احادیث مذکور با روایاتی نظیر حدیث ثقلین و حدیث عرض اخبار به قران و...که بیانگر جواز عمل به ظواهر قران برای غیر معصومین بوده و مسلمانان مکلفند صحت و سقم روایات را با قران بسنجند معارض می باشد .


3- ادعای اخباریین با سیره ائمه در تعلیم شیوه استنباط احکام از قران به دیگران نیز معارض می باشد . چون سیره عملی اهل بیت ع بخوبی بیانگر ان است که غیر معصوم نیز می تواند احکام الهی را از قران استنباط نماید همانگونه که ائمه علیهم السلام شیوه استنباط حکم مسح بر قسمتی از سر- را در وضوء -و نیز مسح بر جبیره را -در هنگامی که مسح بر عضوپوشیده از جبیره ممکن نیست- به شیعیان شان تعلیم دادند .


نکته مهم دیگری که در ادامه گفتار شیخ وجود دارد این است که از منظر ایشان در فهم ظواهر قران و عمل بدان لازم است دقت و تعمق زیادی صورت گیرد تا بتوان احکامی را از ان استنباط نمود از اینرو ایشان بعد از بیان روایت اخیر- در وضوی جبیره - که امام ع شیوه فهم و استناد به قران را به یکی از پیروانش تعلیم فرمود -می نویسد استفاده حکم مذکور – مسح بر جبیره در صورت حرج – جز با تدبر و تامل در ایات ممکن نیست . ایشان ضمن نتیجه گیری از مطلب ذکر شده – در مساله وضوی جبیره – می نویسد : وقتی امام علیه السلام حکم دقیقی همانند وضوی جبیره ای را که با دقت از ایه استفاده می شود به صحابی اش اموزش می دهد بنابر این چگونه می توان ادعا نمود احکامی که ظهور ایات بدان دلالت می کند – نظیر نفی وجوب غسل و وضوء در موارد حرج شدید - قابل استخراج از قران نبوده و درک ان مبتنی بر روایات تفسیری است .


نتیجه انکه دلالت طائفه دوم نیز بر عدم جواز و امکان فهم قران برای غیر معصومین تمام نمی باشد .


ج- روایات طائفه سوم : روایاتی که ورود عقل را در تفسیر قران ناصواب می داند

برخی از روایات این طائفه به شرح ذیل می باشد : جابر از امام صادق ع نقل می کند که ان حضرت فرمود : ای جابر قران –معانی- بطنی است و برای بطن ان نیز ظهری است و هیچ امری به اندازه قران از عقول بشر دورتر نست – و عقل بشر بدان نمی رسد – گاه ایه در قران دیده می شود که هریک از ابتدا و میانه و اخرش پیرامون مطلبی است در حالی که همه اجزاء ان ایه در واقع بهم پیوستگی داشته و هماهنگ با هم می باشد


در روایتی دیگر امام صادق ع به معلی بن خنیس فرمود : مطالبی که از قران فهمیده ای منطبق با حقیقت قران نیست همانا قران مشتمل بر اموری است که فقط عده ای خاص قادر به درک ان هستند همانگونه که پیامبر ص فرمود : برای عقول عالمان تفسیرهیچ امری دورتر از تفسیر قران نمی باشد .. در روایتی دیگر از امام صادق ع نقل شده است که : هیچ امر اختلافی نیست مگر اینکه در قران حقیقت ان – قول حق - بیان شده است اما در دسترس عقول بشری نمی باشد. . قائلیین به فهم ناپذیری قران برای غیر معصومین معتقدند بر اساس روایات مذکور، درک معارف قران از قلمرو عقل خارج بوده و در این امر لازم است به اهلش – معصومین - مراجعه نمود .


نقد و بررسی : استدلال به روایات فوق بر عدم امکان فهم و تفسیر قران به جهاتی تمام نیست : اولا : این روایات معارض با ایاتی است که امر به تدبر در قران نمود بویژه ایه "افلا یتدبرون القران و لوکان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا "که تحدی در قران کریم را - برای مخالفین - مبتنی بر تدبر در قران نموده است .ایا امر به تدبر انهم در خطابی عمومی بمعنای ان نیست که فهم و درک قران برای همگان ممکن است . ثانیا : روایات مذکور- به تقریبی که ذکر شد - معارض روایاتی است که قائلین به مبهم بودن و فهم ناپذیری قران را در زمره هلاک شوندگان می داند نظیر روایتی که از امام باقر ع نقل شده است که  : ....إن لكتاب الله ظاهرا ، وباطنا ، ومعاينا ، وناسخا ومنسوخا ، ومحكما ، ومتشابها ، وسننا وأمثالا وفصلا ووصلا وأحرفا وتصريفا ، فمن زعم أن كتاب الله مبهم فقد هلك وأهلك ،.


