قانونمندی جامعه از منظر قرآن کریم

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۵۳ توسط Roudbari (بحث | مشارکت‌ها)

بسمه تعالي

عنوان مقاله قانونمندی جامعه از منظر قرآن کریم
زبان مقاله فارسی
نویسنده


‌از مباحث اساسي و مهم در علم جامعه شناسي و تاريخ اين است كه ايا جامعه بشري از قانونمندي جاص جداي از قانونمندي افراد ان برخوردار است يا خير ؟‌ ثبوت قوانين طبيعي و زيستي و سنت هاي لايتغير براي افراد جامعه – با قطع نظر از وجود جامعه – مورد قبول اكثر دانشمندان است اما اينكه ايا براي جوامع بشري در طول تاريخ ، قوانين و سنتهاي خاص ثابت است يا خير؟ امري است كه موضوع اين مقاله است . در اين مقاله بخواست خداوند بعد از طي مراحلي كه جنبه مقدماتي دارد ابتدا بصورت اختصار برخي از نظريات جامعه شناسان معاصررا مطرح نموده و انگاه به بيان تفصيلي" قانونمندي جامعه از منظر قران" خواهيم پرداخت .

ايا جامعه وجود عيني و حقيقي دارد ‌؟‌

بديهي است كه بحث در وجود يا عدم وجود سنت و قوانين براي جامعه ، متفرع بر وجود جامعه – جداي از وجود افرادش – مي باشد بنابراين قبل از ورود در بحث قانونمندي جامعه ، بايد بدين سوال پاسخ داد كه ايا جامعه وجود عيني دارد يا خير ؟‌

از طرفي واضح است كه مراد قائلين به وجود جامعه ، وجود عيني و محسوس ان بگونه اي كه مابحذاء ‌ان قابل رويت باشد نيست ؛ چون پيداست كه چنين امري معقول نيست .


از اينرو مي گوئيم مراد از وجود جامعه درنزد قائلين به ان، وجود روح جمعي واحد در يك مجتمع بشري است ؛ بدين معنا كه همانطور كه هريك از افراد جامعه داراي روح و جان مسقلي بوده و همان نيز سبب جمع و وحدت اجزاء‌پراكنده جسم گرديده است قائلين به وجود مستقل جامعه مي گويند :‌ در جامعه نيز روح واحد جمعي سبب وحدت و جمع افراد و اشخاص مختلف – كه در عقيده زبان نژاد و...با يكديگر اختلاف دارند – مي باشد .


بعد از بيان دونكته فوق اينك به اصل بحث مي پردازيم :‌


بايد گفت در اصل اين مساله سه نظريه وجود دارد كه در ابتدا به بيان هريك پرداخته و بعد از نقد و بررسي انها نظريه حق را كه متخذ از قران و سنت مي باشد مطرح مي كنيم :‌


الف – جامعه وجود عيني دارد بنحوي كه در خارج و عالم واقع چيزي بعنوان هويت فردي و انديشه فردي نداريم .


ب- جامعه وجود اعتباري دارد ودر خارج امري جداي از اشخاص و افراد و تفكرات گوناگون اشخاص بعنوان" جامعه " وجود ندارد .

ج – جامعه وجود عيني دارد بدين معنا كه روح واحدي بنام روح جمعي در افراد جامعه حكومت مي كند اما در عين حال هويت و استقلال فردي انسانهاي جامعه نيز محفوظ است .


نقد و بررسي نظريه اول (جامعه وجود عيني دارد):‌


مفاد اصلي اين نظريه از ديدگاه قائلين بدان ان است كه اساسا انسان از بدو تولد تا پايان زندگيش محصور در چهارچوب جامعه اي است كه در ان زيست مي كند بدين نحوكه جامعه تاثير مستقيم بر كيفيت شكل گيري او در ابعاد مختلف دارد وامكان خروج از چهار چوب جامعه براي فرد ممكن نيست ؛ بنابر اين انچه در خارج و عالم واقع موجود است عبارتست از روح واحد جمعي بنابر اين انديشه ها و گرايشات فردي بنحوي كه مستقل از روح جمعي باشد امريست موهوم و خيالي ؛ نتيجه انكه ، فرد مظهر جامعه اي است كه در ان زيست مي كند .


مولف كتاب جامعه شناسي عمومي بنقل از گورويچ جامعه شناس معاصر و مشهور فرانسوي مي گويد :‌ ...اري انسان را انسانهاي ديگر ساخته اند و جامعه شامل ما و همه انسانهاي ديگر است جامعه از من و ما و ديگري كه انها را متعارض يكديگر مي دانند بوجود امده است اينها بدون جامعه و جامعه بدون انها وجود نخواهد داشت فرد در جامعه و جامعه در فرد دوام و استمرار مي يابد و در نتيجه همين استمرار دوجانبه است كه مي توان جامعه را در اعماق من و من را در اعماق ما و جامعه يافت .


بايد گفت بخش اول اين نظريه كه پذيرش جامعه بعنوان موجودي حقيقي و عيني است امري است منطقي و مبرهن كه در نقد و بررسي نظريه دوم بيشتر واضح خواهد گشت اما بخش دوم نطريه اول به چند جهت مقبول نيست :‌

1-اساس اين نظريه بر تاثير قطعي و صد در صد جبر جامعه بر اشخاص و افراد مي باشد بدين معني كه خروج از جبر و قوانين حاكم بر اجتماع براي افراد ممكن نيست .


