ازارقه

از ویکی‌وحدت


ازارقه‏ فرقه‏ اى از خوارج هستند كه نام خود را از پيشواى خويش نافع بن ازرق كه ابو راشد كنيه داشت گرفتند. پس از كشته شدن نافع، پيروان او با عبيد اللّه بن ماحوز بيعت كردند و تا شوال سال 66 ه كه در سلبرى كشته شد پيشواى ايشان بود.پس از كشته شدن زبير بن ماحوز، ازارقه با قطرى بن الفجأه كه از دليران زمان‏ خويش بود بيعت كردند. بعد از قتل قطرى، ازارقه پراكنده شدند.[۱]

تاریخچه پیدایش

موضع‌گیری خوارج در هنگام خروج از سپاه حضرت علی (علیه‌السّلام) در جنگ صفین و بعد از شکست در جنگ نهروان در سال ۳۷ هـ. ق به دو گرایش اصلی و مقابل هم تبدیل شد. گروهی که قیام به شمشیر را واجب می‌دانستند و گروهی که از آنان به عنوان قعده یا نشستگان یاد شده که تقیه و عدم جنگ را نیز با شرایطی جایز می‌دانستند.شورش‌ها و خروج این فراد بر ضد حکومت علوی باعث شده بود که حاکمان عراق به طورکلی نسبت به آنان سخت‌گیری داشته باشند. نقطه اوج این سخت‌گیری‌ها در زمان حکومت عبید الله بن زیاد است که بعد از مدتی که با آنان همراهی می‌کرد، ناگهان دست به قتل عام آنان زد.[۲]و ابوبلا مرداس را که رهبر فکری خوارج و از اهل قعود بود ولی مورد قبول هر دو گروه قرار داشت به قتل رساند. [۳]این برخورد ابن زیاد باعث شد که در زمان انتقال قدرت از بنی امیه به مروان مواضع سیاسی خوارج تندرو به میانه‌رو نزدیک‌تر شود. با قیام ابن زبیر در مکه علیه حکومت، خوارج بصره علی‌رغم همه اختلافات اصولی که با هم داشتند، ائتلافی سیاسی را تشکیل دادند و به کمک و همراهی ابن زبیر پرداختند که در راس آنها نافع بن ازرق قرار دارد. اما با آمدن خبر مرگ یزید و بازگشت سپاه شام دوباره پای اختلافات به میان آمد و نافع و یاران او به بصره بازگشتند.در میان حوادث سال ۶۴ هـ. ق که بصریان درگیر منازعات قومی خود بودند و جنگ‌ها و کشتارهای وسیعی به راه انداخته بودند، نافع و پیروان او بیشترین استفاده را برده و یک اردوی قوی در بصره سرو سامان دادند.[۴]بعد از پایان درگیری‌های بصره و توافق قبایل، نافع که ماندن در بصره را صلاح نمی‌دانست به همراه یارانش با یک حرکت دسته جمعی به اهواز، هجرت کرد و بدین ترتیب اولین هسته قوی و نیرومند ازرقی را در اهواز بوجود آورد که سرآغاز رشد ازرقیان شد.[۵] نافع در سال ۶۵ هـ. ق با نیروهای خود به بصره حمله کرد و قسمت‌هایی از بصره را تصرف کرد ولی با مقاومت سپاه بصره مواجه شد و به دولاب «دولاب دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز (لغتنامه دهخدا)» عقب نشینی کرد و جنگ دولاب میان نافع و سپاه بصره در این منطقه در گرفت که به کشته شدن نافع و بعضی از سران ازارقه انجامید.


عقاید

ازارقه سنگسار (رجم) كردن را منكر شدند و خيانت در امانت را روا دانستند و گفتند مخالفان ما مشرك اند و اداى امانت ايشان جايز نيست و حدّ شرعى را درباره كسى كه قذف مرد زن دار مى‏ كرد روا ندانستند، ولى حدّ شرعى را بر كسانى كه قذف زنان شوهردار مى ‏نمودند جارى مى ‏كردند.دست دزد را در بيش و كم مى ‏بريدند و اندازه‏ اى در مال دزدى در نظر نمى‏ گرفتند.ازارقه چون با نافع بن ازرق بيعت كردند او را امير المؤمنين خواندند و خوارج عمان و يمامه نيز به ايشان پيوستند.حجاج بن يوسف، مهلّب بن ابى صفره را به جنگ ايشان فرستاد و از آنان كشتار بسيار كرد.ازارقه على (ع) را كافر شمردند و عبد الرحمن ملجم را در شهيد كردن آن حضرت بر حق مى‏ دانستند. ايشان خوارجى را كه از جنگ با مخالفان خوددارى مى ‏كردند كافر شمردند و ريختن خون اطفال و زنان مخالفان را جايز مى ‏دانستند و مى ‏گفتند كه اطفال مشركان در دوزخ اند و نيز مى ‏گفتند كه جايز است خداوند پيامبرى بفرستد در حالى كه مى ‏داند پس از نبوتش كافر خواهد شد و جايز است كه پيغمبرى بفرستد كه پيش از نبوتش كافر بوده و از وى گناهان كبيره و صغيره صادر شده باشد و نيز گويند كه:مرتكبان كبيره جملگى كافرند و با ديگر كفّار به دوزخ اندر افتند.محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 43</ref>

پانویس

==رده ها==کلام اسلامی، فرقه شناسی، مذاهب مختلف




فرقه ای از خوارج هستند که نام خود را از پیشوای خویش نافع بن ازرق که ابو راشد کنیه داشت گرفتند و گویند: مخالفان ایشان از اهل قبله مشرکند و هر که به مذهب ایشان در نیاید ریختن خون او و زن و فرزندش جایز است.