نتیجه انکه ایات و روایات مذکور- که بیانگر مجاز بودن عقل در فهم معارف قرانی است با روایات – طائفه سوم - که ورود عقل را در این حوزه منع می کند - منافات خواهد داشت.از اینرو لازم است درصورت امکان به رفع تعارض این دو طائفه اقدام نمود .


بعد از بیان نکات ذکر شده ذیل روایات طائفه سوم ، اینک دیدگاه برخی از عالمان را پیرامون ان مطرح می کنیم :


دیدگاه علامه طباطبائی در زمینه طائفه سوم  : ایشان در جمع بین دو طائفه از روایات مذکور می فرماید : روایاتی که مانع ورود عقل در معارف حوزه قران کریم می باشند مرادشان بکارگیری روش غیر صحیح در فهم قران است نظیر انکه در فهم قران به غیر قران رجوع کنیم . در مقابل این طائفه از وایات ، روایاتی قرار دارد که ورود عقل را در حوزه قران نه تنها مجاز دانسته بلکه مخالفت با انرا ناصواب می دانند . مفاد این روایات ان است که عقل می تواند به شیوه درست در فهم قران فعال باشد بدینگونه که در تفسیر ایات از ایات دیگر بهره گیرد و این همان شیوه ای است که ائمه ع به یارانشان اموزش می دادند .


ایشان در نفی ادعای کسانی که حدیث ثقلین را مانع توانائی عقل درفهم قران دانسته و تنها راه درک معارف قرانی را مراجعه به اهل بیت می دانند می نویسد: بر اساس حدیث ثقلین ، اهل بیت ع راهنما و دلیل در فهم قران هستند بدین معنا که انان روش صحیح استفاده و مراجعه به قران را به دیگران تعلیم می دهند نظیر روایاتی که پیامبر ص و اهل بیت ع مردم را به تدبر در قران دعوت نموده و از انان می خواهد روایات نقل شده از انان را به قران عرضه کنند تا صحت و سقم انها روشن گردد. ایشان در ادامه اظهار می دارند که بسیاری از روایات تفسیریه - وارد شده از ناحیه ائمه ع- نیز بیانگر ان است که به مخاطبین خویش شیوه صحیح استنباط و برداشت معارف قرانی را بیاموزند همانگونه که برخی روایات با صراحت کسانی را که معتقد به عدم امکان بهره گیری عقل ازقران را می باشد در زمره هلاک شوندگان می داند . بنظرمی رسد بهترین طریق جمع بین روایات مذکور بیان علامه طباطبائی است که ذکر گردید .


د- روایات طائفه چهارم : روایاتی که نهی از ضرب القرآن بعضه ببعض می کند :

نظیر روایتی که در منابع روائی از امام باقر ع رسیده است که ضرب القران را سبب کفر می داند : قال ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلا كفر دیدگاه ملاصالح مازندرانی در شرح روایت مذکور : ایشان دو احتمال را در معنای حدیث مذکور مطرح نموده و براساس ان ، ضرب القران بعضه ببعض را امری ناصواب درشیوه فهم قران می داند : احتمال اول : ایات قران ضد یکدیگر جلوه داده شده و بوسیله قران ، قران نقض گردد . این امر سبب استخفاف قران بوده و مستلزم کفر می باشد . احتمال دوم : در موارد مجمل ، مطلق عموم ، متشابه و امور مشابه ان بدون استناد و قرائن روشن ، به رای شخصی عمل گردد .،


دیدگاه علامه طباطبائی در زمینه روایات "ضرب القران بعضه ببعض" دیدگاه ایشان در این مساله ضمن بررسی اثار زیانبار تفسیر به رای اظهار بیان شده است  : ایشان نخست در اثار زیانبار تفسیر به رای می نویسد ... "تفسير به رأى باعث مىشود ترتيب آيات خدا از بين رفته و نظم انها بهم ریزد و هر يك منظور و مقصود آن ديگرى را نفى كند ، و در نهايت مقصود هر دو از بين برود ، چون به حكم خود قرآن در قرآن هيچ اختلافى نيست ، و اگر اختلافى در بين آيات پيدا شود تنها و تنها بخاطر اختلال نظم آنها ، و در نتيجه اختلاف مقاصد آنها است .


