ابوالخطاب

از ویکی‌وحدت


ابوالخطاب
نام ابوالخطاب
نام کامل ابوالخطاب محمد بن ابی زینب (یا محمد بن ابی ثور یا محمد بن ابی یزید) مقلاص اسدی
کنیه ابوالخطاب • ابواسماعیل • ابوالطیبات (یا ابوالظیبات • ابوالظیبان)
القاب بَرّاد • اَجدَع
نسب کوفی • از موالی قبیله بنی‌اسداطلاعات حدیثی
راوی از امام صادق (ع)
راویان از او زراره بن اعین • هشام بن سالم • محمد بن مسلم
دلیل شهرت بنیانگذار فرقۀ غالی خطابیه و از پایه گذاران اسماعیلیه

محمدبن ابى زینب مقلاص اسدى، ملقب به ابوالخطاب است که فرقه غالى خطابیه به وى منسوب است. از وى به عنوان یکى از پایه گذاران اسماعیلیه و نیز در شمار مرتبه ابواب در سلسله مراتب مقدس نصیریه نام برده اند. در بعضى از منابع از وى با کنیه ابو اسماعیل یاد شده است که برخى را بر آن داشته است تا وى را پدر معنوى اسماعیل بن جعفر بدانند. او از قبیله بنى اسد و ساکن کوفه بود. به نقل ثقه الاسلام کلینى در فروع کافى، ابوالخطاب قبل از گرایش به غلو، از یاران مهم امام صادق بوده و سؤالات اصحاب امام صادق(ع) را از کوفه به مدینه برده و پاسخ دریافتی از امام را براى اصحاب ارسال مى داشته است. افکار غلوآمیز ابوالخطاب از سوى امام صادق شدیداً رد شد و در مواضع گوناگون به لعن و نفرین ابوالخطاب پرداخت و از او با عناوین کافر، مشرک و دشمن خدا یاد شده است. در روایاتى آمده است که ابوالخطاب به امام صادق دروغ مى بست و در کتب اصحاب امام صادق دست برده و احادیثى را به نام امام صادق از خود ساخته و در این کتابها قرار مى داد و براى همین علت بعضى از اصحاب کتابهاى خود را به امام عرضه مى کردند تا صحت احادیث آنها به رویت امام برسد و شاید از اینجا عرضه کتب و عقاید به امام به عنوان سنت مطرح شد تا امام، سره را از ناسره جدا کرده و به تنقیح عقاید بپردازد.

نام و كنیه ابوالخطاب

نام ابوالخطاب، محمد بن مقلاص بن ابی زینب اسدی كوفی (از موالی بنی اسد) است. علّامه حلّی در خلاصه الاقوال، نام او را مقلاص ذكر كرده است. [۱] همان گونه كه آیت الله خویی و آیت الله سبحانی تذكر داده اند، نام او مقلاص نیست، بلكه نام پدرش مقلاص و نام خودش محمد است. [۲]

بسیاری از منابع نام پدر وی را مقلاص با صاد ثبت كرده اند، ولی در رجال طوسی با سین آمده است. [۳] ابن داود هم در رجالش به همین مطلب اشاره دارد. [۴] در برخی از منابع، القابی همچون اَجدَع، بزّاز (پارچه فروش) زرّاد(سازنده زره) و برّاد(فروشنده بُرد) را پس از نام وی ذكر كرده اند. این القاب عمدتاً نشان از شغل و جایگاه اجتماعی او دارد. علاوه بر كنیه ابوالخطاب، از دیگر كنیه های او به ابواسماعیل [۵] و ابوالظبیان [۶] ‏نیز می توان اشاره كرد.

شخصیت ابوالخطاب پیش از انحراف

ابوالخطاب در ابتدا از اصحاب امام صادق (ع) بود [۷] و از جایگاه و اعتبار بالایی برخوردار بود، [۸] تا جایی كه حتی در مواقعی ائمه اطهار علیه السلام از وی تمجید كرده اند. از گفتار ابن غضائری، كه می گوید: ... حدثنا ابوالخطاب فی ایام استقامته، پیداست كه ابوالخطاب مدتی بر مسیر هدایت بوده است. [۹] در احادیث ائمه معصوم علیه السلام نیز به ایمان عاریه ای او اشاره شده، كه نشان دهنده منحرف نبودن وی در مراحل ابتدایی است. [۱۰] در منابع اشاره شده، او پیش از بیان عقاید غالیانه اش، سؤالات برخی از شیعیان را (از كوفه) برای امام صادق علیه السلام می برد و جواب های حضرت را برای ایشان (به كوفه) می آورد. علی بن عقبه می گوید: كان ابوالخطاب قبل أن یفسد، هو یحمل المسائل لاصحابنا و یجیی بجواباتها. [۱۱]