در حالي كه اين مبنا مخدوش است چون بوضوح مي بينيم در ادوار مختلف تاريخ و زندگي بشر هميشه و مستمر انسانهاي زيادي بوده اند كه بر خلاف حركت و مشي جامعه و قوانين پذيرفته شده ان حركت نموده و مي نمايند بنحوي كه از نظر تفكر و گرايش و حتي زندگي زيستي شان در مقابل جامعه قرار داشته و در تمامي دوران زندگي شان استقلال و هويت فكري و شخصي خودرا حفظ نموده اند ؛ در راس اينگونه انسانها ، انبياء‌ الهي قرار دارند كه هميشه در صدد تغيير روح جمعي جامعه شان بودند و در تمامي دوران براين اعتقاد باقي ماندند .


2-از جهتي ديگر اين نظريه مبتني بر تفكر پوزيتويستي است كه تنها به عمل اجتماعي بيشترين ارزش را داده و از علوم انساني و علومي كه به ارزشهاي اخلاقي فردي – اجتماعي مي پردازند دوري جسته و چه بسا جهت نفي و انكار انها دلائلي موهوم و خيالي را طرح مي نمايند.


بايد گفت اين مبنا – نگاه پوزيتيويستي - نيزمخدوش است چون:‌


اولا :‌ جامعه و روح جمعي حاكم بر اجتماع امري است كه دائما در معرض تغيير و تحول است ودر زمانهاي مختلف تفكرات و گرايشات جامعه نيز متحول خواهد شد بنابر اين لازمه چنين امري عدم وجود هيچ امر ثابت در جامعه مي باشد


در حالي كه بوضوح مي بينيم جوامع بسياري كه طي قرنها مراحل و تحولات گوناگوني را پشت سر گذاشته اند در عين حال برخي از امور و ارزشهاي ثابت در ميان انها وجود داشته است از جمله اين امور مي توان حس دينداري و پرستش را در ميان مردم نام برد كه به شكلهاي مختلف در تمامي دوران زندگي بشر وجود داشته و خواهد داشت.


ثانيا :‌ ميزان و معيار قرار دادن قابليت تجربه و عمل اجتماعي براي پذيرش جميع پديده ها – مبناي مكتب پوزيتويست ها - امري است كه مخالف وجدان و منطق عقل مي باشد .


3-لازمه نظريه اول – وجود عيني جامعه - ، نفي استقلال و ارزشهاي انساني است چون انساني كه مقهور تفكر و گرايشات جامعه خويش بوده و از ازادي و انتخاب و استقلال محروم باشد چنين انساني فاقد ارزش و كرامت خواهد بود در حالي كه انسان از قدرت استقلال و اختيار و ازادي برخوردار بوده و توان لازم جهت متاثر و منفعل نشدن از جامعه را داراست و اين امر نيز مطابق با وجدان و عقل بديهي است و ما در ادامه بحث به اين امرنيز مجددا خواهيم پرداخت .


ب- نقد و بررسي نظريه دوم- جامعه وجود اعتباري دارد- :


‌مفاد اين نظريه چنانكه گذشت اين است كه :‌جامعه چيزي نيست جز مجموعه اي از افرادي كه در كنار يكديگر و با تفكراتي گوناگون زيست مي كند و هريك داراي هويت و روح واحدي مي باشند بگونه اي كه با قطع نظر از افراد ، جامعه مفهومي نخواهد داشت؛ بنابر اين اختلاف در وجود يا عدم وجود جامعه دعوائي است لفظي؛ در خارج موجودي بنام جامعه نداريم و افراد منشا اعتبار جامعه هستند .


مولف كتاب مكاتب جامعه شناسي معاصر بنقل از روسو مي گويد :‌

جامعه اصل طبيعي ندارد و بر اساس قرارداد اجتماعي استوار است

بايد گفت اين نظريه نيز نگرش افراط گرايانه براصالت دادن به افراد است – در مقابل نظريه اول كه نگرش افراط گرايانه به جامعه داشت – در حالي كه بديهي است افراد جامعه بصورت مستقيم يا غير مستقيم تحت تاثير جامعه خود هستند؛ فردي كه جداي از جامعه زندگي مي كند قطعا اخلاق و اداب و رفتارش بشكلي است كه ان رفتار را در صورت زندگي جمعي دارا نخواهد بود .


بوضوح مي بينيم زندگي و اخلاق انسان در محيط خانواده با زندگي و اخلاقش در جامعه و محيط بزرگتر تفاوت زياد دارد و اين نيست جز انكه در خارج موجودي بنام جامعه تحقق دارد و گرنه مي بايست هيچ نوع تفاوتي بين اندو محيط يافت نگردد بنابر اين اينكه مي بينيم زندگي درجامعه مستلزم پذيرش شيوه اي خاص در زندگي و اخلاق و ..مي باشد بيانگر وجود منشا ان شيوه- جامعه- خواهد بود .


ج – تحليل و بررسي نظريه سوم :‌ مفاد اين نظريه اين است كه وجود جامعه در خارج امري است عيني و حقيقي ؛ از طرفي ديگر وجود فرد يا افراد نيز در خارج و واقع بنحوي كه بتواند خود رااز جبر حاكم بر جامعه خلاصي بخشد امري است كه وجدان و عقل سليم بدان حكم مي كند بنابر اين فرد و جامعه هر دو در خارج موجودند .

بنظر مي رسد اين نظريه از هر نظر منطقي و مبرهن بوده و هيچ اشكال اساسي بر ان وارد نخواهد بود و نيز مي توان اذعان داشت كه از قران كريم نيز چنين نظريه اي را مي توان استخراج و استنباط نمود .