ایشان در ادامه ، تالی فاسد مترتب بر تفسیر به رای را همان ضرب القران بالقران دانسته و می فرماید : و اين همان است كه در بعضى از روايات از آن به عبارت « ضرب بعضى قرآن به بعض ديگر » تعبير شده ، مانند روايتی که در تفسير عياشى از امام صادق از پدر بزرگوارش ( ع ) نقل شده است كه فرمود : هيچ كس بعضى از قرآن را به بعضى ديگرش نمىزند مگر آنكه كافر مىشود .


انگاه گفتاری از شیخ صدوق را در معنای روایت "ضرب القران بعضه ببعض" – از کتاب معانی الاخبار – بیان می کند :


من - صدوق - از ابن الوليد معناى اين حديث را پرسيدم ، او گفت : زدن بعضى از قرآن به بعضى ديگر اين است كه وقتى از تو تفسير آيه اى را مىپرسند به تفسيرى كه مربوط به آيه اى ديگر است پاسخش گويى . علامه طباطبائی پاسخ ابن الولید را مبهم دانسته و می فرماید : پاسخ ابن الوليد به مرحوم صدوق كمى ابهام دارد چون ممكن است مقصودش همان روشى است كه در بين اهل علم معمول است ، كه در مناظرات خود يك آيه را به جنگ با آيه اى ديگر مىاندازند ، و با تمسك به يكى ، آن ديگرى را تاويل مىكنند ، و هم ممكن است مقصودش ان است كه ، كسى بخواهد معناى يك آيه را از آيات ديگر استفاده كند ، و خلاصه آيات ديگر را شاهد بر آيه مورد نظرش قرار دهد . اگر منظور ابن الوليد معناى اول باشد درست است ، و ضرب بعض قرآن به بعض ديگر است و اگر معناى دوم مقصود باشد ، سخن باطلى گفته و دو روايت نامبرده آن را دفع مىكنند . ایشان در ادامه به تبیین ببشتر روایات ضرب القران می پردازند.


از جمله انکه به روایاتی استناد می کند که می تواند ابهام روایت ضرب القران را بر طرف کند . ایشان روایتی را از الدرالمنثور نقل می کند که روزى رسول خدا ( ص ) با شدت خشم نزد مردمى حضور یافت كه به میل شخصی شان قرآن را تفسير مىكردند ، فرمود :« امتهاى قبل از شما هم بخاطر همين روشى كه شما پيش گرفته‌ايد گمراه شدند ، آنها هم در اثر زدن بعضى از كتاب را به بعضى ديگر ، هلاك شدند ، خداى تعالى كتاب را نازل نكرده كه شما به خاطر بعضى از آن بعضى ديگر را تكذيب كنيد ، بلكه نازل كرد تا بعضى مصدق بعض ديگر باشد پس هر چه از قرآن فهميديد همان را بگوئيد ، و هر چه را نفهميديد علمش را به عالمش واگذاريد

علامه طباطبائی بعد از بیان اینگونه روایات می فرماید :در اين روايات عبارت « ضرب القرآن بعضه ببعض » در مقابل « تصديق بعض القرآن بعضا » قرار داده شده است از این امر معلوم مىشود منظور از « ضرب القرآن » اين است كه انسان بين مقاماتى كه معانى آيات دارند خلط كند و در ترتيبى كه بين مقاصد هست اخلال وارد آورد ، مثلا محكم را متشابه و متشابه را محكم بداند ، و يا خطاهايى از اين قبيل مرتكب شود .

ایشان در پایان این بحث می فرماید : پس تكلم به رأى پيرامون قرآن ، و قول به غير علم كه در روايات گذشته بود ، و « ضرب بعض القرآن ببعض » كه در اين روايات آمد ، همه مىخواهند يك چيز را بفهمانند ، و آن اين است كه براى درك معناى قرآن از غير قرآن استمداد نجوييد . نتیجه : روایات ضرب القران بر اساس مباحثی که از علامه مطرح گردید منافاتی با ایات و روایات امر کننده به تدبر در قران نخواهد داشت چون روایات مذکور– ضرب القران – بیانگر ان است که ورود درقران می بایست با تدبر و تعمق همراه بوده و تنها کسانی شایستگی بهره گیری از قران را دارند که اشراف بر عام و خاص محکم و متشابه مطلق و مقید و...قرانی داشته باشند .

