اسلام‌گرایان جهادی افغانستان

از ویکی‌وحدت
اسلام گریان جهادی.jpg

اسلام گرایان جهادی افغانستان مقاله ای است درباره جنبش های اسلامی افغانستان که راه و روش جهاد مسلحانه را برای احیای حکومت اسلامی در پیش گرفتند.
در این مقاله درصدد بررسی این طرز تفکر از اسلام گرایان جهادی در افغانستان پرداخته ایم.

مقدمه

افغانستان کشوری است که شاید بیش از تمام کشورهای خاورمیانه، سنتی است و این سنت‌گرایی در بیشتر اوقات تحت تأثیر اسلام بوده است.
افغانستان در دو سه دهه اخیر از ایران انزوا یافت و در حالی که سده هجدهم را در نهایت آشفتگی به سر برد، در سده نوزدهم به سبب نزدیکی با هند در بازی بزرگ میان روس‌ها و انگلیسی‌ها برای بریتانیا اهمیت فراوان یافت و پس از چند سری نبرد، به دست این کشور افتاد و از تیررس ایران و نیز روسیه مدعی خارج شد.
این شرایط سبب شد هویت ملی و اجتماعی منسجمی در افغانستان شکل نگیرد و اصلاً به این موضوع اهمیتی داده نشود. در حقیقت، آن طور که دانشمندان علوم سیاسی می‌گویند، «ملت‌سازی» در این کشور تحقق نیافت. شکل قبیله‌ای جامعه افغانستان مهم‌ترین وجه هویتی آن پس از مسلمان بودن است؛ اگرچه بسیاری همین وجه قبیله‌ای بودن را هویتی مهم‌تر از مسلمان بودن دانسته‌اند.
گورچاکف، وزیر خارجه روسیه در سال‌های 82 – 1856، این قبایل را که نظم و نسقی نداشتند و در آشفتگی کور به سر می‌بردند، «یاغی» خوانده بود.
تقریباً هیچ قدرت فراملی و یا ملی برای رفع معضلات قبیله‌ای افغانستان تلاش نکرده است؛ چه واقعیت این است که ملت‌سازی و گذار از قبیله‌گرایی سخت و پرهزینه است. [۱]

تهاجم شوروی به افغانستان

حمله شوروی به افغانستان در سال 1979 میلادی

اما قبیله‌گرایی در روزگار اخیر در چارچوب یک رویداد مهم رو به سوی انسجام ملی نهاده است: تهاجم شوروی و خیزش اسلامی.
زمانی که کودتای کمونیستی 1978 روی داد، نخستین انگیزه‌های خیزش اسلامی برای مقابله با آن به وجود آمد، اما تهاجم شوروی، قابل مقایسه نبود.
در حالی که هیچ نیروی ملی نمی‌توانست با این تهاجم مقابله نماید و در حقیقت، هیچ‌ساز و کار ملی برای مقابله با آن نبود، قبیله‌گرایی به عنوان شکل خاصی از مقاومت منطقه‌ای مطرح شد که البته، اساس ایدئولوژیک آن اسلام بود.
وجود احزاب متعدد در افغانستان بازتاب همین واقعیت است و نشانه تشکل‌یافتگی این جامعه نیست، بلکه تفرق اجتماعی و قبیله‌گرایی را نشان می‌دهد.
پس از کودتا، قبیله‌گرایی به زمینه‌ای برای تحول به سوی یک انسجام ملی بدل شد. این امر از طریق خیزش اسلامی قبایل صورت گرفت.
تشکیل احزاب اسلامی مختلف که ما از آن به عنوان جنبش‌های اسلامی افغانستان یاد می‌کنیم، تحت تأثیر حضور و نفوذ قدرت‌های بزرگ، گروه‌های اسلامی خاورمیانه، کشورهای منطقه و به طور کلی، جهانی شدن موضوع افغانستان، به مبنایی برای تشکیل دولت اسلامی افغانستان بدل شد که بازتاب نوعی انسجام ملی برای تأسیس دولت مدرن است.
در حقیقت، تهاجم شوروی سبب یک نوع بیداری ملی شد که در یک روند تقریباً یک دهه‌ای، جامعه افغانستان را متحد نمود.
وقفه سال‌های 1996 تا 2001 را باید یک شکست اولیه برای جنبش‌های اسلامی افغانستان در تأسیس چنان دولتی دانست.
اما با فروپاشی طالبان، این شکست را باید نوعی تمرین برای تکامل به شمار آورد. از این‌رو، دولت مدرن در افغانستان تا حد زیادی تحت تأثیر جنبش‌های اسلامی در این کشور است و می‌توان گفت که این جنبش‌ها مسیری از نهضت تا تأسیس دولت را طی کرده‌اند.
بنابراین، در حالی که مهم‌ترین مسئله این باشد که جنبش‌های اسلامی چگونه مسیری از نهضت بودن تا دولت بودن را طی کردند و تکامل یافتند، پاسخ احتمالی یا فرضیه در سه مرحله خیزش، تجربه جهاد و بین‌المللی شدن موضوع افغانستان نهفته است است که ما می‌توانیم این سه را تحت عنوانی کلی‌تر قلمداد کنیم: «جهاد».
برای بررسی موضوع جهاد و یا تکامل جنبش‌های اسلامی در افغانستان،ابتدا زمینه‌های خیزش اسلامی بررسی می‌شود که طی آن به نخستین حرکت‌ها و نیز معضلات و پیچیدگی‌های جامعه افغانستان که بستر این خیزش بوده پرداخته می‌شود. سپس، شکل‌گیری اولیه جنبش‌های اسلامی و تشکل‌یافتگی آنها در قالب احزاب اسلامی بررسی می‌شود.