اثبات و تبيين عقلي اين نظريه با تامل و دقت در اشكالاتي كه به نظريه اول و دوم مطرح گرديد روشن خواهد گشت.و در اينجا فقط مي گوييم :‌


بر اساس نظريه سوم انسان در جامعه داراي دو روح مي باشد :‌روح فردي و روح جمعي اما طبق نظريه اول و دوم تنها داراي يك روح خواهد بود :‌روح جمعي يا روح فردي


دراينجا به بيان قران كريم در باب وجود جامعه و وجود فرد مي پردازيم :‌


برخي از ايات الهي در قران بطور صريح و روشن احكام و قوانيني را براي جامعه -نه فرد- اثبات مي كند از جمله اينكه جامعه را داراي اجل معين و عمر مقدر مي داند بنحوي كه وقتي اجلش فرا رسيد تمامي جامعه به ديار ابدي خواهند شتافت و اين نيست جز اينكه از ديگاه قران جامعه وجودي جدا از وجود افراد خودش دارد ، چون فرارسيدن اجل مقدر افراد و اشخاص يكباره و همزمان نبوده و نخواهد بود – طبق سنت الهي-

در اين زمينه قران كريم مي فرمايد :‌ "ولكل امه اجل فاذا جاء‌اجلهم لايستاخرون ساعه و لا يستقدمون"

"از براي هر امتي- جامعه اي – اجل – و مدتي – است كه هرگاه ان وقت بيايد ساعتي نيز تاخير نداشته و يا پيشي نخواهند گرفت ."


ودر سوره ديگري چنين مي خوانيم :‌لكل امه اجل اذا جاء‌اجلهم فلا يستاخرون ساعه و لا يستقدمون ازطرف ديگر مي بينيم قران كريم برخي از احكامش رابراي افراد و اشخاص – با قطع نظر از وجود جامعه – وضع نموده است واين نيست جز انكه از ديدگاه الهي ، افراد جامعه نيز ازهويتي خاص برخوردارند .


ايات الهي در اين قسمت نيز بصورتهاي مختلف بيان گرديده است كه جهت اختصار يكي از انها را بيان مي كنيم :


‌"مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ" "هر كس عمل صالحي را انجام دهد – اعم از مذكر يا مونث – در حالي كه مومن باشد ما حتماحيات و زندگي پاكيزه اي را بدو خواهيم داد و به انها پاداشي مي دهيم كه بهتر از عملشان – كه انجام داده اند – باشد ."


بايد گفت ازروايات معصومين نيز كه در واقع مفسرين حقيقي قرانند نظريه سوم در مساله مورد بحث استخراج مي گردد :‌


نقش اصلي درتعارض و تضاد بين فرد و اجتماع با كداميك مي باشد -‌اصالت فرد يا اصالت اجتماع

اين مرحله از بحث در واقع متفرع بر نظريه سوم مبحث اول – وجود جامعه و وجود افراد يا اصالت فرد و اصالت جامعه – مي باشد؛ بدين معنا كه وقتي پذيرفتيم فرد و جامعه هريك وجودي مستقل و عيني دارند – گرچه تاثير متقابل نيز بينشان بر قرار است – در اينصورت اين سوال مطرح خواهد گشت كه ‌رابطه فرد و جامعه چگونه است ؟ از طرفي بهنگام تضاد و تعارض منافع فرد و منافع جامعه ،اصالت با كداميك مي باشد ؟‌

بنظر مي رسد كه در اين مساله نيز سه امر محتمل و متصور است :‌


1-روح فردي غالب بر روح جمعي است 2-روح جمعي غالب بر روح فردي است 3-تاثير متقابل روح فردي و جمع متساوي است و هيچيك غالب بر ديگري نخواهد بود .


بيان محتمل اول :‌ انچه در خارج عينيت- اصالت - دارد افرادند و جامعه نيز گرچه وجوديست جداي از افراد اما وجودش تابع وجود افراد جامعه است و نقش اصلي با افراد جامعه است فرد يا افراد اگر اراده نمايند مي توانند جامعه را به هر شكلي كه بخواهند متحول نمايند


تحليل و بررسي نظريه اول :‌

بايد گفت جهت درك عميقتر مساله لازم است بين مقام ثبوت و اثبات فرق گذاشته شود چون گاهي بحث در اين است كه :‌ايا براي فرد جامعه امكان تخلف و فاصله گرفتن از انديشه حاكم بر اجتماع و بلكه امكان تاثير گذاري بر روح جمعي هست يا خير و گاهي بحث در وجود خارجي و بالفعل انسانهاست به اينكه ايا در خارج و در جامعه روح جمعي غالب و حاكم بر روح افراد هست يا خير و به اصطلاح بحث اول در مقام امكان و بحث دوم در مقام وقوع است و مساله مهم مرحله اول بحث مي باشد چون بديهي است كه عالم وقوع و خارج ملاك حقيقت نيست بلكه بايد واقع را انگونه كه هست بشناسيم تا به حقيقت نائل گرديم .


با اين نگرش به تحليل محتمل اول مي پردازيم – حاكميت روح فرد بر جامعه – اصالت فرد - :‌ بايد گفت هرگاه انسان را بدقت مورد مطالعه قرار دهيم اذعان به خلقت پيچيده و خارق العاده او خوهيم كرد. امروز به اثبات رسيده است كه :‌قدرت و استعدادهاي نهفته در انسان فوق تصور ادمي است وروح انسان مركز و منشا انواع قدرتها و انرژي هاست و بتعبير قران انسان توان نفوذ و تسخير بر جميع پديده هاي طبيعت را دارد:‌


"أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ"  : ‌آيا نديده‌ايد كه خدا هر چه را كه در آسمانها و زمين است مسخر شما نموده است؟‌


و بتعبير امير المومنين عليه السلام ‌:‌ وتزعم انك جرم صغير و فيك انطوي العالم الاكبر


بنابراين انسان مظهر جمال و جلال و قدرت خداست اوست كه مي تواند در اثر فعليت رسيدن استعدادهاي نهفته اش به اوج قله هستي صعود نموده و با كمال مطلق ارتباط بر قرار نمايد امروزه نيزمي مي بينيم گاه يك فرد در اثر نبوغ و استعداد خارق العاده اش موفق به اختراع چيزي مي گردد كه نه تنها جامعه عصر خود بلكه جوامع بعد از خود را نيزي تحت تاثير جدي قرار مي دهد .


