امامت امامان در صحاح اهل‌سنت (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'ابو ' به 'ابو')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷۴: خط ۲۷۴:


=پانویس=
=پانویس=
{{پانویس|3}}
{{پانویس|2}}


[[رده: مقالات]]
[[رده: عقاید]]
[[رده: عقاید]]
[[رده: مشترکات فرق اسلامی]]
[[رده: مشترکات فرق اسلامی]]

نسخهٔ ‏۲۹ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۲۹

امامت امامان در صحاح اهل سنت مورد بحث قرار گرفته و روایات بسیاری در این زمینه وجود دارد. اعتقاد به امامت دوازده امام از معتقدات بنیانی شیعه امامیه است. قدمت این مسئله به عصر رسالت می رسد و سنگ بنای آن توسط شخص رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نهاده شده است و گواه آن احادیث متعددی است که در این باره از آن حضرت رسیده است. در صحاح اهل سنت حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که بر اساس آن حضرت تعداد خلفای خود را دوازده تن معرفی کرده و برای آنان اوصافی برشمرده است. هم این تعداد و هم اوصاف یاد شده برای آنان در حدیث مزبور با دوازده امام مورد اعتقاد شیعه تطبیق می ‌کند.

اعتقاد به امامت امامان 12 گانه

اعتقاد به وجود دوازده امام به عنوان جانشینان پیامبر و رهبران امت اسلامی، مسئله ‌ ای است که قدمت آن به عصر رسالت می ‌رسد، و سنگ بنای این تفکر توسط شخص رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نهاده شده است. بنابر این، مسئله یاد شده حداقل از حیث نظر، مسئله ‌ای اسلامی است نه مذهبی، و آنچه را که شیعه در مورد حصر عدد امامان به دوازده تن معتقد است، مسئله ‌ای متعلق به همه مذاهب اسلامی است.

امامت 12 امام در صحاح ششگانه

صاحبان صحاح اهل سنت در منابع خود حدیثی از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده ‌ اند، که بر اساس آن رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعداد خلفای پس از خود را دوازده تن ذکر نموده و برای آنان اوصافی برشمرده ‌ اند.

نمونه‌هایی از الفاظ حدیث مورد نظر

صحیح بخاری

1. بخاری: حافظ بزرگ اهل سنت محمد بن اسماعیل بخاری در کتاب صحیح خود از طریق صحابی رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم «جابر بن سمره» از آن حضرت نقل کرده است که فرمود:

«یکون اثنا عشر أمیراً، فقال کلمة لم أسمعها فقال أبی انّه قال: «کلّهم من قریش» [۱] («پس از من) دوازده امیر خواهند بود» سپس پیامبر سخنی فرمود که آن را نشنیدم، پدرم گفت: رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «همه آنان از قریش ‌ اند».

بخاری، در اثر دیگر خود «التاریخ الکبیر» نیز حدیث مورد نظر را با سند دیگری آورده است. در این نقل آمده است:

«لا یزال الأمر قائماً حتّی یکون اثنا عشر أمیراً».[۲]

همواره امر خلافت استوار و پا برجاست تا آن که دوازده امیر وجود داشته باشند.

بخاری در تاریخ خود حدیث فوق را از طریق صحابی دیگر پیامبر«ابوجحیفه» نیز از آن حضرت نقل کرده است. در این نقل آمده است:

«لا یزال أمر اُمّتی صالحاً حتّی یمضی اثنا عشر خلیفةً کلّهم من قریش».[۳]

همواره امر خلافت وامامت در میان امّتم به نحو شایسته ‌ ای ادامه دارد، تا آن که دوران خلافت دوازده نفر خلیفه سپری شود، که همه آنان از قریش ‌ اند.

صحیح مسلم

2. مسلم: مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری نیز حدیث مورد نظر را با سندهای مختلف هشت بار در کتاب صحیح خود آورده است. در یکی از نقل ‌های مسلم به نقل از جابر بن سمره آمده است:

در شامگاه روز جمعه ‌ای که «اَسلَمی» در آن روز رجم شد از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می ‌فرمود: «لا یزال الدین قائماً حتّی تقوم الساعة، أو یکون علیکم اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش».[۴] همواره دین خدا استوار و پابرجاست، تا آن که قیامت به پا شود، یا دوازده نفر خلیفه برای شما وجود داشته باشند که همگی آنان از قریش ‌ اند.

سنن ترمذی

3. ترمذی: وی نیز حدیث جابر بن سمره را در «سنن» خود از دو طریق نقل کرده است. در یکی از نقل ‌های ترمذی آمده است:

«یکون من بعدی اثنا عشر أمیراً، کلّهم من قریش».[۵] پس از من دوازده امیر وجود خواهند داشت، که همه آنان از قریش ‌اند.

سنن ابی داوود

4. ابی داود سجستانی: وی حدیث یاد شده را از دو طریق نقل کرده است. وی از جابر بن سمره نقل می ‌کند که گفت: از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می ‌فرمود:

«لا یزال هذا الدین قائماً حتّی یکون علیکم اثنا عشر خلیفة... کلّهم من قریش».[۶]

مسند احمد بن حنبل

5. احمد بن حنبل: وی نیز حدیث یاد شده را در کتاب خود «مسند» با الفاظ و تعابیر مختلف سی و شش بار نقل کرده است.

در یکی از نقل ‌های احمد آمده است:

«یکون لهذه الاءُمّة اثنا عشر خلیفة... کلّهم من قریش».[۷] برای این امت دوازده نفر خلیفه وجود خواهند داشت که همه آنان از قریش ‌ اند.

بجز افراد یاد شده، جمع کثیر دیگری از دانشمندان اهل سنت نیز حدیث فوق را با سند صحیح در آثار خود ثبت کرده ‌ اند. از آن جمله ‌ اند:

حاکم نیشابوری، سیوطی، خطیب بغدادی، ابونعیم اصفهانی، بیهقی، طبرانی، ابن حجر عسقلانی، البانی، و....[۸]

سند حدیث

حدیث یاد شده مورد اتفاق فریقین است؛ و در بررسی ‌ هایی که تاکنون داشته ‌ایم، به موردی برنخورده ‌ ایم که کسی به هر دلیلی در تضعیف حدیث، سخنی گفته و یا مطلبی نوشته باشد. بلکه قاطبه محدثان و دیگر دانشمندان اهل سنت، حدیث یاد شده را در آثار خود نقل نموده و بر صحت آن تأکید کرده ‌ اند. بررسی ‌ های صورت گرفته نشان می ‌دهد که رجال سند حدیث، همگی، از محدثان و فقهای طراز اوّل عصر خویش محسوب می ‌شوند. از باب نمونه ترمذی در صحیح خود پس از نقل حدیث می ‌ گوید:

«حدیث نیکو و صحیحی است».[۹] و ناصرالدین البانی می ‌ نویسد: «سند حدیث، سند نیکویی است و رجال آن مورد اعتماداند».[۱۰]

پیشینه حدیث

حدیث مورد نظر، سالیانی دراز پیش از آن که غیبت صغری در سال 260ه آغاز شود، در السنه مردم رایج بوده و در کتب حدیث اهل سنت ثبت شده بوده است.