از ابن ابی عمیر نیز روایت شده است: شیعیان وقتی آن اتفاقات برای ابوالخطاب افتاد، نزد امام صادق علیه السلام آمدند و از آن حضرت خواستند شخصی را به آنان معرفی كند كه در امر دین و احكام شرعی بتوانند از او كمك بگیرند. [۱۲] از این روایت پیداست كه ابوالخطاب پیش از انحرافش، از سوی امام صادق علیه السلام به عنوان معتمد شیعیان كه سؤالات خویش را از وی بپرسند، معرفی شده بود. بر اساس روایتی دیگر، حمران بن اعین در سؤالی كه از امام صادق علیه السلام پرسیده، او را مورد اعتماد معرفی كرده است. [۱۳] قاضی نعمان مغربی نیز وی را (قبل از انحرافش) از داعیان امام صادق علیه السلام معرفی كرده است. [۱۴]

بر اساس نقل علّامه مجلسی، شیعیان روایات زیادی از ابوالخطاب نقل كرده اند. [۱۵] سؤالی كه در اینجا مطرح است اینكه آیا روایات ابوالخطاب، پیش از انحرافش و به تعبیری، در زمان استقامتش، مقبول است یا خیر؟ ابن غضائری این روایات را نمی پذیرد. [۱۶] علامه حلّی نیز در خلاصه الاقول، ضمن اشاره به غلو ابوالخطاب و ملعون شدن وی، رأی ابن غضائری را نقل كرده و مطلبی بر آن اضافه نكرده است. [۱۷] اما شیخ طوسی روایات ابوالخطاب پیش از انحرافش را پذیرفته است. [۱۸] علامه مجلسی نیز ضمن پذیرش این مطلب، می نویسد: روایاتی هم كه در حال انحراف از وی نقل شده، درصورتی كه دیگران آن روایت را نقل كرده باشند، پذیرفته شده است. [۱۹] آیت الله خوئی نیز با استناد به كلام شیخ طوسی در عده الاصول می نویسد: ... بنابراین، محمد بن ابی زینب پیش از انحرافش قابل اعتماد است. [۲۰] ایشان به روایاتی در این خصوص استناد كرده است.

در اینكه روایات ابوالخطاب پیش از انحرافش پذیرفتنی باشد، بحثی نیست، اما به نظر می رسد تعیین اینكه كدام یك از روایات وی قبل از انحرافش صادر شده، مشكل است. برخی گفته اند: مرز میان دوره استقامت و انحراف او دقیقاً معلوم نیست. [۲۱] بدون شك، او در دوره امام باقر علیه السلام و اوایل دوره امام صادق علیه السلام منحرف نبوده است. بنابراین، اگر روایتی را در دوره امام باقر علیه السلام و یا اوایل دوره امام صادق علیه السلام نقل كرده است و یا تصریح شود كه فلان روایت در دوره استقامت او نقل شده، پذیرفتنی است.

آغاز انحراف ابوالخطاب

بر اساس نقل منابع، ابوالخطاب خود را به امام صادق علیه السلام و یاران آن حضرت پیوند داده بود. [۲۲] وی پیش از آشكار سازی عقاید غالیانه اش، با حضور در محضر امام صادق علیه السلام تلاش می كرد این گونه وانمود كند كه امام صادق علیه السلام برخی از اسرار را از یارانش مخفی می كند، اما ابوالخطاب را از این امور آگاه می سازد. ابن اثیر پس از اشاره به ابوالخطاب و سخنان غالیانه او و دیگر فریب كاران، می نویسد: آنها خود را شیعه آل محمد دانستند تا به واسطه تشیع، بتوانند كار خود را انجام دهند و عوام را به خود جلب و اهالى بلاد را تسخیر كنند. آنها به زهد و تقوا و عبادت هم تظاهر كردند تا مردم را فریب دهند، و حال آنكه خود مخالف آن بودند. [۲۳]

معاویه بن حكیم از جدش روایت می كند: در مجلس امام صادق علیه السلام بودم، ابوالخطاب هم حضور داشت. قتی همه رفتند... ابوالخطاب از من نیز می خواست كه بیرون بروم، ولی امام هر بار می فرمودند: او با من كار دارد. یك بار هم به امام نزدیك شد و به محاسن حضرت دست زد. سپس ابوالخطاب بیرون رفت. امام صادق علیه السلام به من فرمودند: ابوالخطاب می خواهد بگوید كه امام، من را آگاه می كند، اما از تو پنهان می سازد؛ او میخواهد بگوید: به من نزدیك تر است. به یارانم این گونه بگو... [۲۴] این روایت گویای این مطلب است كه ابوالخطاب با نزدیك ساختن خویش به امام صادق علیه السلام، سعی داشت یاران آن حضرت را فریب دهد و خود را صاحب سرّ آن حضرت معرفی كند.