2-دلیل عقلی قائلین بر فهم ناپذیری قران  : خطاپذیری عقل

مهمترین دلیل قائلین بر عدم امکان تفسیر قران خطا پذیری عقل می باشد . اینان معتقدند عدم احاطه عقل به مسائل گوناگون و امکان خطاپذیری ان موجب سلب اعتماد به احکام و برداشتهای عقلی می گردد . باید گفت دلیل مذکور – خطاپذیری عقل – را به دو گونه می توان تقریر کرد :

الف – خطاپذیری و ناتوانی عقل از منظر متقدمین – اخباریین فریقین –مفاد این دلیل که از سوی برخی از عالمان فریقین نقل گردیده است ان است که عقل بشری بدلیل خطاپذیری اش از توانائی درک قران کریم عاجز است در اینجا گفتار برخی از انها را بیان می کنیم :

ابن تیمیه

ابوزهره در تبیین دیدگاه ابن تیمیه می نویسد : ایشان قلمرو ناتوانی عقل در فهم معارف دینی را علاوه بر فروعات دینی ، نسبت به اصول اعتقادی نیز پذیرفته و معتقد است در فهم اصول دین نیز باید به کتاب و سنت رجوع کرد و تنها به دلائل عقلی که در قران -یا سنت- ذکر شده است می توان اعتماد نمود . از منظر ایشان عقل درفهم دین به تنهائی قابل اعتماد نبوده و لازم است در این توع امور از قران و سنت نیز بهره گرفت . ایشان در تبیین بیشتر دیدگاه ابن تیمیه می نویسد : عقل بدون نقل قادربه درک حقائق دینی نمی باشد بنابر این عقل حتی در مقدمات استدلالش تابع قران بوده و تاویل قران نیز فقط بوسیله قران انجام می گیرد.–

ملا امین استرابادی

ایشان در الفوائد المدنیه بعد از بیان مقدماتی ، خطاپذیری عقل را علت اصلی عدم توانائی عقل در فهم معارف دینی می داند : ایشان معتقد است منشا خطا در استنباطات عقلی یا از جهت صورت استدلال ویا از جهت مواد تشکیل دهنده ان می باشد .در علوم نظری نظیر ریاضیات امکان خطا بسیار اندک است چون بوسیله رعایت قواعد منطق می توان مانع بروز خطا در صورت استدلال گردید. از طرفی چون مواد تشکیل دهنده قیاسات در این نوع علوم امور قریب به حس می باشد می توان از خطا در انها نیز اجتناب نمود اما درعلوم دینی هر چند می توان از بروز خطا در صورت استدلال اجتناب نمود اما بدلیل انکه مقدمات بکار رفته در انها امور غیر حسی یا بعید ازحس بوده و عقل قادر به درک صحیح انها نیست از اینرو امکان خطا در ان بسیار است .


ایشان بعد از بیان مقدماتی – نسبتا طولانی – چنین نتیجه می گیرد که تنها راه برای اجتناب از خطا در استنباطات دینی تمسک به گفتار اهل بیت ع می باشد چون در تمسک به گفتار انان – بدلیل عصمت شان - قطعا طریق صواب را پیموده و مایه اطمینان خواهد بود در حالی که با تمسک به غیر انان چنین اطمینانی حاصل نمی گردد .

ایشان در ادامه نکاتی را در زمینه دلیل برعصمت ائمه ع و عدم جواز اعتماد به ادله ظنی بیان می کنند . شیخ‌ حر‌ عاملی‌ایشان در الفوائد الطوسیة می‌نویسد : عقل‌ بتنهائی قادر به استنباط‌ و فهم مراد خدا نیست و اگر صرف عقل‌ (به‌ تنهایی) کافی‌ بود، مردم‌ به‌ پیامبر و امام‌ نیازی‌ نداشتند و اختلاف‌ در شرایع‌ و ادیان‌ وجود نمی‌داشت.


نقد و بررسی


گفتار اخباریین و پیروان برخی از مذاهب کلامی نظیر ماتریدیه که به نفی حجیت عقل بر می گردد مورد اعتراض برخی از عالمان قرار گرفته است که در اینجا گفتار برخی از انان را بیان می کنیم :

علامه محمد تقی حکیم

ایشان در نقد دیدگاه اخباریین – در نفی حجیت عقل - اظهار می دارد انکار حجیت عقل در مسائل شرعی هر گاه مستند به حکم عقل باشد لازمه اش نفی حجیت عقل در همه موارد از جمله نفی حجیت عقل در مسائل شرعی خواهد بود و اگر مستند به غیر عقل باشد دراینصورت نیز لازمه اش تسلسل خواهد بود بعلاوه اینکه حجیت قطع ذاتی است و برای شارع جعل یا رفع حجیت نسبت به ان ممکن نیست .


