انفکاک تعقل از تدین خصلت بارز جریانهای تکفیری

از ویکی‌وحدت
عنوان مقاله دیدگاه شهید مطهری در زمینه :انفكاك تعقل از تدین در خوارج |- زبان مقاله فارسی
نویسنده سید مصطفی حسینی رودباری

نگاهی به تاریخ صدر اسلام بخوبی گویای این است كه تحجر و جمود برخی از مسلمانان در فهم عمیق دین بزرگترین صدمه را بر پیكره دین وارد نمود . نمونه بارز چنین اندیشه های انحرافی را می توان در جریان خوارج عصر حاكمیت امام علی علیه السلام مشاهده نمود. سطحی نگری اینان در شناخت قرآن و معارف دینی زمینه پیدایش جریانهای فكری انحرافی از جمله جریانهای تكفیری گردید . این امر سبب شكافی عمیق در جامعه اسلامی گردید بگونه ای كه كه تا كنون این جریان ادامه دارد.

انفكاك تعقل از تدین یا تحجر و جمود در فهم از منابع دینی

نگاهی اجمالی به متون دینی بخوبی نشان می دهد شناخت صحیح دین تنها جز از طریق نیروی اندیشه و عقل ممكن نیست . تاكید قرآن و سنت بر لزوم تفقه در دین بیانگر این است كه حقیقت دین تنها با تدبر و تفكر عمیق بدست می آید .

آیه شریفه و فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِى الدّینِ‏. (توبه/ 122) مسلمانان را از اینكه چرا در فهم عمیق دین جدیت و تلاش نمی كنند مورد انتقاد قرار می دهد ؛

امام صادق علیه السلام در حدیثی نسبت به عدم تلاش پیروانش در فهم عمیق دین گلایه نموده و آرزو می كند كاش جهت وادار نمودن پیروانش جهت تفقه در دین آنان را بدین عمل مجبور و ملزم می كردند :‌ لیت السیاط علی رووس اصحابی حتی یتفقهوا فی الدین


توصیه هائی اینچنین در متون دینی نشان می دهد كه تعقل و تدین از یكدیگر انفكاك نداشته بلكه در یكدیگر آمیخته هستند.


انفكاك تعقل از تدین خصلت بارز جریانهای تكفیری

نگاهی به تاریخ صدر اسلام بخوبی گویای این است كه تحجر و جمود برخی از مسلمانان در فهم عمیق دین بزرگترین صدمه را بر پیكره دین وارد نمود . نمونه بارز چنین اندیشه های انحرافی را می توان در جریان خوارج عصر حاكمیت امام علی علیه السلام مشاهده نمود.


شهید مطهری در زمینه ركود و تحجر فكری خوارج می فرماید :‌ خوارج درست در مقابل این طرز تعلیم قرآنى كه مى‏خواست فقه اسلامى براى همیشه متحرك و زنده بماند، جمود و ركود را آغاز كردند، معارف اسلامى را مرده و ساكن درك كردند و شكل و صورتها را نیز به داخل اسلام كشاندند. [۱]


ایشان در تبیین نكته مذكور می فرماید :‌ اسلام هرگز به شكل و صورت و ظاهر زندگى نپرداخته است. تعلیمات اسلامى همه متوجه روح و معنى و راهى است كه بشر را به آن هدفها و معانى مى‏رساند.


ایشان ادامه می دهد :‌ اسلام هدفها و معانى و ارائه طریقه رسیدن به آن هدفها را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به این وسیله از هر گونه تصادمى با توسعه تمدن و فرهنگ پرهیز كرده است.


در اسلام یك وسیله مادى و یك شكل ظاهرى نمى‏توان یافت كه جنبه «تقدس» داشته باشد و مسلمان وظیفه خود بداند كه آن شكل و ظاهر را حفظ نماید. از این رو، پرهیز از تصادم با مظاهر توسعه علم و تمدن یكى از جهاتى است كه كار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان كرده و مانع بزرگ جاوید ماندن را از میان برمى‏دارد.این همان درهم آمیختن تعقل و تدین است.


از طرفى اصول را ثابت و پایدار گرفته و از طرفى آن را از شكلها جدا كرده است. كلیات را به دست داده است. این كلیات مظاهر گوناگونى دارند و تغییر مظاهر، حقیقت را تغییر نمى‏دهد.