‌بنابراين مي توان ادعا نمود كه در عالم امكان و ثبوت اراده فرد بر جامعه حاكميت دارد و روح فردي قابليت حاكميت بر روح جمع را داراست و شاهد عيني و عملي ان وجود مقدس انبياء‌الهي هستند كه تا كنون نيز تفكرات و انديشه هاي انان بر جهان حاكميت دارد .


اما مقام اثبات و خارج :‌ در اين مرحله ناچاريم وضعيت جوامع و افراد را انگونه كه در خارج عمل مي نمايند مورد ملاحظه و بررسي قرار دهيم اينجاست كه بايد اذعان نمائيم كه متاسفانه نوع انسانها نسبت به توانائيهاي بالقوه و نهفته دروني شان بي توجه بوده بلكه انها را در وجودشان مدفون مي نمايند بحدي كه تبديل به انسانهاي مسخ شده اي مي گردند كه از خويشتن خود نيز بيگانه مي شوند يعني ماهيت انساني خويش را تبديل به ماهيت جماد و نبات و حيوان مي نمايند ‌‌:‌ اولئك كالانعام بل هم اضل


بنابراين بين مقام ثبوت و اثبات – امكان و وقوع – در اين مساله هماهنگي و اتحاد نيست و لذا نتيجه و قول حق در مساله دوم اين خواهد بود كه ‌در مقام امكان و ثبوت ، حاكميت ، اصالت و غلبه با فرد است اما در مقام اثبات و خارج ، روح جمعي نوعا غالب بر روح فرد بوده و جامعه حاكميت بر فرد يا افراد دارد .


با توجه به مطالب فوق طبعا نقاط ضعف سائر نظريات نيز واضح مي گردد و لذا جداگانه به نقد و بررسي انها نمي پردازيم .

ايا جامعه داراي سنت و قوانين ثابت بشري هست يا خير ؟‌

مورخان و محققان در تاريخ پيدايش علوم اجتماعي مي گويند كه مبتكر و اغازگربحث جامعه و سنتهاي حاكم بر ان ، متفكر بزرگ اسلامي در قرن هشتم – 880-732ه ق – ابن خلدون مي باشد او بود كه دراثر تتبع تو تحقيق در تاريخ جوامع قبل بوجود سنتها و قوانيني ثابت براي جوامع بشري با قطع نظرازوجود سنتها براي افراد، پي برد .


بعد از او دانشمنداني همانند منتسكيو و اگوست كنت و ...تحقيقات ابن خلدون را دنبال كرده تا اينكه مقدمات تاسيس علمي نو بنام جامعه شناسي فراهم گشت چون غرض و فلسفه پيدايش علم جامعه شناسي شناخت و بررسي علمي رفتارهاي اجتماعي و كشف قوانين و سنتهاي حاكم بر ان مي باشد .


ولي اگر بدقت تاريخچه اين بحث را مورد بررسي قرار دهيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه مبتكر اصلي و اوليه اين بحث و طراح اصلي مساله سنتها و قوانين ثابت براي جوامع ، قران كريم است كه درايات متعدد خود بطور صريح و روشن ان را بيان نموده است و شايد ابن خلدون نيز كه بعنوان مبتكر در اين باب مطرح گرديده است با تامل و مطالعه در قران كريم بدين حقيقت مهم نائل گشته است .


قبل از انكه بيان قران كريم را در اين مساله مطرح نمائيم ابتدا برخي از نظريات جامعه شناسان معاصر را در اصل مساله عنوان نموه و بعد از بررسي انها نظر نهائي را كه متخذ از قران و سنت است بصورتي مستدل و مبرهن ذكر مي كنيم .


بايد گفت در اينكه ايا جوامع بشري داراي سنت و قوانين ثابت هستند يا خير دو نظريه وجود دارد :‌ الف – جوامع بشري فاقد هر نوع سنت و قوانين بوده و بين حوادثي كه در ان واقع مي گردد هيچ نوع ارتباطي مضبوط وجود ندارد بنابر اين اتفاق و تصادف در حوادث جامعه حاكم است .


ب- جامعه همانند ارگانيسم بدن انسان از مجموعه قوانين و سنتهائي ثابت برخوردار است و جبر جامعه بمعناي سلسله اي از سنتهاي لا يتغير بر زندگي اجتماعي بشرحاكميت دارد .


بررسي نظريه اول :‌

اين نظريه كه امروزه برخي از جامعه شناسان همانند گورويچ مبين و مدافع ان هستند و معتقدند كه :"‌حيات اجتماعي تابع قوانين عيني نيست و اساسا درزندگاني اجتماعي كه كلاف سردرگي از روابط و مناسبات و كنشها و و واكنشهاي گوناگون است چگونه مي توان از جبر علمي بحث كرد و به قوانين عيني دست يافت " بجهاتي چند قابل قبول نيست :


1-در اثبات اين نظريه هيچ نوع دليل مبرهن و منطقي غير از اظهار عجز و ناتواني از شناخت قوانين جامعه ارائه نشده است- چنانكه در كلمات گورويچ مشاهده نموديد- بنابر اين نفس اين نظريه مخالف روش تحقيق علمي است كه مبتني بر پذيرش سلسله اي از قوانين بوده و غرض علم جامعه شناسي كشف انها است .

