توحید افعالی

از ویکی‌وحدت

توحید افعالی و به تعبیر دیگر توحید در خالقیت به این معنا است که در جهان هستی فقط یک خالق یا فاعل وجود دارد و آن خداوند است. بنا بر این، از نگاه کسانی که باور مندی شدیدی به توحید و معانی مرتبط با آن دارند، اطلاق خالقیت به غیر خداوند جایز نیست. این موضوع معرکه آرای مذاهب کلامی بوده و از مباحث پر بحث و جدل در کلام و فلسفه است. به طور مثال، مذاهبی چون اشاعره، ماتریدیه و اهل حدیث به توحید در خالقیت معتقدند.از نگاه متکلمان این مذاهب، انسان هیچ گونه فاعلیتی که به معنای خلق فعل باشد ندارد.با این حال نسبت انسان به افعالش در مواجهه با توحید افعالی یا توحید در خالقیت، به گونه منطقی تفسیر می شود که بنا بر اعتقاد امامیه نظریه امر بین الامرین و بنا بر اعتقاد اشاعره و ماتریدیه، نظریه کسب و بنا بر اعتقاد اهل حدیث نظریه خلق افعال عباد این هدف را تامین می کند.

معنای توحید در لغت

واژه «توحید» مصدر باب «تفعیل» و به معنای «یگانه دانستن» است. ریشه این کلمه «وحد» و به معنای انفراد است و از این رو «واحد» به چیزی اطلاق می شود که جزء ندارد.[۱]

معنای توحید در اصطلاح

توحید دراصطلاح فلاسفه به این معنا است که همه نظام‌ها و سنت‌ها و علل و معلولات و اسباب و مسببات، فعل خدا و کار او و ناشی از اراده خداست. موجودات عالم همچنان که در ذات خود، استقلال وجودی از خدا ندارند، در مقام تأثیر و علیت نیز استقلال ندارند و در نتیجه خداوند همان طور که در ذات خودش شریک ندارد، در فاعلیت نیز شریک ندارد. هر فاعل و سببی، حقیقت خود و تأثیر و فاعلیت خود را از او دارد.[۲] توحید افعالی خداوند، دقیقاً مصداق تسبیح مبارک "لاحَولَ و لاقُوّه إلاَّ بِالله" است.[۳] که در فلسفه تحت عنوان قاعده "لامُؤَثَّرَ فِی الوجودِ الاّ الله" بیان می‌شود. [۴] [۵]

اقسام توحید نظری

توحید نظری در نگاه کلی بر سه قسم توحید ذاتی،توحید صفاتی و توحید افعالی تقسیم می شود.

توحید ذاتی

یعنی اعتقاد به اینکه ذات خداوند متعال یکتاست و شریکی در ذات برای او نیست. نه ترکیبی در درون ذاتش وجود دارد و نه خدای دیگری خارج از ذاتش می‌باشد. یک ذات بسیط و بدون ترکیب از اجزا و اعضا و هم‌چنین یگانه و بی‌شریک است.

توحید صفاتی

توحيد صفاتى يعنى، اعتقاد به اين كه صفات خداوند عين ذات او و عين يكديگرند. و همان گونه كه ذات او ازلى و ابدى است، صفات ذاتى او همچون علم و قدرت نيز ازلى و ابدى مى باشد و اين چنين نيست كه اين صفات، زايد بر ذاتش بوده و جنبه عارض و معروض داشته باشد، بلكه عين ذات اوست.

توحید افعالی

توحيد اَفعالى، بدين معناست كه هر فعلى كه در اين جهان به وقوع مى پيوندد، زير سيطره الهى و خواست و تقدير خداى متعال است و هيچ فاعلى به موازات خالق و يا مستقل از او وجود ندارد و اين معنا بر همه افعال الهى منطبق است كه از زمره مهم ترين آنها ، آفرينش ، ربوبيت و تدبير است كه به همين دليل، در زيرمجموعه فصل توحيد افعالى آمده اند .