ایشان در بخش دیگری از گفتارشان دیدگاه پیروان مذهب ماتریدیه در نفی حجیت حکم عقل را بدلیل امکان خطا در ان بیان می کند. ایشان در نقد مبنای مذکور می فرماید : تصور خطا در احکام قطعی عقل غیر معقول بوده از اینرو احکامی را که عقل بدان حکم می کند تا زمانی که با قوای دیگر نظیر قوه تخیل امیخته نشود خطا در انها راه نخواهد داشت.


ب- خطاپذیری عقل از منظر روشنفکران مذهبی معاصر – یا قائلین به هرمنوتیک قران و سنت - بطور کلی ادعای معتقدان به روش هرمنوتیک در اثار مکتوب - ادبی و تفسیری و....- ان است که راهی برای درک حقیقی متن این نوع اثار وجود نداشته و انسان در مواجهه با انها براساس چهارچوبهای ذهنی خودش انها را می فهمد بگونه ای که اگر ان ذهنیت ها تغییر یابد فهم او از ان اثار متحول خواهد شد . بر همین اساس کسانی که متاثر از اندیشه هرمنوتیک هستند نسبت به فهم قران و سنت نیز انرا جاری دانسته و معتقدند راهی برای فهم دقیق متن قران و سنت وجود ندارد و لذا به قرائت های گوناگون از دین مشروعیت می دهند .


از جمله کسانی که در ایران مروج چنین اندیشه ای هستند مجتهد شبستری و دکتر سروش می باشد . اینان با پذیرش هرمنوتیک در قران و سنت معتقدند فهم صحیح و اطمینان بخش از قران و سنت ممکن نیست .


در این قسمت نخست برخی از گفتار معتقدین به این دیدگاه را - هرمنوتیک قران- مطرح نموده و سپس به نقد و بررسی ان می پردازیم : گفتار محمد مجتهد شبستری در زمینه هرمنوتیک قران و سنت در اینجا بخشهائی از گفتار مجتهد شبستری درزمینه هرمنوتیک قران و سنت در میزگردی که با همین عنوان "هرمنوتیک قرآن، نخستین گامها در تفسیر قرآن" با حضور محمد مجتهد شبستری و علیرضا قائمی نیا در | ۲۶ بهمن ۱۳۹۴در دانشکده الهیات دانشگاه تهران- بر گزار شد – بیان می کنیم :

"ما وقتی از فهمیدن و تفسیر کردن حرف می زنیم، منظورمان این است که معنای مشخصی در جایی هست و همه می خواهند آن را بفهمند یا اینکه علمی وجود دارد به نام تفسیر که اگر همه آن را انجام دهند، به معنای مورد نظر دست می یابند. این در حالی است که براساس هرمنوتیک، این تصور اشتباه است" "ما مسلمانان در عصری زندگی می کنیم که در آن، فلسفه ها و علوم جدید گوناگون به وجود آمده است که همه آنها در فهم و تفسیر متون و از جمله فهم و تفسیر ما از کتاب مقدس و سنّت – را - مورد تحدی قرار داده اند. عمده ترین این فلسفه ها، فلسفه های گوناگون زبان، علوم گوناگون زبان شناسی، هرمنوتیک و انسان شناسی های جدید و تاریخ است. در این شرایط، ما مسلمانان نمی توانیم به میراث خود در فهم و تفسیر متون بسنده کنیم، بلکه باید این چهار قلمرو را به دقت بررسی و نسبت و تاثیر آنها را در فهم و تفسیر خودمان از متون و سنت مشخص کنیم. این کاری است که مسلمانان در دوره های گذشته هنگام رویارویی با فلسفه یونان، فرهنگ عرب، مسیحیت و یهودیت انجام داده اند و درواقع فرهنگ و تمدن اسلامی در دیالوگ پدید آمد». "


«مراد من از هرمنوتیک قرآن، بحث ها و موضوعات و مسائلی است که ضرورت دارد ما تکلیفمان را با آنها روشن کنیم تا بتوانیم امروز بگوییم چگونه می توانیم کتاب و سنت را تفسیر کنیم. نقد عقل به وسیله کانت نشان داد ساختار و نظمی که ما از جهان به دست می آوریم به فنومن ها مربوط است نه جهان فی نفسه. این طور نیست که مستقیم صورتی از جهان در ذهن ما می آید و ما جهان را فهم می کنیم؛ فنومن هست که ما با آن مواجه هستیم؛ یعنی ما آن گونه که جهان می نماید آن را فهم می کنیم نه آن طور که هست. . دانش درباره جهان خارج از ذهن آغاز می شود . در ذهن ما چهارچوب هایی هست که وقتی ما با جهان مواجه می شویم جهان را در آن چهارچوب ها می فهمیم». ممکن است بپرسید که ارتباط این دیدگاه کانت با بحث هرمنوتیک چیست.