عجز بشر از درك سنتهاي جوامع بشري مستلزم ان نيست كه حكم به نفي وجود روابط علي و معلولي در پديده هاي اجتماعي بنمائيم ؛ روش علمي مقتضي است كه در صدد كشف روابط و نظامات پيچيده عالم از طريق تجربه و مشاهده بر ائيم و با توجه به اينكه معتقدين به اين نظريه از پيروان كاربرد روش علمي در جوامع و رفتاراجتماعي مي باشند اين نظرمخالف و مناقض با اصل اين مبناي پذيرفته شده انان نيزمي باشد.


2-دانش و انديشه نوين معاصر در پرتو پيشرفتهاي شگرف و فرهنگ مادي و معنوي انسانها و بر اثر انقلاب علمي و فني جهان امروز به انسانهاي واقعگرا اين قدرت را بخشيده اند كه باشناخت واقعيت اجتماعي و قوانين عيني حاكم بر جامعه در زمينه اينده نگريها و پيش بيني ها و برنامه ريزيها گامهاي موثري بردارند و با شناخت ضرورت كلي تاريخي و پيشنگري واقع بينانه جامعه را از خطر و اسيبهاي پيش بيني شده مصون بدارند و از زبوني و در ماندگي رهائي بخشند ‌.


بنابراين همين كه بشر توانائي لازم جهت پيش بيني حوادث اجتماعي را نموده است خود گواه و شاهدي است بوجود سنتها و قوانين اجتماعي در جوامع بشري


3-فرض تصادف و اتفاق در پيدايش پديده هاي اجتماعي امري است كه وجدان و منطق به بطلان ان گواهي داده و اعتقاد بدان در شان يك عالم و محقق نخواهد بود .


چگونه ممكن است بر حوادث و تاريخ گسترده زندگي بشر از اغاز پيدايش تا كنون اتفاق و تصادف حكمفرا باشد در حالي كه مي بينيم بسياري از حوادث در اثر علل و عوامل شناخته شده اي بوقوع پيوسته است بنحوي كه در هر زمان ان علل و عوامل مهيا باشد تحقق ان وقايع نيز ضروري و قطعي خواهد بود. تمدن - و به تعبير دقيقتر تجدد- بشري كه امروز شاهد وسعت عظيم ان هستيم معلول عوامل وعلل مضبوط و معيني هستند كه بسياري از انها مبرهن و واضح مي باشد .


تحليل نظريه دوم :‌در اثبات اين نظريه مي گوئيم :‌بهترين دليل بر امكان تحقق يك شئ ، وقوع خارجي ان مي باشد و با توجه به اينكه امروزه تعداد قابل توجهي از قوانين و سنتهاي اجتماعي كشف گرديده است و جامعه شناسان از طريق اعمال و كاربرد انها در حد نسبي توان پيش بيني حوادث اجتماعي اينده را نموده اند بنابر اين اذعان و اعتراف بوجود سنتها و قوانين اجتماعي امري منطقي و معقول خواهد بود.


جامعه و سنت از منظر قران

ايات الهي در موارد و انحاء‌ مختلف به وجود سلسله اي ازسنتهاي اجتماعي كه در جوامع انساني حكفرماست تصريح نموده و از انها بعنوان سنه الله نام برده است ؛ از طرفي ديگر قران كريم مجموعه اين سنن الهي را كه مبين اراده الهي درهدايت زندگي بشري است اموري لايتغيرو غير قابل تبديل دانسته و بشررا از مخالفت و مبارزه با انها كه نتيجه ان سقوط بشرخواهد بود بازداشته است .


بطور كلي مي توان اياتي را كه بنحوي اثبات گر وجود سنت هاي ثابت براي جوامع بشري است به چهار قسم دسته بندي نمود :‌


الف – اياتي كه تصريح ودلالت مطابقي بر وجود سنتهائي براي جامعه دارد :‌ "قدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ"

‌پيش از شما سنتهايى بوده است ، پس بر روى زمين بگرديد و بنگريد كه پايان كار آنها كه پيامبران را به دروغگويى نسبت مىدادند چه بوده است .


يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ( 26 ) خدا مىخواهد براى شما توضيح دهد ، و راه [ و رسمِ ] كسانى را كه پيش از شما بوده‌اند به شما بنماياند ، و بر شما ببخشايد ، و خدا داناى حكيم است.


به دليل اختصار از ايات سورهاي ديگر نظير فاطر/42 ،غافر/ 85 و كهف/ 55صرف نظرنموديم .


ب- اياتي كه مبين استوار بودن و قطعيت سنتهاي الهي در جوامع بشري است :‌

"سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا" "سنت الهي است كه در گذشتگان و جوامع قبل جاري بود و هيچگاه سنت الهي را قابل تغيير و تبديل نخواهي يافت ."


"فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّةَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلًا" "ايا انها – منكرين رسالت تو و حقائق ديني – انتظار جريان سنتهاي حاكم بر گذشتگان را برخود دارند پس هيچگاه تغييرو تبديلي در سنت الهي نخواهي يافت و هيچ تحولي در ان نخواهي ديد ."


"سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا" "سنت الهي است كه در گذشتگان و جوامع قبل جاري بود و هيچگاه سنت الهي را قابل تغيير و تبديل نخواهي يافت ."