شاید هنوز حضرت صادق (ع) رحلت نفرموده بودند که «لیث بن سعد» محدث مصر(متوفّی175ه) این حدیث را در کتاب امالی خود ثبت کرده بود.[۱۱]

و هنوز قرن دوم به انتهاء نرسیده و تعداد ائمه طاهرین از هشت تجاوز نکرده بود که ابوداود طیالسی (متوفّی204ه) آن را در مسند خود، و سپس نعیم بن حمّاد(متوفّی 228ه) در کتاب فتن، و دیگران در آثار خود ثبت کرده بودند. به طور اجمال، در آثار دانشمندان شیعه که تا اواخر قرن سوم هجری به رشته تحریر درآمده، اثری از این حدیث دیده نمی ‌ شود. به همین دلیل، کسی نمی ‌تواند ادعا کند که شیعیان این حدیث را در تأیید نظریه بعدی خود در عدد ائمه، جعل کرده ‌اند.

نکته دیگری که اهمیّت و قطعیت این حدیث را اثبات می ‌کند، تأکید مکرر رسول خدا بر مسئله خلفای اثناعشر است. چنان که آن حضرت در مواضع متعددی این بشارت را بیان داشته و به سمع و نظر مردم رسانده ‌اند. به خصوص که رسول گرامی این موضوع را در اجتماع بزرگ صحابه در جریان حجة الوداع در عرفات و منی به مردم ابلاغ نموده ‌اند.[۱۲]

اصرار و پافشاری رسول خدا نشان می ‌دهد که این مسئله، نه یک سخن معمولی، بلکه یک بشارت مهم الهی است.

ویژگی ‌های امامان در حدیث

در این حدیث، خلفای اثنا عشر دارای ویژگی ‌هایی است که مجموع آن ویژگی ‌ها جز بر امامان اهل بیت پیامبر بر کس دیگری قابل تطبیق نیست. اهمّ ویژگی ‌های امامان در حدیث مورد نظر به قرار ذیل است:

1. عدد آنان دوازده نفر است. «... اثنا عشر خلیفة...».[۱۳]

2. همگیِ آنان از قریش ‌اند.«... کلّهم من قریش».[۱۴]

3. این دوازده نفر خلفای کلّ امت ‌اند، نه بخشی از امت. «یکون لهذه الاُمّة اثنا عشر خلیفة».[۱۵]

و در حدیث ابن مسعود آمده است: «انّه سئل کم یملک هذه الاُمّة من خلیفة؟ قال: اثنا عشر...».[۱۶] سوءال شد چند نفر خلیفه بر این امت خلافت خواهند کرد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ‌فرمود: دوازده نفر....

و در حدیث ابوجحیفه آمده است: «لا یزال أمر اُمّتی صالحاً حتّی یمضی اثنا عشر خلیفة...»[۱۷] همواره امر خلافت در میان امتم به شایستگی ادامه دارد تا دوران خلافت دوازده نفر خلیفه سپری گردد...

در مجموعه روایات فوق یک تعبیر مهم به چشم می ‌خورد و آن واژه «امّت» است که همه پیروان پیامبر اکرم ‌صلی الله علیه و آله و سلم را از صدر اسلام تا قیامت شامل می ‌شود، و به هیچ عنوان نمی ‌توان آن را به مسلمانان عصر خاصی اختصاص داد.

روایاتی که واژه فوق در آن به کار رفته گویای آن است که خلفای دوازده گانه خلفای کلّ امت ‌اند. پس اینان، چنان که دانشمندان اهل سنت پنداشته ‌اند خلفای امت اسلامی در قرن اوّل یا دوم هجری نیستند، تا آن که دوران خلافت ‌شان پس از گذشتِ زمانِ تعیین شده، سپری شده باشد، بلکه اینان چنان که نصوص روایات فوق نشان می ‌دهد خلفای کل امت اسلامی ‌اند، و تا امت باقی است، همواره یکی از اینان در میان امت باقی است تا امّت، بدون پیشوا و سرپرست باقی نماند.

4. در شماری از تعابیر حدیث، قوام و استواریِ دین، دائر مدار وجود خلفای دوازده ‌گانه قرار داده شده است.

«لا یزال الدین قائماً حتّی تقوم الساعة أو یکون علیکم اثنا عشر خلیفة...».[۱۸] و «لا یزال هذا الدین قائماً ما کان اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش».[۱۹]

به مفاد دو روایت فوق، اگر دوران خلافت خلفای دوازده ‌گانه سپری گردد، دین، قوام و استواریِ خود را از دست خواهد داد. و چون دین استوار و پا برجاست، پس دوران خلافت اینان هنوز پایان نپذیرفته است.

مفهوم فوق به هیچ روی با توجیهات دانشمندان اهل سنت در مورد حدیث سازش ندارد.

5. در شمار دیگری از نقل ‌های حدیث، عزّت دین دائر مدار وجود امامان دوازده ‌گانه قرار داده شده است. یعنی دین تا زمانی عزیز است که اینان باشند، و اگر روزی فرا رسد که کسی از آنان باقی نباشد، اسلام عزّت خود را از دست خواهد داد.

«لا یزال هذا الدین عزیزاً إلی اثنی عشر خلیفة...».[۲۰]

از آنجا که نمی ‌توان پذیرفت اسلام عزّت خود را از دست داده باشد، پس باید بپذیریم که دوران خلافت خلفای دوازده ‌گانه هنوز پایان نیافته است.

6. در تعدادی از نقل ‌های حدیث آمده است:

«لا یضرّهم عداوة مَن عاداهم...»[۲۱] دشمنی دشمنان به آنان زیان نمی ‌رساند. «لا یضرّهم مَن خذلهم...».[۲۲] تنها گذاشتن و خوار کردن آنان زیانی به آنها وارد نمی ‌سازد.