اقسام توحید افعالی

در برخی از کتاب های کلامی، هنگام بحث از توحید افعالی، به دو شاخه آن یعنی توحید در ربوبیت و توحید در خالقیت اشاره می شود.[۶] [۷]

معنای توحید در ربوبیت

توحید در ربوبیت یعنی این که که خداوند تدبیر کننده جهان و همه موجودات آن است و روابط هستی و موجودات را به گونه ای تنظیم می کند تا به هدفی که برای آن ها منظور شده است، برسند.[۸] و اما برخی از آیاتِ بیان‌کننده توحید در ربوبیت که البته ناظر به توحید در خالقیت نیز می باشد،[۹] عبارت است از آیه ۵۴ سوره اعراف: «أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ‌؛ آگاه باشید كه آفرینش و تدبیر به او اختصاص دارد».و آیه ۵۰ سوره طه: «رَ‌بُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ؛ پروردگار ما كسى است كه همه چیز را آفرید؛ آنگاه هدایت کرد». ر[۱۰]

معنای توحید در خالقیت

توحید در خالقیت به این معنا است که همه موجودات جهان را خداوند آفریده است.[۱۱] این معنا آن قدر وسیع است که حتی شامل افعالی که دیگر موجودات به وجود آورده اند،نیز می شود و آن ها نیز مخلوق خداوند هستند.[۱۲] و اما آیاتی که بر توحید خدا در خالقیت دلالت دارند، آیات ۱۶ سوره رعد، ۶۲ سوره زُمَر و ۶۲ سوره غافر است که در آن ها خدا وند «خالقُ کلِّ شیءٍ» (آفریدگار همه چیز)، معرفی شده است. [۱۳]