بدون شك، انحرافِ ابوالخطاب از زمان امام صادق علیه السلام آغاز شده است. بنابراین، روایتی كه صفار و كلینی درباره انحراف ابوالخطاب در زمان امام باقر علیه السلام دارند، نادرست است. در این روایت، امام باقر علیه السلام علت هلاكت ابوالخطاب را ناآگاهی از تأویل محدّث و نبی دانسته اند. [۲۵]

ابوالخطاب و اسماعیلیه

هر چند برخی از نویسندگان، اسماعیلیه را همان خطابیه دانسته اند، [۲۶]، اما برخی از محققان احتمال پیوستگی شدید ابوالخطاب و اسماعیل بن جعفر صادق علیه السلام و تأثیر گذاری ابوالخطاب بر اسماعیل را انكار كرده اند. [۲۷] برخی دیگر از منابع به ارتباط فرقه اسماعیلیه با عبدالله بن میمون، معروف به قداح سخن گفته اند. به گفته ابن ندیم، وی كه مؤسس فرقه اسماعیلیه خوانده شده، به همراه پدرش از پیروان ابوالخطاب بودند. [۲۸] هرچند بر اساس نقل كشّی، امام باقر علیه السلام از وی تجلیل كرده است. [۲۹] اما برخی از پژوهشگران به نقش فعال وی در نشر افكار خطابیه اشاره دارند و او را حلقه وصل بین خطابیه و اسماعیلیه شمرده [۳۰] و اصولاً ریشه های اسماعیلیه را مربوط به خطابیه دانسته و از نقش میمون بن دیصان و پسرش عبدالله بن میمون و شاگردش مشهور به دندان سخن گفته اند. [۳۱]

قتل ابوالخطاب

سرانجام، ابوالخطاب در دوره منصور خلیفه عباسی(132ـ158) و در سال 138 هجری [۳۲] احتمالاً برای ترویج عقاید خویش و یا تحقق بخشیدن به اهداف سیاسی اش، تصمیم به قیام گرفت. او با 70 نفر از یارانش، در مسجد كوفه قیام خویش را علنی كرد و به دستور منصور، توسط عیسی بن موسی، عامل ابوجعفر منصور عباسی، دستگیر شد و در كناسه كوفه به دار آویخته شد. [۳۳] گفته شده است: عیسی بن موسی گروهی از یارانش را برای دستگیر كردن وی به مسجد (كوفه) فرستاد. جنگ شدیدی بین پیروان ابوالخطاب و نیروهای عیسی بن موسی رخ داد. یاران ابوالخطاب در این درگیری، به جای سلاح، از نی بهره می بردند. ابوالخطاب به آنان گفته بود: نی های شما، كار نیزه ها و سایر سلاح ها را خواهد كرد و سلاح های ایشان در شما اثرگذار نخواهد بود! وقتی 30 نفر از آنان كشته شدند و خلاف ادعای ابوالخطاب ثابت شد، یاران باقی مانده ابوالخطاب به وی اعتراض كردند و او در جواب گفت: اگر درباره شما بداء شده است، گناه من چیست؟ [۳۴] این بیان نشانه عقیده فریب كارانه ابوالخطاب به بداء است.

منبع

برگرفته از سایت شخصیت غالیانه ابوالخطاب و واكاوی مواضع ائمه اطهار علیه السلام ...

پانویس

  1. حلی، 1417ق، ص 429
  2. خوئی،1413ق، ج 15، ص 272؛ سبحانی، 1414ق، ص 441
  3. طوسی، 1415ق، ص 296
  4. حلی، 1392ق، ص 276
  5. طوسی، 1348، ص290
  6. مجلسی، 1363، ج‏75، ص290؛ خوئی، 1413ق، ج15، ص256
  7. برقی، 1342، ج1، ص10؛ طوسی، 1415ق، ص296
  8. مجلسی، 1363 ج66، ص220
  9. ابن غضائری، 1422ق، ص88
  10. كلینی، 1362، ج2، ص418؛ طوسی، 1348، ص296؛ طبری، 1413ق، ص330
  11. كلینی، 1362، ج5، ص150؛ طوسی، 1365، ج1، ص4
  12. خوئی، 1413ق، ج 19، ص 318
  13. صفار، 1404ق، ص 258و452
  14. قاضی نعمان، 1383ق، ج1، ص49
  15. مجلسی،‏ 1363، ج ‏53، ص 39
  16. ابن غضائری، 1422ق، ص88
  17. حلی، 1417ق، ص392
  18. طوسی، 1417ق، ج‏1، ص151
  19. مجلسی،1363، ج‏53، ص39
  20. خوئی، 1413ق، ج15، ص271
  21. كاوند، 1382، ص109
  22. شهرستانی، 1364، ج1، ص210
  23. ابن اثیر، 1385ق، ‏ج 8، ص28
  24. طوسی، 1348، ص295
  25. صفار، 1404ق، ص320؛ كلینی، 1362، ج‏1، ص270
  26. نوبختی، 1404ق، ص 69؛ اشعری قمی، 1360، ص 81
  27. موسوی بجنوردی، 1372، ج5، ص435
  28. ابن ندیم، 1350، ص264
  29. طوسی، 1348، ص246
  30. سبحانی، بی تا، ج 8، ص54
  31. همان، ج‏8، ص55
  32. طوسی، 1348، ص296
  33. نوبختی، 1404ق، ص70
  34. اشعری قمی، 1360، ص81ـ82؛ نوبختی، 1404ق، ص70