تعابیر فوق نشان می ‌دهد که خلافت خلفای دوازده ‌گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم الزاماً به معنای حاکمیت و قدرت ظاهری نیست، چون اگر چنین باشد و با این وجود مردم آنان را تنها گذاشته و یا با ایشان به دشمنی بپردازند، واین امر به شکست ظاهریِ آنان منتهی گردد، زیان آشکاری به آنان وارد شده است.

از اینجا معلوم می ‌شود که حاکمیت و سلطه ظاهری، در خلافت آنان نقشی ندارد، و خلافت آنان یک منصب الهی و استحقاقی است، و حاکمیت و قدرت ظاهری یکی از شئون خلافت الهی است. اگر زمینه آن فراهم گردد، خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به آن مبادرت خواهند نمود، و اگر زمینه ‌های آن فراهم نگردید، زیانی به منصب خلافت الهی آنان وارد نخواهد شد.

7. در شماری از تعابیر حدیث آمده است:

«انّ هذا الأمر لا ینقضی حتّی یمضی فیهم اثنا عشر خلیفة...».[۲۳] امر خلافت پایان نمی ‌پذیرد مگر آن که دوران خلافت دوازده نفر خلیفه سپری گردد که همگیِ آنان از قریش ‌اند.

تعبیر فوق نشان می ‌دهد که امر خلافت در میان امت اسلامی، دائر مدار وجود خلفایِ دوازده ‌گانه رسول خداست، و تا یکی از آنان باقی است، خلافت نیز باقی است. و هرگاه دوران آنان سپری گردد، روزگار خلافت نیز به پایان خواهد رسید. بجز نقل فوق از حدیث جابر، دلایل دیگری نیز وجود دارد که نشان می ‌دهد عُمر خلافت پایان نیافته، بلکه دوران خلافت خلفای دوازده ‌گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ادامه دارد. صاحبان صحاح اهل سنت از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده ‌اند که فرمود:

«لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی من الناس اثنان».[۲۴] همواره امر خلافت در میان قریش است تا آنگاه که دو نفر انسان در جهان باقی باشند.

به دلالت حدیث فوق همواره در همه زمان ‌ها خلیفه ‌ای از تبار قریش در میان امّت اسلامی وجود دارد تا جهان به پایان رسد.

حدیث فوق، حدیث امامان اثنا عشر را تکمیل می ‌کند و نشان می ‌دهد که هم اکنون خلیفه قرشی تباری در میان امّت اسلامی وجود دارد.

همچنین شماری از دانشمندان اهل سنت در شرح حدیث جابر بن سمره که موضوع بحث کنونی ماست، حضرت مهدی ‌علیه السلام را مصداق حدیث و او را یکی از خلفای دوازده ‌گانه رسول خدا دانسته ‌اند. از آن جمله ‌اند: ابی داود، سیوطی و ابن کثیر.[۲۵]

افزون بر این، شخص رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نیز بر اساس احادیث صحیحی که از ایشان در دست است حضرت مهدی ‌علیه السلام را یکی از خلفای امت اسلامی به شمار آورده ‌اند. شماری از حافظان حدیث از رسول خدا نقل کرده ‌اند که فرمود:

«من خلفائکم خلیفة یحثو المال حثیاً لا یعدّه عدداً».[۲۶] یکی از خلفای شما خلیفه ‌ای است که اموال را می ‌بخشد بدون آن که آن را بشمارد. دانشمندان مسلمان مصداق حدیث فوق را حضرت مهدی موعود(ع) دانسته ‌اند.

و چنان که می ‌دانیم حداقل، حکومت ظاهری حضرت مهدی(ع) پس از این و در آخر الزمان خواهد بود. نتیجه این که خلافت خلفای دوازده ‌گانه، پایان نیافته بلکه خلافت الهی جانشینان رسول خدا ادامه دارد.

8. در شماری از تعابیر حدیث، مطالبی به چشم می ‌خورد که نشان می ‌دهد مسئله خلافت در دوران خلفای دوازده ‌گانه، در مسیر خیر و صلاح قرار خواهد داشت. در یکی از نقل ‌های حدیث جابر آمده است:

«لا یزال هذا الأمر صالحاً حتّی یکون اثناعشر أمیراً کلّهم من قریش».[۲۷] همواره امر خلافت صالح و شایسته است تا دوازده نفر امیر وجود داشته باشند که همگیِ آنان از قریش ‌اند.

و در حدیث ابوجحیفه آمده است:

«لا یزال أمر اُمّتی صالحاً حتّی یمضی اثنا عشر خلیفة کلّهم من قریش».[۲۸] و ما وقتی تاریخ خلافت اسلامی را نگاه می ‌کنیم، سلسله ‌ای را که خلافت آنان منطبق بر حدیث ‌های فوق باشد نمی ‌یابیم. سلسله ‌ای که از دوازده نفر تشکیل شده باشند، خلفای کلّ امت اسلامی باشند، از دودمان قریش باشند، و همگیِ آنان افرادی صالح و شایسته باشند. اینجاست که باید بپذیریم که مقصود از خلفای دوازده ‌گانه، امامان اهل بیت رسول خدایند، که همگیِ آنان افرادی هستند شایسته و از نسل خود رسول خدا، و خلافت آنان نیز منصبی الهی است. اینان اگر به عرصه حکومت ظاهری قدم نهند، حکومت آنان شایسته ‌ترین حکومت موجود خواهد بود، این واقعیتی است که جهان اسلام یک بار آن را در روزگار حکومت امیرموءمنان علی (ع) دیده است، و پس از این، یک بار دیگر در روزگار حکومت جهانیِ فرزندش حضرت مهدی موعود(ع) خواهد دید.

9. در یکی از نقل ‌های حدیث آمده است:

«لا یزال الدین قائماً حتّی تقوم الساعة أو یکون علیکم اثنا عشر خلیفة... کلّهم من قریش».[۲۹] دین خدا همواره استوار و پا برجاست تا قیامت به پا شود، یا آن که دوازده نفر خلیفه بر شما خلافت کنند که همگیِ آنان از قریش ‌اند. از حدیث فوق نیز به وضوح استفاده می ‌شود که دوران خلافتِ خلفای دوازده ‌گانه پایان نیافته، بلکه تا قیامت استمرار دارد. و این با نظر دانشمندان تشیع سازگار است، نه با نظر دانشمندان اهل سنت.