ج - اياتي كه مبين دعوت از مردم جهت تفكر در اثار و زندگي گذشتگان و عبرت گرفتن ازانهاست. بديهي است كه چنين دعوتي مستلزم وجود سنتها و قوانيني ثابت براي جوامع بشري است و الا بدون وجود سنتها و قوانين اجتماعي چنين دعوتي معقول و منطقي نخواهد بود. َ"افَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآَخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلَا تَعْقِلُونَ"


أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ۖ وَلِلْكَافِرِينَ أَمْثَالُهَا آیا در زمین به سیر و سفر نمی‌روند تا به چشم خود عاقبت حال پیشینیان را مشاهده کنند که چگونه آنها را خدا هلاک کرد؟ و این کافران هم مانند آنها به کیفر کفر خود البته می‌رسند. "لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ "ۗ هر اينه در داستانهاي انبياي الهي براي انديشمندان عبرت خواهد بود.


د – اياتي كه مبين قوانين و سنن خاص در موارد مختلف مي باشد:‌


وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ -


پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آن‌ها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.


تفصيل اين بخش – د- از ايات الهي در مبحث بعدي مطرح خواهد گشت .


بيان سنتها و قوانين ثابت جوامع بشري در قران كريم

در اين بخش به بيان سنتهاي الهي در جوامع انساني از منظر قران خواهيم پرداخت .قبل از بيان اين سنتها لازم است متذكرشويم كه سنت هاي ذكر شده تنها بيان بخشي از اين مجموعه است كه نگارنده موفق به استخراج انها از قران كريم گرديده است .


سنتهاي الهي در جوامع بشري از منظر قران كريم

سنت "امتحان ، مكر و استدراج "

وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُون َثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ :‌


و ما هیچ پیغمبری به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آنکه اهلش را به شداید و محن مبتلا ساختیم تا به درگاه خدا تضرع و زاری کنند.سپس آن سختی‌ها را به آسایش و خوشی مبدّل کردیم تا به کلی حال خود را فراموش کرده و گفتند: آن رنج و خوشیها به پدران ما نیز رسید (و این عادت روزگار است که گاهی خوش و گاهی ناخوش است)، ما هم به ناگاه آنان را گرفتیم در حالی که (از توجه به آن عقاب) غافل بودند.


فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَفَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّىٰ إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ -


پس چرا وقتی که بلای ما به آنها رسید تضرّع و زاری نکردند (تا نجات یابند)؟ ولی (بدین سبب که نکردند) دلهاشان را قساوت فرا گرفت و شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود. -پس چون آنچه به آنها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آن‌ها گشودیم تا چون به نعمتی که به آنها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آنها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) نا امید گردیدند.

وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ و آنان که آیات ما را تکذیب کردند به زودی آنها را به عذاب و هلاکت می‌افکنیم از جایی که فهم آن نکنند.


از انجا كه سنت ذكر شده – ابتلاء‌ و استدراج - از سنن بسيار مهم جوامع بشري است به تبيين ان مي پردازيم :‌


انگونه كه از ايات ذكر شده استفاده مي شود همزمان باارسال پيامبران از ناحيه خداوند متعال ، مردم در معرض سنت امتحان قرار مي گرفتند بدين نحو كه خداوند جهت پرورش و بفعليت رسيدن استعدادهاي نهفته مردم و نيز تمييز مومنين واقعي از ديگران انان را مبتلا به سختي ها و مشقات در مقطعي معين و موقت مي نمود.


هر گاه مردم اين مرحله از سنت الهي را باموفقيت پشت سر مي گذاشتند غرض از امتحان حاصل گشته و به نتيجه مطلوب مي رسيدند . اما هرگاه در اثر امتحان الهي موضع منفي گرفته و به كفر و عنادشان مي افزودند سنت بعدي الهي – سنت مكر – جاري مي شد بدين نحو كه بجاي انكه مردم متخطي و رويگردان از ايات حق ، مورد مواخذه قرار گيرند مشمول نعمت و حسنات قرار مي گرفتند و در اين امر مردم گنهكار چنان پيش رفته و مشغول مي گشتند كه زمينه جريان سنت سوم الهي – سنت استدراج و عذاب – را فراهم مي نمودند


يعني بتدريج خود را بدون انكه بدانند در معرض هلاكت قرار مي دادند ، اينجا بود كه ناگهان عذاب الهي جاري مي گشت .و اين سنت هميشگي تاريخ است كه همچنان در تمام جوامع بشري ادامه دارد.


سنت دينداري و گرايش به كمال مطلق در فطرت بشر

اين سنت نيز بصورتهاي گوناگون در قران كريم بيان گرديده است گاهي بعنوان" فطره الله" و گاه بصورت "صبغه الله" و گاهي بصورت "كادح الي ربك" و....


فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ


پس تو مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور در حالی که از همه کیشها روی به خدا آری، و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آیین استوار حق، و لیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند.


يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ ای انسان البته با هر رنج و مشقت (در راه طاعت و عبادت حق بکوش که) عاقبت حضور پروردگار خود می‌روی.


صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ (ایمان به) خدا؟ و ما او را پرستش می‌کنیم.


سنت نصرت الهي به اهل حق و غلبه انان بر مظاهر باطل

اين سنت بصورتهاي مختلفي در قران ذكر شده است .


وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و (به امت) بگو که (دین) حق آمد و باطل نابود شد، که باطل خود لایق محو نابودی ابدی است.


وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ و خدا می‌خواست که حق را با سخنان خود (که وعده پیروزی حق را داده است) ثابت گرداند و از بیخ و بن ریشه کافران را برکند. كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ خدا (در لوح محفوظ) نگاشته و حتم گردانیده که البته من و رسولانم (بر دشمنان) غالب شویم، که خدا بسیار قوی و مقتدر است.