سابقا تصور می شد که فهم متون به وسیله فهم کلمات آن متن بلافاصله وارد ذهن می شود، اما با طرح دیدگاه کانت، این سؤال پیش آمد که آیا فهم متون هم از ذهن آغاز می شود؛ یعنی مقدمات، علائق، جهت گیری ها، پیش دانسته ها و پیش فهم هایی در ذهن هست که با فرد با آنها به سراغ متن می رود. اصلا اگر آدمی ذهنی تهی از اینها داشته باشد، نمی تواند سراغ متن برود. نقطه شروع فهمیدن و بعد تفسیر کردن یا فهمیدن و در عین حال تفسیر کردن از ذهن آغاز می شود. این گونه بود که پای ذهن به بحث فهم متون وارد شد. به گفته شلایر ماخر، در فهمیدن از مدلول زبان فراتر رفته می شود؛ داستان فهمیدن، داستان رسیدن به معنا نیست، بلکه داستان حصول فهم است. ما دنبال فهمیم نه دنبال فهمیدن معنای این الفاظ. ساختارگرایی به دنبال این مسئله رفت که معنا چیست، اما هرمنوتیک بر فهم تاکید کرد «شما وقتی می خواهید متن را بفهمید باید فرد گوینده آن را روان شناسی بکنید و ببینید در ذهن او چه خبر است نه اینکه ببینید جمله به چه چیزی دلالت می کند


شبستری در ادامه تقریر دیدگاه شلایر ماخر می گوید: «برخلاف تصور رایج که آنچه به صورت معمول اتفاق می افتد فهم است و سوء فهم چیزی است که گاهی اتفاق می افتد، ماخر گفت قضیه برعکس است؛ آنچه معمولا اتفاق می افتد سوء فهم است؛ پس شما در رویارویی با نوشته دیگران باید اصل را بر این بگذارید که نمی فهمید. حرف هایی که هرمنوتیک ها مطرح کرده اند به ویژه این مطلب که می گوییم این موضوع را می فهمیم یعنی چه و تعریف فلسفی آن، در سنت فلسفی ما سابقه نداشته؛ نه در میان علمای اصول، نه در عرفان و نه در فلسفه ما سابقه داشته است». آیا با این اعتقاد مشهور در میان مسلمانان که متن، الفاظ و معانی قرآن همین طور که هست کاملا از طرف خدا آمده است می شود فهم را تفسیر کرد؟ اگر می گویید می شود تفسیر کرد، کدام یک از فهم و تفسیرها و با چه هدفی؟


ایشان پس از جمع بندی سخنانش می گوید : با این اعتقاد مشهور چه مقدار می شود وارد تفسیر شد و تفسیرهای قدما چه نوع تفسیری بوده و تا چه مقدار قابل قبول است؟ پس اولین گام نقد تفسیرهای گذشته فقیهان، عارفان، متکلمان و فیلسوف با در دست داشتن تمام این تحدی هاست نه با چشم پوشیدن از آنها. دومین مسئله این است که اصلا مبنای این اعتقاد مشهور چیست؛ اینکه پیامبر اکرم ادعا کرده باشد که تمام آنچه من به شما می گویم با تمام الفاظ و معنای به همین صورت از سمت خدا به من نازل می شود؟


نقد و بررسی :


باید گفت ریشه و مبنای چنین گفتاری در مورد قران اموری است که برخی از اندیشمندان غربی را وادار به پذیرش هرمنوتیک در مسائل گوناگون علمی و مذهبی نمود . هر گاه به سیر تفکر در مجامع غربی بنگریم خواهیم دید که در یونان قبل از میلاد بدلیل گسترش دیدگاهها و عقائد متعارض فیلسوفان و اندیشمندان ، عده ای – سوفیست ها یا سوفسطائیان - پیدا شدند که ارزش معلومات بشری ر اانکار نموده بحدی که برخی از انان حتی وجود عالم خارج را منکر شده یا به دیده تردید بدان می نگریستند.