مصادیق خلفای 12 گانه پیامبر

چنان که تاکنون دیدیم، در سند حدیث یاد شده جای هیچگونه گفتگویی وجود ندارد. به همین دلیل بحث ‌های عالمان مسلمان در مورد حدیث به دلالت آن معطوف شده و در مورد مصادیق خلفای دوازده ‌گانه میان آنان گفتگوهای فراوانی روی داده است.

مصادیق امامان نزد شیعیان

دانشمندان شیعه امامیه معتقدند، چنان که نبوت پیامبر اسلام امری الهی است، تعیین جانشینان آن حضرت نیز امری است الهی، و از حیطه اختیارات امت اسلامی خارج است. از این رو بر همین اساس و با توجه به روایات فراوانی که از طریق پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در اختیار دارند، به اتفاق آرا و بدون هیج اختلافی، مصادیق حدیث یاد شده را امامان دوازده ‌گانه اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دانسته ‌اند.

دانشمندان شیعه می ‌گویند: تردیدی وجود ندارد که بشارت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به آمدن دوازده خلیفه پس از ایشان، یک سخن عادی نبوده، بلکه بشارت و فرمانِ مهمّ الهی است که توسط رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ گردیده است. چرا که پیامبر هیچگاه از پیش خود سخن نمی ‌گوید، بخصوص در مورد موضوع مهمّی مانند جانشینان خود و رهبران امّت اسلامی. «وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْی یُوحی».[۳۰] و از سر هوای نفس نمی ‌گوید، سخن او جز وحیی نیست که به او فرستاده می ‌شود.

حال که بشارت، الهی است. و بشارت دهنده، بزرگترین پیامبر الهی است، باید مصادیق بشارت نیز الهی و از جانب خدا بوده و تعیین آنان توسط خدا و پیامبر صورت گیرد.

معنا ندارد که بشارتِ پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بشارتی الهی باشد، بشارت دهنده پیامبر خدا باشد، امّا تعیین مصادیق بشارت، آن هم درباره چنین مسئله مهمّی، به عالمان دربار حاکمان اموی و عباسی واگذار شود، تا آنان بر اساس سلیقه و گرایش ‌های فکری خود، عده ‌ای را به عنوان مصداق این بشارت معرفی کنند، و حاصل انتخاب آنان این باشد که عده ‌ای از عناصر شیطانی و اهریمنی از دودمان بنی امیه و بنی عباس به عنوان جانشینان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعیین و معرفی شوند.

چگونه می ‌توان پذیرفت ، اسلام که برای کوچک ‌ترین مسائل جامعه اسلامی، چاره اندیشی کرده و راه حل ‌های مناسب ارائه کرده، این مسئله مهم و اساسیِ جامعه اسلامی را نادیده گرفته، و برای آن هیچ طرح و برنامه ‌ای ارائه نکرده باشد، بلکه این مسئله را به مسلمانان، واگذار نموده باشد تا آنان بر اساس ذوق و سلیقه خود در این باره تصمیم بگیرند. اگر حقیقت امر چنین باشد، این به معنای نقص اسلام است. در حالی که خداوند در قرآن کریم به صراحت، اسلام را دینی کامل معرفی کرده است. «اَلْیَوم اگکْمَلْت لَکُمْ دینکُم...».[۳۱]

پس باید اسلام دارای نظام سیاسی روشن و مشخص باشد که توسط رسول خدا به امت تعلیم شده باشد، و چنین نظامی، جز نظام امامت نمی ‌تواند باشد؛ یعنی همان چیزی که در حدیث خلفای اثناعشر آمده است.

مصادیق امامان نزد اهل سنت

دانشمندان اهل سنت نظر شیعیان را در بحث حدیث، بلکه احادیث اثناعشر نپذیرفته و خلافت پیامبر را امری بشری می دانند و برخی از ایشان گروهی از حاکمان اموی و برخی حاکمان عباسی را به عنوان مصداق حدیث یاد شده، ذکر کرده ‌اند.

ایشان در تفسیر احادیث مورد بحث، از دو روش استفاده کرده ‌اند.

1. ترتیب .

2. گزینش.

1. در راه حل نخست، آنان با گرایش به دودمان اموی، پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از کسانی که دارای حاکمیت و سلطه بوده ‌اند به ترتیب دوازده نفر را برشمرده و آنان را مصداق خلفای دوازده ‌گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دانسته ‌اند. این دسته از عالمان اهل سنت کاری به این مسئله نداشته ‌اند که افرادی را که برمی ‌گزینند واجد شرایط خلافت هستند یا نه. به همین دلیل، در این راه حل، یزید بن معاویه و مروان و فرزندانش جزء خلفای رسول خدا قرار گرفته ‌اند امّا حسن بن علی ‌علیمها السلام نواده رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم، و یا عمر بن عبدالعزیز که به عقیده دانشمندان اهل سنت بهترین خلیفه و حاکم اموی است، از منصب خلافت بی نصیب مانده ‌اند، زیرا عدد خلفای دوازده ‌گانه پیش از او کامل شده است.


2. گروهی دیگر از عالمان اهل سنت که راه حل نخست را خالی از نقیصه نمی ‌دیده ‌اند، از آن، روی گردانده و راه حل گزینشی را به جای آن برگزیده ‌اند. ایشان در میان حاکمان اموی و عباسی به جستجو پرداخته و از میان آنان تعدادی را که به نظرشان از عملکرد بهتری برخوردار بوده ‌اند انتخاب نموده و به ضمیمه خلفای راشدین، دوازده نفر را برگزیده و آنان را مصداق خلفای دوازده ‌گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار داده ‌اند.

نمونه ‌هایی از توجیهات ترتیبی

1. ابن حجر عسقلانی، در اثر خود«فتح الباری شرح صحیح البخاری»[۳۲] در شرح حدیث جابر بن سَمْرَه، نخست سخن قاضی عیاض را نقل می ‌کند که گفته است: خلفای دوازده گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از:

1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. عبدالملک مروان، 8. ولید بن عبدالملک، 9. سلیمان بن عبدالملک، 10. یزید بن عبدالملک، 11. هشام بن عبدالملک، 12. ولید بن یزید بن عبدالملک.

ابن حجر سپس ، سخن قاضی عیاض را تحسین نموده و آن را بر سایر احتمالات دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث، ترجیح داده و همان نظر قاضی عیاض را می ‌پذیرد.