اما تطبیق حقیقت بر مظاهر و مصادیق خود هم آنقدر ساده نیست كه كار همه كس باشد، بلكه نیازمند دركى عمیق و فهمى صحیح است. و خوارج مردمى جامدفكر بودند و ماوراء آنچه مى‏شنیدند یارى درك نداشتند و لذا وقتى امیرالمؤمنین، ابن عباس را فرستاد تا با آنها احتجاج كند به وى گفت: لا تُخاصِمْهُمْ بالْقُر انِ فَانَّ الْقُر انَ حَمّالٌ ذو وُجوهٍ تَقولُ وَ یَقولونَ وَ لكِنْ حاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَانَّهُمْ لَنْ‏یَجِدوا عَنْها مَحیصاً. (نهج البلاغه، نامه 77.).

با قرآن با آنان استدلال مكن زیرا كه قرآن احتمالات و توجیهات بسیار مى‏پذیرد، تو مى‏گویى و آنان مى‏گویند، ولكن با سنت و سخنان پیغمبر با آنان سخن بگو و استدلال كن كه صریح است و از آن راه فرارى ندارند.


یعنى قرآن كلیات است. در مقام احتجاج، آنها چیزى را مصداق مى‏گیرند و استدلال مى‏كنند و تو نیز چیز دیگرى را، و این در مقام محاجّه و مجادله قهراً نتیجه بخش نیست.آنان آن مقدار درك ندارند كه بتوانند از حقایق قرآن چیزى بفهمند و آنها را با مصادیق راستینش تطبیق دهند، بلكه با آنها با سنت سخن بگو كه جزئى است و دست روى مصداق گذاشته است.


در اینجا حضرت به جمود و خشك مغزى آنان در عین تدینشان اشاره كرده است كه نمایشگر انفكاك تعقل از تدین است.

خوارج تنها زاییده جهالت و ركود فكرى بودند. آنها قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند و نمى‏توانستند كلى را از مصداق جدا كنند. [۲]


ایشان معتقد است فكر انفكاك تعقل از تدین كه از ویژگیهای خوارج بود بعنوان یك جریان همچنان استمرار دارد:‌

طرز تفكر خوارج و روح اندیشه آنان (جمود فكرى و انفكاك تعقل از تدین) در طول تاریخ اسلام به صورتهاى گوناگونى در داخل جامعه اسلامى رخنه كرده است. هرچند سایر فرق خود را مخالف با آنان مى‏پندارند اما باز روح خارجیگرى را در طرز اندیشه آنان مى‏یابیم و این نیست جز در اثر آنچه كه گفتیم:

طبیعت آدمى دزد است و معاشرتها این دزدى را آسان كرده است.همواره عده‏اى خارجى مسلك بوده و هستند كه شعارشان مبارزه با هر شئ جدید است. حتى وسایل زندگى را- كه گفتیم هیچ وسیله مادى و شكل ظاهرى در اسلام رنگ تقدس ندارد- رنگ تقدس مى‏دهند و استفاده از هر وسیله نو را كفر و زندقه مى‏پندارند. [۳]


ایشان درادامه به مكاتب فقهی و اعتقادی كه مولود اندیشه تفكیك تعقل از تدین است پرداخته و می فرماید :‌ در بین مكتبهاى اعتقادى و علمى اسلامى و همچنین فقهى نیز مكتبهایى را مى‏بینیم كه‏ مولود روح تفكیك تعقل از تدین است و درست مكتبشان جلوه گاه اندیشه خارجیگرى است ؛ عقل در راه كشف حقیقت و یا استخراج قانون فرعى به‏طور كلى طرد شده است ، پیروى از آن را بدعت و بى‏دینى خوانده‏اند و حال اینكه قرآن در آیاتى بسیار بشر را به سوى عقل خوانده و بصیرت انسانى را پشتوانه دعوت الهى قرار داده است. [۴]


جریان ضد عقلی وهابیت در تسنن

در برابر این آیات و روایات فراوانی كه مسلمانان را به تعقل و تدبر در معارف دینی فرا می خواند متاسفانه در دنیای اسلام شاهد جریاناتی بوده و هستیم كه هر نوع تدبر و تعقل در متون دینی را بدعت دانسته و معتقد است كه تنها با تكبه بر ظواهر آیات و روایات باید به استنباط احكام الهی پرداخت.


در راس این جریان ضد عقلی در بین اهل سنت وهابیت و مكتب فقهی احمد بن حنبل و در بین تشیع اخباریین به رهبری ملا امین استرآبادی قرار دارند .


شهید مطهری نسبت به مكتب فقهی حنبلی می نویسد :‌

بزرگترین علماى ضد عقل و تعقل پیروان احمد حنبل هستند كه در رأس آنها ابن تیمیّه است. ابن تیمیّه در قرن هشتم میلادى و در دمشق مى‏زیسته‏. او مردى بسیار پركار و به یك معنا نابغه است. واقعاً هم نبوغى دارد، ولى یك فكر بسیار بسیار قشرى و متحجّرى دارد.