شهید مطهری در تبیین مکتب سوفیست ها - شکاکان - می فرماید: پيروان اين مكتب گفتند ادراكات انسان از امور جهان بستگى كامل دارد با وضع خاص ذهن شخص ادراك كننده و آنچه هر كس از امور جهان مىفهمد آن چنان است كه ذهن وى اقتضا كرده نه آنچنانكه آن شىء در واقع و نفس الامر هست ممكنست اشياء در واقع چگونگى خاصى داشته باشند و ما بحسب اقتضاى خاص ذهن خود آنها را با كيفيت ديگرى ادراك كنيم .


ایشان ادامه می دهد : پيرهون مؤسس اين مكتب ده دليل كه از آن جمله است تاثير دخالت شرايط زمانى و مكانى و كيفيت ساختمان قواى ادراكى شخص ادراك كننده اقامه كرد بر نفى ارزش يقينى ادراكات و ثابت نمود كه ادراكات ما نسبت باشياء بستگى دارد بيك سلسله عوامل خارجى و يك سلسله عوامل داخلى و با تغيير آن عوامل تغيير مىكندپس ما نبايد بگوئيم اشياء را آنگونه كه در واقع و نفس الامر هستند درك مىكنيم بلكه بايد بگوئيم آنها را آنگونه كه وضع ساختمان قواى ادراكى ما در تحت تاثير شرايط مخصوص اقتضا مىكند ادراك مىكنيم اما حقيقت چيست نمىدانيم .-انتهی -


باید گفت : هر چند در برابر مکتب شکاکان و سوفیست ها شخصیتتهائی همانند ارسطو قیام نموده و با ادله و مبانی محکم امکان حصول معرفت صحیح برای انسان را نسبت به مسائل گوناگون اثبات نمودند چنانکه ارسطو با تدوین منطق نشان داد که اگر تفکر از طریق صحیح انجام گیرد می توان به حقائقی دسترسی پیدا نمود اما باردیگر در قرون اخیر افرادی در غرب پیدا شدند که همانند سوفیست ها و شکاکان ارزش معلومات را انکار نموده و معتقد شدند که برای بشر امکان معرفت به حقائق خارجی وجود ندارد بلکه انسانها همیشه با چهارچوبهای ذهنی خاصشان به خارج نگریسته و خارج را با عینک خاص خودشان می بینند . هر چند اینان خود را متفاوت از سوفیست ها دانسته و بظاهر قائل به امکان حصول معرفت به حقائق هستی بودند اما وقتی به عمق گفتارشان نگریسته شود ریشه های تفکر نسبیون گذشته را بخوبی می توان در اندیشه های انان مشاهده نمود. قالب جدیدی که نسبیون جدید برای بیان اندیشه شان بر گزیدند روش هرمنوتیک بود چون ماهیت و بازگشت این تفکر –هرمنوتیک- دیدگاه کسانی بود که معتقد بودند هر یک از انسانها با قالب و چهار چوب ذهنی خاصی که دارند به خارج نگریسته و امکان معرفت حقیقی نسبت به امورات خارجی وجود ندارد .


شهید مطهری در زمینه تشابه دیدگاه نسبیون جدید اروپا با پیروان مکتب شکاکیت قبل از میلاد در یونان باستان می فرماید : تقريبا همان وضعى كه در يونان باستان در قرن پنجم قبل از ميلاد موجب شد كه عده اى از دانشمندان آن سرزمين از علم به كلى سلب اعتماد كنند و راه سفسطه را پيش بگيرند در قرون جديده در اروپا تجديد شد و چنان كه ميدانيم ايده آليستهائى مانند بركلى و شوپنهاور در اروپا پيدا شدند كه آراءشان نظير آراء پروتاغوراس و گورگياس از سوفسطائيان يونان قديم است و مسلكها و طريقه هائى در باب ارزش معلومات پديد آمد كه نتيجه منتهى بمسلك شكاكان پيروهونى مىشود