2. ابوحاتم می ‌گوید: خلفای دوازده ‌گانه عبارتند از:

1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. معاویة بن یزید، 8. مروان بن حکم، 9. عبدالملک مروان، 10. ولید بن عبدالملک، 11. سلیمان بن عبدالملک، 120. عمر بن عبدالعزیز.[۳۳]

3. ابن تیمیه می ‌نویسد: خلفای دوازده گانه عبارتند از:

1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. عبدالملک مروان، 8. ولید بن عبدالملک، 9. سلیمان بن عبدالملک، 10. یزید بن عبدالملک، 11. هشام بن عبدالملک، 12. عمر بن عبدالعزیز.[۳۴]

نمونه ‌ای از توجیهات گزینشی

سیوطی در این باره می ‌نویسد: هشت تن از خلفای دوازده ‌گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از: 1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. حسن بن علی، 6. معاویة ، 7.

عبدالله بن زبیر، 8. عمر بن عبدالعزیز. وی آن ‌گاه احتمال داده که دو نفر دیگر از خلفای دوازده ‌گانه«المهتدی» و «الظاهر» از حاکمان عباسی باشند، چون این دو نفر به عقیده سیوطی افراد عادلی بوده ‌اند! وی می ‌افزاید: «و امّا دو نفر دیگر باقی مانده ‌اند که باید منتظر آنان بمانیم، یکی از آن دو، «مهدی» است که از اهل بیت پیامبر است».[۳۵]

و نفر دوم را مسکوت گذاشته و از وی نام نمی ‌برد. و بدین سان دانشمند پر معلوماتی مانند سوطی با همه تلاش ‌هایی که به عمل آورده، تنها توانسته است به گمان خود، نام یازده نفر از خلفای دوازده ‌گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را آن هم بر اساس حدس و گمان، مشخص کند، و از تعیین نفر دوازدهم عاجز مانده است! موارد یاد شده و توجیهاتی از این دست که تعداد آن در آثار عالمان اهل سنت به ده ‌ها مورد بالغ می ‌گردد، به طور معمول، ترکیبی است از خلفای راشدین و حاکمان اموی و عباسی.

نقد توجیهات اهل سنت

توجیهات یاد شده را به هیچ روی، نمی ‌توان به عنوان تفسیر و معنای واقعیِ حدیث رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پذیرفت. برخی از دلایلی که نادرستیِ توجیهات یاد شده را به اثبات می ‌رساند چنین است:

1. عدم انطباق توجیهات با ویژگی ‌های امامان در حدیث

الف: دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث خلفای اثناعشر به دو ویژگی از ویژگی ‌های حدیث توجه نموده و سایر ویژگی ‌های حدیث را که از اهمیت فراوانی نیز برخوردار می ‌باشد، از نظر دور داشته ‌اند. اینان فقط به عدد «دوازده» و «قرشی» بودن خلفای دوازده ‌گانه توجه کرده ‌اند، و در توجیهات خود عموماً در صدد تأمین این دو ویژگی بوده ‌اند؛ و از ویژگی ‌های مهم دیگرِ حدیث، از جمله این که اینان خلفای کل امت اسلامی می ‌باشند، به عمد یا از سر غفلت، چشم پوشیده ‌اند. چنان که گفتیم اینان خلفای همه امت اسلامی ‌اند و تا امت باقی است، یکی از آنان باقی است تا منصب خلافت و جانشینیِ رسول خدا را عهده ‌دار باشد. لذا دوران زندگی آنان به زمانی خاص، محدود نمی ‌شود. به همین دلیل، محدود کردن دوران خلافت آنان به قرن اوّل و دوم هجری، اقدامی بر خلاف حدیث خلفای اثناعشر است.

نیز، در الفاظ حدیث عزت و استواریِ دین دائرمدار وجود خلفای دوازده ‌گانه معرفی شده، و تحقق این معنا متوقف بر آن است که:

اوّلاً: تا دین باقی است، باید یکی از خلفای دوازده ‌گانه نیز باقی باشد، تا در پرتو وجود او عزّت و استواری دین تأمین گردد.

ثانیاً: عزت و قوام دین در پرتو مفاهیمی چون علم و اخلاق و معنویت و عدالت و... قابل تأمین است. ممکن است برخی، فتوحات ظاهری خلفا را موجب عزت دین بدانند، گرچه فتوحات هم اگر برپایه موازین دینی انجام شود می ‌تواند مایه عزّت باشد، امّا این عزت، نوعی عزت ظاهری است، و عزت واقعی در آن است که حکومت برپایه ارزش ‌های دینی اداره شود و روح اسلام در همه ارکان حکومت حاکم باشد. عزت دین چیزی نیست که در پرتو ظلم و ستمگری و آدم ‌کشی وفساد وشرابخواری و تبعیض و تضییع حقوق مردم و غارت بیت المال مسلمانان و... قابل تأمین باشد. در زندگی اکثر خلفای اهل سنت که حاکمان اموی تشکیل می ‌دهند، هیچ اثری از علم و اخلاق و معنویت و دین دیده نمی ‌شود، و به جای آن، ظلم و ستم و فساد و قتل و غارت و تضییع حقوق مردم، و تبعیض و قدرت ‌طلبی، وشهرت طلبی، و دنیاپرستی و... موج می ‌زند. چنین افرادی چگونه می ‌توانند مایه عزّت دین باشند؟!

ثالثاً: اگر توجیهات دانشمندان اهل سنت را درست بدانیم، بر اساس آن، دوران خلافت خلفای دوازده ‌گانه، حداکثر تا اواسط قرن دوم پایان یافته است. بنابراین باید از آن زمان به بعد، دین عزت و استواری خود را از دست داده، خوار و ذلیل و بی ‌ثبات شده باشد. آیا دانشمندان اهل سنت حاضرند این پیامد توجیهات خود را بپذیرند؟! آیا کسی می ‌تواند بپذیرد که دین در عصر انسان فاسدی چون یزید عزیز بوده؟ یزیدی که فرزند پیغمبر خدا را به بدترین وجهی به شهادت رسانده و خانواده پیامبر را به اسارت برده، و حرّمت شهر پیامبر را شکسته و با سپاهی جلاّد به مدینه هجوم برده، اصحاب پیغمبر را به قتل رسانده و به ناموس آنان تجاوز نموده و خانه ‌های آنان را بر سرشان خراب کرده، و اموالشان را غارت کرده و از باقی ‌مانده مردم مدینه بیعت گرفته که برده او باشند، و سپاه او به خانه کعبه هجوم برده و کعبه را به آتش کشیده و ویران کرده است(7)، و عمرش را با قماربازی و سگ بازی و میمون بازی و شرابخواری و شهوت ‌رانی سپری می ‌کرده، آیا کسی می ‌تواند بگوید دین در عصر یزید عزیز بوده امّا در عصر مسلمانانِ عصرهای بعد و عصر حاضر ذلیل است؟! و آیا می ‌توان چنین عنصری را جانشین رسول خدا دانست؟!! نه، هرگز.

