ابو سعیدیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'ابو ' به 'ابو')
جز (جایگزینی متن - 'می کند' به 'می‌کند')
خط ۴: خط ۴:
[[ابن حوقل]] می گوید که ابوسعید در [[بصره]] آرد فروش بود. وی از طرف عبدان کاتب که داماد حمدان قرمط بود ابتدا به فارس و سپس در سال286 قمری به [[بحرین|بحرین]] یا احساء (''لحساء'') کنونى فرستاده و مأمور به دعوت مردم در آن ناحیه شد. گروهى از اعراب بیابان و نیز «[[کیسانیه|کیسانیه]]» و «[[قرامطه]]» دور او جمع شدند. ابوسعید از این جمع لشکری فراهم آورد و شهر «هجر» را که مرکز احساء بود محاصره و تصرف کرد. خلیفه [[معتضد باللّه عباسى]] لشکرى به سردارى عباس بن عمر به جنگ او فرستاد که در برابر لشکر ابوسعید شکست خورد. او در ادامه بر احساء (لحساء) و قطیف و دیگر شهرهاى بحرین دست یافت. ابوسعید میان پیروانش ملقب به «سید» بود و سرانجام در سال 301 هجری قمری در شهر هجر به دست خادم صقلابى (اسلاوى) خود در حمام به قتل رسید.  
[[ابن حوقل]] می گوید که ابوسعید در [[بصره]] آرد فروش بود. وی از طرف عبدان کاتب که داماد حمدان قرمط بود ابتدا به فارس و سپس در سال286 قمری به [[بحرین|بحرین]] یا احساء (''لحساء'') کنونى فرستاده و مأمور به دعوت مردم در آن ناحیه شد. گروهى از اعراب بیابان و نیز «[[کیسانیه|کیسانیه]]» و «[[قرامطه]]» دور او جمع شدند. ابوسعید از این جمع لشکری فراهم آورد و شهر «هجر» را که مرکز احساء بود محاصره و تصرف کرد. خلیفه [[معتضد باللّه عباسى]] لشکرى به سردارى عباس بن عمر به جنگ او فرستاد که در برابر لشکر ابوسعید شکست خورد. او در ادامه بر احساء (لحساء) و قطیف و دیگر شهرهاى بحرین دست یافت. ابوسعید میان پیروانش ملقب به «سید» بود و سرانجام در سال 301 هجری قمری در شهر هجر به دست خادم صقلابى (اسلاوى) خود در حمام به قتل رسید.  
پس از او پسرش ابوطاهر سلیمان بن ابى سعید بر جاى وى نشست و بر سراسر بحرین (احساء) استیلا یافت و در سال 317 هجری قمری به [[مکّه]] حمله یورش برد و درب [[کعبه]] را از جا کند. وی در روز ترویه به حاجیان حمله کرد و شماری از آنان را کشت و جسدشان را در [[چاه زمزم]] افکند و [[حجر الاسود]] را با خود برد.
پس از او پسرش ابوطاهر سلیمان بن ابى سعید بر جاى وى نشست و بر سراسر بحرین (احساء) استیلا یافت و در سال 317 هجری قمری به [[مکّه]] حمله یورش برد و درب [[کعبه]] را از جا کند. وی در روز ترویه به حاجیان حمله کرد و شماری از آنان را کشت و جسدشان را در [[چاه زمزم]] افکند و [[حجر الاسود]] را با خود برد.
عبید اللّه مهدى وقتی از موضوع جابجایی حجر الاسود آگاه شد در نامه ای به ابوطاهر  او را سخت شماتت کرد و کارش را زشت شمرد و به وی متذکر شد  که حجر الاسود را به کعبه بازگرداند. پس از آن ابوطاهر حجر الاسود را به کعبه برگرداند. ابوطاهر در سال 332 هجری قمری به دست زنی که از پشت بام بر سر او خشتی پرتاب کرد کشته شد. ناصر خسرو قبادیانى در سفر نامه خود مشاهداتش را از احساء (''لحساء'') و فرقه ابوسعیدیه چنین بیان می کند که لحساء شهری است که چهار  باروى قوى از گل محکم از پس یکدیگر در گرد او کشیده شده است و میان هر دو دیوار نزدیک یک فرسنگ است. این شهر دارای چشمه ‏هاى آب عظیم است. گفته شده است که سلطان آن مرد شریفی بود.  با این حال او مردم آن دیار را از مسلمانى بازداشته و گفته بود که نیازی به [[نماز]] و [[روزه]] نیست اگر چه مانع انجام این مناسک نمی شد. با این حال به رسالت [[پیامبر صلوات الله علیه]] معترف بود. ابوسعید به مردم می گفت که بعد از مردن دوباره پیش شما بر می گردم. در وصیت او آمده است  که به طور دایم شش تن از فرزندان من پادشاهی را نگه دارند و با رعیت به عدل و داد رفتار کنند و با هم نزاع نکنند تا من دوباره بازگردم. قبر او در شهر لحساء است <ref>مشکور محمد جواد، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی،  چاپ اول، ص 17 با ویرایش و اصلاحات گسترده در عبارات
عبید اللّه مهدى وقتی از موضوع جابجایی حجر الاسود آگاه شد در نامه ای به ابوطاهر  او را سخت شماتت کرد و کارش را زشت شمرد و به وی متذکر شد  که حجر الاسود را به کعبه بازگرداند. پس از آن ابوطاهر حجر الاسود را به کعبه برگرداند. ابوطاهر در سال 332 هجری قمری به دست زنی که از پشت بام بر سر او خشتی پرتاب کرد کشته شد. ناصر خسرو قبادیانى در سفر نامه خود مشاهداتش را از احساء (''لحساء'') و فرقه ابوسعیدیه چنین بیان می‌کند که لحساء شهری است که چهار  باروى قوى از گل محکم از پس یکدیگر در گرد او کشیده شده است و میان هر دو دیوار نزدیک یک فرسنگ است. این شهر دارای چشمه ‏هاى آب عظیم است. گفته شده است که سلطان آن مرد شریفی بود.  با این حال او مردم آن دیار را از مسلمانى بازداشته و گفته بود که نیازی به [[نماز]] و [[روزه]] نیست اگر چه مانع انجام این مناسک نمی شد. با این حال به رسالت [[پیامبر صلوات الله علیه]] معترف بود. ابوسعید به مردم می گفت که بعد از مردن دوباره پیش شما بر می گردم. در وصیت او آمده است  که به طور دایم شش تن از فرزندان من پادشاهی را نگه دارند و با رعیت به عدل و داد رفتار کنند و با هم نزاع نکنند تا من دوباره بازگردم. قبر او در شهر لحساء است <ref>مشکور محمد جواد، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی،  چاپ اول، ص 17 با ویرایش و اصلاحات گسترده در عبارات
</ref>
</ref>