ایشان در تبیین بیشتر این مشابهت - بین نسبیون جدید در اروپا و شکاکان قبل ازمیلاد - می نویسد: پس از انقراض مكتب شكاكان كه تا سه چهار قرن بعد از ميلاد ادامه داشت تمام فلاسفه چه در اروپا و چه در ميان مسلمين بر اساس مسلك جزم و يقين قضاوت مىكردند و هيچ كس در قدر و ارزش ادراكات ترديد نمىكرد تا آنكه از قرن شانزدهم به بعد حوادثى در اروپا پديد آمد و تحولاتى در جهان دانش رخ داد كه مسئله ارزش معلومات دوباره مورد توجه قرار گرفت . در تحول جديد اروپا در فلكيات و قسمتهاى مختلف طبيعيات مطالبى كه هزارها سال مورد قبول و تسلم قاطبه دانشمندان جهان بود و خلاف آنها در ذهن احدى خطور نمىكرد يكباره بطلانشان مسلم گشت و اين امر سبب شد كه علوم ارزش و اعتبار سابق خود را از دست دادند و گوشه اى از عجز بشر براى رسيدن به واقع آشكار شد .- انتهی -


نقد شهید مطهری به مبانی قائلین به اندیشه نسبیت شهید مطهری در نقد این نوع تفکر قائل است از انجا که قائلین به نسبیت معتقد به مادی بودن اندیشه بوده و فکر را از اثار ماده می دانند ناچار به پذیرش چنین اندیشه ای شده اند: اینان مدعی اند که فكر خاصيت مخصوص ماده مغز است و بنا بر اين جزئى از طبيعت است تمام اجزاء طبيعت در تحت تاثير عوامل مختلف دائما تغيير مىكنند و نمىتوانند يك آن ساكن و يكسان و بىحركت بمانند پس مغز نيز با همه محتويات خود افكار و ادراكات در تغيير است و نمىتواند ساكن و بىحركت بماند . طبيعت همواره در تغييرات خود تكامل پيدا مىكند پس مفاهيم ذهنى نيز كه در ماده مغز جايگزين هستند در تكامل هستند . در نتیجه امکان معرفت حقیقی نسبت به عالم خارج وجود ندارد . -

ایشا ن در پاسخ به چنین استدلالی می فرماید: ادراكات ، خواص عمومى ماده و از آن جمله خاصيت تغيير را ندارند و با آنكه مغز با جميع محتويات خود در طول عمر يكنفر چندين بار عوض مىشود ممكن است افكار شخص در تمام اين مدت ثابت و پابرجا باقى بمانند و اين خود دليل است كه افكار در ماده جايگزين نيستند . ایشان در ادامه می نویسد : در اينجا اضافه مىكنيم اگر فرضا افكار در ماده مغز جايگزين باشند و به همراه ساير اجزاء طبيعت سير استكمالى داشته باشند اين نوع از تكامل افكار را نمىتوان جزء قوانين مخصوص منطق و متود تفكر بشمار آورد زيرا بديهى است اين تغيير و تبدل قانون جبرى و ضرورى طبيعت است و اگر فكر از خواص مغز و جزء طبيعت باشد جبرا تغيير خواهد كرد و در اين خاصيت افكار و ادراكات همه انسانها بلكه همه حيوانها مساوى خواهند بود و قهرا مفاهيم ذهنى همه انسانها خواه مادى باشند و خواه الهى داراى تغيير تكاملى خواهند بود.انتهی


گفتار شهید مطهری در زمینه اطلاق یا نسبیت اندیشه :


ایشان در این زمینه می نویسد :

"...آنچه نسبی است علوم و ادراکات اعتباری و عملی است اما علوم وادراکات و اندیشه های نظری که فلسفه و علوم نظری انسان را می سازند، همچون اصول جهان بینی مذهب و اصول اولیه اخلاق اصولی ثابت و مطلق و غیر نسبی می باشند.

ایشان در پایان نتیجه می گیرد : خلاصه مطلب اينكه اولا حقايق چون غير مادى هستند تغيير نمىكنند و ثانيا اگر هم فرضا تغيير بكنند همه افراد در آن يكسان خواهند بود و نمىتوان آن را بعنوان طرز تفكر و اسلوب منطقى يك دسته مخصوص معرفى كرد .

نتیجه انکه گفتارقائلین به جریان هرمنوتیک درقران به نوعی خارج نمودن قران از دسترس فهم مردم و زمینه ورود قرائت های مختلف از اسلام خواهد بود . به عبارتی مفهوم پذیرش شیوه هرمنوتیک در قران و سنت ، نسبیت در اندیشه های قرانی و سنت خواهد بوده که بطلانش در گفتاری که از شهید مطهری نقل گردید اثبات شد.


نتائج

از مباحث مطرح شده در اين مقاله امور ذیل قابل استنتاج است : 1- امکان فهم پذیری و تفسیر قران برای غیر معصومین ع 2- حجیت احکام قطعی عقل در مسائل دینی 3-عدم جریان هرمنوتیک در قران و سنت

پانويس

منابع