ابونجیب سهروردی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'أبو ال' به 'أبوال')
جز (جایگزینی متن - 'می رفت' به 'می‌رفت')
خط ۳۷: خط ۳۷:
ابوالنجیب سهروردی فقیه صوفی مسلکی بود و در مدرسه نظامیه بغداد به تدریس [[حدیث‌|حدیث]] پرداخت و در ساحل غربی بغداد به نام رباط مدرسه ای بنا کرد گویند که نسبش به [[ابوبکر]] می رسید. او به چنان درجه ای از دانش رسید که مفتی العراقیین و قدوة الفریقین لقب گرفت.
ابوالنجیب سهروردی فقیه صوفی مسلکی بود و در مدرسه نظامیه بغداد به تدریس [[حدیث‌|حدیث]] پرداخت و در ساحل غربی بغداد به نام رباط مدرسه ای بنا کرد گویند که نسبش به [[ابوبکر]] می رسید. او به چنان درجه ای از دانش رسید که مفتی العراقیین و قدوة الفریقین لقب گرفت.


سخاوی نویسنده کتاب محاسن الابرار میگوید: یکبار با ابوالنجیب سهروردی در بازار سلطان  بغداد می رفتیم و او به گوسفندی پوست کنده شده که توسط قصابی آویزان شده بود نگاه کرد و ایستاد و گفت: این گوسفند به من می گوید که مرده است(ذبح نشده). قصاب با شنیدن این جمله از حال رفت پس وقتی به حال عادی برگشت به کرده خود اعتراف و از کرده ی خود توبه نمود.
سخاوی نویسنده کتاب محاسن الابرار میگوید: یکبار با ابوالنجیب سهروردی در بازار سلطان  بغداد می‌رفتیم و او به گوسفندی پوست کنده شده که توسط قصابی آویزان شده بود نگاه کرد و ایستاد و گفت: این گوسفند به من می گوید که مرده است(ذبح نشده). قصاب با شنیدن این جمله از حال رفت پس وقتی به حال عادی برگشت به کرده خود اعتراف و از کرده ی خود توبه نمود.


من یک بار با او از روی پلی عبور می کردیم او مردی را دید که در حال حمل میوه بود به او گفت: این میوه ها را به من بفروش صاحب میوه ها از فروش امتناع کرد ابونجیب گفت: چون میوه ها به من می‌گویند: ما را از شر این مرد نجات ده زیرا او ما را خرید تا شراب کند ، پس آن مرد از این گفته شیخ  بی‌هوش شد و روی زمین افتاد و بعد از به هوش آمدن به وسیله شیخ  توبه کرد و گفت: به خدا قسم، فقط خداوند متعال از این تصمیم من آگاه بود<ref>[https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A3%D8%A8%D9%88_%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%AC%D9%8A%D8%A8_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%8A أبوالنجیب السهروردی]</ref>.
من یک بار با او از روی پلی عبور می کردیم او مردی را دید که در حال حمل میوه بود به او گفت: این میوه ها را به من بفروش صاحب میوه ها از فروش امتناع کرد ابونجیب گفت: چون میوه ها به من می‌گویند: ما را از شر این مرد نجات ده زیرا او ما را خرید تا شراب کند ، پس آن مرد از این گفته شیخ  بی‌هوش شد و روی زمین افتاد و بعد از به هوش آمدن به وسیله شیخ  توبه کرد و گفت: به خدا قسم، فقط خداوند متعال از این تصمیم من آگاه بود<ref>[https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%A3%D8%A8%D9%88_%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%AC%D9%8A%D8%A8_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%8A أبوالنجیب السهروردی]</ref>.

نسخهٔ ‏۷ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۲

حسن بصری
یکی از آثار مهم سهروردی
نام عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد بن عمویه بن سعدالبکری الصدیقی
نام‎های دیگر ضیاءالدین السهروردی
ولادت 490 ق
آثار

«آداب المریدین» ، «شرح الأسماء الحسنى» ، «غریب المصابیح»،«مختصر مشکاة» و «المصابیح للبغوی»

درگذشت 563 ق

أبوالنجیب السهروردی (490 - 563 هـ / 1097 - 1168 م) فقیه و صوفی شافعی مذهب و فارسی زبان[۱] است.

حیات

عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد بن عمویه بن سعدالبکری الصدیقی، أبوالنجیب السهروردی، لقبش ضیاءالدین السهروردی و کنیه اش ابونجیب بود. او در سهرورد روستایی در نزدیکی زنجان به دنیا آمد. سپس به بیت المقدس رفت و از آنجا عازم بغداد شد و در آنجا سکنا گرفت و در همانجا نیز از دنیا رفت.

آثار

«آداب المریدین»، «شرح الأسماء الحسنى»، «غریب المصابیح»، «مختصر مشکاة»، «المصابیح للبغوی»

و «مصنف فی طبقات الشافعیة». از آثار اوست.

وفات

او در سال563 هجری قمری در بغداد بدرود حیات گفت[۲].

احوالات

ابوالنجیب سهروردی فقیه صوفی مسلکی بود و در مدرسه نظامیه بغداد به تدریس حدیث پرداخت و در ساحل غربی بغداد به نام رباط مدرسه ای بنا کرد گویند که نسبش به ابوبکر می رسید. او به چنان درجه ای از دانش رسید که مفتی العراقیین و قدوة الفریقین لقب گرفت.

سخاوی نویسنده کتاب محاسن الابرار میگوید: یکبار با ابوالنجیب سهروردی در بازار سلطان بغداد می‌رفتیم و او به گوسفندی پوست کنده شده که توسط قصابی آویزان شده بود نگاه کرد و ایستاد و گفت: این گوسفند به من می گوید که مرده است(ذبح نشده). قصاب با شنیدن این جمله از حال رفت پس وقتی به حال عادی برگشت به کرده خود اعتراف و از کرده ی خود توبه نمود.

من یک بار با او از روی پلی عبور می کردیم او مردی را دید که در حال حمل میوه بود به او گفت: این میوه ها را به من بفروش صاحب میوه ها از فروش امتناع کرد ابونجیب گفت: چون میوه ها به من می‌گویند: ما را از شر این مرد نجات ده زیرا او ما را خرید تا شراب کند ، پس آن مرد از این گفته شیخ بی‌هوش شد و روی زمین افتاد و بعد از به هوش آمدن به وسیله شیخ توبه کرد و گفت: به خدا قسم، فقط خداوند متعال از این تصمیم من آگاه بود[۳].

پانویس

  1. ابوالنجیب السهروردی
  2. إسماعیل البغدادی - هدیة العارفین -ج1 ص 607
  3. أبوالنجیب السهروردی