توحید افعالی از منظر مذاهب اسلامی

در این باره هر یک از مذاهب مشهور کلامی نظرات بعضا متفاوتی ارایه داده اند که البته می توان از میان بیشتر این نظرات به وجه الجمع قابل قبول دست یافت.اعتقاد به این که خدا خالق تمام افعال است و به قول ملاصدرا لاموثر فی الوجود الا الله. در عالم وجود، جز خدا هیچ موثر(فاعلی) شناخته نمی شود [۱۴] مورد وفاق اکثر مذاهب اسلامی است. به جز جبریه خالص که پیروان جهم بن صفوان هستند بقیه مذاهب معتقدند که خداوند عله العلل همه افعال هستی است. با این حال مذاهب مشهوری چون امامیه،معتزله، اشاعره، ماتریدیه و اهل حدیث هر کدام فراخور فهم خوداز توحید افعالی که به نوعی با مباحث جبر و اختیار و نحوه ارتباط آن با افعال عباد گره می خورد، تفاسیری ارایه داده اند که بعضا قابل توجه است و می شود از میان آن به وجه الجمعی رسید. به طور مثال امامیه اگر چه به توحید افعالی سخت معتقدند و بر همین مبنا خدا را خالق افعال و خلق را منحصر به او می دانند که ناظر به یک بخش از آیات قرآن است، اما در مقابل و مطابق با بخشی دیگر از آیات قرآن، به عدل الهی نیز اعتقاد دارند و انسان را مسئول افعال خود دانسته و او را نسبت به آن چه انجام می دهد، تحسین کرده مستحق جزا می دانند.امامیه در تفسیر این مطلب مطابق با تعالیم اولیای الهی گام بر می دارند و به روایتی استناد می کنند آن گاه که شخصی از امام علی علیه السلام راجع به قدر و تکلیف افعال بشر در مواجهه با توحید افعالی می پرسد، [۱۵]امر بین الامرین را تعلیم می کند. یعنی راهی میان جبر و تفویض.در این صورت، علاوه بر حفظ حریم توحید افعالی، مسئولیت افعال بشر بر عهده خود آن ها خواهد بود. و اما اهل حدیث در تفسیر توحید افعالی که تفسیری جبرگرایانه نسبت به افعال انسان دارد، به نظریه خلق افعال عباد متوسل شدند. پیروان این مکتب بر خلاف بسیاری از دیدگاه ها که آن ها را جبر گرا می داند، تلاش کردند تا این نسبت را از خود دور کنند. توجه به شواهد فراوانی در آثار گوناگون متکلمان مشهور این مکتب چون محمد بخاری، ابن تیمیه، ابن قیم جوزیه و ابن حجر عسقلانی، ثابت می کند که متکلمان این مکتب و حتی مکاتبی چون اشاعره و ماتریدیه جبر گرا نیستند، بلکه با تفاوت قایل شدن میان خلق و فعل، خلق را منحصر به خداوند و فعل را منحصر به عباد دانسته انسان را فاعل واقعی افعال خود می دانند. [۱۶][۱۷] [۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲][۲۳] [۲۴] و حتی در برابر جبریون محض و نیز متهمین به جبر، چون ابو الحسن اشعری، موضع خلاف می گیرند [۲۵] [۲۶] و معتقدند که وجود قدر موجب بطلان احکام شعری بر مبنای کسب عباد نمی شود.[۲۷] 449 علاوه بر این مطالب باید گفت که اهل حدیث خود را امت وسط می دانند یعنی امتی که نه جبری است و نه تفویضی. [۲۸][۲۹] پس با وجود چنین شواهد صریح و محکمی نمی توان انگشت اتهام را به سوی اهل حدیث نشانه کرد و گفت چون این مکتب از توحید افعالی دفاع می کند لاجرم جبرگرا است.زیرااهل حدیث معتقدند که توحید افعالی یعنی این که انسان در مسئله خلق نمی تواند شریک خالق باشد، زیرا که خلق منحصر به خداوند است،اما انسان می تواند با قدرتی که خدا به او می دهد در فعل آفریده شده تصرف کند.پس بر همین مبنا نظریه خلق افعال عباد را پایه گذاری کردند تا بگویند که میان خالق و فاعل تفاوت وجود دارد و انسان فاعل واقعی افعال خود می باشد.این نوع تفسیر، فهم این مذهب را در مسئله توحید افعالی و رابطه آن با افعال انسان؛ به فهم امامیه از امر بین الامرین نزدیک می کند. و اما متلکمان اشعری و ماتریدی در تفسیر توحید افعالی همچون اهل حدیث باورمندی شدیدی نسبت به این مسئله دارند و خداوند را فاعل تمام فعل و انفعالاتی که در جهان هستی رخ می دهد می دانند. بنا بر این، در مواجهه با مسئله افعال انسان و رفع اتهام از جبرگرایی به نظریه کسب روی می آورند و با تفسیری که از این نظریه ارایه می کنند راه برون رفت از این مخمصه را نشان می دهند. با این حال متکلمان اشعری از این نظریه تفسیری یکدست ارایه نکردند مثلا ابو الحسن اشعری در تفسیر نظریه کسب، تمام توجهش به توحید افعالی است به همین جهت برای انسان نسبت به افعالش نازل ترین حد اختیار را در نظر می گیرد اختیاری که از سوی خداوند و با قوه حادث [۳۰] [۳۱] به او داده می شود که این قوه حادث هیچ نقشی نه در خلق فعل دارد و نه در تعیین نوع آن.[۳۲] اما متکلم بعد از او یعنی ابو بکر باقلانی در تفسیر توحید افعالی و تفسیر آن با افعال عباد معتقد است که انسان بر همان مبنای اعتقاد به توحید افعالی هیچ نقشی در خلق افعال ندارد اما در تعیین نوع آن در قالب کسب نقش مستقیم دارد.[۳۳] این نوع تعبیر نشان می دهد که باقلانی از نوع تفسیر اشعری فاصله گرفته و هر چند به مثل او به توحید افعالی اعتقاد دارد اما برای اختیار انسان و مسئولیتش نسبت به افعالی که انجام می دهد، نیز جایگاه ویژه ای قایل است. و اما آرای عبد الملک جوینی با آرای اشاعره پیش از خودش بسیار متفاوت بوده در تفسیر نظریه کسب به نوعی عمل می کند که گویا یک متکلم امامی مذهب در تفسیر امر بین الامرین بیان کرده است. وی با اعتراف به انتساب واقعی فعل به فاعل کاسب، به صراحت از وجود فاعل های طولی [۳۴] در ایجاد فعل نام می برد که نشان می دهد که آرای این متکلم اشعری چه اندازه به آرای متکلمان امامیه در تفسیر امر بین الامرین در این جهت شباهت دارد. سایر متکلمان اشعری نیز توانستند با رایی متفاوت از ابو الحسن اشعری از اختیار انسان به نحو منطقی دفاع کنند و به نظریه کسب وجهه قابل قبولی بدهند. و اما آرای متکلمان ماتریدی در مواجهه با توحید افعالی و ارتباط آن با افعال عباد با دو نوع تفاوت از آرای اشاعره فاصله دارد هر چند در کلیت فهم یکی است.که این دو تفاوت را می توان در فهم عقلانی تر و نیز آرای یکدست متکلمان این مکتب در تفسیر نظریه کسب نسبت به اشاعره مشاهده کرد.می توان گفت در تفسیر این مکتب ضمن تاکید بر توحید افعال، انسان نیز فاعل واقعی افعال خود می باشد.خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد [۳۵][۳۶] [۳۷]