نسخهٔ ‏۲۶ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۳۲

ابوسعیدیه‏ پیروان حسن بن بهرام الجنّابى مکنى به ابوسعید هستند که از بزرگان «قرامطه» به حساب می‌آید.

شرح حال

ابن حوقل می گوید که ابوسعید در بصره آرد فروش بود. وی از طرف عبدان کاتب که داماد حمدان قرمط بود ابتدا به فارس و سپس در سال286 قمری به بحرین یا احساء (لحساء) کنونى فرستاده و مأمور به دعوت مردم در آن ناحیه شد. گروهى از اعراب بیابان و نیز «کیسانیه» و «قرامطه» دور او جمع شدند. ابوسعید از این جمع لشکری فراهم آورد و شهر «هجر» را که مرکز احساء بود محاصره و تصرف کرد. خلیفه معتضد باللّه عباسى لشکرى به سردارى عباس بن عمر به جنگ او فرستاد که در برابر لشکر ابوسعید شکست خورد. او در ادامه بر احساء (لحساء) و قطیف و دیگر شهرهاى بحرین دست یافت. ابوسعید میان پیروانش ملقب به «سید» بود و سرانجام در سال 301 هجری قمری در شهر هجر به دست خادم صقلابى (اسلاوى) خود در حمام به قتل رسید. پس از او پسرش ابوطاهر سلیمان بن ابى سعید بر جاى وى نشست و بر سراسر بحرین (احساء) استیلا یافت و در سال 317 هجری قمری به مکّه حمله یورش برد و درب کعبه را از جا کند. وی در روز ترویه به حاجیان حمله کرد و شماری از آنان را کشت و جسدشان را در چاه زمزم افکند و حجر الاسود را با خود برد. عبید اللّه مهدى وقتی از موضوع جابجایی حجر الاسود آگاه شد در نامه ای به ابوطاهر او را سخت شماتت کرد و کارش را زشت شمرد و به وی متذکر شد که حجر الاسود را به کعبه بازگرداند. پس از آن ابوطاهر حجر الاسود را به کعبه برگرداند. ابوطاهر در سال 332 هجری قمری به دست زنی که از پشت بام بر سر او خشتی پرتاب کرد کشته شد. ناصر خسرو قبادیانى در سفر نامه خود مشاهداتش را از احساء (لحساء) و فرقه ابوسعیدیه چنین بیان می‌کند که لحساء شهری است که چهار باروى قوى از گل محکم از پس یکدیگر در گرد او کشیده شده است و میان هر دو دیوار نزدیک یک فرسنگ است. این شهر دارای چشمه ‏هاى آب عظیم است. گفته شده است که سلطان آن مرد شریفی بود. با این حال او مردم آن دیار را از مسلمانى بازداشته و گفته بود که نیازی به نماز و روزه نیست اگر چه مانع انجام این مناسک نمی شد. با این حال به رسالت پیامبر صلوات الله علیه معترف بود. ابوسعید به مردم می گفت که بعد از مردن دوباره پیش شما بر می گردم. در وصیت او آمده است که به طور دایم شش تن از فرزندان من پادشاهی را نگه دارند و با رعیت به عدل و داد رفتار کنند و با هم نزاع نکنند تا من دوباره بازگردم. قبر او در شهر لحساء است [۱]

پانویس

  1. مشکور محمد جواد، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 17 با ویرایش و اصلاحات گسترده در عبارات