ب: در حدیث آمده است:«دشمنی دشمنان به آنها زیانی وارد نمی ‌سازد». اگر مقصود از خلفای دوازده ‌گانه، حاکمان اموی و عباسی باشند چنان که دانشمندان اهل سنت گفته ‌اند، با توجه به این که حاکمان اموی از دین و ایمان و علم واخلاق و معنویت، بهره ‌ای نداشته ‌اند، و همه هستی آنان، همان حکومت ستمگرانه ظاهریِ آنان بوده است؛ اگر کسی آنان را خوار کند و حکومت ظاهری را از دست آنان بگیرد، برای ‌شان چیزی باقی نمی ‌ماند، و ضرر قطعی به آنان وارد می ‌شود، در حالی که حدیث می ‌گوید: دشمنی دشمنان به آنان زیان وارد نمی ‌سازد.

این ویزگی حدیث نیز به وضوح نشان می ‌دهد که مصداق حدیث، حاکمان اموی نیستند، و مقصود از خلافت نیز حکومت ظاهری، نمی ‌تواند باشد، بلکه باید خلافت، منصبی الهی باشد تا آن که دشمنی دشمنانِ ظاهری، نتواند به آن زیانی وارد سازد.

ج: در حدیث آمده است که خلافت، دائرمدار وجود خلفای دوازده ‌گانه است. یعنی با پایان یافتن زندگی آنان، روزگار خلافت نیز پایان خواهد یافت. حال آن که مصادیق مورد نظر اهل سنت، یعنی حاکمان اموی روزگارشان در اوایل قرن دوم پایان یافت، امّا خلافت ظاهری، نیرومندتر از گذشته توسط حاکمان عباسی ادامه یافت. این حقیقت نشان می ‌دهد که مصادیق خلفای اثناعشر کسانی نیستند که دانشمندان اهل سنت بیان کرده ‌اند. آری، چنان که دیدیم، ویژگی ‌های ذکر شده در حدیث، به هیچ روی بر حاکمان اموی و عباسی قابل تطبیق نیست، به همین دلیل اینان نمی ‌توانند مصداق خلفای دوازده ‌گانه باشند. این در حالی است که تمام ویژگی ‌های یاد شده به تمام و کمال بر امامان اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قابل تطبیق است.

2. فقدان دلیل عیب دیگر کار دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث امامان اثناعشر آن است که هیچ یک از آنان برای اثبات مدعای خود دلیلی اقامه نکرده، بلکه صرفاً به طرح یک ادعای بدون دلیل بسنده کرده ‌اند. و از نظر عقلای عالم، سخن بدون دلیل از هر کس که باشد پذیرفته نیست. و چنان که پس از این خواهیم گفت، نظر دانشمندان اهل سنت نه تنها فاقد دلیل است، بلکه دلایل متعددی بر ضد آن وجود دارد که نظر همگیِ آنان را نفی می ‌کند.

3. فقدان شرایط خلافت دانشمندان اهل سنت برای امام وخلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم شرایطی برشمرده ‌اند که «عدالت» و «علم» از جمله آن شرایط است. اینان نوشته ‌اند، خلیفه باید عادل باشد و در دانشِ دین ‌شناسی، در حد اجتهاد از مبانی دینی، آگاهی داشته باشد.[۳۶] چنان که دیدیم، و اکثر کسانی که نام آنان توسط دانشمندان اهل سنت در شمار خلفای دوازده ‌گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آمده، حاکمان اموی ‌اند که به اعتراف شیعه و سنی، افرادی بی سواد، فاسق و ستمگر بوده ‌اند. نه بهره ‌ای از عدالت داشته ‌اند و نه از شناخت دین. و اینان فاقد شرایطی هستند که خود دانشمندان اهل سنت برای خلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ذکر کرده ‌اند. بنابراین، خلافت برای آنان هرگز منعقد نشده است، لذا چگونه می ‌توان چنین افرادی را در شمار خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار داد؟! این در حالی است که در جانبِ مقابل، امامان اهل بیت قرار دارند که فضایل آنان مورد قبول دانشمندان فریقین است، و از شرایط لازم برای خلافت به تمام و کمال برخوردار بوده ‌اند، بلکه شرایطی بیش از آن را دارا می ‌باشند.

4. ضرورت وحدت رویه خلفا هر کس ابعاد مختلف حدیث امامان اثناعشر را مورد بررسی قرار دهد به وضوح درخواهد یافت که وعده آمدن خلفای دوازده ‌گانه از سوی رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم وعده ‌ای الهی است. و این شخصیت ‌های بزرگ معنوی که بنا است ادامه دهنده راه رسول خدا باشند باید از خط و مشی و رویه یکسانی برخوردار باشند، چون در زندگی مردان الهی، تعارض و ناهمگونی، جایی ندارد. وقتی به زندگیِ امامان اهل بیت و خلفای اهل سنت مراجعه می ‌کنیم، امامان اهل بیت را مکمل و موءید یکدیگر، و همه آنان را دارای رویّه ‌ای یکسان می ‌یابیم. و راه و روش پیامبر اکرم ‌صلی الله علیه و آله و سلم را در سخن و عمل آنان به وضوح مشاهده می ‌کنیم.

امّا وقتی به زندگیِ خلفای اهل سنت، یعنی حاکمان اموی و عباسی مراجعه می ‌کنیم، هر یک را مخالفِ دیگری، و زندگیِ همه آنان را در تعارض آشکار با راه و روش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می ‌یابیم. این عملکرد آنان نشان روشنی است از این که اینان خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نبوده ‌اند.

5. دو سلسله خلفا از احادیث رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم که صاحبان صحاح و سنن، و دیگر نویسندگان اهل سنت آن را با سند صحیح در آثار خود ثبت کرده ‌اند به وضوح استفاده می ‌شود که پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم همزمان، دو سلسله خلیفه و حاکم وجود خواهند داشت. الف: خلفای حق. ب: حاکمان باطل.