بعضى‏ها فكرشان در سطح، خیلى توسعه پیدا مى‏كند ولى در عمق نفوذى ندارد. ابن تیمیّه از آن اشخاص است؛ یعنى وقتى انسان مجموع كتابهاى او را مى‏بیند، حیرت مى‏كند كه یك انسان چگونه این همه مطالعه داشته! [ولى مى‏بیند عمیق نیست.].


ابن تیمیّه احیاكننده سنت احمد حنبل است؛ یعنى در میان پیروان احمد حنبل هیچ كس به اندازه او روش احمد حنبل را احیا نكرد، و حتى كتابى در تحریم منطق نوشت كه اصلًا خواندن منطق حرام است تا چه رسد به فلسفه.

نهضت وهابیگرى هم كه تقریباً در یك قرن و نیم پیش پیدا شد، دنباله ابن تیمیّه است. اینها شاگردان ابن تیمیّه هستند. ریشه این نهضت هم نهضت ضد عقل است و لذا شدیداً منطق و فلسفه را تحریم مى‏كنند و خیلى به اصطلاح سنتى هستند، یعنى ظاهرى و ظاهرپرست و قشرى مى‏باشند. [۵]

جریان ضد عقلی اخباریگری در شیعه

شهید مطهری نسبت به مكتب ضد عقلی اخباریین شیعی می نویسد :‌ مكتب اخباریگرى نیز- كه یك مكتب فقهى شیعى است و در قرنهاى یازدهم و دوازدهم هجرى به اوج قدرت خود رسید و با مكتب ظاهریون و اهل حدیث در اهل سنت بسیار نزدیك است و از نظر سلوك فقهى هر دو مكتب سلوك واحدى دارند و تنها اختلافشان در احادیثى است كه باید پیروى كرد- یك نوع انفكاك تعقل از تدین است.

اخباریها كار عقل را بكلى تعطیل كردند و در مقام استخراج احكام اسلامى از متون آن، درك عقل را از ارزش و حجیت انداختند و پیروى از آن را حرام دانستند و در تألیفات خویش بر اصولیین (طرفداران مكتب دیگر فقهى شیعى) سخت تاختند و مى‏گفتند فقط كتاب و سنت حجتند. البته حجیت كتاب را نیز از راه تفسیر سنت و حدیث مى‏گفتند و در حقیقت قرآن را نیز از حجیت انداختند و فقط ظاهر حدیث را قابل پیروى مى‏دانستند. [۶]


ایشان در تحلیل مخالفت اخباریین با اصولیین و نیز مخالفت اهل حدیث با جریان اعتزالی كه روش عقلی در فهم اصول دین داشتند می فرماید :‌ ...عامّه مردم كه اهل تعقّل و تفكّر و تجزیه و تحلیل نیستند، همواره «تدیّن» را مساوى با «تعبّد» و تسلیم فكرى به ظواهر آیات و احادیث- و مخصوصاً احادیث- مى‏دانند و هر تفكّر و اجتهادى را نوعى طغیان و عصیان علیه دین تلقّى مى‏نمایند خصوصاً اگر سیاست وقت بنا به مصالح خودش از آن حمایت كند و بالأخص اگر برخى از علماى دین و مذهب این طرز تفكّر را تبلیغ نمایند و بالأخص اگر این علما خود واقعا به ظاهر گرایى خویش مؤمن و معتقد باشند و عملًا تعصّب و تصلّب بورزند.


ایشان در ادامه می فرماید :‌ حملات اخباریّین علیه اصولیّین و مجتهدین، و حملات برخى از فقها و محدّثین علیه فلاسفه در جهان اسلامى از چنین امرى ریشه مى‏گیرد.


ایشان در زمینه مخالفت اهل حدیث با معتزله می فرماید:‌ معتزله علاقه عمیقى به فهم اسلام و تبلیغ و ترویج آن و دفاع از آن در مقابل دهریّین و یهود و نصارى و مجوس و صابئین و مانویان و غیرهم داشتند و حتى مبلّغینى تربیت مى‏كردند و به اطراف و اكناف مى‏فرستادند. در همان حال از داخل حوزه‏ اسلام وسیله ظاهر گرایان كه خود را «اهل الحدیث» و «اهل السنّة» مى‏نامیدند تهدید مى‏شدند و بالأخره از پشت خنجر خوردند و ضعیف شدند و تدریجاً منقرض گشتند. [۷]


پانویس

  1. مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى ج‏16 327 ؛ مميزات خوارج ..... ص : 316
  2. مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏16، ص: 329
  3. مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏16، ص: 331
  4. مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏16، ص: 332
  5. مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏22، ص: 714-713 و رك به مجموعه آثار ج 3ص 64-66
  6. مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى ج‏16 ص332
  7. مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏3، ص: 87