قوم مصلح هيچگاه مشمول عذاب الهي در دنيا قرار نمي گيرد:‌

وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَىٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ و سنت خداوند بر آن نیست که هیچ قومی و هیچ اهل دیاری را در صورتی که آنها مصلح و نیکوکار باشند به ظلم – شرك اعتقادي - هلاک کند.

وعده حكومت در زمين به مومنين صالح :‌

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا ۚ وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ


خدا به کسانی از شما بندگان که (به خدا و حجّت عصر علیه السّلام) ایمان آرند و نیکوکار گردند وعده فرمود که (در ظهور امام زمان) در زمین خلافتشان دهد چنانکه امم صالح پیمبران سلف را جانشین پیشینیان آنها نمود، و دین پسندیده آنان را (که اسلام واقعی است بر همه ادیان) تمکین و تسلط عطا کند و به همه آنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنی کامل دهد که مرا به یگانگی، بی هیچ شائبه، شرک و ریا پرستش کنند، و بعد از آن هر که کافر شود پس آنان به حقیقت همان فاسقان تبهکارند.


نزول بركات اسماني و زميني در سايه رشد معنويت جامعه – ايمان و تقوا-

‌وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ و چنانچه مردم شهر و دیارها همه ایمان آورده و پرهیزکار می‌شدند همانا ما درهای برکاتی از آسمان و زمین را بر روی آنها می‌گشودیم و لیکن (چون آیات و پیغمبران ما را) تکذیب کردند ما هم آنان را سخت به کیفر کردار زشتشان رسانیدیم.


صبر و مقاومت در سختي ها نصرت الهي را بدنبال خواهد داشت :‌

وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَىٰ مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّىٰ أَتَاهُمْ نَصْرُنَا ۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ و همانا پیغمبران پیش از تو را هم تکذیب کردند و آنها بر همه تکذیبها و اذیت‌های منکران صبر و تحمل کردند تا آن گاه که یاری ما شامل حال آنها شد. و (دل قوی‌دار که) هیچ کس کلمات خدا را تغییر نتواند داد و تحقیقاً اخبار پیغمبران پیش به تو رسیده است.


انفاق افراد جامعه سبب نجات و ترك ان مايه هلاكت ان جامعه خواهد بود :‌

وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید (لیکن نه به حد اسراف)، و خود را به مهلکه و خطر در نیفکنید، و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.


زيادتي و فزوني نعمت در اثر شكر و زوال ان در اثر كفران :‌

وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ و (باز به خاطر آرید) وقتی که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می‌افزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است.


رفع عذاب الهي بواسطه وجود پيامبر و اولياي الهي در ميان مردم و نيز رفع عذاب بواسطه استغفار و توبه :‌

وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ ۚ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ هر چند سنتهاي الهي در قران كريم بيش از مقدار ذكر شده مي باشد اما بجهت اختصار بهمين مقدار بسنده مي كنيم .

نقش انسان در برابر سنتهاي الهي چيست ؟‌ايا انسان محكوم سنتهاست يا اينكه مختار است ؟‌

ازمباحث سابق ممكن است سوالي در ذهن مطرح گردد كه :‌


اگر بناست سنتهاي الهي در جامعه و تاريخ بشري حاكميت داشته باشد بنابر اين انسان محكوم و مقهور اين سنتها خواهد بود و اين همان جبراجتماعي است كه برخي ازجامعه شناسان بدان قائلند در حالي كه در مباحث سابق اين مبنا را مردود دانستيم بنابر اين نقش انسان بعنوان موجودي مختار و مستقل در ارتباط با سنتهاي اجتماعي چگونه توجيه مي گردد؟


پاسخ :‌در پاسخ بايد گفت :‌اراده انسان نيز جزئي از سنت و قانون الهي است و هيچ تضادي با سنتهاي ديگر ندارد بدين نحو كه تمامي سنتهاي ذكر شده و غير انها ، جريان يا عدم جريان انها بستگي به كيفيت موضعگيري انسانها دربرابر انها دارد درحقيقت نقش انسان در حوادث و پديده هاي جوامع خود سنت ديگري است كه در قران كريم ذكر شده است كه :‌ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم  :‌ خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند (و از نیکی به بدی شتابند)


خاتمه

در پايان مقاله جهت حسن ختام بخشهائي از خطبه قاصعه امام علي عليه السلام را كه متضمن برخي از سنن و قوانين جامع انساني است ذكر مي كنيم :‌

...واحذروا ما نزل بالأمم قبلكم من المثلات بسوء الأفعال وذميم الأعمال . فتذكروا في الخير والشر أحوالهم واحذروا أن تكونوا أمثالهم . فإذا ، وزاحت الأعداء له عنهم ، ومدت العافية فيه عليهم ، وانقادت النعمة له معهم ، ووصلت الكرامة عليه حبلهم من الاجتناب للفرقة ، واللزوم للألفة ، والتحاض عليها والتواصي بها ، واجتنبوا كل أمر كسر فقرتهم ، وأوهن منتهم . من تضاغن القلوب ، وتشاحن الصدور ، وتدابر النفوس ، وتخاذل الأيدي ، وتدبروا أحوال الماضين من المؤمنين قبلكم كيف كانوا في حال التمحيص والبلاء


در احوال مردمان با ايمان كه پيش از شما گذشته‌اند ، بينديشيد كه آنان چگونه در تصفيه و آزمايش قرار گرفتند . آيا آنان سنگينبارترين مردم و كوشاترين خلق در هنگام آزمايش و گرفتارترين اهل دنيا در احوال زندگى نبودند . فراعنهء روزگاران آنان را به بردگى گرفتند و عذاب بدى بر آنان چشانيدند و با جرعه‌هاى تلخ كامشان را آزردند . حال آن مستضعفان در خوارى هلاكت و زور غلبه مىگذشت ، چاره اى در امتناع از آن وضع رقّتبار نمىيافتند و راهى براى دفاع از خويش نمىديدند تا آن گاه كه خداوند سبحان از آن مردم تحمّل جدّى بر آزار و اذيّت در راه محبّتش و تحمّل ناگوارى از خوفش را ديد ، براى آنان از تنگناهاى بلاء فرج عطا فرمود و بجاى ذلَّت عزّت و بجاى ترس امن و امان عنايت فرمود .