خلفای حق: همان خلفای دوازده ‌گانه ‌ای هستند که تاکنون پیرامون آنها سخن گفته ‌ایم. و چنان که دیدیم رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعداد و خصوصیات آنان را بیان داشته ‌اند. و خلافت آنان نیز بلافاصله پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آغاز می ‌شود: «یکون بعدی (من بعدی) اثنا عشر خلیفة...»[۳۷]: پس از من دوازده نفر خلیفه وجود خواهند داشت....

حاکمان باطل: حافظان اهل سنت از طریق شماری از بزرگان صحابه از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم احادیث صحیحی در آثار خود نقل کرده ‌اند که بر اساس آن، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرموده ‌اند: به زودی پس از من فرمانروایانی خواهند آمد که نماز را از وقت آن به تأخیر می ‌اندازند، آن را از معنویت تهی ساخته و می ‌میرانند، «... ستکون علیکم أئمّة یمیتون الصلاة...»[۳۸]؛ از سنت پیامبر هدایت نمی ‌جویند و به دستورات آن حضرت عمل نمی ‌کنند.: «... امراء یکونون من بعدی لا یهتدون بهدیی ولا یستنّون بسنتی...».[۳۹] اینان افراد فاسقی هستند که شایستگی آن را ندارند که کسی آنان را امام جماعت قرار دهد، لذا رسول خدا به اصحاب فرمودند: اگر با آنان نماز بخوانید نمازتان نافله محسوب می ‌شود. یا فرمودند: نمازهای واجب ‌تان را در خانه ‌های خود بخوانید و نمازهای نافله را به آنان اقتدا کنید.

«...فصلّوا الصلاة لوقتها، واجعلوا صلاتکم معهم نافلةً».[۴۰]
«فصلّوا فی بیوتکم للوقت الذی تعرفون ثم صلّوا معهم، واجعلوها سبحة(أی نافلةً)».[۴۱]

وقتی سخن می ‌گویند، مواعظ حکیمانه بر زبان می ‌رانند، و در همان حال قلب ‌های آنان بدبوتر از مُردار است. که نشان می ‌دهد اینان گرفتار صفت «نفاق»اند: «...ستکون علیکم امراء من بعدی، یعظون بالحکمة علی منابر... وقلوبهم أنتن من الجیف».[۴۲]

اینان افرادی بدعت ‌گذارند«...یوءخرون الصلاة عن مواقیتها، ویحدثون البدعة...».[۴۳]

ابن عباس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود:«یکون علیکم امراء هم شرٌّ من المجوس».[۴۴]

و احادیث متعدد دیگر که بیش از ده نفر از بزرگان صحابه آن را از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده ‌اند.

اگر به دقت و از سر انصاف در احادیث گذشته بنگریم، و از تاریخ صحیح نیز مدد جوییم، به خصوص در صورتی که به واژه ‌ها و تعابیری چون: «سیکون بعدی» و «سیکون امراء من بعدی» و «امراء یکونون من بعدی» و «سیکون من بعد أئمّة» و «ستکون بعدی اُمراء» و «ستدرکون» و «سیلی امرکم» و... که در آغاز و لابلای تمامیِ روایات این باب به چشم می ‌خورد، توجه کنیم خواهیم دید که این تعابیر، بر آینده نزدیک نسبت به عصر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دلالت می ‌کند، و نشان می ‌دهد که حداقل بخشی از مخاطبین این احادیث، صحابه رسول خدا می ‌باشند، یعنی آنان حداقل شماری از آن امرا و حکام را درک خواهند نمود.

به راستی اینان کدام امرا و حکام بودند که در آینده نه چندان دوری پس از درگذشت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به حکومت دست یافتند و چنین عملکرد ناصوابی داشتند؟!، آیا اینان کسانی غیر از حاکمان اموی بودند؟

«نووی» نیز در شرح صحیح مسلم مصداق احادیث فوق را حاکمان اموی دانسته است.[۴۵] حاکمان اموی که اوصاف آنان در احادیث فوق گذشت دقیقاً همان کسانی هستند که دانشمندان اهل سنت آنها را به عنوان جانشینان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم معرفی کرده ‌اند! به راستی آیا کسانی که رسول خدا شدیداً آنان را نکوهش کرده و با تعابیر کو بنده ‌ای چون: میراننده و ضایع کننده نماز، دروغگو، ستمگر، سفیه، خاموش کننده سنت، پدید آورنده بدعت، بدتر از مجوس و مخالف قرآن[۴۶]، از آنان یاد کرده ‌اند، شایستگی دارند که به عنوان خلفای پیامبر معرفی شوند؟! معلوم نیست چه شباهتی میان اینان و رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم وجود داشته که دانشمندان اهل سنت بر اساس آن، نام آنها را در لیست خلفای پیامبر ذکر کرده ‌اند؟! و چرا اینان نکوهش ‌های رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در مورد حاکمان اموی نادیده گرفته و از یاد برده ‌اند؟! در شماری از روایات این باب، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از حکومت حاکمان یاد شده سلب مشروعیت نموده و مردم را از ارتباط با آنان برحذر داشته ‌اند: «انّه سیکون بعدی امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم واعانهم علی ظلمهم، فلیس منّی ولَستُ منهُ...».[۴۷] اگر حاکمیت آنان مشروع بود، پیامبر نه تنها از تصدیق و یاری آنان منع نمی ‌کردند، بلکه آن را لازم هم می ‌شمردند. چنان که پیروی از علی ‌علیه السلام و فرزندان آن حضرت را تحت هر شرایطی لازم، و ضامن سعادت جامعه اسلامی دانسته ‌اند.