زمینه های خیزش اسلامی در افغانستان

پرونده:برهان الدین ربانی.jpg
برهان الدین ربانی از فعالان اسلامی افغانستان درنیمه دوم سال 1970

تا پیش از اوج گرفتن فعالیت‌های مارکسیستی در دهه 1970 و به ویژه آنچه ما به طور روشن از آن به عنوان فعالیت احزاب خلق و پرچم یاد می‌کنیم، تقریباً هیچ نشانه مهمی برای فعالیت‌های اسلامی وجود نداشت.
گفته شده که بنیان‌های جنبش اسلام‌گرایی در اواخر دهه 1950 از سوی غلام‌محمد نیازی، رئیس دانشکده علوم دینی کابل مطرح شد که پس از بازگشت از مصر و تحت‌تأثیر اخوان‌المسلمین، روندهای اسلام‌گرایی را در سطح دانشگاه کابل و در میان استادان آن گسترش داد.
ضمن اینکه باید تأکید کرد که فعالیت‌های اسلامی مختصری تحت تأثیر تشدید ستمگری رژیم سلطنتی و خوانین محلی از سوی استادان علوم اسلامی دانشگاه کابل یا برخی رهبران محلی صورت می‌گرفت که نمی‌توان آنها را با فعالیت‌های دهه 1980 به بعد که بسیار قوی و جدی بود، قابل مقایسه دانست.
این استادان عمدتاً در دانشگاه کابل و دانشگاه الهیات و حقوق اسلامی آن اشتغال داشتند و بیشتر آنها از آنجا که سنی بودند،یا دانش‌آموختگان الازهر به شمار می‌آمدند و یا تحت تأثیر اخوان‌المسلمین قرار داشتند.
رهبران محلی شیعی نیز بودند که عمدتاً روحانی بودند و با حوزه‌های علمیه ایران و عراق ارتباط داشتند.
با این حال، این رخوت و ضعف اجتماعی و تشکل یافتگی در جامعه افغانستان وجود داشت و شاید علت مهم این وضع، نبود انسجام کافی اجتماعی به دلیل عقب ماندگی اجتماعی جامعه افغانستان باشد.
در نیمه دوم دهه 1970 و با اوج گرفتن فعالیت‌های مارکسیستی، نخستین انگیزه‌های اسلامی هم برای مقابله با آن پیدا شد.
پیش از این، اجتماعات و انجمن‌های اسلامی شکل گرفته بودند، اما یا دوام نمی‌آوردند یا در حد همان سازمان و تشکل اولیه باقی می‌ماندند و بعضاً هم که مهم و بزرگ می‌شدند حکومت آنها را سرکوب می‌کرد. مهم‌ترین نمونه این سازمان‌ها، «سازمان جوانان مسلمان افغانستان» بود که سازمانی آشکارا تحت تأثیر اخوان‌المسلمین بود.
این سازمان با همه اعتباری که در آن زمان داشت و از اعضای مهمی بهره می‌برد، نتوانست راه به جایی ببرد و پس از فرار اعضای آن به پاکستان از میان رفت. [۲]
اعضای مهم این سازمان بعدها وارد سازمان مهم‌تری به نام «جمعیت اسلامی افغانستان» شدند که جزو مهم‌ترین سازمان‌های اسلامی فعال در افغانستان در نیمه دوم دهه 1970 به بعد به شمار می‌آید.
از میان مهم‌ترین چهره‌هایی که در این دوران فعال بودند، می‌توان به این کسان اشاره کرد: غلام محمد نیازی، برهان‌الدین ربانی، صبغت‌الله مجددی، عبدالرسول سیاف، و گلبدین حکمتیار. در مجموع، سه عامل را می‌توانیم علل کندی و ضعف حرکت‌های اسلامی تا پیش از تجاوز شوروی بدانیم:
1. عقب‌ماندگی اجتماعی عمومی که عمدتاً متأثر از روستایی بودن جامعه افغانستان است.