پس آنان ملوك و زمامداران و پيشوايان و پرچمهاى هدايت گشتند و كرامت خداوندى براى آنان بحدّى رسيد كه حتّى آرزوهايشان بان نمىرفت . درست بنگريد كه آنان چگونه بودند :


هنگامى كه جمعيّتهاى آنان هماهنگ و خواسته هايشان موافق يكديگر و دلهايشان معتدل و دستها و قدرتهايشان پشتيبان يكديگر و شمشيرهايشان يار و ياور همديگر و بصيرتهايشان نافذ و تصميمها [ يا هدفهاى اصلى يشان يكى بود . آيا آنان سرورانى در نقاط زمين و فرمانروايانى بر عالميان نبودند پس بنگريد به سرنوشت پايان امور آنان هنگامى كه ميانشان جدائى افتاد و الفتها پراكنده گشت و سخن و دلها به اختلاف افتادند و در حال اختلاف با همديگر از هم شكافتند و هر يك راه خود پيش گرفت و در حال محاربه از هم متفرّق شدند .


خداوند لباس كرامتش را كه به آنان پوشانيده بود از تنشان كند و گسترش و طراوت نعمت خود را از آنان سلب نمود و داستانهاى اخبارشان را در ميان شما براى عبرتگيرى كسانى كه از احوال گذشتگان عبرت مىگيرند باقى گذاشت . عبرت بگيريد از حال فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسرائيل عليهم السّلام ، چه شديد است برابرى احوال شما با آنان و چه نزديك است شباهت امثال آنان با شما .


در امر آنان - در حال پراكندگى و جدائى آنان با يكديگر بينديشيد - در آن شبها ( روزگار تاريك ) بينديشيد كه كسرىها ( سلاطين ايران ) و قيصرها ( امپراطوران رم ) ارباب آنان بودند ، آنان را از مناطق آب و درخت و هر گونه نباتات فراوان و از درياى عراق ( دو نهر بزرگ فرات و دجله ) و از دنياى سر سبز به جايگاه‌هاى روييدن درمنه ( 1 ) و وزش بادها و تنگناى معاش منتقل نمودند .

پس آن سلاطين و امپراطوران فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسرائيل عليهم السّلام را در حالى كه فقرا و بينوايان و دمساز شتران مجروح و داراى كرك بودند ، رهايشان كردند - در حالى كه آنان پستترين امّتها از جهات جايگاه زندگى بودند و بىحاصلترين آنان از جهت قرارگاه . پناهگاهى براى دعوتى نداشتند كه به آن چنگ بزنند و راهى بسوى سايهء الفتى نبود كه به عزّت آن اعتماد نمايند .


در نتيجه احوال و روزگار آنان مضطرب و قدرتهايشان مختلف و كثرتشان پراكنده در بلائى شديد و جهالت فراگير - دخترانى كه زنده بگور مىشدند و بتهائى كه معبود قرار مىگرفتند و خويشاوندانى كه از يكديگر مىبريدند و يغماگرىهائى كه بر سر هم مىآوردند .


پس بنگريد به موقعيّتهائى كه از نعمتهاى خداوندى نصيبشان گشت ، در آن هنگام كه پيامبرى براى آنان فرستاد با دينى كه آورده بود اطاعت آنان را منعقد ساخت و الفت و تشكَّل آنان را با دعوتى كه فرمود ، صورت داد : [ با اين دعوت الهى و اجابتى كه آنان كردند ] چگونه نعمت بال كرامتش را بر آنان بگسترانيد و نهرهاى وسائل آزمايش خود را براى آنان جارى ساخت ، و ( دين ) آنان را در منافع بركتش بهم پيچيد ( جمع نمود و متشكَّل ساخت ) آنان در نعمت ملَّت غرق شدند و در طراوت عيش آن مسرور و شادان .


در اين هنگام كارهاى آنان در سايهء يك سلطهء پيروز براه افتاد و حالتى كه بانان روى آورده بود ، آنان را به پناهگاه عزّتى پيروز پناهنده ساخت . امور دنيا در درجات عالى مالكيّت پا بر جا روى محبّت بانان كرد . در نتيجه حاكمان همهء عالميان گشتند و صاحبان سيطره در اقاليم زمين .


در اين هنگام آنان در بارهء امور زندگى به كسانى مسلَّط شدند كه آنان در آن امور مالكشان بوده‌اند . و احكام خود را در بارهء كسانى اجراء كردند كه آنان در گذشته در بارهء آن بينوايان اجراء مىكردند ، ديگر نه قبضهء نيزه اى براى آنان فشرده مىشد و نه براى آنان سنگى كوبيده مىگشت . )


منابع

قران كريم

نهج البلاغه

الحياه

مكاتب جامعه شناسي معاصر - علي اكبر ترابي

جامعه شناسي عمومي دكتر منوچهر محسني

جامعه و تاريخ شهيد مطهري


مراحل اساسي انديشه سياسي

سنتهاي تاريخ در قران شهيد صدر ترجمه دكتر سيد جمال موسوي

تفسيرالميزان

فلسفه نوين تاريخ ترجمه دكتر بهاء‌الدين پازارگاد

پانویس