پا نویس

  1. مفردات راغب اصفهانی، نشر مرتضوی، 1388، ص 551.
  2. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج2، ص103.
  3. همان
  4. ملاصدرا؛ اسفار، چ بیروت، ج2، ص219–216
  5. سید محمد حسین طباطبایی، نهایة الحکمة، چاپ مؤسسه امام خمینی، ج3، ص677.
  6. ر. ک. مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۳۸۷
  7. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۷۷و۸۵.
  8. ر. ک. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۸۷.
  9. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۸۷.
  10. . ک. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۸۷.
  11. ر. ک. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۷۷.
  12. با استفاده از کتاب آموزش فلسفه مصباح یزدی، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۳۸۷و۳۸۸.
  13. ر. ک. ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ۱۳۹۳ش، ج۱، ص۷۸.
  14. صدر المتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج‏6، ص373
  15. مجلسی محمد باقر، بحارالانوار، ج۵، ص۵۷
  16. ر، ک، ابن تیمیه، افعال العباد و الرد علی الجهمیه، ج1، ص 293.
  17. همان، ص 300
  18. همان، ج 2، ص 74
  19. ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 1، ص 459
  20. همان، ج 2، ص 298
  21. همان، ج 3، ص 74
  22. همان، ج 3، ص 110
  23. ابن قیم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل، ص 144
  24. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ص 528
  25. ر. ک.ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 3، ص 31
  26. ابن قیم، شفاء العلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل، ص 143
  27. ر. ک.ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 13، ص
  28. ر.ک.ابن تیمیه، العقیده الواسطیه، ص 112 و113
  29. ابن قیم جوزیه، مفتاح دار السعاده،ص 1513
  30. ر. ک. ابو ا لحسن اشعری ابو الحسن، اللمع، ص 76
  31. ابو الحسن اشعری، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين، ص 542
  32. ر. ک. فخر رازی، کتاب القضا و القدر،ص 32
  33. ر. ک. فاضل مقداد، إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين،ص 263
  34. ر. ک. عبد الکریم شهرستانی، الملل و النحل ، ص 111 و 112
  35. ابو الیسر بزدوی محمد بن محمد، اصول الدین، ص 104
  36. نسفی ابو معین، التمهید فی اصول الدین، ص 62
  37. ابو الثناء لامشی، التمهید لقواعد التوحید،ص 97