منبع

کلام اسلامی 1384 شماره 53 و 54

پانویس

  1. صحیح بخاری، کتاب احکام ، باب 51؛ البدایة والنهایة ابن کثیر، ج1، ص 153، مکتبة المعارف؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، ص 90، 93، 95؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج6، ص 569، دار الکتب العلمیة؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 277، چاپ عراق.
  2. التاریخ الکبیر، ج3، ص 185 و ج8، ص 411، دار الفکر بیروت.
  3. التاریخ الکبیر، ج3، ص 185 و ج8، ص 411، دار الفکر بیروت.
  4. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1، حدیث 10.
  5. سنن ترمذی، کتاب الفتن، باب46، ح 2223؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 214؛ مسند احمد، ج5، ص 99.
  6. سنن ابی داود، کتاب المهدی، ح1؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 18، دار القلم، بیروت.
  7. مسند احمد، ج5، ص 106، دار الفکر؛ کنز العمال، ج12، ص 33، چاپ الرسالة.
  8. مستدرک حاکم، ج3، ص 618، دار الکتاب؛ تاریخ الخلفاء، ص 10؛ تاریخ بغداد، ج14، ص 353 و ج6، ص 263؛ حلیة الأولیاء، ج4، ص 333؛ دلائل النبوة، ج6، ص 520، دار الکتب العلمیة؛ معجم کبیر، ج2، ص 195، احیاء التراث العربی؛ فتح الباری، ج 13، ص 211؛ سلسلة الصحیحة، ح 1075، المکتب الإسلامی.
  9. سنن ترمذی، کتاب الفتن، باب 46؛ سلسلة الصحیحة، ج3، ص 63، ح 1075.
  10. سنن ترمذی، کتاب الفتن، باب 46؛ سلسلة الصحیحة، ج3، ص 63، ح 1075.
  11. متشابه القرآن، ابن شهر آشوب(متوفّی 588ه) ج2، ص 56، انتشارات بیدار.
  12. مسند احمد، ج5، ص 90، 93، 96، 99؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 196 و 197.
  13. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ مسند احمد، ج5، ص 90، 93، 95، 106؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 277.
  14. صحیح بخاری، کتاب احکام، باب51؛ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج1، ص 153؛ دلائل النبوة، ج6، ص 561.
  15. مسند احمد، ج5، ص 106؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 198؛ کنز العمال، ج12، ص 33، الرسالة.
  16. مسند احمد، ج2، ص 55؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 501؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 344؛ فتح الباری، ج13، ص 212.
  17. مستدرک حاکم، ج3، ص 618؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 190، قدیم، کنز العمال، ح 33849؛ تاریخ بخاری، ج8، ص 411.
  18. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب 1، سنن ابی داود، کتاب المهدی؛ تاریخ الخلفاء، ص 18؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج6، ص 520؛ فتح الباری، ج13، ص 212؛ سلسلة الصحیحة البانی، ح 376.
  19. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب 1، سنن ابی داود، کتاب المهدی؛ تاریخ الخلفاء، ص 18؛ دلائل النبوة، بیهقی، ج6، ص 520؛ فتح الباری، ج13، ص 212؛ سلسلة الصحیحة البانی، ح 376.
  20. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ مسند احمد، ج5، ص 90، 99، 100، 106؛ کنز العمال، ج12، ص 32؛ فتح الباری، ج13، ص 211؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 195.
  21. معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 256، ح 2073؛ کنز العمال، ج12، ص 33، چاپ الرسالة.
  22. معجم کبیر طبرانی، ج2، ص 256، ح 2073؛ کنز العمال، ج12، ص 33، چاپ الرسالة.
  23. معجم کبیر طبرانی، ج 2، ص 285؛ فتح الباری، ج 13، ص 211.
  24. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ صحیح بخاری، ج 4، ص 218 و ج 9، ص 78، دار الجیل؛ مسند احمد، ج2، ص 39، 93، 128.
  25. سنن ابی داود، کتاب المهدی، تاریخ الخلفاء، ص 10 12، دار القلم؛ النهایة فی الفتن، ج1، ص 9.
  26. صحیح مسلم، کتاب فتن،ص 683؛ مسند احمد، ج3، ص 5، 37، 49، 60، 96، 317؛ در المنثور، ج 6، ص 58؛ مستدرک حاکم، ج4، ص 454؛ جامع الاُصول، ج 11، ص 84، ح 7891.
  27. مسند احمد، ج5، ص 97، 107، دار الفکر.
  28. مستدرک حاکم، ج 3، ص 618؛ مجمع الزوائد، ج 5، ص 190؛ کنز العمال، ح 33849.
  29. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ سنن ابی داود، کتاب المهدی؛ تاریخ الخلفاء، ص 18؛ دلائل النبوة، بیهفی، ج 6، ص 520؛ فتح الباری، ج 13، ص 212.
  30. سوره نجم، آیه 3و 4.
  31. سوره مائده، آیه3
  32. فتح الباری، ج13، ص 214، دار المعرفة.
  33. عون المعبود فی شرح سنن ابی داود، محمد شمس الحق عظیم آبادی: 11/361.
  34. اصول مذهب شیعه:2/674 نقل از منهاج السنة:4/206.
  35. تاریخ الخلفاء، ص 10 12 ، دار القلم بیروت، 1406ه.
  36. ماوردی، احکام السلطانیه، ص 20؛ تفتازانی، شرح المقاصد:5/243.
  37. سنن ترمذی، کتاب فتن، باب 46؛ مسند احمد:5/92، 94، 99، 108؛ معجم کبیر طبرانی:2/214، 216، 254، 255؛ سلسلة الصحیحة البانی، ح 1075.
  38. صحیح مسلم، کتاب مساجد، ص 238؛ سنن بیهقی:3/177، دار الکتب العلمیة؛ مسند ابی عوانه:1/344، دار المعرفة؛ معجم کبیر طبرانی:2/151؛ مسند احمد:5/169، دارالفکر.
  39. الترغیب والترهیب، منذری:3/194، احیاء التراث؛ مستدرک حاکم:1/79؛ دار الکتاب؛ مشکل الاعلیها السلام ‌ثار، طحاوی:2/137؛ مجمع الزوائد:5/445.
  40. مجمع الزوائد:2/81؛ صحیح مسلم، کتاب مساجد، ح 239؛ مسند احمد:5/169، دارالفکر.
  41. دلائل النبوة بیهفی:6/396؛ دارالکتب العلمیه؛ سنن بیهقی:3/182.
  42. مجمع الزوائد:5/429، دارالفکر با تصریح به صحت سند حدیث؛ معجم کبیر طبرانی:19/160.
  43. سنن بیهقی:3/177، 183؛ مسند احمد:1/499.
  44. مجمع الزوائد:5/424 با سند صحیح.
  45. شرح صحیح مسلم:5/154، دار القلم بیروت1407ه.
  46. تمامی تعابیر فوق در روایات یاد شده آمده است.
  47. سنن ترمذی:3/358سلفیه؛ الترغیب والترهیب:3/195؛ تاریخ بغداد:5/362.