ابونجیب سهروردی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:
=آثار=
=آثار=


«آداب المریدین» ، «شرح الأسماء الحسنى» و «غریب المصابیح»از آثار اوست.
«آداب المریدین» ، «شرح الأسماء الحسنى» ، «غریب المصابیح»،«مختصر مشكاة» و «المصابیح للبغوی»
 
ومصنف فی طبقات الشافعیة
از آثار اوست.


=وفات=
=وفات=
خط ۲۵: خط ۲۸:
او در سال563 هجری قمری در بغداد بدرود حیات گفت.
او در سال563 هجری قمری در بغداد بدرود حیات گفت.


=آثار=
أدب المرید فی التصوف والأخلاق
مختصر مشكاة المصابیح للبغوی
ومصنف فی طبقات الشافعیة


=احوالات=
=احوالات=

نسخهٔ ‏۱۸ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۱۵

حسن بصری
یکی از آثار مهم سهروردی
نام عبد القاهر بن عبد الله بن محمد بن عمویه بن سعد البكری الصدیقی
نام‎های دیگر ضیاء الدین السهروردی
درگذشت 563ق

أبو النجیب السهروردی (490 - 563 هـ / 1097 - 1168 م) او فقیه و صوفی شافعی مذهب است

حیات

عبد القاهر بن عبد الله بن محمد بن عمویه بن سعد البكری الصدیقی، أبو النجیب السهروردی، لقبش ضیاء الدین السهروردی و کنیه اش ابو نجیب بود. او در سهرورد روستایی در نزدیکی زنجان به دنیا آمد. سپس به بیت المقدس رفت و از آنجا عازم بغداد شد و در آنجا سکنا گرفت و در همانجا نیز از دنیا رفت.

آثار

«آداب المریدین» ، «شرح الأسماء الحسنى» ، «غریب المصابیح»،«مختصر مشكاة» و «المصابیح للبغوی»

ومصنف فی طبقات الشافعیة از آثار اوست.

وفات

او در سال563 هجری قمری در بغداد بدرود حیات گفت.


احوالات

ابوالنجیب سهروردی فقیه صوفی مسلکی بود و در مدرسه نظامیه بغداد به تدریس حدیث پرداخت و در ساحل غربی بغداد به نام رباط مدرسه ای بنا کرد گویند که نسبش به ابوبکر می رسید. او به چنان درجه ای از دانش رسید که مفتی العراقیین و قدوة الفریقین لقب گرفت.

سخاوی نویسنده کتاب محاسن الابرار میگوید:یکبار با ابوالنجیب سهروردی در بازار سلطان بغداد می رفتیم و او به گوسفندی پوست کنده شده که توسط قصابی آویزان شده بود نگاه کرد و ایستاد و گفت: این گوسفند به من می گوید که مرده است(ذبح نشده). قصاب با شنیدن این جمله از حال رفت پس وقتی به حال عادی برگشت به کرده خود اعتراف و از کرده ی خود توبه نمود.

من یک بار با او از روی پلی عبور می کردیم او مردی را دید که در حال حمل میوه بود به او گفت: این میوه ها را به من بفروش صاحب میوه هااز فروش امتناع کرد ابونجیب گفت: چون میوه ها به من می گویند: ما را از شر این مرد نجات ده ، زیرا او ما را خرید تا شراب کند ، پس آن مرد از این گفته شیخ بیهوش شد و روی زمین افتاد و بعد از به هوش آمدن به وسیله شیخ توبه کرد و گفت: به خدا قسم ، فقط خداوند متعال از این تصمیم من آگاه بود[۱].

پانویس