پس از کشته شدن نافع، پیروان او با عبیدالله بن ماحوز بیعت کردند و تا شوال سال 66 ه. که در سلبری کشته شد پیشوای ایشان بود.

پس از کشته شدن زبیر بن ماحوز، ازارقه با قطری بن الفجاه که از دلیران زمان خویش بود بیعت کردند. بعد از قتل قطری، ازارقه پراکنده شدند. (1)


پيروان نافع بن ارزق را گويند. نافعى مكنى به ابوراشد است اين فرقه از ديگر فرق خوارج نيرومندتر بوده و مخالفان خود را كافر و مشرك مى دانستند. آنان برادران خارجى خود را كه به آنان نمى پيوستند، مشرك مى خواندند. اما خوراج محكمه فقط دشمنان خود را كافر دانسته و مشركشان نمى گفتند. افرادى كه به اين فرقه مى پيوستند، در ابتداى ورود به سختى آزمايش مى شدند. آنان بايد اسيرى را گردن مى زند؛ اگر چنين مى كردند، پذيرفته شده و قبول بودند، در غير اين صورت وى را منافق و مشرك مى خواندند، و به قتل مى رساندند. خوارج ازارقه قتل زنان و كودكان مخالفين خود را جايز واجب مى دانستند. خوارج ازارقه دشمنان خود را در جهنم ، جاويد مى دانستند. اين فرقه با نافع بن ازرق بيعت كرده ، وى را اميرالمؤ منين مى گفتند. گروه خوارج عمان و يمامه نيز با آنان هم آهنگ شده و گروهى در حدود 20 هزار نفر گرديدند و به طرف خوزستان رفته ، بر اهواز و فارس و كرمان دست يافتند و ماليات آن سامان را در اختيار خود گرفتند. استاندار بصره عبدالله بن حارث كه از سوى عبدالله بن زبير منصوب شده بود، سپاهى به فرماندهى مسلم بن عيسى بن كريز براى سركوبى خوارج اعزام داشت در منطقه دولاب اهواز ميان دو سپاه جنگ در گرفت ازارقه پيروز شدند ابن زبير بار ديگر نيروهائى براى سركوبى خوارج اعزام كرد كه با شكست روبرو شدند. سرانجام ابن زبير از مهلب بن ابى صفره براى سركوب خوارج ازارقه كمك خواست . مهلب با نيروهاى بصره به سوى دولاب حركت كرد. خوارج ازارقه در برخورد اوليه با مهلب عقب نشينى كرده ، به اهواز رفتند. نافع بن ازرق در اين نبرد كشته شد. پس از مرگ نافع ، خوارج با عبيدالله بن مامون تميمى بيعت كردند مهلب به تعقيب خوارج ادامه داد و در اهواز به نبرد با آنان پرداخت . در اين مرحله از نبرد خوارج شكست خوردند و بسوى ايذج (: ايذه ؟) گريختند در آنجا با قطرى بن فجاه بيعت كردند و او را اميرالمؤ منين ناميدند درگيرى با مهلب همچنان ادامه يافت . خوارج به شهر شاپور در فارس گريختند. و جنگ و گريز ادامه داشت . خلاصه آنكه درگيرى با خوارج ازارقه 19 سال ادامه يافت . در دوره فرمانروائى حجاج بن يوسف ثقفى ، ميان خوارج ازارقه اختلافى روى داد: گروهى عبدربه بزرگ را رهبر خود دانستند كه تعدادشان هفت هزار نفر بود. و گروهى ديگر عبدريه كوچك را رهبر خود كردند و تعدادشان چهار هزار نفر بود اين دو گروه از قطرى بن فجاه جدا شدند قطرى با ده هزار نفر در منطقه فارس بود. مهلب با وى درگير شد و آنان را شكست داد. قطرى به كرمان گريخت . مهلب وى را تعقيب كرد. قطرى از كرمان به رى گريخت مهلب با عبدريه بزرگ درگير شد و پسرش يزيد بن مهلب را براى سركوبى عبدربه كوچك فرستاد پدر عبدربه كبير را بكشت و پسر عبدربه صغير را حجاج بن يوسف سپاهى عظيم به فرماندهى سفيان بن ابرد كلبى به جنگ با قطرى فرستاد. قطرى از رى به طبرستان رفته بود. قطرى سرانجام كشته شد. گروهى از اين فرقه گرد عبيده بن هلال جمع شدند و بسوى قومس گريختند سفيان بن ابرد كلبى به تعقيب آنان پرداخت تا كه در قومس عبيده و يارانش را بكشت و بدين سان خوارج ازارقه نابود شدند

  1. ابن اثير، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه حالت، ابو القاسم، خليلى، عباس ، ج‏12،ص160، مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.
  2. دینوری، ابو حنیفة احمد بن داود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۳۹۹، تحقیق: د. عصام محمد الحاج علی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۱هـ، چاپ اول.
  3. اندلسی، احمد بن محمدبن عبد ربه، العقد الفرید، ج۱، ص۱۸۳، بیروت، دار احیاء التراث العربی ۱۴۲۰ه، چاپ سوم.
  4. شیبانی، ابو الحسن علی بن ابی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵، تحقیق: عبدالله القاضی، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم.
  5. تمیمی السمعانی، ابی سعید عبد الکریم بن محمد ابن منصور، الانساب، ج۱، ص۱۲۲، تحقیق:عبدالله عمر البارودی، بیروت، دار الفکر ۱۹۹۸م، چاپ اول.