جمعیت شهری آن به سختی به 10 درصد می‌رسید و عمده این جمعیت هم بی‌سواد بودند. از سوی دیگر، در این جامعه خبری از تشکل‌های اجتماعی نبود و تقریباً جامعه‌ای غیرمنسجم و به دور از نظم اجتماعی برآورد می‌شود.

2. نظام تقریباً باسابقه و مسلط پادشاهی چه در جهت منافع خود و چه در ائتلاف با نظام‌های سلطنتی و خودکامه منطقه، ضد حرکت‌های دینی و اسلامی بود و با سرکوب آنها مانع پیشرفت در این زمینه‌ها می‌شد.

3. تحت تأثیر قدرت اتحاد شوروی و مواهبی که این ابرقدرت وعده می‌داد، بخش مهمی از نیروهای نخبه و توانمند جامعه جذب روندهای مارکسیستی متعهد به آن شده بودند.
این نیروهای کارآمد که در دهه 1970 دو حزب خلق و پرچم را تشکیل دادند، هم یارگیری تقریباً قابل توجهی صورت دادند و مهم‌ترین نیروهای جامعه را جذب کردند و هم اینکه به مثابه دیوار و سد محکمی در برابر اقدامات دینی و فعالیت‌های اسلامی قرار گرفتند.
تا پیش از آغاز دهه 1980 که فعالیت‌های اسلامی تحت تأثیر تهاجم ارتش سرخ تشدید شد، هر عنوانی بخواهیم برای این فعالیت‌ها در نظر بگیریم، با فعالیت‌های دهه 1980 به بعد باید متفاوت باشد.
پیش از دهه 1980، فعالیت‌های اسلامی عمدتاً حول حرکت‌های اولیه در محیط‌های آکادمیک و فکری دانشگاه کابل صورت می‌گرفت و مخاطبان آن، دانشجویان و استادان این دانشگاه بود.
پس از مطرح شدن حرکت‌های مارکسیستی، این فعالیت‌ها به میان مناطق شهری کشیده شد و حجم بیشتری از مردم را در بر می‌گرفت.
پس از تهاجم شوروی که به فرار از نیروهای اسلام‌گرا به اردوگاه‌های آوارگان و مناطق روستایی منجر شد، ما شاهد آن هستیم که این روندها تقریباً بیشتر مخاطبان روستایی و قبیله‌ای یافت. [۳]

ویلیام میلی بر آن است که جامعه افغانستان اگرچه در فاصله سال‌های 1929 تا 1978 یکی از باثبات‌ترین جوامع آسیایی بوده، اما به شدت از بی‌نظمی و خونریزی محلی که گاه و بی‌گاه از سوی حکومت و عمدتاً از سوی خوانین محلی صورت می‌گرفته، در رنج بوده است.

[۴]
در دهه 1970، رفته‌رفته مبارزه با نفوذ و شیوع عقاید مارکسیستی هم به این فعالیت‌ها افزوده شد. اما در یک جمع‌بندی، باید گفت فعالیت‌های اسلامی بسیار ضعیف بود: گروه‌های اسلامی در نبود نخبه‌هایی که جذب گروه‌های مارکسیست شده بودند، از فقر سازماندهی و فکری رنج می‌بردند؛ تشکل‌یافتگی نیاز به منابع مالی داشت و این گروه‌ها در فضای فقیر جامعه افغانستان و نبود ارتباطات با جوامع ثروتمند اسلامی، از عهده تأمین آن برنمی‌آمدند؛ و نهایتاً اینکه سرکوب‌های حکومتی و بی‌نظمی‌های اخلال‌گرانه محلی به زبان این نوع تشکل‌یافتگی رقم می‌خورد.

منابع

  1. Rubin, Barnett (1995b) The Search for Peace in Afghanistan. New Haven: Yale University Press
  2. Coll, Steve (2004) Ghost Wars: Ghost Wars: The Secret History of the CIA, Afghanistan, and Bin Ladan from the Soviet Invasion to September 10, 2001. New York: Penguin Books / Coll, Steve (2004) Ghost Wars: Ghost Wars: The Secret History of the CIA, Afghanistan, and Bin Ladan from the Soviet the Soviet Invasion to Septembert 10,2001. New York: Penguin Books
  3. Olesen, Asta (1995) Islam and Politics in Afghanistan. Richmond: Curzon Press
  4. Maley, William (2002) The Afghanistan Wars. New York: Palgrave. 1